بگيريم ؟ آقايان به طور نمونه به صورت يك امر فوری و فوتی با اتكاء به‏
اين اصل به اصطلاح قرآنی به نتيجه‏گيری پرداخته و نهضت موجود روحانيت را
به عنوان آزمايش مورد استفاده قرار داده‏اند . می‏گويند قرآن به ما تعليم‏
داده كه پيشتازان و رهبران انقلابها لزوما بايد از طبقه مستضعف باشند و
از طرفی امروز می‏بينيم روحانيت كه يكی از " ابعاد سه گانه سيستم غارتگر
تاريخ " بوده امروز تغيير پايگاه اجتماعی داده و انقلابی شده است . پس‏
چگونه قضايا را حل كنيم ؟ ساده است ، بايد جزما و بدون ترديد حكم كنيم‏
كه زير كاسه نيم كاسه‏ای است ، جناح حاكم چون موجوديت خود را در خطر
ديده ، به روحانيت وابسته خود دستور داده كه نقش انقلابی بودن را بازی‏
كند تا بدين وسيله خود را نجات دهد .
اين هم نتيجه‏گيری از اين بينش ماركسيستی ( ببخشيد بينش قرآنی ! ) .
معلوم است كه فايده اين نتيجه‏گيری ، امروز به جيب چه كسانی می‏رود .

انتقاد

آنچه در توجيه ماديت تاريخ از نظر قرآن گفته شد ، يا از اساس غلط
است و يا صحيح است ولی استنتاجی كه شده غلط است . استدلالهای گذشته را
يك يك بررسی می‏كنيم .
اولا : اينكه گفته شد قرآن جامعه را به دو قطب مادی و دو قطب معنوی‏
تقسيم كرده و اين دو قطب با يكديگر متطابق‏اند ،