تصور نويسنده روشن نيست و شايد عمدا مبهم می‏گذارد كه مقصود از مطلوب‏
مطلق و كمال مطلق چيست ، آيا مقصود ذات الهی است كه كمال مطلق است ،
پس هدف وصول به خداوند است آنچنانكه عرفا می‏گويند ؟ يا مقصودش از
مطلوب مطلق ، مطلق مطلوب و از كمال مطلق ، مطلق كمال است ؟ ظاهر اين‏
است كه نويسنده به آن امور معنوی و عرفانی توجه ندارد و مقصودش همان‏
مطلق مطلوب است و اينكه خدا در اسلام هدف قرار گرفته نظير سرابی است‏
كه هر چه به او نزديك شوی به همان نسبت او دور می‏شود .
ص 76 : اين انسان انسانی است دو بعدی ، پرنده‏ای است با دو بال ، بر
خلاف فرهنگها و تمدنهای جهان كه يا انسان خوب و پارسا و پاك می‏پرورد
ولی باشعوری ضعيف ، و يا انسان مقتدر و نبوغی درخشان و تند اما با دلی‏
تنگ و دست و دامنی آلوده ، يا دلبسته به درون و زيباييها و اسرار روح‏
ولی گرفتار زندگی فقر و انحطاط و ذلت و ضعف ، آن روحانی هندی با آن همه‏
معنويت و شگفتيهای درون و احساسهای لطيف و بلند ، صدها هزارشان ساليان‏
دراز بازيچه و اسير و ذليل چند كلنل انگليسی ، و يا انسانی كه زمين و كوه‏
و دريا و آسمان را به قدرت صنعت شكافته و زندگی‏ای ساخته سرشار از
برخورداری و لذت و رفاه اما احساس و ارزش در او تعطيل گشته و توانايی‏
ويژه انسان در ادراك روح جهان و عمق حيات و آفريدن زيباييها و
ايمانهايی برتر از طبيعت و تاريخ در او ضعيف مانده و فلج شده است .