بدهند يك ذره از آن روح عبوديتشان كاسته نمی‏شود . اميرالمومنين هم مانند
مامون خليفه بود ، ولی آيا در روح علی كسی كوچكترين احساسی می‏توانست‏
مشاهده كند كه علی هم تكيه‏ای داشته باشد كه اين منم و اين لشكرهای من‏
است و اين قدرت من است ؟ باز همان عبد ضعيف ذليل در مقابل خدای متعال‏
است . باز شبها كه می‏شود در محراب عبادت آنچنان عجز و لابه می‏كند ، چون‏
می‏داند كه همه اينها در مقابل ذات حق هيچ و پوچ است . انسان اگر خدا را
داشته باشد همه چيز را دارد ، اگر خدا را نداشته باشد هرچه داشته باشد
هيچ‏چيز ندارد .
سليمان نبی آن‏طور كه در آثار و روايات آمده است با آن ملك جن و انسی‏
كه خداوند متعال به او داده است ، خودش در باطن خودش با خدا يك عبد
بسيار ذليلی است و جز عبوديت و ذل عبوديت چيز ديگری احساس نمی‏كند .
معنای اين سخن اين نيست كه انسان از اسباب استفاده نكند . دو مساله‏
است : اسباب را خدا قرار داده است برای استفاده كردن . از اسباب و
وسائل استفاده كردن يك مطلب است ، تكيه به اسباب و وسائل داشتن مطلب‏
ديگری است . شما همين طبيب و دارو را درنظر بگيريد . آيا انسان وقتی كه‏
مريض می‏شود ، به طبيب مراجعه بكند يا نكند ؟ دارو بخورد يا نخورد ؟
البته به طبيب مراجعه بكند ، دارو هم بخورد . طبيب هم از خداست ، دارو
هم از خداست . ولی آنچه نبايد باشد چيست ؟ همين كه طبيب را از خدا
نبيند ، دارو را از خدا نبيند ، تكيه‏اش به طبيب باشد و ماورای طبيب را
نبيند ، تكيه‏اش به دارو باشد و ماورای دارو را نبيند . [ اينها ]
تكيه‏گاه نبايد باشد . پس اسباب و وسائل را مورد استفاده قرار دادن يك‏
مطلب است ، تكيه‏گاه قرار دادن و يگانه اعتماد را به آنها