و به اسارت رفتگان و استثمار شدگان سير می‏كند - كاملا منطبق است با اصلی‏
كه قبلا از ماديت تاريخی استنتاج كرديم كه خصلت ذاتی استثمارگری ،
ارتجاع و كهنه گرايی است و اين خصلت چون بر ضد سنت تكاملی آفرينش‏
است ، لاجرم محكوم به فناست ، و خصلت ذاتی استثمارشدگی ، روشنفكری و
جنبش و انقلاب است و چون اين خصلت هماهنگ با سنت تكاملی آفرينش‏
است ، لاجرم پيروز است .
اينجا بد نيست بخشی از يك مقاله كه وسيله گروهی از روشنفكران مسلمان‏
- كه از روشنفكری گذشته به " ماركس زدگی " رسيده‏اند - تنظيم شده و در
جزوه‏ای اخيرا منتشر شده است ، با نتيجه‏گيريهايش نقل كنيم . در آن مقاله‏
آيه بالا عنوان شده و در ذيل آيه چنين آمده است :
" . . . آنچه بيشتر جلب توجه می‏كند موضع‏گيری خداوند و همه نمودهای‏
هستی در برابر مستضعفين زمين می‏باشد . ترديدی نيست كه مستضعفين زمين بر
مبنای تفكر قرآنی همان توده‏های محروم و به اسارت رفته‏ای هستند كه در
تعيين سرنوشت خود به طور جبری و قهری نقشی ندارند . . . با توجه به اين‏
معنی و با در نظر گرفتن موضع گيری خداوند و همه مظاهر وجود در قبال آنها
، يعنی جريان اراده مطلق حاكم بر هستی در جهت منت‏گذاری بر آنها ، اين‏
سؤال پيش می‏آيد كه آيا چه كسانی بدين اراده خداوندی لباس تحقق‏
می‏پوشانند ؟ پاسخ بدين پرسش روشن است . چرا كه وقتی سازمان اداری جوامع‏
را به گونه دو قطب متضاد استضعافگر و مستضعف ارزيابی كنيم و از طرفی‏
بدانيم كه تحقق اراده خداوند از يك سو به امامت و وراثت مستضعفين‏