گروه‏های مختلف و متضاد است ، خاستگاه صفات و ملكات اخلاقی متضاد است‏
، استضعافگری و استضعاف شدگی اساس و پايه همه جهت گيريها و گرايشها و
انتخابها و حتی همه آثار و تجليات فرهنگی و مدنی است . اخلاق ، فلسفه ،
هنر ، ادبيات ، مذهب برخاسته از طبقه استضعافگر نمايشگر جهت‏گيری‏
اجتماعی اوست ، همه و همه در جهت توجيه وضع موجود و عامل توقف و ركود
و انجماد است ، برخلاف اخلاق يا فلسفه يا ادبيات يا هنر يا مذهبی كه‏
خاستگاهش طبقه مستضعف است كه آگاهی بخش ، حركت‏زا و انقلابی است .
قطب مستكبر به حكم استضعافگری و تصاحب امتيازات اجتماعی ،
تاريك‏انديش ، سنت‏گرا و عافيت طلب است ، برخلاف قطب مستضعف كه‏
بصير ( آگاه ) ، سنت‏شكن ، انقلابی ، پيشتاز و پرجوشش و جنبش است .
خلاصه به عقيده اين افراد ، قرآن اين نظريه را كه آنچه انسان را می‏سازد
و گروهش را مشخص می‏كند و به او جهت می‏دهد و پايگاه فكری و اخلاقی و
مذهبی و ايدئولوژيكی او را تعيين می‏كند ، وضع معاش است ، تأييد می‏كند و
مجموعا از آيات قرآن برمی‏آيد كه تعليمات خويش را بر اين پايه نهاده‏
است . از اين رو وابسته بودن به يك قطب‏خاص ملاك و معيار همه چيز است‏
، با اين معيار می‏توان ادعاها را بازشناسی كرد ، ادعای مؤمن ، مصلح ،
رهبر و حتی نبی يا امام بودن با اين محك بايد تأييد يا تكذيب شود .
اين نظريه ، در حقيقت برداشتی مادی از انسان و جامعه است . بدون شك‏
قرآن تكيه خاصی روی پايگاه اجتماعی افراد دارد ، ولی آيا اين به اين معنی‏
است كه قرآن همه تقسيمها و