نوعی حقوق و اولويت پيدا میكنند . مثلا كسی كه با كار خود ، محصولی توليد
میكند ، طبعا نوعی اولويت نسبت به آن محصول پيدا میكند و منشأ اين
اولويت ، كار و فعاليت اوست . همچنين كودكی كه از مادر متولد میشود ،
نسبت به شير مادر حق و اولويت پيدا میكند و منشأ اين اولويت ، دستگاه
هدفدار خلقت است كه آن شير را برای كودك بوجود آورده است .
يكی ديگر خصوصيت ذاتی بشر است كه طوری آفريده شده است كه در كارهای
خود الزاما نوعی انديشهها كه آنها را انديشه اعتباری میناميم استخدام
میكند و با استفاده از آن انديشههای اعتباری به عنوان " آلت فعل " به
مقاصد طبيعی خود نائل میآيد . آن انديشهها يك سلسله انديشههای " انشائی
" است كه با " بايد " ها مشخص میشود . از آن جمله اين است كه برای
اينكه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند " با يد " حقوق و اولويتها
رعايت شود . و اين است مفهوم عدالت بشری كه وجدان هر فرد آن را تأييد
میكند و نقطه مقابلش را كه ظلم ناميده میشود محكوم میسازد .
مولوی در اشعار معروف خود میگويد :
عدل چبود ؟ وضع اندر موضعش
|
ظلم چبود ؟ وضع در ناموضعش
|
عدل چبود ؟ آب ده اشجار را
|
ظلم چبود ؟ آب دادن خار را
|
موضع رخ ، شه نهی ، ويرانی است
|
موضع شه ؟ پيل هم نادانی است
|
اين معنی از عدل و ظلم ، به حكم اينكه از يك طرف ، بر اساس اصل
اولويتها است و از طرف ديگر از يك خصوصيت ذاتی بشر ناشی میشود كه
ناچار است يك سلسله انديشههای اعتباری استخدام نمايد و " بايد " ها
و " نبايد " ها بسازد و " حسن و قبح " انتزاع كند ، از مختصات بشری
است و در ساحت كبريائی راه ندارد ، زيرا همچنانكه قبلا اشاره شد او
مالك علی الاطلاق است و هيچ موجودی نسبت به هيچ چيزی در مقايسه با او
اولويت ندارد . او همچنانكه مالك علی اطلاق است " اولی " ی علی الاطلاق
است . او در هر چه هرگونه تصرف كند ، در چيزی تصرف كرده كه به تمام
هستی به او تعلق دارد و ملك طلق او است . از اينرو ظلم به اين معنی ،
يعنی به معنی تجاوز به اولويت ديگری و تصرف در حق ديگری و پا گذاشتن در
حريم ديگری ، درباره او محال است ، و از آن جهت محال است كه مورد و
مصداق نمیتواند پيدا كند .
د . رعايت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت
به آنچه امكان وجود يا كمال وجود دارد