بدون اختلاف طبقاتی كه سنتز خواهد بود گرد هم خواهد آورد . " (1)
تا اينجا مكانيسم انديشه بود . مكانيسم انديشه همان منطق ديالكتيك بود
، همان منطقی كه داشت بيان می‏كرد . حال به " مكانيسم عمل " بپردازيم .
- " روش هگل عنصر ديگری نيز برای اين كار فراهم می‏آورد . جدل كه بيان‏
روانی خصلت پرتحرك آلمانی است ، عميقا يك فلسفه قدرت به شمار می‏رود
. جدل ، انديشه را برمی‏انگيزد و به عمل ترغيب می‏كند زيرا گويی همه رازها
را آشكار ساخته است . جدل ، روح را لابلای پيشامدها می‏برد و می‏توان گفت‏
تاريخ را در اختيار انسان قرار می‏دهد ، زيرا از ديدگاه جدل ، تاريخ شامل‏
يك رشته نيرو و ضد نيروست كه با تحريك آنها می‏توان حركتش را تسريع‏
كرد . اصل منفی به زندگی حركت می‏بخشد . اما اين فلسفه قدرت پس از
رسيدن به اين مرحله مستقيما به تجليل و تكريم از مبارزه منتهی می‏شود .
قبلا هراكليت - كه پدر جدل محسوب می‏شود - اين جمله ناشاد معروف را برای‏
ما باقی گذاشته بود كه " جنگ ، مادر همه است " . اما فيلسوف برلينی‏
است كه عاقبت فرمول آشتی‏ناپذيری در مدح جنگ ارائه می‏دهد : " به هنگام‏
صلح . . . انسانها زار و نزار می‏شوند . مرگ در چنين هنگامی است . . .
دولت برای تصديق فرديت خود بايد يك دشمن به وجود آورد . . . خلقها در
نتيجه جنگ قويتر می‏شوند . . . و غيره " . چه جای شگفتی است كه استفاده‏
از اين طريقه فكری توسط ماركس در زمينه اجتماعی به آئين مبارزه طبقاتی و
انقلاب حاد منجر شود . اين موضوع دورتر مورد بررسی قرار خواهد گرفت .
پس معلوم شد ماركس - و هنگامی كه اين نام را را می‏نويسيم انگلس نيز
منظور است - نه تنها روش تفكر خود را مديون هگل است ، بلكه به عنوان‏
يك روشنفكر اهل عمل ، انديشه مربوط به اعمال خويش را نيز از او دارد .
اما در حالی كه حكمت جدل ، هگل را به محافظه‏كاری سياسی می‏كشاند ، مريدش‏
را به كمونيسم سوق می‏داد و ماركس طبقه برگزيده پرولتر را جايگزين ملت‏
برگزيده پروس می‏كرد . علت اين بود كه ماركس ضمن وفاداری

پاورقی :
. 1 ماركس و ماركسيسم ، ص . 22