نمیكند ، و بلكه نمیشود گفت كه انقلاب حتما راه كمال هست ای بسا
انقلابها رخ داده است بدون آن كه كمالی برای جامعه رخ بدهد به هر حال اين
مسئله به صورت يك اصل كلی فلسفی كه طبيعت ، كمال خودش را هميشه از
راه تبديل تغييرات كمی به تغييرات كيفی يعنی از راه انقلابی طی میكند ،
نه در طبيعت غير انسان صادق است و نه در طبيعت انسانی اگر ما قلمه يك
درخت را به زمين غرس بكنيم ، كی يك چنين تغييرات كيفی پيدا میكند ؟ !
چون حركت میكند پس شما بايد قائل باشيد كه اين خودش در مرحله اول تز
بوده است و بعد ضد خودش را در درون خودش داشته كه حركت كرده تازه اين
هم قبول نيست كه به علت ضد درونی خودش حركت كرده حالا فرضا تا اينجا
را قبول بكنيم ما مثلا يك نهال گلابی به زمين مینشانيم اين نهال تدريجا
راه تكامل خودش را طی میكند تا درخت جوانی میشود سالها ميوه میدهد ،
بعد هم پير میشود ، هيچ هم تغيير كيفی پيدا نمیكند و میميرد پس به دليل
اينكه اين نهال حركت كرده ، به قول شما مرحله تزو آنتی تز يعنی مرحله شی
و ضد ، يا مرحله حكم و ضد حكم را طی كرده است ، ولی آن مرحله حكم مركب
يا مرحله سنتز را كه ما نديديم به آن برسد اگر بگوييد تمام اين درخت
مرحله حكم است ، و ضدش آن وقتی است كه میميرد ، و ضد ضدش آن وقتی
است كه بار ديگر درخت ديگری به وجود میآيد ، میگوييم پس آن حركتی كه
در آن مرحله پيدا كرده بود چه بود ؟ بيست سال در حال حركت بود شما كه
میگوييد تا تضاد در درونش نباشد حركتی پيدا نمیشود بنابر اين نه طبيعت
بی جان چنين قانونی دارد و نه طبيعت جاندار . يك انسان كه متولد میشود
چطور میتوان دوران
|