خود مسلط شد - به تعبير او - بر جهان مسلط شده است . و در همه جهان يك‏
نيكی وجود دارد و آن دوست داشتن ديگران است مانند دوست داشتن خود (
همه شاهد عرض من در نقل سخن گاندی در اين يك جمله است ) اين است كه‏
می‏گوييم اخلاق هندی بر پايه دوست داشتن بنا شده است در مسيحيت هم‏
می‏بينيم كه لااقل به حسب ادعا بر محبت تأكيد شده است ( هنديها كه شرقی‏
هستند دروغ و نفاقشان كمتر است مسيحيها كه غربی هستند اغلب نعل وارونه‏
می‏زنند اين است كه درباره آنها می‏گوييم به حسب ادعا ) مبشران و مبلغان‏
مسيحيت ، حرفشان همواره اين است كه ما پيام آور محبتيم ، مسيح پيامبر
محبت بوده است ، محبت بورز ، عشق بورز ، مهر بورز ، تا آنجا كه‏
می‏گويند اگر يك نفر به طرف راست صورتت سيلی زد طرف چپ صورتت را
بياور .
طبق اين نظريه ، اخلاق يعنی نيكی كردن به معنی محبت ورزيدن ، دوست‏
داشتن ديگران آيا اين نظريه صحيح است يا صحيح نيست ؟

نقد اين نظريه :

الف : هر محبتی اخلاق نيست

اين نظريه صدی پنجاه صحيح است ولی صدی پنجاه صحيح نيست . ايرادهايی‏
بر اين نظريه وارد است يكی اينكه هر محبتی را نمی‏توان اخلاق دانست‏
گواينكه قابل ستايش و مدح هست ولی در عين حال اخلاق نيست هر كاری كه‏
قابل مدح باشد اسمش اخلاق نيست .