آیتالله مصباح در زمان احمدینژاد گفت:
وقتی حکم را از ولی فقیه گرفته، اطاعت واجب است – اما به آقای روحانی
میگوید: «دین را در فیضیه آموختی یا لندن» - بعداً هم احمدی نژاد را
نقد کرد و ...؟ (تعداد بسیاری از کاربران از شهرهای متفاوت)
ما نمیدانیم که ایشان راجع به آقای احمدینژاد چنین فرمودهاند یا خیر؟
اما مضمون «دین را در فیضیه آموختی یا لندن» که خطاب به آقای روحانی
بود را در رسانهها خواندهایم. منتتهی برای روشن شدن اصل مطلب، صرف
نظر از حبّها و بغضها و جانبداریها، به نکات ذیل دقت نمایید:
الف – بحث اطاعت، همیشه در مقابل «دستور = امر» میباشد، نه نظریه؛
ب – بدیهی است که وقتی کسی در چارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران و به
رأی مردم انتخاب شد و دولتی تشکیل داد، دستورات دولتی که توسط رییس
جمهور یا وزرا ابلاغ میشود، لازم الاجراء میباشند. البته دولت نیز حق
ندارد خارج از چار چوب قانون حکم دهد و اگر تخلف نمود، مجلس و ...،
موظف و مکلف هستند.
ج - دستورات رییس جمهور (دولت) در قالب مصوبه و بخشنامه ابلاغ میگردند
و نه نظریه. محدودهی این دستورات نیز باید در چارچوب اختیارات و وظایف
تعریف شده برای «قوه مجریه» باشد. بدیهی است که نظریهپردازی در خصوص «دین»،
در این چارچوب نمیباشد؛ همان طور که رییس جمهور خود به آن اذعان دارد.
حالا اگر برخی از مقامات و حتی رییس جمهورها، از این فرصت، امکان،
اشتهار، تریبون و ...، برای ابراز نظریات شخصی خود [به ویژه راجع به
دین] بهرهبرداری میکنند، امر دیگری است. و البته صادقانهتر است اگر
این گونه نظریات را قبل از انتخاب شدن بدهند.
د – آنجا که سخن از لزوم اطاعت است، در مقابل دستورالعملها و تصمیمات
است که در چارچوب قوانین اتخاذ و ابلاغ میگردد، اما آن جا که گفته میشود:
«دینت را از فیضیه آوردی یا انگلستان»، در مقابل نظریهپردازی است. چه
کسی گفته که حتی نظریات رییس جمهور باید اطاعت شود؟!
ﻫ – علما و بالاخص فقها، در مورد «دین» و معارف و احکام دینی، با کسی
تعارف و شوخی ندارند. لذا ممکن است که بنا به مصالح کلّی، نسبت به
عملکردهایی در دولتها یا مواضعی موافق نباشند، سکوت کنند و یا حتی
همراهی کنند تا کار به صلاح کشیده شود و یا دست کم به مفسدهی بیشتری
کشیده نشود، اما اگر مبانی اساسی اسلام در اعتقادات و نیز احکام،
دستخوش تحریف یا سوء استفاده سیاسی گردد، حتماً و حتماً بسیار محکم رد
میکنند؛ خواه احمدینژاد یا مشایی بگویند، یا روحانی، یا هاشمی، یا
خاتمی، یا حجاریان و ... . به ویژه اگر بوی سکولاریسم بدهد که با اساس
مبانی اسلامی و نیز اساس جمهوری اسلامی ایران منافات دارد.
و – دقت کنیم که هر کسی آزاد است و میتواند نظری داشته باشد، اما دو
نکته بسیار مهم است.
اول آن که اگر کسی در جایگاه مکتب خاصی قرار گرفت و خود را از آن طیف
معرفی کرد، نباید نظرات مخالف را به نام آن مکتب، دین و مذهب ارائه دهد.
همانطور که از یک پزشک سوء استفاده تجاری انتظار نمیرود – از یک آدم
فرهنگی رفتار غیر فرهنگی از خود نشان دهد، از یک روحانی انتظار نمیرود
که مبتلا به مفاسد اعتقادی، اخلاقی و رفتاری شود ...، از یک کسی که
مدعی اسلام شناسی و ملبس به لباس روحانیت میباشد نیز انتظار نمیرود
که خلاف چارچوبهای معرفتی دینش، نظریهپردازی نماید.
دوم: کسی که در این نظام از سوی مردم انتخاب میشود، باید دقت کند که
اولاً مردم چون اسلام و بالتبع نظام جمهوری اسلامی ایران را پذیرفته و
انتخاب نمودهاند، به او رأی دادهاند و ثانیاً چون او خود را معتقد به
اسلام، نظام، ولایت و قانون اساسی معرفی کرده و جلوه داده است، مورد
قبول قرار گرفته است. لذا پس از کسب رأی و صدرات، تغییر جهت دادن،
مطلوب هیچ کس نیست.
و – ما (مردم)، یا مسلمان و انقلابی هستیم، یا اگر مسلمان و انقلابی
نیستیم، ایرانی هستیم و یا اگر عِرق ملی هم نداشته باشیم، دسته کم
انسان و دارای عقل و شعور هستیم. لذا باید همه مسائل را چه در شئون
فردی زندگی و چه اجتماعی و سیاسی، با دقت، تأمل و بصیرت دنبال کنیم،
چرا که خیر و ضررش متوجه خودمان میشود. و البته اجازه ندهیم که ما را
عوامانی فرض کنند که میتوانند به سو که میخواهند بکشانند.
دقت کنیم که ریاست جمهوری، نمایندگی مجلس شورای اسلامی، شورای شهر و
...، تیم فوتبال یا فیلم و سریال نیست که مقبولیت و مشروعیتشان محدود
به تبلیغات یا شعارهای ژورنالیستی باشد، بلکه مناصبی است که سرنوشت یک
ملت را متأثر مینماید. لذا هر سخن، هر نظر، هر دیدگاه، هر تصمیم، هر
عملکرد و هر گونه موضعگیری آنها، به ویژه در قبال دین، از اهمیت خاصی
برخوردار است.
منبع:x-Shobhe |