خدا ( دين ) اين است كه انسان عارف نيك و بد نگردد و آگاه نشود ، شجره‏
ممنوعه ، شجره آگاهی است ، انسان با عصيان و تمرد امر خدا ( با سرپيچی‏
از تعليمات شرايع و پيامبران ) به آگاهی و معرفت می‏رسد و به همين دليل‏
از بهشت خدا رانده می‏شود .
بر اساس اين برداشت ، همه وسوسه‏ها ، وسوسه آگاهی است ، پس شيطان‏
وسوسه‏گر ، همان عقل است .
برای ما مسلمانان كه از قرآن آموخته‏ايم خداوند همه اسماء ( حقايق ) را
به آدم آموخت و آنگاه فرشتگان را امر فرمود كه آدم را سجده كنند و شيطان‏
از آن جهت رانده درگاه شد كه بر خليفه الله آگاه به حقايق سجده نكرد ، و
سنت به ما آموخته است كه شجره ممنوعه ، طمع ، حرص و چيزی از اين مقوله‏
بود يعنی چيزی كه به حيوانيت آدم مربوط می‏شد نه به انسانيت او ، و
شيطان وسوسه‏گر همواره بر ضد عقل و مطابق هوای نفس حيوانی وسوسه می‏كند و
آنچه در وجود انسان مظهر شيطان است ، نفس اماره است نه عقل آدمی ، آری‏
برای ما كه چنين آموخته‏ايم ، آنچه در سفر پيدايش می‏بينيم سخت شگفت‏آور
است .
همين برداشت است كه تاريخ تمدن اروپا را در هزار و پانصد سال اخير به‏
عصر ايمان و عصر علم تقسيم می‏كند ، و علم و ايمان را در مقابل يكديگر
قرار می‏دهد ، در صورتی كه تاريخ تمدن اسلامی تقسيم می‏شود به عصر شكوفائی‏
كه عصر علم و ايمان است ، و عصر انحطاط كه علم و ايمان تواما انحطاط
يافته‏اند ما مسلمانان بايد خود را از اين برداشت غلط كه خسارتهای جبران‏
ناپذير بر علم و