در اين ورطه كشتی فرو شد هزار |
كه نامد از او تختهای در كنار |
ثنويت
بشر و مخصوصا نژاد آريا ، از دير باز پديدههای جهان را به دو قطب " خوب " ها " بد " ها ) تقسيم میكرده است . نور ، باران ، خورشيد ، زمين و بسياری از چيزهای ديگر را در قطب خيرها و خوبها بشمار میآورده است ، و تاريكی ، خشكسالی ، سيل ، زلزله ، بيماری ، درندگی و گزندگی را در صف بدها و شرور جای مید اده است . البته در اين دسته بندی ، بشر ، خودش را مقياس و محور تشخيص قرار میداده است ، يعنی هر چه را كه برای خويش سودمند میيافته " خوب " میدانسته و هر چه را كه برای خويش زيانمند میديده " بد " میناميده است . برای انسانهای پيشين اين انديشه پيدا شده است كه آيا بدها و شرها را همان كسی میآفريند كه خوبها و خيرها را پديد آورده است ؟ يا آنكه خوبها را يك مبدأ ايجاد میكند و شرها را مبدأی ديگر ؟ آيا خالق نيك و بد يكی است ، يا جهان دو مبدأ و دو آفريننده دارد ؟ گروهی چنين حساب كردند كه آفريننده ، خودش يا خوب است و نيكخواه ، و يا بد است و بدخواه . اگر خوب باشد بدها را نمیآفريند ، و اگر بد باشد خوبها و خيرها را ايجاد نمیكند . از اين استدلال ، چنين نتيجه گرفتند كه جهان دو مبدأ و دو آفريدگار دارد ( ثنويت ) .