آفريده می‏شود تا احتياجی به پای دونده و يا به شاخ و ديگر وسائل دفاع‏
باشد ؟ در جهان حيوانات از طرفی ترس و حس گريز از خطر در حيوانات‏
ضعيف و شكار شدنی وجود دارد ، و از طرف ديگر سبعيت و درنده خوئی در
حيوانات نيرومند و شكار كننده قرار داده شده است . برای بشر اين پرسش‏
مطرح می‏شود كه : چرا عامل هجوم و تجاوز وجود دارد تا لازم شود تجهيزات‏
دفاعی از روی شعور و حساب بوجود آيد ؟
اين پرسشها و اشكالات كه حل آنها نيازمند به تجزيه و تحليل‏های دقيق و
عميقی است ، مانند يك گرداب مهيب ، گروههائی را در خود فرو برده است‏
. براستی در اينجا بايد گفت :
در اين ورطه كشتی فرو شد هزار
كه نامد از او تخته‏ای در كنار
فلسفه‏های ثنوی مادی ، و فلسفه‏های بدبينانه ، غالبا در اين گرداب مهيب‏
شكل گرفته‏اند .

ثنويت

بشر و مخصوصا نژاد آريا ، از دير باز پديده‏های جهان را به دو قطب "
خوب " ها " بد " ها ) تقسيم می‏كرده است . نور ، باران ، خورشيد ،
زمين و بسياری از چيزهای ديگر را در قطب خيرها و خوبها بشمار می‏آورده‏
است ، و تاريكی ، خشكسالی ، سيل ، زلزله ، بيماری ، درندگی و گزندگی را
در صف بدها و شرور جای می‏د اده است . البته در اين دسته بندی ، بشر ،
خودش را مقياس و محور تشخيص قرار می‏داده است ، يعنی هر چه را كه برای‏
خويش سودمند می‏يافته " خوب " می‏دانسته و هر چه را كه برای خويش‏
زيانمند می‏ديده " بد " می‏ناميده است .
برای انسانهای پيشين اين انديشه پيدا شده است كه آيا بدها و شرها را
همان كسی می‏آفريند كه خوبها و خيرها را پديد آورده است ؟ يا آنكه خوبها
را يك مبدأ ايجاد می‏كند و شرها را مبدأی ديگر ؟ آيا خالق نيك و بد يكی‏
است ، يا جهان دو مبدأ و دو آفريننده دارد ؟
گروهی چنين حساب كردند كه آفريننده ، خودش يا خوب است و نيكخواه ،
و يا بد است و بدخواه . اگر خوب باشد بدها را نمی‏آفريند ، و اگر بد
باشد خوبها و خيرها را ايجاد نمی‏كند . از اين استدلال ، چنين نتيجه گرفتند
كه جهان دو مبدأ و دو آفريدگار دارد ( ثنويت ) .