تسليم و تعبد و مخالف هر نوع تفكر و تعمق و استدلال و منطق اند . از نظر
اين دسته در هيچ مسأله از مسائل كه در قلمروی دين است ، اعم از اصول يا
فروع ، نبايد بحث و استدلال و چون و چرا كرد ، بايد ساكت محض بود . در
كتاب و سنت آمده است كه خداوند ، حی است ، عليم است ، قدير است ،
مريد است ، و هم آمده است كه خداوند عادل است . ما بايد به حكم
اعتمادی كه به صحت گفتار انبياء داريم همه اينها را بدون چون و چرا
بپذيريم . لزومی ندارد كه در باره اينكه مثلا عدل چيست و به چه دليل
منطقی خداوند عادل است بينديشيم ، بلكه انديشيدن در اين امور بدعت است
و حرام .
برای اين گروه طبعا مسأله ای به نام عدل وجود ندارد ، يعنی اين گروه
هرگز خود را ملتزم نمیدانند كه به برخی از اشكالات كه در باره عدل الهی
پيش میآيد پاسخ بگويند .
نظر اين گروه ، بی اساس است ، ما در مقدمه جلد پنجم " اصول فلسفه و
روش رئاليسم " در باره بی اساسی اين نظر ، بحث كردهايم ، بحث مجدد را
در اينجا لازم نمیدانيم .
از اين گروه كه بگذريم ساير گروهها تفكر و تعمق را جايز میشمارند و با
روشهای گوناگون به بحث و تحقيق پرداخته اند .
متكلمين در باره عدل دو دسته شدهاند : گروهی ( اشاعره ) در تفكرات خود
به اين نتيجه رسيدهاند كه صفت عدل ، منتزع است از فعل خداوند از آن
جهت كه فعل خداوند است . از نظر اين گروه هر فعلی در ذات خود نه عدل
است و نه ظلم و هر فعلی از آن جهت عدل است كه فعل خدا است ، و بعلاوه
، هيچ فاعلی غير از خدا ، به هيچ نحو ، نه بالاستقلال و نه بغير استقلال ،
وجود ندارد ، پس به حكم اين دو مقدمه ، ظلم مفهوم ندارد . اينها برای
عدل ، تعريفی جز اين سراغ ندارند كه فعل خدا است ، پس هر فعلی چون فعل
خدا است عدل است نه اينكه چون عدل است فعل خدا است .
از نظر اين گروه هيچ ضابطی طبعا در كار نيست ، مثلا نمیتوانيم با اتكاء
به اصل عدل ، جزما ادعا كنيم كه خداوند و نيكوكار را پاداش میدهد و
بدكار را كيفر ، و هم نمیتوانيم جزما ادعا كنيم كه خداوند كه چنين وعدهای
در قرآن داده است قطعا وفا خواهد كرد ، بلكه اگر خداوند نيكوكاران را
پاداش دهد و بدكاران را كيفر ، عدل خواهد بود ، و اگر هم به عكس رفتار
كند باز عدل خواهد بود ، اگر خداوند به وعده خود وفا كند عدل است و اگر
هم نكند باز عدل است ، اگر خداوند به چيزی كه امكان وجود يافته است
افاضه وجود نمايد عدل است ، و اگر نكند هم عدل است ، زيرا عدل آن چيزی
است كه او بكند .
" آنچه آن خسرو كند شيرين بود "
|