مرگ ، نسبی است

اشكال مرگ از اينجا پيدا شده كه آن را نيستی پنداشته‏اند و حال آنكه‏
مرگ برای انسان نيستی نيست ، تحول و تطور است ، غروب از يك نشئه و
طلوع در نشئه ديگر است ، به تعبير ديگر ، مرگ نيستی است ولی نه نيستی‏
مطلق بلكه نيستی نسبی ، يعنی نيستی در يك نشئه و هستی در نشئه ديگر .
انسان مرگ مطلق ندارد . مرگ ، از دست دادن يك حالت و بدست آوردن‏
يك حالت ديگر است و مانند هر تحول ديگری فناء نسبی است . وقتی خاك‏
تبديل به گياه می‏شود ، مرگ او رخ می‏دهد ولی مرگ مطلق نيست ، خاك ،
شكل سابق و خواص پيشين خود را از دست داده و ديگر آن تجلی و ظهوری را
كه در صورت جمادی داشت ندارد ، ولی اگر از يك حالت و وضع مرده است ،
در وضع و حالت ديگری زندگی يافته است .
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم به حيوان سر زدم
مردم از حيوانی و آدم شدم
پس چه ترسم كی زمردن كم شدم ؟
حمله ديگر بميرم از بشر
تا بر آرم از ملائك بال و پر
وز ملك هم بايدم جستن ز جو
كل شی‏ء هالك الا وجهه

دنيا ، رحم جان

انتقال از اين جهان به جهان ديگر ، به تولد طفل از رحم مادر بی شباهت‏
نيست . اين تشبيه ، از جهتی نارسا و از جهتی ديگر رساست . از اين جهت‏
نارساست كه تفاوت دنيا و آخرت ، عميق تر و جوهری تر از تفاوت عالم‏
رحم و بيرون رحم است . رحم و بيرون رحم ، هر دو ، قسمتهايی از جهان‏
طبيعت و زندگی دنيا می‏باشند ، اما جهان دنيا و جهان آخرت دو نشئه و دو
زندگی اند با تفاوتهای اساسی ، ولی اين تشبيه از جهتی ديگر رساست ، از
اين جهت كه اختلاف شرايط را نشان می‏دهد . طفل در رحم مادر به وسيله جفت‏
و از راه ناف ، تغذيه می‏كند ، ولی وقتی پا به اين جهان گذاشت ، آن راه‏
مسدود می‏گردد و از طريق دهان و لوله هاضمه ، تغذيه می‏كند . در رحم ، ششها
ساخته می‏شود اما بكار نمی‏افتد و زمانی كه طفل به خارج رحم منتقل شود ،