غير از اين نيست .
ويليام جيمز به نقل مرحوم فروغی میگويد :
" میگويند حق رونوشت امر واقع است ، يعنی قولی كه مطابق با واقع
باشد حق است . بسيار خوب ، اما واقع چيست كه مطابقت با او قول حق
باشد ؟ آيا امری ثابت و لا يتغير است ؟ نه ، زيرا عالم متغير است و هيچ
امری در او ثابت نيست . پس بهتر اين است كه بگوييم قول حق آن است كه
بر آنچه فعلا هست تأثير نيكو دارد ، پس قول چون نتيجه صحيح دارد حق است
نه آنكه چون حق است نتيجهاش صحيح است " .
گروهی میگويند :
" حقيقت يعنی فكری كه تجربه آن را تأييد كرده است " .
اين گروه نيز انطباق فكر با تجربه و نتيجه عملی دادن را علامت حقيقت
نمیدانند بلكه میگويند معنای حقيقت غير از اين نيست .
گروهی ديگر میگويند :
" حقيقت يعنی فكری كه در اثر مقابله و مواجهه حواس با ماده خارجی
پيدا میشود ، پس اگر فرض كنيم دو نفر در اثر مواجهه و مقابله با يك
واقعيت دو نوع ادراك كنند يعنی اعصابشان دو گونه متأثر شود هر دو
حقيقت است ، مثلا اگر يك نفر يك رنگ را سبز و شخص ديگر همان رنگ را
سرخ ديد هر دو حقيقت است زيرا هر دو كيفيت در اثر تماس حواس با خارج
پيدا شده است " .
برخی میگويند :
" حقيقت يعنی آن چيزی كه پذيرفتن او برای ذهن سهلتر و آسانتر باشد ،
مثلا اينكه میگوييم " وجود داشتن جهان خارج حقيقت است " يعنی پذيرفتن
آن برای ذهن سهلتر و آسانتر است و غير از اين معنايی ندارد " .
حقيقت را طورهای ديگری هم تفسير كردهاند ، مثل آنكه :
" حقيقت يعنی آن فكری كه ذهن با اسلوب علمی به سوی او هدايت شده
باشد " .
|