شخص اشكال كننده بيشتر می‏پسندد ، ما در مورد ادراك خط و سطح و جسم‏
می‏پنداريم چيزهايی بی‏خواص ماده موجود شده‏اند يعنی در ظرف پندار ما
چيزهايی بی‏خواص ماده موجود شده‏اند و اين چيزها موجودند زيرا خطا و صواب‏
و پندار و حقيقت ، مفاهيمی هستند نسبی و قياسی ، پندارهای ما هنگامی كه‏
با خارج سنجيده شود پندار و پوچ است وگرنه حقيقتی است از حقايق .
اين سخن را كه در مورد محسوسات با حواس ظاهره گفتيم ، در مورد خواص‏
روحی مانند اراده و كراهت و حب و بغض و علم و تصديق ( وجدانيات به‏
اصطلاح منطق ) نيز صادق و قابل تطبيق است زيرا ما اين پديده‏ها را آشكار و
بی‏ترديد در خودمان مشاهده می‏نماييم در حالی كه خواص عمومی ماده را از
قبيل انقسام و

پاورقی :
>
گروهی از فلاسفه اروپا كه آنها را " عقليون " می‏گويند ( كسانی كه به‏
پاره‏ای از تصورات ناشی از فطرت و غير منتهی به حس معتقدند ) منشأ اين‏
تصورات را فقط عقل می‏دانند . اين گروه می‏گويند چون نقطه ( شی‏ء بدون بعد
) و خط ( شی‏ء يك بعدی ) و سطح ( شی‏ء دو بعدی ) در خارج وجود ندارد و
آنچه وجود دارد اشياء سه بعدی يعنی اجسام است ، پس منشأ اين تصورات‏
نمی‏تواند احساس باشد زيرا احساس فرع آن است كه " محسوس " وجود
خارجی داشته باشد ، پس اين تصورات مستقيما از قوه عقلانی ناشی شده است.
گروه ديگر كه آنها را " حسيون " می‏گويند ( كسانی كه تمام ادراكات و
تصورات را منتهی به حس می‏دانند ) معتقدند كه منشأ تصورات رياضی نيز
ادراكات حسی خارجی است ، می‏گويند تصور نقطه و خط و سطح و دايره و غيره‏
نيز از ديدن اشيائی در طبيعت برای ذهن حاصل شده است ، لكن آن اموری كه‏
ابتدائا منشأ تصور اين مفاهيم هستند مصداق دقيق و واقعی نيستند بلكه آنها
نمونه ناقصی برای ذهن هستند و ذهن پس از ادراك آنها با قدرت فعاله خود
كامل آن نمونه‏ها را می‏سازد ، مثلا ديدن اشيائی مانند سر سوزن ، نمونه شده‏
است كه ذهن تصور نقطه حقيقی را اختراع نمايد ، و ديدن چيزهای باريكی‏
مانند نخ نازك و چيزهای مدوری مانند ماه شب چهارده ، برای ذهن نمونه‏
واقع شده كه تصور خط و دايره را به معنای هندسی آنها ابداع نمايد .
هر چند عقيده عقليون داير بر اينكه تصورات مفاهيم هندسی هيچ‏گونه‏
استنادی به احساس ندارد صحيح نيست و دليلی هم كه اقامه كرده‏اند و در
بالا ذكر شد ناتمام است ( چنانكه در فلسفه درباب نسبت مقدار به جسم‏
ثابت شده ) لكن اين اندازه مورد >