1701

زر القبور تذكر بها الآخرة و اغسل الموتى فإنّ معالجة جسد خاو موعظة بليغة و صلّ على الجنائز لعلّ ذلك يحزنك فإنّ الحزين في ظلّ اللَّه يوم القيامة يتعرّض لكلّ خير.

بزيارت قبرها برو تا آخرت را بياد آرى و مردگان را غسل بده زيرا زير و رو كردن جسد بيحركت موعظه اى كامل است بر مردگان نمازگزار شايد بدين وسيله غمگين شوى زيرا شخص غمگين روز رستاخيز در سايه خدا در معرض همه نيكيهاست.

1702

زر غبّا تزدد حبّا.

بزيارت كسان كمتر رو تا محبوب تر باشى.

1703

زلّة العالم مضروب بها الطّبل و زلّة الجاهل يخفيها الجهل.

لغزش دانشمند بزودى مشهور شود و لغزش نادان را جهل مستور دارد.

1704

زنا العينين النّظر.

زناى چشمان نگاه نارواست.

1704

زنا اللّسان الكلام.

زناى زبان سخن بيجاست.

1705

زوّجوا الأكفاء و تزوّجوا الأكفاء، و اختاروا لنطفكم.

باشخاص همشأن زن بدهيد و از اشخاص همشأن زن بگيرند و محل نطفه هاى خود را بدقت انتخاب كنيد.

1706

زوّدك اللَّه التّقوى و غفر ذنبك و يسّر لك الخير حيثما كنت.

خداوند پرهيزكارى را توشه راه تو سازد و گناهت را ببخشد و هر جا هستى خوبى را براى تو آسان كند.

1707

زوروا القبور فإنّها تذكّركم الآخرة.

بزيارت قبرها رويد كه آخرت را بياد شما مى آورد.

1708

الزّاني بحليلة جاره لا ينظر اللَّه إليه يوم القيامة و لا يزكّيه و يقول له: ادخل النّار مع الدّاخلين.

آنكه با زن همسايه خود زنا كند روز قيامت خدا به او ننگرد و او را پاك نكند و بدو گويد با جهنميان بجهنم برو.

1709

الزّبانية إلى فسقة حملة القرآن أسرع منهم إلى عبدة الأوثان فيقولون: يبدأ بنا قبل عبدة الأوثان؟ فيقال لهم: ليس من يعلم كمن لا يعلم.

مأمورين عذاب فاسقان قرآن خوان را زودتر از بت پرستان به جهنم در آرند آنها گويند آيا ما را پيش از بت پرستان ميبريد بدانها جواب دهند آنكه داند مانند آنكه نداند نيست.

1710

الزّكاة قنطرة الإسلام.

زكات پل اسلام است.

1711

الزّنا يورث الفقر.

زنا مايه فقر است.

1712

الزّهادة في الدّنيا ليست بتحريم الحلال و لا إضاعة المال و لكن الزّهادة في الدّنيا أن لا تكون بما في يديك أوثق منك بما في يد اللَّه و أن تكون في ثواب المصيبة إذا أنت أصبت بها أرغب منك فيها لو أنّها أبقيت لك.

از جهان گذشتگى اين نيست كه حلال را بر خود حرام كنى يا مال خود تلف نمائى از جهان گذشتگى اينست كه بدان چه در كف تو است بيشتر از آنچه در دست خداست اعتماد نداشته باشى و هنگامى كه مصيبتى بتو رخ داد بپاداش آن بيشتر از رخ ندادن مصيبت علاقمند باشى.

1713

الزّهد في الدّنيا يريح القلب و البدن و الرّغبة فيها تكثر الهمّ و الحزن و البطانة تقسى القلب.

گذشتن از جهان تن و جان را آسايش دهد و دلبستگى بجهان غم و اندوه را افزون كند و شكم پرستى دل را سخت كند.

1714

الزّهد في الدّنيا يريح القلب و البدن. و الرّغبة فيها تتعب القلب و البدن.

گذشتن از جهان تن و جان را بياسايد و علاقه بجهان تن و جان را خسته كند. گفتار محمد از گفتار آسمانى فروتر و از گفتار انسانى فراتر است.

1715

سألت اللَّه أن يجعل حساب أمّتي إلىّ لئلّا تفتضح عند الامم، فأوحى اللَّه عزّ و جلّ إلىّ: يا محمّد بل أنا أحاسبهم فإن كان منهم زلّة سترتها عنك لئلا تفتضح عندك.

از خدا خواستم كه حساب امت مرا بمن واگذارد تا پيش امتهاى ديگر رسوا نشود، پس خداى عز و جل بمن وحى كرد اى محمد نه، بلكه من حسابشان را ميرسم و اگر گناهى از آنها سر زده از تو پوشيده مى دارم كه پيش تو نيز رسوا نشود.

1716

سئلت جبريل: هل ترى ربّك؟ قال: إنّ بيني و بينه سبعين حجابا من نور لو رأيت أدناها لاحترقت.

از جبريل پرسيدم آيا پروردگارت- را مى بينى؟ گفت ميان من و او هفتاد پرده از نور است كه اگر نزديكترين پرده را بنگرم خواهم سوخت.

1717

ساحدّثكم بامور النّاس و أخلاقهم: الرّجل يكون سريع الغضب سريع الفي ء فلا له و لا عليه كفافا و الرّجل يكون بعيد الغضب سريع الفي ء فذاك له و لا عليه و الرّجل يقتضي الّذي له و يقضي الّذي عليه فذاك لا له و لا عليه. و الرّجل يقتضي الّذي له و يمطل النّاس الّذي عليه فذاك عليه و لا له.

در باره كارهاى مردم و اخلاقشان با شما سخن خواهم گفت مردى كه زود خشم گيرد و زود آرام شود. نه بد است نه خوب سر بسر. و مردى كه دير خشمگين شود و زود آرام گيرد خوبست نه بد و مردى كه حق خود طلب كند و دين خود بپردازد نه بد است نه خوب. و مردى كه حق خود طلب كند و پرداخت حقى را كه مردم به عهده او دارند عقب اندازد بد است نه خوب.

1718

سافروا مع ذوي الجدود و ذوي الميسرة.

با مردم خوش اقبال مرفه سفر كنيد.

1719

ساعات الأذى في الدّنيا يذهبن ساعات الأذى في الآخرة.

ساعتهاى آزار اين دنيا ساعت هاى آزار آخرت را نابود ميكند.

1720

ساعات الأمراض يذهبن ساعات الخطايا.

ساعت هاى مرض ساعت هاى گناه را نابود مى كند.

1721

ساعتان تفتح فيهما أبواب السّماء و قلّما تردّ على داع دعوته: حضور الصّلاة و الصّفّ في سبيل اللَّه.

دو وقت است كه درهاى آسمان در اثناى آن گشوده مى شود و كمتر ممكنست دعاى دعاكننده اى رد شود: هنگام نماز و صف آرائى در راه خدا.

1722

سابّ الموتى كالمشرف على الهلكة.

بد گوى مردگان چون آن كس است كه در معرض هلاك است.

1723

سارعوا في طلب العلم فالحديث من صادق خير من الدّنيا و ما عليها من ذهب و فضّة.

بطلب علم بشتابيد كه از راست گوئى حديث گفتن از دنيا و همه طلاها و نقره آن بهتر است.

1724

ساعة من عالم متّكئ على فراشه ينظر في علمه خير من عبادة العابد سبعين عاما.

يك ساعت وقت دانشورى كه بر بستر خويش تكيه زده در علم خويش مى نگرد از هفتاد سال عبادت عابد نيكوتر است.

1725

سافروا تصحّوا و تغنموا.

سفر كنيد تا تندرست شويد و غنيمت يابيد.

1726

سافروا تصحّوا و ترزقوا.

سفر كنيد تا تندرست شويد و روزى يابيد.

1727

ساقي القوم آخرهم شربا.

سقايت گر قوم پس از همه نوشد.

1728

ساووا بين أولادكم في العطيّة فلو كنت مفضّلا أحدا لفضّلت النّساء.

در كار بخشش ميان فرزندان خويش مساوات را رعايت كنيد. من اگر كسى را برترى دادمى زنان را برترى دادمى.

1729

سباب المسلم فسوق و قتاله كفر و حرمة ماله كحرمة دمه.

بدگوئى مسلمان گناه است و جنگ او كفر است و حرمت مال وى چون حرمت خون اوست.

1730

سبع يجري للعبد أجرهنّ و هو في قبره بعد موته: من علّم علما، أو أجرى نهرا، أو حفر بئرا، أو غرس نخلا، أو بنى مسجدا، أو ورّث مصحفا، أو ترك ولدا يستغفر له بعد موته.

هفت چيز است كه پاداش آن براى بنده در قبر او و پس از مرگش دوام دارد كسى كه علمى تعليم دهد، يا نهرى بجريان آورد يا چاهى حفر كند يا نخلى بكارد يا مسجدى بسازد يا مصحفى به ارث گذارد يا فرزندى به جا نهد كه پس از مرگش براى او آمرزش خواهد.

1731

سبعة يظلّهم اللَّه تحت ظلّ عرشه يوم لا ظلّ إلّا ظلّه:

رجل قلبه معلّق بالمساجد، و رجل دعته امرأة ذات منصب فقال: إنّي أخاف اللَّه، و رجلان تحابّا في اللَّه، و رجل غضّ عينه عن محارم اللَّه، و عين حرست في سبيل اللَّه، و عين بكت من خشية اللَّه.

هفت كسند كه خدا در روزى كه سايه اى جز سايه او نيست به سايه عرش خود ميبردشان. مردى كه دل او بمسجدها علاقه دارد و مردى كه زن صاحب مقامى از او كام خواهد و گويد از خدا بيم دارم و مردانى كه در راه خدا دوستى كنند و مردى كه از محارم خدا چشم باز دارد و چشمى كه در راه خدا نگهبانى كند و چشمى كه از ترس خدا بگريد.

1732

سبعة يظلّهم اللَّه في ظلّه يوم لا ظلّ إلّا ظلّه: إمام عادل و شابّ نشأ في عبادة اللَّه، و رجل قلبه معلّق بالمسجد إذا خرج منه حتّى يعود إليه، و رجلان تحابّا في اللَّه فاجتمعا على ذلك و افترقا عليه، و رجل ذكر اللَّه خاليا ففاضت عيناه، و رجل دعته امرأة ذات منصب و جمال فقال: إنّي أخاف اللَّه ربّ العالمين، و رجل تصدّق بصدقة فأخفاها حتّى لا تعلم شماله ما تنفق يمينه.

هفت كسند كه خداوند در روزى كه سايه اى جز سايه او نيست بسايه خويششان ميبرد پيشواى عدالتگر و جوانى كه در كار عبادت بزرگ شود و مردى كه وقتى از مسجد برون شود دلش بدان پيوسته تا بدان جا باز گردد و مردانى كه در راه خدا دوستى كنند و بر آن فراهم آيند و بر آن جدا شوند و مردى كه بخلوت خدا را ياد كند و چشمانش اشگريز شود و مردى كه زنى صاحب مقام و جمال از او كام خواهد و گويد من از خدا پروردگار جهانيان بيم دارم و مردى كه صدقه اى دهد و آن را نهان دارد كه دست چپش نداند دست راستش چه انفاق ميكند.

1733

سبق درهم مائة ألف درهم رجل له درهمان أخذ أحدهما فتصدّق به، و رجل له مال كثير فأخذ من عرضه مائة ألف فتصدّق بها.

يكدرهم از صد هزار درهم پيشى گيرد مردى كه دو درهم دارد يكى را بر گيرد و صدقه دهد و مردى كه مال فراوان دارد و از آن ميان صد هزار بر گيرد و صدقه كند

1734

ستكون فتن يصبح الرّجل فيها مؤمنا و يمسي كافرا إلّا من أحياه اللَّه بالعلم.

فتنه ها خواهد بود كه در اثناى آن مرد بصبح مؤمن باشد و بشب كافر شود مگر آنكه خدايش به علم زنده دارد.

1735

ستّ خصال من الخير: جهاد أعداء اللَّه بالسّيف، و الصّوم في يوم الصّيف، و حسن الصّبر عند المصيبة، و ترك المراء، و الإنفاق في الخفا، و المحاباة في اللَّه.

شش صفت نيكست پيكار با دشمنان خدا بوسيله شمشير و روزه در روز تابستان و نيكصبرى به هنگام مصيبت و ترك مجادله و انفاق در نهان و دوستى در راه خدا.

1736

ستّة أشياء تحبط الأعمال: الإشتغال بعيوب الخلق، و قسوة القلب، و حبّ الدّنيا، و قلّة الحياء، و طول الأمل، و ظالم لا ينتهي.

شش چيز است كه اعمال خوب را نابود ميكند، اشتغال به عيب خلايق، سنگدلى و دنياپرستى و بى شرمى و درازى آرزو و ستم گرى كه بس نكند.

1737

ستكون عليكم أئمّة يملكون أرزاقكم يحدّثونكم فيكذبونكم و يعملون فيسيئون العمل لا يرضون فيكم حتّى تحسّنوا قبيحهم و تصدّقوا كذبهم فأعطوهم الحقّ ما رضوا به فإذا تجاوزوا فمن قتل على ذلك فهو شهيد.

پيشوايانى بر شما منصوب خواهند شد كه روزيهاى شما بخورند و با شما سخن كنند و دروغ گويند و عمل كنند و بد كنند از شما راضى نشوند تا كار زشتشان را نيكو شماريد و دروغشان را راست بحساب آريد، اگر بحق رضا دادند مطابق آن با ايشان رفتار كنيد و اگر از حق تجاوز كردند هر كه در اين راه كشته شود شهيد است.

1738

سخافة بالمرء أن يستخدم ضيفه.

سبك عقلى مرد آنست كه مهمان خويش را بخدمت گيرد.

1739

سدّدوا و قاربوا.

بصلاح آئيد و تقرب جوئيد.

1740

سلوا اللَّه من فضله فإنّ اللَّه يحبّ أن يسأل، و أفضل العبادة انتظار الفرج.

خدا را از فضل او طلب كنيد كه خدا دوست دارد كه از او بخواهند بهترين عبادتها انتظار گشايش است.

1741

سلوا اللَّه كلّ شي ء حتّى الشّسع فإنّ اللَّه إن لم ييسّره لم يتيسّر.

همه چيز حتى بند صندل را از خدا بخواهيد كه اگر خدا آن را ميسور نكند ميسر نخواهد شد.

1742

سلوا اللَّه العفو و العافية فإنّ أحدا لم يعط بعد اليقين خيرا من العافية.

از خدا بخشش و عافيت طلب كنيد كه پس از ايمان، هيچ كس را چيزى بهتر از عافيت نداده اند.

1743

سلوا اللَّه علما نافعا و تعوّذوا باللَّه من علم لا ينفع.

از خدا عملى سودمند بخواهيد و از علمى كه سود ندهد بخدا پناه بريد

1744

سلوا أهل الشّرف عن العلم فإن كان عندهم علم فاكتبوه فإنّهم لا يكذبون.

شريفان را از علم بپرسيد اگر علمى نزد ايشان بود بنويسيد كه آنها دروغ نمى گويند.

1745

سل ربّك العافية و المعافاة في الدّنيا و الآخرة فإذا أعطيت العافية في الدّنيا و أعطيتها في الآخرة فقد أفلحت.

از پروردگار خويش عافيت و معاف بودن دنيا و آخرت بخواه كه اگر ترا در دنيا عافيت دهند و در آخرت نيز دهند رستگارشده اى.

1746

سلامة الرّجل من الفتنة أن يلزم بيته.

مرد كه در خانه خويش بماند از فتنه سالم ماند.

1747

سوء الخلق شؤم و شراركم أسوؤكم خلقا.

بدخوئى شوم است و بدترين شما بدخوترين شماست.

1748

سوء الخلق شؤم و طاعة النّساء ندامة و حسن الملكة نماء.

بدخوئى شوم است و اطاعت زنان پشيمانى است و نيك سيرتى مايه رشد.

1749

سوء الخلق يفسد العمل كما يفسد الخلّ العسل.

بدخوئى عمل را بفساد آرد چنان كه سركه عسل را فاسد كند.

1750

سوء المجالسة شحّ و فحش و سوء خلق.

بد صحبتى بخل است و ناسزا گوئى و بدخوئى.

1751

سوداء ولود خير من حسناء لا تلد و إنّي مكاثر بكم الامم.

زن سياه كه فرزند بسيار آرد بهتر از زن خوبروئى است كه فرزند نيارد كه من بفزونى شما بر امتهاى ديگر تفاخر ميكنم.

1752

سيأتي على النّاس زمان يخيّر فيه الرّجل بين العجز و الفجور، فمن أدرك ذلك الزّمان فليختر العجز على الفجور.

روزگارى بمردم رخ نمايد كه مرد ميان بيعرضگى و نادرستى مخير شود هر كه در آن روزگار باشد بايد بيعرضگى را بر نادرستى ترجيح دهد.

1753

سيّد القوم خادمهم و ساقيهم آخرهم شرابا.

آقاى كسان خدمتگزارشان است و سقايتگر كسان پس از همه نوشد.

1754

سيشدّد هذا الدّين برجال ليس لهم عند اللَّه خلاق سيكون في آخر الزّمان خسف و قذف و مسخ إذا ظهرت المغازف و القينات و استحلّت الخمر.

اين دين بمردانى كه پيش خدا بهره اى ندارند نيرو خواهد گرفت در آخر زمان خسف و قذف و مسخى خواهد بود، هنگامى كه كه رامشگران و آرايشگران پديد شوند و شراب حلال بشمار آيد.

1755

سيأتي على أمّتي زمان يكثر فيه الفقراء و يقلّ الفقهاء و يقبض العلم و يكثر الهرج ثمّ يأتي من بعد ذلك زمان يقرأ القرآن رجال من أمّتي لا يجاوز تراقيهم ثمّ يأتي من بعد ذلك زمان يجادل المشرك باللَّه المؤمن في مثل ما يقول.

بر امت من زمانى بيايد كه فقيران فراوان شوند و فقيهان كم شوند و علم بر گرفته شود و آشوب فزونى گيرد آنگاه از پس آن زمانى بيايد كه مردانى از امت من قرآن خوانند كه از گلويشان بالاتر نرود آنگاه از پس آن زمانى بيايد كه مشرك بخدا با مؤمن مجادله كند و سخنانى نظير او گويد.

1756

السّابق و المقتصد يدخلان الجنّة بغير حساب و الظّالم لنفسه يحاسب حسابا يسيرا ثمّ يدخل الجنّة.

پيشرو و ميانه رو بى حساب بهشت روند و ستمگر خويش را محاسبه اى سبك كنند آنگاه به بهشت رود.

1757

السّاعي على الأرملة و المسكين كالمجاهد في سبيل اللَّه أو القائم اللّيل الصّائم النّهار.

آنكه در كار بيوه و يتيم بكوشد چون مجاهد راه خدايا نمازگزار شب يا روزه دار روز است.

1758

السّخيّ قريب من اللَّه قريب من النّاس قريب من الجنّة بعيد من النّار، و البخيل بعيد من اللَّه بعيد من النّاس بعيد من الجنّة قريب من النّار، و الجاهل السّخيّ أحبّ إلى اللَّه من عالم بخيل.

سخاوتمند بخدا نزديك و بمردم نزديك و ببهشت نزديك و از جهنم دور است و بخيل از خدا دور و از مردم دور و از بهشت دور و به جهنم نزديكست نادان سخاوتمند نزد خدا از عالم بخيل محبوبتر است.

1759

السّخاء خلق اللَّه الأعظم.

سخاوت، خلق بزرگ خداست.

1760

السّخاء شجرة من أشجار الجنّة أغصانها متدلّيات في الدّنيا فمن أخذ بغصن منها قاده ذلك الغصن إلى الجنّة و البخل شجرة من أشجار النّار أغصانها متدلّيات في الدّنيا فمن أخذ بغصن منها قاده ذلك الغصن إلى النّار.

سخاوت درختى از درختهاى بهشت است كه شاخهاى آن در دنيا آويخته است هر كه شاخى از آن بگيرد همان شاخ وى را سوى بهشت كشاند و بخل درختى از درختهاى جهنم است كه شاخهاى آن در دنيا آويخته است و هر كه شاخى از آن بگيرد همان شاخ وى را سوى جهنم كشاند.

1761

السّخيّ إنّما يجود بحسن الظّنّ باللَّه و البخيل إنّما يبخل بسوء الظّنّ باللَّه.

سخاوتمند بسبب خوشگمانى بخدا سخاوت ميكند و بخيل بعلت بدگمانى بخدا بخل ميورزد.

1762

السّخيّ الجهول أحبّ إلى اللَّه من العالم البخيل.

سخاوتمند نادان نزد خدا از دانشمند بخيل محبوبتر است.

1763

السّرّ أفضل من العلانية و العلانية أفضل لمن أراد الاقتداء.

عمل نهان بهتر از عمل عيان است اما عمل عيان براى آنكه خواهد سرمشق كسان شود بهتر است.

1764

السّعادة كلّ السّعادة طول العمر في طاعة اللَّه.

سعادت كامل عمر دراز در اطاعت خداست.

1765

السّعيد من سعد في بطن أمّه و الشّقيّ من شقي في بطن أمّه.

خوشبخت كسى است كه در شكم مادرش خوشبخت شده و بدبخت كسى است كه در شكم مادرش بدبخت شده است.

1766

السّفر قطعة من العذاب.

سفر پاره اى از عذاب است.

1767

السّكينة مغنم و تركها مغرم.

آرامش غنيمتى است و ترك آن خسارتى است.

1768

السّكوت خير من إملاء الشّرّ.

خاموش بودن از القاى شر بهتر است.

1769

سكوت اللّسان سلامة الإنسان.

خاموشى زبان مايه سلامت انسان است.

1770

السّلطان العادل ظلّ اللَّه في الأرض فمن أكرمه أكرمه اللَّه و من أهانه أهانه اللَّه.

سلطان عادل سايه خدا بر روى زمين است هر كه وى را گرامى دارد خدايش گرامى دارد و هر كه وى را خوار كند خدايش خوار كند.

1771

السلطان العادل ظلّ اللَّه في الأرض فإذا دخل أحدكم بلدا ليس به سلطان عادل فلا يقيمنّ به.

سلطان عادل سايه خدا بر روى زمين است اگر يكى از شما بشهرى در آيد كه سلطان عادل در آن نيست در آنجا اقامت نكند.

1772

السّلطان العادل المتواضع ظلّ اللَّه و رمحه في الأرض يرفع له عمل سبعين صدّيقا.

سلطان عادل متواضع سايه خدا و نيزه او بر روى زمين است و براى او عمل هفتاد صديق را بالا مى برند.

1773

السّلطان العادل ظلّ اللَّه في الأرض يأوي إليه الضّعيف و به ينتصر المظلوم.

سلطان عادل سايه خدا بر روى زمين است كه ناتوان بدان پناه مى برد و مظلوم از او يارى مى جويد.

1774

السّلام قبل السّؤال فمن بدأكم بالسّؤال قبل السّلام فلا تجيبوه.

سلام مقدم بر سؤال است هر كه پيش از سلام بسؤال آغاز كرد جوابش مدهيد.

1775

السّلام تطوّع و الرّدّ فريضة.

سلام بدلخواه است و جواب آن واجب است.

1776

السّلام اسم من أسماء اللَّه وضعه اللَّه في الأرض فأفشوه بينكم فإنّ الرّجل المسلم إذا مرّ بقوم فسلّم عليهم فردّوا عليه كان له عليهم فضل درجة بتذكيره إيّاهم السّلام فإن لم يردّوا عليه ردّ عليه من هو خير منهم و أطيب.

سلام نامى از نامهاى خداست كه آن را در زمين نهاده است سلام را ميان خودتان فاش كنيد زيرا مرد مسلمان وقتى به قومى گذر كند و بر آنها سلام كند و جوابش دهند، وى را بر آنها فزونى مرتبت است كه سلام را بيادشان آورده است و اگر جوابش ندهند كسى كه از آنها بهتر و پاكيزه تر است جوابش دهد.

1777

السّلام تحيّة لملّتنا و أمان لذمّتنا.

سلام درود ملت ما و حافظ ذمه ماست.

1778

السّمت الحسن و التّؤدة و الإقتصاد جزء من أربعة و عشرين جزء من النّبوّة.

نام نيك و ملايمت و اعتدال يك جزء از بيست و چهار جزء پيغمبرى است.

1779

السّمت الحسن جزء من خمسة و سبعين جزء من النّبوّة.

نام نيك يكجزء از هفتاد و پنج جزء پيغمبرى است.

1780

السّمع و الطّاعة حقّ على المرء المسلم فيما أحبّ أو كره ما لم يؤمر بمعصية فإذا أمر بمعصية فلا سمع عليه و لا طاعة.

شنيدن و اطاعت كردن بر مرد مسلمان در آنچه دوست دارد يا مكروه دارد مادام كه بگناه فرمانش ندهند شايسته است، اگر بگناهى فرمانش دادند شنيدن و اطاعت كردن آن روا نيست.

1781

السّماح رباح و العسر شؤم.

سهل انگارى مايه سودا است و سختگيرى شوم است.

1782

السّواك نصف الإيمان و الوضوء نصف الإيمان.

مسواك كردن يك نيمه ايمان است. و وضو گرفتن يك نيمه ايمان است.

1783

السّواك يزيد الرّجل فصاحة.

مسواك كردن فصاحت مرد را افزون ميكند.

1784

السّواك مطهرة للفم مرضاة للرّبّ و مجلاة للبصر.

مسواك كردن موجب پاكى دهان و رضايت پروردگار و روشنى چشم است.

1785

السّواك سنّة فاستاكوا أىّ وقت شئتم.

مسواك كردن سنت است هر وقت خواستيد مسواك كنيد.

1786

السّواك من الفطرة.

مسواك كردن اقتضاى فطرت است.

1787

السّيوف مفاتيح الجنّة.

شمشيرها كليدهاى بهشتست.

1788

شابّ سخيّ حسن الخلق أحبّ إلى اللَّه من شيخ بخيل عابد سيّئ الخلق.

جوان سخاوتمند نيكخو در نزد خدا از پير بخيل عابد بدخو محبوبتر است.

1789

شاهد الزّور لا تزول قدماه حتّى يوجب اللَّه له النّار.

شاهد دروغ قدم برندارد تا جهنم بر او واجب شود.

1790

شارب الخمر كعابد وثن.

شراب خوار مانند بت پرست است.

1791

الشّباب شعبة من الجنون.

جوانى شعبه اى از ديوانگى است.

1792

الشّباب شعبة من الجنون و النّساء حبالة الشّيطان.

جوانى شعبه اى از ديوانگى است و زنان دام شيطانند.

1793

شتّان ما بين عملين عمل تذهب لذّته و تبقى تبعته و عمل تذهب مؤنته و تبقى أجره.

ميان دو عمل بسيار فرق است عملى كه لذت آن برود و عواقب آن بماند و عملى كه زحمت آن برود و پاداش آن بماند.

1794

الشّحيح لا يدخل الجنّة.

بخيل ببهشت در نيايد.

1795

الشّديد من غلب نفسه.

نيرومند آنست كه بر خويشتن مسلط شود.

1796

شرّ النّاس من يبغض النّاس و يبغضونه.

بدترين مردم آن كس است كه مردم را دشمن دارد و او را دشمن دارند.

1797

شرّ النّاس من أكرمه النّاس اتّقاء شرّه.

بدترين مردم آن كس است كه مردم از بيم شرش گراميش دارند.

1798

شرّ النّاس من اتّهم اللَّه في قضائه.

بدترين مردم آن كس است كه خدا را در قضايش متهم كند.

1799

شرّ النّاس من باع آخرته بدنياه و شرّ منه من باع آخرته بدنيا غيره.

بدترين مردم آن كس است كه آخرت خويش بدنيا فروشد و بدتر از او كسى است كه آخرت خويش بدنياى ديگرى فروشد.

1800

شرّ الناس من أكل وحده و منع رفده و جلد عبده و شرّ منه من لا يقيل عثرة و لا يقبل معذرة و شرّ منه من لا يرجى خيره و لا يؤمن شرّه.

بدترين مردم آن كس است كه تنها غذا خورد و رسيده خويش را بى نصيب كند و بنده خويش را بزند و بدتر از او كسى است كه خطائى را نبخشد و عذرى نپذيرد و بدتر از او كسى است كه بخيرش اميد نيست و از شرش امان نيست.

 

 

 

 

 
 
https://old.aviny.com/nahj-fasahe/fasahe-18.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved