عدل به تنهايی علامت اشعری نبودن شمرده می‏شد . عدل و امامت توأما علامت‏
تشيع بود . اين است كه گفته می‏شد اصول دين اسلام سه چيز است و اصول‏
مذهب شيعه همان سه چيز است به علاوه اصل عدل و اصل امامت .

عدل و حكمت

قبلا گفتيم كه در ميان صفات پروردگار ، دو صفت است كه از نظر شبهات‏
و ايرادهای وارده بر آنها ، متقارب و نزديك به يكديگرند : عدالت ،
حكمت .
منظور از عادل بودن خدا اين است كه استحقاق و شايستگی هيچ موجودی را
مهمل نمی‏گذارد و به هر كس هر چه را استحقاق دارد می‏دهد ، و منظور از
حكيم بودن او اين است كه نظام آفرينش ، نظام احسن و اصلح ، يعنی‏
نيكوترين نظام ممكن است . خواجه نصير الدين طوسی می‏گويد :
جز حكم حقی كه حكم را شايد ، نيست
حكمی كه زحكم حق فزون آيد نيست
هر چيز كه هست ، آن چنان می‏بايد
آن چيز كه آن چنان نمی‏بايد نيست
لازمه حكمت و عنايت حق اين است كه جهان و هستی ، غايت و معنی داشته‏
باشد . آنچه موجود می‏شود يا خود خير است و يا برای وصول به خير است .
" حكمت " از شؤون عليم بودن و مريد بودن است و مبين اصل " علت‏
غائی " برای جهان می‏باشد ، ولی " عدالت " ارتباطی به صفتهای علم و
اراده ندارد ، عدالت به مفهومی كه گفته شد از شؤون فاعليت خداوند ،
يعنی از صفات فعل است نه از صفات ذات .
اشكال مشترك در مورد " عدل " و " حكمت " پروردگار ، وجود
بدبختيها و تيره روزی‏ها و به عبارت جامع تر " مسأله شرور " است . "
مسأله شرور " را می‏توان تحت عنوان " ظلم " ايراد بر عدل الهی بشمار
آورد و می‏توان تحت عنوان " پديده‏های بی هدف " نقضی بر حكمت بالغه‏
پروردگار تلقی كرد ، و از اينرو است كه يكی از موجبات گرايش به‏
ماديگری نيز محسوب می‏گردد . مثلا وقتی تجهيزات " دفاعی " و " حفاظتی‏
" موجودات زنده را در برابر خطرها ، شاهدی بر نظم و حكمت الهی می‏گيريم‏
فورا اين سؤال مطرح می‏شود كه اساسا چرا بايد خطر وجود داشته باشد تا
نيازی به سيستمهای دفاعی و حفاظتی باشد ؟ چرا ميكروبهای آسيب رسان وجود
دارند تا لازم شود به وسيله گلبولهای سفيد با آنها مبارزه شود ؟ چرا درنده‏
تيز دندان