پاورقی : . 1 همان مأخذ ، ص . 340
يعنی اصول ماركسيسم جز اين اجازه نمیدهد و اگر احيانا ماركس در برخی
آثار خود بر خلاف اين گفته است ، از مواردی است كه ماركس نخواسته
ماركسيست باشد و بعدا خواهيم گفت اين موارد كم نيست . اكنون اين پرسش
پيش میآيد كه ماركس و انگلس موضع روشنفكرانه خود را با توجه به اصول
ماركسيسم چگونه توجيه خواهند كرد ؟ ماركس و انگلس هيچ كدام از طبقه
پرولتاريا نيستند ، دو نفر فيلسوفاند و نه كارگر و معذلك بزرگترين
تئوری كارگری را به وجود آوردهاند .
پاسخ ماركس به اين پرسش شنيدنی است . در كتاب تجديد نظرطلبی . . .
چنين میگويد :
" ماركس بسيار كم از روشنفكران سخن میگويد . ظاهرا آنها را قشر خاصی
نمیشمار د ، بلكه بخشی از طبقات ديگر بويژه بورژوازی میپندارد . در (
كتاب ) 18 برومر اعضای آكادمی ، روزنامهنگاران ، دانشگاهيان و دادرسان
را نيز مانند كشيشان و افسران ارتشجزو بورژواها میشمارد . در بيانيه
هنگامی كه میخواهد از تئوری دانان طبقه كارگر كه منشأ پرولتری ندارند -
مانند انگلس و خودش - نام ببرد ، آنها را همچون روشنفكران معرفی نمیكند
، بلكه همچون " دستههايی از طبقه فرمانروا . . . كه در پرولتاريا فرو
افتادهاند " و " عناصر فراوانی جهت آموزش و پرورش او آوردهاند "
میخواند " ( 1 ) .
ماركس هيچ گونه توضيح نمیدهد كه چگونه او و انگلس از آسمان طبقه
فرمانروا لغزيده و به زمين طبقه فرمانبردار " هبوط "
پاورقی : . 1 همان مأخذ ، ص . 340 |