زکات فطره
١٩٩١ کسى که موقع غروب شب عيد فطر بالغ و عاقل و هوشيار است و فقير و بنده
کس ديگر
نيست، بايد براى خودش و کسانى که نان خور او هستند هر نفرى يک صاع که تقريبا سه کيلو
است، گندم يا جو يا خرما يا کشمش يا برنجيا ذرت و مانند اينها به مستحق بدهد، و اگر پول
يکى از اينها را هم بدهد،کافى است.
١٩٩٢ کسى که مخارج سال خود و عيالاتش را ندارد و
کسبى هم ندارد که بتواند مخارج سال
خود و عيالاتش را بگذراند، فقير است و دادن زکات فطره بر او واجب نيست.
١٩٩٣ انسان بايد فطره کسانى را که در غروب شب عيد فطر نان خور او حساب مىشوند،
بدهد کوچک باشند يا بزرگ، مسلمان باشند يا کافر، دادن خرج آنان بر او واجب باشد يا نه،
در شهر خود او باشند يا در شهر ديگر.
١٩٩٤ اگر کسى را که نان خور اوست و در شهر ديگر است، وکيل
کند که از مال او فطره خود
را بدهد چنانچه اطمينان داشته باشد که فطره را مىدهد، لازم نيستخودش فطره او را
بدهد.
١٩٩٥ فطره مهمانى که پيش از غروب شب عيد فطر با رضايت صاحبخانه وارد شده و نان
خور او حساب مىشود، بر او واجب است.
١٩٩٦ فطره مهمانى که پيش از غروب شب عيد فطر بدون رضاين صاحبخانه وارد مىشود و
مدتى نزد او مىماند واجب است، و همچنين است فطره کسى که انسان را مجبور کردهاند که
خرجى او را بدهد.
١٩٩٧ فطره مهمانى که بعد از غروب شب عيد فطر وارد مىشود بر صاحبخانه واجب نيست،
اگر چه پيش از غروب او را دعوت کرده باشد و در خانه او هم افطار کند.
١٩٩٨ اگر کسى موقع غروب شب عيد فطر، ديوانه يا بيهوش باشد زکات فطره بر او واجب
نيست.
١٩٩٩ اگر پيش از غروب بچه بالغ شود، يا ديوانه عاقل گردد، يا فقير غنى شود، در صورتى
که
شرايط واجب شدن فطره را دارا باشد، بايد زکات فطره را بدهد.
٢٠٠٠ کسى که موقع غروب شب عيد فطر، زکات فطره براو واجب نيست، اگر تاپيش از ظهر
روز عيد شرطهاى واجب شدن فطره در او پيدا شود، مستحب است زکات فطره را بدهد.
٢٠٠١ کافرى که بعد از غروب شب عيد فطر مسلمان شده، فطره بر او واجب نيست.ولى
مسلمانى که شيعه نبوده اگر بعد از ديدن ماه شيعه شود، بايد زکات فطره را بدهد.
٢٠٠٢ کسى که فقط به اندازه يک صاع که تقريبا سه کيلو است گندم و مانند آن دارد، مستحب
است زکات فطره را بدهد و چنانچه عيالاتى داشته باشد و بخواهد فطره آنها را هم بدهد
مىتواند به قصد فطره، آن يک صاع را به يکى از عيالاتش بدهد و اوهم به همين قصد به
ديگرى بدهد و همچنين تا به نفر آخر برسد و بهتر است نفر آخر چيزى را که مىگيرد به
کسى بدهد که از خودشان نباشد و اگر يکى از آنها صغير باشد احتياط آن است که او را در
دور دادن زکات فطره داخل نکنند و چنانچه ولى صغير از طرف او قبول نمايد بايد آن زکات
فطره را به مصرف صغير برساند نه اينکه از طرف او به ديگرى بدهد.
٢٠٠٣ اگر بعد از غروب شب عيد فطر بچهدار شود، يا
کسى نانخور او حساب
شود،واجب نيست فطره او را بدهد، اگر چه مستحب است فطره کسانى را که بعد از غروب تا
پيش از ظهر روز عيد نانخور او حساب مىشوند بدهد.
٢٠٠٤ اگر انسان نانخور کسى باشد و پيش از غروب نانخور
کس ديگر شود
فطره او بر کسى که نانخور او شده واجب است، مثلا اگر دختر پيش از غروب به خانه
شوهر رود، شوهرش بايد فطره او را بدهد.
٢٠٠٥ کسى که ديگرى بايد فطره او را بدهد، واجب نيست فطره خود را بدهد.
٢٠٠٦ اگر فطره انسان بر کسى واجب باشد و او فطره را ندهد بر خود انسان
واجب نمىشود.
٢٠٠٧ اگر کسى که فطره او بر ديگرى واجب استخودش فطره را بدهد از
کسى
که فطره بر او واجب شده ساقط نمىشود.
٢٠٠٨ زنى که شوهرش مخارج او را نمىدهد، چنانچه نانخور
کس ديگر
باشد،فطرهاش بر آن کس واجب است. و اگر نانخور کس ديگر نيست، در صورتى که فقير
نباشد بايد فطره خود را بدهد.
٢٠٠٩ کسى که سيد نيست نمىتواند به سيد فطره بدهد. حتى اگر سيدى نانخور
او باشد، نمىتواند فطره او را به سيد ديگر بدهد.
٢٠١٠ فطره طفلى که از مادر يا دايه شير مىخورد بر
کسى است که مخارج
مادر يا دايه را مىدهد، ولى اگر مادر يا دايه مخارج خود را از مال طفل برمىدارد
فطره طفل بر کسى واجب نيست.
٢٠١١ انسان اگر چه مخارج عيالاتش را از مال حرام بدهد بايد فطره آنان
را از مال حلال بدهد.
٢٠١٢ اگر انسان کسى را اجير نمايد و شرط کند که مخارج او را بدهد در
صورتى که به شرط خود عمل کند و نانخور او حساب شود بايد فطره او را هم بدهد ولى
چنانچه شرط کند که مقدار مخارج او را بدهد و مثلا پولى براى مخارجش بدهد،دادن فطره
او واجب نيست.
٢٠١٣ اگر کسى بعد از غروب شب عيد فطر بميرد بايد فطره او و عيالاتش را
از مال او بدهند، ولى اگر پيش از غروب بميرد واجب نيست فطره او عيالاتش را از مال
او بدهند.
مصرف زکات فطره
٢٠١٤ اگر زکات فطره را به يکى از هشت مصرفى که سابقا براى زکات مال
گفته شد برسانند کافى است، ولى احتياط مستحب آن است که فقط به فقراى شيعه بدهد.
٢٠١٥ اگر طفل شيعهاى فقير باشد، انسان مىتواند فطره را به مصرف او
برساند يا به واسطه دادن به ولى طفل ملک طفل نمايد.
٢٠١٦ فقيرى که فطره به او مىدهند لازم نيست عادل باشد، ولى احتياط
واجب آن است که به شراب خوار و کسى که آشکارا معصيت کبيره مىکند فطره ندهند.
٢٠١٧ به کسى که فطره را در معصيت مصرف مىکند، نبايد فطره بدهند.
٢٠١٨ احتياط واجب آن است که به يک فقير بيشتر از مخارج سالش و
کمتر از
يک صاع که تقريبا سه کيلو است فطره ندهند.
٢٠١٩ اگر از جنسى که قيمتش دو برابر قيمت معمولى آن است مثلا از گندمى
که قيمت آن دو برابر قيمت گندم معمولى است نصف صاع که معناى آن در مساله پيش گفته
شد بدهد کافى نيست، و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد کفايت نمىکند.
٢٠٢٠ انسان نمىتواند نصف صاع را از يک جنس مثلا گندم و نصف ديگر آن
را از جنس ديگر مثلا جو بدهد، و اگر آن را به قصد قيمت فطره هم بدهد اشکال دارد،
بلکه کافى نيست.
٢٠٢١ مستحب است در دادن زکات فطره خويشان فقير خود را بر ديگران مقدم
دارد و بعد همسايگان فقير را بعد اهل علم فقير را، ولى اگر ديگران از جهتى برترى
داشته باشند مستحب است آنها را مقدم بدارد.
٢٠٢٢ اگر انسان به خيال اين که کسى فقير است به او فطره بدهد و بعد
بفهمد فقير نبوده، چنانچه مالى را که به او داده از بين نرفته باشد مىتواند پس
بگيرد و به مستحق بدهد، و اگر نتواند بگيرد بايد از مال خودش فطره را بدهد، و اگر
از بين رفته باشد در صورتى که گيرنده فطره مىدانسته يا احتمال مىداده آنچه را
گرفته فطره است بايد عوض آن را بدهد، و الا دادن عوض بر او واجب نيست و انسان بايد
دوباره فطره بدهد.
٢٠٢٣ اگر کسى بگويد فقيرم نمىشود به او فطره داد، مگر آن
که اطمينان
پيدا کند يا از ظاهر حالش گمان پيدا شود که فقير استيا انسان بداند که قبلا فقير
بوده است.
مسائل متفرقه زکات فطره
٢٠٢٤ انسان بايد زکات فطره را به قصد قربتيعنى براى انجام فرمان
خداوند عالم بدهد و موقعى که آن را مىدهد نيت دادن فطره نمايد.
٢٠٢٥ اگر پيش از ماه رمضان فطره را بدهد صحيح نيست، و احتياط واجب آن
است که در ماه رمضان هم فطره را ندهد، ولى اگر پيش از رمضان يا در ماه رمضان به
فقير قرض بدهد و بعد از آن که فطره بر او واجب شد طلب خود را بابت فطره حساب کند
مانعى ندارد.
٢٠٢٦ گندم يا چيز ديگرى را که براى فطره مىدهد بايد به جنس ديگر يا
خاک مخلوط نباشد يا اگر مخلوط است چيزى که مخلوط شده به قدرى کم باشد که قابل اعتنا
نباشد، و اگر بيش از اين مقدار باشد در صورتى صحيح است که خالص آن به يک صاع برسد،
ولى اگر مثلا يک صاع گندم به چندين من خاک مخلوط باشد که خالص کردن آن خرج يا کار
بيشتر از متعارف دارد دادن آن کافى نيست.
٢٠٢٧ اگر فطره را از چيز معيوب بدهد، کافى نيست.
٢٠٢٨ کسى که فطره چند نفر را مىدهد لازم نيست همه را از يک جنس بدهد
و اگرمثلا فطره بعضى را گندم و فطره بعض ديگر را جو بدهد کافى است.
٢٠٢٩ کسى که نماز عيد فطر مىخواند، بنابر احتياط واجب بايد فطره را
پيش از نماز عيد بدهد، ولى اگر نماز عيد نمىخواند مىتواند دادن فطره را تا ظهر
تاخير بيندازد.
٢٠٣٠ اگر به نيت فطره مقدارى از مال خود را کنار بگذارد و تا ظهر روز
عيد به مستحق ندهد احتياط واجب آن است که هر وقت آن را مىدهد نيت فطره نمايد.
٢٠٣١ اگر موقعى که دادن زکات فطره واجب است فطره را ندهد و
کنار هم
نگذارد احتياط واجب آن است که بعدا بدون اين که نيت ادا و قضا کند، فطره را بدهد.
٢٠٣٢ اگر فطره را کنار بگذارد، نمىتواند آن را براى خودش بردارد و
مالى ديگر را براى فطره بگذارد.
٢٠٣٣ اگر انسان مالى داشته باشد که قيمتش از فطره بيشتر است، چنانچه
فطره را ندهد و نيت کند که مقدارى از آن مال براى فطره باشد اشکال دارد.
٢٠٣٤ اگر مالى را که براى فطره کنار گذاشته از بين برود، چنانچه دسترس
به فقير داشته و دادن فطره را تاخير انداخته بايد عوض آن را بدهد و اگر دسترس به
فقير نداشته ضامن نيست، مگر آنکه در نگهدارى آن کوتاهى کرده باشد.
٢٠٣٥ در صورتى زکات فطره را از مال خود جدا کرده باشد، اگر در محل
خودش مستحق پيدا شود، احتياط واجب آن است که فطره را به جاى ديگر نبرد. و اگر به
جاى ديگر ببرد و تلف شود، بايد عوض آن را بدهد.
احکام حج
٢٠٣٦ حج: زيارت کردن خانه خدا و انجام اعمالى است
که دستور دادهاند
در آن جا بجا آورده شود، و در تمام عمر بر کسى که اين شرايط را دارا باشد يک مرتبه
واجب مىشود: اول: آنکه بالغ باشد. دوم: آنکه عاقل و آزاد باشد. سوم: به واسطه رفتن
به حج مجبور نشود که کار حرامى را که اهميتش در شرع از حج بيشتر است انجام دهد يا
عمل واجبى را که از حج مهمتر است ترک نمايد. چهارم: آنکه مستطيع باشد، و مستطيع
بودن به چند چيز است: اول: آنکه توشه راه و چيزهايى را که بر حسب حالش در سفر به آن
محتاج است و در کتابهاى مفصل گفته شده، دارا باشد، و نيز مرکب سوارى يا مالى که
بتواند آنها را تهيه کند داشته باشد. دوم:سلامت مزاج و توانايى آن را داشته باشد که
بتواند مکه رود و حج را بجا آورد.سوم: در راه مانعى از رفتن نباشد و اگر راه بسته
باشد يا انسان بترسد که در راه جان يا عرض او از بين برود، يا مال او را ببرند، حج
بر او واجب نيست، ولى اگراز راه ديگرى بتواند برود، اگرچه دورتر باشد در صورتى که
مشقت زياد نداشته باشدو خيلى غير متعارف نباشد، بايد از آن راه برود. چهارم: به قدر
بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد. پنجم: مخارج کسانى را که
خرجى آنان بر او واجب است مثل زن و بچه و مخارج کسانى را
که مردم خرجى دادن به آنها
را لازم مىدانند داشته باشد.ششم: بعد از برگشتن، کسب يا زراعتيا عايدى ملک يا راه
ديگرى براى معاش خود داشته باشد که مجبور نشود به زحمت زندگى کند
٢٠٣٧ کسى که بدون خانه ملکى رفع احتياجش نمىشود، وقتى حج بر او واجب
است که پول خانه را هم داشته باشد.
٢٠٣٨ نداشته باشدو شوهرش هم مثلا فقير باشد و خرجى او را ندهد و ناچار
شود که به سختى زندگى کند، حج بر او واجب نيست.
٢٠٣٩ اگر کسى توشه راه و مرکب سوارى نداشته باشد و ديگرى به او بگويد
حج برو، من خرج تو و عيالات تو را در موقعى که در سفر حج هستى مىدهم، در صورتى که
اطمينان داشته باشد که خرج او را مىدهد، حج بر او واجب مىشود.
٢٠٤٠ اگر خرجى رفتن و برگشتن و خرجى عيالات کسى را در مدتى
که مکه مىرود
و برمىگردد به او ببخشند و با او شرط کنند که حج کند، اگر چه قرض داشته باشدو در
موقع برگشتن هم مالى که بتواند با آن زندگى کند نداشته باشد بايد قبول نمايد و حج
بر او واجب مىشود.
٢٠٤١ اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عيالات کسى را در مدتى
که مکه
مىرود و برمىگردد به او بدهند و بگويند حج برو، ولى ملک او نکنند در صورتى که
اطمينان داشته باشد که از او پس نمىگيرند، حج بر او واجب مىشود.
٢٠٤٢ اگر مقدارى مال که براى حج کافى است به کسى بدهند و با او شرط
کنند که در راه مکه خدمت کسى که مال را داده بنمايد، حج بر او واجب نمىشود.
٢٠٤٣ اگر مقدارى مال به کسى بدهند و حج بر او واجب شود، چنانچه حج
نمايد، هر چند بعدا مالى از خود پيدا کند ديگر حج بر او واجب نيست.
٢٠٤٤ اگر براى تجارت مثلا تا جده برود و مالى به دست آورد
که اگر
بخواهد ازآنجا به مکه رود مستطيع باشد بايد حج کند، و در صورتى که حج نمايد اگر چه
بعدا مالى پيدا کند که بتواند از وطن خود به مکه رود ديگر حج بر او واجب نيست.
٢٠٤٥ اگر انسان اجير شود که از طرف کسى ديگر حج کند، چنانچه خودش
نتواند برود و بخواهد ديگرى را از طرف خودش بفرستد بايد از کسى که او را اجير کرده
اجازه بگيرد.
٢٠٤٦ اگر کسى مستطيع شود و مکه نرود و فقير شود بايد اگر چه به زحمت
باشد بعدا حج کند، و اگر به هيچ قسم نتواند حج برود، چنانچه کسى او را براى حج اجير
کند بايد به مکه رود و حج کسى را که براى او اجير شده بجا آورد و تا سال بعد در مکه
بماند و براى خود حج نمايد، ولى اگر ممکن باشد که اجير شود و اجرت را نقد بگيرد و
کسى که او را اجير کرده راضى شود که حج او در سال بعد بجا آورده شود، بايد سال اول
براى خود و سال بعد براى کسى که اجير شده حج نمايد.
٢٠٤٧ اگر در سال اولى که مستطيع شده به مکه رود و در وقت معينى
که
دستور دادهاند به عرفات و مشعرالحرام نرسد، چنانچه در سالهاى بعد مستطيع نباشد حج
بر او واجب نيست، ولى اگر از سالهاى پيش مستطيع بوده و نرفته اگر چه به زحمت باشد
بايد حج کند.
٢٠٤٨ اگر در سال اولى که مستطيع شده حج نکند و بعد به واسطه پيرى يا
مرض و ناتوانى نتواند حج نمايد و نااميد باشد از اين که بعدا خودش حج کند بايد
ديگرى را از طرف خود بفرستد، بلکه اگر در سال اولى که به قدر رفتن حج مال پيدا کرده
به واسطه پيرى يا مرض يا ناتوانى نتواند حج کند، احتياط مستحب آن استکسى را از طرف
خود بفرستد که حج نمايد.
٢٠٤٩ کسى که از طرف ديگرى براى حج اجير شده بايد طواف نساء را از طرف
او يا به نيت ما فى الذمه بجا آورد. و اگر بجا نياورد، زن بر آن اجير حرام مىشود.
٢٠٥٠ اگر طواف نساء را درست بجا نياورد يا فراموش
کند چنانچه در بين
راه يا بعد از مراجعت به وطن يادش بيايد بايد در صورت امکان دوباره برگردد و آن را
انجام دهد، و در صورت عدم تمکن از بازگشتخودش، ديگرى را براى انجام آن نايب بگيرد
تا زن بر او حلال باشد.
معاملات باطل
٢٠٥٥ در چند مورد معامله باطل است: اول: خريد و فروش عين نجس، مثل بول
و غائط و مسکرات، بنابر اقوى در بعضى و بنابر احتياط واجب در بعضى. دوم: خريد و
فروش مال غصبى، مگر آنکه صاحبش معامله را اجازه کند. سوم: خريد و فروش چيزهايى که
مال نيست. چهارم: معامله چيزى که منافع معمولى آن حرام باشد، مثل آلات قمار و
موسيقى. پنجم: معاملهاى که در آن ربا باشد. و حرام است غش در معامله، يعنى فروختن
جنسى که با چيز ديگر مخلوط است در صورتى که آن چيز معلوم نباشد و فروشنده هم به
خريدار نگويد، مثل فروختن روغنى که آن را با پيه مخلوط کرده است، و اين عمل را غش
مىگويند. از پيغمبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم منقول است که فرمودند: از ما
نيست کسى که در معامله با مسلمانان غش کند يا به آنان ضرر بزند يا تقلب و حيله
نمايد، و هر که با برادر مسلمان خود غش کند، خداوند برکت روزى او را مىبرد و راه
معاش او را مىبندد و او را به خودش واگذار مىکند.
٢٠٥٦ فروختن چيز پاکى که نجس شده و آب کشيدن آن ممکن است اشکال ندارد
ولى اگر مشترى بخواهد آن چيز را بخورد بايد فروشنده نجس بودن آن را به او بگويد.
٢٠٥٧ اگر چيز پاکى مانند روغن و نفت که آب کشيدن آن ممکن نيست نجس شود
، چنانچه مثلا روغن نجس را براى خوردن به خريدار بدهند معامله باطل و عمل حرام است
و اگر براى کارى بخواهد که شرط آن پاک بودن نيست، مثلا بخواهند نفت نجس را بسوزانند
فروش آن اشکال ندارد.
٢٠٥٨ بايد دوايى را که مثل شراب عين آن نجس است معامله نکنند،ولى
معامله دوايى که عينش نجس نيست، اگر به آن احتياج داشته باشند اشکال ندارد.
٢٠٥٩ خريد و فروش روغن و دواهاى روان و عطرهايى که از ممالک غير
اسلامى مىآورند اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشکال ندارد، ولى روغنى را که از
حيوان بعد از جان دادن آن مىگيرند چنانچه در شهر کفار از دست کافر بگيرند و از
حيوانى باشد که اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مىکند نجس است و معامله آن باطل
مىباشد، بلکه اگر در شهر مسلمانان هم از دست کافر بگيرند معامله آن باطل است، مگر
آنکه بدانند که آن کافر از مسلمان خريده است.
٢٠٦٠ اگر روباه را به غير دستورى که در شرع معين شده
کشته باشند يا
خودش مرده باشد، خريد و فروش پوست آن حرام و معامله آن باطل است.
٢٠٦١ خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى که از ممالک غير اسلامى مىآورند
يا از دست کافر گرفته مىشود باطل است، ولى اگر انسان بداند که آنها از حيوانى است
که به دستور شرع کشته شده خريد و فروش آنها اشکال ندارد.
٢٠٦٢ خريد و فروش گوشت و پيه و چرمى که از دست مسلمان گرفته شود اشکال
ندارد، ولى اگر انسان بداند که آن مسلمان آن را از دست کافر گرفته و تحقيق نکرده که
از حيوانى است که به دستور شرع کشته شده يا نه، خريدن آن حرام و معامله آن باطل
است.
٢٠٦٣ خريد و فروش مسکرات حرام و معامله آنها باطل است.
٢٠٦٤ فروختن مال غصبى باطل است، و فروشنده بايد پولى را
که از خريدار
گرفته به او برگرداند.
٢٠٦٥ اگر خريدار قصدش اين باشد که پول جنس را ندهد معامله اشکال دارد.
٢٠٦٦ اگر خريدار بخواهد پول جنس را بعدا از حرام بدهد و از اول هم
قصدش اين باشد معامله اشکال دارد، و اگر از اول قصدش اين نباشد معامله صحيح است،
ولى بايد مقدارى را که بدهکار است از مال حلال بدهد.
٢٠٦٧ خريد و فروش آلات لهو مثل تار و ساز حتى سازهاى
کوچک حرام است.
٢٠٦٨ اگر چيزى را که مىشود استفاده حلال از آن ببرند به قصد اين
بفروشد که آن را در حرام مصرف کنند، مثلا انگور را به اين قصد بفروشد که از آن شراب
تهيه نمايند، معامله آن حرام و باطل است.
٢٠٦٩ خريد و فروش مجسمه و صابون يا چيزهاى ديگرى
که روى آن مجسمه دارد
اشکال ندارد.
٢٠٧٠ خريدن چيزى که از قمار يا دزدى يا از معامله باطل تهيه شده باطل
و تصرف در آن مال حرام است و اگر کسى آن را بخرد بايد به صاحب اصليش برگرداند.
٢٠٧١ اگر روغنى را که با پيه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معين
کند، مثلا بگويد اين يک من روغن را مىفروشم، مشترى مىتواند معامله را به هم بزند،
ولى اگر آن را معين نکند بلکه يک من روغن بفروشد، بعد روغنى که پيه دارد بدهد،
مشترى مىتواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص مطالبه نمايد.
٢٠٧٢ اگر مقدارى از جنسى را که با وزن يا پيمانه مىفروشند به زيادتر
از همان جنس بفروشد، مثلا يک من گندم را به يک من و نيم گندم بفروشد ربا و حرام
است، و گناه يک درهم ربا بزرگتر از آن است که انسان هفتاد مرتبه با محرم خود زنا
کند، بلکه اگر يکى از دو جنس سالم و ديگرى معيوب، يا جنس يکى خوب و جنس ديگرى بد
باشد يا با يکديگر تفاوت قيمت داشته باشند، چنانچه بيشتر از مقدارى که مىدهد بگيرد
باز هم ربا و حرام است، پس اگر مس درست را بدهد و بيشتر ازآن مس شکسته بگيرد، يا
برنج صدرى را بدهد و بيشتر از آن برنج گرده بگيرد، يا طلاى ساخته را بدهد و بيشتر
از آن طلاى نساخته بگيرد ربا و حرام مىباشد.
٢٠٧٣ اگر چيزى را که اضافه مىگيرند غير از جنسى باشد
که مىفروشد،
مثلا يک من گندم به يک من گندم و ده تومان پول بفروشد باز هم ربا و حرام است، بلکه
اگرچيزى زيادتر نگيرد ولى شرط کند که خريدار عملى براى او انجام دهد، ربا و حرام
مىباشد.
٢٠٧٤ اگر کسى که مقدار کمتر را مىدهد چيزى علاوه
کند، مثلا يک من
گندم و يک دستمال را به يک من و نيم گندم بفروشد، اگر مقدار کمتر در قيمت مساوى با
مقدار بيشتر همجنس آن باشد و کسى که مقدار کمتر را مىدهد براى خلاصى از فروش آن به
زيادتر از همجنس، چيزى علاوه کند، مثلا يک من گندم اعلا و يک دستمال را بهيک من و
نيم گندم متوسط بفروشد اشکال ندارد، و همچنين است اگر از هر دو طرف چيزى زياد کنند،
مثلا يک من گندم و يک دستمال را به يک من و نيم گندم و يک دستمال بفروشد، ولى اگر
چيز علاوه براى فرار از ربا باشد، مثلا يک من گندم خوب را به يک من و نيم گندم خوب
مثل آن بخواهد نسيه بفروشد و براى فرار از ربا چيزى بر يک من گندم علاوه کند جايز
نيست.
٢٠٧٥ اگر چيزى را که مثل پارچه با متر و ذرع مىفروشند يا چيزى را
که
مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله مىکنند بفروشد و زيادتر بگيرد، مثلا ده تا تخم
مرغ بدهد و يازده تا بگيرد اشکال ندارد.
٢٠٧٦ جنسى را که در بعضى از شهرها به وزن يا پيمانه مىفروشند و در
بعضىاز شهرها با شماره معامله مىکنند، اگر در شهرى که آن را با وزن يا پيمانه
مىفروشند زيادتر بگيرد ربا و حرام است و در شهر ديگر ربا نيست.
٢٠٧٧ اگر چيزى را که مىفروشد و عوضى را که مىگيرد از يک جنس نباشد
زيادى گرفتن اشکال ندارد، پس اگر يک من برنج بفروشد و دو من گندم بگيرد معامله صحيح
است.
٢٠٧٨ اگر جنسى را که مىفروشد و عوضى را که مىگيرد از يک چيز عمل
آمده باشد بايد در معامله زيادى نگيرد، پس اگر يک من روغن بفروشد و در عوض آن يک من
و نيم پنير بگيرد ربا و حرام است، و احتياط واجب آن است که اگر ميوه رسيده را با
ميوه نارس معامله کند زيادى نگيرد.
٢٠٧٩ جو و گندم در ربا يک جنس حساب مىشود، پس اگر يک من گندم بدهد و
يک من و پنجسير جو بگيرد ربا و حرام است، و نيز اگر مثلا ده من جو بخرد که سر خرمن
ده من گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتى گندم را مىدهد مثل آن است که
زيادى گرفته و حرام مىباشد.
٢٠٨٠ اگر مسلمان از کافرى که در پناه اسلام نيست ربا بگيرد اشکال
ندارد،و نيز پدر و فرزند و زن و شوهر مىتوانند از يکديگر ربا بگيرند.
شرايط فروشنده و خريدار
٢٠٨١ براى فروشنده و خريدار شش چيز شرط است: اول: آنکه بالغ باشند.
دوم:آنکه عاقل باشند. سوم: آنکه حاکم شرع آنان را از تصرف در اموالشان جلوگيرى
نکرده باشد. چهارم: آنکه قصد خريد و فروش داشته باشند، پس اگر مثلا به شوخى بگويد
مال خود را فروختم، معامله باطل است. پنجم: آنکه کسى آنها را مجبور نکرده باشد.
ششم: آنکه جنس و عوضى را که مىدهند مالک باشند، يا مثل پدر و جد صغير اختيار مال
در دست آنان باشد. و احکام اينها در مسايل آينده گفته خواهد شد.
٢٠٨٢ معامله با بچه نابالغ باطل است، اگر چه پدر يا جد آن بچه به او
اجازه داده باشند که معامله کند، ولى اگر بچه مميز باشد و چيز کم قيمتى را که
معامله آن براى بچهها متعارف است معامله کند، اشکال ندارد. و نيز اگر طفل وسيله
باشد که پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خريدار برساند يا جنس را به خريدار
بدهد و پول را به فروشنده برساند، چون واقعا دو نفر بالغ با يکديگر معامله
کردهاند، معامله صحيح است، ولى بايد فروشنده و خريدار يقين داشته باشند که طفل جنس
و پول را به صاحب آن مىرساند.
٢٠٨٣ اگر از بچه نابالغ چيزى بخرد يا چيزى به او بفروشد بايد جنس يا
پولى را که از او گرفته به صاحب آن بدهد يا از صاحبش رضايت بخواهد، و اگر صاحب آن
را نمىشناسد و براى شناختن او هم وسيلهاى ندارد بايد چيزى را که از بچه گرفته از
طرف صاحب آن مظالم بدهد، ولى اگر چيزى را که گرفته مال خود صغير باشد بايد به
ولىاش برساند، و اگر او را پيدا نکرد به حاکم شرع بدهد.
٢٠٨٤ اگر کسى با بچه نابالغ معامله کند و جنس يا پولى
که به بچه داد
از بين برود، نمىتواند از بچه يا ولى او مطالبه کند.
٢٠٨٥ اگر خريدار يا فروشنده را به معامله مجبور کنند، چنانچه بعد از
معامله راضى شود و بگويد راضى هستم معامله صحيح است، ولى احتياط مستحب آن استکه
دوباره صيغه معامله را بخوانند.
٢٠٨٦ اگر انسان مال کسى را بدون اجازه او بفروشد، چنانچه صاحب مال به
فروش آن راضى نشود و اجازه نکند معامله باطل است.
٢٠٨٧ پدر و جد پدرى طفل در صورتى مىتوانند مال طفل را بفروشند
که
براىاو مفسده نداشته باشد ، بلکه بهتر آن است که تا مصلحت نباشد نفروشند، اما وصى
پدر و وصى جد پدرى و حاکم شرع فقط در صورتى مىتوانند مال طفل را بفروشند که مصلحت
طفل در آن باشد.
٢٠٨٨ اگر کسى مالى را غصب کند و بفروشد و بعد از فروش صاحب مال معامله
را براى خودش اجازه دهد معامله صحيح است، و احتياط واجب آن استکه مشترى و صاحب مال
در منفعتى که براى جنس و عوض آن بوده با يکديگر مصالحه کنند.
٢٠٨٩ اگر کسى مالى را غصب کند و بفروشد به قصد اين
که پول آن، مال
خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه نکند معامله باطل است، و اگر براى کسى
هم که مال را غصب کرده اجازه نمايد صحيح بودن معامله اشکال دارد.
شرايط جنس و عوض آن
٢٠٩٠ جنسى که مىفروشند و چيزى که عوض آن مىگيرند پنجشرط دارد. اول
: آنکه مقدار آن با وزن يا پيمانه يا شماره و مانند اينها معلوم باشد. دوم : آنکه
بتوانند آن را تحويل دهند، بنابر اين فروختن اسبى که فرار کرده صحيح نيست ولى اگر
بندهاى را که فرار کرده با چيزى که مىتواند تحويل دهد مثلا با يک فرش بفروشد اگر
چه آن بنده پيدا نشود معامله صحيح است و در غير بنده مشکل است سوم: خصوصياتى را که
در جنس و عوض هست و به واسطه آنها ميل مردم به معامله فرق مىکند، معين نمايد.
چهارم: کسى در جنس يا در عوض آن حقى نداشته باشد، پس مالى را که انسان پيش کسى گرو
گذاشته بدون اجازه او نمىتواند بفروشد. پنجم: آن که بنابر احتياط خود جنس را
بفروشد، نه منفعت آن را، اگرچه جايز بودن خالى از قوت نيست، پس اگر مثلا منفعتيک
ساله خانه را بفروشد صحيح است. و چنانچه خريدار به جاى پول منفعت ملک خود را بدهد،
مثلا فرشى را از کسى بخرد و عوض آن منفعتيک ساله خانه خود را به او واگذار کند
اشکال ندارد. و احکام اينها در مسائل آينده گفته خواهد شد.
٢٠٩١ جنسى را که در شهرى با وزن يا پيمانه معامله مىکنند، در آن شهر
انسان بايد با وزن يا پيمانه بخرد، ولى مىتواند همان جنس را در شهرى که با ديدن
معامله مىکنند با ديدن خريدارى نمايد.
٢٠٩٢ چيزى را که با وزن خريد و فروش مىکنند با پيمانه هم مىشود
معامله کرد،به اين طور که اگر مثلا مىخواهد ده من گندم بفروشد با پيمانهاى که يک
من گندم مىگيرد ده پيمانه بدهد.
٢٠٩٣ اگر يکى از شرطهايى که گفته شد در معامله نباشد معامله باطل
است،ولى اگر خريدار و فروشنده راضى باشند که در مال يکديگر تصرف کنند تصرف آنها
اشکال ندارد.
٢٠٩٤ معامله چيزى را که وقف شده باطل است، ولى اگر بطورى خراب شود
که
نتواند استفادهاى را که مال براى آنها وقف شده از آن ببرند ، مثلا حصير مسجد بطورى
پاره شود که نتوانند روى آن نماز بخوانند فروش آن اشکال ندارد، و در صورتى که ممکن
باشد بايد پول آن را در همان مسجد به مصرفى برسانند که به مقصود وقف کننده نزديکتر
باشد.
٢٠٩٥ هرگاه بين کسانى که مال را براى آنان وقف کردهاند به طورى
اختلاف پيدا شود که اگر مال وقف را نفروشند گمان آن برود که مال يا جانى تلف شود
مىتوانند آن مال را بفروشند و بين موقوف عليهم تقسيم نمايند، ولى چنانچه اختلاف با
تنها فروختن و تهيه مکان ديگر برطرف مىشود، لازم است آن موقوفه به محل ديگر تبديل
و يا با پول فروش آن محل ديگر خريده شود و به جاى مکان اول و در همان جهت وقف اولى
وقف گردد.
٢٠٩٦ خريد و فروش ملکى که آن را به ديگرى اجاره دادهاند اشکال ندارد،
ولى استفاده آن ملک در مدت اجاره مال مستاجر است، و اگر خريدار نداند که آن ملک را
اجاره دادهاند يا به گمان اين که مدت اجاره کم است ملک را خريده باشد پس از اطلاع
مىتواند معامله خودش را به هم بزند.
نقد و نسيه
٢١٠٤ اگر جنسى را نقد بفروشند، خريدار و فروشنده بعد از معامله
مىتوانند جنس و پول را از يکديگر مطالبه نموده و تحويل بگيرند، و تحويل دادن خانه
و زمين و مانند اينها به اين است که آن را در اختيار خريدار بگذارند که بتواند در
آن تصرف کند، و تحويل دادن فرش و لباس و مانند اينها به اين است که آن را طورى در
اختيار خريدار بگذارند که اگر بخواهد آن را به جاى ديگر ببرد فروشنده جلوگيرى نکند.
٢١٠٥ در معامله نسيه بايد مدت کاملا معلوم باشد، پس اگر جنسى را
بفروشد که سر خرمن پول آن را بگيرد، چون مدت کاملا معين نشده معامله باطل است.
٢١٠٦ اگر جنسى را نسيه بفروشد، پيش از تمام شدن مدتى
که قرار
گذاشتهاند نمىتواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار بميرد و از
خودش مال داشته باشد، فروشنده مىتواند پيش از تمام شدن مدت طلبى را که دارد از
ورثه او مطالبه نمايد.
٢١٠٧ اگر جنسى را نسيه بفروشد، بعد از تمام شدن مدتى
که قرار
گذاشتهاند مىتواند عوض آن را از خريدار مطالبه نمايد، ولى اگر خريدار نتواند
بپردازد بايداو را مهلت دهد.
٢١٠٨ اگر به کسى که قيمت جنس را نمىداند مقدارى نسيه بدهد و قيمت آن
را به او نگويد معامله باطل است، ولى اگر به کسى که قيمت نقدى جنس را مىداند نسيه
بدهد و گرانتر حساب کند، مثلا بگويد جنسى را که به تو نسيه مىدهم تومانى يک ريال
از قيمتى که نقد مىفروشم گرانتر حساب مىکنم و او قبول کند اشکال ندارد.
٢١٠٩ کسى که جنسى را نسيه فروخته و براى گرفتن پول آن مدتى قرار داده،
اگرمثلا بعد از گذشتن نصف مدت مقدارى از طلب خود را کم کند و بقيه را نقد بگيرد
اشکال ندارد.
احکام معامله سلف
٢١١٣ انسان نمىتواند جنسى را که سلف خريده پيش از تمام شدن مدت
بفروشد، و بعد از تمام شدن مدت اگر چه آن را تحويل نگرفته باشد فروختن آن اشکال
ندارد.
٢١١٤ در معامله سلف اگر فروشنده جنسى را که قرارداد
کرده بدهد،مشترى
بايد قبول کند. و نيز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته، بدهد، يعنى همان اوصاف را با
زيادتى کمال دارا باشد، مشترى بايد قبول نمايد، و اگر اين طور نباشد لازم نيست قبول
کند، مثل آن که بنده جاهل خريده باشد و بايع بخواهد عالم بدهد.
٢١١٥ اگر جنسى را که فروشنده مىدهد پستتر از جنسى باشد
که قرارداد
کرده،مشترى مىتواند قبول نکند.
٢١١٦ اگر فروشنده به جاى جنسى که قرارداد کرده جنس ديگرى بدهد، در
صورتى که مشترى راضى شود اشکال ندارد.
٢١١٧ اگر جنسى را که سلف فروخته، در موقعى که بايد آن را تحويل دهد
ناياب شود و نتواند آن را تهيه کند، مشترى مىتواند صبر کند تا تهيه نمايد يا
معامله را به هم بزند و چيزى را که داده پس بگيرد.
٢١١٨ اگر جنسى را بفروشد و قرار بگذارد که بعد از مدتى تحويل دهد و
پول آن را هم بعد از مدتى بگيرد، معامله باطل است.