به جرأت میگويم از چهار تا مسأله فروع ، آن هم در عبادات ، چند تائی هم
از معاملات ، از اينها كه بگذريم ديگر فكر درستی ما درباره دين نداريم ،
نه در اين منبرها و در اين خطابهها میگوئيم و نه در اين كتابها و
روزنامهها و مقالهها مینويسيم ، و نه فكر میكنيم . ما قبل از اينكه
بخواهيم درباره ديگران فكر كنيم كه آنها مسلمان شوند بايد درباره خود فكر
كنيم . چراغی كه به خانه رواست به مسجد حرام است .
نمیخواهم تخطئه بكنم كه چرا مبلغ به خارج فرستادند . البته كار صحيحی
است ، بسيار كار خوبی است . شايد در آنجا مسلمان واقعی درست بشود و
بعد نمونه شوند برای ما . ولی آنچه كه واجبتر است توجه و تنبه است به
اينكه ما مسلمانهائی هستيم كه فكرمان درباره اسلام غلط است . سياست حاكم
بر جهان يا بر نيمی از جهان - میخواهد كه اسلام نه بميرد و نه زنده بماند
، به حالت نيم مرده و نيم زنده بماند . دنيا به دو بلوك به اصطلاح قسمت
شده است : شرق و غرب . اين دو بلوك در دو مسأله ، در دو چيز با هم
اتفاق دارند ، يكی مسأله آلمان و يكی مسئله اسلام . اما آلمان ، هر دو
بلوك در عين اينكه به ظاهر رويش بحث میكنند ، باطنا توافق دارند به
اينكه اين ملت نبايد زنده بشود ، نبايد جلويش را بازگذاشت . راجع به
اسلام هم عينا همينطور ، منتهای امر فرق اينست كه بلوك شرق فكر میكند به
اين كه ريشه اسلام را از بيخ بكند ، بلوك غرب فكرش اينست كه اسلام را
به حال نيم زنده و نيم مرده نگه دارد ، يعنی همين كه هست ، اين وضعی كه
الان هست حفظ بكند ، نه بگذارد از بين برود نه بگذارد درست زنده بشود .
درست مثل همان چيزی است كه در كتابهای حشره شناسی و در
|