ساريكم خوانده ) من خودم اهل ساری هستم ، ساری دارالمومنين است ، نوشتم
: ساريكم دار المومنين .
عينا همين كار را اين شخص در قرن بيستم روی ديوان حافظ انجام داده
است . حال اين چيست ؟ از بیسوادی نيست ، نه اين است كه بگوييم اينقدر
سواد نيست . از لجاجت و عتو و نفور است . از يك طرف از حافظ
نمیتواند ببرد ، از طرف ديگر میبيند محتوای حافظ با فكر او جور درنمیآيد
. او دلش میخواهد يك حافظی باشد كه نه خدا را قبول داشته باشد ، نه
پيغمبر را ، نه قيامت را ، نه معنويت را ، هيچچيز را قبول نداشته باشد
، هم حافظ باشد و هم هيچيك از اينها را قبول نداشته باشد . رسما میآيد
كلمات را عوض میكند ، برای اينكه با مقصود خودش جور دربيايد .
« بل لجوا فی عتو و نفور » . قرآن میفرمايد : مساله اين نيست كه اين
مطلب بر اينها ثابت نباشد يا اين موضوعات ، موضوعات مشكلی باشد كه
نتوانند درباره آنها فكر كنند ، مساله اين است كه روی دنده لج افتادهاند
و لجبازی میكنند .
اين مساله حافظ و مولوی و سعدی و . . . امروز در ايران يك مسالهای شده
است ، مساله مهمی هم شده است . از يك طرف اينها مفاخر بزرگ ادبی
ايراناند و بلكه مفاخر بزرگ ادبی جهاناند و ايران و زبان فارسی را كه
دنيا میشناسد ، به واسطه اين چند نفر میشناسد و عدهای نمیتوانند از اينها
ببرند ، يعنی بريدنی نيست ، و از طرف ديگر اينها آنچنان با اسلام گره
خوردهاند كه اين گره را نمیشود باز كرد . حال چكار میشود كرد كه انسان
مولوی يا حافظ يا سعدی يا نظامی و يا ناصرخسرو را بگيرد ، اسلام را دور
بيندازد ؟ تمام تلاشها برای اين
|