تو هدف بدهم ، هر جا كه میخواهی بروی من به تو كمك میكنم جلال آل احمد
يك حرف خيلی خوبی دارد در كتاب " غربزدگی " میگويد يك پيسی بود
راجع به يك نمايشی ، من ترجمه میكردم مدتی فكر میكردم كه هدف او چيست
؟ آخرش رسيدم به اينجا كه میگويد چنين و چنان شد ، بعد هر كسی به هر راه
كه میخواست برود سريعتر رفت ، فهميدم نقش علم را دارد میگويد كه نقش
علم فقط اين است كه بشر را در راهی كه میرود سريعتر و تندتر به مقصد
میرساند ، و راست هم هست از " آگاهی " به تنهايی كاری ساخته نيست
قرآن میگويد آگاهترين آگاهها شيطان بود ، خيلی هم خود آگاهيش كامل بود ،
حتی " خود آگاه " بود قرآن " خدا آگاهی ) ] را هم كافی نمیداند ، و
اصلا برای آگاهی از آن جهت كه آگاهی است جز ارزش روشن كردن ، ارزش
ديگری قائل نيست میگويد شيطان خدا را میشناخت ، آگاه به خدا بود ، به
نبوت پيغمبران اعتقاد داشت ، به وجود قيامت ايمان و اعتقاد داشت (
اقرار همه اينها را از شيطان نقل كرده است ) ولی در عين حال كافر بود
چرا ؟ [ زيرا ] مؤمن نبود ايمان مسئله ای است مبتنی بر آگاهی ، ولی [
همراه با ] گرايش ايمان يعنی تسليم ، يعنی خدا آگاهی مقرون به گرايش و
تسليم در پيشگاه حق .
درد بشر امروز تنها دوايش اين است : خدا آگاهی مقرون به گرايش و
تسليم و خضوع در مقابل حق يك دوا هم بيشتر ندارد البته قرآن هميشه علم و
ايمان را در كنار يكديگر ذكر میكند بشر امروز علم را دارد ، دوای درد او
ايمان است از آگاهی روشنفكرانه و غير روشنفكرانه كاری ساخته نيست .
آگاهی آخرش آگاهی است .
تمام اينها را برای فرار از ايمان گفتهاند . میخواستند پای ايمان در
|