مناسبات مخصوص اجتماعی مبنی بر تقسيم طبقاتی ناشی از يك مرحله تكاملی
وسايل توليد میباشد ، يعنی در آخرين تحليل ، عقيده به معاد نتيجه خصلت
قوای توليدی است " .
نقطه مقابل اين اصل ، اصل انسان شناسی ديگری است مبنی بر اينكه پايه و
اساس شخصيت انسانی كه مبنای تفكرات او و گرايشهای متعالی او است ، در
متن خلقت او با دست عوامل آفرينش نهاده شده است . درست است كه
انسان ، برخلاف نظريه معروف افلاطون ، با شخصيتی ساخته و پرداخته به دنيا
نمیآيد ، اما اركان و پايههای اصلی شخصيت خود را از آفرينش دارد نه از
اجتماع . اگر بخواهيم با اصطلاح فلسفی سخن بگوييم اينچنين بايد گفت كه
مايه اصلی ابعاد انسانی انسان - اعم از اخلاقی ، مذهبی ، فلسفی ، هنری ،
فنی ، عشقی - صورت نوعيه انسانيه و مبدأ فصل او و نفس ناطقه اوست كه
با عوامل خلقت تكون میيابد . جامعه انسان را از نظر استعدادهای ذاتی يا
پرورش میدهد و يا مسخ مینمايد . نفس ناطقه نخست بالقوه است و تدريجا
به فعليت میرسد . عليهذا انسان از نظر اصول اوليه فكر و انديشه و از نظر
اصول گرايشها و جاذبههای معنوی و مادی مانند هر موجود زنده ديگر است كه
نخست همه اصول به صورت بالقوه در او وجود دارد ، و سپس به دنبال يك
سلسله حركات جوهری ، اين خصلتها در او جوانه میزند و رشد میكند . انسان
تحت تأثير عوامل بيرونی ، شخصيت فطری خود را پرورش میدهد و به كمال
میرساند و يا احيانا آن را مسخ و منحرف مینمايد . اين اصل همان است كه
در معارف اسلامی از آن به اصل " فطرت " ياد میشود . اصل فطرت اصلی
است كه در معارف اسلامی ، اصل مادر شمرده
|