شهید آوینی

 

fehrest page

back page

 

حضرت فاطمه عليهاالسلام بلافاصله جو را آسيا نمود و خميرى ساخته و نان پخت ، آنگاه همه آنها را به سلمان داد و به او فرمود: اينها را بگير و به حضور پيامبر ببر.
سلمان گفت : اى فاطمه ! يكى از اين نانها را براى حسن و حسين بردار كه آرام شوند. فاطمه فرمود: اى سلمان ! ما از چيزى كه در راه خدا داده ايم ، نمى خوريم .
سلمان نانها را گرفت و نزد پيامبر آورد. وقتى چشم رسول خدا به سلمان افتاد، پرسيد: اى سلمان ! اين نانها را از كجا آورده اى ؟
سلمان گفت : از منزل دخترتان فاطمه .
پيامبر خدا كه خود نيز سه روز غذايى نخورده بود، برخاست و به سوى منزل فاطمه رفت ، و چون در را به صدا درآورد فاطمه در را باز كرد و هنگامى كه پيامبر چهره زرد فاطمه و چشمان فرورفته او را مشاهده كرد فرمود: دخترم ! چرا رنگ چهره ات زرد شده و چشمانت در حدقه به گودى رفته است .
فاطمه گفت : اى پدر! مدت سه روز است كه طعامى نخورده ايم ، و حسن و حسين از شدت گرسنگى بهانه گيرى كردند و اكنون به خواب رفته اند.
رسول خدا وارد منزل شده و حسن و حسين را از خواب بيدار كرده هر يك را بر يكى از زانوهايش نشانيد و فاطمه در مقابل پدر بر زمين نشست و پيامبر در حالى كه متاءثر شده بود او را در آغوش گرفت ، در اين حال على نيز وارد شده و در كنار پيامبر نشست و پيامبر با دستش او را به سوى خود كشيده و آنگاه به سوى آسمان نگريسته و گفت :
اى خدا و مولاى من ! اينان اهل بيت من هستند، پروردگارا از تو مى خواهم كه هرگونه زشتى و پليدى را از آنها دور كنى ، و ايشان را از معاصى تطهير و پاكيزه گردانى .
راوى گويد: سپس فاطمه برخاست و داخل اطاق مخصوص خود شد و پس از به جاى آوردن دو ركعت نماز دستش را به سوى آسمان بلند كرده و گفت :
پروردگارا! اين محمد پيامبر تو، و اين على پسرعموى او، و اينان حسن و حسين نوه هاى فرستاده و رسول تو هستند، طعامى از آسمان براى ما فرو فرست مانند آن طعامى كه بر بنى اسرائيل عطا نمودى ، گرچه آنان كفران نعمت كردند، بارخدايا آن طعام را بر ما عطا كن ، همانا خواهى ديد كه ما در مقابل آن شاكر و سپاسگزاريم .
ابن عباس گويد: سوگند به خداوند! هنوز دعاى فاطمه به آخر نرسيده بود كه كاسه اى پر از غذا، كه از آن بخار متصاعد مى شد فرود آمد و از آن بويى مانند مشك متصاعد گشت .
فاطمه عليهاالسلام آن غذا را برداشت و در مقابل پيامبر، على و فرزندانش ‍ گذارد، وقتى چشم على عليه السلام به آن غذا افتاد از فاطمه پرسيد: اين غذا را از كجا آورده اى ؟
پيامبر به على عليه السلام فرمود: اى على ! بخور و جستجو مكن ، سپاس ‍ خدايى را كه مرا زنده نگاه داشت تا ببينم كه چگونه از دخترم همان معجزه اى صادر مى شود كه از مريم دختر عمران صادر شده بود همان مريمى كه هرگاه زكريا در محراب عبادت نزد او مى رفت طعامى مى يافت و هنگامى كه از او سؤ ال مى كرد: اين طعام از كجا آمده است ؟ پاسخ مى شنيد: از طرف خدا، همان خدايى كه هركه را خواهد بى حساب روزى دهد.
پس همه ايشان از آن غذا خوردند و پيامبر از خانه فاطمه خارج گرديد.
ابن عباس در ادامه قصه اعرابى گويد: مرد باديه نشين هنگامى كه زاد و توشه راه را گرفت ، بر شتر خويش سوار شد و نزد قبيله بنى سليم بازگشت و هنگامى كه به آنجا رسيد با صدايى بلند فرياد برآورده و گفت : بگوييد كه خداوند يكى است و محمد فرستاده اوست .
مردان قبيله وقتى اين سخنان را از او شنيدند شمشيرها را برهنه كرده و اطراف او را گرفته و گفتند:
تو دين محمد را اختيار كرده اى در حالى كه او فردى ساحر و دروغگوست ؟
اعرابى گفت : چنين نيست ، اى قبيله بنى سليم ، به درستى كه معبود و خداى محمد صلى الله عليه و آله بهترين معبود است و محمد صلى الله عليه و آله بهترين پيامبر، من نزد او رفتم در حالى كه گرسنه بودم و او سيرم كرد، برهنه بودم لباسم داد، پياده بودم سوارم كرد، و آنگاه قصه سوسمار را براى آنان باز گفت و آن اشعارى را كه براى رسول خدا سروده بود براى آنها بازخواند و در آخر گفت :
اى قبايل بنى سليم ! اسلام بياوريد تا از آتش جهنم در امان باشيد.
پس در آن روز چهار هزار مرد شجاع اسلام آوردند و هميشه با پرچمهاى سبز خود در خدمت پيامبر حاضر و آماده بودند.
199/62 و من الكتاب المذكور: (665) روى فى المراسيل : اءن الحسن و الحسين كان عليهما ثياب خلق و قد قرب العيد فقالا لامهما عليهاالسلام : ان بنى فلان خيطت لهم الثياب الفاخرة اءفلا تخيطين لنا ثيابا للعيد يا اماه ؟ فقالت : يخاط لكما انشاءالله ، فلما اءن جاء العيد جاء جبرئيل بقميصين من حلل الجنة الى رسول الله صلى الله عليه و آله ، فقال له رسول الله صلى الله عليه و آله : ما هذا اءخى جبرئيل : فاءخبره بقول الحسن و الحسين لفاطمة و بقول فاطمة : يخاط لكما ان شاءالله ، ثم قال جبرئيل : قال الله تعالى لما سمع قولها: لا نستحسن اءن نكذب فاطمة بقولها: يخاط لكما ان شاءالله
ترجمه : به صورت مرسل روايت شده است :
امام حسن و حسين لباسهاى كهنه و مندرسى بر تن داشتند، پس در نزديكى يكى از اعياد به مادرشان فاطمه گفتند: براى فرزندان فلان كس لباس هاى تازه و فاخر دوخته اند، اى مادر! آيا براى عيد ما لباسى نمى دوزى ؟
فاطمه گفت : براى شما هم لباس دوخته مى شود، ان شاءالله .
پس هنگامى كه روز عيد فرا رسيد جبرئيل دو پيراهن از پارچه هاى بهشتى حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آورد و پيامبر به او فرمود: اى جبرئيل ! اينها چيست ؟ جبرئيل ماجراى حسن و حسين و وعده مادر را به آنها براى پيامبر نقل كرد و گفت : خداوند هنگامى كه فاطمه در نزد فرزندانش بدقول شود زيرا فاطمه در وعده اى كه به فرزندانش داده بود گفته بود: ((ان شاءالله )) يعنى اگر خداوند بخواهد.
200 /... و منه : (666) و عن سعيد الحفاظ الديلمى باسناده عن اءنس قال رسول الله صلى الله عليه و آله : بينما اءهل الجنة فى الجنة يتنعمون ، و اءهل النار فى النار يعذبون اذا لاهل الجنة نور ساطع ، فيقول بعضهم لبعض : ما هذا النور العزة اطلع فنظر الينا فيقول لهم رضوان : لا ولكن على عليه السلام مازح فاطمة فتبسمت فاءضاء ذلك النور من ثناياها
ترجمه : ابن شيرويه ديلمى (509 ه ) به صورت مسند از انس و او از رسول خدا نقل كرده :
در زمانى كه اهل بهشت متنعم و اهل دوزخ در آتش عذاب مى شوند، ناگهان مردم بهشت نورى را مشاهده مى نمايند، برخى از آنها از بعضى ديگر مى پرسند: اين نور چيست ؟ شايد خداوند عزيز نظر رحمتى به ما نموده باشد؟
در اين حال ((رضوان )) به آنها گويد: نه چنين نيست ، بلكه على عليه السلام با فاطمه مزاح نمود فاطمه لبخندى زد، پس اين نور از دندانهاى ثناياى وى ساطع گرديد.
201 /... و منه : (667) و بالاسناد عن ابن عباس ، عن النبى صلى الله عليه و آله قال : لما اسرى بى و دخلت الجنة بلغت الى قصر فاطمة فراءيت سبعين قصرا من مرجانة حمراء مكللة باللؤ لؤ اءبوابها و حيطانها و اسرتها من عرق واحد
ترجمه : ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود:
هنگامى كه مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم و به قصر فاطمه رسيدم هفتاد قصر ديدم كه از مرجان سرخ ساخته شده و با انواع جواهر زينت شده بودند، و درها، ديوارها و پنجره هاى آن از يك جنس بودند.
202 /... و منه : (668) و قال الحسين : ما كان فى الدنيا اءعبد من فاطمة عليهاالسلام ، كانت تقوم حتى تتورم قدماها (669)
ترجمه : حسن بصرى گويد:
در دنيا هيچ كس عابدتر از فاطمه عليهاالسلام نبوده است ، او آنقدر براى عبادت خدا در محراب مى ايستاد كه پاهايش ورم مى كرد.
203/63 تنبيه الخواطر: (670) بينما النبى صلى الله عليه و آله و الناس فى المسجد ينتظرون بلالها اءن ياءتى فيؤ ذن اذ اءتى بعد زمان فقال له النبى صلى الله عليه و آله : ما حسبك يا بلال ؟ فقال : انى اجتزت بفاطمة عليهاالسلام و هى تطحن واضعة ابنها الحسن عند الرحى و هى تبكى ، فقلت لها: اءيما اءحب اليك ، ان شئت كفيتك الرحى ، فقالت : اءنا اءرفق بابنى ، فاءخذت الرحى فطحنت فذاك الذى حبسنى . فقال النبى صلى الله عليه و آله : رحمتها رحمك الله
ترجمه : روزى پيامبر و مردم در مسجد منتظر آمدن بلال بودند تا اذان بگويد ولى او تاءخير نمود. هنگامى كه بلال آمد، پيامبر به او گفت : چه كارى برايت پيش آمده بود كه تاءخير كردى ؟
بلال گفت : از كنار خانه فاطمه عليهاالسلام عبور مى كردم ديدم كه وى مشغلو كار با آسيا است و فرزندش حسن عليه السلام گريه مى كند، پس به او گفتم : اجازه بدهيد كه يا بچه را نگهدارى كنم و يا آسيا را بگردانم و شما به حسن رسيدگى كنيد.
فاطمه گفت : من بهتر مى توانم از فرزند خود نگهدارى كنم .
پس من مشغول آسياكردن شدم و اين امر سبب تاءخيرم گرديد.
پيامبر فرمود: خدا تو را رحمت كند كه به دخترم فاطمه رحم كردى .
204 /... الفردوس : (671) عن ابن عباس ، و اءبى سعيد، عن النبى صلى الله عليه و آله قال : فاطمة سيدة نساء العالمين ما خلا مريم بنت عمران (672)
205 /... الفردوس : (673) و عن المسور بن مخرمة عنه صلى الله عليه و آله قال : فاطمة بضعة منى فمن اءغضبها اءغضبنى اءو آذاها فقد آذانى
ترجمه : مسور بن مخرمه از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده :
فاطمه جزئى از وجود من است ، پس هر كه او را به غضب آورد مرا غضبناك نموده ، و هر كه او را آزار دهد مرا آزرده است .
206 /... الفردوس : (674) و عن عمر بن الخطاب عنه صلى الله عليه و آله : فاطمة و على و الحسن و الحسين فى حظيرة القدس فى قبة بيضاء سقفها عرش الرحمن عزوجل (675)
ترجمه : عمر بن خطاب از رسول خدا روايت كرده كه فرمود:
فاطمه ، على ، حسن و حسين در روز قيامت در فردوس برين ، در قبه سفيدى كه سقف آن عرش خداوند رحمان است جاى مى گيرند.
207 /... (676) قال السيد ابن طاووس قدس الله روحه فى كتاب سعد السعود قال : وجدت فى كتاب ما نزل من القرآن الحكيم فى النبى صلى الله عليه و آله و اءهل بيته عليهم السلام تاءليف محمدبن العباس بن على بن مروان ، قال : حدثنا محمد بن القاسم بن عبيد البخارى عن جعفر بن عبدالله العلوى ، عن يحيى بن هاشم ، عن جعفر بن سليمان ، عن اءبى هارون العبدى ، عن اءبى سعيد الخدرى قال :
اهديت الى رسول الله صلى الله عليه و آله قطيفة منسوجة بالذهب اءهداها له ملك الحبشة ، فقال رسول الله صلى الله عليه و آله : لا عطينها رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله فمد اءصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله اءعناقهم اليها فقال رسول الله صلى الله عليه و آله اءين على ؟ قال عمار بن ياسر: فلما سمعت ذلك و ثبت حتى اءتيت عليا عليه السلام فاءخبرته فجاء فدفع رسول الله صلى الله عليه و آله القطيفة اليه فقال : اءنت لها، فخرج بها الى سوق الليل فنقضها سلكا سلكا فقسمها فى المهاجرين و الانصار ثم رجع الى منزله و ما معه منها دينار، فلما كان من غد استقبله رسول الله صلى الله عليه و آله فقال : يا اءباالحسن ! اءخذت اءمس ثلاثة آلاف مثقال من ذهب فاءنا و المهاجرون و الانصار تتغدى عندك غدا. فقال على عليه السلام : نعم يا رسول الله .
فلما كان الغد اءقبل رسول الله صلى الله عليه و آله فى المهاجرين و الانصار حتى قرعوا الباب ، فخرج اليهم و قد عرق من الحياء، لانه ليس فى منزله قليل و لا كثير فدخل رسول الله صلى الله عليه و آله و دخل المهاجرون و الانصار حتى جلسوا و دخل على على فاطمة فاذا هو بجفنة مملوءة تريدا عليها عراق يعفور منها ريح المسك الادفر فضرب على بيده عليها فلم يقدر على حملها، فعاونته فاطمة على حملها حتى اءخرجها فوضعها بين يدى فدخل رسول الله صلى الله عليه و آله على فاطمة فقال : اءى بنية اءنى لك هذا؟ قالت : يا اءبنت هو من عندالله ، ان الله يرزق من يشاء بغير حساب . فقال رسول الله صلى الله عليه و آله : الحمدلله الذى لم يخرجنى من الدنيا حتى راءيت فى ابنتى ما راءى زكريا فى مريم بنت عمران ، فقالت فاطمة : يا اءبة ! اءنا خير اءم مريم ؟ فقال رسول الله صلى الله عليه و آله : اءنت فى قومك ، و مريم فى قومها (677)
ترجمه : ابوسعيد خدرى گفته :
قطيفه اى طلاباف از طرف پادشاه حبشه به رسول خدا صلى الله عليه و آله هديه شد، و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اين قطيفه را به مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسول نيز او را دوست دارند، هر يك از اصحاب به طرف رسول خدا گردن كشيدند و خود را به ايشان نشان دادند ولى پيامبر فرمود: على كجاست ؟
عمار ياسر مى گويد: هنگامى كه من اين سخن را از پيامبر شنيدم خود را به على عليه السلام رسانده و آنچه را ديده و شنيده بودم و برايش بيان كردم و هنگامى كه على عليه السلام به حضور رسول خدا آمد، پيامبر آن قطيفه را به وى عطا كرد و فرمود: تو لايق اين قطيفه هستى .
على عليه السلام قطيفه را گرفته به بازار برده و فروخت ، سپس پول آن را ميان مهاجرين و انصار تقسيم كرد و در حالى كه به سوى خانه اش بازگشت كه حتى يك دينار نيز براى خود نگه نداشته بود.
فرداى آن روز پيامبر با على عليه السلام مواجه گرديد و خطاب به وى فرمود: اى على ! تو ديروز سه هزار مثقال طلا نصيب گرديد، پس من با مهاجرين و انصار و فردا براى صرف صبحانه ميهمان تو خواهيم بود.
على گفت : باشد اى رسول خدا!
فرداى آن روز پيامبر با تعدادى از مهاجرين و انصار به سوى خانه على عليه السلام حركت كرده و در خانه على را به صدا درآوردند، على عليه السلام به استقبال آنها آمد ولى از شرم عرق پيشانى وى نشسته بود زيرا طعامى در منزل نداشت . به هر حال ميهمانان داخل شده و نشستند.
در اين حال على عليه السلام نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و مشاهده نمود كه ظرفى مملو از تريد با گوشت گوساله كه بوى مشك از آن به مشام مى رسيد در نزد وى حاضر است ، على عليه السلام هنگامى كه خواست آن ظرف را برداشته و نزد ميهمانان ببرد دريافت كه بسيار سنگين است لذا حضرت فاطمه عليهاالسلام نيز او را يارى داد تا غذا را آورده و در مقابل ميهمانان قرار دادند.
پس از صبحانه پيامبر نزد فاطمه آمده و گفت : دخترم ! آن غذا را از كجا تهيه كرده بودى ؟
فاطمه گفت : آن طعام از جانب خداوند نصيب ما گرديد زيرا وى هر كه را خواهد روزى بى حساب عطا فرمايد.
پيامبر فرمود: سپاس و حمد مخصوص خداوندى است كه مرا زنده نگاه داشت تا از دخترم معجزه اى را ببينم كه حضرت زكريا از مريم ديده بود.
پس فاطمه فرمود: اى پدر! من بهتر هستم يا مريم ؟
پيامبر فرمود: تو در ميان قوم خودت و او در ميان قوم خودش .
208/64 مصباح الانوار: (678) عن اءبى جعفر عليه السلام قال : اءقبلت فاطمة عليهاالسلام الى رسول الله صلى الله عليه و آله فعرف فى وجهها الخمص قال : يعنى الجوع فقال لها: يا بنية ! ههنا فاجلسها على فخذه الايمن ، فقالت : يا اءبتاه ! انى جائعة ، فرفع يديه الى السماء فقال : اللهم رافع الوضعة و مشبع الجاعة اءشبع فاطمة بنت نبيك ! قال : اءبوجعفر عليه السلام : فوالله ماجاعت بعد يومها حتى فارقت الدنيا (679)
ترجمه : امام باقر عليه السلام فرمود:
حضرت فاطمه عليهاالسلام آمد و پيامبر در چهره او آثار گرسنگى را تشخيص داد و به وى فرمود: دخترم ! در اينجا بنشين ، و او را روى زانوى راست خود نشانيد معلوم مى شود كه حضرت فاطمه عليهاالسلام در سنين كودكى بوده است پس فاطمه گفت :
اى پدر! من گرسنه ام .
پس از آن ، پيامبر دستانش را به سوى آسمان بلند كرد و گفت : اى خدايى كه افتادگان را رفعت مى بخشى ، و گرسنگان را سير مى كنى ، فاطمه دختر پيامبرت را سير كن .
امام باقر عليه السلام فرمايد: به خداوند سوگند حضرت فاطمه عليهاالسلام پس از اين روز، هرگز گرسنه اش نشد يعنى گرسنه نماند تا زمانى كه وفات نمود.
209 /... و منه : (680) و عن اءميرالمؤ منين عليه السلام قال : ان فاطمة بنت محمد وجدت علة فجاءها رسول الله صلى الله عليه و آله عائدا فجلس عندها و ساءلها عن حالها، فقالت : انى اءشتهى طعاما طيبا، فقام النبى صلى الله عليه و آله الى طاق فى البيت فجاء بطبق فيه زبيب و كعك و اءقط و قطف عنب فوضعه بين يدى فاطمة عليهاالسلام فوضع رسول الله صلى الله عليه و آله يده فى الطبق و سمى الله و قال : كلوا بسم الله .
فاءكلت فاطمة و رسول الله صلى الله عليه و آله و على و الحسن و الحسين فبينماهم ياءكلون اذ وقف سائل على الباب فقال : السلام عليكم ، اءطعمونا مما رزقكم الله ، فقال النبى صلى الله عليه و آله : اخسا!! فقالت فاطمة : يا رسول الله ! ما هكذا تقول للمسكين . فقال النبى صلى الله عليه و آله : انه الشيطان و اءن جبرئيل جاءكم بهذا الطعام من الجنة فاءراد الشيطان اءن يصيب منه و ما كان ذلك ينبغى له
ترجمه : على عليه السلام فرمايد:
روزى فاطمه عليهاالسلام بيمار شد و رسول هدا صلى الله عليه و آله به عيادتش آمده در نزد او نشست و حالش را جويا شد، فاطمه گفت : دلم مى خواهد طعام پاكيزه اى را تناول نمايم . پس پيامبر برخاست و از زير سقف خانه (681) يك سينى آورد كه در آن مقدارى مويز، نان شيرى ، (682) كشك و خوشه اى انگور بود و آن را در مقابل فاطمه گذارد. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله دستش را به سوى سينى برده بسم الله گفته فرمود: بخوريد به نام خدا! فاطمه ، رسول خدا، على ، حسن و حسين مشغول خوردن شدند كه اين حال فقيرى به در خانه به در خانه آمده و پس از سلام گفت : از اين غذايى كه خدا به شما عطا كرده است به من هم بدهيد.
پيامبر آشفته گرديده گفت : دور شو!!
فاطمه گفت : پدرجان ، تاكنون با هيچ فقيرى چنين سخن نگفته بودى ؟!
پيامبر فرمود: او شيطان است ، اين طعام را جبرئيل از بهشت آورده و او مى خواهد كه از آن نصيبى ببرد، در صورتى كه چنين نصيبى عايد او نخواهد شد.
210 /... و منه : (683) عن حذيفة قال : كان النبى صلى الله عليه و آله لا ينام حتى يقبل عرض و جنة فاطمة عليهاالسلام اءو بين ثدييها
مترجم : اين حديث را پيش از اين آورده و ترجمه كرده ايم .
211 /... و منه : (684) و عن جعفر بن محمد عليهماالسلام قال : كان رسول الله صلى الله عليه و آله لا ينام حتى يضع وجهه الكريم بين ثدبى فاطمة عليهاالسلام
مترجم : اين حديث نيز پيش از اين آمده و ما آن را ترجمه كرده ايم .
212/65 علل الشرايع : (685) القطان ، عن السكرى ، عن الجوهرى ، عن شعيب بن واقد عن اسحاق بن جعفر بن محمد بن عيسى بن زيد بن على قال : سمعت اءباعبدالله عليه السلام يقول : انما سميت فاطمة محدثه لان الملائكة كانت تهبط من السماء فتناديها كما تنادى مريم بنت عمران فتقول : يا فاطمة (ان الله اصطفيك و طهرك و اصطفيك على نساء العالمين يا فاطمة اقنتى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعين ) (686) فتحدثهم و يحدثونها فقالت لهم ذات ليلة : اءليست المفضلة على نساء العالمين مريم بنت عمران ؟ فقالوا: ان مريم كانت سيدة نساء عالمها و ان الله عزوجل جعلك سيدة نساء عالمك و عالمها و سيدة نساء الاولين و الاخرين .
كتاب دلائل الامامة للطبرى عن اءبى محمد هارون بن موسى التلعكبرى عن الصدوق مثله (687)
ترجمه : راوى گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود:
فاطمه عليهاالسلام از آن جهت محدثه ناميده شد كه فرشتگان بر او فرود مى آمدند و با او گفتگو مى كردند همان گونه كه مريم بنت عمران گفتگو مى كردند، آنها به فاطمه مى گفتند: اى فاطمه ! همانا خداوند تو را برگزيده ، و از پليدى ها تطهير نموده ، و تو را بر زنان دو عالم برترى داده است ، پس اى فاطمه ! خدايت را سپاسگزار بوده وى را عبادت نما. آنها با يكديگر گفتگو مى كردند، شبى فاطمه به آنها گفت : آيا آنكه در اين آيه ، نسبت به زنان دو عالم ، فضيلت و برترى داده شده ، مريم دختر عمران نبوده است ؟
فرشتگان گفتند: مريم بزرگ و برگزيده زنان زمان خود بوده ولى خداوند تو را بر مقامى زنان دو عالم از اولين تا آخرين ايشان برترى بخشيده است .
علامه مجلسى گويد: ابوجعفرى طبرى اين روايت را در دلائل الامامة نقل نموده است .
213/66 علل الشرايع : (688) اءبى ، عن عبدالله بن الحسن المؤ دب ، عن اءحمد بن على الاصبهانى ، عن ابراهيم بن محمد الثقفى ، عن اسماعيل بن بشار قال : حدثنا على بن جعفر الحضرمى منذ ثلاثين سنة ، قال : حدثنا سليمان : قال محمد بن اءبى بكر لما قراء: و ما اءرسلنا من قبلك من رسول و لا نبى و لا محدث . قلت : و هل يحدث الملائكة الا الانبياء؟ قال : ان مريم لم تكن نبية و كانت محدثة ، و ام موسى بن عمران كانت محدثة و لم تكن نبية ، و سارة امراءة ابراهيم قد عاينت الملائكة فبشروها باسحاق و من وراء اسحاق يعقوب و لم تكن نبية ، و فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله كانت محدثة و لم تكن نبية (689)
قال الصدوق رحمه الله : قد اءخبر الله عزوجل فى كتابه باءنه ما اءرسل من النساء اءحدا الى الناس فى قوله تبارك و تعالى : (و ما اءرسلناك قبلك الا رجالا نوحى اليهم ) (690) و لم يقل نساء، و المحدثون ليسوا برسل و لا اءنبيا
ترجمه : شيخ صدوق (318 ه ) گويد:
خداوند متعال در قرآن كريم فرموده است كه از ميان زنان هيچ كس را براى نبوت و پيامبرى انتخاب نكرده است چرا كه تصريح كرده : ((اى محمد! قبل از تو به كسى وحى نكرديم مگر آنكه مرد بود))، و زنان نامبرده در روايت ((محدثه )) بودند نه رسول يا نبى .
214/67 بصائر الدرجات ، و الكافى : (691) اءحمد بن محمد و محمد بن الحسين ، عن ابن محبوب ، عن ابن رئاب عن اءبى عبيدة قال : ساءل اءبا عبدالله عليه السلام بعض اءصحابنا، عن الجفر، فقال : هو جلد ثور مملوء علما، فقال له : ما الجامعة ؟ قال : تلك صحيفة طولها سبعون ذراعا فى عرض الاديم مثل فخذ الفالج فيها كل ما يحتاج الناس اليه و ليس من قضية الا و فيها حتى اءرش الخدش . قال له : فمصحف فاطمة ؟ فسكت طويلا ثم قال : انكم لتبحثون عما تريدون و عما لا تريدونه ، ان فاطمة مكثت بعد رسول الله صلى الله عليه و آله خمسة و سبعين يوما و قد كان دخلها حزن شديد على اءبيها، و كان جبرئيل ياءتيها فيحسن عزاءها على اءبيها و يطيب نفسها و يخبرها عن اءبيها و مكانة و يخبرها بما يكون بعدها فى ذريتها، و كان على عليه السلام يكتب ذلك ، فهذا مصحف فاطمة (692)
ترجمه : ابوعبيده گويد: برخى از دوستان ما از امام صادق عليه السلام درباره جفر سؤ ال كردند، امام فرمود: جفر عبارت از پوست گاوى است كه علوم فراوانى بر آن نوشته شده است .
كسى پرسيد: جامعه چيست ؟
امام فرمود: جامعه صحيفه اى است كه طول آن هفتاد ذرع است و در آن هر چه كه مورد نياز مردم باشد نوشته شده است ، حتى ديه خراشى كوچك .
و پرسيدند: مصحف فاطمه چيست ؟
امام پس از مدتى مكث فرمود: شما درباره هر چيزى كه مورد نيازتان هست يا نيست سؤ ال مى كنيد. و سپس فرمود:
فاطمه عليهاالسلام پس از رحلت پيامبر، هفتاد و پنج روز در حزن و اندوه شديد زندگى كرد، و در اين مدت جبرئيل نزد او مى آمد به او تسليت مى گفت و دلدارى داده از محل نيكويى كه پدرش در آن قرار دارد خبر مى داد و از آنچه كه پس از پيامبر اتفاق خواهد افتاد، و على عليه السلام همه آن اخبار را مى نوشت و بدين گونه مصحفى فراهم آمد و آن مصحف فاطمه است .
215/65 بصائرالدرجات : اءحمد بن محمد، عن عمر بن عبدالعزيز، عن حماد بن عثمان قال : سمعت اءباعبدالله عليه السلام يقول : تظهر زنادقة سنة ثمانية و عشرين و مائة و ذلك لانى نظرت فى مصحف فاطمة ، قال : فقلت : و ما مصحف فاطمة ؟ فقال : ان الله تبارك و تعالى لما قبض نبيه صلى الله عليه و آله دخل على فاطمة من وفاته من الحزن ما لا يعلمه الا عزوجل ، فاءرسل اليها ملكا يسلى عنها غمها و يحدثها، فشكت ذلك الى اءميرالمؤ منين عليه السلام فقال لها: اذا اءحسست بذلك و سمعت الصوت قولى لى ، فاءعلمته فجعل يكتب كلما سمع حتى اءثبت من ذلك مصحفات قال : ثم قال : اءما اءنه ليس من الحلال و الحرام ، و لكن فيه علم ما يكون
الكافى : العدة ، عن اءحمد بن محمد مثله .
ترجمه : امام صادق عليه السلام فرمودند:
در سال 128 هجرى قمرى زنديق هايى ظهور خواهند كرد. من با نگاه كردن در ((مصحف فاطمه )) اين خبر را به دست آوردم .
حماد بن عثمان گويد: به امام عرض كردم : مصحف فاطمه چيست ؟
امام فرمود: پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرت فاطمه عليهاالسلام به شدت محزون و افسرده گرديد، پس خداوند فرشته اى به سوى او مى فرستاد تا وى را تسلى دهد و همدم او بوده با فاطمه هم صحبت شود. فاطمه عليهاالسلام اين مطلب را براى على عليه السلام فاش نمود و على به او گفت : هرگاه آن فرشته آمد و با تو سخن گفت ، كلام او را براى من بازگو كن . و حضرت فاطمه عليهاالسلام شنيده هايش از آن فرشته را براى على عليه السلام نقل مى كرد و على نيز آنها را مى نوشت تا در نتيجه اين مصحف فراهم آمد.
حماد گويد: امام بلافاصله فرمود: مطالب اين مصحف درباره احكام حلال و حرام نيست ، بلكه اخبار غيبى و آنچه كه در آينده واقع خواهد شد، در اين مصحف نوشته شده است .
علامه مجلسى گويد: كلينى (328 ه ) نيز اين روايت را در كافى نقل نموده است .
216/69 و روى الحسن بن سليمان فى كتاب المحتضر (693) من تفسير الثعلبى باسناده عن مجاهد قال : خرج رسول الله صلى الله عليه و آله و قد اءخذ بيد فاطمة عليهاالسلام و قال : من عرف هذه فقد عرفها و من لم يعرفها فهى فاطمة بنت محمد و هى بضعة منى و هى قلبى الذى بين جنبى فمن آذاها فقد آذانى ، و من آذانى فقد آذى الله
مترجم : ترجمه اين حديث پيش از اين آمده است .
217 /... كتاب الدلائل (694) للطبرى : عن اءبى الفرج المعافا، عن اسحاق بن محمد، عن احمد بن الحسن ، عن محمد بن اسماعيل بن ابراهيم بن جعفر بن محمد، عن اءبيه عن عمه زيد بن على قال : حدثنى فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله قالت : قال لى رسول الله صلى الله عليه و آله : اءلا ابشرك ؟ اذا اءراد الله اءن يتحف زوجة فى الجنة بعث اليك تبعثين اليها من حليك
ترجمه : حضرت فاطمه عليهاالسلام گفت :
پدرم خطاب به من فرمود:
به تو مژده مى دهم هنگامى كه خداوند اراده كند تا در بهشت ، براى زوجه و همسر وليش تحفه اى عطا كند از تو مى خواهد كه بخشى از زيورهاى خود را برايش بفرستى .
اءقول : قد اءوردنا كثيرا من فضائلها و مناقبها و سيرها صلى الله عليها فى باب غضب فدك و باب فضائل اءصحاب الكساء صلى الله عليه و آله
ترجمه : در خاتمه اين باب علامه مجلسى گويد:
و بسيارى از فضائل و مناقب حضرت فاطمه عليهاالسلام را در باب ((غصب فدك )) و ((فضائل اصحاب كساء)) نقل كرده ام .

fehrest page

back page

 

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo