همه انسانها در اين جهت علی السويهاند كه يك پدر دارند و يك مادر و از
اين جهت امتيازی در كار نيست .
رابعا ، جمله " « لتعارفوا » " در آيه كريمه كه به عنوان غايت ذكر
شده ، نه به معنی اين است كه ملتها از آن جهت مختلف قرار داده شدهاند
كه " يكديگر را باز شناسند " تا نتيجه گرفته شود كه لزوما ملتها بايد
به صورت شخصيتهای مستقل باقی بمانند تا بتوانند به شناخت متقابل خود
نائل گردند . اگر چنين میبود بايد به جای " « لتعارفوا »" ( خود را
باز شناسيد ) " ليتعارفوا " ( خود را باز شناسند ) گفته میشد ، زيرا
مخاطب افراد مردماند و به افراد مردم میگويد كه انشعاباتی كه از اين
جهت پيدا شده بر اساس حكمتی در متن خلقت است و آن اينكه شما افراد
يكديگر را با انتساب به مليتها و قبيلهها بازشناسی كنيد . و میدانيم كه
اين حكمت موقوف براين نيست كه لزوما مليتها و قوميتها به صورت
شخصيتهای مستقل از يكديگر باقی بمانند .
خامسا ، آنچه در گذشته پيرامون نظريه اسلام درباره يگانگی و چندگانگی
ماهيت جامعهها و درباره اينكه سير طبيعی و تكوينی جامعهها به سوی جامعه
يگانه و فرهنگ يگانه است و برنامه اساسی اسلام استقرار نهايی چنين
فرهنگ و چنين جامعهای است بيان كرديم ، كافی است كه نظريه فوق را
مردود سازد . فلسفه " مهدويت " در اسلام براساس چنين ديدی درباره
آينده اسلام و انسان و جهان است . بحث جامعه را به همين جا پايان میدهيم
و به بحث تاريخ میپردازيم .
|