اصل تفكيك
از آنچه در بحث " تبعيض " و در بحث " شر ، امری نسبی است " گفتهشد تا حد زيادی روشن گشت كه شرور ، غير قابل تفكيك از خيراتاند ، زيرا شروری كه از نوع فقدانات و اعدامند ، به عبارت ديگر خلاهايی از قبيل جهل و عجز و فقر كه در نظام آفرينش وجود دارد ، تا آنجا كه به نظام تكوين ارتباط دارد ، از قبيل عدم قابليت ظرفيتها و نقصان امكانات است ، يعنی در نظام تكوين برای هر موجودی هر درجه از نقص هست ، به علت نقصان قابليت قابل است نه به علت امساك فيض تا ظلم يا تبعيض تلقی شود . آنچه از اين امور به عدم قابليت ظرفها و نقصان امكانات مربوط نيست همانهاست كه در حوزه اختيار و مسؤوليت و اراده بشر است و بشر به حكم اينكه موجودی مختار و آزاد و مسؤول ساختن خويش و جامعه خويش است بايد آنها را بسازد و خلاها را پر كند و اين است يكی از جهات خليفة اللهی انسان . اينكه انسان اينچنين آفريده شده و چنين مسؤوليتی دارد جزئی از طرح نظام احسن است ، و اما شروری كه وجودی هستند و در وجود فی نفسه خود خيرند و در وجود لغيره شر ،