پس بايد گفت " هر چيزی كه بر ما معلوم و مكشوف میگردد كيفيت ظهور
و نمايشش بستگی دارد به كيفيت عمل اعصاب و يك سلسله عوامل خارجی ،
پس ماهيات اشياء معلومه به طور اطلاق و دست نخورده بر قوای ادراكی ظهور
نمیكنند ، پس حقايق در عين اينكه حقيقت هستند نسبی و اضافی میباشند ".
اين مسلك هر چند به ادله جديدی از تحقيقات دانشمندان جديد مجهز شده
ولی از لحاظ نتيجه و مدلول عين مسلك شكاكان است .
پيرهون شكاك معروف يونان از جمله ادلهای كه اقامه كرد بر مدعای خود ،
اختلاف كيفيت ادراك انسان و حيوان و انسانها نسبت به يكديگر و هر
انسانی در حالات مختلف بود ولی با اين تفاوت كه پيرهون نتيجه گرفت "
پس ما نبايد معتقد باشيم كه آنچه ادراك میكنيم حقيقت است بلكه بايد
تمام ادراكات خود را با ترديد تلقی كنيم " ولی نسبيون جديد نتيجه
میگيرند " آنچه ما ادراك میكنيم حقيقت است ولی نسبی است ، يعنی
حقيقت نسبت به اشخاص ، مختلف است " .
دقت در اين مطلب واضح میكند كه نتيجهگيری نسبيون جديد غلط است و
اساسا حقيقت نسبی معنی ندارد زيرا در مثال بالا كه دو نفر يك جسم را با
دو كيفيت مختلف میبينند خود آن جسم در واقع و نفسالامر يا دارای يكی از
آن دو كيفيت ثالثی خواهد بود و البته ممكن نيست در آن واحد دارای هر دو
كيفيت مختلف باشد ، در صورت اول ادراك يكی از آن دو نفر خطای مطلق
است و ادراك ديگری حقيقت مطلق و در صورت دوم هر دو خطا كارند و در هر
صورت حقيقت نسبی نامعقول است .
بعضی از دانشمندان مانند بركلی اختلاف ادراكات را دليل بر عدم وجود
خارجی مدركات دانستهاند و بعضی ديگر از دانشمندان مانند دكارت و جان
لاك و پيروان ايندو اختلاف ادراكات را فقط منحصر به مورد خواص ثانويه
اجسام دانسته و اين خواص را ذهنی و غير خارجی میدانند .
ولی مطابق عقيده نسبيون كه برای مدركات وجود خارجی قائلاند نتيجه ادله
آنها مدعای شكاكان است كه میگويند " نمیدانيم ادراكات ما حقيقت است
يا نيست " نه مدعای خودشان كه میگويند " حقيقت است ولی نسبی است "
بلكه چنانكه گفته شد حقيقت نسبی اساسا بیمعنی است . علی ای حال نسبيون
جديد درباب " ارزش معلومات " مطلب تازهای علاوه بر آنچه شكاكان قديم
گفتهاند ندارند .
|