و دهها آيات ديگر امثال اينها .
اينها همه مسائلی است مربوط به آنسوی مرز ، چگونه ما از راه
طبيعت‏شناسی به معرفت اين مسائل نائل می‏گرديم ؟ طبيعت‏شناسی قطعا و
مسلما ما را به علم و قدرت و حكمت آفريننده جهان آگاه می‏كند ، اما در
همين جهت نيز حداكثر اين است كه ما را واقف می‏سازد به اينكه آفريننده‏
جهان به كارهايی كه در طبيعت انجام می‏دهد آگاه است و بر آنها تواناست‏
« ( الا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير ) »، ولی قرآن در اين جهت نيز
معرفتی بالاتر از ما می‏خواهد و آن اينكه او بر همه چيز بلا استثنا آگاه‏
است و بر همه چيز بلا استثنا تواناست « ( و هو بكل شی‏ء عليم و هو علی كل‏
شی‏ء قدير ) »، چگونه از راه مطالعه در مخلوقات كه به هر حال محدودند ،
به علم نامتناهی و قدرت نامتناهی واقف می‏شويم ؟
حقيقت اين است كه مطالعه طبيعت ما را تا مرز ماوراء طبيعت رهبری‏
می‏كند ، اين راه جاده‏ای است كه تا مرز ماوراء طبيعت كشيده شده است و
در آنجا پايان می‏يابد و فقط نشانی مبهم از ماوراء طبيعت می‏دهد .
يعنی حد اكثر اثر مطالعه طبيعت اين است كه بر ما روشن می‏كند طبيعت‏
مسخر و مقهور قوه يا قوه‏های مدير و مدبر و شاعر است ، اما اينكه خود آن‏
قوه از جايی آمده است يا نه ؟ آيا ازلی و ابدی است ؟ آيا واحد است يا
كثير ؟ بسيط است يا متجزی ؟ جامع همه صفات كمال است يا نه ؟ علم و
قدرتش متناهی است يا نامتناهی ؟ آيا قدوس است و در حد اعلای تنزيه‏
است و هر گونه نقص از او مسلوب است يا نه ؟ آيا به هر طرف كه برويم‏
و به هر سوكه بنگريم به طرف خدا رفته‏ايم و به سوی او نگريسته‏ايم ؟ آيا
او اول همه و آخر