دفاع ائمه و بزرگان دين از فدك
ائمه عليهمالسلام خود بزرگترين حافظان مسئلهى فدك و مدافعان آن بودهاند، و در زمانهاى بسيار سخت ذكر آن را فراموش نكردهاند. از اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين و امام سجاد و امام باقر و امام صادق و امام كاظم و امام رضا عليهمالسلام روايات مفصلى نقل شده كه در آنها مسئلهى فدك را مطرح كردهاند.همچنين از حضرت زينب كبرى عليهاالسلام به عنوان ناظر و شاهد بر خطابهى مادر در مسجد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چندين روايت نقل كرده كه خطبهى كامل حضرت را براى مردم بازگو كردهاند.
از سوى ديگر تنى چند از صحابهى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مانند ابوسعيد خدرى و عطيه عوفى ماجراى فدك را براى مردم نقل كردهاند.(1)
دفاع اميرالمؤمنين از فدك به عنوان شاهد كل ماجرا
در بخشهاى قبل مطالب مفصلى از دفاعيات اميرالمؤمنين عليهالسلام دربارهى مسئلهى فدك ذكر شد كه همزمان با وقوع ماجراى غصب به انجام رسيده بود. ولى آن حضرت در طول عمر خود ياد فدك را فراموش نكردند و به مناسبتهاى مختلف نامى از آن آوردند و حق غصب شدهى زهرا عليهاالسلام را متذكر شدند.
اينك فرازهاى حساسى از اين موارد به عنوان نمونه ذكر مىشود:
1. هنگام شهادت دادن بر فدك
آنگاه كه شهادت اميرالمؤمنين عليهالسلام را به نفع فاطمه عليهاالسلام در مسئلهى فدك نپذيرفتند حضرت به ابوبكر فرمود: «اكنون كه ما را كاملاً مىشناسيد و منكر مقام ما هم نيستيد، و با اين همه شهادت و گواهى ما براى خودمان پذيرفته نمىشود و شهادت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هم مورد قبول نيست، پس انا للَّه و إنا اليه راجعون. اكنون كه براى خودمان ادعائى داريم از ما شاهد مىخواهيد؟! آيا كسى نيست كمك كند؟!
شما بر حكومت خدا و رسولش حمله برديد و آن را از خانهاى به خانهى غير آن وارد كرديد و حجتى هم در بين نيست، ولى به زودى آنانكه ظلم كردند مىفهمند به كجا بازمىگردند».سپس به حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: «برگرد تا خدا بين ما حكم كند و او بهترين حكمكنندگان است».(2)
2. هنگام شهادت فاطمه عليهاالسلام
عباس بن عبدالمطلب نزد اميرالمؤمنين عليهالسلام فرستاد كه براى نماز بر فاطمه عليهاالسلام و حضور در جنازهى آن حضرت او را خبر كند.
حضرت فرمود: فاطمه دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دائماً مظلوم و از حق خود محروم بود و ارثش به او داده نشد، و سفارش پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دربارهى او و حق فاطمه عليهاالسلام و حق خداوند مراعات نشد، و خداوند كافى است كه حَكَم و داور و حاكم و انتقامگيرنده از ظالمين باشد. (3)3. بعد از دفن حضرت زهرا عليهاالسلام
آنگاه كه اميرالمؤمنين عليهالسلام خاكسپارى حضرت زهرا عليهاالسلام را به اتمام رسانيد و دست از غبار قبر تكانيد، خطاب به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله چنين عرضه داشت: «سلام بر تو اى پيامبر خدا... به زودى دخترت به تو از اجتماع امتت بر غصب حق او خبر خواهد داد. از او بطور مفصل سؤال كن و از احوال واقع شده خبر بگير... در پيشگاه خدا ثبت است كه دخترت پنهانى دفن شود و حق او غصب و ارث او منع گردد، در حالى كه هنوز فاصلهى زيادى نشده و ياد تو فراموش نگشته است». (4)
4. در زمان حكومت عثمان
حضرت در مجلسى كه بنىهاشم در زمان عثمان تشكيل داده بودند چنين فرمود: عمر به يقين مىدانست كه فدك در دست فاطمه عليهاالسلام است و محصول آن را به مصرف رسانيده است، ولى او را تصديق نكرد و سخن امايمن را هم نپذيرفت. او حق چنين كارى را نداشت و نبايد فاطمه عليهاالسلام را در ملك خويش متّهم مىكرد. شگفت از اين است كه مردم كار او را زيبا توصيف نمودند، و چنين برداشت كردند كه تقوا و ورع آنان را به اين كار واداشته است. كار زشت آنان را اين جهت بار ديگر جلوهى زيبائى داد كه گفتند: «فاطمه غير حق نمىگويد، ولى اگر شاهدى غير امايمن داشت برايش امضا مىكرديم»! و با اين سخن نزد جُهّال منزلتى براى خود كسب كردند.
سپس اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمود: آنها چه كاره بودند و چه كسى به آنان اجازه داده بود كه حكومت كنند و چيزى را به كسى بدهند يا از كسى منع كنند. ولى امت به آنان مبتلا شدند، و آنان خود را در چيزى كه حقشان نبود و علم آن را نداشتند داخل كردند. (5)
همچنين فرمود: آيا غير آن اعرابى كه بر پاى خود بول مىكرد و با بول خود تطهير مىنمود كس ديگر نبود كه براى آنان در حديث جعلى «النبى لايورث» شهادت دهد؟ (6)5. در زمان حكومت حضرت در كوفه
اميرالمؤمنين عليهالسلام در كوفه خطاب به جمعى از اهلبيت و شيعيانش فرمود: «اگر بخواهم فدك را به وارثان فاطمه عليهاالسلام برگردانم لشگرم از اطرافم پراكنده مىشوند، بطورى كه در سپاهم نمىماند جز خودم و عدهى كمى از شيعيانم كه معتقد به فضيلت و امامت من از كتاب خدا و سنت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هستند». (7)6. آخرين سخن اميرالمؤمنين عليهالسلام دربارهى فدك
آخرين سخن اميرالمؤمنين عليهالسلام دربارهى فدك همان بود كه در نامه به ابنحنيف ذكر كردند: «از آنچه زير آسمان است فدك در دست ما بود، كه نسبت به آن هم عدهاى بخلشان برانگيخته شد و عدهاى بدان كارى نداشتند، و خداوند حكمكنندهى خوبى است. من فدك و غير فدك را مىخواهم چكنم»! (8)
به هر حال اينكه اميرالمؤمنين عليهالسلام در طول عمر خود بارها و در شرايط مختلف مسئلهى فدك را مطرح مىكند، حاكى از اهميت فوقالعادهى آن است و اين نهيبى ديگر بر كسانى است كه مسئله را سبك مىشمارند.تناقض در گفته و عمل غاصبين فدك
مطالب مربوط به جواب غاصبين فدك در بخشهاى گذشته ذكر شد. گذشته از اينها دوگونه گيهاى واضحى در سخنان و عمل آنان بچشم مىخورد كه دانستن آن براى مدافعان فدك لازم است:
1. چندگونه گى در حديث جعلى. حديث «النبى لايورث» كه به عنوان پشتوانهى غصب فدك جعل شده بود در گفتههاى غاصبين به صورتهاى مختلف نقل شده است. گاهى به دو كلمه اكتفا شده و گاهى پسوند مفصلى به آن اضافه شده، و گاهى قالب كلام ديگرگونه است. بايد همچنين باشد چرا كه وقتى اصل مطلب جعلى شد اضافه و كم كردن بر آن جز زياده بر جعل چيزى ديگر نخواهد بود.گاهى مىگفتند: «پيامبران ارث نمىگذارند». گاهى اضافه مىكردند كه: «پيامبران علم و حكمت و نبوت را به ارث مىگذارند». گاهى اضافهى ديگرى هم به ميان مىآمد كه: «آنچه از او باقى بماند صدقه است»، و گاهى سخن اول را فراموش مىكردند و به نفع خود آن را تغيير مىدادند كه: «هرچه از او بماند در اختيار ولى امر است كه هرگونه مىخواهد به مصرف برساند»! (9)
همچنين در شكل نقل گاهى ابوبكر آن را ادعا مىكرد كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده است و گاهى به عايشه نسبت مىداد كه او شنيده است. گاهى عمر شاهد ابوبكر بود و گاهى عايشه و حفصه را شاهد مىآورد. به هر حال اين تناقضات بخاطر اين بود كه اصل مطلب كذب محض بود و براى منافع خاصى كه در نظر داشتند جعل شده بود، و به اقتضاى منافع به آن زياد و كم مىكردند.
2. ابوبكر سخن جابر را دربارهى اموال بحرين بدون شاهد قبول كرد ولى سخن فاطمه عليهاالسلام را دربارهى فدك قبول نكرد و شاهدان او را هم نپذيرفت! حضرت زهرا عليهاالسلام در سخنانش صريحاً به اين مسئله اشاره كرد و آنان را زير سؤال برد. (10)
3. ابوبكر كه در مقابل كلام فاطمه عليهاالسلام تسليم شد و نوشتهاى مبنى بر بازگرداندن فدك نوشت و به آن حضرت داد، در واقع حديث جعلى خود را نقض كرد و آنگاه كه عمر نوشتهى ابوبكر را محو و پاره كرد نقضى بر نقض اول انجام داد. (11)
4. خانهى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را ارث پيامبر حساب كردند و به عايشه كه همسر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود دادند تا بعدها ابوبكر و عمر در آنجا دفن شوند، و در همين حال ارث را از فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ممنوع دانستند.
5. عايشه و حفصه كه در حديث «النبى لا يورث» شاهد ابوبكر بودند، در زمان عثمان براى طلب ارث پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزد او آمدند!
عثمان كه خود از طرفداران غصب فدك و در متن ماجرا بود خطاب به عايشه كه براى طلب ارث پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزد او آمده بود گفت: «آيا تو نبودى كه با مالك بن اوس نصرى شهادت داديد كه «پيامبر ارث نمىگذارد» و حق فاطمه را مانع شديد؟ چگونه امروز از من ميراث پيامبر را مىخواهيد»؟! (12)
6. عمر وقتى به حكومت رسيد فدك را به وارثان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بازگرداند، و عباس با اميرالمؤمنين عليهالسلام بر سر آن اختلاف نمود. حضرت فرمود: «پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آن را در زمان حياتش به فاطمه داد»، ولى عباس قبول نمىكرد و مىگفت: «ملك پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است و من وارث اويم». (13) اين ضد و نقيض گويى عمر و بالاتر از آن تناقض در عمل است كه حل و فصل را به قيامت مىگذارد تا حساب يكسره شود.
7. عثمان بار ديگر فدك را بنام مروان بن حكم به ثبت رسانيد، و با اين كار خود يكبار ديگر كار عمر را نقض كرد. (14)
از اينگونه تناقضات دربارهى فدك زياد است، و اين چند مورد به عنوان مثال ذكر شد.پی نوشت
1_ابوسعيد خدرى: بحارالانوار: ج 29 ص 111، 121، 123. عطيه عوفى: بحارالانوار: ج 29 ص 245 122 121.
2_بحارالانوار: ج 29 ص 199.
3ـ بحارالانوار: ج 43 ص 210.
4ـ بحارالانوار: ج 43 ص 211 193.
5ـ كتاب سليم: ج 2 ص 677.
6ـ كتاب سليم: ج 2 ص 694.
7ـ كتاب سليم : ج 2 ص 720. بحارالانوار: ج 29 ص 383.
8ـ نهجالبلاغه: نامهى 45.
9_بحارالانوار: ج 29 ص 190.
10ـ بحارالانوار: ج 29 ص 194.
11ـ الغدير: ج 7 ص 194.
12ـ بحارالانوار: ج 31 ص 483 ح 7. كتاب سليم: ج 2 ص 694.
13ـ الغدير: ج 7 ص 194.
14ـ الغدير: ج 7 ص 195.