صعودی طی می‏كند ، اين از اين طرف قوس صعودی طی می‏كند . ولی اين‏
نمی‏تواند تا بی‏نهايت پيش برود . به يك مرحله كه می‏رسد ، می‏شود مرحله‏
انفجار . مرحله انفجار مرحله انقلاب است . می‏رسد به آنجا كه اولاخود
سرمايه‏داری از نظر اقتصادی ديگر قابل توجيه و قابل بقا نيست يعنی‏
نمی‏تواند باقی بماند ، يعنی خودش برای خودش صرف نمی‏كند . به يك حدی‏
می‏رسد كه خودش ايجاد بحران می‏كند ، سرمايه‏داری در درون خودش دچار
بحرانها می‏شود . مثال به بعضی از بحرانهای تاريخی می‏زند . بعضی بحرانها
را هم پيش‏بينی می‏كند ، كه آنها واقع نشده . از طرف كارگر هم منجر به‏
انقلاب می‏شود . مثل آبی كه يكمرتبه تبديل به بخار می‏شود ، از يك طرف‏
نظام سرمايه‏داری دچار بحران می‏شود و از طرف ديگر كارگر هم انقلاب می‏كند
، دگرگون می‏شود . يك وقت می‏بينيد سرمايه‏داری تغيير ماهيت داد ، نظام‏
اقتصادی جديدی می‏آيد كه نظام سوسياليستی است .

. 3 دموكراسی

لنين مثال ديگری در دموكراسی پيدا كرده ، گفته است كه نظام اقتصادی‏
بورژوازی به دنبال خودش دموكراسی می‏آورد . اين دموكراسی روز به روز
می‏خواهد دموكراسی بيشتر بشود ، پی‏درپی می‏خواهند زيادتر بشود ، می‏گويند
اين بر خلاف اصول آزادی است ، آن بر خلاف اصول آزادی است ، . . . ولی [
(الشی اذا تجاوز حده انقلب الی ضده " (البته ديگران به اين صورت‏
می‏گويند)وقتی كه آزادی هم خيلی زياد شد منجر به هرج و مرج می‏شود . وقتی‏
منجر به هرج و مرج شد يك ديكتاتوری پشت سرش می‏آيد . او اين حرف را
نمی‏زند كه ديكتاتوری پشت سرش می‏آيد ، می‏گويد حكومت پرولترها می‏آيد .
البته می‏گويد " ديكتاتوری پرولتاريا " كه ديكتاتوری هست ولی [ اين‏
ديكتاتوری عين آزادی است . ] در عين حال قبول دارند كه ديكتاتوری هست .
وقتی كه آزادی زياد شد و زياد شد ، مثل آزاديهايی كه در فرانسه و امريكا
هست كه بچه را آزاد بگذار ، زن را آزاد بگذار ، بچه بايد سركلاس آزاد
باشد ، پايش را هم اگر می‏خواهد دراز كند بگذار دراز كند ، اگر می‏خواهد
بخوابد درس را گوش كند بگذار بخوابد ، اگر پسر و دختر می‏خواهند
دستهايشان را به گردن هم بيندازند در همان حال درس را گوش كنند ، اصل‏
آزادی است ، اصل اول آزادی است . پشت سر هم آزادی و آزادی . اين‏
آزاديها نمی‏تواند تا بی‏نهايت ادامه