به‏طور كلی مساله خلقت را اعم از آسمان و زمين و ما بين زمين و آسمان ، [
مطرح می‏كند،] می‏فرمايد: " « ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر
هل تری من فطور.ثم ارجع البصر كرتين ينقلب اليك البصر خاسئا و هو حسير
" كه نكته اصلی در اين آيات اين قسمت است .

نظام خلقت

يكی از مسائل مهم و بلكه از مهمترين مسائل برای فكر بشر همين مساله‏
خلقت و نظام خلقت است . انسان وقتی كه به اين دنيا چشم می‏گشايد ،
تدريجا كه دارای درجه‏ای از تفكر می‏شود قهرا اين سوال برای هر انسان‏
متفكری پيدا می‏شود مگر اينكه انسانی در افق حيوانات باشد كه اين فكر
برايش پيدا نشود كه به قول حافظ : اين " سقف ساده بسيار نقش " چيست‏
؟ اين زمين ما چيست ؟ چرا شب می‏آيد ، روز می‏آيد ، بهار می‏آيد ، تابستان‏
می‏آيد ، پاييز می‏آيد ، زمستان می‏آيد ، باز همان جريان تكرار می‏شود ؟ در
زمستان گياهان می‏ميرند ، در بهار زنده می‏شوند ، تا تابستان به حد كمالشان‏
می‏رسند ، پاييز فصل پژمردگی و افسردگی می‏رسد ، در زمستان می‏ميرند . سال‏
آينده دومرتبه همين نظام تكرار می‏شود . اين حركاتی كه در بالای سر ما در
اين ستارگان هست چيست ؟ اين ستارگان چه هستند ؟ اين چراغهای آويخته شده‏
بالای سر ما ( تعبير " مصباح " تعبير خود قرآن است ) چيست ؟ بعد انسان‏
به كارهای اين اشيا دقت می‏كند ، حساب می‏كند : ماه مثلا برای چيست ؟ آيا
چه اثری روی اشيا دارد ؟ اثری دارد يا اثری ندارد ؟ آيا اگر يكی از اينها
را از اين نظام بردارند باقی ديگر سر جای خودشان می‏توانند كار بكنند ، يا
يك نظام بهم وابسته بهم پيوسته‏ای