قرار داشت حال آن كه ديگران - آنها كه برای كسب مقام رهبری نهضت تلاش
میكردند - به اندازه ايشان در اين مسير قرار نداشتند .
معنی اين سخن اين است كه امام خمينی با همه مزايا و برتريهای شخصی كه
دارد اگر اهرمهائی كه روی آنها دست میگذاشت و فشار ميداد و جامعه رابه
حركت در مياورد ، از نوع اهرمهائی بود كه ديگران روی آن فشار میآوردند و
اگر منطقی كه ايشان بكار ميبرد نظير منطق ديگران بود ، امكان نداشت
ايشان در بحركت در آوردن جامعه موفقيتی كسب كند ( 1 ) .
اگر امام عنوان پيشوائی مذهبی و اسلامی را نمیداشت و اگر مردم ايران در
عمق روحشان يك نوع آشنائی و انس و الفتی با اسلام نداشتند و اگر عشقی كه
مردم ما با خاندان پيامبر دارند وجود نمیداشت و اگر نبود كه مردم حس
كردند كه اين ندای پيامبر و ندای حضرت علی ( ع ) و يا ندای امام حسين (
ع ) است كه از دهان اين مرد بيرون میآيد ، محال بود نهضت و انقلابی به
اين وسعت در مملكت ما بوجود آيد .
رمز موفقيت رهبر در اين بود كه مبارزه را در قالب مفاهيم اسلامی به
پيش برد ايشان با ظلم مبارزه كرد ولی مبارزه با ظلم را با معيارهای
اسلامی مطرح كرد ، امام از طريق القای اين فكر كه يك مسلمان نبايد زير
بار ظلم برود ، يك مسلمان نبايد تن به
پاورقی :
1 - مثلا اگر مسئله وارد كردن تضادهای طبقاتی در خود آگاهی مردم و يا
مفاهيمی نظير آزاديخواهی و عدالت طلبی با معيارهای مكاتب شرق و غرب از
طرف ايشان عرضه میگرديد ، بازتابی در جامعه ما نمیداشت حال آنكه ايشان
همين مفاهيم را با معيارهای اسلامی و با استفاده از فرهنگ بارور اسلامی به
جامعه عرضه كرد و جامعه نيز با حسن تلقی با آنها برخورد نمود .