انزجار از دختران يا بياعتنايي به آنها بوده، از آنان نام برده
نشده است: در ميان اعراب جاهلي، نه تنها كسي دختر را زينت و حبّ به
او را زيور نميدانست، بلكه آن را مايه سرافكندگي و شرمساري خويش
ميشمرد: ﴿واِذا بُشِّرَ اَحَدُهُم بِالاُنثي
ظَلَّ وَجهُهُ مُسوَدًّا وهُوَ كَظيم ٭ يَتَوري مِنَ القَومِ مِن
سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ اَيُمسِكُهُ عَلي هونٍ اَم يَدُسُّهُ فِي
التُّرابِ اَلا ساءَ ما يَحكُمون)
1
|
اين گروه جسارت دختركشي را نداشتند و ميان تحمّل ننگِ دختر داشتن
يا زنده به گور كردن او مردد بودند؛ امّا حساسيّت شماري به داشتن
دختر به اندازهاي تند بود كه از قبر به «صِهْر» (داماد) و از قبور
به «اَصهار» ياد ميكردند
2 و نميتوانستند
«كظيم» باشند، از اينرو دختران نوزاد را به گور ميبردند:
﴿واِذَا المَوءودَةُ سُءِلَت ٭ بِاَي ذَنبٍ
قُتِلَت)
3
|
|
|
دلبستگي به دام و كشت |
انعام جمع «نَعَم» به شتر و گاو و گوسفند گفته ميشود.
﴿والاَنعمِ والحَرث﴾ در اين آيه،
به دلبستگي شهوي برخي مردم به چهارپايان، و علاقه شهوي برخي به كشت
اشاره دارد. «انعام» در شمار نعمتهاي الهي و ابزارهاي ضروري زندگي
است، چنانكه قرآن ميفرمايد كه خداي سبحان در چهارپاياني كه براي
شما آفريد منافعي نهاد؛ پوست، پشم و كرك آنها شما را از سرما نگهميدارد
و از گوشتشان ميخوريد. بامدادان كه آنها را به چرا ميبريد و
شامگاهان كه باز ميگردانيد، براي شما منظرهاي زيبا را ترسيم
|
|
^ 1 - ـ سوره نحل، آيات 59 ـ 58.
^ 2 - ـ لسان العرب، ج4، ص471، «صهر».
^ 3 - ـ سوره تكوير، آيات 9 ـ 8. |
ميكنند. وسيله حمل و نقل بارهاي سنگين شما به شهري هستند كه
خودتان بدون بار با دشواري به آنجا ميرسيد؛ چه رسد بخواهيد آن
بارها را به مقصد برسانيد و...: ﴿والاَنعمَ
خَلَقَها لَكُم فيها دِفءٌ ومَنفِعُ ومِنها تَأكُلون ٭ ولَكُم
فيها جَمالٌ حينَ تُريحونَ وحينَ تَسرَحون ٭ وتَحمِلُ اَثقالَكُم
اِلي بَلَدٍ لَم تَكونوا بلِغيهِ اِلاّبِشِقِّ الاَنفُسِ اِنَّ
رَبَّكُم لَرَءوفٌ رَحيم)
1
|
|
|
اجمال و تفصيل محتواي آيه |
بعد از بياني تفصيلي از امور دنيوي و مذمّت حبّ شهوات آنها، در
جمعبندي ميفرمايد كه اين امور، متاع ناچيز زندگاني دنيايند:
﴿ذلِكَ مَتعُ الحَيوةِ الدُّنيا... ﴾.
|
نيز در مقابل آن اجمالِ پس از تفصيل، يا متنِ پس از شرح، به صورت
متن پيش از شرح و اجمال قبل از تفصيل، سرانجام نيك را نزد خدا
دانسته و ميفرمايد كه بشر مسافر است و مسافر بايد به جايي برگردد
و بهترين بازگشتگاه وي نزد خداست: ﴿واللهُ
عِندَهُ حُسنُ المَءاب﴾. در آيه بعدي شرح اين اجمال
آمده است.
|
تقديم اسم ظاهر ﴿الله﴾ و ظرف
﴿عِند﴾ و آمدن ضمير و بيان اينكه
اين بازگشت نزد خداست، همگي نشان تعظيم مطلب است.
|
|
|
اشارات و لطايف |
|
1. راه مصون ماندن از خطر تزيين و
تسويل نفس |
خوي خيالپردازي اسبان، مايه نامگذاري آنها به «خَيْل» شد كه از
كيفيت گام
|
|
^ 1 - ـ سوره نحل، آيات 7 ـ 5.
|
|
برداشتن، دويدن، چريدن و سواري دادنشان مشهود كارشناسان اسبپروري
است. همين خيال لگام گسيخته در افرادي كه از مرز حيوانيت نگذشتهاند
سركشي ميكند و اينان را «مختال» ميپروراند، هرچند خود را خردمند
و ديگران را جاهل، مرتجع و عقب افتاده ميپندارند كه اين پندار
باطل نيز نشان همان خيالپردازي و اختيالپروازي آنهاست.
|
منشأ اين خيالبافي، همان نفس مسوّله است كه توان تحريف بالايي دارد،
به طوري كه زشت را زيبا و كذب را صدق و باطل را حق و ظلم را عدل
نشان ميدهد. وقتي شخص مختال با تسويل نَفْس به چنين باوري رسيد،
نفس اَمّاره كه عهدهدار اجراي بيرحمانه و بيصبرانه دستورهاي
تسويلي نفس است شروع به كار ميكند. اين خطر دروني در كمين همگان
است.
|
برخي اهل معرفت گفته اند:
|
هر كس خواست از تزيين محفوظ بماند، تابع ظاهر قرآن و سنتِ (معصومان(عليهمالسلام))
باشد و چيزي بر ظاهر متون ديني نيفزايد، زيرا گاهي تأويل قرآن،
مصداق همين تزيين است. هرچه از ظاهر آن برآيد بر همان اساس حركت
كند و هرچه متشابه بود، علم آن را به خدا واگذارد و به آن ايمان
بياورد. چنين شخصي پيرو دين است و تزيين راهي بر او ندارد و حجتي
عليه او نزد خداوند نيست
1.
|
قرآن كريم براي رهايي از ابتلاي به حبّ شهوات چنين راهكار ميدهد:
|
أ. شما به عاجله (دنيا) دل بسته و آخرت را رها كردهايد:
﴿كَلاّبَل تُحِبّونَ
|
|
^ 1 - ـ رحمة من الرحمن، ج1، ص421.
|
العاجِلَة ٭ وتَذَرونَ الاءخِرَة)
1
پس معرفت آخرت و دل سپردن به وعدههاي بزرگ و تخلّف ناپذير
خداي سبحان، زمينهساز ادراك حقارت امور دنيوي و نيز دل كندن از
آنهاست.
|
ب. درك اين نكته هم در رويارويي با «حبّ شهوات» به انسان ياري ميبخشد
كه چه بسا چيزهايي را دوست داشته باشيد كه براي شما شرّ است:
﴿وعَسي اَن تُحِبّوا شَيءاً وهُو شَرٌّ لَكُم)
2
|
|
|
2. تأثير حبّ و بغض |
حركت انسان بر اساس حبّ و بغض است و اين شيوه امري است طبيعي؛ ليكن
افراط در اين دو، انسان را كور ميكند: حبّك للشيء يعمي و يصمّ
3 ،
چنان كه در مقابل ميتوان گفت «بغضك للشيء يعمي و يصمّ».
|
قرآن كريم درباره دوستداران دنيا و تاركان آخرت ميفرمايد:
﴿واَمّا ثَمودُ فَهَدَينهُم فاستَحَبُّوا
العَمي عَلَي الهُدي)
4
قوم ثمود بر اثر حبّ شهوات، كوري را بر هدايت رجحان دادند و
از ديدن حقايق محروم شدند. مشركان مكه نيز بر اثر حبّ شهوات، با
اينكه بارها آيات بيّنه را ديدند، در جنگ «بدر» باز هم نابينا
ماندند و كفر ورزيدند، از اينرو خداوند در ذيل آيه پيشين فرمود:
﴿اِنَّ في ذلِكَ لَعِبرَةً لاُولِي الاَبصر)
5
|
|
^ 1 - ـ سوره قيامت، آيات 21 ـ 20.
^ 2 - ـ سوره بقره، آيه 216.
^ 3 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص380،
ح5814؛ بحار الانوار، ج74، ص165.
^ 4 - ـ سوره فصّلت، آيه 17.
^ 5 - ـ سوره آل عمران، آيه 13. |
|
3. شهوت شهرت |
شهوت شهرت و علاقه به محبّت كاذب جامعه، عدهاي را واميدارد كه
براي نوشيدن جام جاه، جامه زهد دربر كنند، در حالي كه نه در بامداد
به فكر قناعت زاهدانه به سر بردهاند و نه در شامگاه به انديشه زهد
قانعانه، بلكه آزمدار و طمعمحور و جاهخواه و مقامطلب بوده و
جامه زهد را به غارت برده و دربركرده و به آن متقمّص شدهاند:
فتحلّي باسم القناعة وتزيّن بلباس أهل الزهادة و ليس من ذلك في
مَراح ولا مَغْدَي
1.
|
چنين دنيازدهاي كه از خطر اُفْت و آفت دوزيست بودن منافقانه بيخبر
است، اگر بر بورياي ساده نشيند، بوي رياي آن شامه خردمندان را ميآزارد
و چنانچه بر كرسي وعظ تكيه كند، چون به خلوت ميرود آن كار ديگر ميكند.
او مشمول تهديد خدا و تحديد رسول اوست: ﴿اَم
حَسِبَ الَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ اَن لَن يُخرِجَ اللهُ
اَضغنَهُم)
2
|
غرض آنكه اينگونه آلودگيها مشمول عموم شهوات مذكور در آيه است و
امور هفتگانه ياد شده در آيه براي تمثيلاند نه تعيين.
|
|
|
4. نگاه تحقيرآميز قرآن به شهوت
دوستي |
قرآن كريم به شكلهاي گوناگون كساني را كه حبّ افراطي ناشايستهاي
به امور دنيوي دارند، تحقير ميكند:
|
أ. آنان را دوستدار شهوت مينامد كه گونهاي تحقير است، زيرا شهوت
همانند غضب در مقابل عقل است.
|
|
^ 1 - ـ نهج البلاغه، خطبه 32.
^ 2 - ـ سوره محمّدصلي الله عليه و آله و
سلم، آيه 29. |
ب. به آنها نسبت ميدهد كه شهوت دوستي را براي خود زينت ميدانند
كه تحقيري مضاعف است.
|
ج. امور نامبرده مورد علاقه انسان را شهوت مينامد كه به نوعي
تحقير آنها و هم تحقير كسي است كه به آنها عشق ميورزد، از اينرو
در نكوهش شهوتگرايي و مالدوستي ميفرمايد:
﴿واللهُ يُريدُ اَن يَتوبَ عَلَيكُم ويُريدُ الَّذينَ يَتَّبِعونَ
الشَّهَوتِ اَن تَميلوا مَيلًا عَظيما)
1
﴿فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلفٌ اَضاعُوا الصَّلوةَ واتَّبَعُوا
الشَّهَوتِ فَسَوفَ يَلقَونَ غَيّا)
2
براساس اين آيه، شهوتگرايي زمينه فساد و تباهكننده نماز
است. شهوتگرا عنان اختيار خويش را به شهوت ميسپرد و به استقبال
گمراهي ميشتابد.
|
غرض آنكه هرچند عطف به واو مفيد ترتب نيست؛ ليكن بين اقامه نماز و
فحشاء و منكر تعامل متقابل است به طوري كه هم نماز ناهي از فحشاء و
منكر است و هم پيروي فشحا مايه تباهي نماز است و در اين مورد اضاعه
نماز اثر سوء پيروي از شهوات است.
|
انسان وابسته به دنيا از «من عند الله» كه
﴿اَحسَنِ تَقويم)
3
است تا دنيا كه ﴿اَسفَلَ سفِلين)
4
است، تنزّل كرده است. ﴿اَسفَلَ سفِلين﴾
به معناي نار نيست، بلكه به معناي عالم طبيعت و دنياست
كه نازلترين مرتبه و در مرز عدم است و پايينتر از دنيا، عدم است.
|
|
^ 1 - ـ سوره نساء، آيه 27.
^ 2 - ـ سوره مريم، آيه 59.
^ 3 - ـ سوره تين، آيه 4.
^ 4 - ـ سوره تين، آيه 5. |
يادآوري اين نكته سودمند است كه برخي صورتها تابع مادهاند؛ مثلاً
مادّه «علو» كه برتري را ميفهماند، اگر به صورت «عاليات» هم درآيد،
معناي خود را حفظ ميكند و ماده «سفل» كه پستي را ميفهماند،
چنانچه به صورت «سافلين» هم درآيد، فرومايگي خود را به همراه دارد،
هرچند در همين حوزه نيز ميتوان ميان صورتها فرق نهاد. با اين
بيان ميتوان سفالت و پستي مشمولان آيه
﴿فَاَرادوا بِهِ كَيدًا فَجَعَلنهُمُ الاَسفَلين)
1
و ﴿نَجعَلهُما تَحتَ اَقدامِنا
لِيَكونا مِنَ الاَسفَلين)
2
را استظهار كرد.
|
در شرق و غرب عالم و در ميان صدها مكتب و نژاد و زبان، كسي
مالدوستي و دنياپرستي را نكوهش نكرده است و تنها در مكتب وحي است
كه اينگونه امور «ابزار» ناميده شدهاند نه هدف و محبوب. فقط وحي
آسماني است كه حبّ دنيا را سرآمد همه گناهان ميداند، چنانكه
پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم فرمود: حبّ الدنيا رأس كلّ
خطيئة
3 ، از
اينرو خداوند ميفرمايد: ﴿ويُعَلِّمُكُم ما
لَم تَكونوا تَعلَمون)
4
بدون وحي هرگز بشر را توان صعود به بلنداي اينگونه معارف
نيست.
|
از نظر اسلام، مجموع ثروت دنيا مربوط به مجموع مردم دنياست و مالاندوزي
فراوان مذموم است؛ ولي كسب مال با كار و كوشش براي تأمين زندگي
واجب است و كاسب مال حلال براي تأمين معيشت خود و جامعه محبوب
خداست. اگر ثروت دنيا دستگردان زرمندان باشد و اينان فقط از آن
|
|
^ 1 - ـ سورهصافّات، آيه 98.
^ 2 - ـ سوره فصّلت، آيه 29.
^ 3 - ـ الكافي، ج2، ص130؛ بحار الانوار،
ج51، ص258.
^ 4 - ـ سوره بقره، آيه 151. |
بهرهمند شوند، در فرهنگ وحي ناپسند است:
﴿كَي لايَكونَ دولَةً بَينَ الاَغنِياءِ مِنكُم)
1
|
|
|
5. پيوسته در عبادت |
انساني كه دنيا را بازيچه ميبيند، آن را رها ميكند و چيزي او را
به بازي نميگيرد و خوردن و خوابيدن او نيز صبغه عبادت ميگيرد،
زيرا با نام و ياد خدا همراه است و در آن حال هم از تفكّر غافل
نيست، همانگونه كه امام صادق(عليهالسلام) درباره فرزندش امام
هفتم(عليهالسلام) فرمود: بأبي و اُمّي من لا يلهو و لا يلعب
2. نيز
رسول خدا به اباذر فرمود: خوردن وخوابيدن خود را نيز براي خدا
انجام ده
3.
|
ساختار كلّي دستورهاي ديني درباره خوردن و خوابيدن و زراعت...
همانند ساختار نماز و روزه است و تفاوتشان تنها در استحباب و وجوب
است. شروع غذا خوردن با «بسم الله» و پايان دادن با الحمد لله
الّذي يُطعم و لا يُطعَم
4 يا
قبل از خواب وضو گرفتن و ذكر گفتن و رو به قبله قرارگرفتن آنگاه
خوابيدن
5 و در
زراعت نيز رو به قبله ايستادن و آيه كريمه
﴿ءَاَنتُم تَزرَعونَهُ اَم نَحنُ الزّرِعون)
6
را تلاوت كردن سپس بذر پاشيدن و كاشتن
7 ،
خواب و خور و
|
|
^ 1 - ـ سوره حشر، آيه 7.
^ 2 - ـ الكافي، ج1، ص311؛ بحار الانوار،
ج48، ص107.
^ 3 - ـ اعلام الدين، ص195؛ بحار الانوار،
ج74، ص82.
^ 4 - ـ الكافي، ج6، ص294.
^ 5 - ـ الكافي، ج1، ص294؛ ر.ك: بحار
الانوار، ج73، ص220 ـ 191.
^ 6 - ـ سوره واقعه، آيه 64.
^ 7 - ـ بحار الانوار، ج100، ص67. |
زراعت و سائر شئون زندگي را عبادت ميكند و عبادت، چه واجب يا
مستحب، از امور اخروي است.
|
آري همين خور و خواب و امور ديگر زندگي طبيعي كه بسياري را با ظاهر
فريبندهاش به تباهي كشانده است، با اراده توانمند عدّهاي، عبادت
و زينتبخش جانشان ميگردد.
|
|
|
6. راز لذت در برخي امور |
خداي سبحان براي بقاي اصل انسان، دستگاه هاضمه را آفريد و براي
بقاي نسل انسان، دستگاه تناسلي را و براي تحمّل كارهاي پر رنج بقاي
اصل و نسل، آن را با لذّت همراه ساخت و از اين قانون عمومي، حتّي
پيامبران را استثنا نفرمود: ﴿وما جَعَلنهُم
جَسَدًا لايَأكُلونَ الطَّعام)
1
|
خوردن و نوشيدن در دنيا براي ماندن شخص است و انتخاب همسر براي
بقاي نوع: شخص با دستگاه تغذيه ميماند و نوع با دستگاه تناسل و
چون حفظ نوع وظيفه هر فرد است و انجام دادن اين وظيفه كاري بسيار
دشوار، خداوند همراه آن لذتي قرارداد تا انسان به ازدواج تن دهد،
پس اصل ازدواج، داخل در حب شهوات مذموم نيست و افزون بر ترغيبهاي
فراوان در آيات و روايات به آن، ضرورتي طبيعي و اجتناب ناپذير است.
آري مذموم، حب شهوت غريزي و جنسي است.
|
نكته: اهل ايمان از مال و فرزند خدادادي لذّتي مشروع ميبرند:
﴿قُل مَن حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتي اَخرَجَ
لِعِبادِهِ والطَّيِّبتِ مِنَ الرِّزقِ قُل هِي لِلَّذينَ ءامَنوا
فِي
|
|
^ 1 - ـ سوره انبياء، آيه 8. |
الحَيوةِ الدُّنيا خالِصَةً يَومَ القِيمَةِ
كَذلِكَ نُفَصِّلُ الاءيتِ لِقَومٍ يَعلَمون)
1
از اين رو لذّت آنان لذّتي خالص است؛ ولي لذّت كافران
آميخته به عذاب است: ﴿قُل تَمَتَّعوا فَاِنَّ
مَصيرَكُم اِلَي النّار)
2
افزون بر اينكه نعمتهاي اخروي تنها براي مؤمنان است و
كافران را از آن بهرهاي نيست.
|
|
|
7. مقاطع پنجگانه در زندگي انسان
و فرجام آن |
قرآن كريم زندگي انسان را داراي پنج مقطع و هر مقطعي را با گرايشي
خاص ميداند:
|
خردسالي: ﴿اِعلَموا اَنَّمَا الحَيوةُ
الدُّنيا لَعِب﴾؛ نوجواني: ﴿ولَهو﴾؛
جواني: ﴿وزينَة﴾؛
كهولت: ﴿وتَفاخُرٌ بَينَكُم﴾؛
پيري: ﴿وتَكاثُرٌ فِي الاَمولِ و... )
3
|
انسان در كودكي به «لعب» مشغول است و در نوجواني به «لهو» ميپردازد
و در جواني به «تزيين» خويش رو ميآورد و در دوران ميانسالي نيز به
مقام و پست افتخار ميكند و در ايام پيري به «تكاثر» سرگرم ميشود؛
غافل از اينكه پايان اين نشاط و سرسبزي، «حطام» (كاه زرد) است:
﴿كَمَثَلِ غَيثٍ اَعجَبَ الكُفّارَ نَباتُهُ
ثُمَّ يَهيجُ فَتَرهُ مُصفَرًّا ثُمَّ يَكونُ حُطمًا وفِي
الاءخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ ومَغفِرَةٌ مِنَ اللهِ ورِضونٌ ومَا
الحَيوةُ الدُّنيا اِلاّمَتعُ الغُرور)
4
|
|
^ 1 - ـ سورهاعراف، آيه 32.
^ 2 - ـ سوره ابراهيم، آيه 30.
^ 3 - ـ سوره حديد، آيه 20.
^ 4 - ـ سوره حديد، آيه 20. |
قرآن كريم پايان ثروت و مال دنيا را «حطام» و فرجام مالدوستان را
﴿كَهَشيمِ المُحتَظِر)
1
ميداند. «هشيم» به معناي مهشوم و مقطوع و «هاشم» به معناي
قطعهقطعه كننده است. پايان كار عدهاي، مانند كاهي است كه كشاورز
آن را قطعهقطعه و براي گوسفندان آماده ميكند، بنابراين عاقبت
دنياپرستان نيز همانند عاقبت دنيا و امور دنيوي بسان «كاه» است.
جمله ﴿كَهَشيمِ المُحتَظِر﴾، «مجاز
در اسناد» يا «مجاز در كلمه» نيست، بلكه واقعاً اينان چون كاه، زرد
چهره و ناتوان خواهند شد.
|
كسي كه حبّ شهوات را زينت خويش بپندارد، دردي را پي گرفته است كه
تا پيري و كهولت رهايش نخواهد كرد، بلكه دردهاي ديگر ميآفريند.
|
|
|
8. فزونخواهي گسيخته انسان |
راز فزونخواهي بيمرز انسان آن است كه عقل و علم او با همه گسترهاش
در نبرد داخلي، به اسارت هوس وي درآمده است و انسان هوسران كه عقل
را به غنيمت گرفته است: و كم من عقلٍ أسيرٍ تحت هوي أميرٍ
2 ،
دنيا را به اندازه عقل و علم ميخواهد نه به اندازه نياز. حيوان به
اندازه نيازش شهوت دارد؛ ولي انسان به اندازه عقلش.
|
اگر انسان از ميل به شهوت كنده شود، از هر فرشتهاي برتر خواهد شد،
زيرا او داراي سرمايه روح است كه هر چه در آن بريزند، شرح صدر مييابد؛
چنانچه اين شرح صدر در راه خير باشد، انسان معلم فرشتهها ميشود و
اگر
|
|
^ 1 - ـ سوره قمر، آيه 31.
^ 2 - ـ نهج البلاغه، حكمت 211.
|
|
در راه شرّ باشد، مشمول غضب الهي: ﴿مَن شَرَحَ
بِالكُفرِ صَدراً فَعَلَيهِم غَضَبٌ مِنَ الله)
1
|
آري راز سيري ناپذيري انسان، مخزن بيمنتهاي اوست. اگر كليددار اين
مخزن شهوت باشد، قناطير مقنطره و خيل مسوّمه و انعام و حرث و... ميخواهد
و نداي «هل من مزيد» سر ميدهد؛ چنانچه كليددارش غضب باشد، انسان
موجودي خونخوار و هلاك كننده حَرْث و نسل ميشود؛ اگر كليددار آن
عقل باشد، چنين انسان عاقلي معلّم فرشتهها ميگردد و
﴿رَبِّ زِدني عِلما)
2
شعار او خواهد بود.
|
|
|
9. بحثي درباره شيطان |
|
أ. جايگاه شيطان در نظام توحيد
ربوبي |
براساس توحيد ربوبي، هر كس و هر چيز در عالم، مظهر نامي از نامهاي
خداست. فرشتگان، مظهر هدايتاند و شياطين، نماد اضلال، بنابراين
شيطان بياذن خدا به كسي آسيب نميرساند. خداي سبحان در آياتي از
قرآن كريم تزيين باطل را به شيطان نسبت ميدهد:
﴿واِذ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطنُ اَعملَهُم وقالَ لاغالِبَ لَكُمُ
اليَوم)
3
امّا همين كار را زير پوشش اصل كلّي به خود هم اسناد ميدهد:
﴿كَذلِكَ زَيَّنّا لِكُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُم)
4
|
خداوند انسان را با فطرت نوراني آفريده و با عقل و وحي او را رهبري
كرده
|
|
^ 1 - ـ سوره نحل، آيه 106.
^ 2 - ـ سوره طه، آيه 114.
^ 3 - ـ سوره انفال، آيه 48.
^ 4 - ـ سوره انعام، آيه 108. |
و براي لغزشها و انحرافات نيز راه توبه را به وي نشان داده است و
اگر كسي راه مستقيم را در پيش نگيرد، از آن پس، در پوشش ولايت
شيطان ميرود: ﴿اِنَّهُمُ اتَّخَذوا
الشَّيطينَ اَولِياءَ مِن دونِ الله)
1
|
از آنجا كه شيطان در نظام تكوين مأمور الهي است، خداوند كار او را
به اذن و دستور خود اعلام ميدارد: ﴿اَلَم
تَرَ اَنّا اَرسَلنَا الشَّيطين﴾؛ يعني شيطان رسالت ما
را انجام ميدهد؛ البته بر ضد كافران نه ديگران:
﴿عَلَي الكفِرينَ تَؤُزُّهُم اَزّا)
2
پيش از آنكه انسان به اين مرحله سقوط كند، شيطان تنها او را
وسوسه ميكند. اصل وسوسه از نعمتهاي الهي است، زيرا انسان بيوسوسه
او هرگز به «جهاد اكبر» دست نمييابد و به مقام شامخ ولايت نميرسد.
|
|
|
ب. مراحل نفوذ شيطان در انسان |
شيطان براي نفوذ در انسان چند مرحله را ميپيمايد:
|
1. تزيين: ﴿لاُزَيِّنَنَّ لَهُم فِي الاَرض)
3 ﴿واِذ
زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطنُ اَعملَهُم)
4
|
2. افكندن آرزوهاي باطل در دل:
﴿ولاُمَنِّيَنَّهُم)
5
شيطان پس از موفقيّت در مرحله «تزيين»، با آرزوسازي براي
رسيدن به زينتهاي شيطاني كار را دنبال ميكند.
|
|
^ 1 - ـ سوره اعراف، آيه 30.
^ 2 - ـ سوره مريم، آيه 83.
^ 3 - ـ سوره حجر، آيه 39.
^ 4 - ـ سوره انفال، آيه 48.
^ 5 - ـ سوره نساء، آيه 119. |
3. وسوسه اكيد، تا دنبال آرزو رود و آن را به دست آورد:
﴿اَلَّذي يُوَسوِسُ في صُدورِ النّاس)
1
|
4. تسويل يعني خوب را بد و بد را خوب جلوه ميدهد:
﴿اِنَّ الَّذينَ ارتَدّوا عَلي اَدبرِهِم مِن
بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الهُدَي الشَّيطنُ سَوَّلَ لَهُم واَملي
لَهُم)
2
|
5. فرمانروايي: ﴿اِنَّما يَأ مُرُكُم
بِالسُّوءِ والفَحشاءِ واَن تَقولوا عَلَي اللهِ ما لاتَعلَمون)
3
|
نظم ياد شده در هيچ آيه قرآن نيست؛ ليكن تقديم و تأخير لفظي در
برخي آيات، مانند آيه 119 سوره «نساء» و نيز تحليل عقلي (نه ذوقي
محض) ميتواند سند اين ترتيب باشد.
|
نفس امّاره، عامل داخلي شيطان است كه او از اين راه انسان را گمراه
ميكند. امر به سوء، هم به شيطان نسبت داده شده است و هم به نفس
امّاره، چنانكه در وسوسه چنين است. درباره امر به سوءِ نفس اماره
ميفرمايد: ﴿وما اُبَرِّءُ نَفسِي اِنَّ
النَّفسَ لاَمّارَةٌ بِالسّوءِ اِلاّما رَحِمَ رَبّي)
4
و نيز درباره «وسوسه» نفس انسان ميفرمايد:
﴿ولَقَد خَلَقنَا الاِنسنَ ونَعلَمُ ما
تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه)
5
و درباره وسوسه شيطان ميفرمايد: ﴿مِن
شَرِّ الوَسواسِ الخَنّاس ٭ اَلَّذي يُوَسوِسُ في صُدورِ النّاس ٭
مِنَ الجِنَّةِ والنّاس)
6
بنابراين ابليس براي وسوسه، از
|
|
^ 1 - ـ سوره ناس، آيه 5.
^ 2 - ـ سوره محمّدصلي الله عليه و آله و
سلم، آيه 25.
^ 3 - ـ سوره بقره، آيه 169.
^ 4 - ـ سوره يوسف، آيه 53.
^ 5 - ـ سوره ق، آيه 16.
^ 6 - ـ سوره ناس، آيات 6 ـ 4. |
عاملي دروني به نام نفس وسوسهگر مدد ميگيرد و براي امر به سوء،
از نفس امّاره.
|
|
|
ج. تير رس شيطان |
معصومان(عليهمالسلام) حتّي عادلان در برخي مراحل، از آسيبهاي
شيطاني «اِغواء» و «اضلال» در اماناند و اندكي از انسانها از
نفوذ شيطان در «تزيين» و «اُمنيّه» منزّهاند. شيطان در ذهن
پارسايان راستين نيز در حدّ تصوّر خاطرهاي نفوذ ميكند؛ ولي
بيداري آنان راه نفوذ شيطان را ميبندد:
﴿اِنَّ الَّذينَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طئِفٌ مِنَ الشَّيطنِ
تَذَكَّروا فَاِذا هُم مُبصِرون)
1
|
حوزه اخلاص كه مُخلَصان ناب در آن به سر ميبرند، از گزند نفوذ
شيطان مصون است
2 ،
زيرا شيطان هرگز به لحاظ درجه وجودي به آن مقام نميرسد تا در آن
قلمرو كار كند. بر همين اساس فقط معصومان در هر مرتبهاي كه باشند،
از نفوذ شيطان در حدّ تصوّر ذهني نيز ايمن هستند، زيرا به تجرّد
عقلي رسيدهاند و شيطان و نيز معصيت را در عقل مجرّد، راهي نيست.
آنان از دور شيطان را رجم ميكنند و به او اجازه نفوذ نميدهند.
|
شياطين از دريافت اسرار غيبي نيز محروماند:
﴿واَنّا لَمَسنَا السَّماءَ فَوَجَدنها مُلِئَت حَرَسًا شَديدًا
وشُهُبا ٭ واَنّا كُنّا نَقعُدُ مِنها مَقعِدَ لِلسَّمعِ فَمَن
يَستَمِعِ الاءنَ يَجِد لَهُ شِهابًا رَصَدا)
3
و هريك از آنان بخواهد اخبار غيبي را استراق سمع كند، از
دور مورد اصابت قرار ميگيرد. در آسمان وجودي
|
|
^ 1 - ـ سوره اعراف، آيه 201.
^ 2 - ـ سوره حجر، آيات 40 ـ 39.
^ 3 - ـ سوره جنّ، آيات 9 ـ 8. |
ائمّه(عليهمالسلام) نيز اگر شيطان بخواهد در فكر و خيال و ساير
دهليزهاي طبيعت خود را جاسازي كند و از اسرار آنان آگاه گردد، رجم
خواهد شد.
|
|
|
د. غنيمت در مجاهده با شيطان |
انسانها در جبهه جهاد اكبر (همانند جهاد اصغر) چند گروه هستند،
زيرا جهاد اكبر نيز با اسارت و شكست يا شهادت و پيروزي همراه است.
|
روايت است كه من مات علي حبّ آل محمّد مات شهيداً
1 ،
زيرا چنين كسي هيچگاه تسليم شيطان نشده است و وسوسه شدنش تنها در
مرحله تصور است كه با رجم شيطان، آن را پايان ميدهد.
|
معصومان(عليهمالسلام) نه تنها تسليم شيطان نشدهاند، بلكه شيطان
را تسليم كرده و به اسارت گرفتهاند. رسول خداصلي الله عليه و آله
و سلم شيطان را اسير كرد و او تسليم و رام حضرت رسولصلي الله عليه
و آله و سلم شد
2.
|
غنيمت در جهاد اكبر براي بعضي «عصمت» و براي برخي «عدالت» است.
آنان كه در مرحله اغوا، اضلال، تزيين و ايجاد آرزو شيطان را به
اسارت گرفتند، گرفتار مرحله وسوسه نميشوند. اينان داراي شرح صدر
هستند و در اين مرحله چيزي جز محبّت حق راه ندارد.
|
شيطان از نخستين دشمنان انبيا و ائمّه(عليهمالسلام) و مانع تحقق
اهداف و آرمانهاي آنان است؛ ولي آنان دائم در محضر حق حاضرند.
پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم به يكي از همسران خود سفارش
فرمود كه اين پرده زيبا را كه در اطاق آويختي از برابر چشمان من
دور كن كه هرگاه بدان مينگرم به ياد دنيا و زينتهاي آن
|
|
^ 1 - ـ الطرائف، ج1، ص159؛ بحار الانوار،
ج23، ص233.
^ 2 - ـ ر.ك: كنز العمال، ج1، ص247. |
ميافتم
1. اين
روش، نوعي جلوگيري از وسوسه شيطان است.
|
|
|
بحث روايي |
|
1. برترين لذت |
عن أبي عبدالله(عليهالسلام): ما تلذذ الناس في الدنيا و الآخرة
بلذّةٍ أكثر لهم من لذّة النساء و هو قول الله (عزّ وجلّ):﴿زُيِّنَ
لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوتِ مِنَ النِّساءِ والبَنين﴾. ـ
ثمّ قال: إنّ أهل الجنّة ما يتلذّذون بشيءٍ في الجنّة اشهي عندهم
من النكاح، لا طعام و لا شراب
2.
|
اشاره: مضمون اين روايت برگرفته از ترتيبي است كه در آيه مورد بحث
براي شهوات ذكر شده و شهوت «نساء» پيش از بقيه آمده و اين شهوات را
كالاي بيارزش دنيا و لذايذ بهشتي را بهتر از آن دانسته است.
|
حصر در كلام امام صادق(عليهالسلام) اضافي است؛ يعني نكاح نسبت به
بقيه شهوات جسمي ياد شده، بيشترين لذت را دارد؛ امّا لذتي كه انسان
از وجود خويش ميبرد يا اولياي الهي از تقرب به خدا و مشاهده آيات
بزرگ وي و خشنودي و اكرام الهي حس ميكنند، خارج از كلام امام
صادق(عليهالسلام) است.
|
ادله و براهيني هست كه بزرگترين لذت، التذاذ انسان از وجود خويش
است، چنان كه براهيني هست كه برتر از لذت اشيا از وجود خود، لذت آنها
از وجود رب است و رواياتي است كه هيچ لذتي براي بنده برتر از لذت
حضور و قرب خداي متعالي نيست
3.
|
|
^ 1 - ـ نهج البلاغه، خطبه 160.
^ 2 - ـ تفسير العياشي، ج1، ص164.
^ 3 - ـ ر.ك: بحار الانوار، ج79، ص212 ـ
211؛ الميزان، ج3، ص137 ـ 136. |
2. زن بارگي |
قال النبيصلي الله عليه و آله و سلم: ما تركت بعدي فتنة أضرّ علي
الرجال من النساء
1.
|
عن أبي عبدالله(عليهالسلام) قال: قال رسول اللهصلي الله عليه و
آله و سلم: إنّ أوّل ما عصي الله به ست: حبّ الدنيا و حبّ الرياسة
و حبّ الطعام و حبّ النوم و حبّ الراحة و حبّ النساء
2.
|
قال أمير المؤمنين(عليهالسلام): الفتن ثلاث: حبّ النساء و هو سيف
الشيطان... فمن أحبّ النساء لم ينتفع بعيشه
3.
|
اشاره: نكوهش «حبّ النساء» در اين روايات بر خلاف روايت پيشين كه
از پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم نقل شد، ناظر به شهوتراني و زنبارگي
است كه معصيت خدا را در پي دارد.
|
|
|
3. دلبستگيهاي انسان |
عن علي(عليهالسلام): أنت مع من أحببت و لك ما اكتسبت
4.
|
اشاره: هركسي با محبوب خود محشور ميشود و براي او چيزي است كه خود
كسب كرده است. معيار حشر بشر، محبّت است كه علاقه قلبي و حسّاس است،
زيرا اصل هويّت انسان روح اوست و گرايش روح كه از آن به «دوستي»
ياد ميشود، رهبري سائر شئون او را برعهده دارد، پس هر انسان به
|
|
^ 1 - ـ مجمع البيان، ج2 ـ 1، ص711.
^ 2 - ـ الكافي، ج2، ص289؛ تفسير نور
الثقلين، ج1، ص320.
^ 3 - ـ كتاب الخصال، ص113؛ تفسير نور
الثقلين، ص321.
^ 4 - ـ الاَمالي، مفيد، ص18؛ بحار الانوار،
ج8، ص21. |
سَمْتي ميرود و به جايي ميرسد و به كسي مرتبط ميشود كه به وي
گرويده است.
|
|
|
4. پستي دنيا |
قال علي(عليهالسلام): قد حقّر الدنيا و صغّرها و أهون بها و
هوّنها و علم أنّ الله زواها عنه اختياراً و بسطها لغيره احتقاراً؛
فأعرض عن الدنيا بقلبه و أمات ذكرها عن نفسه و أحبّ أن تغيب زينتها
عن عينه
1.
|
قال(عليهالسلام): و لقد كان في رسول اللهصلي الله عليه و آله و
سلم ما يدلّك علي مساويء الدنيا و عيوبها، إذ جاع فيها مع خاصّته
و زويت عنه زخارفها مع عظيم زلفته
2.
|
قال(عليهالسلام): أمّا بعد، فإنّي أحذّركم الدنيا فإنّها حلوة
خضرة حفّت بالشهوات و تحبّبت بالعاجلة... و إن جانب منها أعذوذب و
احلولي أمرّ منها جانب فأوبي! لا ينال امرؤ من غضارتها رغباً إلاّ
أرهقته من نوائبها تعباً
3.
|
قال(عليهالسلام): فإنّ رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم كان
4 يقول:
إنّ الجنّة حفّت بالمكاره و إنّ النّار حفّت (حجبت) بالشهوات
5.
|
قال(عليهالسلام): من هوان الدنيا علي الله أنّه لا يعصي إلاّ فيها
و لا ينال ما عنده إلاّ بتركها
6.
|
|
^ 1 - ـ نهج البلاغه، خطبه 109.
^ 2 - ـ همان، خطبه 160.
^ 3 - ـ همان، خطبه 111.
^ 4 - ـ «كان» نشانه سيره و سنّت آن حضرت
است و مطلبي كه مكرّر ميفرموده است.
^ 5 - ـ نهج البلاغه، خطبه 176.
^ 6 - ـ همان، حكمت 385. |
اشاره: أ. اميرمؤمنان، امام علي(عليهالسلام) در روايت نخست در وصف
رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايد: او دنيا را تحقير
كرده و كوچك و پست شمرده و دانسته كه خدا او را محترم شمرده كه از
دنيا نصيبش نكرده است و ديگران را كه به مال سرگرم شدند، خوار
ساخته است.
|
داشتن مال حلال در حدّ متعارف، يعني براي تأمين معيشت و حفظ آبرو،
مطلوب شارع است و آخرت به شمار ميرود نه دنيا.
|
ب. از روايت دوم برميآيد كه ثروت دنيا كمال نيست، وگرنه پيامبر
اعظمصلي الله عليه و آله و سلم از آن برخوردار بودند، در حالي كه
تاريخ قطعي گواه است كه ايشان ثروتمند نبوده، بلكه گاهي با بستگان
خاص گرسنه ميشدهاند، پس ثروت نميتواند كمال باشد.
|
ج. اگر يك سمت دنيا سرسبز است، سمت ديگر آن وباخيز است. مشتقات
كلمه «وبيّ» درباره دنيا بارها در سخنان اميرمؤمنان(عليهالسلام)
آمده است
1.
|
اميرمؤمنان(عليهالسلام) در روايت سوم همان تعبيري را كه در روايت
چهارم در مورد آتش به كار برده (حفت بالشهوات)، درباره دنيا به كار
ميبرد، بس شهوات و دنيا ظاهري آراسته دارند؛ ولي باطن آن آتش است،
بنابراين آيه را ميتوان چنين معنا كرد: «زيّن للنّاس حبّ الشهوات
الّتي ظاهرها شهوة و باطنها نار».
|
از روايت پنجم برميآيد كه در هيچ عالمي خداوند معصيت نميشود مگر
در دنيا و هرگز به آنچه نزد خداست، دسترسي نيست، جز با ترك دنيا و
همين مطلب از پستي دنياست.
|
|
^ 1 - ـ نهج البلاغه، خطبه 111 و 175؛ حكمت
367. |
5. پيامد تلخ محبّت دنيا |
قال علي(عليهالسلام): من لهج قلبه بحبّ الدّنيا، التاط قلبه منها
بثلاث: همّ لا يغبّه و حرص لا يتركه و أمل لا يدركه
1.
|
اشاره: امير مؤمنان، امام علي(عليهالسلام) در اين سخن زيبا ميفرمايد:
كسي كه قلبش با حبّ دنيا پيوند بخورد، سه حالت او را رها نخواهد
كرد: اندوهي پيوسته و آزي كه هرگز او را رها نميكند و آرزويي كه
هرگز بدان نميرسد. وابسته دنيا همواره غمگين است، زيرا در راه طلب
مفقود، اندوهناك است؛ يا در راه حفظ موجود، بيمناك است.
|
|
|
6. ماده اصلي شهوات |
قال علي(عليهالسلام): المال مادّة الشهوات
2.
|
اشاره: آن حضرت(عليهالسلام) مال را مادّه اصلي همه شهوتها ميداند.
شايان ذكر است كه ماده اصلي شهوتها كه مشترك بين زن و مرد است،
مال است؛ ولي چنانكه در نخستين روايت از عنوان دوم بحث روايي (زنبارگي)
گذشت، مهمترين فتنه براي خصوص مرد جنس زن است.
|
|
|
7. راه مقابله با شهوات |
قال علي(عليهالسلام): من كرمت عليه نفسه، هانت عليه شهواته
3.
|
|
^ 1 - ـ نهج البلاغه، حكمت 228.
^ 2 - ـ همان، حكمت 58.
^ 3 - ـ همان، حكمت 449. |
اشاره: اميرمؤمنان(عليهالسلام) كرامت نفس انسان را عاملي اساسي در
مقابله با شهوات و سست و ضعيف ديدن آن ميشمارد. كسي كه كرامت نفس
دارد، شهوتها نزدش خوار و حقيرند، چنان كه آن حضرت در معرّفي
مشتاقان بهشت ميفرمايد كه از شهوات و تمايلات سركش كنارهگيري ميكند:
فمن اشتاق إلي الجنّة سلا عن الشهوات
1.
|
آري درون شهوت آتش است و مقدمه اشتياق به بهشت، گريز از آتش.
|
|
٭ ٭ ٭
|
|
^ 1 - ـ نهج البلاغه، حكمت 31. |
تفسير |
|
مفردات |
رضوان: «رضوان» مصدر است بر وزن «فِعلان» كه بر رضايت فراوان و
سازگاري شديد دلالت ميكند
1 و چون
بزرگترين رضا خشنودي الهي است، كاربرد رضوان در قرآن به خداي
سبحان اختصاص دارد
2.
|
|
|
تناسب آيات |
پس از برشمردن زينتها و نعمتهاي دنيا و اشاره به برتري نعمتهاي
اخروي در ذيل آيه قبلي، در آيه مورد بحث به عناوين كلي آن نعمتها
ميپردازد، پس اين آيه به صورت شرح پس از متن يا تفصيل بعد از
اجمال، بيانگر مفاد ﴿واللهُ عِندَهُ حُسنُ
المَءاب﴾ است
3.
|
در آيه پيشين، ريشه حبّ شهوات را بيان فرمود و در اين آيه خبر ميدهد
كه خير در چيست و خيّر كيست.
|
در آيه قبلي، پس از برشمردن زينتهاي دنيا به صورت متن پس از شرح
يا اجمال بعد از تفصيل فرمود: ﴿ذلِكَ مَتعُ
الحَيوةِ الدُّنيا﴾ و آيه مورد بحث در آغاز با جمله
﴿قُل اَؤُنَبِّئُكُم بِخَيرٍ مِن ذلِكُم﴾
متن را به اجمال ذكر ميكند؛ آنگاه به شرح كوتاه آن متن ميپردازد.
|
٭ ٭ ٭
|
|
^ 1 - ـ التحقيق، ج4، ص153، «ر ض ي».
^ 2 - ـ مفردات، ص356، «ر ض ي».
^ 3 - ـ ر.ك: الميزان، ج3، ص122. |
نعمتهاي ظاهري بهشت |
پس از ذكر «نساء» و «بنين» و «اموال» در آيه پيشين كه با تحقير
زيورهاي دنيوي شروع شد، طليعه بحث از زيورهاي آخرت را با جلال و
تعظيم شروع كرد و فرمود: ﴿واللهُ عِندَهُ
حُسنُ المَءاب﴾؛ آنگاه در آيه مورد بحث، به تفصيل نسبي،
نعمتهاي بهشتي را برميشمرد كه شايد اشاره باشد كه نوع نعمتهاي
دنيوي به بهترين شكل در بهشت هست: در دنيا «نساء» و در آخرت «ازواج
مطهّره» (همسران پاك از هرگونه رجس و پليدي ظاهري و باطني) و «حور
مقصورات» (كوتاه مژه و كوتاهديد)اند كه غير از همسر خود كسي ديگر
را نميبينند، وگرنه چشم آنان «حَوْرا» است و «عين حَوْرا» كوتهنظر
نيست.
|
در شرح اجمال ذيل آيه قبلي به پيامبر اكرم ميفرمايد: به آنان بگو:
آيا شما را به آنچه خير است آگاه كنم: ﴿قُل
اَؤُنَبِّئُكُم بِخَيرٍ مِن ذلِكُم﴾. كسي غير از «نبي»
نميتواند دوست و دشمن واقعي را براي انسانها معرفي كند و اين خبر
مهم را بياورد و هر كسي توان فراگيري اين معارف بلند را ندارد.
ممكن است كسي فقط مخبر باشد نه خبره؛ اما «نبي» هم باخبر است و هم
خبره: ﴿ولايُنَبِّئُكَ مِثلُ خَبير)
1
|
در روزگار پيش از بعثت نيز مانند عصر كنوني مهمترين گزارشها
درباره جنگ و صلح بود؛ امّا اسلام خبرهاي مهمتري آورد:
﴿عَمَّ يَتَساءَلون ٭ عَنِ النَّبَاِ العَظيم
٭ اَلَّذي هُم فيهِ مُختَلِفون)
2
خبر از زندگي جاودانه.
|
|
^ 1 - ـ سوره فاطر، آيه 14.
^ 2 - ـ سوره نبأ، آيات 3 ـ 1. |
«ولايت» و «امامت» عترت طاهرين(عليهمالسلام) نيز از اخبار مهم به
شمار ميرود
1. اين
خبر كه مثلاً «فردي عادي به سِمَتي رسيد و زمام امور مردم را به
دست گرفت»، گزارشي ساده و روزمرّه است؛ امّا خبرِ ولايت و امامت
ملكوتي اميرمؤمنان، علي بن ابي طالب(عليهالسلام) «نبأ عظيم» است،
چنان كه از آن حضرت در اخبار به «نبأ عظيم» ياد شده است
2 و در
خطاب به فرزند آن امام همام، حضرت حجّت(عج) عرض ميكنيم: السلام
عليك يابن الصّراط المستقيم و النبأ العظيم
3.
|
با زبان تشويق و استفهام ميفرمايد: آيا به شما خبر دهم چه چيزي
خير است؟ به بهترين شيوه دوست و دشمن انسان را به وي ميشناساند.
وعظ و تذكر توأم با استدلال و برهان، جاذبهاي خاص ميآفريند.
|
غرض آنكه در عصري كه حبّ شهوات، مردم را در اسارت خويش دارد،
يكباره اخبار غيبي مبدأ و معاد، حشر و حساب، اسماء و صفات و... را
مطرح كردن، دنياطلبي را مذموم شمردن، باطن غذاي حرام يا مال حرام
را آتش ناميدن و عاقبت تقوا و متقيان را بهشت برين خواندن، كاري
نيست كه جز انبيا(عليهمالسلام) بتواند عهدهدار آن شود و آنان نيز
تنها از طريق وحي ميتوانند در اين وادي گام نهند.
|
|
|
«خير» تعييني |
خير در اين آيه تعييني است نه تفضيلي؛ مانند
﴿اَولي﴾ و ﴿اَحَقّ﴾ در
﴿واولُوا
|
|
^ 1 - ـ الكافي، ج1، ص207؛ البرهان، ج8،
ص194.
^ 2 - ـ تفسير القمي، ج2، ص394؛ تفسير نور
الثقلين، ج5، ص491.
^ 3 - ـ اقبال الاعمال، ص607؛ بحار الانوار،
ج99، ص87. |
الاَرحامِ بَعضُهُم اَولي بِبَعض)
1
و ﴿اَفَمَن يَهدي اِلَي الحَقِّ اَحَقُّ
اَن يُتَّبَعَ اَمَّن لايَهِدّي اِلاّ اَن يُهدي)
2
كه افعل تعيينياند نه تفضيلي.
|
آري كلمه ﴿خَير﴾ در
﴿اَلمالُ والبَنونَ زينَةُ الحَيوةِ الدُّنيا
والبقِيتُ الصّلِحتُ خَير)
3
تفضيلي است، زيرا عنصر محوري بحث آن بررسي طبيعي حكم مال و
فرزندان است و در اين صورت، از مال و بنون به بدي ياد نشده است؛
ليكن صدر و ساقه آيه پيشين، تحقير حبّ شهوات بود و در برابر آن آيه
مورد بحث در شروع شمارش نعمتهاي بهشتي تعبير
﴿خَير﴾ آورد، پس نميتوان «خير» را افعل تفضيل دانست
و گفت كه حبّ شهوات خير است؛ ولي بهشت براي اهل تقوا بهتر و از
فضيلت بيشتري برخوردار است!
|
اين تقابل شاهد است كه يكي مذموم و ديگري ممدوح است، نه يكي خوب و
ديگري خوبتر است.
|
تذكّر: هرگاه محور بحث ارزيابي نعمتهاي خدا باشد، گفته ميشود:
متاع دنيا خوب و كالاي آخرت خوبتر است، چنانكه ميان نعمتهاي
آخرتْ رضوان الهي بهتر و اكبر است: ﴿ورِضونٌ
مِنَ اللهِ اَكبَر)
4
ولي اگر محور بحث معرفي راهبرد و رهزن باشد، گفته ميشود كه
رهزن هر چند لذيذ است، درون لذت او لَدْغ و گزيدن است و راهبرد خوب
است. عنصر محوري آيه قبلي تزيين حبّ شهوتهاست كه همگي رهزن بودند؛
از اين جهت فاعل تزيين خداوند نبود. آري اگر محور بحث در آن، همان
لذت طبيعي امور ياد
|
|
^ 1 - ـ سوره انفال، آيه 75.
^ 2 - ـ سوره يونس، آيه 35.
^ 3 - ـ سوره كهف، آيه 46.
^ 4 - ـ سوره توبه، آيه 72. |
شده باشد نه بيش از آن، هم فاعل تزيين خداست و هم واژه
﴿خَير﴾ در اين آيه به معناي تفضيل
است نه تعيين.
|
|
|
فرجام نيكِ رهيدگان از شهوات |
قرآن كريم معمولاً اصل كلّي را منحصراً به صورت ضابطهاي مفهومي
بيان نميكند، بلكه آن را همراه مصداق بيان ميدارد؛ مانند
﴿لَيسَ البِرَّ اَن تُوَلّوا وُجوهَكُم قِبَلَ
المَشرِقِ والمَغرِبِ ولكِنَّ البِرَّ مَن ءامَنَ بِالله)
1
نفرمود ﴿لكنّ البرّ الإيمان بالله﴾،
چون قرآنْ كتاب تربيتي است، پس نيكي را با ارائه نيكان
شرح ميدهد.
|
اين آيه نيز نميفرمايد كه در مقابل شهوات دنيا شهواتي نيز در آخرت
هست، بلكه ميفرمايد كه رهيدگان از شهوات دنيا و رسيدگان به «تقوا»،
به ﴿حُسنُ المَءاب﴾ نائلاند.
|
تقواپيشگان: ﴿لِلَّذينَ اتَّقَوا عِندَ
رَبِّهِم﴾ به قرينه تقابل، رهيدگان از دام شيطان كسانياند
كه بهره آنان از مال و فرزندان، عادلانه و عاقلانه است و در قيامت
نيز فرجام بدي در انتظارشان نيست. در مقابل، ديگران در دنيا بهره
غير عاقلانه و نا عادلانه ميبرند و قيامت گرفتار پيامد اعمالشان
خواهند شد.
|
برخي ميپنداشتند داشتن شماري فرزند و مقداري مال برايشان خير است:
﴿كُلُّ حِزبٍ بِما لَدَيهِم فَرِحون ٭
فَذَرهُم في غَمرَتِهِم حَتّي حين ٭ اَيَحسَبونَ اَنَّما
نُمِدُّهُم بِهِ مِن مالٍ وبَنين ٭ نُسارِعُ لَهُم فِي الخَيرتِ
بَل لايَشعُرون)
2
ليكن خير در اين آيات بيان شده است:
﴿اِنَّ الَّذينَ هُم مِن
|
|
^ 1 - ـ سوره بقره، آيه 177.
^ 2 - ـ سورهمؤمنون، آيات 56 ـ 53. |
خَشيَةِ رَبِّهِم مُشفِقون ٭ والَّذينَ هُم
بِءايتِ رَبِّهِم يُؤمِنون ٭ والَّذينَ هُم بِرَبِّهِم لايُشرِكون
٭ والَّذينَ يُؤتونَ ما ءاتَوا وقُلوبُهُم وَجِلَةٌ اَنَّهُم اِلي
رَبِّهِم رجِعون ٭ اُولئِكَ يُسرِعونَ فِيالخَيرتِ وهُم لَها
سبِقون)
1
|
از اين آيات ميتوان برداشت كرد مال و فرزندي كه در راه دنيا صرف
ميشود، «خير» نيست، زيرا هنگام تزاحم ميان مال و فرزند و... با
فداكاري در راه دين، صاحبان آنها بهرهبرداري از اين مواهب را بر
دين مقدّم ميدارند: ﴿قُل اِن كانَ ءاباؤُكُم
واَبناؤُكُم واِخونُكُم واَزوجُكُم وعَشيرَتُكُم واَمولٌ
اقتَرَفتُموها وتِجرَةٌ تَخشَونَ كَسادَها ومَسكِنُ تَرضَونَها
اَحَبَّ اِلَيكُم مِنَ اللهِ ورَسولِهِ وجِهادٍ في سَبيلِهِ
فَتَرَبَّصوا حَتّي يَأتِي اللهُ بِاَمرِهِ واللهُ لايَهدِي القَومَ
الفسِقين)
2
|
خداوند سبحان اينان را كه دنيا و مواهب طبيعي نزدشان محبوبتر از
مسائل ديني است، تهديد كرده است كه در انتظار آمدن امر خدا باشند:
﴿فَتَرَبَّصوا حَتّي يَأتِي اللهُ بِاَمرِه﴾؛
امّا درباره كساني كه دين را بر هر چيزي مقدّم ميدارند،
ميفرمايد: ﴿لاتَجِدُ قَومًا يُؤمِنونَ
بِاللهِ واليَومِ الاءخِرِ يوادّونَ مَن حادَّ اللهَ ورَسولَهُ
ولَو كانوا ءاباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَو اِخونَهُم اَو
عَشيرَتَهُم اُولئِكَ كَتَبَ في قُلوبِهِمُ الايمنَ واَيَّدَهُم
بِروحٍ مِنهُ ويُدخِلُهُم جَنّتٍ تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهرُ
خلِدينَ فيها رَضِي اللهُ عَنهُم ورَضوا عَنهُ اُولئِكَ حِزبُ اللهِ
اَلا اِنَّ حِزبَ اللهِ هُمُ المُفلِحون)
3
|
|
^ 1 - ـ سوره مؤمنون، آيات 61 ـ 57.
^ 2 - ـ سوره توبه، آيه 24.
^ 3 - ـ سوره مجادله، آيه 22. |
نتيجه آنكه آنان كه حبّ شهوات در قلبشان «مزيّن» است، با كساني كه
﴿اَشَدُّ حُبًّا لِلّه)
1
هستند، در تضادّ و تعارضاند. از اين توضيح نيز برميآيد كه
«خَير» در آيه مورد بحث تعييني است نه تفضيلي.
|
|
|
وعده بهشت نزد خدا |
آنچه راجع به اصل وجود دوزخ و بهشت است خبر است كه صدق آن قطعي است:
﴿ومَن اَصدَقُ مِنَ اللهِ حَديثا)
2 ﴿ومَن
اَصدَقُ مِنَ اللهِ قيلا)
3
و آنچه راجع به اعطاي بهشت به مؤمن است وعده است كه تخلّف
آن محال است: ﴿لايُخلِفُ اللهُ وَعدَه)
4
و آنچه راجع به كيفر دوزخيان است وعيد الهي است كه احتمال
عفو يا تخفيف آن مخالف حكمت او نيست. تصريح به عنوان «نبأ الهي»،
حاكي از اهتمام به آن مطلب است؛ نظير
﴿نَبِّيء عِبادي اَنّي اَنَا الغَفورُ الرَّحيم)
5
البته عنوان خبر تا به خداوند اسناد پيدا نكند ،كاشف اهميّت
نيست؛ مانند ﴿اِن جاءَكُم فاسِقٌ بِنَبَاٍ
فَتَبَيَّنوا)
6
از اينجا گفته شده است كه مفاد آيه مورد بحث جامع دو مطلب
مسرّت بخش است: يكي به لحاظ مادّه كه عنوان نبأ الهي است و ديگر به
جهت محتوا كه وعده بهشت نزد خداست يعني اصل وعده به بهشت و اينكه
آن موعود نزد خداست ـ زيرا واژه «عند»
|
|
^ 1 - ـ سوره بقره، آيه 165.
^ 2 - ـ سوره نساء، آيه 87.
^ 3 - ـ سوره نساء، آيه 122.
^ 4 - ـ سوره روم، آيه 6.
^ 5 - ـ سوره حجر، آيه 49.
^ 6 - ـ سوره حجرات، آيه 6. |
گرچه همانند كلمه «لدن» نيست، اهميّت خاص دارد و به همين جهت بر
﴿جَنّت﴾ مقدم شده؛ نظير
﴿رَبِّ ابنِ لي عِندَكَ بَيتًا فِي الجَنَّة)
1
در قصه آسيه همسر فرعون كه كلمه
﴿عِندَك﴾ قبل از بيت بهشتي ذكر شده است.
|
نكته: 1. چون بهشت مزبور نزد خداست و هر چه نزد اوست مصون از نفاد
و زوال است: ﴿وما عِندَ اللهِ باق)
2
اصل بهشت و نيز جريان نهرهاي آن دائمي است و هرگز آب نهر و
جريان آن قطع نخواهد شد و همين دوام جريان كه مايه تداوم طراوت و
فرحبخشي است نعمت مضاعف است و هيچگاه در معرض تهديدِ
﴿قُل اَرَءَيتُم اِناَصبَحَ ماؤُكُم غَورًا
فَمَن يَأتيكُم بِماءٍ مَعين)
3
نيست.
|
2. گزارش دلپذير و گوشنواز وعده الهي درباره بهشت ويژه، در گوشي
اثر ميكند كه صيحه گوش خراش و نعره و عربده هذيان، بطلان، ضلال و
طلاح آن را كر نكرده باشد، وگرنه گوش مبتلا به وقر:
﴿وَلّي مُستَكبِرًا كَاَن لَم يَسمَعها كَاَنَّ
في اُذُنَيهِ وَقرًا)
4
توان شنيدن آهنگ نرم و ملايم حق را ندارد. رنج حضرت
اميرمؤمنان(عليهالسلام) از مخاطبان ناشنوا بود كه منشأ ناشنوايي
آنها صيحه و نعره ژاژخواهان اموي و مرواني بود، از اينرو فرمود:
وُقِرَ سمعٌ لم يفقه الواعية وكيف يُراعي النبأة من أَصَمّته
الصيحة
5! با
اينكه آن حضرت مظهر خداي خبير بود و هيچ خبري همانند خبر خبير نيست
و در اين باره فرمود: فالحَذَر الحَذَر
|
|
^ 1 - ـ سوره تحريم، آيه 11.
^ 2 - ـ سوره نحل، آيه 96.
^ 3 - ـ سوره مُلك، آيه 30.
^ 4 - ـ سورهلقمان، آيه 7.
^ 5 - ـ نهج البلاغه، خطبه 4. |
أيّها المستمعُ! والجدّ الجدَّ أيّها الغافلُ!
﴿ولايُنَبِّئُكَ مِثلُ خَبير)
1
|
|
|
جنّت و خلود بهشتيان |
در اين آيه «جنت» در شمار نعمتهاي بهشتي آمده است:
﴿جَنّتٌ تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهرُ خلِدينَ
فيها﴾. هر باغي جنّت نيست؛ جنّت بوستان سرسبزي است كه
درختانش در هم پيچيده و پوشيده و فراوان باشد
2 ،
بنابراين ﴿تَحتِهَا﴾ به معناي زير
درختان يا زير زمين نيست، بلكه به معناي روي زمين و زير سقف اين
باغ سرسبز است؛ گويا جمعاً يك فضاي سبز است كه زير آن نهر و بالاي
آن درختان و قصور است.
|
اطمينان به خلود: ﴿خلِدينَ فيها﴾،
نعمتي است بس بزرگ و اميدبخش، زيرا هر نعمتي كه محكوم به
زوال باشد، با ناگواري همراه است
3.
|
|
|
رضوان الهي |
خداوند سبحان در اين آيه، پس از بر شمردن نعمتهايي كه مشابه آن در
دنيا نيز هست: ﴿جَنّتٌ تَجري مِن تَحتِهَا
الاَنهرُ خلِدينَ فيها واَزوجٌ مُطَهَّرَة﴾ رضوان الهي
را مطرح ميفرمايد كه نمونه دنيايي ندارد:
﴿ورِضونٌ مِنَ الله﴾. در سوره «حديد»، پس از بيان مقاطع
پنجگانه دنيا ميفرمايد: ﴿وفِي الاءخِرَةِ
عَذابٌ شَديدٌ ومَغفِرَةٌ مِنَ اللهِ ورِضون)
4
تقسيم اين ذيل، هماهنگ با رواياتي
|
|
^ 1 - ـ نهج البلاغه، خطبه 153.
^ 2 - ـ مفردات، ص204، «ج ن ن».
^ 3 - ـ همان، ص291، «خ ل د».
^ 4 - ـ سوره حديد، آيه 20. |
است كه عبادت كنندگان را به سه دسته قسمت ميكنند: گروهي خدا را «خوفاً
من النار» عبادت ميكنند و شماري «شوقاً الي الجنة» و دستهاي «حُبّاً
لهعزّوجلّ»
1 و بر
اين اساس كه در آخرت نيز طبق تقسيم اين آيه سه مقطع است: عذاب شديد،
مغفرت الهي و رضوان، كساني به رضوان الهي دست مييابند كه خدا را «حبّاً»
بپرستند.
|
رضوان الهي مقامي نيست كه هركسي بتواند آن را آرزو كند، زيرا مقدار
آرزوي هر كس به اندازه ادراك و انديشه اوست و رضوانِ خدا در حيطه
دعا و آرزو نيست، چون معارف برين را نميداند تا آنها را آرزو كند،
از اين رو ميفرمايد: ﴿فَلا تَعلَمُ نَفسٌ ما
اُخفِي لَهُم مِن قُرَّةِ اَعيُن)
2
در مناجات و دعا نيز به قدر فهم خويش از خدا درخواست ميكنيم،
پس ﴿ورِضونٌ مِنَ اللهِ اَكبَر)
3
يعني چيزي فراتر از ادراك انسان.
|
صاحب نفس مطمئنّه: ﴿ياَيَّتُهَا النَّفسُ
المُطمَئِنَّة ٭ اِرجِعي اِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرضيَّة ٭
فَادخُلي في عِبدي ٭ وادخُلي جَنَّتي)
4
نيز به استناد خطاب ﴿اِرجِعي﴾
به وي هنوز به مقصد نرسيده است، زيرا به سالك «ارجع» ميگويند
نه به واصل. از اينكه به حضرت سيدالشهداء(عليهالسلام) نيز در حال
ارتحال گفته شد
5 :
﴿ياَيَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّة ٭
اِرجِعي﴾، دانسته ميشود كه آن
|
|
^ 1 - ـ ر.ك: الكافي، ج2، ص84.
^ 2 - ـ سوره سجده، آيه 17. «قرّة أعين»
يعني چيزي كه چشم را قرير و خنك ميكند يا سبب خوشحالي شده، اشك شوق را
سرازير ميسازد. (مفردات، ص663، «ق ر ر»).
^ 3 - ـ سوره توبه، آيه 72.
^ 4 - ـ سوره فجر، آيات 30 ـ 27.
^ 5 - ـ تفسير القمي، ج2، ص419؛ البرهان،
ج8، ص284 ـ 283. |
حضرت به لحاظ قوس صعود هنوز در راه مانده است؛ ولي بين راه او براي
ديگران مقصد اعلاست.
|
خداوند ميداند چه كساني متّقي هستند و مشمول اين نعمتها:
﴿...واللهُ بَصيرٌ بِالعِباد﴾.
|
|
|
اشارات و لطايف |
|
كيفيت ظهور حيات دنيا در آخرت |
چرا قرآن مؤمنان را به خوردن، آشاميدن، پوشيدن و همسران پاكيزه در
بهشت وعده ميدهد، با اينكه ميدانيم خوردن در دنيا براي حفظ شخص و
نكاح براي حفظ نوع است و در بهشت مرگ و فنا و توالد و تناسل نيست
تا نيازي به اينگونه امور باشد.
|
استاد، علامه طباطبايي(قدسسرّه) در پاسخ اين سؤال ميفرمايد كه
اگر انسان در بهشت روح تنها بود، به همان لذتهاي معنوي بسنده ميكرد
و ديگر ﴿اِنَّ المُتَّقينَ في جَنّتٍ ونَهَر)
1
نبود، بلكه تنها ﴿في مَقعَدِ صِدقٍ
عِندَ مَليكٍ مُقتَدِر)
2
بود؛ ولي انسان حقيقتي است مركّب از جسم و روح و همين حقيقت،
سعيد است يا شقي، پس همين حقيقت در قيامت لذتها و دردهاي معنوي و
روحي را كنار لذايذ و آلام جسمي ميطلبد؛ هم
﴿نارُ اللهِ الموقَدَة ٭ اَلَّتي تَطَّلِعُ عَلَي الاَفءِدَة)
3
روح او را ميآزارد و هم ﴿كُلَّما
نَضِجَت
|
|
^ 1 - ـ سوره قمر، آيه 54.
^ 2 - ـ سوره قمر، آيه 55.
^ 3 - ـ سوره همزه، آيات 7 ـ 6. |
جُلودُهُم بَدَّلنهُم جُلودًا غَيرَها)
1
جسم او را، زيرا انسان بيتغيير ماهيت به قيامت قدم ميگذارد
و در آنجا مرگ و توليد مثل نيست؛ امّا همين انسان، هم در برزخ كه
القبر إمّا روضة من رياض الجنّة أو حفرة من حفر النيران
2 و هم
در قيامت با همين ساختار مركب از روح و بدن ميآيد.
|
هرچند نظام برزخ با نظام دنيا و آخرت تفاوت دارد، همين انسان حتي
با حفظ خطوط سرانگشتانش در هر نشئهاي با بدن متناسب با آن حضور مييابد؛
همچنين همه نظام كيهاني دگرگون شده و آسمان و زمين تبديل ميشوند:
﴿يَومَ تُبَدَّلُ الاَرضُ غَيرَ الاَرضِ
والسَّموت)
3
ولي به گونهاي كه همين آسمان و زمين باشند تا بتوانند
شفاعت كنند يا شهادت بدهند يا شكايت كنند. زمين قيامت در لحظهاي
به هزاران صورت در ميآيد، زيرا هزاران انسان در يك آن و با هزاران
عمل طاعت و عصيان روي آن زندگي ميكنند. به هر روي، همين انسانها
كه با همين زمين وارد قيامت ميشوند، به لذايذ محتاجاند و از
دشواريها رنجور.
|
سير رشد انسان كه هم جسم دارد و هم روح، از نظر قرآن چنين است كه
نخست به شكل نطفه است و سپس كمكم صورت جنين به خود گرفته و رشد ميكند؛
آنگاه مرگش فرا ميرسد؛ ليكن هنوز به پايان راه نرسيده و دوباره
زنده ميشود: ﴿ولَقَد خَلَقنَا الاِنسنَ مِن
سُللَةٍ مِن طين ٭ ثُمَّ جَعَلنهُ نُطفَةً في قَرارٍ مَكين ٭ ثُمَّ
خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً
فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظمًا فَكَسَونَا العِظمَ لَحمًا ثُمَّ
اَنشَأنهُ خَلقًا ءاخَرَ فَتَبارَكَ اللهُ اَحسَنُ الخلِقين ٭ ثُمَّ
|
|
^ 1 - ـ سوره نساء، آيه 56.
^ 2 - ـ تفسير القمي، ج2، ص69؛ بحار
الانوار، ج 6، ص267 و 275، ذيل روايت 128.
^ 3 - ـ سوره ابراهيم، آيه 48. |
اِنَّكُم بَعدَ ذلِكَ لَمَيِّتون ٭ ثُمَّ
اِنَّكُم يَومَ القِيمَةِ تُبعَثون)
1
انسان با ساختاري از استخوان و گوشت و بدن و روح، اين مراحل
را ميپيمايد.
|
پس از اين مرحله نيز در برزخ و قيامت، هم خوردن و آشاميدن هست و هم
نكاح و ازواج مطهّر و انسان به گونهاي محشور ميشود كه اگر او را
ببيني ميشناسي، پس وضع اين نشئات طولي (دنيا و برزخ و آخرت)
درباره يك حقيقت است و اين حقيقت هر جا برود همان است.
|
آري لذّت و عذاب قيامت با لذّت و عذاب دنيا تفاوت دارد: انسان در
دنيا و قيامت دوگونه لذّت دارد؛ ليكن بندگان خاص خدا همانگونه كه
در دنيا به لذتهاي جسماني بها نميدهند، در قيامت نيز به آنها بياعتنا
هستند. آن كه آرزو ميكند تمام دنيا يك شب بود و آن شب را به سجده
سپري ميكرد، قيامت نيز همان را ميطلبد و كسي كه به لذتهاي
دنيايي بياعتنا يا كم اعتناست، قيامت نيز چنين خواهد بود؛ نه
اينكه ندارد
2.
|
درباره سخنان حضرت استاد(قدسسرّه) ميتوان گفت كه ايشان از آيه
﴿اَللهُ يَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن يَشاءُ
ويَقدِرُ وفَرِحوا بِالحَيوةِ الدُّنيا ومَا الحَيوةُ الدُّنيا فِي
الاءخِرَةِ اِلاّمَتع)
3
چنين برداشت ميكنند كه آنچه در دنيا ميگذرد، وسيله تمتّع
و بهره آخرت است و حيات دنيا در آخرت به صورت متاع ظهور ميكند؛
يعني اگر انسان در دنيا لذايذ جسماني دارد، همين امور در آخرت
ابزار تمتّع و متاع است، پس در آخرت نيز بايد اكل و شرب و نكاح
باشد
4 ؛
ليكن ظاهر آيه آن
|
|
^ 1 - ـ سوره مؤمنون، آيات 16 ـ 12.
^ 2 - ـ ر.ك: الميزان، ج3، ص128 ـ 125، با
توضيح.
^ 3 - ـ سوره رعد، آيه 26.
^ 4 - ـ ر.ك: الميزان، ج3، ص128.
|
|
است كه عدهاي به دنيا خشنود شدند، زيرا تنوين
﴿مَتع﴾ تنوين تنكير و تحقير است؛ يعني دنيا در
مقايسه با آخرت، لذتي زودگذر است و زندگي دنيا كنار قيامت، جز متاع
چيزي نيست؛ يا حيات دنيا در سنجش با قيامت، جز وسيلهاي كه انسان
بتواند ابزار تمتّع آن عالم را فراهم آورد چيزي نيست، بنابراين با
برچيده شدن بساط دنيا و تمام شدن مرز آن كه لهو و لعب است، مرز
آخرت كه «حيات» است شروع ميشود؛ نه اينكه آخرت ظرف دنيا باشد:
﴿وما هذِهِ الحَيوةُ الدُّنيا اِلاّ لَهوٌ
ولَعِبٌ واِنَّ الدّارَ الاءخِرَةَ لَهِي الحَيَوانُ لَو كانوا
يَعلَمون)
1
|
در قيامت سخن از دنيا نيست؛ فقط اعمال دنيايي انسان در آنجا ظهور
ميكند و نعمتهاي بهشتي با عقايد، عبادات، اخلاق و اعمال شايسته
فراهم ميشوند؛ مثلاً ﴿واَنهرٌ مِنعَسَلٍ
مُصَفًّي)
2
ثمره نماز و روزه است؛ نه اينكه بهرههاي دنيوي در قيامت
ظهور كنند، زيرا هنگام ظهور قيامت، نظام دنيايي مادي به كلّي رخت
بر ميبندد: ﴿يَومَ تُبَدَّلُ الاَرضُ غَيرَ
الاَرضِ والسَّموتُ وبَرَزوا لِلّهِ الوحِدِ القَهّار)
3
بنابراين بهرهبرداري از دنيا يعني با استفاده از اين فرصت،
زمينه رفاه آن عالم را فراهم كردن؛ نه ظهور كردن اين دنيا در قيامت
به صورت «متاع». خود حضرت استاد، علامه طباطبايي از آيه سوره
مباركه «رعد» اين برداشت را ندارند
4.
|
تذكّر: ممكن است نظر مبارك علامهِ همين باشد كه نتيجه اعمال خير و
شر دنيا در آخرت ظهور ميكند و مايه لذت يا اَلَم آن عالم خواهد شد.
|
|
^ 1 - ـ سوره عنكبوت، آيه 64.
^ 2 - ـ سوره محمدصلي الله عليه و آله و
سلم، آيه 15.
^ 3 - ـ سوره ابراهيم، آيه 48.
^ 4 - ـ ر.ك: الميزان، ج 11، ص 348. |
بحث روايي |
|
1. پاكيزگي زنان بهشتي |
عن أبي بصير عن أبي عبدالله(عليهالسلام) في قول الله:
﴿... [خلِدينَ] فيها [و]اَزوجٌ مُطَهَّرَة...
﴾ قال: لا يحضن و لا يحدثن
1.
|
اشاره: ابتلاي زنان در دنيا به خونهاي گونهگون و نيز به زايمان،
مانع اعمال عبادي آنان ميشود، چنانكه مقداري از رفاه آنها را
ميكاهد و بر رنج و اذيت آنان ميافزايد. اينگونه از ناپاكيها
براي زنان بهشتي نيست.
|
|
|
2. برتري رضوان الهي |
عن جابر بن عبدالله قال: إذا دخل أهل الجنّة الجنّة، قال الله
تبارك و تعالي: أُعطيكم أفضل من هذا؟ فيقولون: أي ربّنا! أيّ شيء
أفضل من هذا؟ قال: رضواني
2.
|
اشاره: همانطور كه عبادت خائفانه بردگان و نيز پرستش سوداگرانه
تاجران نسبت به عبادت محبّانه و شاكرانه آزادگان از ارج كمتري
برخوردار است، درجات بهشتيان عادي و متوسط، از منزلت خواص كه به
مقام منيع رضوان بارمييابند نازلتر خواهد بود، چون هر كس به مقام
رضوان رسد، واجد درجات بهشت متعارف هم هست؛ ولي عكس آن درست نيست.
|
٭ ٭ ٭
|
|
^ 1 - ـ تفسير العياشي، ج1، ص165 ـ 164.
^ 2 - ـ جامع البيان، مج3، ج3، ص267. |
واژه «اَسحار» نشان ميدهد كه استغفار در سحر كه از مصاديق آن
استغفار در نماز شب است، بايد مستمر باشد تا انسان را در شمار
«مستغفران در اَسحار» درآورد.
|
حرمت، اهميت و لزوم اهتمام به وقت سحر، از آيات قرآني، از جمله آيه
مورد بحث به خوبي برميآيد.
|
|
|
تفسير |
|
مفردات |
الأسحار: «اسحار» جمع «سَحَر» نام وقتي است كه تاريكي شب با
روشنايي روز به هم درآميزد
1. برخي
سَحَر را كه داراي دو جهت است؛ يكي به سوي شب و ديگري به سوي روز،
وقت محدود به فجر كاذب و صادق و ميان آن دو دانسته و آن را اشبه به
شُبهه ناميد، و گفتهاند: استغفار در اين زمان براي رهايي از ميل
به متشابه است و خداوند فرمود كه متشابه را جز كسي كه در دل او زيغ
و انحراف است پيروي نميكند
2.
|
«سِحْر» را نيز از آن رو سِحْر ميگويند كه حق يا باطل بودن آن
چندان روشن نيست، بلكه همانند سَحَر تاريك روشن است.
|
|
|
تناسب آيات |
﴿اَلَّذينَ يَقولون﴾ بدل يا عطف
بيان است براي ﴿لِلَّذينَ اتَّقَوا﴾
در آيه پيشين، در نتيجه اين آيه بيان كننده اوصاف متقياني
است كه در آيه قبلي پاداش اخروي
|
|
^ 1 - ـ مفردات، ص401، «س ح ر».
^ 2 - ـ رحمة من الرحمن، ج1، ص422. |
آنان بيان شد
1 : در
چند آيه اخير و همچنين دو آيه مورد بحث دو گروه معرفي شدهاند: 1.
توده مردمي كه به متاع دنيا مبتلا هستند و از پذيرش وحي الهي
امتناع ميورزند و در برابر آن ميايستند. در اين آيات كيفر آنان
نيز به اجمال بيان شده است.
|
2. اهل تقوا كه جايگاه آنان نزد پروردگارشان و نيز ويژگيهاي
اعتقادي، اخلاقي و عبادي آنان (در دو آيه مورد بحث) به تصوير كشيده
شده است. در آيه اخير، اوصاف پيشگفته، ملكه اهل تقوا مطرح شده است.
|
٭ ٭ ٭
|
|
|
اوصاف متقيان |
شمارش اوصاف اهل تقوا يكي پس از ديگري، به معناي آن است كه هر گروه
از متقيان، در يكي از اين اوصاف راسخاند؛ يا بيان كننده آن است كه
هر يك از اين اوصاف به تنهايي زمينه ورود به بهشت است، زيرا اگر
همه آنها مراد بودند، كنار هم و بيواو ميآمدند؛ مانند
﴿هُوَ اللهُ الَّذي لااِلهَ اِلاّهُوَ
المَلِكُ القُدّوسُ السَّلمُ المُؤمِنُ المُهَيمِنُ العَزيزُ
الجَبّارُ المُتَكَبِّرُ سُبحنَ اللهِ عَمّا يُشرِكون)
2
|
﴿يَقولون﴾ در جمله
﴿اَلَّذينَ يَقولونَ رَبَّنا اِنَّنا ءامَنّا﴾
نشان استمرار شيوه و سنّت اهل تقوا و بدين معناست كه
منطق و سيره اهل تقوا چنين است. وقتي گفته ميشود كه منطق فلاني
چنين است، مراد اين نيست كه فقط چنين سخن
|
|
^ 1 - ـ ر.ك: الميزان، ج3، ص129.
^ 2 - ـ سوره حشر، آيه 23. |
ميگويد، بلكه مراد آن است كه عقايد، اخلاق، رفتار و گفتار او چنين
است.
|
غرض آنكه گفتار آنان ﴿رَبَّنا اِنَّنا
ءامَنّا﴾ است و در گفتار خود صادقاند و به راستي مؤمناند،
چنانكه با گفتن جمله ﴿فَاغفِر لَنا﴾
به راستي مغفرت ميخواهند و با گفتن جمله
﴿وقِنا عَذابَ النّار﴾ با صداقت، نجات از عذاب الهي
را درخواست ميكنند.
|
هرچند شمارش اوصاف اهل تقوا در آيه مورد بحث با كلمات مفيد ترتيب،
مانند حرف «فا» و حرف «ثمّ» انجام نشده است؛ ليكن تقديم و تأخير
لفظيشان بياشعار به ترتب معنوي نيست. چون حقيقت صبر كه جامع
اقسام سهگانه معروف است و در اين تفسير نيز مورد عنايت قرار گرفت
زمينه ساير اوصاف را فراهم ميكند، از اينرو قبل از آنها ذكر شد،
چنانكه ممكن است گاهي برخي از آن اوصاف به معناي فراگير خود به
كار رود، به طوري كه صبر و شئون مندرج تحت آن را زير پوشش خود
بگيرد و در لفظ بر آن مقدم شود؛ مثلاً عنوان صدق كه معناي معهود آن
همان وصف گفتار است (در قبال كذب گفتاري)، گاهي به معناي جامع
عقيده، خُلق، قول و فعل است؛ مانند ﴿والَّذي
جاءَ بِالصِّدقِ وصَدَّقَ بِهِ اُولئِكَ هُمُ المُتَّقون)
1
در اين حال ميتواند زمينه تحقق صبر را فراهم كند، از اينرو
مقدّم بر آن ياد ميشود؛ مانند آيه ﴿...
والصّدِقينَ والصّدِقتِ والصّبِرينَ والصّبِرت... )
2
البته در اين آيه اخير، قبل از همه اوصاف، عنوان «اسلام»
ذكر شده است كه ريشه همه صفات بعدي است.
|
|
^ 1 - ـ سوره زمر، آيه 33.
^ 2 - ـ سوره احزاب، آيه 35. |
در اوصاف مذكور در آيه مورد بحث: ﴿الصّبِرينَ
والصّدِقينَ والقنِتينَ والمُنفِقينَ والمُستَغفِرينَ بِالاَسحار﴾
برخي به ترتيب معتقدند: پس از آنكه انسان در طاعت، از
معصيت و بر مصيبت صبور شد، در گفتار صادق ميشود؛ آنگاه به قنوت
ميرسد و سپس حبّ مال و ديگر مشتهيات او را از انفاق باز نميدارند
و سحرگاهان در كمال فراغت به استغفار ميپردازد
1.
|
«قنوت» كه به معناي خضوع است بايد تمامي حالات انسان را فراگيرد تا
فرد از «قانتان» به شمار آيد.
|
دو وصف «استغفار» و «انفاق» از اوصاف خاص و بقيّه از وصفهاي عمومياند
و صدق نيز اگر به معناي صدق گفتاري باشد، عبادت خاص است؛ ولي اگر
صداقت در عمل نيز مراد باشد، مانند «صبر» فراگير است. صدق در تمام
شئون زندگي را ميتوان از آيه ﴿رَبِّ
اَدخِلني مُدخَلَ صِدقٍ واَخرِجني مُخرَجَ صِدق)
2
و نيز از آيه ﴿مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ
صَدَقوا ما عهَدُوا اللهَ عَلَيه)
3
استنباط كرد، زيرا صدق در اين آيات به گفتار اختصاص ندارد.
|
ممكن است ﴿مُستَغفِرين﴾ نيز
فراگير باشد، زيرا اينان نه تنها براي خود بلكه براي
﴿لِمَن فِي الاَرض)
4
استغفار ميكنند و چون به مقام «رضوان» ره يافتهاند، همراه
و همتاي فرشتگان حامل وحي به وحدانيّت حق شهادت ميدهند
5.
|
|
^ 1 - ـ ر.ك: تفسير المنار، ج3، ص210 ـ
209.
^ 2 - ـ سوره اسراء، آيه 80.
^ 3 - ـ سوره احزاب، آيه 23.
^ 4 - ـ سوره شوري، آيه 5.
^ 5 - ـ اين شهادت در آيه بعد (18 آل عمران)
ميآيد كه به اولوا العلم مربوط است. |
برخي از اوصاف ياد شده در آيه مورد بحث با ترتيبي خاص در آيه
﴿اِنَّ المُسلِمينَ والمُسلِمتِ والمُؤمِنينَ
والمُؤمِنتِ والقنِتينَ والقنِتتِ والصّدِقينَ والصّدِقتِ
والصّبِرينَ والصّبِرتِ والخشِعينَ والخشِعتِ والمُتَصَدِّقينَ
والمُتَصَدِّقتِ والصّئِمينَ والصّئِمتِ والحفِظينَ فُروجَهُم
والحفِظتِ والذّكِرينَ اللهَ كَثيرًا والذّكِرتِ اَعَدَّ اللهُ
لَهُم مَغفِرَةً واَجرًا عَظيما)
1
آمده است.
|
|
|
ادب اهل تقوا |
در اين دو آيه نخست استغفار آمده است:
﴿فَاغفِر لَنا ذُنوبَنا﴾ و پس از بيان چهار صفت صبر،
صدق، قنوت و انفاق، بار ديگر از استغفار كنندگان سحر ياد شده است:
﴿والمُستَغفِرينَ بِالاَسحار﴾،
زيرا اهل تقوا همواره خويش را وامدار خدا ميدانند.
|
برخي پارسايان فقط خواهان مغفرتاند و بهشت را درخواست نميكنند،
چون آنان در مرحله خوف از عذاب
2 ،
عبادت ميكنند؛ يا به لحاظ رعايت ادب و وانهادن امر به لطف الهي
چنين دعا ميكنند.
|
استغفار در سحر: ﴿والمُستَغفِرينَ بِالاَسحار﴾
چون بيمتعلق ذكر شده است ميتواند عموم داشته باشد، به
گونهاي كه استغفار براي خود يا براي
|
|
^ 1 - ـ سوره احزاب، آيه 35.
^ 2 - ـ به حديث معروف اشاره دارد كه برخي
خدا را به جهت ترس از عذاب ميپرستند كه عبادت بردگان است و بعضي خدا را به
طمع بهشت عبادت ميكنند كه پرستش تاجران است و برخي خدا را براي شكر نعمتهايش
ميپرستند كه عبادت آزادگان است. (نهج البلاغه، حكمت 237) |
ديگران يا براي جمع خود و ديگران باشد؛ ولي تعبير
﴿فَاغفِر لَنا﴾ حتماً استغفار
براي خويش است، بنابراين ميتوان گفت كه
﴿والمُستَغفِرينَ بِالاَسحار﴾ غير از گويندگانِ
﴿فَاغفِر لَنا ذُنوبَنا﴾ هستند،
زيرا آنان هم براي خود استغفار ميكنند و هم براي ديگران؛ ولي گروه
دوم تنها براي خود آمرزش ميخواهند.
|
دعا كردن براي چهل مؤمن در نماز شب نيز مؤيد اين معناست كه
﴿المُستَغفِرينَ بِالاَسحار﴾ هم
براي خود و هم براي ديگران آمرزش ميطلبند. عدد چهل نيز مانند حدّ
كُرّ و مسافت شرعي براي قصر نماز، بيان حدّ اقل است؛ نه مانند حدّ
نصاب زكات كه از دو طرف محدود است.
|
|
|
ريشه و پيامد نجات از عذاب |
قرآن حكيم ريشه نجات از عذاب اليم را ايمان به خدا و پيامبر و جهاد
در راه خدا با مال و جان اعلام ميكند و نجات مزبور را به مغفرت و
ورود بهشت و ساير مزاياي آن معرفي ميكند. اين مطلب سامي را حضرت
استاد، علامه طباطبايي از آيه 12 سوره «صفّ»:
﴿يَغفِر لَكُم ذُنوبَكُم ويُدخِلكُم جَنّتٍ تَجري مِن تَحتِهَا
الاَنهرُ ومَسكِنَ طَيِّبَةً في جَنّتِ عَدنٍ ذلِكَ الفَوزُ
العَظيم﴾. استظهار فرمودند؛ بعد از آنكه اعلام داشتند
كه مغفرت گناهان تفضل الهي است و مستلزم پيدايش حق ويژه يعني ورود
به بهشت نيست، زيرا ايمان و عبادت خدا وظيفه بنده است، بيآنكه
حقّي بر خدا ثابت كند، مگر خود خداوند وعده دهد و تعهد كند، چون
ايمان به خدا و پرستش او از نعمتهاي الهي است كه مايه شكر است نه
پايهاستحقاق
1.
|
|
^ 1 - ـ ر.ك: الميزان، ج3، ص113.
|
|
از اينجا ميتوان گفت سرّ تأثير استغفار و ايمان همانا تعهدي است
كه خداوند به آن متعهد شده، زيرا چنين فرموده است:
﴿يقَومَنا اَجيبوا داعِي اللهِ وءامِنوا بِهِ
يَغفِر لَكُم مِن ذُنوبِكُم ويُجِركُم مِن عَذابٍ اَليم)
1
يعني اثر اجابتِ دعوت الهي و ايمان به او مايه مغفرت ذنوب و
پناه از عذاب اليم است.
|
غرض آنكه در همه موارد نجات از عذاب به مغفرت و ورود به بهشت تفسير
نميشود، به طوري كه اين دو مطلب (غفران گناه و دخول جنّت) شرح
معناي حفظ از آتش و تفصيل آن اجمال باشد، پس گفتار حضرت استاد،
علامهِ راجع به سوره «صفّ» تام است و نسبت به موارد ديگر نيازمند
ارزيابي مجدّد.
|
|
|
عبادت فردي در كنار عبادت اجتماعي |
عبادت اقتصادي ـ اجتماعي (انفاق) كنار عبادت فردي (استغفار) آمده
است: ﴿...والمُنفِقينَ والمُستَغفِرين﴾
تا كسي نپندارد كه شب زندهداري او را از رسالت مهم اجتماعي
بينياز ميسازد.
|
آمرزشخواهي مستغفران پيش از انفاق آنان نيز آمده است:
﴿اِنَّ المُتَّقينَ في جَنّتٍ وعُيون ٭...
كانوا قَليلًا مِنَ الَّيلِ ما يَهجَعون ٭ وبِالاَسحارِ هُم
يَستَغفِرون ٭ وفي اَمولِهِم حَقٌّ لِلسّآئِلِ والمَحروم)
2
پرهيزگاران با خلوص و احترام، مال خود را به سائل و محروم
ميدهند نه با ترحّم، زيرا به خوبي فهميدهاند كه حق ديگران در مال
آنان است؛ هم حق سائلان و هم حق محرومان كه به جهت آبرومندي چيزي
نميخواهند.
|
|
^ 1 - ـ سورهاحقاف، آيه 31.
^ 2 - ـ سوره ذاريات، آيات 19 ـ 15. |
برپايه ﴿تَتَجافي جُنوبُهُم عَنِ المَضاجِعِ
يَدعونَ رَبَّهُم خَوفًا وطَمَعًا ومِمّا رَزَقنهُم يُنفِقون ٭
فَلا تَعلَمُ نَفسٌ ما اُخفِي لَهُم مِن قُرَّةِ اَعيُنٍ جَزاءً
بِما كانوا يَعمَلون)
1
نيز مؤمنان راستين پهلويشان به بستر نميچسبد، بلكه تجافي
دارند و وقتي از خواب برميخيزند خدا را ميخوانند، در حالي كه از
دوزخ ترسان و به بهشت دل بستهاند
2. و از
هر نعمت و روزي علمي يا مالي كه خداوند بدانها داده است، به
ديگران عطا ميكنند.
|
|
|
معيار صدق عنوان شب زندهدار |
﴿والمُستَغفِرينَ بِالاَسحار﴾ و
نيز ﴿وبِالاَسحارِ هُم يَستَغفِرون)
3
نشان ميدهند كه استغفار در چندين سحر معيار است نه در يك
سحر؛ يعني جمع «اَسحار» براي هر يك از مستغفران است و هر كسي بايد
در «اسحار» استغفار كند؛ مانند آنكه نماز شب را تداوم بخشد،
بنابراين از ﴿تَتَجافي جُنوبُهُم﴾
برخي شبها مراد نيست، بلكه بيان ملكه و سيره است.
|
بر پايه روايات نيز اگر كسي يك سال استغفار در سحر مانند استغفار
در
|
|
^ 1 - ـ سوره سجده، آيه 16. «قرّة» به
معناي روشني چشم نيست، بلكه به معناي خنكي چشم است، زيرا اشك چشم اگر بر
اثر غم باشد، گرم و چنانچه بر اثر شوق و نشاط باشد، خنك است (مفردات، ص663،
«ق ر ر»). در نخستين شب قبر به مؤمن گفته ميشود: نم قرير العين (الكافي،
ج2، ص231؛ بحار الانوار، ج 6، ص 225).
^ 2 - ـ خوف و طمع، هم شامل مقام متوسط ميشود
و هم مقام عالي؛ با اين تفاوت كه متوسطان از جهنم ميترسند و به «جَنّتٌ
تَجري مِن تَحتِهَا الاَنهر» دل ميبندند؛ ولي خواص از هجران خائفاند و به
لقاي الهي چشم ميدوزند.
^ 3 - ـ سوره ذاريات، آيه 18. |
نماز شب (وتر) را تداوم بخشد، اهل استغفار در سحرگاهان به شمار ميرود
1. يك
سال نيز حدّ اقل است، بنابراين اگر كسي فقط بعضي شبها به نماز
برخيزد، جزو ﴿المُستَغفِرينَ بِالاَسحار﴾
يا ﴿وبِالاَسحارِ هُم يَستَغفِرون﴾
نيست.
|
گفتني است كه استغفار در سحرگاهان، اعمّ از نماز شب است؛ ليكن نماز
شب، مصداق كامل آن است.
|
|
|
حرمت و بركت خاص سحر |
پايان شب از حرمتي خاص برخوردار است كه مورد سوگند خداوند قرار
گرفته و به اهميت اين قَسَم عنايت شده است. اين دو مطلب از آيه
﴿والَّيلِ اِذا يَسر ٭ هَل في ذلِكَ قَسَمٌ
لِذي حِجر)
2
برميآيد، چنانكه درباره فجر، ليالي دهگانه و شفع و وتر
3 نيز
چنين شده است. اهتمام به سَحَر را از آيه
﴿والَّيلِ اِذ اَدبَر)
4
ميتوان استظهار كرد.
|
توضيح آنكه از تعبير ﴿والَّيلِ اِذا يَسر)
5
پايان شب فهميده ميشود، چنانكه از تعبير «اِدبار نجوم» در
آيه ﴿ومِنَ الَّيلِ فَسَبِّحهُ واِدبرَ
النُّجوم)
6
نيز همين مطلب به دست ميآيد، چون در پايان شب كه نزديك
طلوع آفتاب در
|
|
^ 1 - ـ تفسير العياشي، ج1، ص 165.
^ 2 - ـ سوره فجر، آيات 5 ـ 4.
^ 3 - ـ سوره فجر، آيات 3 ـ 1.
^ 4 - ـ سوره مدّثر، آيه 33.
^ 5 - ـ سوره فجر، آيه 4 كلمه «يَسْر» اگر
از «سير» نباشد، از «سرايت» است كه حرف آخرش يعني «يا»، حذف شده و كسره «راء»
شاهد «ياي» محذوف قرار داده شده است.
^ 6 - ـ سوره طور، آيه 49.
|
|
فجر صادق است ستارهها رو به غروب مينهند و غروب آنها يا به عبور
از افق است؛ يا به استتار تحت شعاع شمس.
|
نجات آل لوط در سحر كه نعمت ويژه الهي به شمار آمده است نشان بركت
خاص وقت سَحَر است: ﴿اِنّا اَرسَلنا عَلَيهِم
حاصِبًا اِلاّءالَ لوطٍ نَجَّينهُم بِسَحَر ٭ نِعمَةً مِن عِندِنا
كَذلِكَ نَجزي مَن شَكَر)
1
همچنين طبق برخي احاديث
2 وقتي
پسران حضرت يعقوب(عليهالسلام) از پدر خواستند تا از خدا برايشان
آمرزش بخواهد، ايشان فرمود كه بعداً استغفار ميكنم و وقت سحر
مرادشان بود كه منتظر فرارسيدن آن بودند:
﴿قالوا ياَبانَا استَغفِر لَنا ذُنوبَنا اِنّا كُنّا خطِءين ٭ قالَ
سَوفَ اَستَغفِرُ لَكُم رَبّي اِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحيم)
3
|
فضيلت سَحُور (طعام و آب سَحَر) بيارتباط به ويژگي اين زمان خاص
نيست، هرچند سَحَر ماه مبارك رمضان حرمتي مخصوص دارد.
|
|
|
همراهي با فرشتگان |
اوصاف صبر، صدق، قنوت و استغفار در سحرها، زمينهساز نيل انسان به
مقام فرشتگاناند، زيرا پس از ذكرشان ميفرمايد:
﴿شَهِدَ اللهُ اَنَّهُ لااِلهَ اِلاّهُوَ والمَلئِكَةُ واُولوا
العِلم)
4
با اينكه نام فرشتگان كنار نام خدا آمده است، چنانكه از «علماي
الهي» كنار فرشتگان ياد شده است. در تفسير آيه آينده به اين مطلب
اشاره ميشود.
|
|
^ 1 - ـ سوره قمر، آيات 35 ـ 34.
^ 2 - ـ ر.ك: تفسير نور الثقلين، ج2، ص466.
^ 3 - ـ سوره يوسف، آيه 97.
^ 4 - ـ سوره آل عمران، آيه 18. |
اشارات و لطايف |
|
1. صبر بر هجران |
افزون بر صبر در طاعت، از معصيت و بر مصيبت، صبر بر هجران نعمتها
نيز مطرح است و سنگيني صبر به تناسب سنگيني نعمتي است كه انسان آن
را از دست ميدهد، از اين رو كساني كه لقا، خشنودي و رضوان الهي را
از دست ميدهند، صبرشان سنگينترين صبرهاست، زيرا نعمتي همتاي آنها
نيست: ﴿ورِضونٌ مِنَ اللهِ اَكبَر)
1
يا إلهي و سيدي و ربي! صبرت علي عذابك فكيف أصبر علي فراقك
و هبني صبرت علي حرّ نارك فكيف أصبر عن النظر إلي كرامتك
2!
اطلاق صبر ميتواند صبر بر اينگونه مصيبتها را شامل شود، هرچند
مصداق روشن آن، صبرهاي متعارف است.
|
صبر بر آتش ميسّر است؛ ولي صبر بر هجران نه، مگر خداوند تحمّل فراق
را هم بدهد يا سَلْوَتي توأم با محبّت عنايت فرمايد.
|
آري كسي كه به مقام رضوان الهي نرسيده، چيزي را از دست نداده است،
زيرا او رضوان را نميشناسد تا به وصال آن ببالد و از فراقش بنالد.
|
|
|
2. استغفار از عبادت |
امير مؤمنان(عليهالسلام) به پيشگاه خداي سبحان عرض ميكند: اللّهمّ!
اغفر لي ما تقربت به إليك بلساني ثم خالفه قلبي
3. آري
انسان گاهي بايد از نماز و دعاي
|
|
^ 1 - ـ سوره توبه، آيه 72.
^ 2 - ـ مصباح المتهجّد، ص778؛ بحار
الانوار، ج67، ص 196؛ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
^ 3 - ـ نهج البلاغه، خطبه 78. |
خود نيز استغفار كند، زيرا در نمازش ﴿اِيّاكَ
نَعبُدُ واِيّاكَ نَستَعين)
1
ميگويد؛ ولي قلبش رو به غير خداست.
|
حكيم سبزواري ميگويد:
|
يكذب مستعين حقّ إذ قري ٭٭٭٭ ثمّ إذا المهمّ جا غيراً يري
2
|
آن كه در نمازش ﴿اِيّاكَ نَعبُدُ واِيّاكَ
نَستَعين﴾ ميگويد ولي در حوادث به ديگران روميآورد،
در كمك خواستن از خدا دروغ ميگويد.
|
|
|
3. ايمني بخشي استغفار |
ذات اقدس خداوندي دو چيز را وسيله امان از عذاب الهي ميشمارد
3 :
وجود مبارك پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم و استغفار:
﴿وما كانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُم واَنتَ
فِيهِم وما كانَ اللهُ مُعَذِّبَهُم وهُم يَستَغفِرون)
4
تا زماني كه وجود مبارك پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم
ميان مردم بود، آنان از عذابهايي كه بر امّتهاي پيشين فرود ميآمدند
در امان بودند و نيز تا وقتي مردم استغفار ميكنند، از عذاب عمومي
ايمن خواهند بود.
|
آري، اُمّتي در امان است كه اهل استغفار باشد، وگرنه استغفار افراد
مانع عذاب عمومي نميشود، هرچند گاهي استغفار گروهي عذابي را از
اُمّتي برميدارد. تعبير ﴿وَما كان﴾
نشان دهنده سنّت الهي در عدم تعذيب اهل استغفار است.
|
|
^ 1 - ـ سوره حمد، آيه 5.
^ 2 - ـ شرح المنظومه، ج5، ص381، فريدة في
الصدق؛ منظومه سبزواري، ص 355.
^ 3 - ـ اين دو به صورت مانعة الخلوّ است
كه اجتماع هر دو ممكن است.
^ 4 - ـ سوره انفال، آيه 33.
|
|
|
4. استغفار فرشتگان |
فرشتگان براي مؤمنان استغفار ميكنند:
﴿اَلَّذينَ يَحمِلونَ العَرشَ ومَن حَولَهُ يُسَبِّحونَ بِحَمدِ
رَبِّهِم ويُؤمِنونَ بِهِ ويَستَغفِرونَ لِلَّذينَ ءامَنوا رَبَّنا
وسِعتَ كُلَّ شيءٍ رَحمَةً وعِلمًا فَاغفِرلِلَّذينَ تابوا
واتَّبَعوا سَبيلَكَ وقِهِم عَذابَ الجَحيم)
1
حاملان عرش با اينكه باري سنگين بر دوش دارند و نيز آنان كه
به اذن خدا در اطراف عرش مدبّرات امرند، به خدا ايمان دارند و
تسبيح و تحميد حق ميگويند و براي مؤمنان مغفرت ميخواهند و اين با
استغفارشان براي كسي كه در زمين است:
﴿والمَلئكَةُ يُسَبِّحونَ بِحَمدِ رَبِّهِم ويَستَغفِرونَ لِمَن
فِي الاَرض)
2
منافات ندارد؛ گويا نيازي به تخصيص و تقييد نيست و به منزله
تخصّص و تقيّد است، زيرا فرشتگان كه همه را ميبينند:
﴿واِنَّ عَلَيكُم لَحفِظين ٭ كِرامًا كتِبين
٭ يَعلَمونَ ما تَفعَلون)
3 ﴿ما
يَلفِظُ مِن قَولٍ اِلاّلَدَيهِ رَقيبٌ عَتيد)
4
جز به مؤمن نظر تشريفي و لطف ندارند تا براي آنها مغفرت
بخواهند.
|
آري، همانگونه كه ستارگان آسمان، چون داراي نورند در زمين ديده ميشوند،
مؤمنان زمين چون نورانياند براي اهل آسمان ديدنياند:
﴿اللهُ ولِي الَّذينَ ءامَنوا يُخرِجُهُم مِنَ
الظُّلُمتِ اِلَي النُّور)
5
﴿نورُهُم يَسعي بَينَ اَيديهِم
|
|
^ 1 - ـ سوره غافر، آيه 7.
^ 2 - ـ سوره شوري، آيه 5.
^ 3 - ـ سوره انفطار، آيات 12 ـ 10.
^ 4 - ـ سوره ق، آيه 18.
^ 5 - ـ سوره بقره، آيه 257.
|
|
وبِاَيمنِهِم)
1
﴿وجَعَلنا لَهُ نورًا يَمشي بِهِ فِي النّاس)
2
از آن سو كافران چون در ظلماتاند، ديدني نيستند:
﴿والَّذينَ كَفَرُوا اَولِياؤُهُمُ الطّغوتُ
يُخرِجونَهُم مِنَ النُّورِ اِلَي الظُّلُمت)
3
﴿وتَرَكَهُم في ظُلُمتٍ لايُبصِرون)
4
|
|
|
5. بهترين عبادت |
رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم فرمود: الاستغفار و قول لا
إله إلاّ الله خير العبادة؛ قال الله العزيز الجبّار:
﴿فاعلَم اَنَّهُ لااِلهَ اِلاَّ اللهُ
واستَغفِر لِذَنبِك)
5
صدر اين آيه كه پيامبر اعظمصلي الله عليه و آله و سلم بدان
استشهاد فرمود، از توحيد: ﴿فاعلَم اَنَّهُ
لااِلهَ اِلاَّ الله﴾ و ذيل آن از استغفار سخن ميگويد:
﴿واستَغفِر لِذَنبِكَ ولِلمُؤمِنين﴾؛
يعني عالمانه موحّد باش؛ در توحيد محقّق باش و در عبادت نيز
هم براي خود و هم براي ديگران استغفار كن.
|
همانگونه كه فرشتگان و نيز پيامبر عظيم الشأن اسلامصلي الله عليه
و آله و سلم براي مؤمنان استغفار ميكنند، مؤمنان نيز براي يكديگر
آمرزش ميخواهند
6.
|
|
|
6. عدم جواز استغفار براي غير
مؤمن |
هيچكس نبايد براي مشركان استغفار كند: ﴿ما
كانَ لِلنَّبِي والَّذينَ ءامَنوا اَن
|
|
^ 1 - ـ سوره تحريم، آيه 8.
^ 2 - ـ سوره انعام، آيه 122.
^ 3 - ـ سوره بقره، آيه 257.
^ 4 - ـ سوره بقره، آيه 17.
^ 5 - ـ سوره محمدصلي الله عليه و آله و
سلم، آيه 19.
^ 6 - ـ الكافي، ج2، ص505، ح6.
^ 7 - ـ سوره حشر، آيه 10. |
يَستَغفِروا لِلمُشرِكينَ ولَو كانوا اُولي
قُربي مِن بَعدِ ما تَبَيَّنَ لَهُم اَنَّهُم اَصحبُ الجَحيم)
1
مغفرت خواستن حضرت ابراهيم(عليهالسلام) براي آزر نيز به
جهت وعدهاي بود كه براي تشويق و هدايت به وي داده بود:
﴿وما كانَ استِغفارُ اِبرهيمَ لاَبيهِ
اِلاّعَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها اِيّاهُ فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ
اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّاَ مِنه... )
2
و پس از يأس از هدايت پذيري او ضمن اعلان تبرّي و انزجار
گفت: ﴿اِنّا بُرَءؤُا مِنكُم ومِمّا تَعبُدونَ
مِن دونِ الله)
3
بنابراين آمرزشخواهي براي غير مؤمن ممنوع است؛ ليكن طلب
هدايت براي عامّه اشكالي ندارد؛ مانند دعاي رسول خداصلي الله عليه
و آله و سلم در جنگ اُحد: اللّهم! اهدِ قومي فإنّهم لا يعلمون
4!
|
|
|
7. شب و نزول بركات و راز حرمت آن |
شب داراي حرمتي خاصّ است و در ساعات شب نيز سحر اهمّيتي ويژه دارد؛
همچنين نوع بركات معنوي را خداوند در شب نازل كرده است:
|
أ. نزول قرآن كريم: ﴿اِنّا اَنزَلنهُ في
لَيلَةِ القَدر)
5
|
ب. معراج رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم:
﴿سُبحنَ الَّذي اَسري بِعَبدِهِ لَيلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ
اِلَي المَسجِدِ الاَقصَا)
6
|
ج. ميعاد چهل شبانه روزي موساي كليم(عليهالسلام):
﴿ووعَدنا موسي ثَلثينَ
|
|
^ 1 - ـ سوره توبه، آيه 113.
^ 2 - ـ سوره توبه، آيه 114.
^ 3 - ـ سوره ممتحنه، آيه 4.
^ 4 - ـ مناقب آل ابي طالب، ج1، ص243؛ بحار
الانوار، ج 20، ص 117.
^ 5 - ـ سوره قدر، آيه 1.
^ 6 - ـ سوره اسراء، آيه 1. |
لَيلَةً واَتمَمنها بِعَشرٍ فَتَمَّ ميقتُ
رَبِّهِ اَربَعينَ لَيلَة)
1
|
اصل فضيلت در اين موارد، شامل شب و روز است؛ مانند اصطلاح «صلوات
يوميه» كه نمازهاي شبانهروزي مراد است؛ ليكن محور بودن «ليل» از
اهمّيت شب نشان دارد كه ظرف نزول بركات است، چنانكه اصل نزول قرآن
و معراج حضرت ختمي نبوّتصلي الله عليه و آله و سلم در شب رخ داد.
|
خداي سبحان درباره راز حرمت شب و سحر ميفرمايد:
﴿ياَيُّهَا المُزَّمِّل ٭ قُمِ الَّيلَ اِلاّقَليلا ٭ نِصفَهُ
اَوِ انقُص مِنهُ قَليلا ٭ اَو زِد عَلَيهِ ورَتِّلِ القُرءانَ
تَرتيلا ٭ اِنّا سَنُلقي عَلَيكَ قَولاً ثَقيلا ٭ اِنَّ ناشِئَةَ
الَّيلِ هِي اَشَدُّ وطءاً واَقوَمُ قيلا)
2
|
زبان انسان در روز با قلب هماهنگي تام ندارد؛ ولي در شب هماهنگي
خاصي ميان زبان و قلب هست: خواسته دل بر زبان ميآيد و گفته زبان
با حضور دل است. در شب موانع كمتر و زمينه خلوص و حضور آمادهتر
است.
|
﴿ناشِئَةَ الَّيل﴾، آغاز يا وسط
شب نيست، زيرا انسان در آغاز شب هنوز رنج تلاش روز را به همراه
دارد و در وسط شب نيز به دام خواب گرفتار است، پس آخر شب و
سحرگاهان مراد است، چنانكه سحر هنگام تاريكْ روشنِ بخشِ پاياني شب
است.
|
درباره روز نيز ميفرمايد: ﴿اِنَّ لَكَ فِي
النَّهارِ سَبحًا طَويلا)
3
«سَبْح» به معناي حركت سريع در آب (شنا) و هواست و سابح
يعني شناگر. انسان در روز تلاشي طولاني دارد كه او را آرام نميگذارد.
|
«قيل»، همان قول و ﴿واَقوَمُ قيلا﴾
بدين معناست كه سخن تو در شب
|
|
^ 1 - ـ سوره اعراف، آيه 142.
^ 2 - ـ سوره مزمّل، آيات 6 ـ 1.
^ 3 - ـ سوره مزمّل، آيه 7. |
پايندگي و پايداري خاصّي دارد.
|
|
|
8. صدق رؤيا در سحر |
حضرت ختمي نبوّتصلي الله عليه و آله و سلم فرمود: أصدقُ الرؤيا
بالأسحار
1.
صدرالدين قونوي در شرح آن چنين گفته است:
|
سحر، پايان شب و استقبال آغاز روز است. شب مظهر غيب و ظلمت، و روز
زمان كشف و وضوح و پايان سفر مقدّرات غيبي در عالم الهي و آنگاه
در عالم معاني و ارواح است و چون زمان سَحَر آغاز زمان استقبالِ
كمالِ انكشاف و تحقق است، لازم آن اين است كه چيزي كه در آن وقت
ديده شود ظهور و تحقق آن نزديك باشد ...
2.
|
صدق رؤيا و نزاهت آن از اضغاث احلام، گاهي توجيه فاعلي دارد و
زماني توجيه قابلي؛ توجيه قابلي آن هنگامي به لحاظ زمان است و وقتي
به لحاظ متزمّن. گفتار جناب قونوي توجيه قابلي رؤيا به لحاظ زمان
بود؛ ولي توجيه قابلي آن به لحاظ متزمّن، يعني خود شخص بيننده رؤيا،
سهل و دلپذيرتر است.
|
|
|
9. نماز شب |
از مصاديق ﴿والمُستَغفِرينَ بِالاَسحار﴾
شب زندهداران و برپا كنندگان نماز شباند، به همين مناسبت
مطالب ارزندهاي را از قرآن كريم و روايات درباره اهميت نماز شب
و... ميآوريم.
|
|
^ 1 - ـ سنن الدارمي، ج1، ص605؛ سنن
الترمذي، ج4، ص122.
^ 2 - ـ شرح اربعين حديث، قونوي، ص33. |
أ. اهميّت عبادت در سحرگاهان |
دستور ويژه خداي سبحان براي احياي سحر و گزاردن نماز شب به رسول
اكرمصلي الله عليه و آله و سلم نشان اهميّت و عظمت سحر است:
﴿اَقِمِ الصَّلوةَ لِدُلوكِ الشَّمسِ اِلي
غَسَقِ الَّيلِ وقُرءانَ الفَجرِ اِنَّ قُرءانَ الفَجرِ كانَ
مَشهودا ٭ ومِنَ الَّيلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسي اَن
يَبعَثَكَ رَبُّكَ مَقامًا مَحمودا)
1
|
نماز شب بر رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم واجب بود، زيرا
عنوان «نافله» در مقابل فريضه نيست تا به معناي مستحب باشد
2.
محتواي اين آيه بيان فرايض و نمازهاي يوميّه است، بنابراين «نافله»
در اين آيه يعني فريضه زايد و به معناي واجبي اضافي براي خصوص
پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم است. با اين وصف، شش نماز بر
پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم واجب بوده است.
|
خطاب ﴿فَتَهَجَّد﴾ نيز مانند خطاب
﴿اَقِمِ الصَّلوة﴾ همگاني است و
به پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم اختصاص ندارد و تفاوت
پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم با امّت تنها در وجوب و استحباب
است.
|
تعبير ﴿لَك﴾ در
﴿نافِلَةً لَك﴾ از سويي نشان ميدهد كه تكاليف الهي
همگي به نفع انسان و جزء حقوق اوست؛ از سوي ديگر به پيامبر عظيم
الشأن اسلامصلي الله عليه و آله و سلم ميفرمايد كه نماز شب، عطيهاي
است مخصوص تو و ديگران را تاب تحمّل وجوب آن نيست.
|
|
^ 1 - ـ سوره اسراء، آيات 79 ـ 78.
^ 2 - ـ «نفل» زايد بر مقدار لازم را گويند.
انفال نيز به همين مناسبت انفال نام گرفته است. ابراهيم(عليهالسلام) نيز
كه از خداوند فرزند طلب كرد، خداي سبحان فرمود: «ووهَبنا لَهُ اِسحقَ
ويَعقوبَ نافِلَة... » سوره انبياء، آيه 72 (مفردات، ص820، «ن ف ل»). |
كثرت نماز شب حضرتصلي الله عليه و آله و سلم به حدّي بود كه پاهاي
مباركش آسيب ميديد و كيفيت نماز شب او وصف ناكردني است
1.
|
|
|
ب. اهميت نماز شب |
در اهميت نماز شب، روايات پرشماري از معصومان(عليهمالسلام) هست كه
برخي را برميشماريم:
|
يك. پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم به امير مؤمنان،
علي(عليهالسلام) فرمود: أُوصيك في نفسك بخصال فاحفظها عنّي، ثمّ
قال: اللّهم أعنه... و عليك بصلاة الليل و عليك بصلاة الليل و عليك
بصلاة الليل
2.
|
دو. امام صادق(عليهالسلام) فرمود: سه چيز از «روح الله» است و يكي
از آنها نماز شب است: إنّ من روح الله)عزّ وجلّ) ثلاثة: التهجّد
باللّيل و إفطار الصائم و لقاء الإخوان
3.
|
سه. آن حضرت درباره آيه شريفه ﴿اِنَّ ناشِئَةَ
الَّيلِ هِي اَشَدُّ وطءاً واَقوَمُ قيلا)
4
فرمود: قيام الرّجل عن فراشه يريد به وجه الله)عزّ وجلّ) لا
يريد به غيره
5 ؛
براي خدا از خواب برخاستن، ﴿اَشَدُّ وطءاً
واَقوَمُ قيلا﴾ به شمار ميرود.
|
چهار. همچنين فرمود: بر شما باد به نماز شب كه سيره پيامبرصلي الله
عليه و آله و سلم و شيوه پيشينيان صالح شما بوده است و دردهاي شما
را درمان ميكند: عليكم بصلاة
|
|
^ 1 - ـ تفسير نور الثقلين، ج3، ص211 ـ
205.
^ 2 - ـ تهذيب الاحكام، ج9، ص206 ـ 205،
ح57؛ وسائل الشيعه، ج4، ص91.
^ 3 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 472.
^ 4 - ـ سوره مزمّل، آيه 6.
^ 5 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 472.
|
|
اللّيل! فإنّها سنّة نبيّكم و أدب الصالحين قبلكم ومطردة الدّاء عن
أجسادكم
1.
|
پنج. جبرئيل(عليهالسلام) بر نبي گرامي اسلامصلي الله عليه و آله
و سلم نازل شد و پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم به او فرمود كه
مرا موعظه كن. او گفت: يا محمّد! عش ما شئت فإنّك ميّت؛ و أحبب من
شئت فإنّك مفارقه؛ و اعمل ما شئت فإنّك ملاقيه. شرف المؤمن صلاته
بالليل و عزّه كفّ الأذي عن الناس
2.
|
شش. امام باقر(عليهالسلام) فرمود: الوتر في كتاب علي(عليهالسلام)
واجب
3.
منظور از واجب بودن وَتر، مستحب مؤكد بودن آن است، چنانكه امام
صادق(عليهالسلام) در پاسخ به سؤالي درباره نماز وتر ميفرمايد:
سنّة ليست بفريضة
4.
|
هفت. امام صادق(عليهالسلام) فرمود: كسي كه آيات
﴿ومِنَ الَّيلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَك)
5
﴿والمُستَغفِرينَ بِالاَسحار﴾، ﴿وبِالاَسحارِ هُم يَستَغفِرون)
6
و ﴿كانوا قَليلًا مِنَ الَّيلِ ما
يَهجَعون)
7
را ميخواند، با اين حال شب بيدار ميشود و در بستر خويش ميغلطد،
امّا بر نميخيزد و هنگام اذان صبح بر ميخيزد و نماز صبح را به
جاي ميآورد، نزد من مبغوض است
8.
|
هشت. پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم به اباذر فرمود كه كسي
كه پايان كارش نماز شب باشد، يعني با نماز شب بميرد، اهل بهشت است:
يا أباذرّ! احفظ وصية نبيّك
|
|
^ 1 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 472.
^ 2 - ـ همان، ص 472 ـ 471.
^ 3 - ـ تهذيب الاحكام، ج2، ص260، ح962؛
وسائل الشيعه، ج4، ص91.
^ 4 - ـ تهذيب الاحكام، ج2، ص260، ح961؛
وسائل الشيعه، ج4، ص90.
^ 5 - ـ سوره اسراء، آيه 79.
^ 6 - ـ سوره ذاريات، آيه 18.
^ 7 - ـ سوره ذاريات، آيه 17.
^ 8 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص479؛
بحار الانوار، ج80، ص 127. |
تنفعك: من ختم له بقيام اللّيل ثم مات فله الجنّة
1.
|
نه. امام صادق(عليهالسلام) فرمود: كان أبي لا يدع ثلاث عشرة ركعة
بالليل في سفر و لا حضر
2 ؛
پدرم امام باقر(عليهالسلام) در سفر يا حضر، يازده ركعت نافله شب و
دو ركعت نافله فجر را ترك نميكردند.
|
گفتني است همه نوافل را ميتوان در حال سير به جاي آورد، چنان كه
امام باقر(عليهالسلام) دربارهنماز شب فرمود كه هشت ركعت نماز شب،
سه ركعت نماز شفع و وتر، دو ركعت نافله صبح را در محمل
3 (در
حال حركت در سفر) به جاي آور: صلّ صلاة الليل و الوتر و الركعتين
في المحمل
4.
البته اگر در حال سير نيست بايد استقرار رعايت شود.
|
|
|
ج. برجستهترين «سبيل الله» |
انسان اگر بخواهد به جايي برسد كه خدا از او شاكر باشد، بايد از شبزندهداري
شروع كند. هر كار خيري «سبيل الله» است؛ ليكن راهها يكسان نيستند
و شبزندهداري راهي برجسته است، از اينرو قرآن كريم پس از بيان
استغفار، شبزندهداري را سبيل الله ميخواند:
﴿اِنَّ هذِهِ تَذكِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ اِلي رَبِّهِ
سَبيلا)
5
و از شبزندهداري رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم سخن
به ميان ميآورد: ﴿اِنَّ رَبَّكَ يَعلَمُ
اَنَّكَ تَقومُ اَدني مِن ثُلُثَي الَّيلِ ونِصفَهُ وثُلُثَهُ
وطائِفَةٌ مِنَ الَّذينَ
|
|
^ 1 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 475 ـ
474.
^ 2 - ـ تهذيب الاحكام، ج2، ص16، ح39؛
وسائل الشيعه، ج4، ص90.
^ 3 - ـ امروز اتومبيل و هواپيما و كشتي
مصاديق «محمل» هستند.
^ 4 - ـ تهذيب الاحكام، ج2، ص16، ح42؛
وسائل الشيعه، ج4، ص90.
^ 5 - ـ سوره مزمّل، آيه 19. |
مَعَك)
1
چنان كه نماز شب را سبيل الله مينامد:
﴿ومِنَ الَّيلِ فَاسجُد لَهُ وسَبِّحهُ لَيلاً طَويلا
2 ٭
اِنَّ هؤُلاءِ يُحِبّونَ العاجِلَةَ ويَذَرونَ وراءَهُم يَومًا
ثَقيلا ٭... اِنَّ هذِهِ تَذكِرَةٌ فَمَن شاءَ اتَّخَذَ اِلي
رَبِّهِ سَبيلا)
3
|
اين همه، حاكي از برجستگي اين راه در مقايسه با ديگر راههاست.
|
|
|
د. توفيق خواندن نماز شب |
در جوامع روايي راههايي براي توفيق اقامه نماز شب بيان شده است:
|
يك. ترك گناه: شخصي به امير مؤمنان(عليهالسلام) عرض كرد كه از
نماز شب محروم است و آن حضرت فرمود كه گناهان او سبب حرمانش از شب
زندهداري است: أنت رجل قد قيّدتك ذنوبك
4.
|
دو. التزام به قضاي نماز شب: شخصي از امام صادق(عليهالسلام) پرسيد
كه چه وقتي نماز شب بخواند. امام صادق(عليهالسلام) در پاسخ فرمود
كه در پايان شب نماز را اقامه كند: صلّها آخر الليل. آن شخص گفت كه
بيدار نميشود و حضرت صادق(عليهالسلام) فرمود: وقتي كه بيدار ميشود،
نماز بگزارد و هرگاه بيدار نشد، قضاي آن را به جا آورد كه وقتي
براي به جا آوردن قضاي آن اهتمام ورزد، بيدار خواهد شد: تستنبه مرة
فتصلّيها و تنام فتقضيها، فإذا اهتممت بقضائها بالنّهار استنبهت
5.
|
|
^ 1 - ـ سوره مزمّل، آيه 20.
^ 2 - ـ ليل طولاني، يعني تسبيح طولاني.
^ 3 - ـ سوره انسان، آيات 29 ـ 26.
^ 4 - ـ الكافي، ج 3، ص 450.
^ 5 - ـ تهذيب الاحكام، ج2، ص360، ح1382؛
وسائل الشيعه، ج4، ص256. |
تذكّر: 1. طايفهاي از روايات تقديم نماز شب بر وقت آن را جايز ميدانند
و دستهاي ديگر از اولويت قضا سخن ميگويند، چنانكه امام
صادق(عليهالسلام) فرمود: القضاء بالنّهار أفضل
1 ؛
همچنين به ابن حنظله كه عرض كرد هجده شب است كه نيّت برخاستن براي
نماز را دارد و موفّق نميشود؛ آيا ميتواند آن را اول شب به جاي
آورد؛ فرمود: لا، إقض بالنهار، فإنّي أكره أن تتخذ ذلك خلقاً
2.
|
2. ائمه(عليهمالسلام) بر اساس توجه به تعليم و تربيت افراد، از
قضاي نماز شب به گونهاي ياد ميكردند كه استغفار سحرگاهان از دست
نرود: وقتي مفضّل پرسيد كه آيا ميتواند پس از نماز صبح كه در
مصلاّي خود است، قضاي نماز شب را به جاي آورد، حضرت صادق(عليهالسلام)
فرمود كه آري ميتواند؛ امّا به خانوادهاش چنين اعلام نكند، زيرا
مايه ضايع شدن قول خداي)عزّ و جلّ) ميشود كه به استغفار در سحرها
ترغيب فرمود: نعم، و لكن لا تعلم به أهلك فتتّخذونه سنّة فيبطل قول
الله (جلّ وعزّ):﴿والمُستَغفِرينَ
بِالاَسحار)
3
|
3. درباره وقت قضاي نماز سه دسته روايت هست: دستهاي بيانگر مطلق
قضاست: و من فاتته صلاة فليقضها كما فاتته
4 كه
مشابه آن درباره نوافل نيز هست
5 ؛
پارهاي روايات بيانگر اتيان قضاي نافله شب در روز است
6 ؛
شماري
|
|
^ 1 - ـ الكافي، ج 3، ص447؛ وسائل الشيعه،
ج4، ص255.
^ 2 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص477؛
وسائل الشيعه، ج4، ص256.
^ 3 - ـ تفسير العياشي، ج 1، ص 165.
^ 4 - ـ تهذيب الاحكام، ج 3، ص 164.
^ 5 - ـ الكافي، ج 3، ص 451.
^ 6 - ـ از رواياتي كه در ذيل آيه فرقان
آمده است. |
نيز بيانگر اتيان قضاي نافله شب در شب و قضاي نافله روز در روز است،
چنانكه معاوية بن عمّار از حضرت امام صادق(عليهالسلام) همين را
نقل كرده است: اقض ما فاتك من صلاة النهار بالنهار، و ما فاتك من
صلاة الليل بالليل
1. اين
روايت با حديثي كه دلالت ميكند كه قضاي نافله شب را در روز ميتوان
به جاي آورد، سازگار است و نيز روايت امام باقر(عليهالسلام)
درباره قضاي نوافل شاهد جمع است: أفضل قضاء النّوافل قضاء صلاة
اللّيل بالليل و صلاة النّهار بالنّهار
2. دسته
دوم و سوم در صدد بيان افضل افراد است، از اينرو با اين روايات
نميتوان روايات دسته نخست را مقيّد كرد.
|
4. قضاي نماز شب را هم ميتوان پس از نماز صبح، هم پس از نماز عصر
به جاي آورد؛ بر خلاف عامّه كه نماز را هنگام طلوع و غروب آفتاب
مكروه ميدانند، زيرا ميپندارند، آفتاب بين دو شاخ شيطان طلوع و
غروب ميكند و اگر كسي در اين وقت عبادت كند، شيطان را پرستيده است
3.
|
روايات شيعه، اين توهّم را مردود ميدانند. طبق نقلي از امام
صادق(عليهالسلام) قضاي نماز شب در اين دو وقت از اسرار آلمحمدصلي
الله عليه و آله و سلم است: قضاء صلاة الليل بعد الغداة و بعد
العصر من سرّ آل محمد)صلوت الله عليهم اجمعين) المخزون
4 ؛
ديگران با تحريف و موهومات، بسياري از مردم را از فيضي عظيم محروم
كردند؛ نيز در اين باره آمده است كه اگر آفتاب بين دو شاخ شيطان
طلوع و غروب ميكند، چه چيزي بهتر از نماز شاخ شيطان را به خاك ميمالد:
|
|
^ 1 - ـ الكافي، ج 3، ص 451.
^ 2 - ـ همان، ص 452.
^ 3 - ـ ر.ك: صحيح مسلم، ج2، ص105 و110؛
السنن الكبري، ج2، ص115.
^ 4 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 497. |
و أمّا ما سئلت عنه من الصلاة عند طلوع الشمس و عند غروبها، فلئن
كان كما يقول الناس إنّ الشمس تطلع بين قرني شيطان و تغرب بين قرني
شيطان، فما أرغم أنف الشيطان بشيء أفضل من الصلاة فصلّها و أرغم
1 أنف
الشيطان
2.
|
برخي انجام دادن نافلههاي ابتدايي (نه موقت و نه قضاي آن) را
هنگام طلوع و هنگام غروب و بعد از نماز صبح تا طلوع شمس و بعد از
نماز عصر تا غروب شمس مكروه دانستهاند و عدهاي همين تقوا را نقد
كردهاند. كراهت در عبادت به معناي قلّت ثواب است نه حزازت
3.
|
سه. استفاده از اكسير «محبّت»: از حضرت امام صادق(عليهالسلام) نقل
است كه پنج گروه خواب ندارند كه يكي از آنها محبّي است كه خوف از
دست دادن محبوبْ خواب را از چشمان او ربوده است: و المحبّ حبيباً
يتوقع فراقه
4. ترس
از دست دادن محبوب، خواب را از چشمان محبّ ميربايد: عجباً للمحبّ
كيف ينام
5. اين
حالت با سنّت رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم هماهنگ است و ما
نيز به تأسّي به او موظّف هستيم. رسول خداصلي الله عليه و آله و
سلم حبيب خداست و براي آنكه فيض محبوب را از دست ندهد، هماره در
وصال است كه بهترين راه آن نماز شب
|
|
^ 1 - ـ «رغم» يعني خاكمالي كردن و «مرغمه»
مهرهاي كوچكي است كه در سجده به وسيله آن رغم انف ميكنند و خاكمالي شدن
در سجده نقشي اساسي در تكبرزدايي دارد (مفردات، ص359، «ر غ م»).
^ 2 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 498.
^ 3 - ـ العروة الوثقي، ج1، ص397 «كتاب
الصلاة، اوقات الرواتب».
^ 4 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 503.
^ 5 - ـ كلّ نوم علي المحبّ حرام (معراج
السعاده، ص744). |
است: إنّ الوصول إلي الله عزّ وجلّ سفر لايدرك إلاّ بامتطاء الليل
1.
|
راه تأسي به پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم و شبيه آن حضرت شدن،
طريق «محبّت» است. قرآن نيز دستور ميدهد كه اگر محبّ خدا هستيد،
در پي حبيب خدا حركت كنيد، تا از محبّ بودن به محبوب شدن برسيد:
﴿قُل اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللهَ
فَاتَّبِعوني يُحبِبكُمُ اللهُ ويَغفِر لَكُم ذُنوبَكُم واللهُ
غَفورٌ رَحيم)
2
اگر خدا محبّ انسان شود، آثار خدايي در بندهاي كه محبوب
اوست ظهور ميكند.
|
چهار. اراده صادقانه: به فرموده حضرت امام باقر(عليهالسلام) اگر
كسي هنگام خوابيدن صادقانه نيّت كند كه ساعتي معيّن از خواب برخيزد،
خداوند دو فرشته را مأمور ميكند تا در همان وقت او را بيدار كنند:
ما نوي عبد أن يقوم أيّة ساعة نوي، فعلم الله تبارك و تعالي ذلك
منه، إلاّ وكّل به ملكين يحرّكانه تلك الساعة
3. در
روايتي ديگر امام صادق(عليهالسلام) فرمودند كه اگر كسي آيه آخر
سوره كهف را هنگام خواب بخواند، هر ساعتي بخواهد برخيزد و بيدار
گردد، برخواهد خاست: ما من عبد يقرأ آخر الكهف حين ينام إلاّ
استيقظ من منامه في الساعة التي يريد
4.
|
|
|
ه . آثار نماز شب |
يك. امام صادق(عليهالسلام) در پاسخ به سؤالي درباره آيه كريمه
﴿سيماهُم في وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجود)
5
فرمود كه بيداري براي نماز در چهره آنان ظهور كرده
|
|
^ 1 - ـ بحار الانوار، ج75، ص380.
^ 2 - ـ سوره آل عمران، آيه 31.
^ 3 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 479.
^ 4 - ـ همان، ص 471.
^ 5 - ـ سوره فتح، آيه 29. |
است: هو السّهر في الصلاة
1.
|
به ستارهشناس يا باستانشناس، «متوسّم» گفته ميشود. در مسائل
معنوي نيز عدهاي سيماشناس هستند: ﴿اِنَّ في
ذلِكَ لاءيتٍ لِلمُتَوَسِّمين)
2
يعني شبزندهداران را ميشناسند، چنانكه عدّهاي متوسّمانِ
مطالب ديگرند.
|
دو. امام صادق(عليهالسلام) فرمود كه خانههايي كه در آنها نماز
شب ميخوانند و قرآن تلاوت ميكنند، براي اهل آسمانها روشناند،
همانگونه كه ستارگان براي اهل زمين نورافشاني ميكنند: إنّ البيوت
التي يصلّي فيها بالليل بتلاوة القرآن تضيء لأهل السماء كما تضيء
نجوم السماء لأهل الأرض
3.
|
در تفسيرِ لقب «زهرا» براي دختر گرامي پيامبر)عليهاالسلام)، گفتهاند
كه آن حضرت بر ستارگان ميتابد
4.
|
سه. درباره آيه ﴿اِنَّ الحَسَنتِ يُذهِبنَ
السَّيِّءات)
5
امام صادق(عليهالسلام) فرمود كه نماز شب، گناهان روز را
محو ميكند: صلاة المؤمن بالليل تذهب بما عمل من ذنب بالنّهار
6.
|
چهار. خداوند سبحان اميرمؤمنان(عليهالسلام) را به جهت نماز شب
ستوده است، چنانكه امام صادق(عليهالسلام) فرمود: مدح الله تبارك
و تعالي أميرالمؤمنين(عليهالسلام) في كتابه بقيام صلاة الليل؛
فقال (عزّ وجلّ):﴿اَمَّن هُوَ
|
|
^ 1 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 473.
^ 2 - ـ سوره حجر، آيه 75.
^ 3 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 473.
^ 4 - ـ علل الشرايع، ج1، ص215؛ بحار
الانوار، ج43، ص12.
^ 5 - ـ سوره هود، آيه 114.
^ 6 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 473. |
قنِتٌ ءاناءَ الَّيلِ ساجِدًا وقائِمًا
يَحذَرُ الاءخِرَةَ ويَرجوا رَحمَةَ رَبِّه)
1
و آناء الليل ساعاته
2. امام
صادق(عليهالسلام) مصداق كامل آيه را اميرمؤمنان(عليهالسلام)
دانسته است، پس راه دستيابي به آن براي ديگران نيز باز است.
|
پنج. امير مؤمنان(عليهالسلام) فرمود كه اگر مستغفران سحرها نبودند،
خدا عذاب نازل ميكرد: إنّ الله تبارك و تعالي إذا أراد أن يصيب
أهل الأرض بعذاب قال: لولا الذين يتحابّون بجلالي و يعمرون مساجدي
و يستغفرون بالأسحار، لولاهم لأنزلت عذابي
3.
|
شش. رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم فرمود كه مستغفران سحرها
چهرهاي نيكو و نوراني دارند: من كثر صلاته بالليل حسن وجهه
بالنهار
4. يكي
از علل آن، دعاي جمال و زينت در قنوت نماز شب است و سبب و راز
نوراني بودن چهره شبزندهداران را بايد در دعاي قنوت نماز شب جست
كه اللّهم تمّ نورك فهديتَ فلك الحمد ربّنا
5 ؛
اللّهم أنت الله نور السّموات و الأرض، و أنت الله زين السموات و
الأرض؛ وأنت الله جمال السموات والأرض
6.
|
افزون بر اين، از امام علي بن الحسين(عليهالسلام) سؤال شد كه ما
بال المتهجّدين بالليل مِنْ أحسن الناس وجهاً؛ فرمود: لأنّهم خلوا
بالله فكساهم الله من نوره
7.
|
هفت. امام صادق(عليهالسلام) فرمود كه شب زندهدار هرگز به ديگران
نيازمند
|
|
^ 1 - ـ سوره زمر، آيه 9.
^ 2 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 474 ـ
473.
^ 3 - ـ همان.
^ 4 - ـ همان، ص 474.
^ 5 - ـ همان، ص 488 ـ 487.
^ 6 - ـ همان، ص 490.
^ 7 - ـ علل الشرايع، جزء 2، ص65، باب 87؛
وسائل الشيعه، ج 8، ص 157.
|
نميشود، زيرا خداوند راه كسب صحيح را به او نشان ميدهد و ضامن آن
خواهد بود: كذب من زعم أنّه يصلّي بالليل و يجوع بالنّهار. إنّ
الله تبارك و تعالي ضمّن صلاة الليل قوت النهار
1 ؛
همچنين آن حضرت فرمود: صلاة الليل تحسّن الوجه و تحسّن الخلق و
تطيّب الريح و تدرّ الرزق و تقضي الدين و تذهب بالهمّ و تجلو البصر
2.
|
|
|
و. مكان و زمان نماز شب |
نوافل در مكانهاي متعدّد و فرايض در يكجا خوانده شود. از امام
صادق(عليهالسلام) سؤال شد كه نافلهها را در يك مكان به جاي آوريم
يا در مكانهاي متعدد؛ آن حضرت فرمود كه نافلهها را در مكانهاي
متعدد به جاي آوريد، زيرا اين مكانها در قيامت براي نمازگزار
شهادت خواهند داد: لا بل يفرّقها هاهنا و هاهنا فإنّها تشهد له يوم
القيامة
3.
|
درباره فرايض آمده است كه آن را در يك مكان به جاي آوريد و براي
آنكه دعايتان بهتر مستجاب شود، در مصلاّي خود كه مكان معين است دعا
كنيد. محتضر نيز در مصلاّي خود آسانتر جان ميسپارد
4.
|
وقت نماز شب، پس از نيمه شب است، چنان كه امام صادق(عليهالسلام)
فرمود: صلّها آخر الليل
5 ؛
همچنين فرمود: كان رسول اللهصلي الله عليه و آله و سلم إذا صلّي
|
|
^ 1 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 474.
^ 2 - ـ سفينة البحار، ج 5، ص 159؛ بحار
الانوار، ج 84، ص 153.
^ 3 - ـ الكافي، ج 3، ص 455؛ وسائل الشيعه،
ج5، ص186.
^ 4 - ـ ر.ك: الكافي، ج 3، ص 125.
^ 5 - ـ تهذيب الاحكام، ج2، ص360، ح1382؛
وسائل الشيعه، ج4، ص256. |
العشاء، أوي إلي فراشه فلم يصلّ شيئاً حتي ينتصف اللّيل
1 ؛ نيز
امام باقر(عليهالسلام) فرمود: وقت صلاة الليل ما بين نصف الليل
إلي آخره
2 ؛
ليكن رواياتي نيز دلالت دارند كه پيش از نيمه شب ميتوان نماز شب
را خواند
3.
|
ميان اين دو دسته روايات منافات نيست، زيرا گروه نخست بيانگر وقت
فضيلت و دسته دوم وقت جواز اتيان آن است. وجوه ديگري نيز براي جمع
ميان دو طايفه از نصوص در فقه مطرح است.
|
|
|
ز. نشاط در عبادت |
حالتهاي انسان يكسان نيستند؛ گاهي نشاط دارد و زماني غمگين و خسته
است. اهلبيت(عليهمالسلام) گاهي به سبب نبودن نشاط نافله را ترك
ميكردند. در حالات حضرت ابي الحسن اوّل(عليهالسلام) نوشتهاند:
أنّ أبا الحسن الأوّل(عليهالسلام) كان إذا اهتمّ ترك النافلة
4.
البته نميتوان گفت آن حضرت همواره در حال اندوه نافله را ترك ميكردند،
بلكه گاهي چنين ميكردند؛ در آن حال نيز به عبادتي ديگر مانند صبر
ميپرداختند.
|
رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم فرمود كه دلها اقبال و نشاط و
ادبار و افسردگي دارند؛ هنگام اقبال به نافله بپردازيد؛ آنگاه كه
نشاط عبادت نيست، بايد به واجب بسنده كرد تا عبادت با نشاط همراه
باشد: إنّ للقلوب إقبالاً و إدباراً فإذا أقبلت فتنفّلوا و إذا
أدبرت فعليكم بالفريضة
5 ؛ نيز
اميرمؤمنان(عليهالسلام) فرمود: إنّ للقلوب إقبالاً و إدباراً؛
فإذا أقبلت فاحملوها علي النوافل؛ و إذا أدبرت فاقتصروا بها
|
|
^ 1 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 477.
^ 2 - ـ همان.
^ 3 - ـ ر.ك: من لا يحضره الفقيه، ج1،
ص478؛ ر.ك: وسائل الشيعه، ج4، ص254 ـ 249.
^ 4 - ـ الكافي، ج 3، ص 454.
^ 5 - ـ همان. |
علي الفرائض
1.
|
|
|
ح. توسّل شب زندهداران به
عترت(عليهمالسلام) |
امام صادق(عليهالسلام) ميفرمايد كه گاه اراده نماز شب بگوييد:
اللّهم! إنّي أتوجّه إليك بنبيّك نبيّ الرّحمة و آله و أُقدّمهم
بين يدي حوائجي؛ فاجعلني بهم وجيهاً في الدنيا و الآخرة و من
المقرّبين. اللّهم! ارحمني بهم و لا تعذّبني بهم و اهدني بهم و لا
تضلّني بهم و ارزقني بهم و لا تحرمني بهم و اقضِ لي حوائجي للدّنيا
و الآخرة! إنّك علي كلّ شيءٍ قدير و بكلّ شيء عليم
2.
|
سرّ توسل به اهل بيت(عليهمالسلام) و سوگند دادن خدا به حق ايشان،
اين است كه آنان بهترين مجراي فيض الهي هستند، زيرا قرآن كريم، بينياز
كردن مردم را بالاصاله به خداوند و بالتبع به پيامبرصلي الله عليه
و آله و سلم نسبت ميدهد: ﴿اَغنهُمُ اللهُ
ورَسولُهُ مِن فَضلِه)
3
|
رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم نيز از فضل خدا مؤمنان را بينياز
ميكند، از اينرو ضمير را به صورت مفرد ذكر كردد:
﴿مِن فَضلِه﴾ نه تثنيه: «من
فضلهما»، بنابراين، روكردن و توسل به اهل بيت نبوّت(عليهمالسلام)
و انتظار شفاعت از آن ذوات قدسي، به دستور ذات اقدس خداوندي است،
زيرا اينان مظهر لطف و عنايت حقّاند و از خود چيزي ندارند.
|
آري نياز ناگزير انسان به عترت طاهرين(عليهمالسلام) در تعالي و
نيل به كمال، همانند احتياج كشاورز به آفتاب و باران است كه وسيله
الهياند.
|
|
^ 1 - ـ نهج البلاغه، حكمت 312.
^ 2 - ـ من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 484 ـ
483.
^ 3 - ـ سوره توبه، آيه 74. |