شهید آوینی

 

حضورالحاضر‌ ‌


منطقه‌ي عملياتي والفجر هشت‌
روز دوم عمليات، در كنار آن جاده‌اي كه محورهاي عملياتي را به يكديگر مي‌پيوست، بسيجي‌هاي تازه‌نفس مي‌رفتند تا خود را به خط برسانند و جانشين مجاهداني شوند كه شب گذشته عمل كرده بودند. آسمان ابري بود و انبوه به هم فشرده‌ي ابرها هم به ياري راهيان كربلا شتافته بودند و هواپيماهاي دشمن را از حمله باز مي‌داشتند. بسيجي‌ها، با اينكه اكثراً چهره‌هاي خود را سياه كرده بودند، اما نور محمدي، همان نوري كه اولين و مقرب‌ترين مخلوق خداست، از صورت‌هاي شاداب و پرنشاطشان ساطع بود، و به‌راستي شيرين‌تر از اين لحظات را كجا مي‌توان سراغ كرد؟

بگذار اغيار هرگز در نيابند كه اين قلب‌هاي ما از چه اشتياق و شور و نشاطي مالامال است و روح ما در چه ملكوتي شادمانه سر مي‌كند و سر ما در هواي كدامين يار خود را از پا نمي‌شناسد. بگذار اغيار هرگز در نيابند.

چه روزگار شگفتي! تاريخ آينده‌ي كره‌ي ارض بارور حوادثي بس شگفت است، حوادثي كه مجد و عظمت جهانگير اسلام را در پي خواهد داشت. و اين‌همه را تنها كسي در مي‌يابد كه‌منتظر است و بوي يار را از فاصله‌اي نه چندان دور مي‌شنود و هر لحظه انتظار مي‌كشد تا صداي «انا المهدي» از جانب قبله بلند شود و او را به سوي خويش فرا خواند. راهيان كربلا را بنگر كه چگونه به مقتضاي انتظار عمل كرده‌اند و به جبهه‌ها شتافته‌اند. آري، اين مقتضاي انتظار است.

قرن‌هاست كه فرياد «هل من ناصر» سيدالشهدا(ع) پهنه‌ي زمان را پيموده است و چون نفخات حيات‌بخش روح القدس بر هر زمين مرده‌اي كه گذشته است آن را به حيات عشق بارور ساخته و اينچنين، همه‌ي تاريخ تو گويي روزي بيش نيست و آن روز عاشوراست. راهيان كربلا را بنگر و به ياد آر ورق‌پاره‌هاي تقويم تاريخ را كه مي‌گويد هزار و سيصد و چهل و پنج سال است كه از عاشورا مي‌گذرد. و تو از خود مي‌پرسي: پس اين‌همه شور و اشتياق و اين‌همه شتاب در اين راهيان شيدايي كربلا از چيست؟ اينان آنچنان مشتاقانه به جبهه‌ها مي‌پيوندند كه تو گويي هنوز كاروان سال ٦١ هجري قمري به بيابان پردرد و بلاي كربلا نرسيده است. مگر آنان سر مبارك امام شهيد را بر فراز نيزه نديده‌اند؟ اما نه، از عاشوراي سال ٦١ هجري قمري، ديگر زمان از عاشورا نگذشته است و همه‌ي روزها عاشوراست. زمان بر امتحان من و تو مي‌گردد تا ببينند كه چون صداي «هل من ناصر» امام عشق برخيزد چه مي‌كنيم.

در كنار آن جاده‌اي كه محورهاي عملياتي را به هم مي‌پيوست، راهيان كربلا با خاك انس گرفته بودند. بعضي سنگر مي‌ساختند و بعضي ديگر در سنگرهاي موقتي كه با دست ساخته بودند منتظر فرا رسيدن فرمان بودند، و شيرين‌تر از اين لحظات را كجا مي‌توان سراغ كرد؟

آن ديگري هم بر فراز كوهي از آهن نشسته بود و خاكريز مي‌زد و با خود زمزمه مي‌كرد: «رزمندگان تا كربلا راهي نمانده.» و همه جا جلوه‌هاي شگفت‌آور حضور تجلي داشت؛ حضور امت را مي‌گويم.

چه روزگار شگفتي! همه‌ي تاريخ در اينجا حاضر است.

تهران، اعزام رزمندگان به جبهه‌
كربلا ما را به سوي خود فرا مي‌خواند و ارواح مشتاق ما بي‌تابانه، همچون كبوتران حرم، به‌ سوي كربلا بال مي‌گشايند. بار ديگر صداي «هل من ناصر» امام عشق در دل تاريخ بلند است و اين بار حضور امت به‌راستي شگفت‌آور است. هر آن‌كس در هر زمان و در هر جا به اين صلا لبيك گويد كربلايي است و كربلا ميزان عشق است و اهل ا را از اغيار جدا مي‌كند.
كربلا، آغوشت را بگشا، حزب الله به سوي تو مي‌آيد.

از كه بايد سخن گفت؟ از آن جوان كارگر بلورسازي و يا از آن پيرمرد هفتاد ساله‌اي كه حسين را و آن فوز عظيم را يافته است و خود را چهارده ساله مي‌پندارد؟ نه، اينجا سخن از من و ما نيست، سخن از حضور است، حضور امتي كه عاشورا را باز يافته و دعايش كه «يا ليتنا كنا معكم»، به استجابت رسيده است.

راهيان كربلا را بنگر. آنان خوب دريافته‌اند كه زندگي به خون وابسته است و پيكر تاريخ، بي‌خون خدا _ ثار الله _ مرده‌اي بيش نيست و سر مبارك امام شهيد بر فراز ني، رمزي است بين خدا و عشاق، يعني كه اين است بهاي ديدار.

به ياد آر فرموده‌ي صاحب الزمان را كه ما را به اعمالي فرا خوانده‌اند كه به محبتشان نزديك‌تر است: «فليعمل كل امرء منكم ما يقرب به من محبتِنا.»(١) و به‌راستي مگر محبت آنان در چيست؟ در محبت حسين. محب حسين محبوب خداست و كدام راه از اين نزديك‌تر؟

جلوه‌هاي شگفت‌آور حضور امت، همه حكايت از اين دارد كه آنان حضور تاريخي خود را مي‌شناسند و سر آنچه عاشورا را جاودانه ساخته است دريافته‌اند. كدام چشمي است كه از شوق به گريه نيفتد؟ مردان سخن از كربلا مي‌گويند و زنان از حجاب عفتي كه پاسدار حرمت خون كربلاييان است.

چه روزگار شگفتي! بگذار اغيار هرگز در نيابند كه اين‌همه در كام ما چه شيرين است. بگذار اغيار هرگز در نيابند كه اين قلب‌هاي ما از چه اشتياق و شور و نشاطي مالامال است و سر ما در هواي كدامين يار خود را از پا نمي‌شناسد.

بگذار اغيار در نيابند. آينده در كف اين بچه‌هايي است كه از پشت ميله‌هاي مهد كودك، همراه با راهيان كربلا، شعار «جنگ جنگ تا پيروزي» سر مي‌دهند.

بگذار اغيار هرگز در نيابند و فرداي روشن ما را در حضور امروز بچه‌هاي ما نبينند. بچه‌هاي ما امروز در تظاهرات و هيئت‌ها و روضه‌خواني‌ها بزرگ مي‌شوند و شير مادر را مخلوط با اشك‌هاي حسيني مي‌مكند و عشق حسين (ع) با جانشان آميخته مي‌گردد و آينده‌ي انقلاب را تا فرداهاي دور و حكومت جهاني عدل در سراسر كره‌ي زمين استمرار مي‌بخشند.

بگذار دشمن خود را بفريبد و از پيوند تاريخي ما با عاشورا غافل بماند. اگر امام تنها نماند اسلام هم پيروز خواهد شد، و ما اهل كوفه نيستيم كه امام را تنها بگذاريم.

بگذار دشمن هرگز در نيابد آينده در كف آن حزب‌اللهي كوچكي است كه كفن «هيهات منا الذله» در بر كرده است و قلك پس‌اندازش را چون نارنجكي به قلب دشمن مي‌كوبد.

بگذار دشمن خود را بفريبد و در انتظار از پا نشستن ما باشد. آينده از آنِ فرزندان ماست، فرزنداني كه در دامن عفت مادران مسلمانشان، راهيان صديقه‌ي زهرا و زينب كبري عليهماالسلام، رشد مي‌كنند؛ مادراني كه با حجاب سياهشان خون سرخ شهدا را پاسداري مي‌كنند و دامن پاكشان پرورشگاه مؤ‌منين مجاهدي است كه تاريخ آينده‌ي كره‌ي زمين را با دست‌هاي توانمندشان مي‌نويسند.
هنوز فرياد اميرالمؤ‌منين علي(ع) در پهنه‌ي جاودان تاريخ زنده است كه مي‌فرمود: «زنهار! سوگند به آن كه دانه را شكافت و بشر را بيافريد، لولا حضور الحاضر... اگر نبود حضور اين جمعيت بسياري كه گرداگردم را گرفته و اين‌گونه، با وجود اين نصرت‌كنندگان دين حق حجت بر من تمام گشته است، و اگر نبود پيماني كه خداوند از علما گرفته است كه در برابر شكمبارگي ستمگران و گرسنگي ستمديدگان آرام نگيرند، مهار شتر خلافت را بر كوهانش مي‌افكندم و از آن در مي‌گذشتم.»(2)

علما ورثه‌ي انبيا و اوصيا هستند و همان پيماني كه علي (ع) فرمود، بر گرده‌شان سنگيني مي‌كند و حضور مردم نيز حجتي است كه آنان را به صحنه‌هاي مقدم نبرد مي‌كشاند. و به‌راستي آنان چه خوب از عهده‌ي اداي پيمان بر آمده‌اند.

آري، هنوز فرياد بلند اميرالمؤ‌منين علي (ع) از وراي زمان و مكان به گوش مي‌رسد: «اگر نبود حضور اين جمعيت بسياري كه گرداگردم را گرفته و اين‌گونه، با وجود اين نصرت‌كنندگان دين حق حجت بر من تمام گشته است، و اگر نبود پيماني كه خداوند از علما گرفته است كه در برابر شكمبارگي ستمگران و گرسنگي ستمديدگان آرام نگيرند، مهار شتر خلافت را بر كوهانش مي‌افكندم و از آن در مي‌گذشتم.»

بشنو، زبان حال آنان را بشنو: حسينا، اماما، هر چند ما عاشوراييانِ قرن پانزدهم هجري قمري در كربلا نبوديم تا به نداي «هل من ناصر» تو پاسخ گوييم و حق را ياري كنيم، اما حسينا، ما مي‌دانيم كه تاريخ بر محور تو و عاشورا و كربلايت مي‌گردد و زمان از آن مي‌گذرد تا ياران تو را از صلب پدران و رحم مادرانشان بيرون كشد و همه‌ي آنان را در زير علم خونخواهي تو گرد آورد و آنان را وارث زمين گرداند و اينچنين، همه‌ي تاريخ روزي بيش نيست و آن روز عاشوراست.

حسينا، اي محبوب خدا، اي آن كه حب تو مقام قرب خداست، ما به نداي وجدان دريافته‌ايم كه آيه‌ي مباركه‌ي «ان تنصروا ا‌لله ينصركم»(3) در شأن توست كه نازل شده است و اكنون آمده‌ايم كه تو را ياري كنيم. حسينا، يعني آمده‌ايم كه از تو ياري بطلبيم.

جلوه‌هاي روشن حضور گسترده‌ي امت، امروز حتي از حد مرزهاي جغرافيايي نيز گذشته است و در جبهه‌هاي نبرد ما امروز همه‌ي اسلام است كه در برابر همه‌ي كفر قرار دارد.

منطقه‌ي عملياتي والفجر هشت‌
چه روزگار شگفتي! در كنار آن جاده‌اي كه محورهاي عملياتي را به هم مي‌پيوست، بسيجي‌هاي تازه‌نفس مي‌رفتند تا خود را به خط برسانند و جانشين مجاهداني شوند كه شب گذشته عمل كرده بودند. يك گردان ديگر در كنار خاكريز جاده با خاك اُنس گرفته بودند و منتظر فرمان، سنگر مي‌ساختند. آن جهادي هم بدون خستگي هنوز بر فراز كوهي از آهن خاكريز مي‌زد و با خود زمزمه مي‌كرد: «رزمندگان تا كربلا راهي نمانده»، و همه جا جلوه‌هاي شگفت‌آور حضور تجلي داشت.

پی نوشتها


١. احمد بن علي طبرسي، احتجاج، ٢ج، ج٢، دارالنعمان، نجف، ص٣٢٣.
2. نهج‌البلاغه / خطبه‌ي ٣
3. محمد / ٧

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo