همان منطق معروف هگل ، منطق ديالكتيك است ، فلسفه و جهان بينی ای دارد
كه جهان بينی مادی است ، بالخصوص ماديتی كه در قرن هجدهم رايج و شايع‏
بود و يكی از شاگردان يا پيروان به اصطلاح چپگرای هگل به نام فوئر باخ آن‏
را تجديد مطلع كرد ماركس در فلسفه مادی در واقع تابع فوئر باخ است‏
منتها منطق فوئر باخ منطق ديالكتيكی نبوده است ماركس آن منطق ديالكتيك‏
را با فلسفه مادی تلفيق كرده است و از آن ماديت تحولی يا ماديت جدلی (
اين اصطلاحاتی كه می‏گويند ) و يا ماترياليسم ديالكتيك به وجود آمده‏
همچنين اين مكتب يك نظريه خاص در مورد [ ماهيت تاريخ دارد كه بر ]
اساس اصالت اقتصاد است می‏گويد : ماهيت اصلی تاريخ را اقتصاد تشكيل‏
می‏دهد ، كه اين را ماترياليسم تاريخی می‏گويند ظاهرا اين اصطلاح را انگلس‏
وضع كرده است ماترياليسم تاريخی يا ماديت تاريخی ، يعنی تاريخ ماهيت‏
مادی دارد و بخش ديگر ، بخش جامعه شناسی است در بخش جامعه شناسی هم‏
مثل بخش فلسفه تاريخ ، جامعه تقسيم می‏شود به زير بنا و رو بنا ، و زير
بنای جامعه ، روابط اقتصادی و توليدی است و رو بنا همه چيز ديگر قسمتهای‏
ديگری از مكتب ماركسيسم البته مربوط به مسائل اقتصادی است ، يعنی واقعا
ماهيت اقتصادی دارد ، همان چيزی كه رشته تخصصی كارل ماركس هم فقط آن‏
بوده يعنی او يك مرد اقتصاد دان بوده و در اقتصاد صاحبنظر بوده است و
نظريه ای دارد اگر چه اين نظريه را هم قبلا اقتصاد دانهای ديگر گفته بودند
ولی شايد او بيشتر پرورش داد راجع به مسئله كار و ارزش كه ارزش فقط از
كار به وجود می‏آيد و سرمايه توليد ارزش نمی‏كند ، بنابر اين ارزش اضافی‏
، هر