عجزها ، فقرها ، و يا از سنخ هستی‏اند اما شريت آنها از آن نظر است كه‏
منشا نيستيها می‏گردند مانند زلزله ها ، ميكربها ، سيلها ، تگرگها و امثال‏
اينها . هستيهايی كه منشا نيستيها می‏گردند ، شريتشان از نظر وجود اضافی و
نسبی آنها به اشياء ديگر است نه از نظر وجود فی نفسه آنها ، يعنی هر
چيزی كه شر است برای خود شر نيست ، برای چيز ديگر شر است . وجود حقيقی‏
هر شی‏ء ، وجود فی نفسه اوست ، وجود اضافی و نسبی او امری اعتباری و
انتزاعی است و لازمه لاينفك وجود حقيقی اوست .
ز . خيرات و شرور دو صف جداگانه و مستقل از يكديگر را تشكيل نمی‏دهند
، بلكه شرور لوازم و اوصاف لاينفك خيرات می‏باشند . ريشه شروری كه خود
از سنخ نيستی می‏باشند عدم قابليت قابلهاست و به محض قابليت قابل ،
افاضه وجود از ناحيه ذات واجب الوجود ، حتمی و لايتخلف است ، اما ريشه‏
شروری كه از سنخ نيستی نيستند ، لاينفك بودن و جدايی ناپذيری آنها از
خيرات است .
ح . هيچ شری ، شر محض نيست ، عدمها و نيستيها به نوبه خود مقدمه‏
هستيها و خيرات و كمالات‏اند ، شرور به نوبه خود مقدمه و پله تكامل‏اند .
اين است كه گفته می‏شود در هر شری خيری نهفته و در هر نيستی ، هستی‏ای‏
پنهان است .
ط . قانون و سنت : جهان هستی به حكم اينكه بر طبق نظام علی و معلولی‏
جريان دارد و آن نظام - چنانكه گفته شد - كلی