هفتم زحل ، و در آسمان هشتم همه ستارگان ثوابت ، و در آسمان نهم هيچ‏
ستاره‏ای وجود ندارد .
آنگاه وقتی می‏خواستند آيات قرآن را به اين هيئت تطبيق كنند می‏گفتند :
اولا چرا قرآن گفته است هفت آسمان ، و حال آنكه هيئت می‏گويد نه آسمان ،
و ثانيا چرا قرآن می‏گويد ما نزديكترين آسمانها را به ستارگان مزين‏
كرده‏ايم و حال آنكه نزديكترين آسمانها فقط ماه در آن هست و باقی آسمانها
هم هر كدام يك ستاره ، و آن آسمانی كه همه ستارگان ثوابت در آن هست‏
آسمان هشتم است نه نزديكترين آسمانها .
از آن مشكلتر مساله هفت زمين بود كه به هيچ شكلی قابل حل و توجيه نبود
چون در آن هيئت ، زمين ما يگانه زمين موجود بود ، كه آن يگانه زمين‏
موجود هم در مركز عالم قرار داشت و باقی [ ستارگان ] در دور آن بودند .
آن وقت اين مساله خيلی مشكل می‏شد .

نظر هيئت جديد

هيئت جديد به آسمان به آن معنا كه قدما قائل بودند به هيچ شكل قائل‏
نيست ، كه اساسا آسمانی به آن معنا وجود داشته باشد . به حسب هيئت‏
جديد آنچه وجود دارد فقط خود ماه و خورشيد و ستارگان هستند كه در فضا
معلق‏اند بدون آنكه در آسمانی نصب شده باشند و آسمانی آنها را در خود
قرار داده باشد . ما جز يك عده كرات معلق در فضا چيز ديگری نداريم .
منتها در هيئت جديد يك مساله ديگر مطرح است : حال كه اين ستارگانی‏
كه ما می‏بينيم معلق در فضا هستند ، آيا هرچه بالاتر برويم به جايی می‏رسيم‏
يا نمی‏رسيم ؟ آيا اين فضا لايتناهی است و يا متناهی ؟ آيا