گفتند آقا روز آخر شعبان است ، روز كلوخ‏اندازان است ، می‏خواهيم برويم‏
بيرون . ايشان يك تبسمی كردند و زود خودشان را ضبط كردند . گفتند اين‏
قضيه تهران حواس برای من نگذاشته است ، هيچ حواس ندارم . يك نفر از
اين آدمهای فضولی كه هميشه هستند گفت : شما وظيفه نداريد در اين كارها
مداخله كنيد ، مبادا يك وقت مداخله كنيد ، به اين دليل و آن دليل ،
آقای آقا سيد ابوالحسن هم اقدامی نكردند ، مبادا شما اقدامی بكنيد . از
حرف او [ خوششان نيامد . ] بعد گفت : البته اگر ايشان قبلا با من مشورت‏
كرده بودند من می‏گفتم به گونه ديگری عمل كنند . ولی من می‏دانم كه اين مرد
در كار خودش جز خدا هيچ نظری ندارد و برای من جايز نيست كه در مورد كسی‏
كه در كار خودش جز خدا هيچ نظری ندارد سكوت كنم . البته بعد هم همان‏
اقدام ايشان بود كه موثر واقع شد . يك تلگراف شديدی كرد كه اگر ترتيب‏
اثر داده نشود من چنين می‏كنم و امنيت غرب در خطر خواهد بود . همين سبب‏
شد كه دولت سروته قضيه را بهم آورد و بعد قضيه هرچه بود يك سر و صورت‏
ظاهری پيدا كرد .
غرضم اين جهت است كه اين [ كار ] برای مثل مرحوم حاج آقا حسين يك‏
كمالی است ، و چه كمالی است كه انسان غضب كند برای خدا ، و در كارش‏
غرضی جز خدا نداشته باشد ! اما از اين بالاتر هم هست : يك پيغمبر ، مسلم‏
اگر غضب كند برای خدا غضب می‏كند ، ولی يك وقت به او می‏گويند : اين‏
كار زمان هم می‏خواهد ، تو كه غضبت جز برای خدا نيست ، معذلك يك مدتی‏
صبر كن . همين غضبت برای خدا فعلا برای تو يك ترك اولی شمرده می‏شود .
" « فاصبر »" يعنی همان غضب برای خدا را فعلا رها كن ، و الا او غضب‏
برای غير خدا كه ندارد .