خودها يك خود بوده اند و آن ، خود بشری بوده است مثل افراد يك خانواده‏
كه يك " خود " همه آنها را تشكيل می‏دهد و ما به آن می‏گوييم خود
خانوادگی اين خود محدود : " من " كه می‏گوييم مال من ، لباس من ، خانه‏
من ، سند مالكيت من و يعنی ديوار كشيدن ميان افراد با همين مالكيتها
افراد بشر از يكديگر جدا می‏شوند يعنی اين افراد كه قبلا كأنه حكم آبی را
داشتند كه در يك دريا جمع بود ، و به قول مولوی همه با همديگر متحد
بودند [ در اثر مالكيتها به صورت آبهای كوچك در آمدند ] . البته مولوی‏
مقصود عاليتر و ديگری دارد :
منبسط بوديم و يك گوهر همه
بی سر و بی پا بديم آن سر همه
يك گهر بوديم همچون آفتاب
بی گره بوديم و صافی همچو آب (1)
او در حقيقت عرفانی می‏گويد ، اينها در يك امر اجتماعی . می‏گويند
ابتدا بشر زندگی اشتراكی داشت ، همه افراد بشر مثل آبهای يك دريا بودند
اين مالكيت بی پير آمد و اين آب را قطعه قطعه كرد ، هی ديوار كشيد و
تكه تكه كرد . از اينجا خود فردی و اختصاصی است شما با مالكيت مبارزه‏
كنيد ، فساد اخلاق را ريشه كن كرده‏ايد تمام فساد اخلاقها ريشه‏اش مالكيت‏
است اشتراكيت را بر قرار كنيد ، يك خود جمعی بر قرار می‏شود و به دنبال‏
آن تمام محاسن اخلاقی كه مربوط به خود جمعی بوده است بر قرار می‏شود .

پاورقی :
1 ) مثنوی مولوی ، ج 1 ، ص 18 ، سطر . 16