مخصوص حوزه عمليات اجتماعی بشری بدانيم ، آيا مفهومی برتر از مفهوم‏
رايج وجود دارد كه عدل و ظلم را در رديف مفاهيم حكمت نظری قرار دهد و
از حوزه حكمت عملی كه حوزه مفاهيم اعتباری و قراردادی است خارج سازد و
بالنتيجه " عدل " صفتی ثبوتی و كمالی نظير علم و قدرت و لااقل نظير
خالقيت و رازقيت شمرده شود و ظلم ، صفتی منفی و سلبی نظير تركيب ،
جسميت ، محدوديت و غيره ؟ و روی اين مبنا آيا پديده‏های جهان از نظر عدل‏
و ظلم قابل توجيه است ، يا اين اصل را " تعبدا " بايد پذيرفت ؟
رابعا از همه اينها گذشته ، قرآن كريم روی مفهوم عدل و ظلم تكيه فراوان‏
كرده است . برداشت قرآن از اين دو مفهوم چه برداشتی است ؟
اينها يك سلسله پرسشها است كه بايد پاسخ دقيق و صحيح خويش را بيابند
. آنچه مسلم و غير قابل ترديد است اين است كه شناخت خداوند به عنوان‏
" امر كننده به عدل " و " بپا دارنده عدل " اساسی ترين معرفتی است‏
كه در اديان آسمانی ، رابطه بشر با خدا بر آن استوار شده است . فرضا
خدای فلاسفه ، مثلا " محرك اول " ارسطو ، كه تنها با نيروی عقل و انديشه‏
بشر سر و كار دارد و با دل و احساسات و عواطف او كاری ندارد . از نظر
عدل و ظلم موضوع بحث نباشد ، خدای پيامبران كه علاوه بر جنبه منطقی و
استدلالی و عقلانی ، پيوند محكم و استواری با ضمير و دل و احساسات دارد و
انسان با او در حال داد و ستد و محبت ورزی است و ارتباط انسان با او از
نوع ارتباط يك نيازمند با يك بی‏نياز عالم قادر عطوف مهربان است ،
قطعا يكی از صفاتش ، عدالت است . اكنون بايد ديد از آن عدالت چگونه‏
بايد تعبير كرد ؟
عدل به مفهوم اجتماعی ، هدف " نبوت " و به مفهوم فلسفی مبنای "
معاد " است . قرآن كريم در بيان هدف " نبوت " و " رسالت "
پيامبران می‏فرمايد :
« لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم‏
الناس بالقسط »( 1 ) .
" همانا فرستادگانمان را با دلائل روشن فرستاديم و همراه ايشان كتاب و
ترازو فرود آورديم تا مردم به عدالت قيام كنند " .
در موضوع معاد و محاسبه رستاخيز و پاداش و كيفر اعمال می‏فرمايد :
²و نضع الموازين القسط ليوم القيامة فلا تظلم نفس شيئا و ان كان مثقال‏

پاورقی :
. 1 حديد / . 25