بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

عمليات شهيد «صلاح محمدعلى غندور»

شخصيت شهيد
«صلاح محمد على غندور» سال 1347ه.ش (1968م) در روستاى «كَفَر مِلكى» از نواحى كوهستانى و سرسبز مقاوم جنوب لبنان «اقليم‏التفاح» در خانواده‏اى شيعه، كارگر و مستضعف، ديده به جهان گشود.دوران طفوليت او تا پنج سالگى در كفر ملكى سپرى شد؛ ولى سال 1352ه.ش (1973م) در حالى كه وارد ششمين سال زندگى مى‏شد، خانواده‏ى غندور عازم «امارات متحده‏ى عربى» شدند. صلاح از همان اولين سال‏ها، تحت نظر پدر و تربيت مذهبى خانواده پرورش يافت و پدرش نيز برروى او سرمايه‏ى معنوى زيادى گذاشت.
با شروع و اوج‏گيرى انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى(ره) در زمستان 1357ه.ش (1978 79م) در ايران، كه اثر زيادى بر تحولات جهانى ايجاد كرد، صلاح نيز كه يازده سال بيش‏تر نداشت، علاقه‏ى خاصى به انقلاب ايران، در درون خويش احساس كرد. او همواره در اخبار نشريات و تلويزيون، پى‏گير گزارش‏هايى بود كه درباره‏ى انقلاب ايران ارائه مى‏شد. او با ديدن تصاوير امام خمينى(ره) شعف و شور، وجودش را لبريز مى‏ساخت. سرانجام دل او نيز به شادى پيروزى انقلاب اسلامى شاد گرديد و آرزوهاى خويش را دست يافتنى ديد.
سال 1363ه.ش (1984م) سرانجام خانواده‏ى غندور پس از يازده سال زندگى دور از لبنان، به كشور خود باز گشتند. صلاحِ شانزده ساله، به محض ورود به لبنان، سراغ زادگاه خويش را گرفت و هنگامى كه آن‏جا را در اشغال و و سيطره‏ى صهيونيسم ديد، خونش به جوش آمد. از همان لحظه، تصميم خود را مبنى بر حضور همه جانبه در نبرد با متجاوزين گرفت. اوائل سال 1364ه.ش (1985م) به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامى لبنان پيوست تا هر چه بيش‏تر در جبهه‏هاى دفاع از اسلام و كشور خويش حضور پيدا كند.
در طى سه سال حضور در صحنه‏هاى نبرد رويارو با دشمن اشغال‏گر، دوستان زيادى را از دست داد.خود او در اين‏باره مى‏گويد: «در اين مدت با بيش از 40 شهيد روبوسى و مصافحه داشته‏ام كه بعدها رفته و به شهادت رسيده‏اند.»
شهيد «غَسّان عَلويِه» از جمله دوستان و همرزمان وى بود كه شهادتش اثرى شگرف بر روحيه‏اش گذاشت. پس از شهادت او، همواره مى‏گريست و از روح مطهر آن شهيد طلب مى‏كرد كه او را بپذيرد و با خود ببرد.
صلاح تا يك سال پس از پيوستن به صفوف مقاومت اسلامى سال 1365ه.ق، 1986م در واحد شناسايى و اطلاعات و عمليات مشغول فعاليت مداوم بود. گزارش‏هايى قوى از مواضع داخلى دشمن به دست آورده بود؛ ولى مسئله‏اى در وجود او بود كه ماندن در واحد شناسايى را برايش سخت مى‏كرد. سرانجام پس از درخواست‏هاى مكرر، مسئولين واحد نظامى حزب‏اللَّه با انتقال او به واحدهاى رزمى و عملياتى موافقت كردند. اين انتقال، براى وى موفقيتى عظيم به شمار مى‏آمد؛ چرا كه او همواره مى‏گفت: «دوست دارم مستقيماً و رو در رو با دشمن بجنگم».
وى در لحظات سخت نبرد، آداب و رسوم خاصى براى رزم داشت و در بدترين شرايط جنگى نيز مراقب اعمال خويش بود، و همواره رزمندگان را به صرفه جويى و عدم اسراف در تيراندازى سفارش مى‏كرد. او مى‏گفت: «بايد مطمئن شويم گلوله‏اى كه شليك مى‏كنيم، به هدف مورد نظر مى‏خورد، آن وقت ماشه را فشار دهيم».
صلاح غندور از سرى نترس و شجاع برخوردار بود و در كار، انجام مأموريت محوله را مقدم بر همه چيز مى‏دانست. در يكى از عمليات‏ها بايد بمبى در مسير تردد خودروهاى نظامى اسرائيلى كار گذاشته مى‏شد. در تاريكى شب، وقتى همراه چند تن از همرزمانش به طرف پست‏بازرسى اسرائيلى مى‏رفتند، از نيروها جدا شد و خود به طرف پايگاه دشمن رفت. آن قدر به سنگر آنان نزديك شد كه به راحتى دستش را به آن‏جا زد و در كمال آرامش، بمب را كار گذاشت و به طرف بقيه برگشت.روز بعد كه يكى از خودروهاى نظامى از آن‏جا گذشت و بر اثر انفجار آن مين منهدم شد، صلاح كه از دور ناظر انفجار خودروى صهيونيست‏ها بود،مى‏خنديد و شادمان مى‏گفت: «الحمدلله».
وى استعداد خوبى در فراگرفتن مطالب داشت و آموزش‏هايى را كه مى‏ديد، خيلى سريع به خاطر سپرده و ياد مى‏گرفت؛ به همين دليل به روش‏هاى جنگ روانى با دشمن به‏خوبى آشنا بود و دوره‏هاى تخصصى را با وضعيت عالى طى كرد.
اوائل سال 1369ه.ش (1990م) به لحاظ رشادت‏هاى خاص و بيش‏تر به جهت اين‏كه در گذراندن دوره‏هاى ويژه‏ى آموزش‏هاى نظامى، استعداد درونى خويش را نمودار ساخت، مسئوليت يكى از محورهاى عملياتى مهم منطقه‏ى جنوب به او واگذار شد. از آن روز نام مستعار نظامى «بِلال» را براى خود برگزيد. در همان سال‏ها بود كه به اصرار خانواده، با دخترى مومنه ازدواج كرد و براى ادامه‏ى زندگى مشترك و گام نهادن در برهه‏اى جديد از حيات مبارزاتى خويش، خانه‏اى در محله‏ى «مُعَوَّض» در بخش جنوبى بيروت اجاره كرد. حاصل زندگى مشترك آنان دو دختر و يك پسر است كه به هنگام شهادت صلاح، «محمد حسين» سه سال و نيم، «فاطمه» دو سال و «زينب» چهار ماه داشت.
دو تن از دوستان نزديك صلاح، «هيثم صبحى دبوق» و «سيدعبداللَّه عطوى»، از جمله افرادى بودند كه داوطلبانه نام خود را در فهرست شهادت‏طلبان ثبت كردند و در اوج شجاعت و رشادت، خود را بر قلب ارتش صهيونيسم كوبيدند و با شهادت خود، آتشى فروزان برپا ساختند. صلاح كه از همرزم بودن با آنان احساس افتخار و شعف مى‏كرد، از شهادتشان نيز اثر بسيارى گرفت و عزم خود را براى پيوستن به گردان شهادت‏طلبان جزم كرد.
پيشقدم شدن در كارهاى مشكل و عمليات‏هاى سخت شناسايى در خطرناك‏ترين معابر و محورها، باعث شده بود تا دوستان و همرزمان صلاح به او لقب «مرد مأموريت‏هاى سخت» را بدهند. وى چندين بار براى شناسايى استعداد و قواى دشمن، به عمق مناطق اشغالى نفوذ كرد. «بِنتِ‏جُبَيل» يكى از محورهايى بود كه به كرّات آن‏جا را شناسايى كرده و راه‏ها، معابر و پايگاه‏هاى آن را به خوبى مى‏شناخت. همين امر باعث شده بود تا در بيش‏تر عمليات‏هايى كه در آن منطقه انجام مى‏شد، حضور فعال داشته باشد. صلاح بدان حدّ با وضعيت جغرافيايى و اطلاعاتى روستاها، راه‏ها، باغ‏ها و تپه‏هاى منطقه آشنا بود كه درباره او مى‏گفتند: «صلاح با لمس خاك و بوئيدن آن، تشخيص مى‏دهد كه روى زمين فلسطين است يا لبنان»!
مدت‏ها طرحى مهم ذهن صلاح را به خود مشغول ساخته بود. شايد بعد از شهادت هيثم و عطوى بود كه تا اين حد به فكر فرو رفت. او كه براى نماز و ادعيه اهميت فوق‏العاده‏اى قائل بود، و آن‏ها را بهترين و تنهاترين راه ارتباط با پروردگار و معشوق خويش مى‏دانست، حال و هوايش دو چندان شده بود. در تعقيبات نماز و دعاهاى خود، عاجزانه مى‏گريست و از خدا طلب مى‏كرد كه او را نيز بپذيرد و اجازه دهد تا به ياران شهيدش بپيوندد.
سرانجام تصميم خود را گرفت. هنگامى كه براى ديدن دوره‏اى خاص به اردوگاه آموزشى رفته بود (سه سال قبل از شهادت) نامه‏اى به اين مضمون براى فرمانده‏ى نظامى مقاومت اسلامى نوشت و در خواست عاشقانه و قلبى خويش را مطرح كرد:
«برادران عزيز فرماندهى مقاومت اسلامى
اينجانب صلاح محمدعلى غندور، كه مدت‏هاست در محورهاى مختلف عملياتى جنوب مشغول نبرد مى‏باشم و در حال حاضر دوره‏ى آموزشى ويژه رامى گذرانم، مصرّانه از شما برادران و به خصوص دبير كل محترم حزب‏اللَّه لبنان مى‏خواهم تا مرا نيز در گردان شهادت‏طلبان ثبت نام فرمائيد و اجازه دهيد در اولين فرصت ممكن، بنده، اولين شهيد عمليات شهادت‏طلبانه باشم...»
از آن روز به بعد، همواره چشم انتظار بود تا پاسخى مساعد دريافت كند. سرانجام آن روز رسيد و فرمانده‏اش به او خبر داد كه نامش در فهرست شهادت‏طلبان ثبت شده است. از آن لحظه به بعد، شور و شوق عجيبى وجودش را فرا گرفت. با وجودى كه مى‏دانست ده‏ها و بلكه صدها رزمنده‏ى ديگر قبل از او در نوبت عمليات هستند، ولى مطمئن بود كه شهيد بعدى، خودِ او خواهد بود. اطمينان قلبى صلاح از آن‏جا سرچشمه مى‏گرفت كه با شناسايى‏هايى كه در منطقه‏ى بنت جبيل انجام داده بود، بهتر از هر كسى با آن‏جا آشنا بود و به راه‏ها و پايگاه‏هاى دشمن در منطقه وارد بود؛ به خصوص اين‏كه زمان تردد كاروان‏هاى نظامى و جابه‏جايى نيروهاى اسرائيلى را مى‏دانست.
بحث مفصلى در گرفته بود. مسئولين نظامى، با رفتن صلاح مخالف بودند. او مسئوليت اطلاعات و شناسايى يكى از محورهاى مهم عملياتى جنوب را بر عهده داشت و بدون شك، در آينده، عدم حضورش بسيار مشكل آفرين مى‏شد؛ ولى با وجود همه‏ى مخالفت‏ها، صلاح، ماندن را نپذيرفت. از لحظه‏اى كه شنيده بود طرح انجام عمليات شهادت‏طلبانه در منطقه‏ى بنت‏جبيل مورد تاييد قرار گرفته است، سر از پا نمى‏شناخت.اسمش در فهرست شهادت‏طلبان بود؛ ولى دو مانع بزرگ بر سر راهش وجود داشت: اول اين‏كه او متأهل و داراى سه‏فرزند بود، كه بسيارى از داوطلبان عمليات، متأهل نبودند و در اين مسئله بر او اولويت داشتند. دوم اين‏كه او مسئوليت مهمى داشت و دانسته‏ها و تجربياتش در امر شناسايى محورهاى دشمن، براى مقاومت بسيار ارزشمند بود؛ همين مسائل باعث شده بود تا فرماندهان از درِ مخالفت وارد شوند و براى رفتن وى نظر موافق ندهند؛ ولى صلاح از پاى ننشست.او مى‏گفت: «سه سال است كه مدام روى آن منطقه كار كرده‏ام و آن‏جا را بهتر از كف دستم مى‏شناسم. لحظه به لحظه‏ى تردد و نقل و انتقال نيروهاى دشمن را مى‏دانم و از آن اطلاع كامل دارم. همه‏ى اين زحمات به خاطر آن بود كه خودم براى عمليات بروم. مگر شيخ «اسعدبرّو» زن و بچه نداشت؟ اگر قرار باشد اين روش پيش گرفته شود، باعث مى‏شويد تا نيروهاى مقاومت اسلامى كه هر لحظه آرزوى شهادت دارند و براى عمليات استشهادى لحظه‏شمارى مى‏كنند، از تأهل و ازدواج دورى كنند و خانواده تشكيل ندهند كه اين امر به ضرر شيعيان در لبنان است...».
هنگامى كه مسئله با دبير كل حزب‏اللَّه مطرح شد، او هم سخنان فرماندهان نظامى را تكرار كرد؛ ولى وقتى حرف‏هاى صلاح منتقل شد، سرانجام او هم موافقت كرد.
از خوشحالى مى‏گريست. باورش نمى‏شد كه چيزى به ديدار با هيثم و عبداللَّه و ديگر شهداى مقاومت نمانده است. از وقتى خبر پذيرفته شدن درخواستش را شنيد، ذوق زده شد و مدام الحمدلله مى‏گفت.
اواخر بهمن ماه سال 1373ه.ش (اوائل 1995م) بود كه از طرف فرماندهى واحد نظامى حزب‏اللَّه، به صلاح غندور ابلاغ شد تا براى مدت سه ماه به مرخصى برود؛ به او گفته شد كه در اين مدت نيازهاى خانواده‏ى خويش را برطرف كند و قبل از عمليات در كنار آنان باشد؛ ولى اصل مسئله ديگرى بود. به گفته‏ى يكى از فرماندهان، همه با اعزام او مخالف بودند؛ چرا كه او يكى از بهترين رزمندگان بود. تصور مسئولين بر اين بود كه با دادن اين مرخصىِ 90 روزه، و اين‏كه صلاح در طى اين مدت نزد خانواده‏ى خود باشد، به احتمال زياد احساسات، عواطف، عشق و علاقه به خانواده باعث خواهد شد تا از فكر عمليات منصرف شود و اجازه دهد فرد ديگرى به جاى او برود.
همه در اشتباه بودند. صلاح از آن دست آدم‏هايى نبود كه معامله سودمند با خدا را، به خاطر عواطف خانوادگى رد كند. او تصميم مقدس خويش را گرفته بود و در طى سه ماهى كه در مرخصى به سر مى‏برد، سعى كرد همسر خويش را براى اين‏كه هر لحظه منتظر شنيدن خبر شهادتش باشد، آماده سازد.
در آخرين روز، هنگامى كه در خانه‏ى مسكونى‏شان خواست با خانواده‏ى خويش خداحافظى كند، دوربين فيلم‏بردارى‏اى تهيه كرد و در حالى كه بالاى سرش تابلويى زيبا با عبارت «واعدوالهم ما استطعتم من‏قوّه» و در گوشه‏هاى آن تصاويرى از امام خمينى(ره) و حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى قرار داشت، به وداع با اهل بيت خويش پرداخت. او به همسر و پدر و مادرش گفته بود كه عازم حج مى‏باشد؛ ولى حالات خاصش و اين‏كه هنگام وداع، گاهى اشك از گوشه‏ى چشمانش جارى مى‏شد، روحيه‏ى درونى وى را نشان مى‏داد؛ به خصوص زمانى كه دختر كوچك خود را در آغوش گرفت. فاطمه، پدر را بوسيد و پدر، او را.
همسر شهيد صلاح درباره‏ى آخرين ديدارشان مى‏گويد: «او گفت كه عازم سفر حج است. ايام حج بود. خيلى التماس دعا داشت. برايم جالب بود. به جاى اين‏كه ما از او التماس دعا داشته باشيم، او التماس حلاليت و دعا مى‏كرد. در ميان حرف‏هايش، گاه اشاراتى مى‏كرد و مى‏گفت كه شايد برنگردد و اين احتمال را هم عنوان كرد كه حتى اين امكان هم وجود دارد كه خبر شهادتش را زودتر از ايام حج بشنويم. او به من توصيه مى‏كرد كه هر لحظه آماده‏ى شنيدن خبر شهادتش باشم. مى‏دانستم كه در مقاومت اسلامى فعاليت مى‏كند و امكان خطر زيادى هست؛ ولى روزهاى آخر، حالاتش فرق مى‏كرد. مطمئن بود كه شهيد مى‏شود و مى‏خواست اين اطمينان را به من هم منتقل كند.».

جهاد اكبر
شهيد صلاح غندور آداب و رسوم خاصى براى خودسازى و مبارزه با نفس امّاره‏ى خويش داشت. او غالباً براى دفع بلا از مسلمين جهان، روزه‏ى مستحبى مى‏گرفت كه گاه چند ماه طول مى‏كشيد. وى براى مسائل معنوى و عبادى خويش برنامه‏اى تنظيم كرده بود كه بخش‏هايى از آن به اين شرح بود:
مراقبت بر پاكيزگى و طهارت و دائم الوضو بودن. مراقبت بر نماز اول وقت و خواندن نماز با آرامش و اطمينان، آن‏گونه كه امر شده‏است. گرفتن روزه‏هاى مستحبى. مداومت بر تلاوت قرآن با تدبُّر و توجه، و مداومت بر گوش دادن به نوارهاى قرائت قرآن در اوقاتى كه امكان و فرصت خواندن نيست. مداومت بر خواندن دعاهاى كميل، توسل، مناجات شعبانيه، ابوحمزه ثمالى، عهدوندبه. مراقبت بر خواندن زيارت عاشورا و زيارت جامع. مراقبت بر خواندن نماز شب و اگر اوقات آن فوت شد، مداومت برخواندن نافله‏هاى صبح و كسب فيض از نافله‏ى مغرب و عشاء. طولانى شدن سجود براى خداوند به خصوص در نمازهاى شب. حضور در نماز جماعت، با عشق به آن و دعوت ديگران به اقامه‏ى نماز جماعت. قرار دادن اوقاتى از شب براى خلوت با خداوند و تأمل و تفكر و محاسبه‏ى نفس، در مكانى خاص. سؤال و مراقبت دائم از حيله‏هاى خفيِّ شيطان كه برنامه‏هاي انسان سالك را مورد هجوم قرار مى‏دهند. دورى جستن و ترس دائم از ورود ريا، يا عُجب در كارها، همان گونه كه امام خمينى فرموده است كه آن‏ها شِركِ خفى هستند. شدت مراقبت از اسرار عبادى خود در برابر ديگران و عدم اشاره و يا صحبت درباره‏ى آنها. سعى در كسب صفات متّقين، آن چيزهايى كه حضرت اميرالمومنين على‏عليه السلام در خطبه‏ى متقين خطاب به «همام» ذكر كرده است. مطالعه‏ى مستمر كتاب‏هاى اخلاقى و عرفانى، به خصوص كتاب چهل حديث امام خمينى(ره)، كتاب‏هاى شهيد محراب آيت‏اللَّه دستغيب(ره)، مطالعه‏ى مسائل اخلاقى و دينى در مجلاتى مثل «بقيه‏اللَّه». التزام كامل به حدود و مسائل شرعى در زندگى و مسائل نظامى و مقاومت. عدم سرباز زدن از وظيفه؛ حتى اگر آن مأموريت و وظيفه به نظر خوشايند نيايد. پيشه كردن حلم و صبر؛ همان چيزى كه كوه‏ها را عاجز كرده و اين روش حيات و جهاد است.
شهيد صلاح غندور درباره‏ى ولايت فقيه و رهبرى انقلاب اسلامى،نگاه و نظر خاصى داشت كه همسرش ديدگاه او را اين گونه بيان مى‏كند: «صلاح درباره‏ى حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى و جانشينى ايشان براى حضرت امام خمينى(ره)، معتقد بود كه درست مثل ولايت حضرت على‏عليه السلام پس از فوت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم است. هر كس به آن‏ها بپيوندد و بيعت كند، بدون شك سعادتمند و رستگار خواهد شد و هر كس از آن روى گرداند و تخلّف كند، گمراه خواهد شد و در ذلالت خواهد افتاد.».
«سيد حسن نصراللَّه» دبير كل حزب‏اللَّه لبنان، در ملاقاتى كه با صلاح داشت، از او خواست كه اگر امكان دارد،براى انجام اين عمليات، يكى از نيروهاى زيردستش را معرفى كند و خودش از رفتن انصراف دهد؛ اين خواسته‏ى دبير كل حزب‏اللَّه، به اين دليل بود كه صلاح نيروهاى زيادى را به عنوان «نخبه‏هاى مقاومت» آموزش داده بود كه به «بچه‏هاى مَلاك» (مَلاك، اسم جديد نظامى‏اى بود كه صلاح براى خود برگزيده بود.) معروف شده بودند؛ ولى صلاح نپذيرفت كه كسى غير از او براى اين مأموريت پيش برود و از دبير كل حزب‏اللَّه خواست تا همچنان اجازه دهد او اولين عمليات استشهادى را كه در پيش است انجام دهد.

موقعيت هدف
مدتى بود كه رژيم صهيونيستى حالت تهاجمىِ مشكوكى به خود گرفته بود و بعيد به نظر نمى‏رسيد كه در آينده‏اى نزديك، دست به حمله‏اى گسترده به لبنان بزند. در بعضى مناطق، حملاتى به مواضع مقاومت اسلامى انجام شده بود و اين‏ها، نشان از يك طرح سنگين داشت.
از آخرين عمليات شهادت‏طلبانه كه شهيد «اسعد برّو» در مردادماه سال 1368ه.ش (اوت 1989م) انجام داده بود، نزديك به شش سال مى‏گذشت و رژيم صهيونيستى اين گونه مى‏پنداشت كه حزب‏اللَّه لبنان ديگر توان و امكان انجام عمليات استشهادى در داخل مناطق تحت سلطه و اشغال اسرائيل را ندارد؛ چرا كه تدابير شديد امنيتى جديد و محكمى در مناطق اشغالى به‏كار بسته بود تا از اين گونه حملات جلوگيرى شود.
يكى از اقدامات اسرائيل براى مقابله با آسيب پذيرى پايگاه‏هايش، ايجاد مجتمع‏هاى نظامى در نزديكى شهرك‏هاى اشغالى جنوب لبنان بود.مجتمع‏هايى كه اطراف آن با ديوارهاى عظيم بتونى و خاكريزهاى بلند محاصره شده بود و همه‏ى ادارات و پايگاه‏هاى نظامى و دولتى و ديگر مراكز اصلى و سكونت‏گاه‏هاى عوامل اصلى نظامى و اطلاعاتى ارتش و نيروهاى مزدور لحدى، در آن‏جا قرار مى‏گرفتند و براى حفاظت از آن‏جا تدابير شديدى اتّخاذ شده بود. دشمن مغرورانه و سرمست، مطمئن بود كه ديگر كسى نمى‏تواند حملاتى چون مقر فرماندار نظامى در صور و مدرسه‏الشجره و... را به وجود بياورد.
تأخير شش ساله پس از آخرين عمليات استشهادى، باعث شده بود پست‏هاى بازرسى نيروهاى لحدى كه كنترل بيش‏تر راه‏هاى منطقه را بر عهده داشتند تا حدودى نسبت به انجام وظايف خود سست شوند؛ چرا كه احساس مى‏كردند ديگر ماشين‏هاى بمب‏گذارى شده، آنان را تهديد نمى‏كند؛ پس لزومى براى آماده باش كامل وجود ندارد.
اين تفكر و احساس امنيت و آرامش، بر نيروهاى اسرائيلى نيز حاكم شده بود و با خيال راحت‏تر در جاده‏هاى مناطق اشغالى، به خصوص در عمق مناطق نزديك به مرز فلسطين تردد داشتند و احساس مى‏كردند به جز كمين نيروها و موشك‏هاى دور برد، هيچ چيز نمى‏تواند آرامش آنان را برهم زده و تهديدشان كند.
يك سال پيش از آن، نيروى هوايى اسرائيل با استفاده از هلى‏كوپترهاى پيشرفته‏ى «آپاچى» ساخت آمريكا، پادگان آموزشى «عين كوكب» در دره‏ى بِقاع را شبانه مورد هجوم قرار داد و تعدادى از جوانان رزمنده‏ى مقاومت را مظلومانه در زير نور پرژكتورهاى خود و به دنبال آن شليك موشك‏ها و گلوله‏هاى انفجارى دو زمانه،به شهادت رساند.
رژيم اسرائيل مى‏پنداشت با اين حمله و شبيخون، ضربه‏ى سنگين و جبران‏ناپذيرى بر حزب‏اللَّه و مقاومت اسلامى وارد آورده و توانسته است از آن‏ها زَهرِ چشم بگيرد و آنان را از سلاح پيشرفته و هلى‏كوپترهاى مدرن آمريكايى كه بيش‏ترين حجم بمب، موشك و گلوله‏ى ممكن را حمل و شليك مى‏كردند، بترساند و تا مدت‏ها از حملات نيروهاى رزمنده‏ى مسلمان در امان خواهد بود.
عمليات شهيد صلاح غندور پاسخى بود محكم به تفكرات ناقصِ مسئولان نظامى رژيم صهيونيستى كه فكر مى‏كردند حزب‏اللَّه تا مدت‏ها قدرت سازماندهى مجدد و تجهيز و جذب نيرو براى عمليات را نخواهد داشت.
در نزديكى شهرك «بِنتِ جُبَيل» در پنج كيلومترى شمال مرز فلسطين در «صفَّ الخَضراء» در مقابل سه راهى‏اى كه از شمال، به طرف «بِيت ياحون»، از غرب به «عِينِ‏ابِل» و از شرق به طرف «عِيناتا» و از آن‏جا به بنت جبيل منتهى مى‏شد، محوطه‏ى وسيع «مقر17« ارتش اسرائيل محصور در ديوارهاى دفاعى و سيم‏هاى خاردار و ميادين مين قرار داشت.اين منطقه از خرداد 1361ه.ش (ژوئن1982م) در اشغال نيروهاى صهيونيستى بود.
در بيرون از مقر، ساختمان «حسن دياب» مجتمع ارتش مزدوران در سمت شمال قرار داشت كه اتاق بازرسى نيروهاى لحدى هم آن‏جا بود و در غرب آن نيز مقابل درِ بيمارستان 17، پاركينگ وسيع آمبولانس‏هاى نظامى قرار داشت.
مقر 17 از مهم‏ترين مراكز فرماندهى و ستادى ارتش اشغال‏گر در منطقه بود كه شامل بخش‏هاى زير بود:
1- ساختمان «البيطار» كه سه طبقه داشت و طبقه‏ى اول آن بازداشت‏گاه موقت و محل بازجويى اوليه از اسرا و بازداشت شدگان بود. در طبقه‏ى دوم اين ساختمان، دفاتر مسئولين اسرائيلى و مركز فرماندار نظامى منطقه، سرهنگ دوم يهودى «صالح» قرار داشت. در طبقه‏ى سوم ساختمان، اتاق عمليات مستقر بود.
2- در كنار ساختمان البيطار، ساختمانى يك طبقه با سه سالن مخصوص اجتماعات و غذاخورى نيروهاى اسرائيلى قرار داشت. كه در كنار آن نيز يك قبضه‏ى خمپاره‏انداز مستقر بود و در مدخل ورودى آن نيز تعدادى نگهبان به حفاظت مشغول بودند.
3- در سمت غرب مقر، بر روى تپه‏ى خاكى ايجاد شده، برجك نگهبانى به چشم مى‏خورد و در نزديكى آن يك دستگاه تانك پيشرفته از نوع «ميركاوا» و دو دستگاه كاميون بزرگ نظامى قرار داشتند كه در لحظه‏ى انفجار، نيروهاى اسرائيلى سوار بر آن‏ها آماده‏ى حركت به خارج از مقر و به طرف مرز فلسطين بودند. در پايين محل نگهبانى نيز يك قبضه‏ى توپ ضد هوايى آماده شليك قرار داشت.
4- در بخش شرقى مقر، يك ساختمان دو طبقه قرار داشت كه طبقه‏ى اول آن دفتر «عَقل هاشم» فرمانده تيپ غربى ارتش مزدوران لحدى بود.
در طبقه‏ى دوم، اداره‏ى شهرى مستقر بود كه وظيفه‏ى امنيتى شهر را بر عهده داشت و به تازگى از ساختمان اداره‏ى پست بنت جبيل به آن‏جا منتقل شده بود. در اين طبقه، جلسات حفاظتى امنيتى اداره‏ى شهر متشكل از مسئولين نظامى و امنيتى اسرائيل و لحدى بر گزار مى‏شد.اين ساختمان مستحكم و بتونى، از سمت غرب و جنوب در سيم‏هاى خاردار محصور بود.
5- در اين مقر، محلى براى آماده‏سازى و اعزام جاسوسان بومى براى ورود به داخل مناطق آزاد لبنان و انجام عمليات تروريستى و همچنين آماده‏سازى ماشين‏هاى بمب گذارى شده براى انفجار در مناطق آزاد، وجود داشت.
6- در سمت شرق، ساختمان بيمارستان در كنار جاده‏ى اصلى قرار داشت. در سمت غرب اين ساختمان، دو اتاق به هم چسبيده قرار داشت كه سرهنگ دوم صالح از آن‏جا براى جلسات خود با نمايندگان و اشخاص خاص استفاده مى‏كرد و هيچ كس حق ورود به آن را نداشت مگر نيروهاى اسرائيلى و بعضى مسئولين رده بالا و خاص لحدى؛ آن هم فقط در موارد اضطرارى و لازم.
7- در ساختمان اداره‏ى شهرى، همچنين «واحد اطلاعاتىِ اسرائيلى 504« قرار داشت كه سرهنگ دوم صهيونيست «فلاح» و سرهنگ دوم «صالح» در آن‏جا بودند و بر توجيه و اجير كردن مزدوران و شبكه‏ى انفجارى و كسب اطلاعات، نظارت و كنترل مى‏كردند. «جريس الخورى» متهم به بمب‏گذارى در كليساى «سَيده‏النجاه» بيروت، در اعترافات خود به اين محل و آموزش‏هايى كه توسط سرهنگ فلاح ديده بود، اشاره كرد.
8- كل مقر با خيابانى به دو بخش شرقى و غربى تقسيم مى‏شد كه سمت غرب فقط مختص نيروهاى اسرائيلى بود و نسبت به بخش شرقى،از آن حفاظت بيش‏ترى مى‏شد و در سمت شرق، فرماندهى نيروهاى لحدى مستقر بود.
9- در مقابل در ورودى مقر 17 اتاق نگهبانى با چند نيروى مسلح لحدى و اسرائيلى قرار داشت كه تمام رفت و آمدهاى مقر را كنترل و ثبت مى‏كردند.
10- در شمال منطقه، خارج از مقر، پايگاه نيروهاى لحدى به نام «الَّشعيره» بر روى تپه‏اى، حفاظت از بيرونِ مقر را بر عهده داشت.

آمادگى عمليات
تهيه‏ى ماشين براى انجام عمليات در عمق مناطق اشغالى، يكى از مشكلات بسيار مهم محسوب مى‏شد. با توجه به گزارش‏هاى مقاومت اسلامى مبنى بر اين‏كه: به هيچ وجه امكان وارد كردن ماشين از منطقه‏ى آزاد به داخل مناطق اشغالى وجود ندارد، تصميم بر اين شد تا در يكى از روستاهاى نزديك بنت جبيل، خودرويى اسقاطى كه از لحاظ تملك وضعيت درست و حسابى نداشت، توسط نيروهاى اطلاعات، تحت‏پوششى مناسب خريدارى و آماده‏سازى شود. پس از ابلاغ فرمان، نيروهاى اطلاعات با مراجعه به يكى از گاراژهاى روستاى «طيرى»، اتومبيلى اوراق را كه در آن‏جا افتاده بود، به بهانه‏ى استفاده از قطعات و لوازم آن، خريدارى كردند.
يكى از مهم‏ترين مراحل عمليات آغاز شده بود و آن بازسازى و راه‏اندازى ماشين بود. قطعات يدكى زيادى براى اين كار مورد نياز بود كه با وجود كنترل دقيق و اشراف نيروهاى لحدى و اسرائيلى در مناطق اشغالى، امكان فراهم كردن آن‏ها وجود نداشت. هنگامى كه صلاح مطلع شد مرسدس بنز سفيد رنگى براى اين كار خريده شده و بايد لوازم يدكى از مناطق آزاد به آن‏جا حمل شود، از فرماندهى در خواست كرد كه خود او مستقيماً در آماده سازى ماشين شركت داشته باشد، كه با اين خواسته موافقت شد.
«واحد تأمين و تجهيز» مقاومت اسلامى، با مهارت تمام لوازم و قطعات را به داخل منطقه‏ى تحت سلطه شديد دشمن منتقل كردند. سه ماه زمان صرف شد تا تعميرات اساسى ماشين انجام شده و ماشين، براى حركت آماده شد. همه‏ى اين كارها در حالى بود كه نيروهاى گشتى دشمن، بازرسى اماكن مشكوك را اجرا مى‏كردند. نيروهاى مقاومت، لباس رزم بر تن، قطعات ماشين را در كوله‏پشتى قرار داده و يا بر دوش خود حمل مى‏كردند تا به گاراژ مورد نظر برسانند. در همه‏ى اين مراحل، صلاح غندور خود شخصاً با آنان همراه بود. سرانجام و بدون اين‏كه كسى از اهالى روستا متوجه ترددهاى شبانه آنان شود، ماشين آماده حركت شد.
پس از آن‏كه واحد تأمين و تجهيز در گزارش نهايى خود اعلام كرد كه ماشين مورد نظر مهيا شده است، واحد ديگرى مأمور انتقال صدها كيلو مواد منفجره به محل اختفاى ماشين در منطقه‏ى اشغالى و جاسازى دقيق در آن شد. اين بار نيز صلاح خواست تا خودش هم در جاسازى مواد منفجره شركت داشته باشد كه اين كار نيز انجام شد.
هنگامى كه نيروهاى مقاومت مواد و چاشنى‏هاى لازم را در جاى جاى مختلف ماشين قرار مى‏دادند، صلاح جلو رفت و خطاب به آنان گفت: «آن‏قدر مواد منفجر داخل ماشين كار بگذاريد كه زمين را بر سرصهيونيست‏هاى اشغال‏گر بكوبد...»
او خطاب به همرزمانش گفت: «تا آن‏جا كه ممكن است در زير صندلى راننده كه مى‏خواهم روى آن بنشينم، مواد منفجره زيادى كار بگذاريد تا بدنم آن‏چنان تكه تكه شود كه جلوى امام حسين‏عليه السلام شرمنده نشوم و هيچ تكه‏اى از بدنم به دست دشمن نيفتد».
حدود 450 كيلومتر مواد شديدالانفجار به همراه تعداد زيادى ساچمه‏هاى فلزى، داخل ماشين جا سازى شد.
پس از آن‏كه كار جا سازى مواد به پايان رسيد، فرمانده نظامى مقاومت اسلامى، گزارش كامل آن را به حضور دبير كل حزب‏اللَّه،سيدحسن نصراللَّه داد و اعلام آمادگى كرد. چندى بعد جلسه‏اى با حضور صلاح غندور، فرمانده نظامى حزب‏اللَّه و تنى چند از نيروهاى اطلاعات و عمليات در حضور دبير كل حزب‏اللَّه تشكيل شد. هنگامى كه نقشه بر روى ميز قرار گرفت و فرماندهان خواستند تا طرح عمليات را براى صلاح توجيه كنند، اشراف او بر تمام زواياى منطقه تعجب همگان را برانگيخت. پس از آن، طى مراسمى خاص كه از آن فيلم‏بردارى شد، صلاح غندور پس از اخذ اجازه از محضر دبير كل حزب‏اللَّه لبنان براى انجام عمليات، با او و فرماندهان خويش وداع كرد.
ساعاتى قبل از عمليات، صلاح كه لباس كماندويى بر تن داشت، در مقابل دوربين ويدئويى، در حالى كه تصويرى از امام خمينى (ره) و حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى و شهيد حجت‏الاسلام والمسلمين «سيدعباس موسوى» (دبير كل سابق حزب‏اللَّه لبنان) بالاى سرش، بر ديوار نصب شده بود، وصيت‏نامه‏ى خويش را قرائت كرد.
در حالى كه دوستانش با حسرت بر او مى‏نگريستند، به حمام رفت. غسل شهادت كرد و پس از آن‏كه وضو ساخت، دو ركعت نماز شكر به درگاه پروردگار به خاطر نعمت و سعادت عظيمى كه نصيبش شده بود، به جاى آورد. همرزمانش كه داخل اتاق، اعمال معنوى او را مى‏نگريستند و به حال او غبطه مى‏خوردند. صلاح، شده بود پرنده‏اى كه تا ساعاتى ديگر به اوج پر مى‏كشيد و گذر اين لحظات براى دوستان و همرزمانش سخت بود.
هنگامى كه صلاح سرش را بر مهر نهاد و ذكر آخرين سجده نماز شكر را ادا مى‏كرد، با حال معنوى خويش خواند: «يا ولى العافيه اسئلك العفو و العافيه الدنيا و الاخره يا ارحم‏الراحمين».
پس از آن‏كه سلام نماز را داد، يكى از دوستانش كه از دعا و خواسته‏ى او از پروردگار سخت متعجب شده بود، جلو رفت و در حالى كه روى او را مى‏بوسيد، پرسيد: خودت خوب مى‏دانى كه يكى - دو ساعت بيش‏تر به لحظه‏ى عمليات باقى نمانده و مطمئناً به شهادت خواهى رسيد؛ ولى چرا در سجده‏ات از خدا طلب عافيت و سلامت در دنيا كردى؟
صلاح، در حالى كه اشك شوق در چشمانش برق مى‏زد، دستش را بر شانه او گذاشت، تبسمى كرد و گفت: مگر نه اين‏كه دنيا و همه‏ى آن‏چه در آن است، به يك چشم بر هم‏زدنى انسان را فريب مى‏دهد و گول مى‏زند، پس اين خطر براى من بيش‏تر وجود دارد، به همين خاطر از خدا طلب عافيت كردم كه بگذارد به سلامت براى عمليات بروم و به هدف خودم برسم...
يكى از همرزمان او كه در آخرين ساعات و لحظاتى قبل از عمليات، افتخار همراهى با او را داشت و در آماده‏سازى زمينه‏ى عمليات نيز شركت داشته، آخرين ديدار خود را با صلاح اين گونه تعريف مى‏كند: براى اين‏كه هر چه بيش‏تر و بهتر بتواند دشمن را گول بزند و به راحتى از مواضع و پست‏هاى بازرسى نيروهاى لحدى و اسرائيلى عبور كند، بايد از لحاظ چهره و لباس خود را به آنان شبيه مى‏ساخت. قرار بر اين بود كه لباس افسران و نظاميان آنتوان لحد را بپوشد و محاسنش را نيز بتراشد. هنگامى كه ماشين ريش‏تراشى را به من داد و گفت كه اين كار را انجام دهم، خوشحال شدم! ولى وقتى داشتم محاسنش را كوتاه مى‏كردم،هنگامى كه دستم صورت او را لمس كرد، ناخواسته به او غبطه خوردم و اشك در چشمانم حلقه زد. سرم را پايين گرفتم تا اشك‏هايم را نبيند؛ ولى او كه متوجه شده بود، با لطف و مهربانى خاص خود، دست‏هايش را بر چشمانم كشيد و اشك‏هايم را پاك كرد. احساس مى‏كردم كه هر لحظه او خواهد رفت. حالِ مرا كه ديد، چند لطيفه‏ى خنده‏دار و بامزه تعريف كرد تا مرا بخنداند. در آن لحظات، نكته‏ى جالبى برايم تعريف كرد. او گفت در اين حالت كه من دارم ريش او را مى‏تراشم، به ياد فيلم ايرانى «بلمى به سوى ساحل» افتاده است. در آن فيلم، چند تن از نيروهاى سپاه پاسداران براى نفوذ به مواضع نيروهاى دشمن در خرمشهر، لباس سربازان عراقى را بر تن مى‏كنند و محاسنشان را نيز مى‏تراشند و در لحظه‏ى تراشيدن ريش، از چهره‏ى جديد همديگر خنده‏شان مى‏گيرد و با هم به مزاح و خنده مى‏پردازند. صلاح پس از آن‏كه صحنه‏هاى زيباى آن فيلم را برايم تعريف كرد، گفت كه لحظات مثل زمانى است كه آن‏ها طى مى‏كردند و توصيه كرد كه همواره اين صحنه‏ها را در خاطر داشته باشم. سپس درخواست كرد يك نوار كاست قرآن به او بدهم تا انيسش در لحظات قبل از عمليات باشد. يك دستگاه بى‏سيم هم براى ارتباط راديويى با فرماندهى عمليات طلب كرد كه به او دادند.
پس از آن، يكى از اسلحه‏هايى را كه چندى پيش نيروهاى مقاومت اسلامى از مزدوران لحدى به غنيمت گرفته بودند، برداشت تا از همه لحاظ شبيه آنان باشد و كسى شك نَبَرد و خدايى ناكرده عمليات لو برود.بعد ميان دوستانش نشست و در حالى كه همرزمان، او را غرق در بوسه مى‏كردند و اشك از ديدگانشان جارى بود، منتظر ماند تا فرمان عمليات صادر شود.
هنگامى كه بى‏سيم به صدا در آمد و به صلاح محمد غندور اجازه داده شد تا عازم منطقه‏ى عملياتى شود، مشتاقانه در ميان اشك و خنده، سه صلوات فرستاد، برخاست و با روحيه‏اى شاد و حماسى، رو به تصاوير حضرت امام خمينى(ره)، حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى و شهيد سيد عباس موسوى، سلام نظامى داده، اداى احترام كرد و از اين‏كه تا ساعتى ديگر نزد بزرگ رهبر خويش خمينى كبير خواهد بود، احساس شعف مى‏كرد.دوستان يكى - يكى او را در آغوش كشيدند. مى‏گريستند و مى‏خنديدند.گريه‏شان از اين بود كه آنان نيز منتظر چنين لحظاتى بودند و نامشان در فهرست شهادت‏طلبان بود؛ ولى بايد مى‏ماندند تا نوبتشان شود.مى‏خنديدند و شاد بودند از اين‏كه مى‏ديدند گريه‏ها و مناجات صلاح كه همواره شاهدش بودند، كار خودش را كرده و او را به سوى حق پرواز مى‏دهد.
صلاح كه بر رفتن شتاب داشت، سعى كرد زياد به خداحافظى با دوستان مشغول نباشد؛ سريع خود را جدا كرد تا هر چه زودتر به كار مهم خويش برسد. با همه‏ى آنان خداحافظى كرد و در آخرين نگاه‏ها كه دم در خروجى برگشت و به آنان انداخت، با تبسمى زيبا گفت: «همچنان استوار و پا بر جا در خط مقاومت اسلامى بمانيد و در خط ولايت فقيه، استوارتر از هميشه باشيد».

عمليات
در ساعت 16/24 بعد از ظهر روز سه‏شنبه 1374/2/5ه.ش (25ذيقعده 1415ه.ق، 25 آوريل 1995م) در آستانه‏ى سالگرد شهداى اردوگاه عين كوكب، و در زمانى كه مدت چندانى از ترور شهيد «ابوعلى رضا ياسين» توسط هلى‏كوپترهاى اسرائيلى نمى‏گذشت، نيروهاى صهيونيستى داخل مقر، سوار بر كاميون‏ها، آماده‏ى بازگشت به فلسطين اشغالى و تعويض با نيروهاى جديد بودند. در مقابل درِ ورودى مقر،نيروهاى پست بازرسى لحدى متوجه يك دستگاه مرسدس بنز سفيدرنگ شخصى شدند كه روبه روى مقر توقف كرده بود. راننده با ديدن‏شك و ظن نگهبانان، مسافتى را دنده عقب رفت و سعى كرد به آن‏ها توجهى نكند. نيروهاى ضربت لحدى، سوار بر يك دستگاه مرسدس بنز، با سرعت به طرفش رفتند و از او خواستند كه توقف كند. پس از توقف ماشين، متوجه شدند شخصى كه پشت فرمان نشسته، لباس نيروهاى لحدى بر تن كرده و درجه افسرى بر دوش دارد. ضمن عذرخواهى، درباره‏ى علت توقف او در مقابل مقر سؤال كردند. جوان، با خونسردى تمام، حتى بدون اين‏كه از ماشين پياده شود، با تحكُّم آن‏ها را خطاب قرار داد و باعث شد تا معذرت خواهى كرده، سوار بر ماشين شده و به طرف مقر بر گردند.
از دوردست، از طرف «عين ابل» در جاده‏اى كه پيچ مى‏خورد، سه كاميون نظامى «كامانكار» به چشم خوردند. داخل هر كدام هشت سرباز اسرائيلى قرار داشت و مى‏آمدند تا جايگزين نيروهاى قبلى شوند.
در جلوى كاميون‏ها، طبق روال هميشه، يك دستگاه جيپ اسكورت نظامى حركت مى‏كرد كه چهار سرنشينِ داخل آن مراقب بودند تا خطرى كاروان را تهديد نكند. نگهبان‏ها كه منتظر رسيدن كاميون‏ها بودند، متوجه شدند مرسدس بنز سفيد رنگى كه جوانى با لباس افسران لحدى پشت فرمان آن نشسته است، به‏مقر نزديك مى‏شود. چون دقايقى قبل با او صحبت كرده بودند، هيچ‏شك و ترديدى نسبت به او پيدا نكرده، و حساسيت خاصى هم به خرج ندادند.
اين بار يك زن كه روسرى بر سر داشت، كنار راننده به چشم مى‏خورد. با ديدن آن زن، خيال نگهبان‏ها بيش‏تر جمع شد كه خطرى آن‏جا را تهديد نمى‏كند؛ ولى زن هيچ تكانى نمى‏خورد، چون او فقط عروسكى ساختگى بود كه براى تسهيل در امر عمليات تهيه شده بود؛ چرا كه در مناطق اشغالى، نيروهاى دشمن تمام ماشين‏هاى تك سرنشين را به تصور حملات شهادت‏طلبانه، مورد هجوم قرار مى‏داد.
جيپ اسكورت، مقابل در ورودى ايستاد. افسرى كه جلوى آن نشسته بود، برگشت و نگاهى به كاميون‏هاى حامل نفرات كه يكى بعد از ديگرى مى‏آمدند، انداخت. ماشين سفيد رنگ از روبه رو به كاروان نزديك شد. افسر اسكورت شك كرد. در هنگام تردد كاروان‏هاى نظامى اسرائيلى، هيچ خود رويى حق نزديك شدن به آن‏ها را نداشت و بايد از جاده خارج مى‏شد تا كاروان بگذرد؛ ولى اين ماشين سفيد، آرام پيش مى‏آمد و چه بسا مى‏خواست به دروازه‏ى مقر 17 نزديك و يا وارد شود.
كاميون سوم، با فاصله‏اى كم، در حال نزديك شدن بود. نگهبان‏ها دروازه‏ى مقر را گشوده بودند تا كاروان وارد شود. افسر اسكورت كه به راننده‏اى كه لباس افسران لحدى را بر تن داشت، شك كرده بود، بهتر آن ديد كه اتومبيل مشكوك را مورد بازرسى قرار دهد. شايد اگر او دستور توقف جيپ در مقابل در ورودى مقر و به دنبال آن كاميون‏ها را نمى‏داد،كاروان وارد شده و تلفات كمترى وارد مى‏آمد. همين كه افسر با نگاه‏هاى مشكوكش به طرف اتومبيل سفيد به راه افتاد، راننده‏ى جوان يك‏باره بر سرعت ماشين افزوده و با تكابى كه صداى بلندى داشت اتومبيل را موازى با كاروان قرار داد و با فرياد «اللَّه اكبر» كه در بى‏سيم‏هاى مقاومت اسلامى كه در دور دست مشغول فيلم‏بردارى از صحنه بودند، به گوش رسيد، چاشنى انفجارى را زد.
اتومبيل در فاصله‏ى ميان دو كاميون منفجر شد و لحظه‏اى بعد، انفجار دوم رخ داد و دود و آتش از محل حادثه به هوا برخاست. بنابر اظهار كارشناسان، 450 كيلوگرم مواد شديد الانفجار «سى 4« به همراه حدود 150 كيلو گرم ساچمه‏هاى فلزى، با شدت انفجار 6000 متر در ثانيه و حرارت 3000 درجه، تمام وسايل نظامى را به اطراف پرتاب كرد.از ماشين سفيد و راننده‏اش هيچ اثرى به جاى نماند، جز گودالى عميق در محل انفجار.
اجساد متلاشى شده‏ى سربازان، در گوشه و كنار افتاده بود. عده‏اى از آنان داخل كاميون‏هاى مشتعل سوختند؛ ولى كسى جرأت نزديك شدن نداشت. دقايقى بعد نيروهايى كه داخل مقر، به حالت آماده باش منتظر بودند تا به كاميون‏هايشان سوار شده و به داخل فلسطين اشغالى باز گردند،هراسان به طرف دروازه‏ى مقر دويدند. آنان كه از مهلكه جان سالم به در برده بودند، ديوانه‏وار به تيراندازى بى‏هدف به همه طرف اقدام كردند. خوب كه چشمانشان را گشودند، تكه پاره‏هاى بدن همرزمان خود را كه دقايقى قبل، داخل كاميون نشسته و از مرخصى آمده بودند، پراكنده در خيابان و ميان قطعات سوخته ماشين‏ها ديدند. بوى گوشت سوخته فضا را پر كرده و بر بهتِ ناباورانه و حالات روانى سربازان اشغال‏گر افزوده بود.
نيروهايى كه از مقر خارج شدند، بلافاصله منطقه را به محاصره‏ى كامل در آورده و از نزديك شدن مردم شخصى و به خصوص خبرنگاران رسانه‏هاى گروهى به آن‏جا، خوددارى كردند. در آن ميان، نيروهاى اطلاعات اسرائيل توانستند چند تن از خبرنگارانى را كه در اولين دقايق به محل حادثه شتافته و عكس و فيلم گرفته بودند، شناسايى كرده و همه‏ى آن‏چه را كه موفق به تهيه‏اش شده بودند، به زور ضبط كنند.

تلفات
رژيم صهيونيستى كه از شروع مجدد موج حملات شهادت‏طلبانه سخت به وحشت افتاده بود، سعى كرد با كمرنگ جلوه دادن آن، بر اثرات روانى عمليات بر روحيه‏ى نيروهاى نظامى و مردم اسرائيل سرپوش بگذارد. در اولين ساعات پس از حمله، سخنگوى نظامى اسرائيل مدعى شد: اين حادثه فقط حاصل انفجار يك ماشين بمب‏گذارى شده كه در فاصله‏اى دور از مقر قرار داشت، بوده و فقط يك سرباز اسرائيلى كشته شده است.
همين منبع در خبرى ديگر كه ساعتى بعد پخش شد، اعلام كرد: فقط 9 سرباز مجروح شده‏اند كه دو نفرشان زخم متوسط برداشته‏اند و حال بقيه خوب است و كسى كشته نشده است.
ساعت 12 شب، راديو اسرائيل به نقل از مسئولين نظامى گفت: «در اين حمله 11 سرباز زخمى شده‏اند.» آن‏ها مدعى شدند كه ماشين حامل بمب در فاصله‏ى 50 مترى مقر و كاروان منفجر شده و در يك معجزه‏ى باور نكردنى! فقط دو ماشين ارتش صدمه ديده‏اند».
بر خلاف گفته‏ها و ادعاهاى ضد و نقيض مسئولين رژيم صهيونيستى، در اين عمليات شهادت‏طلبانه، بيش از 40 نيروى نظامى اين رژيم در صحنه‏ى انفجار حضور مستقيم داشته‏اند كه بنابر اظهارات منابع مقاومت اسلامى، 30 سرباز كشته و مجروح شدند.حضور هفت فروند هلى‏كوپترى كه كشته‏ها و زخمى‏ها را به بيمارستان «رِميام» در شهر «حيفا» داخل فلسطين اشغالى، منتقل كردند، نشان از بالا بودن تلفات ارتش اسرائيل داشت.
در اين عمليات، قسمت‏هايى از ساختمان‏هاى نظامىِ نزديك، ويران شد و حداقل دو كاميون و يك جيپ، به طور كامل، همراه با سرنشينانشان منهدم شدند. داخل هر كاميون، هشت نفر و داخل جيپ چهار نفر قرار داشته‏اند. ساختمان بازرسى نيروهاى لحدى به طور كامل منهدم شد كه داخل آن نيز چند سرباز مشغول نگهبانى بودند.
با توجه به شدت اعمال وحشيانه‏ى نيروهاى اسرائيلى در حمله به شهرك‏هاى «عِيناتا» و «بنت‏جبيل» و دستگيرى مردم، و به دنبال آن بازداشت چهل نفر از جوانان اين شهرها و انتقال آنان به پادگان نظامى بنت جبيل، و ده‏ها خانه‏اى كه در بنت جبيل مورد هجوم قرار گرفته و ويران شدند، به خوبى مى‏توان دريافت كه ضربه‏ى وارده شده، بسيار كارى و سنگين بوده است.
كابينه‏ى رژيم صهيونيستى، بلافاصله براى بررسى چگونگى رخنه‏ى مبارزان حزب‏اللَّه به يك مركز مهم نظامى در عمق منطقه‏اى كه اسرائيل آن را «كمربند امنيتى» مى‏ناميد، جلسه‏اى اضطرارى تشكيل داد و به بحث بر سر اين موضوع پرداخت كه راننده‏ى ماشين، چگونه از پايگاه‏ها و دژبانى‏هاى بازرسى بين راه گذشته و به هدف خود دست پيدا كرده است؟
از آن‏جا كه مقاومت اسلامى، از قبل پيش بينى تكذيب اين عمليات را همچون گذشته كرده بود، اقدام به ضبط ويدئويى تصاوير قبل و هنگام عمليات، لحظه‏ى نزديك شدن ماشين به مقر17 و انفجار آن، كردند. با پخش اين تصاوير از كانال تلويزيونى «اَلمِنار» متعلق به حزب‏اللَّه لبنان اين ادعاى اسرائيل را كه «يك ماشين بمب‏گذارى شده در فاصله‏اى زياد از كاروان و مقر منفجر شده است» تكذيب كرد. كانال 2 تلويزيون اسرائيل نيز به اجبار تصاوير پخش شده‏ى حزب‏اللَّه را نشان داد و به دنبال آن تصاويرى از پاكسازى صحنه‏ى انفجار. ساعاتى پس از عمليات را نشان داد كه همان تصاوير كم و كوتاه، به‏خوبى نشان‏دهنده‏ى تلفات بالاى دشمن بود؛ چرا كه دو كاميونِ نفربر كاملاً منهدم شده و سوخته، در صحنه ديده مى‏شد.
پس از آن، همين كانال تلويزيونى اسرائيل، مصاحبه‏هايى با سربازانشان در منطقه‏ى اشغالى و كمربند امنيتى انجام داد. يكى از آنان مدعى شد: اين دو عمليات اخير از خانه‏هاى متروكه‏ى اطراف انجام گرفته‏است، به اين صورت كه از طرف آن‏ها به سوى ما حمله و تيراندازى مى‏شود.
يكى ديگر از مجروحين حادثه نيز در مصاحبه با تلويزيون اسرائيل گفت: «ما در كاروان و داخل يك كاميون در حال حركت بوديم. هنوز به دژبانى در ورودى مقر 17 نرسيده بوديم كه ناگهان ماشين حامل بمب در برابرمان منفجر شد. اين ماشين در نزديكى درِ اصلى مقر، به وسط كاروان آمد و منفجر شد و سربازان مورد اصابت قرار گرفتند. در آن لحظه، هر كس به دنبال پناهگاهى بود».
«عيور امبار» فرمانده‏ى «واحد ارتباطات ارتش اسرائيل» در مصاحبه با خبرنگاران خارجى، پيرامون عمليات شهيد صلاح غندور، گفت: «منطقه‏ى جنوب لبنان، در برابر عمليات نفوذى به خوبى قابل حفاظت نيست و موكداً حدس مى‏زنيم كه عمليات‏هايى از اين نوع، باز هم ممكن است به‏وقوع بپيوندد...»
وى درباره‏ى چگونگى انجام اين عمليات مدعى شد: «خرابكاران در روستاى بيت يارون كه در مناطق اشغالى است، ماشين را تهيه كرده و آماده كرده‏اند؛ ولى خرابكاران از مناطق شمالى ]مناطق آزاد [آمده‏اند.»
اين عمليات جسورانه كه به لحاظ وسيله و هدف، از ساير عمليات مشابه متمايز بود، خشم و عصبانيت ژنرال‏هاى صهيونيست را برانگيخت؛ چرا كه آن‏ها براى مقابله با چنين اقداماتى، تمهيدات و تلاش‏هاى زيادى به‏كار برده بودند؛ از جمله‏ى جايگزين كردن ژنرال «عِميرام ليوين» به جاى ژنرال «اسحاق موردِخاى» به عنوان فرمانده نظامى منطقه‏ى شمال فلسطين بود.
ژنرال موردخاى، مى‏پنداشت كه در عرض چند روز مى‏تواند مقاومت اسلامى جنوب لبنان را نابود و يا محدود سازد؛ اما جز شدت بخشيدن به مراقبت‏هاى نظامى و ممانعت از پخش اطلاعات درباره‏ى ميزان كشته‏ها و تلفات ارتش اسرائيل، كار ديگرى از عهده‏ى او بر نيامد.
عميرام ليوين كه همواره قاطعانه و محكم، هر گونه عمليات شهادت‏طلبانه رزمندگان مقاومت اسلامى را رد مى‏كرد و وقوع اين گونه حملات را ديگر نمى‏پذيرفت، اين بار مجبور شد در برابر رسانه‏هاى گروهى و خبرنگاران داخلى و خارجى، به عمق فاجعه‏اى كه براى سربازان ارتش اسرائيل پيش آمده بود، اعتراف كند. اين ژنرال كه پيش از آن ادعاهاى عجيبى داشت، در حالى كه سعى مى‏كرد همچنان برگفته‏هاى پيشين خود پايبند باشد، در يك مصاحبه‏ى تلويزيونى، درباره‏ى عمليات استشهادى عليه مقر 17 گفت: «جنگ همچنان وجود دارد و حزب‏اللَّه سعى مى‏كند با همه‏ى توانش كمربند امنيتى را در اختيار بگيرد و ارتش جنوب لبنان ]مزدوران آنتوان لحد[ را با شكست مواجه كند. حزب‏اللَّه در اين راه موفقيت‏هايى نيز كسب مى‏كند؛ ولى ما همان طور كه شايسته است با حزب‏اللَّه خواهيم جنگيد».
ليوين، اين حادثه را پيامد سستى و كوتاهى نيروهاى آنتوان لحد در پست‏هاى بازرسى، و حفاظت ضعيف از راه‏ها و معابر دانست و فرماندهى ميليشياى لحد در منطقه را مقصر دانست. متعاقب آن، فرماندهى نيروهاى مزدور لحد نيز ضربه‏ى وارده را به نظاميان اسرائيل نسبت داد و خودِ آنان را مسئول هر گونه كوتاهى و اهمال كارى دانست.
ژنرال ليوين كه از مجروحين اين عمليات در بيمارستانى داخل فلسطين اشغالى عيادت مى‏كرد، در پاسخ به سؤال يكى از خبرنگاران مبنى بر اين‏كه: آيا اين مسئله نشان دهنده بالا بودن شجاعت و جرأت حزب‏اللَّه در عمليات‏هاى انتحارى نيست؟» اظهار داشت: «من نمى‏خواهم در اين‏جا عمليات را تشريح كنم و يا اين‏كه براى شما توضيح بدهم و بگويم كه اين عمليات در اوج شجاعت و يا در كم‏ترين حد شجاعت بوده است».

عكس ‏العمل‏ها
با توجه به اين‏كه احتمال زيادى در انتقام‏گيرى اسرائيل از مردم غيرنظامى و روستاهاى آزاد شده وجود داشت، حجت‏الاسلام والمسلمين سيدحسن نصراللَّه، دبير كل حزب‏اللَّه لبنان، عصر روز سه‏شنبه ساعاتى پس از عمليات در پيامى خطاب به همه‏ى مجاهدان و رزمندگان مقاومت اسلامى در سراسر مواضع و جبهه‏هاى نبرد با اسرائيل، تصريح كرد: «فرزندان مقاومت اسلامى به طور كامل آمادگى رويا رويى با هر نوع عكس‏العمل انتقامجويانه از طرف رژيم صهيونيستى را داشته باشند. از جمله،عكس‏العمل‏هاى وحشيانه‏ى اسرائيل كه نسبت به روستاها و شهرك‏هاى ما به آن متوسل مى‏شوند. همه بايد آمادگى كامل براى اجراى دستورات مبنى بر شليك موشك به طرف شهرك‏هاى يهودى نشين در عمق مواضع اسرائيل را در صورتى كه دشمن بخواهد انتقامش را از مردم بگيرد، داشته باشند».
دبير كل حزب‏اللَّه، در ادامه‏ى پيام خود، خطاب به سردمداران صهيونيسم گفت: «من شما را از هر گونه دشمنى و يا اشتباهى كه نسبت به مردم غير نظامى و ملت ما انجام دهيد، بر حذر مى‏دارم؛ در غير اين صورت، شهرك‏هاى شما متقابلاً سالم نخواهند ماند. همان گونه كه در دو روز گذشته متذكر شديم و بارها در جاهاى ديگر تكرار كرديم».
مدتى پس از عمليات، واحدهاى تحقيق و بررسى انفجارات اطلاعات ارتش اسرائيل، موفق شدند پس از تلاش‏هاى بسيار، از روى قطعات بر جاى مانده اتومبيل، آن را شناسايى كرده و فروشنده‏ى آن را در داخل مناطق اشغالى بيابند؛ ولى موفقيت خاصى نيافتند؛ چرا كه ماشين مورد نظر اوراقى بوده و توسط يك فرد لبنانى، براى تعمير و راه‏اندازى، به صورت عادى خريدارى شده بود؛ به همين لحاظ دستگاه عريض و طويل اطلاعات رژيم صهيونيستى، با بن‏بست ديگرى در تحقيقات خود براى شناسايى و مقابله با حملات شهادت‏طلبانه رو به رو شدند.

بيانيه‏ مقاومت اسلامى
ساعاتى پس از انفجار عظيم در بنت جبيل، كه به واقع زلزله‏اى وحشتناك براى سربازان صهيونيسم بود،در بيروت، مقاومت اسلامى طى بيانيه‏اى مسئوليت اين عمليات را بر عهده گرفت. متن بيانيه به اين شرح بود:
بسم‏اللَّه الرحمن‏الرحيم
قهرمان حسينى از مجاهدين مقاومت اسلامى و شهادت‏طلبى از فرزندان محمدصلى الله عليه وآله وسلم و على‏عليه السلام، يكى از زخم خوردگان اين امّت و يكى از آن افرادى كه وجودش مايه‏ى بركت و فزونى بود، يكى از خدمت‏گزاران قدس شريف، در حالى كه راه پيشگام اول «احمد قصير» را تكميل مى‏كرد، خون پاك و مباركش را و پيكر نحيف و ظاهرى‏اش را با عزت و بزرگى به برادران همرزمش تقديم كرد. به قهرمانان انتفاضه و شهادت طلبان از فرزندان جنبش «حماس» و «جهاداسلامى» فلسطين، «خالد خطيب» از جهاد اسلامى و «عماد محمد اَبواَمونِه» از جنبش حماس كه در دو عمليات شهادت‏طلبانه‏ى «نِتزايم» و «كَفَر داروم» به شهادت رسيدند و تقديم به شهداى مظلومى كه در انفجار ساختمان محله‏ى «شيخ رضوان» در «غَزّه» به شهادت رسيدند.
اين عمليات، جوابى بود به تمام روش‏هاى جنايتكارانه و وحشيانه‏اى كه دشمن در حق ملت ما به‏كار مى‏برد و از جمله‏ى آن‏ها انجام عمليات ترورِ مجاهد بزرگ، شهيد «ابوعلى رضا ياسين» به وسيله هلى كوپترهاى اسرائيلى كه يكى از نمونه‏هاى اخير آن بود و به خاطر آمادگى براى شهادت و خون دادنى كه بيهوده و بى‏ثمر نيست و به هدر نخواهد رفت و در آستانه‏ى سالگرد شهادت مظلومانه شهداى اردوگاه آموزشى «عين كوكب»، اين شهادت‏طلبِ عاشق، به خدايش تقرب مى‏جويد؛ در حالى كه از خلال اين عمليات شهادت‏طلبانه تاكيد مى‏كند كه شهادت، رمز پيروزى است و اين‏كه شهادت نعمتى است الهى در رد تكنولوژى وحشيانه و جنايتكارانه دشمن، و اين‏كه، شهادت، كمين‏گاه محكمى است در دفاع امت از خود و حفاظت از وجودى كه مورد حمله قرار گرفته است و تأمين آينده‏ى روشنى براى خودش.
تفصيل عمليات
مجاهد شهادت‏طلب، با روحيه‏اى آرام و چهره‏اى سرشار از اطمينان، ساعت 16/24 دقيقه بعد از ظهر روز سه‏شنبه 25 ذى‏القعده در شهر بنت‏جبيل، هنگامى كه دو كاروان از نيروهاى صهيونيسم با يكديگر روبه‏رو مى‏شدند، به آن‏ها حمله‏ور شد. يكى از كاروان‏ها از فلسطين اشغالى، وارد جنوب لبنان مى‏شد تا جاى كاروانى را كه در حال ترك منطقه بود، بگيرد. محل انفجار در مقابل در ورودى «مقر 17« بود كه شامل ساختمان فرماندهى عمليات تيپ غربى و ساختمان اداره‏ى شهرى و ساختمان فرماندهى ستاد مى‏شد. اين انفجار، به وارد آمدن خسارات سنگينى به دو بخش اداره‏ى شهرى و ساختمان تيپ غربى و منهدم شدن پنج خودروى نظامى كه دو دستگاه از آن‏ها به طور كامل نابود شدند، انجاميد. تعداد زيادى از اجساد در محل انفجار پراكنده بودند و از صداى انفجار مسافت‏هاى دور در نوار اشغالى و مناطق آزاد شده، شنيده شد.
مقاومت اسلامى به صاحب العصر و الزمان(عج) و همچنين به ولى امت حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى و به امت مسلمان كه مجاهد شهادت‏طلبش را باكمال عزت و سرافرازانه به اسلام تقديم كرد، تبريك و تهنيت عرض مى‏نمايد و فرصت را غنيمت شمرده تا بار ديگر تاكيد كند كه مقاومت اسلامى در راه شهادت و به دست آوردن آزادى تا پس گرفتن آخرين وجب از خاك مقدسمان، باقى خواهد ماند و اين دشمن غاصبِ مُستَبد، از ما به جز ضربات سهمگين چيزى دريافت نخواهد كرد. مزدوران رژيم صهيونيستى يكى از اين دو راه را پيش رو دارند: يا مرگ در زير پاهاى قدرتمند مجاهدان، و يا تسليم كردن خود و اعلام توبه و باز گشت در مقابل مردم و جامعه خودشان.
و نيست پيروزى، مگر از طرف خداوند تواناى جبار

مقاومت اسلامى لبنان
«محمد غندور» پدر بزرگوار صلاح، پس از شهادت فرزندش،هنگامى كه همرزمان او به ديدارش رفتند، در حالى كه دسته‏اى گل در دست داشت، به استقبال آن جمع رفت و در حالى كه تبسمى زيبا بر لب داشت، خطاب به رزمندگان مقاومت اسلامى گفت: «بفرماييد فرزندانم...» او خطاب به دوستان صلاح گفت: «من جداً نسبت به داشتن فرزندم صلاح افتخار مى‏كنم. من هميشه او را نسبت به فعاليت در جهاد و مقاومت تشويق و تشجيع مى‏كردم. او از ده سال پيش به مقاومت پيوسته بود. خداوند را سپاسگزارم كه او با اين عمليات شهادت‏طلبانه ما را سرافراز كرد. فرزندانم، به همين مناسبت به همه‏ى شما تاكيد مى‏كنم كه ما در مسيرى حسينى گام برمى‏داريم. ما در راه مقاومت اسلامى پاى گذاشته‏ايم. ما آماده‏ايم كه بيش‏تر از اين قربانى بدهيم و گرانبهاترين چيزهاى خود را تقديم كنيم. به مناسبت شهادت فرزندم صلاح، به همه‏ى پدران شهيد داده تبريك مى‏گويم و همه‏ى جوانان را دعا مى‏كنم تا در اين راه سعادتمند، موفق شوند.
عزيزان من! در راه مقاومت اسلامى نسبت به هيچ چيز بخل نورزيد.به خدا قسم و به خدا قسم، آرزو مى‏كردم كه شهيد صلاح مرا نسبت به اين عمليات آگاه مى‏كرد تا با او شهيد شوم و حتى اين‏كه قبل از او و جلوتر از او شهيد شوم. به خدا سوگند كه من آماده‏ام تا هر گونه عمليات شهادت‏طلبانه‏اى را به انجام برسانم و در هر لحظه آمادگى كامل براى اين‏كار دارم. در هر دقيقه و هر ثانيه. درست مثل پسرم.
من هنگامى كه چندى پس از شهادت صلاح به ايران رفتم، وقتى در مراسم تشييع جنازه پيكر سه هزار شهيد بسيجى شركت كردم، از خودم شرمم آمد، همان‏جا گفتم: خدايا قربانى من در برابر اين سه هزار شهيد انقلاب اسلامى چه‏قدر ناچيز و قليل است، خداوندا، اين قربانى را از من بپذير.»
مادر شهيد صلاح غندور درباره‏ى شهادت فرزندش مى‏گويد: «گوارايت باد اى صلاح اين شهادت. گوارايت باد. چرا كه توانستى داخل منطقه‏ى اشغالى بروى و اسرائيل را به لرزه در آورى. من خداوند را بر اين نعمت كه به ما عنايت كرد، شكرگزارم. من به او افتخار مى‏كنم و همه‏ى جوانان را دعوت مى‏كنم كه در راه او گام بردارند و من بسيار زياد به فرزند شهيدم افتخار مى‏كنم. خواهش من از همه‏ى مادران اين است كه هر كدام شهيدى در راه مقاومت اسلامى و براى آزادى جنوب لبنان تقديم كنند».
همسر شهيد صلاح غندور درباره‏ى شوهر خويش و پدر سه فرزندش مى‏گويد: خداوند را سپاسگزارم و به اين شهادت افتخار مى‏كنم. هر چه اسرائيل قوى باشد، ما از او قوى‏تر هستيم و خواهيم بود. قوى‏تر در اراده،ايمان و جهاد. من از خداوند مسئلت مى‏كنم كه مقاومت اسلامى را مورد لطف و عنايات خويش قرار دهد. شهيد صلاح هميشه به من مى‏گفت كه بايد فرزندانمان را همچون او مجاهد و مقاوم تربيت كنم و من نيز امروز پس از شهادت او، اين وصيت او را عملى خواهم كرد و ان‏شاءاللَّه فرزندان او را مثل خودش استوار و مقاوم بار خواهم آورد. من به اين وصيت او عمل خواهم كرد؛ چون امام عزيزمان خمينى كبير فرموده است: «اسرائيل بايد از صحنه‏ى روزگار محو شود».
خواهر شهيد صلاح، درباره‏ى آخرين آرزوهاى برادرش مى‏گويد: «از دبير كل حزب‏اللَّه شنيدم كه مى‏گفت: از صلاح پرسيدم حالا كه راهى عمليات مى‏شوى، آيا آرزو و يا خواسته‏اى دارى؟ صلاح پاسخ داده بود: تنها آرزوى من، ديدار سيدنا القائد حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى بود؛ ولى شايد تقدير اين بوده كه نتوانم رهبرم را در اين دنيا زيارت كنم. بعد با لبخندى خداحافظى كرد و رفت.

پاسخ حضرت آيت ‏اللَّه العظمى خامنه ‏اى
به نامه‏ى همسر شهيد صلاح غندور
بسمه‏تعالى
«به همسر گرامى شهيد عزيز ما، صلاح محمدعلى غندور معروف به ملاك، پس از اهداى سلام گرم و سپاس به‏خاطر فرستادن كتاب حامل شرح حال و وصيت شهيد عزيز، بگوييد: من نه فقط به آن شهيد، كه امثال او ستارگان درخشان تاريخ مايند افتخار مى‏كنم، بلكه به شما و ديگر بازماندگان اين شهداى گران‏قدر كه با صبر و بردبارى بزرگوارانه‏ى خود نمونه‏هاى كم نظير صدر اسلام را تكرار كرديد، مباهات مى‏نمايم.
به شما و فرزندان عزيزتان دعا مى‏كنم و موفقيت در همه‏ى عرصه‏هاى زندگى از خداوند برايتان مسئلت مى‏نمايم.»
والسلام عليكم
سيدعلى خامنه‏اى
1378/4/31ه.ش

وصيت نامه‏ى شهيد «صلاح محمدعلى غندور»
بسم‏اللَّه الرحمن‏الرحيم
«ولتجدن اشد الناس عداوه للذين آمنوا اليهود والذين اشركوا»
صدق‏اللَّه العلى‏العظيم.
همانا سخت‏ترين مردم را نسبت به اهل ايمان، يهود و مشركين مى‏يابى.

من، صلاح محمد غندور معروف به ملاك، از خداوند مى‏خواهم كه‏مرا به ديدار حضرت سيد الشهداء اباعبداللَّه الحسين‏عليه السلام موفق گرداند. آن‏امام بزرگوارى كه همه‏ى احرار و آزادگان را آموخت كه چگونه انتقام خود را از ستمكاران بگيرند.
به اميد خداوند متعال، لحظاتى بعد از قرائت اين كلمات، خداوند را در حالى كه سرافراز و مفتخر مى‏باشم، و انتقام گيرنده‏ى دينم و همه‏ى شهدايى كه در اين مسير بر من سبقت گرفته‏اند، مى‏باشم، ملاقات خواهم كرد.
زمانى بيش نخواهد گذشت كه من براى گرفتن انتقام تمامى شهداى مظلوم و مستضعفين، فرزندان «جبل عامل» و فرزندان مقاومت در فلسطين اشغالى، به پا خواهم خاست و به زودى انتقام تمامى شكنجه‏شدگان در نوار اشغالى جنوب را خواهم گرفت.
به زودى و در صورت توفيق الهى، مجاهدى از مجاهدان مقاومت اسلامى خواهم بود. مقاومت بزرگى كه نه هواپيماهاى دشمن و نه تانك‏هاى آن‏ها توانست آن را به ترس از صهيونيسم وادار سازد. نه همه‏ى اسلحه‏هايى كه داشتند و نه تمام كمك‏ها و پشتيبانى‏هايى كه از طرف دولت‏هاى كفر به آن‏ها مى‏شود، خواهد توانست دشمنان را به مقصودشان برساند.
ديدارِ الهى آينده‏ام، درسى جديد خواهد بود. درسى كربلايى كه مايه‏ى فخر و مباهات مسلمانان خواهد بود و آتش وزر و وبالى براى اين دشمن متكبر كه هيبت و جلالش قبلاً به دست برادران مجاهد مسلمان شكسته شده، خواهد بود. دشمنى كه هيمنه‏اش به دست شهدايى چون «احمد قصير»، «حرعاملى»، «ابوزينب»، «هيثم دبوق» و «شيخ اسعدبرّو» و تمامى شهدايى كه در عمليات‏هاى شهادت‏طلبانه و عمليات‏هاى رزمى، با دشمن متجاوز جنگيدند، شكسته شد.
برادران مجاهدم!
يقين بدانيد كه ما به طور حتم پيروز خواهيم بود و در اين شكى نيست؛ البته تا وقتى كه براى خدا كار كنيم و خداشناس باشيم؛ چرا كه خداوند به وعده‏اش وفا مى‏كند و بندگانش را يارى خواهد كرد. بدون شك مومنين را عزت خواهد بخشيد و كافرين را ذليل خواهد كرد و ذلت كافران به دست شما خواهد بود.
اى قهرمانان مقاومت اسلامى؛ اى فرزندان على و حسين‏عليه السلام و اى فرزندان امام خمينى، اى فرزندان رهبرمان آيت‏اللَّه خامنه‏اى و اى فرزندان شهيد سيد عباس موسوى و شيخ راغب حرب! بجنگيد؛ چرا كه جهاد شما به اميد خداوند، جهادى است كه زمينه‏ساز دولت صاحب‏العصر و الزمان(عج) خواهد بود.
و اين جهاد بايد استمرار پيدا كند تا اين‏كه هدفِ وعده داده شده در تحقق كامل رضاى الهى و رسيدن به وعده‏ى الهى، محقق شود.
انا للَّه و انااليه راجعون
والسلام عليكم و رحمه‏اللَّه و بركاته

 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved