بحثی كه در ضمن بخش قبل داشتيم ، يك بحث فلسفی و يك تحليل عقلی در
باره شرور بود ولی در اين بخش ، مسأله را با ديدی ديگر مورد بررسی قرار
میدهيم .
معمولا كسانی كه درباره شرور جهان به چشم خرده گيری مینگرند ، حساب
نمیكنند كه اگر جهان ، خالی از اين شرور گردد به چه صورت در خواهد آمد .
آنان فقط بطور بسيط و مجمل میگويند كاش جهان پر از لذت و كاميابی بود و
كاش هر كسی به آرزوهای خود میرسيد و هيچ رنج و ناكاميی وجود نمیداشت .
منسوب به خيام است :
گر بر فلكم دست بدی چون يزدان
|
برداشتمی من اين فلك را زميان
|
از نو فلكی چنان همی ساختمی
|
كازاده به كام دل رسيدی آسان
|
اكنون ببينيم ساختن جهانی بهتر از جهان فعلی كه شاعر آرزوی آن را داشته
است چگونه ممكن است ؟ وقتی میخواهيم برای بنا نهادن " جهان " دست
بكار شويم ، " فلك را سقف بشكافيم و طرحی نو دراندازيم " حتما بايد
از انديشههای محدود و فكرهای كودكانه ای كه لايق زندگی محدود يك فرد
انسان است صرف نظر كنيم و به طرحی وسيع و بزرگ بينديشيم . گمان نمیكنم
اين مهندسی ، كار آسانی باشد و شايد نتوانيم تصميم بگيريم .