و ديگر " اوليت " يعنی مبدايت و منشايت و آفرينندگی اوست . او
مبدا و خالق موجودات ديگر است ، موجودات همه " از او " هستند و او
از چيزی نيست و به تعبير حكما " علت اولی " است .
اين اولين شناخت و اولين تصوری است كه هر كس از خداوند دارد . يعنی‏
هر كس در مورد خداوند می‏انديشد و به اثبات يا نفی و تصديق يا انكار
می‏پردازد ، چنين معنی و مفهومی در ذهن خود دارد كه آيا حقيقتی وجود دارد
كه وابسته به حقيقتی ديگر نيست ، همه حقيقتها به او وابسته‏اند و از
اراده او پديد آمده‏اند و او از اصل ديگری پديد نيامده است ؟
توحيد ذاتی يعنی اين حقيقت " دوئی " بردار و تعددپذير نيست ، مثل و
مانند ندارد ( « ليس كمثله شی‏ء ») ( 1 ) ، در مرتبه وجود او موجودی‏
نيست ( « و لم يكن له كفوا احد ») ( 2 ) .
اينكه موجودی فرد يك نوع شمرده می‏شود ، مثلا حسن فردی از نوع انسان‏
است - و قهرا برای انسان ، افراد ديگر قابل فرض است - از مختصات‏
مخلوقات و ممكنات است ، ذات واجب الوجود از اين معانی منزه و
مبراست . و چون ذات واجب الوجود يگانه است ، پس جهان از نظر مبدا و
منشا و از نظر مرجع و منتهی يگانه است . جهان نه از اصلهای متعدد پديد
آمده و نه به اصلهای متعدد باز می‏گردد ، از يك اصل و از يك حقيقت پديد
آمده ( « قل الله خالق كل شی‏ء ») ( 3 ) و به همان اصل و همان حقيقت باز
می‏گردد ( « الا الی الله »

پاورقی :
. 1 شوری / . 11
. 2 توحيد / . 4
. 3 رعد / . 16