بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

متفرقه/شبهه55

خداوند در قرآن برای پیامبر و اهل بیت (ع) نیز قداستی قائل نشده است، چرا آیت‌الله مصباح رعایت قداست را از شروط انتقاد به ولی فقیه می‌داند؟


همان طور که در بخش اول تحت عنوان پاسخ بیان گردید، در این بخش نیز معلوم نیست که نویسنده می‌خواهد بداند، آیا می‌توان بدون رعایت قداست به ولی‌فقیه انتقاد کرد؟ یا می‌خواهد به بهانه‌ی تشریح سؤال قداست اهل عصمت (ع) را نفی کند و یا این که نظرات آیت الله مصباح یزدی را آن هم با جملات ژورنالیستی رد کند؟!

اما در هر حال پاسخ به حواشی [که به بهانه‌ی تشریح سؤال مطرح شد] بسیار واجب‌تر می‌نماید، چرا که با مثله‌ کردن آیات قرآن کریم، قداست اهل عصمت (ع) نفی شده است!

اساساً روش ایجاد و القای شبهه این است که ضمن مخلوط نمودن مفاهیمی از حق و باطل، اول صورت مسئله را غلط طرح می‌کنند و سپس بر اساس آن صورت سؤال می‌کنند که اگر چنین است، پس چرا چنان شد؟!

نویسنده گفته است: خداوند قداست هیچ مخلوقی را بر نمی تابد، اگر خداوند قداستی برای اهل عصمت (ع) قائل بود، باید دال بر آن شواهدی در کتاب و سنت دیده می‌شد، مضافاً بر این که پنج آیه ابتدای سوره حجرات و آیات ۵۳، ۵۵، ۶۹ سوره احزاب آمده است، تماماً در نکوهش آزار و اذیت رساندن و ایجاد زحمت و دردسرفراهم کردن برای پیامبر است نه \"قداست و جلالت\" قائل شدن برای او! یعنی جنبه سلبی دارد نه ایجابی، نفی و نهی است نه امر و الزام(؟!) و نتیجه گرفته که همه‌ی آیات رفتاری با پیامبر (ص) رویکرد تربیتی برای رفتار شخصی داشته است و نه رابطه‌ی حکومتی!

اولاً معلوم نیست که نویسنده این ادعاها و این برداشت‌ها و تفسیر به رأی‌ها را از کجا آورده است؟! ثانیاً چه کسی گفته که اگر خداوند متعال به مؤمنین فرموده است که چنین یا چنان رفتاری داشته یا نداشته باشید، جنبه‌ی سلبی دارد و نه ایجابی و نهی است و نه امر! ثالثاً کدام «نهی» است که جنبه‌ی «امری» ندارد. چه تفاوتی است میان «امر» به این که چنان کن با «امر» به این که چنان نکن [که آن را نهی می‌خوانیم] وجود دارد؟ و نهی نیز ایجابی است.

وانگهی، اگر خداوند متعال در ابتدای سوره‌ی الحجرات فرموده است که ای مؤمنین در هیچ امری از خدا و رسول پیشی نگیرید. چرا ما باید فرض کنیم که مربوط به امور شخصی یا رفتار تربیتی اشخاص است؟! چرا از معنای آیه همان چیزی که در ظاهر و باطنش پیداست را نفهمیم، که می‌فرماید: در هیچ امری [اعم از شخصی، اجتماعی، سیاسی، حکومتی، اقتصادی، اجتماعی و ...] از خدا و رسول پیشی نگیرید. منم، منم، نکنید. مکتب‌سازی نکنید. قرائت جدید راه‌ نیاندازید. تفسیر به رأی نکنید. و گمان نکنید که شما از خدا و رسول بیشتر می‌دانید. و البته همان طور که شاهدید، خطاب آیه به مؤمنین است،‌ چون به غیر از مؤمنین کسی به خدا و رسول اعتقاد درست و کاملی ندارد که این معانی را درک کند. مضاف بر این که چرا درنیابیم که این دستور همان بیان قداست است؟! چه تقدسی از این بالاتر که خداوند دستور می‌دهد در هیچ امر از او پیشی نگیرید؟

وقتی در آیه دوم خداوند متعال بدین مضمون می‌فرماید که صدای خود را مثل سخن گفتن با یک دیگر بر او بلند نکنید و از واژه‌ی «لا ترفعوا» استفاده می‌نماید و تأکید دارد که این عمل موجب حبط و از بین رفتن همه‌ی اعمال شما می‌شود، چرا نفهمیم که «صدا» فقط به اصواتی که از حلق در می‌آید گفته نمی‌شود و به هیچ پیام یا شعار دیگری اطلاق نمی‌گردد؟ چرا نفهمیم منظور این است که نه تنها صدای ظاهر حلقومی، بلکه هیچ حرف و منطق خود را رفیع‌تر از حرف و منطق او ندانید، چرا که او:

(النجم): وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى(3) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏(4) عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى‏(5)

و هرگز از روى هوى و هوس سخن نمى‏گويد - آنچه مى‏گويد به جز وحيى كه به وى مى‏شود نمى‏باشد – [اسرارى است كه] جبرئيل شديد القوى به وى آموخته است.

و چرا نفهمیم که این نه قداست بخشیدن، بلکه بیان قداستی است که خداوند متعال برای ایشان قائل شده است.

این ظاهر بینی و سطحی نگری، سنت وهابیون است. لابد گمان کردند که منظور از آیه سوم که خداوند می‌فرماید: آنان که نزد او آهسته صحبت می‌کنند، کسانی هستند که خداوند قلوبشان را به تقوا آزمایش کرده است، این است که نزد او پچ پچ کنند!

آیا آیات مبارکه‌ی «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمينَ (الأنبیاء - 107)» - « وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلىَ- ثمُ‏َّ دَنَا فَتَدَلىَ - فَكاَنَ قَابَ قَوْسَينْ‏ِ أَوْ أَدْنىَ‏ - فَأَوْحَى إِلىَ‏ عَبْدِهِ مَا أَوْحَى‏(النجم 7-10) - «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً (الاحزاب -45) - « مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً (النساء -80) - « لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً (الاحزاب21) ... و ده‌ها آیه‌ی دیگر، فقط ناظر به رفتار و تربیت شخصی است؟ و بیان‌گر قداست ایشان نمی‌باشد؟!

آیا آیات مبارکه‌ی: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً (الاحزاب -33)» و نیز « قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّه فِي الْقُرْبى‏ (الشوری – 23) و صدها حدیث به نقل از شیعه و سنی در تأویل و تفسیر آن، دلیل بر قداست اهل بیت (ع) نمی‌باشد؟!

چه کسی گفته آیه‌ی 45 – الحاقه، نوعی عتاب و خطاب به رسول است؟! چرا شعور خود را به کار نمی‌اندازند تا بفهمند که این استدلالی بر وحی بودن سخنان اوست؟ چرا دقت نمی‌کنند که خداوند در آیات قبلی اتهاماتی مانند: جملات کاهنی یا شعر بودن آیات را که منشاء آن خود فرد است را نفی می‌کند و تأکید می‌نماید که آن چه او فرموده وحی نازل است که اگر چنین نبود و از خودش سخنانی می‌گفت و آنها را به ما نسبت می‌داد، رگ گردنش را می‌زدیم. پس حالا که سالم و سلامت و پر قدرت مقابل شما ایستاده، بفهمید که چنین نیست. مضاف بر این که این معنا، عین بیان قداست است، عین بیان عصمت است. وانگهی به فرض آن که خدای متعال به نبی‌اش عتاب و یا خطابی هم بکند، دلیل و مجوزی نیست که هر کسی این جسارت را به خود بدهد. مگر همگان در مقام خداوند هستند؟!

چرا این افراد «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً» به چند روایت و حدیث درباره‌ی دعوت تفکرها به نقد سالم، که دال بر عقلانیت و عدالت است برای نقی «قداست» اهل عصمت (ع) استناد می‌کنند ولی هیچ حدیث دیگری را نمی‌خوانند؟! اینها که منکر مقام قدسی پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) هستند، چه خواهند گفت اگر بخوانند:

اسم خدا، نشانه‌ی خداوند است و نه خود خداوند. لذا مخلوقات او نشانه‌ها یا همان اسماء الهی هستند و اسم اعظم برترین نشانه است. موجودی که وجودش بیش از هر وجود دیگری تجلی خداوند متعال است. پس هر کجا نامی از «اسم‌الله» به میان می‌آید، اشاره به رسول خدا (ص)، اهل بیت (ع) و سایر وجودهای قدسی دارد. مگر نه این است که خداوند اسم‌های حسنی را به آدم آموخت و سپس به ملائک دستور داد که به او سجده کنند؟ و مگر امام صادق (ع) در ذیل آیه‌ی مبارکه «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها – و برای خدا اسم‌های نیکو است، پس با آنها او را بخوانید (الاعراف – 180)» نفرمود: «نحن والله الأسماء الحسنی التی لا یقبل من العباد عملا الاّ بمعرفتنا – والله که آن اسمای حسنی (نشانه‌های برتر) ماییم، که عمل هیچ یک از عباد مقبول نمی‌افتد مگر به [نسبت] شناختی که از ما دارند؟

آیا قداستی بیش از این را به دنبال می‌گردند؟! چطور شد به چند روایت که فرموده‌اند: اگر انتقادی از ما دارید، آزادانه بگویید، با ما مصنوعی (ریاکارانه، منافقانه، ظاهر صلاحانه و ...) برخورد نکنید استناد می‌کنند تا «قداست» را نفی کنند، اما نمی‌خوانند که پیامبر اکرم (ص) در روز غدیر (به سند شیعه و سنی) فرمود:

«معاشر الناس!‌أنا صراط المستقیم الذی أمرکم باتباعه ثم علیّ من بعدی، ثمّ ولدی من صلبه ائمه یهدون بالحق و به یعدلون»

ای انسان‌ها! منم صراط مستقیم. آن کسی که به تبعیت از او امر شده‌اید و پس از من علی و سپس امامانی که فرزندان او هستند و به سوی حق هدایت می‌کنند و عدالت با آنها بر پا می‌گردد. (خطبه‌ی غدیر)

آیا این قداست نیست و این امور به رفتارهای شخصی بر می‌گردد. و منظور از برپایی عدالت مثلاً در خرید نان برای شکم شخصی یا توزیع عادلانه‌ی آن در خانواده می‌باشد؟! چه خواهند گفت، اگر حدیث امام رضا علیه‌السلام را بخوانند که فرمود:

«بالامام تمام الصلاه و الزکاه و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفیء و الصدقات و إمضاء الحدود و الاحکام و ....» (اصول کافی،

کامل شدن نماز و زکات و حج و جهاد و بسیار شدن غنیمت و صدقات و اجرای حدود و احکام و نگهداری مرزها و اطراف به وسیله امام است. امام است که حلال خدا را حلال و حرامش را حرام نماید و حدود خدا را به پا دارد و از دین خدا دفاع کند و ... (اصول کافی، ج1، کتاب الحجه، ص 286 ترجمه).

آیا این روایات بیان قدسیت نیست و مسائل زکات، حج، جهاد، نگهداری مرزها و ...، مسائل حکومتی نمی‌باشد و اطاعت از امام در همه‌ی این موارد واجب شمرده نشده است؟! آیا خداوند فرموده در مسائل و رفتارهای شخصی از وحی و پیامبر (ص) و ولات امر اطاعت کنید، اما در مسائل اجتماعی، سیاسی، حکومتی و ...، از هر که دلتان خواست اطاعت کنید؟!

آیا آیات کریمه‌ی:

قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرينَ (‌آل عمران -32)

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً (النساء -59)

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُمْ (محمد -33)

و ده‌ها آیه دیگر که به اطاعت محض از پیامبر اکرم (ص) دستور می‌دهد و او را در آیه‌ی مبارکه‌ی «النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم‏ (الاحزاب – 6)، از مؤمنین به خودشان نزدیک‌تر می‌خواند، بیان قداست نیست و امر به اطاعت از رسول (ص) فقط در امور شخصی است و این آیات فقط برای تربیت اعراب جاهلیت در برخورد حضوری با پیامبر (ص) بوده است؟!

باید دقت شود که این فقط «وهابیت» است که نفی عصمت، قداست، اولویت، حیات، شفاعت و ... پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت (ع) را مقدمه و لازمه‌ی نفی دین می‌داند که او دنبال می‌کند و به همین سبب منکر آنهاست و به خاطر وابستگی به انگلیس، آیات را ایجابی ندانسته و نیز به روابط شخصی محدود می‌کند.

جالب است همین جنابان وقتی می خواهند در افکار مسلمین انحراف ایجاب کنند، حتی شیطان را نیز به این بهانه که نامش در قرآن آمده است مقدس می‌شمرند و برای تطهیر او، انکار و استکبارش را اجباری و اراده‌ی الهی می‌نامند، اما نوبت به پیامبر و اهل بیت(ع) که می‌رسد، منکر هر گونه قداست و ضرورت اطاعت در همه‌ی فرامین فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... می‌گردند!

در تبیین و تثبیت حقد و کینه و دشمنی این تحریف کنندگان همین بس که مصداق بیان مبارک حضرت امیر علیه‌السلام «لا تترُکُواالاَمرِ بِالمعروفِ وَالنّهی ِعَن ِالمُنکرِ فَیُولی علیکم شِرارَکُم ثُمَ تَدعُون فلایُستجابَ لکم - "امر به معروف و نهی از منکر" را ترک مکنید که اشرارتان بر شما ولایت می‌کنند، سپس (برای دفع شرّ آنها) دعا می‌کنید، اما هرگز دعایتان مستجاب نمی‌شود (نهج البلاغه نامه۴۷)، را حمله به نظام و ولی‌فقیه گرفته‌اند، اما در مقابل شیاطین بزرگ و کوچک خارجی و داخلی، سازمان‌های جاسوسی و ضد جاسوسی، افکار انحرافی و وابسته ... و مفاسد و مظالم مهلک فرد و جامعه ساکت و تسلیم و خاضع‌اند و اگر متذکرشان شوید، احیاناً آیه‌ی مبارکه «لا إِكْراهَ فِي الدِّين‏» را برای شما قرائت می‌کنند. آیا خود اینان همان منکرهایی نیستند که اگر مقابلشان نایستیم، زمینه برای ولایت شرور بر سر مسلمین مساعد می‌گردد؟

لذا، هر فردی که احترام خود را هتک ننماید، به حد خود مقدس است، چه رسد به فرد عالم، مؤمن، متقی و چه رسد به «ولی فقیه». پس سخن آیت الله مصباح یزدی مبنی بر این که در انتقاد باید «قداست و جلالت» رعایت شود، سخن درستی است و منحصر به ولی فقیه هم نیست. حالا یک عده خوششان نمی‌آید، نیاید. (پس جواب فقط همین سه خط بود).

مابقی سخنان حاشیه‌ای و گریز به دیدار ایشان با آقا تا مسئله‌یNGO و وبلاگ‌نویسی‌ها و به رخ کشیدن انتقاد از واترگیت یا افتضاح مونیکا و ...، و از همه خنده‌دارتر وصل آنها به آیات کریمه، احادیث و تاریخ اهل بیت(ع) و در نهایت نفی ضرورت رعایت احترام و قداست هر کسی در موقف و روش بیان انتقاد، همه گریزهای بی‌منطق و بی‌ربط است که صرفاً به درد جوّسازی می‌خورد.

اشاره شد که ممکن است «قداست بخشی» غرور بیاورد! سؤال ما این است که حال به خاطر این امکان چه باید بکنیم؟! آیا باید حرمت شکنی کنیم تا مبادا غروری به کسی دست دهد؟ آیا باید در انتقاد بی‌تربیت و فحاش باشیم تا غروری دست ندهد؟!

هر کاری و هر رفتاری ممکن است در کسی موجب غرور شود؟ ممکن است شما مجرمی را به زندان بیاندازید و زندان موجب غرور او شود، آیا در اینجا هم می‌گویید که پس به زندان نیاندازیم؟!

اگر کسی می خواهد انتقاد کند، با رعایت همه شرایط انتقاد و حفظ همه‌ی حقوق، ادب و احترام خود و طرف مقابل انتقاد کند. آیا می‌تواند بگوید که من باید حرمت شکنی کنم، تا مبادا به او غروری دست دهد؟! آیا این انتقاد است، یا حیله؟!

پس معلوم است که منظور از سؤال، «امکان و جواز انتقاد از ولی فقیه» نیست، بلکه سؤال می‌کنند تا ببینند آیا می‌توانند از پاسخ مثبت یا منفی، بهانه‌ای به دست آورند تا فتنه و توطئه‌ و حرمت شکنی و ... کنند؟!

در خاتمه لازم است اشاره شود که جنابان نگران نوع احترام و چگونگی ابراز محبت و اردات آیت‌الله مصباح یزدی در دیدار با ولی فقیه نباشند. هر کسی در دیدار با مراد خود همین رفتارها را دارد. بوسیدن دست و پا که چیزی نیست، انسان همه‌ی دارایی و حتی جان خود و نزدیکانش را فدای محبوب می‌کند. همان گونه که اگر محبوبش خدا و رسول و ائمه باشند، در راه آنان به جبهه رفته و شهید می‌شود و یا شهید می‌دهد و اگر محبوبش نفس، قدرت و پول باشد، حتی جان هزاران نفر زن و کودک و پیر و جوان را در فلسطین، عراق، افغانستان و ... قربانی محبوب می‌کند و باکی هم از ناخوشایندی و «انتقاد» جهانیان ندارد.

این سنّت الهی است، کسانی که با دست امیرالمؤمنین علیه‌السلام (امام حق) بیعت نمی‌کنند، عاقبت ناچار می‌شوند که با شصت پای حجاج بن یوسف [با بوسیدن] بیعت کنند. چنان چه شاهدیم خود فروختگان، نه تنها دست و پای اربابان آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی خود را با جان و دل، با فهم و ادراک، با قلم و بیان و با اظهارات مستقیم، از دور هم می‌بوسند، بلکه آویزان نوکرهای دست چندم آنها و از جمله‌ بوق‌های تبلیغاتی آنان و دلارشان نیز هستند.

x-shobhhe.com

بازگشت به صفحه ی شبهات متفرقه

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved