آنها را بدی تشكيل داده و هيچگونه خوبی در آنها نيست ، و خوبيها نيز به
نوبه خود ، دستهای ديگرند جدا و متمايز از بديها . خوبی و بدی آميخته
بهمند ، تفكيك ناپذير و جدا ناشدنی هستند . در طبيعت ، آنجا كه بدی
هست خوبی هم هست ، و آنجا كه خوبی هست همانجا بدی نيز وجود دارد . در
طبيعت ، خوب و بد چنان با هم سرشته و آميختهاند كه گويی با يكديگر
تركيب شدهاند اما نه تركيبی شيميايی ، بلكه تركيبی عميق تر و لطيف تر ،
تركيبی از نوع تركيب وجود و عدم .
وجود و عدم در خارج دو گروه جداگانه را تشكيل نمیدهند . عدم ، هيچ و
پوچ است و نمیتواند در مقابل هستی ، جای خاصی برای خود داشته باشد ، ولی
در جهان طبيعت كه جهان قوه و فعل ، و حركت و تكامل ، و تضاد و تزاحم
است همانجا كه وجودها هستند عدمها نيز صدق میكنند . وقتی از " نابينايی
" سخن میگوييم نبايد چنين انگاريم كه " نابينايی " شیء خاص و واقعيت
ملموسی است كه در چشم نابينا وجود دارد . نه ، " نابينايی " همان
فقدان و نداشتن " بينايی " است و خود ، واقعيت مخصوصی ندارد .
خوبی و بدی نيز همچون هستی و نيستی است ، بلكه اساسا خوبی عين هستی ،
و بدی عين نيستی است . هر جا كه سخن از بدی میرود حتما پای يك نيستی و
فقدان در كار است . " بدی " يا خودش از نوع نيستی است و يا هستيی
است كه مستلزم نوعی نيستی است ، يعنی موجودی است كه خودش از آن جهت
كه خودش است خوب است و از آن جهت بد است كه مستلزم يك نيستی است
، و تنها از آن جهت كه مستلزم نيستی است بد است نه از جهت ديگر . ما
، نادانی ، فقر و مرگ را بد میدانيم . اينها ذاتا نيستی و عدمند .
گزندگان ، درندگان ، ميكروبها و آفتها را بد میدانيم . اينها ذاتا نيستی
نيستند ، بلكه هستيهايی هستند كه مستلزم نيستی و عدمند .
" نادانی " فقدان و نبودن علم است . علم ، يك واقعيت و كمال حقيقی
است ، ولی جهل و نادانی ، واقعيت نيست . وقتی میگوييم : " نادان ،
فاقد علم است " چنين معنی نمیدهد كه وی صفت خاصی به نام " فقدان علم
" دارد و دانشمندان آن صفت را ندارند . دانشمندان قبل از اينكه دانش
بياموزند ، جاهلند ، زمانی كه تحصيل علم میكنند چيزی از دست نمیدهند ،
بلكه منحصرا چيزی بدست میآورند . اگر نادانی ، يك واقعيت حقيقی بود ،
تحصيل علم چون همراه با از دست دادن نادانی است صرفا تبديل يك صفت به
صفت ديگر میبود ، درست مانند آنكه جسمی ، شكل و كيفيتی را از دست
میدهد و شكل و كيفيت ديگری پيدا میكند .
" فقر " نيز بی چيزی و ناداری است نه دارايی و موجودی . آنكه فقير
است چيزی
|