اجتماعی ، اخلاقی ، هنری و فنی ظهور نكرده بودند بشريت به همان حال باقی‏
می‏ماند كه روز اول بود ، يك قدم به جلو نمی‏آمد .
از نظر ما هر دو فرض مخدوش است . اما فرض اول از آن جهت كه قبلا در
بحث [ ( جامعه " ثابت كرديم كه جامعه از خود شخصيت و طبيعت و قانون‏
و سنت دارد و بر طبق آن سنن كلی جريان می‏يابد و آن سنتها در ذات خود
پيشرونده و تكاملی می‏باشند . پس اين فرض را بايد به كناری نهيم و آنگاه‏
ببينيم با وجود اينكه جامعه دارای شخصيت و طبيعت و سنت است و بر وفق‏
همان سنن جريان می‏يابد ، شخصيت فرد می‏تواند نقش داشته باشد يا نه ؟
درباره اين مطلب بعدا سخن خواهيم راند . و اما فرض دوم از آن جهت كه‏
هر چند اين مطلب جای انكار نيست كه افراد بشر ، مختلف آفريده شده‏اند
ولی اين نظر هم صحيح نيست كه تنها قهرمانان و نوابغ ، قدرت خلاقه دارند
و اكثريت قريب به اتفاق مردم فقط مصرف كننده فرهنگ و تمدن‏اند . در
تمام افراد بشر بيش و كم استعداد خلاقيت و ابتكار هست و بنابراين همه‏
افراد و لااقل اكثريت افراد می‏توانند در خلق و توليد و ابتكار سهيم باشند
گواينكه سهمشان نسبت به سهم نابغه ناچيز است .
نقطه مقابل اين نظريه كه مدعی است " تاريخ را شخصيتها به وجود
می‏آورند " نظريه ديگری است كه درست عكس آن را می‏گويد ، مدعی است‏
تاريخ شخصيتها را به وجود می‏آورد نه شخصيتها تاريخ را ، يعنی نيازهای‏
عينی اجتماعی است كه شخصيت خلق می‏كند .
از زبان منتسكيو گفته شده است : " اشخاص بزرگ و