جمله‏ای كه مضمونش اين است : " فكر زاييده جزء ماده و جزء مغز بوده و
غير از هر دوتاست " آيا اين سخن صريحا نمی‏رساند كه خود معلوم ( جزء
ماده ) به فكر ما نمی‏آيد و آنچه مظروف و متعلق فكر ماست غير از واقعيت‏
خارج است ( 1 ) ؟ آنگاه اين

پاورقی :
> شكاكان را وادار نموده است كه ارزش قطعی معلومات را نفی كنند
اختلاف ادراكات موجودات ادراك كننده است . پيروهون مؤسس مكتب‏
شكاكان يكی از ده سببی كه برای نفی ارزش يقينی معلومات دليل آورده‏
اختلاف ادراكات اشخاص مختلف است . اينكه ما ابتدائا پيروان مكتب‏
ماترياليسم ديالكتيك را جزو اصحاب جزم و يقين شمرديم ، به حسب ادعای‏
خود آنها بود و الا در حقيقت در مقابل مكتب شك ( سپتی سيسم ) و مكتب‏
متافيزيك ، مكتب سومی از لحاظ بيان ارزش معلومات وجود ندارد ، يا
بايد از اصول متافيزيك پيروی نمود و يا تابع " سپتيسيسم " شد . تفصيل‏
بيشتر در مقاله چهارم خواهد آمد .
. 1 برای آنكه مقصود واضح شود بايد اين مقدمه را در نظر داشت :
در اصطلاح فلسفی علم بر دو گونه است : علم حضوری و علم حصولی .
علم حضوری يعنی علمی كه عين واقعيت معلوم پيش عالم ( نفس يا ادراك‏
كننده ديگری ) حاضر است و عالم شخصيت معلوم را می‏يابد ، مانند علم نفس‏
به ذات خود و حالات وجدانی و ذهنی خود .
علم حصولی يعنی علمی كه واقعيت معلوم پيش عالم حاضر نيست ، فقط
مفهوم و تصويری از معلوم پيش عالم حاضر است ، مثل علم نفس به موجودات‏
خارجی از قبيل زمين ، آسمان ، درخت ، انسانهای ديگر ، اعضای بدن خود
شخص ادراك كننده .
در علم حضوری مطابق تعريف بالا علم و معلوم يكی است يعنی وجود علم عين‏
وجود معلوم است و انكشاف معلوم پيش عالم به واسطه حضور خود معلوم است‏
در نزد عالم و از اين جهت اين علم را " حضوری " می‏نامند به خلاف علم‏
حصولی كه واقعيت معلوم غير از واقعيت علم است و انكشاف معلوم پيش‏
عالم به واسطه مفهوم يا تصويری است كه از وی در پيش خود دارد و به‏
عبارت ديگر به واسطه حصول صورتی است از معلوم در نزد عالم و از اين‏
جهت اين علم را " حصولی " می‏نامند . تمام اطلاعات ما نسبت به عالم‏
خارج از ذهن علم حصولی است .
در علم حصولی آن چيزی كه ذهن اولا و بالذات و بلا واسطه می‏يابد همان >