تعيين كنندگی اقتصاد تكيه شده است ، می‏گويد :
" با وجود اين ، ماركس آگاهانه يا غيرآگاهانه بر اين تعريف افزوده‏
است و آن اينكه روبناها با وجود اولويت زيربنا نسبت به آنها می‏توانند
" نقش اصلی " را در جامعه بازی كنند " ( 1 ) .
مؤلف می‏افزايد كه چه تفاوتی ميان نقش حكمروا و نقش تعيين كننده كه‏
زيربنای اقتصادی هميشه ايفا می‏كند و اين " نقش اصلی " كه روبناها بازی‏
می‏كنند وجود دارد ؟ يعنی اگر روبنا نقش اصلی را احيانا بازی می‏كند ، در
آن حالت ، حكمروا و تعيين كننده هم هست ، بلكه ديگر آنچه را كه روبنا
می‏ناميم روبنا نيست و زيربناست و آنچه را زيربنا می‏ناميم روبناست .
انگلس در نامه‏ای كه در اواخر عمر خود به شخصی به نام " ژوزف بلوك‏
" نوشته است چنين يادآور شده است :
" مطابق بينش ماترياليستی تاريخ ، عامل تعيين كننده در تاريخ در
آخرين برآورد ، توليد و تجديد زندگی واقعی است ( 2 ) . نه ماركس و نه‏
من هيچ گاه بيش از اين چيزی اعلام نداشته‏ايم ، اگر پس از ماركس اين‏
پيشنهاد را چنان مسخ كنند كه از آن اين معنی برآيد كه عامل اقتصادی تنها
عامل تعيين كننده است ، او آن را به

پاورقی :
. 1 تجديد نظر طلبی . . . ، ص . 222
. 2 همان طور كه مؤلف متذكر شده است انگلس با به كار بردن كلمه "
توليد و تجديد زندگی واقعی " به جای توليد مادی و اقتصادی - كه همان‏طور
كه انگلس در كتاب منشأ خانواده ، دولت ، مالكيت خصوصی توضيح داده‏
است منحصر به توليد وسايل معيشت نيست ، شامل توليد انسانها نيز می‏شود
- تلويحا تنها اقتصاد را عامل تعيين كننده ندانسته است ، برای عامل جنسی‏
و خانوادگی هم نقش قائل شده است ، و اين خود نوعی ديگر عدول از
ماترياليسم تاريخی است .