اينان به حكم دانش و بينش ، دوستان حقيقت و شيفتگان واقعيت بوده و
آرزويی بجز تكميل علم و عمل و خدمتگزاری انسانيت نداشته و پايه اين كاخ‏
با عظمت را گذاشته‏اند و زهی

پاورقی :
> شود به زير پای من نگاه كند . مردم متوجه مقصود حقيقی اين جمله‏
نمی‏شدند تا آنكه من بزرگ شدم و سنم مقتضی شد و آنچه بر سينه مجسمه نوشته‏
شده بود خواندم و مقصود را دريافتم ، پس زير آن ستون چوبی را كه در زير
مجسمه بود حفر كردم و در آنجا حفره تاريكی يافتم كه هيچ نور در آن داخل‏
نمی‏شد و از طرفی ممكن نبود آتشی برای روشنايی آنجا برد زيرا باد مخصوصی‏
به شدت می‏وزيد و آتش را خاموش می‏كرد . از اين جهت زياد اندوهگين شدم‏
و در اين حال خواب بر من غلبه يافت ، پس ناگاه صورتی كه مانند صورت‏
خودم بود بر من آشكار شد و گفت برخيز ای بلينوس و داخل اين حفره زير
زمينی شو ! من گفتم آنجا تاريك است و رفتن مقدور نيست ، پس به من‏
دستور داد كه آتشی را به كيفيت خاصی در داخل يك جسم شفاف قرار دهم تا
باد نتواند آن را خاموش كند و ضمنا بتوانم از آن نور استفاده كنم ، پس‏
من بسيار خوشوقت شدم و دانستم كه راه مقصود را دريافتم ، پس گفتم تو
كيستی كه چنين منتی بر من نهادی ؟ در پاسخ گفت من معنا و سر باطن خودت‏
هستم ، پس ، از خواب با خوشوقتی بيدار شدم و طبق دستور عمل كردم ،
همينكه داخل آن حفره تاريك شدم مجسمه مردی را ديدم كه لوحی در دست‏
داشت و كتابی در پيش ، در آن لوح نوشته بود " صنعت طبيعت در
اينجاست " و در آن كتاب نوشته بود " اين است سر خلقت " و من از
آنجا علم علل اشياء را آموختم و نامم به حكمت مشهور شد " .
فيثاغورس ( Pythagoras ) در قرن ششم قبل از ميلاد تولد يافته و از
معاريف حكمای قديم است . عقيده وی درباب اعداد و اينكه " عدد " اصل‏
وجود است و پيدايش همه امور به وسيله تركيبهای عددی است ، معروف است‏
و در كتب فلسفه ذكر می‏شود . شيخ‏الرئيس در شفا شرح مبسوطی از عقيده وی‏
نقل می‏كند و به پاسخ می‏پردازد .
فيثاغورس زمين را كروی و متحرك می‏دانسته و می‏گفته است كه زمين و همه‏
سيارات و از آن جمله خورشيد و يك كره نامرئی ديگر گرد يك كانون آتش‏
كه غير مرئی است می‏چرخند . وی به مشرق زمين مسافرت كرده و بعضی از آراء
خود را از دانشمندان مشرق استفاده نموده و پس از مراجعت از سفر و عودت‏
به وطن به ايتاليا >