حقيقت بودن مساوی با مفيد بودن است
ديگر اينكه آيا میشود ميان اينها تفكيك كرد ؟ يعنی آيا میشود يك عقيده و ايمانی حقيقت باشد ولی به زيان بشر باشد ، و عقيده
آن علم " كلام " عهده دار اين مطلب است علم كلام خصوصا كلام قديم به
ارزش عملی كاری ندارد ، فقط دنبال ارزش نظری است ، دنبال راهها و
استدلالهايی است مثلا بر يگانگی خدا ، نبوت ، عدل ، امامت و معاد ادله
ای ذكر میكند بر اينكه اينها حقيقت است ولی ارزش عملی اين است كه حالا
اعم از اينكه ما حقيقت بودن را به دست آورده ايم يا به دست نياورده
ايم ، برويم دنبال اين جهت كه اين فكر و عقيده ، اين ايمان به انسان چه
میدهد ؟ يعنی در زندگی انسان چه اثری میگذارد ؟
مطلب دوم اين است كه آيا باقی ماندن يك فكر و عقيده تابع ارزش نظری
آن است يا ارزش عملی و يا هر دو ؟ اگر يك عقيده بخواهد در ميان بشر
باقی بماند آيا تابع اين است كه هر دو ارزش را داشته باشد ، يا يكی از
اين دو ارزش را هم داشته باشد كافی است برای باقی ماندن ، و يا هيچكدام
را هم نداشته باشد میتواند باقی بماند و باقی ماندن دائر مدار هيچكدام از
ارزش نظری و ارزش عملی نيست ، يعنی ممكن است يك فكری ، يك عقيده ای
حقيقت نباشد ، به سود بشر نباشد ، مع ذلك برای هميشه هم باقی بماند .
جواب اين سؤال را بعد میدهم .
حقيقت بودن مساوی با مفيد بودن است ديگر اينكه آيا میشود ميان اينها تفكيك كرد ؟ يعنی آيا میشود يك عقيده و ايمانی حقيقت باشد ولی به زيان بشر باشد ، و عقيده |