شكل مسالمتآميز دارد يعنی اين تحولات تاريخی هميشه آرام آرام ، نرم نرم
، با مسالمت پيش آمده ، مثل يك زايمان بدون درد ، يا نه ، شكل
مبارزاتی دارد ، شكل ستيزهجويی دارد و هميشه با ستيزهجويی پيش رفته است
. البته از نظر ماركسيسم شكل ، شكل ستيزهجويی است . اين است كه سراسر
تاريخ مبارزه است و مبارزه طبقاتی است ، چون ماهيت اقتصادی دارد . از
يك طرف به حكم ماترياليسم تاريخی ، به حكم اينكه تاريخ ماهيت اقتصادی
دارد طرفين مبارزه هم ماهيت اقتصادی دارند ، يعنی " طبقه " خودش
ماهيت اقتصادی دارد . طبقه استثمارگر اصلا ماهيتش استثمارگری است ، چون
وقتی ما میگوييم روح جامعه روح اقتصادی است ، بعد جامعه از نظر اقتصادی
تقسيم میشود به دو طبقه : طبقه استثمارگر و طبقه استثمارشده . استثمارگری
واقعيت اقتصادی است و استثمارشدگی هم واقعيت اقتصادی است . بنابراين
خود طبقه استثمارگر ماهيتش ماهيت استثمارگری است و استثمارشده ماهيتش
ماهيت استثمارشدگی است .
از نظر ماركسيسم اصلا جز اين تعبير غلط است ، يعنی اگر شما میگوييد من
انسانی هستم كه استثمار هم میكنم يا استثمار هم شدهام ، بعد میگوييد ولی
من من غير از جنبه استثمار كردن من است ، يعنی استثمار كردن را يك امر
عارضی برای خودتان میدانيد ، برای خودتان شخصيتی قائل هستيد غير از
استثمار كه من چنين شخصيتی هستم استثمار هم میكنم ، میگويد نه ، اگر تو
استثمار میكنی اصلا واقعيتت همان است . اگر هم استثمار میشوی واقعيتت
همان است . امكان ندارد انسان استثمارگر و انسان استثمار شده يك ماهيت
داشته باشند ، قهرا دو ماهيت دارند و قهرا در دو صف هستند و قهرا با
يكديگر مبارزه میكنند . حال ، اينكه اين با واقعيت تاريخی جور در نمیآيد
مطلب ديگری است . اينها با واقعيت تاريخی اصلا جور در نمیآيد ولی از
نظر ماركسيسم چارهای نيست الا اينكه ما بايد اينطور تصور كنيم . تاريخ
كاملا ضد اين مطلب را میگويد .
بنابراين تاريخ در همان حال شكل مبارزاتی دارد چون وقتی كه خود جامعه
ماهيت اقتصادی دارد ، به حكم اصول خود منطق ديالكتيك - كه قبلا گفتيم -
جامعه هم بايد ضد خودش را پرورش بدهد ، يعنی از درون هر طبقهای بايد ضد
آن طبقه بهوجود بيايد و چون ماهيت جامعه ماهيت اقتصادی است پس طبقه
ضد ماهيت اقتصادی دارد و تز ، خودش ماهيت اقتصادی دارد ، آنتی تز هم
ماهيت اقتصادی
|