غيرواقع است در آن هيچ‏گونه مصلحتی برای ما نيست ، باز هم به حكم عقل‏
واجب است ، چرا ؟ چون او خدای ماست و ما عبد هستيم . وظيفه عبد تسليم‏
در مقابل امر مولی است . و حتی ما ضمن اينكه می‏دانيم كه هيچ دستور خدا
خالی از مصلحت نيست ، اگر دستور را رفتار كنيم ، از نظر حالت روحی خود
ما دو حالت ممكن است داشته باشد : يكی اينكه ما به اين دستور عمل‏
می‏كنيم به حكم مصلحتی كه در اين دستور هست ، و ديگر اينكه ما به اين‏
دستور عمل می‏كنيم به حكم اينكه خدا دستور داده است ، درست است ،
مصلحت هم دارد ولی من از آن جهت انجام می‏دهم كه خدا دستور داده است .
مثلا به ما گفته‏اند روزه بگير ، به ما گفته‏اند مشروب نخور . يقين دارم‏
اينكه گفته‏اند مشروب نخور يا روزه بگير ، به خاطر مصلحت خودم بوده است‏
، ولی من روزه می‏گيرم چون خدا امر كرده است ، اگر مصلحت هم نمی‏داشت‏
می‏گرفتم . مشروب نمی‏خورم چون خدا گفته نخور ، اگر مفسده هم برايم‏
نمی‏داشت نمی‏خوردم . اين خيلی بالاتر از آن است .
حضرت امير می‏فرمود : اگر خدا به من دستور بدهد ، چنانچه بهشت و جهنمی‏
هم نمی‏داشت من عمل می‏كردم ، چون خداست . ( وقتی می‏گويد بهشت و جهنم ،
ديگر مصالح دنيا [ به طريق اولی مطرح نيست ] . ) اگر خدا به من امر كند
و دستوری بدهد ، نه به دنبال آن دنيا باشد و نه آخرت ، برای من فرق‏
نمی‏كند ، [ عمل می‏كنم ، ] چون او خداست و من بنده هستم ، و لهذا ما يك‏
سلسله دستورها داريم كه مصلحت اين دستورها تا حدودی مخفی است ، و شايد
هم تعمد بوده است در اينكه مخفی نگه داشته شود . اين برای آن است كه ما
به هر دستوری كه رسيديم نگوييم : فلسفه‏اش چيست ؟ من اول فلسفه‏اش را