در دلشان حساب می‏كردند كه حالا اين‏قدر محصول داريم ، می‏بريم و چنين‏
می‏كنيم و . . . در دل خودشان حساب می‏كردند و به قول معروف با ابرويشان‏
چرتكه می‏انداختند كه چنين و چنان می‏شود . قرآن می‏گويد : همين‏طور كه‏
داشتند با خودشان حساب می‏كردند كه چنان و چنين خواهد شد ، يكدفعه وارد
شدند و چشمهايشان به چنين منظره‏ای افتاد . " « فلما رأوها »" تا
چشمشان افتاد ، اول چنان يكه خوردند و به اصطلاح شوكه شدند كه گفتند : ما
گم كرده‏ايم ، راه را اشتباهی آمده‏ايم : " « قالوا انا لضالون »" عوضی‏
آمده‏ايم ، باغ ما نيست ، اينقدر چهره اين باغ عوض شده بود . ولی فورا
فهميدند كه عوضی نيامده‏اند و حساب ديگری در كار بوده است : " « بل نحن‏
محرومون »" نه ، ما مردم محروم و بيچاره هستيم ، يعنی ميوه‏هايمان رفت.
« قال اوسطهم ». بعضی خيال كرده‏اند كه " « اوسطهم »" يعنی وسطی‏شان‏
، آن بچه وسطی ، مثلا اگر پنج تا بودند ، برادر سومی . ولی اكثر مفسرين‏
گفته‏اند: مقصود از اوسط " اعدل " است، "« و كذلك جعلناكم امه وسطا
" ( 1 ) يعنی امت معتدل . " « خير الامور اوساطها »" يعنی در هر كاری‏
بهترينش وسطترين يعنی معتدلترين است كه از افراط و تفريط هر دو بدور
است ، و لهذا اينجا گفته‏اند اوسطشان يعنی بهترينشان ، معتدلترين‏شان .
" « قال اوسطهم الم اقل لكم لو لا تسبحون »" من قبلا به شما نگفتم ؟
اينجا قرآن نشان می‏دهد كه آن وقتی كه اينها نشستند با يكديگر كنكاش‏
كردند ، در ميان اينها يكی بوده كه مخالف بوده است ، اما او چون در
اقليت قرار گرفته و ديده حرفش به جايی نمی‏رسد ، گفته است

پاورقی :
. 1 بقره / . 143