غير اكتسابی و طبيعی است آنوقت فرق اين نظريه با آن نظريه اول و دوم كه‏
هر دو به يك نظريه بر می‏گشت اين است كه اين نظريه هم مثل آنها می‏گويد
كه فعل اخلاقی آن فعلی است كه غايت غير باشد ، يا مبدأ ، احساسات غير
دوستانه باشد ، ولی يك عنصری در تعريف اضافه می‏كند و آن عنصر اختيار و
كسبی بودن است اما در عين حال اين تعريف هم با همه اين اصلاحات ،
تعريف جامعی نيست زيرا اگر ما مخصوصا تعريف فعل طبيعی و فعل اخلاقی را
با هم ذكر كنيم ، شق سوم پيدا می‏كنيم و آن اين است كه بعضی از كارها را
انسان انجام می‏دهد كه نه طبيعی است و نه ناشی از احساسات غير دوستانه‏
آنها را ما جزء اخلاق بشماريم يا نشماريم ؟ شما می‏بينيد در كتب اخلاق ،
قديم و جديد ، استقامت و صبر را جزء اخلاق فاضله می‏شمارند در اينها پای‏
غير در ميان نيست اينكه انسان روح مستقيم و با استقامتی داشته باشد ،
اراده محكم و قويی داشته باشد ، عزيمتش در مقابل شدائد منفسخ نشود ، يك‏
خلق عالی است ولی اصلا به غير كار ندارد همچنين آن چيزهايی كه اخلاق رذيله‏
گفته می‏شود مثل حسادت و كينه جوئی شك نيست كه حسادت يك فعل طبيعی‏
نيست ، يك بيماری روانی است ، هدف هم غير دوستی نيست ، بلكه بر عكس‏
هدف زيان رساندن به غير است آنوقت ناچاريم تعريف اول را هم اصلاح كنيم‏
و بگوئيم : فعل اخلاقی ، اعم از اخلاق خوب و اخلاق بد بعد هم وقتی گفتيم‏
فعل اخلاقی آن فعلی است كه هدف غير باشد ، يعنی اعم از آنكه هدف احسان‏
به غير باشد : اخلاق خوب ، يا هدف زيان رساندن به غير باشد : اخلاق بد
تازه درست نمی‏شود ظلم [ را در نظر می‏گيريم ] . يك كسی ظلم می‏كند ، ولی‏
هدفش زيان رساندن