باشند . اين است نقص علمی اين بيانات .
ص 58 ، میگويد : " پس از اين جريان ، همه چيز حتی مذهب به دست
تيپ قابيلی بوده است " . عليهذا چون هنوز هم تيپ قابيلی روی كار است
پس ابراهيم و موسی و عيسی و محمد ( ص ) هم از تيپ قابيلی بودهاند .
اين گونه تحليل طبقاتی صددرصد غلط است .
ص 59 ، برای اينكه داستان هابيل و قابيل را توجيه كند جنسيت را به
ميان میكشد ، و حال آنكه اگر جريان خواهرها را به ميان آوريم قصه صددرصد
جنبه فرويديسم به خود میگيرد . در صفحه 60 میخواهد جواب بدهد ولی میگويد
: بايد ببينيم چرا قابيل نسبت به زن زيبا حساسيت داشت نه هابيل ، پس
عاملی مقدم وجود دارد ؟ جواب اين است كه عامل مقدم هر چه باشد ، طبيعی
، بيولوژيكی ، انتخابی ، بالاخره عامل مالكيت نمیتواند سبب زيباپسندی
باشد ، اما هابيل كه پول نداشت و هر كه پول ندارد دل هم ندارد . در ص
61 كم و بيش جوابی میدهد كه قابل ايراد است . ايضا در صفحه 63 مدعی
میشود كه غريزه جنسی در هر دو متساوی است ولی فضيلت انسانی در قابيل به
واسطه مالكيت ضعيف شده است . جواب اين است كه علت گرايش يكی نه
ديگری به مالكيت چيست ؟
در صفحه 60 تأكيد میكند كه ايندو از جهت وراثت و محيط مشابه بودهاند
و جز اختلاف طبقاتی چيز ديگر نبوده است ، در حاشيه هم دلقك بازی میكند
. جواب اين است عين اشكال وارد است كه ايندو كه مانند دو آچار يك
كارخانه از هر جهت مشابه بودهاند چرا يكی راه مالكيت خصوصی را برگزيد و
ديگری نه ؟ ثانيا چنانكه
|