بعد مولف مدعی است كه ما بايد اين دو مضمون اصلی انديشه هگل را به‏
عقد يكديگر در بياوريم ، ولی نمی‏گويد چگونه به عقد يكديگر در بياوريم كه‏
اينها به عقد يكديگر در نمی‏آيند . مطلب دوم هگل همان سه پايه است .
همان طوری كه در پاورقی می‏گويد اين سه پايه هم سابقه دارد و از ابتكارات‏
هگل نيست . معاصران او كه كمی قبل از وی بوده‏اند مثل شلينگ و فيخته اين‏
نظريات را تا حدی گفته بودند ، و آن همان مساله تز و آنتی‏تز و سنتز است‏
كه در آن نظريه نه تنها اين سه دوره نيست ، بلكه نفی اين سه دوره است ،
يعنی در آن نظريه تولد است و رشد ، ديگر تنزل وجود ندارد . درست توجه‏
كنيد . اينها را مولف آن طور كه بايد توضيح نداده است و حال آنكه اگر
ما باشيم و همين علوم طبيعی ، علوم طبيعی اين حرفها را قبول ندارد .
همانهايی كه اين فلسفه را انكار می‏كنند می‏گويند قضيه اين‏طور نيست ، چه‏
كسی چنين چيزی می‏گويد كه هر چيزی كه پيدا شد بعد تبديل به ضد خودش می‏شود
، بعد تبديل به سنتز می‏شود و سنتز مرحله عاليتر است ؟ اگر اين طور باشد
بايد اصل آنتروپی در عالم وجود نداشته باشد ، يعنی بايد كهولتی در عالم‏
نباشد . هرگز چنين چيزی نيست . كی چنين چيزی هست كه يك شی به اين‏
صورت تبديل می‏شود ؟ ! مساله بقای نوع در جاندارها مساله ديگری است .
اين را به اين صورت بيان كردن غلط است . اگر پدری و مادری توليد فرزند
می‏كنند و بعد اين فرزند باقی می‏ماند اولا اين معنايش اين نيست كه اينها
واقعا تكامل پيدا كرده و رفته‏اند . اينها كه تكامل پيدا نكرده‏اند ، اينها
فانی شده‏اند ، يك موجود جديدی از نو به وجود آمده . والا ممكن است يك‏
پدر ده فرزند داشته باشد ، آيا می‏توانيم بگوييم شی واحد در ده شاخه دارد
تكامل پيدا می‏كند ؟ ! اين بقای نوع است نه بقای فرد و حال آنكه اين‏
تكاملی كه اينها می‏گويند به صورت تكامل فرد بايد توجيه بشود . به صورت‏
بقای فرد اصلا در عالم چنين جريانی وجود ندارد .
- شايد آنها مواد نو را ملاك قرار بدهند .
ملاك قرار نمی‏گيرد ، اين اصلا تكامل نيست ، يعنی به اين صورت كه نوع‏
شی باقی بماند و نوع شی افزايش پيدا كند ، اين چه ربطی به اين مساله‏
دارد كه اين شی تبديل به آن شی شده است ؟