دارد نيرويی اعمال میكند . نيروی جاذبه كه ماده نيست . در شيمی وقتی كه
دو جسمی را كه با يكديگر ميل تركيبی دارند كنار يكديگر قرار داديم به قول
آن آقا التقا ساكنين نمیشود(گفته بود اگر پيرمرد هشتاد ساله و پيرزن
هشتاد ساله با هم ازدواج كنند نتيجهاش التقا ساكنين است ! )يعنی بيكار
نمینشينند ، اين روی آن اثر میگذارد ، آن روی اين اثر میگذارد . پس
نيرويی در درون اين هست كه آن را تحت تاثير خودش قرار میدهد و به عكس
. بعد شی ثالث به وجود میآيد . حال آن شی ثالث را بگوييد مولود نيروی
خود اينهاست ، كه البته اين قابل توجيه نيست . حال ، علیالفرض میگوييم
. تازه شی ثالث كه به وجود میآيد با نيروی جديد به وجود میآيد ، چون شی
ثالث خصلتهايی نشان میدهد كه دو شی اول آن خصلتها را نداشتند ، يعنی اين
مادهای كه شكل جديد پيدا كرده با نيروی جديد آمده است . در همه مركبات
عالم ، ما با نيروی جديد مواجه میشويم ، يعنی الان ما نمیتوانيم بگوييم
تمام نيروهای شيميايی عالم عين همان نيروهای عناصر اوليه است . اينها
يك نيروی جديد است .
بعد میرويم در دنيای زيستی ، نيروها شكل ديگری پيدا میكنند ، چون
عملكرد ديگری پيدا میكنند ، عملكردهايی كه با نيروهای فيزيكی و شيميايی
به هيچ شكل قابل توجيه نيست . در آنجا نيرو - كه آنجا اسمش " حيات) ]
است - اصلا سوار بر ماده میشود به طوری كه ماده را بيش از پيش تحت
تاثير خودش قرار میدهد ، ماده را میسازد آنچنان كه با هدفهايش جور
دربيايد ، ماده را تجزيه میكند ، ماده را شكل میدهد ، اندام به آن میدهد
، نقش به آن میدهد ، زيبايی به آن میدهد ، دستگاه به آن میدهد ، هزار
كار میكند كه اينها اصلا قبلا وجود نداشتند .
اين بحث ماده و نيروست . بحث را به اين صورت كه ما طرح كنيم
ماركسيسم بايد جواب بدهد . [ نويسنده ] میگويد [ ماركسيسم ] اين را طرح
نكرده و از طرح كردن چنين مسالهای خودداری كرده است كه بسيار خوب ، شما
میگوييد ضدی ضد خودش را به وجود میآورد ، يا میگوييد ضدی از ضد خودش
نتيجه میشود(اين را من اضافه میكنم : )شما كه هگل نيستيد كه بگوييد اين
نتيجه شدن همان است كه در ذهن صورت میگيرد و آنچه در ذهن صورت میگيرد
همان است كه در خارج صورت میگيرد ، شما ذهن را تابعی از عالم عين
میدانيد . " نتيجه میشود " يعنی معلول اوست ، يعنی ضد قبلی مانند يك
قوه در اين اثر گذاشته است . قوه را شما چه
|