" عهد عتيق " سفر پيدايش آمده است .
در باب دوم آيه 16 و 17 سفر پيدايش درباره آدم و بهشت و شجره ممنوعه‏
چنين آمده است :
" خداوند ، آدم را امر فرموده گفت : از همه درختان باغ بی ممانعت‏
بخور ، اما از درخت معرفت نيك و بد زنهار نخوری زيرا روزی كه از آن‏
خوردی هر آينه خواهی مرد " در آيات 1 - 8 از باب سوم می‏گويد :
" و مار از همه حيوانات صحرا كه خدا ساخته بود هوشيارتر بود و به زن‏
( حوا ) گفت : آيا خدا حقيقتا گفته است كه از همه درختان باغ نخوريد زن‏
به مار گفت از ميوه درختان باغ می‏خوريم لكن از ميوه درختی كه در وسط باغ‏
است خدا گفت از آن مخوريد و آن را لمس نكنيد مبادا بميريد مار به زن‏
گفت هر آينه نخواهيد مرد بلكه خدا می‏داند در روزی كه از آن بخوريد چشمان‏
شما باز شود و مانند خدا عارف نيك و بد خواهيد بود و چون زن ديد كه آن‏
درخت برای خوراك نيكو است و به نظر خوشنما و درختی دلپذير و دانش‏
افزا ، پس ، از ميوه‏اش گرفته بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد
آنگاه چشمان هر دوی ايشان باز شد و فهميدند كه عريانند پس برگهای انجير
دوخته ، سترها برای خويشتن ساختند " .
در آيه 23 از همين باب می‏گويد :
" و خداوند خدا گفت همانا انسان مثل يكی از ما شده است كه عارف‏
نيك و بد گرديده اينك مبادا دست خود را دراز كند و از درخت حيات نيز
گرفته بخورد و تا به ابد زنده ماند " .
طبق اين برداشت از انسان و خدا و آگاهی و عصيان ، امر