شرور از نظر اصل عدل
بدين ترتيب شبهه " ثنويه " و پندار دوگانه بودن هستی و دو ريشه داشتن آن از ميان میرود ، زيرا ثابت گرديد كه هستی ، دو نوع نيست تا دو مبدأ لازم داشته باشد . اما همچنانكه قبلا يادآوری كرديم مسأله عدمی بودن شرور به تنهايی برای حل مشكل " عدل الهی " كافی نيست ، قدم اول و مرحله اول است . نتيجهای كه بالفعل از اين بحث گرفته میشود فقط اين است كه هستی دو نوع نيست : يك نوع هستيهايی كه از آن جهت كه هستی هستند خيرند و يك نوع هستيهايی كه از آن جهت كه هستی هستند شرند ، بلكه هستی از آن جهت كه هستی است خير است و نيستی از آن جهت كه نيستی است شر است ، هستيها از آن جهت شرند كه توأم با نيستيهايند و يا منشأ نيستيها میگردند . پس در خود هستی ، دوگانگی حكمفرما نيست تا فكر دو ريشه داشتن هستی در ما پيدا شود . نيستی هم از آن جهت كه نيستی است مبدأ و منشأ و كانون جداگانهای را ايجاب نمیكند . ولی از ديدگاه عدل الهی ، مسأله شرور شكل ديگری دارد . از اين نظرگاه ، سخن در دوگونگی اشياء نيست ، سخن در اين است كه خواه اشياء دوگونه باشند يا يك گونه ، چرا نقص و كاستی و فنا و نيستی در نظام هستی راه يافته است ؟ چرا يكی كور و ديگری كر و سومی ناقص الخلقة است ؟ عدمی بودن كوری و كری و ساير نقصانات برای حل اشكال كافی نيست زيرا سؤال باقی است كه چرا جای اين عدم را وجود نگرفته است ؟ آيا اين ، نوعی منع فيض نيست ؟ و آيا منع فيض نوعی ظلم نيست ؟ در