خانه نيز بی‏صدا باز شد و اين دو صفت نيز از اوصاف عمومی دزد است ، پس‏
حكم كرديم كه " دزد به خانه آمد " و در حقيقت ديده بوديم كه كسی بلند
قامت و پر موی و سياه‏پوش به خانه آمد ( و اين حكم صواب است ) و حكم‏
كرديم كه اين اوصاف متحد با اوصاف دزد است ، يعنی دزد و برادر يكی‏
است ، يعنی در مشخصات ( و اين حكم نيز صواب است ) و پس از آن به‏
نيروی همين قوه كه دزد و برادر را يكی كرده بود ، در مورد قضيه كه ديده‏
بوديم كسی بلند قامت و پر موی و سياه پوش به خانه آمد اينچنين گفتيم :
" دزد به خانه آمد " و اين حكم نيز از همين قوه ، صواب است ولی اگر
مقايسه با مشاهده حس بشود خطا خواهد بود .
و همچنين در جايی كه غير محمول را به جای محمول گذاشتيم حال از همان‏
قرار است ، مثلا در مثال بالا " موضوع " حقيقتا دزد بوده ولی از راه‏
خانه تا دم در خانه آمده و گذشته و ما اشتباها گفتيم داخل خانه شد و در
حقيقت حركت در راه و رسيدن به دم در را ديده بوديم كه مشترك فيه "
دخول " و " مرور " می‏باشد ، و اين حكم صواب است ، پس از آن گفتيم‏
رسيدن به دم در " مرور " است و با " دخول " اتحاد دارد ، و اين حكم‏
نيز صواب است ، پس از يكی كردن دخول و مرور " دخول " را به جای "
مرور " گذاشتيم ، و اين حكم نيز صواب است ولی در عرصه فعاليت اين قوه‏
( خيال ) كه دو تا را يكی كرده بود نه در عرصه حكم حس .
مثال ديگر :
ماديين می‏گويند " خدا موجود نيست " و اين سخن خطاست ولی معنای‏
تحليلی اين سخن كه در ته دل گوينده می‏باشد صواب است زيرا گوينده اين‏
سخن يا " خدا " را به معنايی تفسير كرده كه جز حقيقت است ( مانند
موجود جانشين علل ماديه مجهوله و نظاير آن ) و يا " موجود " را به‏
معنايی گرفته كه با حقيقت خدا هم نمی‏سازد چنانكه می‏گويند " ماده =
موجود " يا " موجود = ماده به اضافه زمان و مكان " ، و پس از تحليل‏
به دست می‏آيد كه گويندگان اين سخن در تطبيق معنای خيالی صواب خود به‏
واقعيت خارج كه الهيين می‏گويند خطا می‏نمايند .
پس در مورد هر ادراك ناصواب و فكر فاسد ، به ترتيبی كه ذكر شد ،
بايد نقطه حقيقی را - كه به اصطلاح فلسفی مورد " انتقال ما بالعرض مكان‏
ما بالذات " يعنی تطبيق حكم صواب قوه‏ای به مورد حكم صواب قوه ديگری‏
است - به دست آورده و فهميد كه هيچ ادراكی نمی‏تواند خطای مطلق بوده‏
باشد و در جهان هستی به حسب حقيقت خطايی پيدا شود ، بلكه پيوسته فكر
اصلی و ادراك حقيقی در مورد خطا صواب می‏باشد .
بر حرف هيچكس منه انگشت اعتراض
آن نيست كلك صنع كه خط خطا كشد