اين بيان شامل چند مطلب است :
الف . از نظر قرآن ، جامعه دوقطبی است و همواره به دوقطب استضعافگر
و استضعاف شده تقسيم میشود .
ب . اراده خداوند ( و به تعبير آن مقاله " موضعگيری خداوند و همه
نمودهای هستی " بر امامت و وراثت مستضعفان و به اسارت رفتگان تاريخ
به طور كلی است بدون هيچ قيد و شرطی از اينكه موحد باشند يا مشرك و
بتپرست ، مؤمن باشند يا غير مؤمن ، يعنی " الذين " در آيه برای
استغراق است و مفيد عموم ، و سنت الهی بر پيروزی مستضعف بماهو مستضعف
بر استضعافگر است . به عبارت ديگر ، ماهيت اصلی مبارزهای كه در طول
تاريخ وجود داشته و دارد مبارزه محرومان و ستمگران است و ناموس تكاملی
جهان اين است كه محرومان بر ستمگران پيروز شوند .
ج . اراده خداوند وسيله خود مستضعفان جامه تحقق میپوشد و رهبران و
پيشتازان و پيامبران و شهيدان لزوما از قطب مستضعف برمیخيزند نه از
قطبی ديگر .
د . همواره ميان پايگاه فكری و پايگاه اجتماعی و موضع طبقاتی ، تطابق و
هماهنگی است .
پس میبينيم كه چگونه از اين آيه كريمه چند اصل ماركسيستی درباره تاريخ
استنباط میشود و چگونه قرآن پيشاپيش ، يعنی هزار و دويست سال پيش از
آنكه ماركس به دنيا بيايد ، انديشه او و فلسفه او را بازگو كرده است !
خوب ، حالا كه چنين بينش به اصطلاح قرآنی از تاريخ پيدا شده ، چه
نتيجهای از اين بينش در تحليل تاريخ معاصر خود میتوانيم
|