" همانا آدمی در خانواده خود ميهمانی بيش نيست كه اندكی در ميان‏
ايشان درنگ و سپس كوچ می‏كند " ( 1 ) .
در حديث است كه :
« انما هی اعمالكم ردت اليكم » .
اين عذابها همان اعمال و كردارهای شماست كه به سوی شما برگردانيده شده‏
است .
آفرين بر سعدی ، عالی سروده است :
هر دم از عمر می‏رود نفسی
چون نگه می‏كنم نمانده بسی
ای كه پنجاه رفت و در خوابی
مگر اين پنج روز دريابی
خجل آنكس كه رفت و كار نساخت
كوس رحلت زدند و بار نساخت
عمر ، برف است و آفتاب تموز
اندكی مانده ، خواجه غره هنوز
هر كه آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به ديگری پرداخت
برگ عيشی به گور خويش فرست
كس نيارد زپس تو پيش فرست
هر كه مزروع خود بخورد بخويد
وقت خرمنش خوشه بايد چيد
ای تهيدست رفته در بازار
ترسمت بر نياوری دستار

يادی از استاد

از استاد خودم عالم جليل القدر ، مرحوم آقای حاج ميرزا علی آقا شيرازی‏
( اعلی الله مقامه ) كه از بزرگترين مردانی بود كه من در عمر خود ديده‏ام‏
و به راستی نمونه‏ای از زهاد و عباد و اهل يقين و يادگاری از سلف صالح‏
بود كه در تاريخ خوانده‏ايم ، جريان خوابی را به خاطر دارم كه نقل آن‏
بيفايده نيست .
در تابستان سال بيست و سال بيست و يك ، من از قم به اصفهان رفتم و
برای اولين بار در اصفهان با آن مرد بزرگوار آشنا شدم و از محضرش‏
استفاده كردم . البته اين آشنايی ، بعد تبديل به ارادت شديد از طرف من‏
و محبت و لطف استادانه و پدرانه

پاورقی :
. 1 " خصال " صدوق ، باب ثلثه ، شماره . 93