بگيرد ، اخلاق حكم می‏كند كه هم كارتر اخلاقی باشد چون رقيب گردن كلفتی مثل‏
او دارد ، و هم برژنف اخلاقی باشد چون رقيب گردن كلفتی مثل اين دارد ،
ولی هر دوی اينها در مقابل ملل ضعيف ، هيچ وقت اخلاق اقتضا نمی‏كند كه [
اخلاقی باشند ] چون می‏دانند كه ملل ضعيف تا صد سال ديگر هم قدرت ندارند
[ منافع آنها را بگيرند ] بلكه از اول نمی‏گذارند اينها قدرت پيدا كنند ،
و بنابراين اطمينان خاطر كامل پيدا می‏كنند ، و در اين صورت اين اخلاقهای‏
بر اساس منفعت مثل اخلاق راسل به چه كار می‏آيد ؟ ! اصلا اخلاق برای اين‏
است كه جلوی قدرتمند را در كمال قدرت بگيرد : « اولی الناس بالعفو
اقدر هم علی العقوبة » ( 1 ) ، آن كه بيشتر قدرت دارد ، به او بيشتر
تلقين بكند به عفو و گذشت و غيره والا اخلاقی كه بر اساس منافع باشد ،
پايه دومش هم تساوی قدرتهاست ، يعنی فقط بر فرض تساوی قدرتها كارگر
است من وقتی كه در برابر رقيبی كه لااقل به اندازه خودم قدرت و زور دارد
قرار بگيرم هيچ وقت آهنگ كشتن او را نمی‏كنم چون او هم ممكن است آهنگ‏
كشتن مرا بكند اگر صدی پنجاه احتمال می‏دهم كه او را می‏كشم ، صدی پنجاه هم‏
احتمال می‏دهم كشته بشوم ، بديهی است نمی‏كنم يا مثل داستان آن مرد اداری‏
و دوستش كه در آخر گفت : پس بهتر است هر دومان مواظب همديگر باشيم‏
در جايی كه دو نفر از نظر قدرت متساوی باشند همين طور است اما اگر
متساوی نبودند ديگر اخلاق وجود ندارد بنابراين اين اخلاق هم اخلاق نيست ،
انكار اخلاق است در واقع فلسفه راسل معنايش اين است : اخلاق را رها كنيد
چون اخلاق مساوی است با ارزش داشتن ، قد است ، و چيزی ما فوق منافع و
مافوق حيوانيت اخلاق يعنی انسانيت ، و انسانيت يعنی ارزشی مافوق‏
حيوانيت ، و كاری مافوق منافع معنی حرف راسل اين است كه اخلاق ، اساسی‏
ندارد ، ولی آن نتيجه ای را كه شما از اخلاق می‏توانيد بگيريد از تعليم هم‏

پاورقی :
1 - نهج البلاغه ، حكمت . 49