رنج ، گنج آمد كه رحمتها در او است
|
مغز تازه شد چو بخراشيد پوست
|
ای برادر موضع تاريك و سرد
|
صبر كردن بر غم و سستی و درد
|
چشمه حيوان و جام مستی است
|
كان بلنديها همه در پستی است
|
آن بهاران مضمر است اندر خزان
|
در بهار است آن خزان مگريز از آن
|
همره غم باش و با وحشت بساز
|
میطلب در مرگ خود عمر دراز
|
تغيير پذيری ماده جهان و پديد آمدن تكامل ، ناشی از تضاد است . اگر
تضاد نمیبود هرگز تنوع و تكامل رخ نمیداد و عالم هر لحظه نقشی تازه بازی
نمیكرد و نقوشی جديد بر صفحه گيتی آشكار نمیشد .
اگر بخواهيم به مسأله ، رنگ فلسفی بدهيم بايد بگوييم : قابليت ماده
از برای پذيرش صورتهای گوناگون ، و تضاد صور با يكديگر ، هم عامل تخريب
است و هم عامل ساختن ، هم عامل از بين بردن است و هم عامل ايجاد كردن ،
تخريب گذشته و ساختن آينده ، بردن صورتها و نقشهای كهنه و آوردن نقشهای
تازه . هم انهدام و ويرانی معلول تضاد است و هم تنوع و تكامل ، زيرا اگر
چيزی منهدم نمیشد ، تشكل تازه اجزاء با يكديگر و تركيب و تكامل مفهوم
نداشت . تا اجزاء و عناصر با يكديگر نجنگند و در يكديگر اثر نكنند ،
مزاج متوسط و تركيب جديد پيدا نمیشود . پس صحيح است كه بگوييم : "
تضاد ، منشأ خيرات و قائمه جهان است و نظام عالم بر آن استوار است "
. ما در بخش اول اين كتاب آنجا كه درباره ماهيت عدل بحث میكرديم كه
چيست ، سخن پر مغز صدرالمتألهين را از جلد دوم " اسفار " نقل كرديم كه
چگونه دو اقتضاء در مادهها و صورتها وجود دارد و همان اقتضاهای متضاد
ايجاب میكند كه نقشها دائما تغيير كنند و عوض شوند . اكنون سخن ديگری
از مشار اليه نقل میكنيم :
صدرالمتألهين در جای ديگر میگويد ( 1 ) :
لولا التضاد ما صح دوام الفيض عن المبدأ الجواد .
" اگر تضاد نمیبود ادامه فيض از خدای بخشنده صورت نمیگرفت " .
جهان طبيعت ، مملو از قطعها و وصلها ، بريدنها و پيوند زدنها ، قيچی
كردنها و دوختنهاست و اين لازمه ساختمان مخصوص اين عالم است . ماده
جهان همچون
پاورقی :
. 1 اسفار ، ج 3 ص . 117