و قبح عقلی دارند ، نزديك به يكديگرند آنها معتقدند كه بعضی از احكام ،
مطلق است و حرف آنها درست است مثلا می‏گويند عدالت يك حكم مطلق است‏
در روح انسان كه خوب است ، و ظلم يك حكم مطلق است در روح انسان كه بد
است ، اما راستی يك حكم مطلق نيست بلكه تابع فلسفه خودش است و گاهی‏
راستی فلسفه خودش را از دست می‏دهد به آقای كانت اين ايراد را گرفته‏
اند كه تو كه اين قدر تابع حكم مطلق هستی و مثلا می‏گويی راستی فرمان مطلق‏
وجدان است و مصلحت سرش نمی‏شود ، فرض كنيم يك ديوانه ظالمی كاردی به‏
دست گرفته و سراغ بيچاره ای را می‏گيرد كه شكمش را سفره كند و از تو
می‏پرسد آيا اطلاع داری او كجاست ؟ در اينجا تو بايد جوابی بدهی ، اگر
بخواهی سكوت بكنی شكم خودت را سفره می‏كند چه جواب می‏دهی ؟ آيا می‏گويی‏
اطلاع دارم يا می‏گويی اطلاع ندارم ؟ اگر بگويی اطلاع ندارم كه دروغ گفته ای‏
، در حالی كه وجدان گفته بايد راست بگويی ، و اگر بگويی اطلاع دارم ، از
تو می‏پرسد كجاست ؟ آيا نشان می‏دهی كجاست يا نه ؟ اگر نشان بدهی می‏رود
به نا حق شكم او را سفره می‏كند آيا واقعا وجدان انسان اينقدر مطلق است و
می‏گويد تو بايد راست بگويی مطلقا و به نتيجه ، كار نداشته باشی ؟

دروغ مصلحت آميز

مسئله دروغ مصلحت آميز است كه سعدی ما هم آورده و در فقه ما آمده‏
است آيا دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز است يا نه ؟ سعدی‏
می‏گويد دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز است ، و آن داستانی هم‏