چنانكه می‏دانيم ارسطو " منطق " را كه ميزان و مقياس درست فكر كردن‏
است به همين منظور تدوين نمود و در فن برهان منطق نتيجه برهان را "
يقين " يعنی ادراك مطابق با واقع دانست و برای تحصيل يقين به وسيله‏
برهان ، به كار بردن محسوسات و معقولات هر دو را معتبر شمرد يعنی هم‏
برای ادراك حسی و هم برای ادراك عقلی ارزش يقينی قائل شد و پايه فلسفه‏
جزمی ( دگماتيسم ) را به اين وسيله استوار نمود .

مكتب شكاكان

ولی در همان زمان مكتب ديگری تأسيس شد كه " سپتی سيسم " يا "
مكتب شكاكان " خوانده می‏شود . پيروان اين مكتب به عقيده خود راه وسطی‏
را پيش گرفتند ، نه پيرو سوفسطائيان شدند كه گفتند واقعيتی در ماوراء
ذهن انسان اصلا وجود ندارد و نه فلسفه جزمی را كه مدعی بود به ادراك‏
اشياء آنطور كه در واقع و نفس الامر هستند می‏توان نائل شد پسنديدند .
پيروان اين مكتب گفتند ادراكات انسان از امور جهان بستگی كامل دارد
با وضع خاص ذهن شخص ادراك كننده ، و آنچه هر كس از امور جهان می‏فهمد
آنچنان است كه ذهن وی اقتضا كرده نه آنچنانكه آن شی در واقع و نفس‏الامر
هست ، ممكن است اشياء در واقع چگونگی خاصی داشته باشند و ما به حسب‏
اقتضای خاص ذهن خود آنها را با كيفيت ديگری ادراك كنيم .
پيرهون مؤسس اين مكتب ده دليل كه از آن جمله است " تأثير دخالت‏
شرايط زمانی و مكانی و كيفيت ساختمان قوای ادراكی شخص ادراك كننده "
اقامه كرد بر نفی ارزش يقينی ادراكات ، و ثابت نمود كه ادراكات ما
نسبت به اشياء بستگی دارد به يك سلسله عوامل خارجی و يك سلسله عوامل‏
داخلی و با تغيير آن عوامل تغيير می‏كند ، پس ما نبايد بگوييم اشياء را
آن گونه كه در واقع و نفس‏الامر هستند درك می‏كنيم بلكه بايد بگوئيم آنها
را آن گونه كه وضع ساختمان قوای ادراكی ما در تحت تأثير شرايط مخصوص‏
اقتضا می‏كند ادراك می‏كنيم ، اما حقيقت چيست نمی‏دانيم .
اين جماعت گفتند راه صحيح برای انسان در جميع مسائل خودداری از رأی‏
جزمی است ، جميع مسائل علمی و فلسفی حتی رياضيات را به عنوان احتمال و
يا ترديد بايد تلقی نمود . فلسفه شكاكان در مقابل فلسفه جزمی از اينجا
پايه‏گذاری شد .