مقدمه يك آبادی يعنی برای يك آبادی ديگر است . هيچ چيزی كه صرفا خرابی‏
باشد در عالم وجود ندارد . بعد قرآن می‏گويد : باز هم فكر كن ، دومرتبه‏
روی آن فكر كن : " « ثم ارجع البصر كرتين »" و بار دوم باز چشمت را
تيز كن و دقت كن و فكر كن . گويی اين‏طور می‏خواهد بگويد : با چشم انتقاد
نگاه كن ، ببين می‏توانی در جايی عيبی ، نقصی ، خللی پيدا كنی ؟ می‏فرمايد
: بار ديگر و بار ديگر ( كرتين يعنی مكرر در مكرر ) نگاه كن . ( اين نگاه‏
فقط نگاه با چشم نيست ، با فكر ، با عقل ، با علم ، با چشم مسلح ، با هر
چه می‏خواهی ) هر چه كه دلت می‏خواهد ، مكرر در مكرر در نظام عالم دقت كن‏
، ببين خللی و عيبی می‏توانی پيدا كنی ؟ بعد می‏گويد : من می‏دانم چه می‏شود
، آخر اين چشم و ديده‏ات برمی‏گردد به سوی تو شكست خورده ، يعنی بدون‏
اينكه هيچ چيزی بتواند پيدا كند : " حسير " .
قيافه يك آدمی كه هم شكست خورده باشد و هم خسته شده باشد چه قيافه‏ای‏
است ؟ گاهی انسان يك كاری می‏كند خيلی خسته می‏شود ولی بالاخره موفق شده‏
است . او اگرچه آثار خستگی در بدنش هست ولی آثار موفقيت از چشمهايش‏
و از چهره‏اش پيداست . گاهی انسان در يك كاری خسته نشده ولی شكست‏
خورده است ، تنش خسته نيست ولی آثار شكست از چهره‏اش و از روحش‏
پيداست . حال ، انسان در يك كاری ، هم خودش را خسته كرده باشد و هم‏
بعد از خستگی شكست‏خورده برگردد ، ببينيد ديگر چه قيافه‏ای پيدا می‏كند ؟ !
می‏گويد : چشم و ديده را و دقت و فكر را ، هر چه دلت می‏خواهد ، مكرر در
مكرر برای پيدا كردن عيبی در كار عالم ، در نظام كل عالم به كار بينداز .
اما به تو می‏گويم آخر كار وقتی برمی‏گردد ، هم شكست خورده و هم