تاثيری در اين جهت ندارد .
بعد برای اينكه چرا ذات پروردگار عالم است ، يك استدلالی می‏كند كه‏
اين استدلال خود برهان است . ممكن است كسی بگويد : به چه مناطی خدا به‏
سر و جهر و به ظاهر و باطن و خلاصه به همه چيز علم دارد ؟ می‏فرمايد :
مناطش خلقت است . او چون خالق است عالم است ، چون خدا كه خالق است‏
، غير از آن است كه انسان صانع چيزی است . انسان كه صانع چيزی است ،
يعنی در ميان اشيا خلق‏شده يك رابطه مكانيكی برقرار می‏كند ، قطعاتی از
آهن ، قطعاتی از فلز ديگری ، قطعاتی از سيم يا لاستيك را با يكديگر به‏
شكلهای مخصوصی پيوند می‏دهد ، از نيروهای موجود در طبيعت استفاده می‏كند ،
اسمش را می‏گذارد صنعت . ولی خالق ، آن كسی است كه اصلا به وجود آورنده‏
اشيا است ، وجود اشيا به اراده اوست ، به اراده او حادث‏اند و به اراده‏
او باقی‏اند ، و او ذاتش بر فعل خودش احاطه دارد . اصلا عالم شانی ندارد
جز اينكه فعل خداوند است ، و هر فاعلی بر فعل خودش از آن جهت كه آن‏
فعل، فعل خودش است محيط است . " « الا يعلم من خلق »" آيا آن كس كه‏
آفريننده است به آفرينش خودش عالم نيست ؟ يعنی همين‏قدر كه تصور كنيد
، [ برای تصديق ] مطلب كافی است . آن كه آفريننده است ، محيط به‏
آفريده‏های خودش است ، پس عالم به آفريده‏های خودش است .
فلاسفه هم اين حرف را هميشه می‏زنند و علم پروردگار به اشيا را تقريبا
به همين مناط بيان می‏كنند كه ذات پروردگار به ذات خود علم دارد ( به‏
دلايلی كه در جای خودش ثابت شده است ) و ذاتی كه به ذات خود علم دارد
، به هر آفريده خود علم دارد و بلكه آن آفريده‏اش در