هگل فيلسوف معروف آلمانی كه قبلا نيز قسمتی از سخنش را نقل كرديم نظر
خاصی درباره اضداد دارد كه به " ديالكتيك هگل " معروف است و بطور
افراط مورد استناد متفلسفان است . وی می‏گويد :
" هر حالی از فكر و يا از اشياء و هر تصور و وضعی در عالم ، به شدت‏
به سوی ضد خود كشيده می‏شود ، بعد با آن متحد شده يك كل برتر و معقدتر
تشكيل می‏دهد . . . هر وضع و اثری مستلزم يك نقيض و ضدی است كه تطور
بايد آن دو را آشتی داده به وحدت مبدل سازد " ( 1 ) .
اميرالمؤمنين علی عليه السلام در مواردی متعدد از خطبه‏های خويش به‏
قانون تضاد اشاره فرموده است . در خطبه 184 می‏فرمايد :
" « بتشعيره المشاعر عرف ان لا مشعر له و بمضادته بين الاشياء عرف ان‏
لا ضد له ، و بمقارنته بين الاشياء عرف ان لا قرين له . ضاد النور بالظلمة
، و الوضوح بالبهمة ، و الجمود بالبلل ، و الحرور بالصرد ، مؤلف بين‏
متعادياتها ، مقارن بين متبايناتها ، مقرب بين متباعداتها ، مفرق بين‏
متدانياتها » " .
در اينجا اين امام بزرگوار درباره معرفت خدا ، از اين اصل كه " او
مانند هيچ چيز ديگر نيست " استفاده كرده و مقايسه‏ای منفی بين خدا و
جهان بعمل آورده است .
ترجمه و معنی جمله‏ها اين است :
" از اينكه خدا جهازهای حس و شعور را پديد آورده است می‏توان فهميد
كه او خود ، عضوها و جهازهايی اينچنين ندارد . به عبارت ديگر : اينكه‏
برای شعور و ادراك مخلوقات ، محل و آلت قرار داده دليل است كه شعور و
ادراك خود او به وسيله آلت و محل نيست . از تضادی كه بين موجودات‏
برقرار كرده است دانسته می‏شود كه برای او ضدی نمی‏باشد . از مقارنه ای كه‏
بين ايشان ايجاد كرده است شناخته می‏شود كه وی قرينی ندارد . ميان نور و
ظلمت ، وضوح و ابهام ، خشكی و نم ، گرما و سرما تضاد برقرار ساخته است‏
. بين طبيعتهای دشمن و متضاد ، الفت انداخته و بيگانه‏ها را به هم پيوند
كرده است ، دورها را با يكديگر نزديك ، و نزديكها را از يكديگر دور
ساخته است " .

پاورقی :
. 1 " تاريخ فلسفه " ويل دورانت ، ترجمه دكتر زرياب خويی ، ص 249
.