ش (تهران): دربارهی «نظریه آشوب و بینظمی» توضیح علمی دهید
و بیان نمایید آیا نظریهی «نظم» را نفی نمیکند؟ این بحث امروزه در
محیطهای دانشجویی بسیار مطرح است.
ابتدا دقت شود که «نظم عالم هستی» یک نظریه نیست. بلکه
حقیقی و واقعی است و قابل اثبات عقلی و علمی میباشد و هم چنین قابل
رؤیت همگانی است.
اما «نظریهی آشوب»، نه تنها برهان نظم عالم را نفی نمیکند، بلکه خود
گام تازهی دانشمندان علوم تجربی غرب در اثبات بیشتر «نظم» است. چرا که
نظریه آشوب، سخن از «نظم در بینظمی» دارد. برای روشنتر شدن موضوع
باید به نکات ذیل که به صورت خلاصه مطرح میگردد، دقت و در آن تأمل
شود:
الف – جهت درک بهتر بحث، لازم است ابتدا معنای «نظم» را بدانیم تا
بتوانیم راجع به وجود نظم یا بینظمی سخن بگوییم.
نظم، [در یک عبارت ساده] عبارت است از: «رابطهی منطقی بین اجزا، برای
رسیدن به هدف یا نتیجهی معین». پس، چنان چه در همهی اجزای عالم و
انواع تجزیه و ترکیب و ارتباطشان این نظم دیده میشود، عالم هستی بر
اساس «نظم» آفریده شده است و حتی یک مورد بینظمی در عالم وجود ندارد.
به عنوان مثالی ساده: اگر گیاهی از آب و خاک و نور خوب برخوردار باشد،
رشد میکند و اگر دچار حریق شود، میسوزد. حال اگر گیاهی در ارتباط با
حریق یک بار سوخت، بار دیگر رشد کرد، بار دیگر میوه داد، بار دیگر
تبدیل به یک حیوان شد و ...، میشود گفت: نوعی بینظمی رخ داد است.
ب – این که در اصطلاح میگوییم: «بینظمی»، در واقع رابطهی منظم اجزا
را به نسبت هدف خودمان سنجیده و دال بر بینظمی میکنیم. به عنوان
مثال: اگر خودروها در خیابانها بدون رعایت قواعد راهنمایی و رانندگی
حرکت کنند، میگوییم «بینظمی» رخ داده است. اما آن حالت خودش نوعی نظم
است. یعنی اگر کسی بخواهد به عمد وضعیت تردد (ترافیک) را به هم بزند،
همین «نظم» عدم رعایت را طراحی و دیکته میکند.
ج – اسلام، از جهت که عالم هستی را خلق و صنع خداوند علیم و حکیم
میداند، از همان ابتدا قائل بر این بوده و هست که عالم هستی بر اساس
«نظم» استوار شده است و بینظمی در هیچ کجا دیده نمیشود.
مکاتب مادی از جهت که پذیرش «نظم» عالم موجب تثبیت «برهان نظم» میشد و
برهان نظم نیز اثبات میکند که هیچ نظمی بدون ناظم پدید نمیآيد، همیشه
سعی داشتند که القاء کنند «بینظمی» در بسیاری از پدیدهها و حوادث
دیده میشود. در حالی که نتوانستند هیچ سند یا نمونهای ارائه کنند و
نخواهند توانست.
وقوع حوادثی در طبیعت، مانند سیل، زلزله، طوفان، رعد و برق، انفجار
سیارات، پدید آمدن سیاه چالها و ...، نه تنها بینظمی نیست، بلکه عین
نظم خلقت است و به همین دلیل قابل مطالعه علمی است. وقوع برخی حوادث در
رفتار انسانی که از آن به «ناهنجاری» یا «آشوب» یاد میشود نیز نسبت به
هدفی که داریم، آشوب یا بی نظمی خوانده میشود، وگرنه خودش عین نظم
است. به عنوان مثال اگر عدهای بخواهن شهری را به آشوب بکشند، چه
برنامهی منظمی را برای خود تدوین و طراحی میکنند؟!
د – دانشمندان غربی، که همیشه منکر حقایق هستند و پس از ناچاری از
پذیرش مایلند آن را به نام خود ثبت کنند، اکنون به همان نتیجه بدیهی و
منطقی رسیدهاند و با جار و جنجال تبلیغاتی و البته هدفدار [توضیح داده
خواهد شد]، مبحث تئوری «آشوب» را مطرح کرده و میگویند: «در هر
بینظمی، نظمی نهفته است» و البته به جای یقین بردن بر وجود «ناظم»،
مدعی میشوند که این پدیدهها به صورت خودکار و تصادفی به وجود
میآیند(؟!)
جالب آن که ابتدا برای این که اثبات کنند عالم هستی تصادفی به وجود
آمده است، نظم عالم را منکر شده و مدعی وقوع بینظمی [یا آشوب] بودند و
اکنون که به نتیجه رسیدهاند بی نظمی و جود ندارد نیز میگویند: این
پدیدهها تصادفی به وجود آمده و بر اساس نظم خود عمل میکنند!
ھ – به صراحت میتوان اذعان نمود که همهی مشکلات دانشمندان غربی به
ریشهی اخلاقی «جهل و تکبر» میرسد. آنها همیشه بر این باور بوده و
هستند که هر چه را آنها شناختند و تأیید کردند، وجود دارد و هر چه را
نشناختند، پس وجود ندارد. در حالی که فلسفهی اسلامی به ما میآموزد:
«عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود» - یعنی نشناختن شما دلیل بر وجود
نداشتن نیست.
دانشمند انگلیسی به نام هیلز، در ۱۹۹۰ در تعریف آشوب می گوید: «بینظمی
و آشوب نوعی بینظمی منظم یا نظم در بینظمی است بینظمی از این رو که
نتایج آن غیر قابل پیشبینی است و منظم بدان جهت که از نوعی قطعیت
برخوردار است».
بدیهی است که جملاتی چون «بینظمی منظم» یا «نظم در بینظمی» اصلاً
معنا ندارد. بالاخره در ارتباط اجزا با هم، یا نظم هست و یا نیست و جمع
نقیض محال است.
اما چنان چه مشهود است، وی نیز نام هر نوع ارتباطی را که خودش نتواند
نتایجش را پیشبینی کند، بینظمی میگذارد. سپس با مطالعه آن میفهمد
که اتفاقاً نظم بر آن حاکم است.
و – نا گفته نماند که هدف اصلی این به اصطلاح نظریهها که به هیچ وجه
جدید هم نیست، توجیه رفتارها و ناهنجاریهای قدرتهای غربی و
فلسفهبافی برای جنایات آنان است. حال که جهان بیدار و معترض شده است،
می خواهند القاء کنند که اتفاقاً آن چه از تخریب و کشتار و هرج و مرج و
... توسط آنها صورت میپذیرد، نوعی «نظم» دادن در راستای هدف
«جهانیسازی» است. لذا ممکن است که با مطالعهی مقطعی، به نظر شما نوعی
بینظمی قلمداد شود، اما با مطالعهی در طول مشاهده میشود که این
بینظمی خودش عین نظم است. اما از آن جهت که میخواهند به اهداف سیاسی
خود قالب علمی دهند، معمولاً آنها را در قالب تئوریهای فلسفی یا فیزیک
بیان میکند و به اصطلاح خودشان (مدل فراکتال - fractal) را برای مبحث
مطالعه در طول و مشاهدهی نظم در بینظمی ارائه میدهند.
x-shobhe.com |