حواس پنجگانه از خارج وارد ذهن می‏شود . تصورات مجعول را چون متخيله‏
می‏سازد می‏دانيم كه البته معتبر نيستند . مفهوماتی هم كه از خارج وارد ذهن‏
می‏شوند نمی‏توانيم مطمئن باشيم كه مصداق حقيقی در خارج دارند ، اگر هم‏
داشته باشند يقين نيست كه صورت موجود در ذهن ما با امر خارجی مطابق‏
باشد ، چنانكه صورتی كه از خورشيد در ذهن ما هست مسلما با حقيقت‏
موافقت ندارد زيرا به قواعد نجومی می‏دانيم خورشيد چندين هزار برابر زمين‏
است و حال آنكه صورتش در ذهن ما به اندازه يك كف دست هم نيست " .
درباره فطريات می‏گويد :
" فطريات كه عقل آنها را بالبداهه دريافت می‏نمايد يقينا درست است‏
و خطا برای ذهن در آنها دست نمی‏دهد ، مانند شكل و حركت و ابعاد ( از
امور مادی صرف ) و دانايی و نادانی و يقين و شك ( از امور عقلی صرف )
و وجود و مدت و وحدت ( از امور مشترك بين مادی و عقلی " .
ايضا درباره فطريات می‏گويد :
" هر كس به شهود و وجدان بالبداهه حكم به وجود خويش می‏كند يا ادراك‏
می‏نمايد كه مثلث سه زاويه دارد و كره بيش از يك سطح ندارد و دو چيز
مساوی با يك چيز متساوی هستند " .
دكارت در فلسفه خود در الهيات و طبيعيات ، تنها فطريات و معقولات‏
صرفه را پايه قرار می‏دهد و مطابق روش منطقی مخصوص به خود سلوك كرده ،
آراء و نظريات خاصی درباب نفس و جسم و خدا و اثبات لا يتناهی بودن‏
جهان و غير اينها اظهار می‏دارد .
جماعت ديگری از فلاسفه مانند لا يب نيتس و مالبرانش ( 1 ) و اسپينوزا
( 2 ) كه بعد از دكارت آمده‏اند اجمالا عقيده وی را درباب محسوسات و
اينكه محسوسات حقايق

پاورقی :
. 1 . Malebranche
. 2 . Spinoza