كه از اين جهت ناقص باشد ، نقص در حكمت و خردمندی انسان تلقی می‏شود .
خداوند چطور ؟ آيا افعال باری نيز مانند افعال انسانها معلل به اغراض‏
است ؟ آيا كارهای خدا نيز مانند كارهای انسان " چرا " و " برای " و
انتخاب اصلح و ارجح دارد ؟ يا اينها همه از مختصات انسان است و تعميم‏
اينها در مورد ذات باری نوعی " تشبيه " يعنی قياس گرفتن خالق به‏
مخلوق است ؟
معتزله طبعا طرفدار غايت داشتن و غرض داشتن صنع الهی شدند و حكيم‏
بودن خداوند را كه در قرآن كريم ، مكرر به آن تصريح شده است به همين‏
گونه تفسير كردند كه او در كارهای خويش ، غرض و هدف دارد و از روی‏
كمال دانائی كارها را برای اغراض و اهداف مشخص و معين با انتخاب اصلح‏
و ارجح انجام می‏دهد .
اما اشاعره منكر غايت و غرض داشتن خداوند در فعل خويش شدند و مفهوم‏
حكمت را كه در قرآن كريم ، مكرر آمده است همانگونه توجيه كردند كه عدل‏
را توجيه كردند ، يعنی گفتند آنچه خداوند می‏كند حكمت است نه اينكه آنچه‏
حكمت است خدا می‏كند .
از نظر معتزله ، افعال ذات باری برای يك سلسله مصلحتها است ولی از
نظر اشاعره غلط است كه بگوئيم افعال ذات باری به خاطر يك سلسله‏
مصلحتهاست . خداوند متعال همانطوری كه خالق و آفريننده مخلوقات است ،
خالق و آفريننده آن چيزهايی كه مصلحت ناميده می‏شود نيز هست ، بدون آنكه‏
مخلوقی را به خاطر مصلحتی آفريده باشد و بدون آنكه رابطه‏ای تكوينی و ذاتی‏
و علی و معلولی ميان اشياء و مصلحتهايی كه برای آنها فرض می‏شود وجود
داشته باشد .

مشخص شدن صفوف

با طرح مسأله حسن و قبح عقلی و مسأله معلل بودن افعال باری به اغراض‏
در كنار دو مسأله پيشين ، يعنی مسأله عدل و مسأله جبر و اختيار ، صفوف‏
گروههای كلامی كاملا مشخص شد . معتزله با شدت طرفدار عدل و عقل و
استطاعت ( اختيار ) و حكمت ( معلل بودن افعال باری تعالی به اغراض )
شدند ، و اشاعره كه تا آن زمان هنوز " اهل السنة " يا " اهل الحديث‏
" ناميده می‏شدند به شدت در مقابل معتزله و طرز تفكر آنها ايستادند .
معتزله به نام " عدليه " خوانده شدند . اين كلمه تنها نماينده مفهوم‏
عدل نبود ، از اين كلمه علاوه بر مفهوم عدل به شكل معتزلی ، مفاهيم اختيار
، و حسن و قبح عقلی ، و