وجودی حوادث زمانی كه متواليا يكديگر را تعقيب می‏كنند و در متن زمان‏
پشت سر يكديگر قرار گرفته‏اند . اما مفهوم فلسفی آن از يك تحليل عقلی‏
سرچشمه می‏گيرد كه هر حادثه به دليل علائم امكان ، ممكن شناخته می‏شود و به‏
دليل نياز ذاتی ممكن به علت حدوثا و بقائا ، وجود علتی مقارن و همزمان و
محيط بر او كشف می‏شود ، سپس آن علت مقارن در ميان دو فرض ممكن و
واجب قرار می‏گيرد و بنابر فرض ممكن بودن ، به دليل امتناع تسلسل در علل‏
مقارنه ، وجود واجب در رأس سلسله اثبات می‏گردد .
از نظر فلسفه ، عللی كه علوم آنها را علل می‏شناسند معداتند نه علل ، و
به عبارت ديگر مجرا می‏باشند نه ايجادكننده و آفريننده . در اين گونه علل‏
، تسلسل - يعنی رشته بی‏نهايت - به هيچ وجه امتناع ندارد .
به هر حال خدمتی كه علوم به توحيد می‏كند از راه نظامات غائی است كه‏
در كتاب راه طی شده بدان استناد جسته نشده است ، اما از راه نظامات‏
فاعلی كه بدان استناد جسته شده است علوم هيچ گونه خدمتی نمی‏توانند بكنند
و تنها فلسفه است كه از اين راه می‏تواند خدمت كند .
حقيقت اين است : راهی كه مؤلف دانشمند راه طی شده با كمال صفا و
خلوص نيت طی كرده است آنچنان بيراهه است كه مجالی برای استدلال از راه‏
" نظام غائی " كه دانشمندان به اقتباس از قرآن مجيد آن را راه "
اتقان صنع " اصطلاح كرده‏اند نمی‏گذارد .
كتاب نامبرده پس از بحث بالا اشكالی طرح می‏كند و به پاسخ آن می‏پردازد
، می‏گويد :
" اشكالی كه دانشمندان غير خداپرست دارند اين است كه