1301

جاهدوا المشركين بأموالكم و أنفسكم و ألسنتكم.

با اموال و جانها و مالهاى خود با مشركان جهاد كنيد.

1302

جاهدوا أهوائكم تملكوا أنفسكم.

با هوسهاى خود مبارزه كنيد تا بر نفس خود تسلط يابيد.

1303

جبلت القلوب على حبّ من أحسن إليها و بغض من أساء إليها.

دلها باقتضاى فطرت آن كس را كه با آنها نيكى كند دوست دارند و آن كس را كه با آنها بدى كند دشمن دارند.

1304

جدّدوا إيمانكم أكثروا من قول «لا إله إلّا اللَّه».

ايمان خود را تازه كند، لا إله إلا اللَّه بسيار گوئيد.

1305

جعل اللَّه الرّحمة مائة جزء فأمسك عنده تسعة و تسعين جزء و أنزل في الأرض جزء واحدا فمن ذلك الجزء تتراحم الخلق حتّى ترفع الفرس حافرها عن ولدها خشية أن تصيبه.

خدا رحم را صد قسمت كرده و نود و نه قسمت را پيش خود نگه داشته و يك قسمت را بزمين فرستاده و بواسطه همين يك قسمت مردم بر يك ديگر رحم ميكنند تا آنجا كه اسب سم خود را بلند ميكند مبادا بفرزندان خود آسيب برساند

1306

جعل اللَّه عذاب هذه الامّة في دنياها.

خداوند عذاب اين امت را در دنيا نهاده است.

1307

جعلت الذّنوب كلّها في بيت و جعل مفتاحها في شرب الخمر.

همه گناهان را در خانه اى نهاده و كليد آن را در شرابخوارى قرار داده اند.

1308

جفّ القلم بالشّقيّ و السّعيد.

بدبخت و نيكبخت بقلم رفته است

1309

جفّ القلم بما أنت لاق.

سرنوشت تو بقلم رفته است.

1310

جلساء اللَّه غدا أهل الورع و الزّهد في الدّنيا.

فردا همنشينان خدا صاحبان ورع و زهد در اين جهانند.

1311

جمال المرء فصاحة لسانه.

جمال مرد به فصاحت اوست.

1312

جهد البلاء أن تحتاجوا إلى ما في أيدي النّاس فتمنعوا.

كمال بليه اينست كه به آنچه ديگران دارند محتاج شويد و از شما دريغ كنند.

1313

جهد البلاء قلّة الصّبر.

نهايت بلا قلت صبر است.

1314

جهد البلاء كثرة العيال مع قلّة الشّي ء.

نهايت بلا عيالمندى و تنگدستى است.

1315

الجار أحقّ بشفعة جاره ينتظر بها و إن كان غائبا إذا كان طريقهما واحدا.

همسايه در معامله سهم همسايه مقدم است اگر راه آنها يكى است بايد منتظر او بماند اگر چه غايب باشد.

1316

الجار قبل الدّار و الرّفيق قبل الطّريق و الزّاد قبل الرّحيل.

همسايه را پيش از خانه و رفيق را پيش از راه و توشه را پيش از سفر بايد جست.

1317

الجالب إلى سوقنا كالمجاهد في سبيل اللَّه و المحتكر في سوقنا كالملحد في كتاب اللَّه.

آنكه ببازار ما چيزى وارد مى كند مانند آن كس است كه در راه خدا جهاد ميكند و آنكه در بازار ما احتكار ميكند مانند كسى است كه در كتاب خدا كافر بشمار رفته است.

1318

الجالب مرزوق و المحتكر ملعون.

واردكننده روزى ميخورد و محتكر لعنت ميبرد.

1319

الجاهل يظلم من خالطه و يعتدي على من هو دونه و يتطاول على من هو فوقه و يتكلّم بغير تمييز.

نادان با معاشران ستم كند و بر زير دستان تعدى كند و ببزرگان تكبر فروشد و بدون تميز سخن گويد.

1320

الجدال في القرآن كفر.

مجادله در باره قرآن كفر است

1321

الجفاء كلّ الجفاء و الكفر من سمع منادي اللَّه تعالى ينادي بالصّلاة و يدعوه إلى الفلاح فلا يجيبه.

نشان خشونت و كفر نفاق آنست كه كسى منادى خدا را بشنود كه بنماز ندا ميدهد و ويرا برستگارى ميخواند و دعوت او را اجابت نكند

1322

الجلوس مع الفقراء من التّواضع.

همنشينى با فقيران از لوازم تواضع است.

1323

الجماعة رحمة و الفرقة عذاب.

جماعت مايه رحمت و تفرقه موجب عذاب است.

1324

الجمال صواب القول بالحقّ و الكمال حسن الفعال بالصّدق.

جمال درستى گفتار مطابق حق است و كمال نيكى رفتار مطابق راستى است.

1325

الجمال في الرّجل الّلسان.

جمال مرد، در زبان اوست.

1326

الجنّة أقرب إلى أحدكم من شراك نعله و النّار مثل ذلك.

بهشت بشما از بند كفشتان نزديكتر است و جهنم نيز چنين است.

1327

الجنّة بناؤها لبنة من فضّة و لبنة من ذهب و ملاطها المسك الأذفر و حصباؤها اللّؤلؤ و الياقوت و تربتها الزّعفران من يدخلها ينعم لا يبأس و يخلد لا يموت لا تبلى ثيابهم و لا يفنى شبابهم.

ساختمان بهشت خشتى از نقره و خشتى از طلاست و گل آن مشك اذفر است و سنگريزه آن لؤلؤ و ياقوت است و خاك آن زعفران است و هر كه وارد آن شود پيوسته متنعم است و از بدبختى بركنار، جاودان زنده است و نميرد، لباسشان كهنه نمى شود و جوانيشان پايان نپذيرد.

1328

الجنّة تحت أقدام الامّهات.

بهشت زير قدم مادران است.

1329

الجنّة تحت ظلال السّيوف.

بهشت زير سايه شمشيرهاست.

1330

الجنّة حرام على كلّ فاحش أن يدخلها.

دخول بهشت بر مردم بدزبان حرام است.

1331

الجنّة دار الأسخياء.

بهشت خانه سخاوت مندان است.

1332

الجنّة لكلّ تائب و الرّحمة لكلّ واقف.

بهشت متعلق بتوبه كاران است و رحمت متعلق بوقفگذاران است.

1333

الجنّة مائة درجة ما بين كلّ درجتين كما بين السّماء و الأرض.

بهشت صد درجه است و فاصله هر دو درجه مانند زمين و آسمان است.

1335

الجنّة مائة درجة ما بين كلّ درجتين مسيرة خمسمائة عام.

بهشت صد درجه است و فاصله هر دو درجه پانصد سال راه است.

1336

الجنّة مائة درجة و لو أنّ العالمين اجتمعوا في إحداهنّ وسعتهم.

بهشت صد درجه است و اگر جهانيان در يكى از آنها مجتمع شوند جايشان مى شود.

1337

الجنّ لا تخبّل أحدا في بيته عتيق من الخيل.

جن كسى را كه اسبى اصيل در خانه خود دارد مخبط نميكند.

1338

الجهاد أربع: الأمر بالمعروف و النّهي عن المنكر و الصّدق في مواطن الصّبر و شنآن الفاسق.

جهاد چهار قسم است: امر بمعروف و نهى از منكر و راستى در موقع صبر و تنفر از فاسق.

1339

الجيران ثلاثة: فجار له حقّ واحد و هو أدنى الجيران حقّا و جار له حقّان و جار له ثلاثة حقوق فأمّا الّذي له حقّ واحد فجار مشرك لا رحم له له حقّ الجوار و أمّا الّذي له حقّان فجار مسلم له حقّ الإسلام و حقّ الجوار و أمّا الّذي له ثلاثة حقوق فجار مسلم ذو رحم له حقّ الإسلام و حقّ الجوار و حقّ الرّحم.

همسايگان سه قسمند همسايه اى كه يك حق دارند و او از همه همسايگان كم حق تر است و همسايه اى كه دو حق دارد و همسايه اى كه سه حق دارد همسايه اى كه يك حق دارد همسايه مشرك است كه خويشاوندى ندارد او فقط حق همسايگى دارد همسايه اى كه دو حق دارد همسايه مسلمانى است كه حق اسلام و حق همسايگى دارد و همسايه اى كه سه حق دارد همسايه مسلمان خويشاوند است كه حق اسلام و حق همسايگى و حق خويشاوندى دارد.

1340

حاملات والدات مرضعات رحيمات بأولادهنّ لو لا ما يأتين إلى أزواجهنّ دخل مصّلّياتهنّ الجنّة.

زنان بار دار فرزند دار و شيرده كه با فرزندان خود مهربانند اگر رفتارى كه با شوهران خود ميكنند نبود نمازگزارانشان به بهشت ميرفتند.

1341

حبّ الثّناء من النّاس يعمي و يصمّ.

انتظار ستايش از مردم چشم را كور و گوش را كر ميكند.

1342

حبّ الدّنيا رأس كلّ خطيئة.

دوست داشتن دنيا سر همه گناهان است.

1343

حبّب إليّ من دنياكم النّساء و الطّيب و جعلت قرّة عيني في الصّلاة.

من از دنياى شما دو چيز را دوست دارم زن و بوى خوش و روشنى چشم من در نماز است.

1344

حبّبو اللَّه إلى عباده يحبّكم اللَّه.

خدا را در پيش بندگانش محبوب سازيد تا خداوند شما را دوست دارد.

1345

حبّذا المتخلّلون من أمّتي في الوضوء و الطّعام.

چه نيكند از امت من آنها كه در وضو و غذا مسواك ميكنند.

1346

حبّك للشّي ء يعمي و يصمّ.

محبتى كه نسبت بچيزى دارى كور و كرت ميكند.

1347

حتم على اللَّه أن لا يستجيب دعوة مظلوم و لأحد قبله مثل مظلمته.

بر خدا لازم است كه ستم- زده اى را كه او نيز بديگرى چنان ستمى كرده است نپذيرد.

1348

حجبت النّار بالشّهوات و حجبت الجنّة بالمكاره.

جهنم را بخواستنى ها پوشانيده اند و بهشت را بمكروهات مستور داشته اند.

1349

حجّوا تستغنوا و سافروا تصحّوا.

بحج رويد تا بى نياز شويد و سفر كنيد تا سالم مانيد.

1350

حدّ الجوار أربعون دارا.

حد همسايگى چهل خانه است

1351

حدّ الساحر ضربة بالسّيف.

سزاى ساحر يك ضربت شمشير است.

1352

حدثني جبريل قال: يقول اللَّه تعالى: «لا إله إلّا اللَّه حصني فمن دخله أمن من عذابي.»

جبرئيل با من سخن گفت و گفت: خدا گويد لا إله إلا اللَّه قلعه من است و هر كه وارد آن شود از عذاب من در امان است.

1353

حدّثوا النّاس بما يعرفون أ تريدون أن يكذّب اللَّه و رسوله؟

با مردم از آنچه توانند دانست سخن گوئيد آيا ميخواهيد خدا و پيغمبر را تكذيب كنند.

1354

حدّ يعمل في الأرض خير لأهل الأرض من أن يمطروا أربعين صباحا.

حدى كه در زمين اجرا شود براى زمينيان بهتر از آنست كه چهل روز باران ببارد.

1355

حرس ليلة في سبيل اللَّه عزّ و جلّ أفضل من ألف ليلة يقام ليلها و يصام نهارها.

يك شب نگهبانى در راه خدا از هزار شب كه نماز خوانند و روز آن را روزه دارند بهتر است.

1356

حرّم اللَّه الجنّة على كلّ فاحش بذي ء لا يبالي ما قال و لا ما قيل له.

خداوند بهشت را بر مردم بد زبان كه هر چه بگويند و شنوند اهميت نميدهند حرام كرده است.

1357

حرّم اللَّه الخمر و كلّ مسكر حرام.

خداوند شراب را حرام كرده و هر چه مستى آرد حرام است.

1358

حرّمت التّجارة في الخمر.

تجارت شراب حرام است.

1359

حرمة الجار على الجار كحرمة دمه.

حرمت همسايه بر همسايه چون حرمت خون او است.

1360

حرّمت النّار على عين بكت من خشية اللَّه و حرّمت النّار على عين سهرت في سبيل اللَّه و حرّمت النّار على عين غضّت عن محارم اللَّه أو عين فقئت في سبيل اللَّه.

جهنم بر ديده اى كه از بيم خدا گريسته و ديده اى كه در راه خدا بيدار مانده و ديده اى كه از محرمات خدا بسته شده يا در راه خدا بيرون آمده حرام است.

1361

حرمة مال المسلم كحرمة دمه.

حرمت مال مسلمان مانند حرمت خون اوست.

1362

حرمة نساء المجاهدين على القاعدين كحرمة أمّهاتهم و ما من رجل من القاعدين يخلف رجلا من المجاهدين في أهله فيخونه فيهم إلا وقف له يوم القيامة فقيل له: قد خانك في أهلك فخذ من حسناته ما شئت فيأخذ من عمله ما شاء فما ظنّكم؟

حرمت زن كسانى كه بجهاد رفته اند بر آنها كه بازمانده اند مانند حرمت مادرانشان است و هر كس از بازماندگان كه سرپرستى خانواده يكى از مجاهدان را بعهده گيرد و نسبت بآنها تجاوز كند روز قيامت او را بپاى دارند و بمجاهد گويند وى بخانواده تو تجاوز و خيانت كرد، از كارهاى نيك وى هر چه ميخواهى بر گير و وى از اعمال او هر چه خواهد برگيرد، چه فكر ميكنيد؟...

1363

حرّم على النّار كلّ هيّن ليّن سهل قريب من النّاس.

هر كه نرم و ملايم و آسانگير و نزديك بمردم باشد بر آتش حرام است.

1364

حرّم على عينين أن تنالهما النّار: عين بكت من خشية اللَّه و عين باتت تحرس الإسلام و أهله من الكفر.

دو چشم بر آتش حرام است چشمى كه از ترس خدا گريسته و چشمى كه بيدار مانده و مسلمانان را در مقابل كافران نگهبانى كرده است.

1365

حرّم لباس الحرير و الذّهب على ذكور أمّتي و أحلّ لاناثهم.

پوشيدن ابريشم و طلا بر مردان امت من حرام و بر زنانشان حلال است.

1366

حسب امرئ من البخل أن يقول آخذ حقّي كلّه و لا أدع منه شيئا.

در بخل مرد همين قدر بس كه گويد همه حق خود را ميگيرم و چيزى از آن را وانميگذارم.

1367

حسبك من الجهل أن تظهر ما علمت.

در نادانى تو همين قدر بس كه هر چه دانى آشكار كنى.

1368

حسبك من الكذب أن تحدّث بكلّ ما سمعت.

در دروغگوئى تو همين قدر بس كه هر چه شنيده اى نقل كنى.

1369

حسبي رجائي من خالقي و حسبي ديني من دنياي.

اميد خدايم مرا بس و بيم از دنيايم مرا كافى است.

1370

حسن البشر يذهب بالسّخيمة.

گشاده روئى كينه را ببرد.

1371

حسن الجوار يعمّر الدّيار و ينسئ في الأعمار.

خوش همسايگى مايه آبادى شهرها و درازى عمرهاست.

1372

حسن الخلق خلق اللَّه الأعظم.

نيكخوئى خلق بزرگ خداوند است.

1373

حسن الخلق زمام من رحمة اللَّه في أنف صاحبه و الزّمام بيد الملك و الملك يجرّه إلى الخير و الخير يجرّه إلى الجنّة و سوء الخلق زمام من عذاب اللَّه في أنف صاحبه و الزّمام بيد الشّيطان و الشّيطان يجرّه إلى السّوء و السّوء يجرّه إلى النّار.

نيكخوئى زمام رحمت خداست كه در بينى صاحب آنست و زمام بدست فرشته است و فرشته او را بسوى نيكى ميكشاند و نيكى او را بسوى بهشت ميراند و بدخوئى زمام عذاب خداست كه در بينى صاحب آنست و زمام بدست شيطان است و شيطان او را بسوى بدى ميكشاند و بدى او را بسوى جهنم ميراند.

1374

حسن الخلق نصف الدّين.

نيك خوئى يك نيمه دين است.

1375

حسن الخلق يثبت المودّة.

نيكخوئى دوستى را استوار مى كند.

1376

حسن الخلق يذيب الخطايا كما تذيب الشّمس الجليد.

نيكخوئى گناهان را محو مى كند چنان كه خورشيد يخ را آب ميكند.

1377

حسن السّؤال نصف العلم.

نيك پرسيدن يك نيمه دانستن است.

1378

حسن الشّعر مال و حسن الوجه مال و حسن الّلسان مال و المال مال.

نيكى موى دارائيست و نيكى روى دارائيست و نيكى زبان دارائى است و دارائى هم دارائيست.

1379

حسن الظّنّ من حسن العبادة.

خوش گمانى از نيكى عبادت است.

1380

حسن الملكة نماء و سوء الخلق شؤم و البرّ زيادة في العمر و الصّدقة تمنع ميتة السّوء.

نيك خوئى رشد است و بدخوئى شئامت است و نيكى افزايش عمر است و صدقه از مرگ بد جلوگيرى ميكند.

1381

حسن الملكة يمن و سوء الخلق شؤم.

نيكخوئى بركت است و بدخوئى شئامت.

1382

حسن الملكة يمن و سوء الخلق شؤم و طاعة المرأة ندامة و الصّدقة تدفع القضاء السّوء.

نيك خوئى رشد است و بد خوئى شأمت است و نيكى افزايش عمر است و صدقه از مرگ جلوگيرى ميكند.

1383

حسّنوا لباسكم و أصلحوا رحالكم حتّى تكونوا كأنّكم شامة في النّاس.

لباس خود را نيك كنيد و لوازم خود را باصلاح آريد چنان كه در ميان كسان مانند خالى نمودار باشيد.

1384

حصّنوا أموالكم بالزّكاة و داووا مرضاكم بالصّدقة و أعدّوا للبلاء الدّعاء.

اموال خود را بوسيله زكات محفوظ داريد و مريضان خود را با صدقه علاج كنيد و براى جلوگيرى از بلا بدعا متوسل شويد.

1385

حفظ الغلام الصّغير كالنّقش في الحجر و حفظ الرّجل بعد ما يكبر كالكتاب على الماء.

محفوظات طفل نورس مانند نقشى است كه بر سنگ رقم زنند و محفوظات مرد بزرگ مانند نوشته بر آب است.

1386

حفّت الجنّة بالمكاره و حفّت النّار بالشّهوات.

بهشت با ناملايمات قرين است و جهنم با خواستنى ها همراه است.

1387

حقّ الجار إن مرض عدته و إن مات شيعته و إن استقرضك أقرضته و إن أصابه خير هنّأته و إن أصابته مصيبة عزّيته و لا ترفع بناءك فوق بنائه فتسدّ عليه الرّيح.

حق همسايه آنست كه اگر مريض شد عيادتش كنى و اگر مرد همراه جنازه اش بروى و اگر از تو قرض خواست بدهى و اگر حادثه خوشى بر او رخ داد بدو تهنيت گوئى و اگر مصيبتى رخ داد تعزيتش گوئى و بناى خود را از بناى او فراتر نبرى و جريان باد را بر او نبندى.

1388

حقّ الزّوج على الزّوجة أن لا تصوم يوما واحدا إلّا بإذنه إلّا الفريضة فإن فعلت أثمت و لم يتقبّل منها و أن لا تعطى من بيته شيئا إلا بإذنه فإن فعلت كان له الأجر و كان عليها الوزر و أن لا تخرج من بيته إلا بإذنه فإن فعلت لعنها اللَّه و ملائكة الغضب حتّى تتوب أو تراجع و إن كان ظالما.

حق شوهر بر زن آنست كه بدون اجازه او جز روزه واجب نگيرد و اگر گرفت گناهكار است نپذيرند و بدون اجازه او چيزى از مال او بكسان ندهد اگر داد ثوابش از شوهر و گناه از زن است و از خانه او بى اجازه اش بيرون نرود و اگر رفت خداوند و فرشتگان غضب او را لعنت كنند تا توبه كند يا باز گردد اگر چه شوهرش ستمگر باشد.

1389

حقّ الزّوج على المرأة: أن لا تهجر فراشه و أن تبرّ قسمه و أن تطيع أمره و أن لا تخرج إلّا بإذنه و أن لا تدخل إليه من يكره.

حق شوهر بر زن آنست كه از بستر وى دورى نگيرد، و قسم او را انجام دهد و فرمانش را اطاعت كند و بى اجازه او بيرون نرود و كسى را كه دوست ندارد بخانه او نياورد.

1390

حقّ المرأة على الزّوج، أن يطعمها إذا طعم و يكسوها إذا اكتسى و لا يضرب الوجه و لا يقبّح و لا يهجر إلّا في البيت.

حق زن بر شوهر آنست كه وقتى غذا خورد باو بخوراند و وقتى لباس پوشيد باو بپوشاند و بصورت او نزند و باو بد نگويد و جز در خانه از او دورى نگيرد.

1392

حقّ المسلم على المسلم ستّ: إذا لقيته فسلّم عليه و إذا دعاك فأجبه و إذا استنصحك فانصح له و إذا عطس فحمد اللَّه فشمّته و إذا مرض فعده و إذا مات فاتبعه.

حق مسلمان بر مسلمان شش چيز است وقتى او را ديدى بر او سلام كن و وقتى ترا دعوت كرد بپذير و وقتى با تو مشورت كرد رأى خود را با او بگو و همين كه عطسه زد عافيت باد بگو و همين كه مريض شد او را عيادت كن و همين كه مرد همراه جنازه اش برو.

1393

حقّ الولد على الوالد أن يحسّن اسمه و يحسّن موضعه و يحسّن أدبه.

حق پسر بر پدر آنست كه نام او را نيك و جاى او را نيك و ادب او را نيك كند.

1394

حقّ الولد على الوالد أن يعلّمه الكتابة و السّباحة و الرّماية و أن لا يرزقه إلّا طيّبا و أن يزوّجه إذا بلغ.

حق پسر بر پدر آنست كه نوشتن و شنا كردن و تير انداختن باو بياموزد و جز غذاى خوب بدو نخوراند و همين كه بالغ شد باو زن بدهد.

1395

حقّ الولد على والده أن يحسّن اسمه و يزوّجه إذا أدرك و يعلّمه الكتاب.

حق پسر بر پدر آنست كه نام او را نيك كند و همين كه ببلوغ رسيد زنش دهد و خط نوشتن بدو بياموزد.

1396

حقّ على اللَّه عون من نكح التماس العفاف عمّا حرّم اللَّه.

هر كه زن گيرد باين منظور كه از محرمات بر كنار ماند بر خدا لازم است كه او را يارى كند.

1397

حقّ كبير الإخوة على صغيرهم كحقّ الوالد على ولده.

حق برادر بزرگ بر برادرهاى كوچك مانند حق پدر بر فرزند است.

1398

حقّ للَّه على كلّ مسلم أن يغتسل في كلّ سبعة أيام يوما يغسل فيه رأسه و جسده.

حق خدا بر هر مسلمانى اين است كه هر هفت روز يك بار غسل كند و سر و تن خود را بشويد.

1399

حقيق بالمرء أن يكون له مجالس يخلو فيها و يذكر ذنوبه فيستغفر اللَّه منها.

چه خوب است كه مرد گاهى خلوت كند و گناهان خود را بياد آرد و از خدا آمرزش خواهد.

1400

حلوة الدّنيا مرّة الآخرة و مرّة الدّنيا حلوة الآخرة.

شيرينى دنيا تلخى آخرت و تلخى دنيا شيرينى آخرت است.

 

 
 

 

 
 
https://old.aviny.com/nahj-fasahe/fasahe-14.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved