مصنوعی داريم . تمدن ما با وضع خود ما بيشتر تطبيق می‏كند تا با وضع آنها
آنها زندگی ساده ای دارند و زندگی ما بيشتر مصنوعی است . بعد می‏گويد :
" به نظر می‏رسد كه ما اين را كتمان می‏كنيم " . و سپس می‏گويد : " اين‏
طرز رفتار ظالمانه ای است كه ملل مغرب نسبت به اينها روا داشته‏اند "
. آنوقت مطالبی ذكر می‏كند كه در آمريكا چه كردند ، در اقيانوسيه چه‏
كردند ، در چين چه كردند ، در هند چه كردند مخصوصا داستان جنگهای معروف‏
به جنگهای ترياك را نقل می‏كند كه انگليسيها برای اينكه بر چينيها مسلط
شوند آمدند ترياك را بر آدمها مسلط بكنند و آنها را افيونی نمايند دولت‏
بيدار چين فهميد كه چه بلايی می‏خواهد به سرش بيايد ، دفاع كرد آنها
جنگيدند و كشتند تا بالاخره به ضرب توپ و شليك ، ترياك را به ميانشان‏
آوردند درست است كه انگلستان ساليانه پانزده ميليون ليره انگليسی فايده‏
می‏دهد ولی طبق آمار هر سال ششصد هزار نفر به خاطر ترياك رهسپار عدم‏
می‏شوند بعد می‏گويد : وقتی كه انگليسيها مبلغين مسيحی را فرستادند به سر
چينيها ، آنها گفته بودند عجب ! شما از يك طرف ترياك را به ميان ما
می‏آوريد و ما را به ديار عدم می‏فرستيد و از طرف ديگر مبلغی را می‏فرستيد
كه به ما دستور ايمان و تقوا بدهند !

دو گونه مبارزه با " خودی "

پس چه بايد كرد كه به راستی اخلاق بشر اخلاق انسانی باشد ، اخلاقی بر
پايه انسانيت و آدميت باشد ، يعنی واقعا " خودی " از ميان برود . اين‏
را هم بگويم كه در اسلام " خودی از ميان رفتن " به آن معنا نيست ولی‏