بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

عمليات عليه «مقر تفنگداران دريايى آمريكا - مارينز»

موقعيت مكانى هدف

در فاصله‏ى 800 مترى شمال باند و سالن فرودگاه بين‏المللى بيروت واقع در حومه‏ي جنوبى و محل سكونت شيعيان، ساختمان چهار طبقه‏ى مستحكمى به طول 75 و عرض 50 متر قرار داشت. اين ساختمان كه از بتون مسلح ساخته شده بود، تا پيش از آن، محل استقرار تشكيلات اداراى «تأمين پروازهاى فرودگاه» بود كه خرداد 1361ه.ش (ژوئن1982م) در جريان تجاوز نيروهاى اسرائيل به بيروت، مورد اصابت تعداد زيادى گلوله‏ى توپ و خمپاره قرار گرفت؛ ولى براى انهدام آن بناى عظيم و محكم، احتياج به مواد منفجره‏ى بسيار زيادى بود.
روز چهارشنبه 1361/6/3 ه.ش (25 اوت 1982م) وزارت دفاع آمريكا اعلام كرد: «تفنگداران دريايى آمريكا، امروز براى نخستين‏بار پس از 44 سال، وارد بيروت شدند تا بر خروج چريك‏هاى فلسطينى از پايتخت لبنان نظارت كنند.»
يك سخنگوى آمريكا گفت: «پياده شدن تفنگداران دريايى آمريكا، بدون حادثه انجام شد.»
نخستين گروه، شامل سيصد تفنگدار، با كشتى‏هاى آبى - خاكى وارد بندر بيروت، و در ساعت 6/30 دقيقه به وقت تهران وارد شهر شدند. بعد از ظهر همان روز نيز پانصد تفنگدار ديگر آمريكايى و پانصد و سى سرباز ايتاليايى وارد بيروت شدند.
با ورود اولين گردان تفنگداران دريايى آمريكا، كه به عنوان «نيروهاى حافظ صلح» در بيروت مستقر شدند، فرماندهى اين نيروها پس از بازديد و شناسايى ساختمان، و با توجه به استحكام آن، و اين‏كه از لحاظ استراتژيك داراى موقعيت بسيار خوبى بود، آن‏جا را براى استقرار واحدهاى فرماندهى و نيروهاى تفنگدار، بسيار عالى تشخيص داد و گروه - گروه نيروهاى آمريكايى در طبقات و اتاق‏هاى آن ساكن شدند.
سال 1362ه.ش (1983م)، 2100 نفر نيروى نظامى چند مليتى،متشكل از 1600 آمريكايى، 200 فرانسوى، 200 ايتاليايى و 100انگليسى در بيروت حضور فعال داشتند.
هلى‏كوپترهاى آمريكايى، نيروهاى تفنگدار را از عرشه‏ى ناو «نيوجرسى» كه در سواحل بيروت مستقر بود، به كنار مقر انتقال مى‏دادند. با توجه به اين‏كه جاده‏اى كه از بيروت به طرف فرودگاه مى‏آمد، مسدود شده بود، آن منطقه از امنيت بيش‏ترى برخوردار بود.محل استقرار نيروهاى «مارينز» آمريكا، از منطقه‏ى «خَلدِه» در جنوب بيروت تا «عين المريسه» در بيروت غربى كه سفارت آمريكا در آن‏جا قرار داشت، امتداد داشت.
رابين رايت، درباره‏ى ورود آمريكايى‏ها به درگيرى‏هاى داخلى لبنان مى‏نويسد:
هنگامى كه جنگى داخلى بين نيروهاى دروزى و مسيحيان فالانژ صورت گرفت و دروزى‏ها توانستند فالانژها را از 85 درصد مناطق كوهستانى بيرون برانند و تا نزديكى مقر رياست جمهورى لبنان پيش بروند، ارتش لبنان،وحشت زده نيروهاى آمريكايى را به كمك طلبيد تا بتواند مقابل حملات نيروهاى دروز مقاومت كند و مناطق استراتژيكى را كه در حال اشغال بود، پس بگيرد. فرماندهان ارتش لبنان تاكيد مى‏كردند كه ارتش، حتى نيم ساعت هم نمى‏تواند در برابر دروزى‏ها مقاومت كند. مَك فارلِين براى كمك به آن‏ها اعلام آمادگى كرد.
با فرمان آماده باش، قرار بود تمام نيروهاى دريايى و هوايى آمريكايى، نه براى دفاع از يك پايگاه آمريكايى، بلكه براى كمك به ارتش لبنان، دردرگيرى‏ها شركت كنند.
توپخانه‏ى سنگين ناو اتمى «ويرجينيا» بيش از هفتاد شليك همزمان بر روى هدف‏هاى مورد نظر انجام دادند. هواپيماهاى جنگى آمريكا به پرواز در آمدند و تا آخرين دقايق پروازشان به بمباران ادامه دادند.
غم‏انگيزتر اين بود كه بعداً معلوم شد اين شليك‏ها و بمباران‏ها، اصلاً لازم نبوده است؛ چرا كه مك فارلين و واسطه‏هايى از عربستان سعودى يك هفته بعد، بين طرفين آتش‏بس درگير برقرار كردند.
با اين حادثه و دخالت در جنگ‏هاى داخلى لبنان، آمريكا بى طرفى و اعتبار خود را از دست داد. مشاورين آمريكايى، از آن به بعد ديگر به‏عنوان متحد مسيحيان تلقى مى‏شدند و تفنگداران دريايى هم، آن طور كه يك روزنامه‏ى چاپ بيروت نام‏گذارى كرده بود «ژاندارم‏هاى بين‏المللى در لبنان» ناميده شدند و به عنوان نشانه‏هاى آشكارِ قدرت سياسى آمريكا، يك‏باره هدف حملات گروه‏هاى متحد مسلمان قرار گرفتند.
از لحظه‏اى كه اين تفنگداران، در جنگ داخلى گروه‏هاى لبنانى بى طرفى خود را كنار گذاشتند، ديگر نقش خود را به عنوان عضو سپاه بين‏المللى حافظ صلح از دست دادند و اصلاً صلحى هم وجود نداشت كه آن‏ها بخواهند و بتوانند حفظش كنند.
قدرت فيزيكى واحدهاى آمريكايى به اضافه‏ى توپ‏هاى سنگين ناو نيوجرسى كه گلوله‏هاى آن «فولكس پرنده» ناميده مى‏شد و 2700 پوند (حدود1250 كيلوگرم) وزن داشت، در مقابل تك تيراندازان، بمب‏گذاران و تروريست‏ها، بى خاصيت تشخيص داده شد.
24 روز پس از درگيرى‏هاى «سُوقُ‏الغَرب» بود كه راننده‏ى خندان كاميون بنز، پايگاه واحد دريايى آمريكا را منفجر ساخت و تفنگداران را كه هنوز در خواب بودند، به هوا پرتاب كرد.
روز سه شنبه 1361/8/11 ه.ش (2 نوامبر 1982م)، اولين انفجار عليه حضور نيروهاى آمريكايى در لبنان روى داد. بمب كار گذاشته شده در يك اتومبيل، نزديك ساختمان مارينز منفجر شد و تعدادى غير نظامى و يك سرباز آمريكايى مجروح شدند.
جورج بال،درباره‏ى موقعيت نيروهاى آمريكايى در آن مقر مى‏نويسد:
«پايگاه تفنگداران دريايى آمريكا، جنب محل استقرار واحدهاى ارتش لبنان، نزديك فرودگاه بيروت، درست در محلى قرار داشت كه كوهستان «شوف» بر آن مشرف بود و به همين جهت بلافاصله پس از خروج قواى اسرائيلى از بيروت، تفنگداران آمريكايى ناخواسته در معرض تيراندازى‏هايى قرار گرفتند كه بين ارتش لبنان با فالانژيست‏ها از يك سو، و نيروهاى دروزى و شيعيان كه از محل زندگى خود دفاع مى‏كردند، از سوى ديگر رد و بدل مى‏شد».
بنابر اظهار منابع آمريكايى، مقر ستاد مشترك تفنگداران دريايى آمريكا در بيروت، داراى يك مركز مخابرات راه دور و يك سيستم شناسايى ليزر فوق‏العاده بود. در اين ساختمان كه قبلاً جهت تأمين و مراقبت پرواز هواپيماهاى غير نظامى لبنان مورد استفاده قرار مى‏گرفت و اخيراً در اختيار آمريكايى‏ها قرار گرفته بود، اين بخش‏ها وجود داشتند:
از طبقه‏ى همكف آن به عنوان انبار لوازم تداركاتى استفاده مى‏شد؛همچنين دو سالن ژيمناستيك براى ورزش و بدنسازى تفنگداران، در اين طبقه مهيا شده بود. در طبقه‏هاى اول و دوم ساختمان، در اتاق‏هاى كوچك، تفنگداران به استراحت مى‏پرداختند. بخشى از طبقه‏ى سوم اختصاص به درمانگاه بهدارى قواى مارينز داشت. در زاويه‏ى جنوب شرقى طبقه‏ى سوم، مركز تلفن، بى‏سيم و سيستم ارتباطات راديويى قرار داشت كه ستاد مشترك را به كليه‏ى مواضع آمريكايى در بيروت، و همچنين ناوها و كشتى‏هاى مستقر در ساحل بيروت مرتبط مى‏ساخت.
بر بالاى بام ساختمان، يك سيستم رادارى كار گذاشته شده بود كه قادر به شناسايى نقاط و به خصوص مراكز شليك و آتش بود. از پاركينگ وسيع كنار ساختمان كه غالباً نيروهاى آمريكايى در آن‏جا بسكتبال بازى مى‏كردند به عنوان باند هلى‏كوپترهايى كه از ناونيوجرسى برمى‏خاستند، استفاده مى‏شد. به لحاظ وضعيت رفاهى و امكانات فراهم آمده در مقر تفنگداران آمريكايى، اين ساختمان در ميان ديگر نيروهاى خارجى چند مليتى مستقر در لبنان، به «هتل هيلتونِ بيروت» معروف شده بود و سربازان آمريكايى، در اين مورد بسيار به خود مى‏باليدند.
اولين مورد از تلفات وارده به تفنگداران دريايى آمريكا، در ماه خرداد 1362ه.ش (ژوئن 1983م)، به فاصله‏ى چند روز پس از اعلام ترك بيروت از سوى ارتش اسرائيل و بالا گرفتن موج مخالفت عليه قرارداد 17مه اتفاق افتاد؛ به دنبال آن، در روز دوشنبه 7 شهريور )29 اوت) 2تفنگدار دريايى كشته و 14 تن نيز زخمى شدند و نيز در روز سه شنبه 15شهريور )6 سپتامبر)، بر اثر اصابت موشك، 2 تفنگدار كشته و 3 نفر ديگر زخمى شدند.
روز دوشنبه 1362/7/4 ه.ش، (26 سپتامبر 1983م) وزير خارجه‏ى آمريكا گفت: «ما به اين دليل در لبنان خواهيم ماند كه نمى‏دانيم در آينده چه خواهد شد؛ اما ما براى تفنگداران خود در لبنان مأموريت ويژه‏اى در نظر داريم.»
وى هيچ اشاره‏اى به اين مأموريت نكرد.

عمليات
روز شنبه 1362/7/2 ه.ش، (24 سپتامبر 1983م) خبرگزارى‏ها اعلام كردند: «يك مقام نزديك به انقلابيون مسلمان لبنان تهديد كرد، در صورتى كه اعضاى نيروهاى مداخله گر چند مليتى مستقر در بيروت، بار ديگر مناطق مسلمان نشين بر فراز كوه‏هاى مركزى لبنان را مورد حمله قرار دهند، يك جنگ چريكى تمام عيار عليه آنان آغاز خواهد شد و اين، اولين و آخرين اولتيماتوم است.»
روز يكشنبه 1362/8/1 ه.ش (16 محرم‏الحرام 1404ه.ق، 23اكتبر 1983م) در حالى كه حدود يك سال از حمله‏ى شهيد «احمد قصير» در تهاجم شهادت‏طلبانه به مقر فرماندارى نظامى اسرائيل و شش ماه و پنج روز از انفجار ساختمان اصلى سفارت آمريكا در منطقه‏ى «عين المريسه» واقع در بيروت غربى مى‏گذشت حادثه‏ى ديگرى در شرف وقوع بود.
شب قبل، تفنگداران آمريكايى كه هيچ‏گاه از عياشى و فساد دست‏بر نمى‏داشتند، در محل استقرار خود در نزديكى فرودگاه بين‏المللى بيروت، با حضور تعدادى از شبه نظاميان فالانژ لبنانى، جشنى برپا كرده بودند. فواحش هديه‏اىِ فالانژها نيز تا نيمه‏هاى شب به سرگرم كردن سربازان مشغول بودند.
ساعت آزادى رفت و آمد مردم عادى، از 7 صبح آغاز مى‏شد. يكشنبه بود و روز تعطيل هفته. شهر بيروت هنوز در خواب بود. نظاميان آمريكايى روزِ تعطيل اجازه داشتند تا ساعت 6/30 استراحت كنند. فقط تعدادى از كاركنان قسمت آشپزخانه كه وظيفه‏ى آماده‏سازى صبحانه‏ى نيروها برعهده شان بود، و نيز چند نفر نيروى خدمات كه مسئول نظافت بودند، بيدار بودند. در روزهاى عادى، 250 تا 300 درجه‏دار و سرباز در ساختمان مارينز مستقر بودند؛ ولى آن روز 40 نفر از سربازان به مرخصى رفته بودند.
بعضى روزها تعدادى هواپيما كه از كشورهاى اطراف، مواد غذايى،ميوه و سبزيجات صادراتى خود را به لبنان مى‏فرستادند، در باند فرودگاه بين‏المللى بر زمين مى‏نشستند؛ به همين لحاظ هر روز تعداد زيادى كاميون كوچك و بزرگ جلوى درِ اصلى ساختمان فرودگاه، به انتظار فرود هواپيما و انتقال اجناس و كالا به شهر، صف بسته بودند. اين امر براى نگهبانان آمريكايى كه در سنگرهاى خود مراقب اوضاع و هر گونه تحركى بودند، امرى عادى تلقى شده و مورد مشكوكى در آن به چشم نمى‏خورد.
در ساعت 6/20 دقيقه صبح، گروهبان دوم «ادى.دى فرانكو» كه مسئوليت نگهبانى از ساختمان بر عهده‏اش بود، در پشت كيسه‏هاى شنىِ بيرون ساختمانِ «گردان چترباز» با چشمان خسته و خواب‏آلود تردد محدود كاميون‏ها را كنترل مى‏كرد.
براساس آموزش‏هاى داده شده، و براى رعايت احتياط به نيروهاى مارينز دستور داده بودند كه همواره به هنگام ورود به مقر، اسلحه‏هاى خود را از فشنگ خالى كنند؛ به همين لحاظ بود كه نگهبانان درِ ورودى مقر نيز، بر روى اسلحه خود خشاب خالى گذاشته بودند.
اكثر نگهبانانى كه در آن لحظات بيدار بودند كاميونى را ديده‏اند كه از جاده‏ى فرودگاه به سمت چپ جاده‏ى داخل پاركينگ ساختمان رفته و با سرعت كم، دوبار در محوطه‏ى وسيع پاركينگ چرخ زده و سپس با سرعت زياد خود را به دروازه‏ى آهنى مقر كوبيده است.
كارشناسان نظامى غربى، درباره‏ى اين‏كه: «چرا راننده‏ى كاميون، قبل از عمليات، دو بار در محوطه‏ى پاركينگ روبه روى مقر، ماشين را چرخ داده و سپس حمله كرده است؟» نظرات مختلفى ارائه داده‏اند. عده‏اى معتقدند كه او با اين كار قصد داشته تا بر سرعت ماشين بيفزايد. گروهى ديگر بر اين اعتقادند كه هر دو انفجار مقر تفنگداران آمريكايى و مقر چتربازان فرانسوى، بايد در يك لحظه انجام مى‏شده است و راننده كاميون به لحاظ اين‏كه كمى زودتر حركت كرده است، در محوطه چرخ زده است.
هنگامى كه كاميون، تورى‏هاى سيمى را رد مى‏كرد، تابلوى بزرگى مقابل راننده نمايان شد كه به دروازه‏ى نصب شده و بر روى آن نوشته شده بود:
«توجه... قبل از ورود به مقر، حتماً سلاح خود را خالى كنيد».
گروهبان فرانكو، ناگهان در مقابل خود، كاميون بزرگ زرد رنگى راديد كه راننده‏ى جوانِ خوش سيمايى با موها و ريش‏هاى مشكى و پر، درحالى كه بر سرعت ماشين خود افزوده بود، يك آن در چشمان او زل زد و در حالى كه مى‏خنديد، به سوى فرانكو هجوم آورد.
برخى منابع نظامى معتقدند كاميون از شب قبل در پاركنيگ سمت چپ مقر بوده است. عده‏اى اين احتمال را بعيد نمى‏دانند كه راننده‏ى كاميون در صف كاميون‏هاى منتظر آمدن هواپيما در فرودگاه، قرار داشته و صبح زود از آن‏جا به مقر حمله كرده است. علت اين امر هم بازرسى كامل‏و دقيق خودروها در روز بود؛ و به احتمال زياد، شب گذشته، قبل از ساعت منع عبور و مرور، كاميون را با استفاده از محملى مناسب به آن‏جا برده‏اند.
گروهبان يكمى كه در نزديكى پاركينگ قرار داشت، با ديدن كاميونى كه بر سرعتش افزوده مى‏شد، فرصت كرد تا به سرعت خشاب خالى را در آورده و خشابى پر روى اسلحه خويش بگذارد؛ ولى فقط توانست پنج گلوله به طرف كاميون و راننده‏ى آن شليك كند بلافاصله سپرهاى ماشين با بدنش برخورد كرد، ماشين از روى او رد شد و به مقر حمله برد.
كاميون مرسدس بنز زرد رنگ حامل مواد منفجره، از درِ جنوبى وارد طبقه‏ى همكف شد و طبقات ديگر را ويران كرد. در يك لحظه انفجارى عظيم بيروت را به لرزه در آورد. دقايقى نگذشت كه ابرى سياه و غليظ،آسمان محل حادثه را پوشاند. ساختمان فرماندهى تفنگداران، در يك چشم بر هم زدن، به گورستانى دست جمعى تبديل شده بود. رانندگان كاميون‏هايى كه جلوى فرودگاه صف بسته بودند و غالباً پشت فرمان‏چرت مى‏زدند با شنيدن صداى وحشت‏آور انفجار كه موج آن زمين را لرزاند، به طرف محلى در آن سوى پاركينگ كه دود و آتش از آن برمى‏خاست، دويدند. آنان اولين نفراتى بودند كه به محل حادثه رسيدند؛ ولى با ديدن صحنه‏ى وحشتناكى كه مقابل ديدگانشان بود، درجا خشكشان زده و نمى‏دانستند بايد چه بكنند.
سرجوخه «مارتوچى» كه شب گذشته، خسته از عياشى و شب بيدارى، به پشت بام ساختمان رفته و آن‏جا خوابيده بود، با وحشت از خواب پريد. او درباره‏ى آن‏چه برايش اتفاق افتاد و همين طور ديده‏هايش در آن لحظه، مى‏گويد: «بدجورى ترسيدم. نمى‏دانم چى شد. در يك لحظه، انفجارى عظيم رخ داد كه مرا از خواب پراند. در اولين لحظات به چشم خود ديدم كه به يك‏باره سقف در وسط ساختمان بالا آمد و منفجر شد. فكر مى‏كردم همه‏ى آن‏چه كه مى‏بينم در خواب است؛ ولى واقعيت داشت. پس از انفجار يك مكث لحظه‏اى بود و به دنبال آن ناگهان در عرض سه چهار ثانيه، همه چيز در هم‏ريخت و ساختمان به پايين فرو رفت. ما هم با سقف به پايين افتاديم. سقف‏بتونى روى طبقات زيرين قرار گرفت».
«رابرت كايهون» درجه‏دار اهل «سَنت آنتونيو» در ايالت تگزاس، باجثه‏اى لاغر اندام، و با چهره‏اى آفتاب زده، در روز حادثه‏ى مقر مارينز 20سال داشت. او روز بعد از انفجار، در حالى كه از هيجان و ترس زبانش به‏لكنت افتاده بود، آن‏چه را كه ديده بود اين گونه تعريف كرد: «وقتى صداى انفجار را شنيدم، در پشت بام ساختمان، پشت كيسه‏هاى شنى كه محل نگهبانى بود، دراز كشيده بودم كه ناگهان ديدم قطعات ساختمان دارند به هوا پرتاب مى‏شوند. در يك لحظه به ياد خدا افتادم. آن لحظه كه همه‏چيز را تمام شده مى‏ديدم. بيست ثانيه‏اى بى‏حركت ماندم. رفيق من «جومارتوچى» كه كنارم دراز كشيده بود، زير آوار ماند كه او را بيرون كشيدم. همين‏كه از جايمان بلند شديم، فرياد هزاران نفر را شنيديم كه ناله مى‏كردند و كمك مى‏خواستند، كمك! اى خدا... كمك كنيد...».
رابين رايت درباره‏ى چگونگى انفجار مقر مارينز نوشته است:
«در بامداد آن يكشنبه‏ى ماه اكتبر 1983، در لحظاتى كه اولين اشعه‏هاى خورشيد بامدادى سواحل درياى مديترانه در كنار لبنان را روشن مى‏كرد،صداى مهيبى در فضاى خواب آلود بيروت پيچيد و همه را از خواب پراند. در همان اولين لحظات، ابر غليظ قارچ مانندى كه بزرگ و بزرگ‏تر مى‏شد در آسمان به چشم خورد. اين صحنه، خيلى‏ها را به ياد انفجار عظيم «هيروشيما» انداخت.
سرهنگ «تام فينتِل» فرمانده‏ى گردان آموزش ارتش آمريكا در لبنان، كه در آن لحظه بر روى تخت خواب خود نشسته و مشغول نوشيدن قهوه‏ى داغ بود، از آن سوى شهر صداى انفجار را شنيد. اولين چيزى كه در ذهنش گذشت، اين‏بود كه با خود گفت: حتماً سورى‏ها يكى از موشك‏هاى جديدِ زمين به زمين «اِس.اِس.21« روسى خود را شليك كرده‏اند. او با عجله به بالكن رفت و از آن‏جا دود سياه‏رنگى را در دور دست ديد و بوى نامطبوعى را حس كرد. او وحشت كرده بود؛ ولى هنوز نمى‏دانست كه انفجار در كجا اتفاق افتاده است. او مى‏گويد من از شدت ضربه و صداى انفجار از رختخواب بيرون پريدم و با وجودى كه دو سال بود در لبنان به سر مى‏بردم، ترس و هيجان سراپاى وجودم را فرا گرفت».
آن‏چه مهم است، اين بود كه بر اثر انفجار عظيم، راننده‏ى كاميون كه چاشنى را زده بود پودر شد و به هيچ وجه اثرى از او بر جاى نماند؟ همچنين تمامى قسمت‏هاى موتور ماشين بنز كه از فلز محكمى ساخته شده بود، تكه‏تكه شد. ظاهراً آمريكايى‏ها بعدها توانستند مشخصات ماشين را شناسايى كنند و حتى صاحب اصلى آن را هم بيابند؛ ولى اين مسئله، موفقيت چندانى براى آمريكاى زخم خورده به حساب نمى‏آمد.صاحب ماشين، براساس اسناد و مدارك موجود ثابت كرد كه چند روز پيش از آن، كاميون توسط فردى با مشخصات موجود كه به احتمال زياد جعلى بوده، از او خريدارى شده است.
در گزارش كارشناسان سازمان «اف.بى.آى» اعلام شد كه اين انفجار، قوى‏ترين انفجار غير اتمى جهان از زمان جنگ دوم جهانى بوده است. كارشناسان مواد منفجره گفتند كه كاميون حامل 12000 كيلوگرم ماده منفجره معادل 10 تن ديناميت بوده‏است. همين كارشناسان بعداً نظر خود را اين گونه اصلاح كردند كه: «حداقل 12000 كيلوگرم بوده است».
برخى منابع، مواد مورد استفاده در اين عمليات را «سى - 4« اعلام كردند. بعضى ديگر مقدار مواد را از 1000 كيلو به بالا تشخيص دادند؛ ولى آن‏چه پس از انفجار در محل حادثه به چشم مى‏خورد، حفره‏اى عظيم به عمق بيش از 4متر و قطر 16 متر بود.
«ويكتور اِستروفسكى» از مأمورين سابق اطلاعاتى سازمان «موساد»، پس از فرار از اسرائيل، در كتاب خاطرات خود به نام «راه نيرنگ» مدعى شده‏است كه موساد پيش از حمله به مقر تفنگداران آمريكايى، توسط جاسوسان و خبرچينان خود اطلاعات كاملى به دست‏آورده بود كه به دلايلى، از انتقال آن به فرماندهان آمريكايى خوددارى كرده است. با توجه به اين ادعا كه موساد از حملات نيروهاى مهاجم آگاهى داشته است، اين سؤال پيش مى‏آيد كه «چرا تاكنون نيروهاى اطلاعاتى و دستگاه عظيم موساد موفق نشده‏اند حداقل يكى از حملات شهادت‏طلبانه عليه مقرهاى فرماندهى و پايگاه‏هاى اسرائيلى را، از قبل شناسايى كرده و با آن مقابله كنند؟»
استروفسكى اين گونه ادعا مى‏كند كه از آماده سازى كاميون و جاسازى مواد منفجره اطلاع دقيق داشته‏اند؛ حال اين‏كه چرا با وجود اين اطلاعات ادعايى، آمريكا هنوز نتوانسته است گروه يا فرد خاصى را به‏عنوان عاملين اين حادثه معرفى كند، جاى بسى تعجب دارد.استروفسكى نوشته است:
«يكى از خبرچين‏هاى ايستگاه موساد در بيروت، آدم خرده‏پايى بود كه براى پليس محلى جاسوسى مى‏كرد و روابطى با يك گاراژ محلى داشت. اين گاراژ، متخصص ايجاد جاسازى مخفى در اتومبيل براى قاچاق كردن اشياء بود. در آن هنگام بسيارى از سربازان و افسران اسرائيلى، دستگاه‏هاى ويدئو و سيگار را بدون پرداخت ماليات از لبنان به اسرائيل قاچاق مى‏كردند. در اسرائيل از اين نوع كالاها بين 100 تا 200 درصد ماليات گرفته مى‏شود و درنتيجه اين كار نظاميان اسرائيل سرا پا منفعت بود. موساد اطلاعات حاصل از اين فرد را در اختيار پليس نظامى اسرائيل مى‏گذاشت تا جلوى اين قاچاق اجناس گرفته شود.»
در تابستان سال 1362ه.ش (1983م) اين خبرچين به موساد گفت: كه مسلمين شيعه‏ى لبنان در حال تغيير دادن كاميون مرسدسى در اين گاراژ هستند و فضاهايى در آن پديد مى‏آورند كه مى‏تواند محل قرار دادن بمب باشد. او گفت: كه فضاى ايجاد شده، از محلى كه براى يك بمب معمولى تعبيه مى‏شود بسيار بزرگ‏تر است؛ بنابراين، هدف آن‏ها بايد بسيار بزرگ باشد. موساد مى‏دانست تعداد چنين هدف‏هاى بزرگى بسيار معدود است و يكى از اين هدف‏هاى بزرگ، مسلّماً مجتمع قرارگاه نيروهاى ايالات متحده بود.
اينك اين سؤال وجود داشت كه آيا بايد آمريكايى‏ها را درباره‏ى اين جريان به خصوص مسئله‏ى كاميونِ توصيف شده هشيار كرد يا نه؟
گرفتن اين تصميم امر مهمى بود و ايستگاه بيروت آن را به تل‏آويو محول كرد. در آن‏جا «آدمونى» رئيس وقت موساد تصميم گرفت به دادن يك هشدار كلى به آمريكايى‏ها قناعت شود؛ هشدارى مبهم درباره‏ى اين‏كه اسرائيلى‏ها دلايلى در دست دارند كه كسانى قصد دارند عملياتى عليه آمريكايى‏ها انجام دهند. اما اين نوع هشدار آن‏قدر كلى بود كه چيزى در بر نداشت و به اين مى‏مانست كه وضع هوا را به آمريكايى‏ها اطلاع داده باشند. احتمال نمى‏رفت اين هشدارِ به خصوص، هيچ‏گونه افزايش اقدامات امنيتى را سبب شود. طى شش ماهه‏ى قبل از دريافت اين گزارش، حدود يك صد بار در مورد اتومبيل‏هاى منفجر شونده هشدار داده شده بود، يك هشدار اضافى سبب هيچ‏گونه احتياط بيشتر يا اقدامات امنيتى افزون‏تر نمى‏شد.
آدمونى در امتناع از دادن اطلاعات خاص در مورد كاميون به آمريكايى‏ها، گفت: «نه، ما به لبنان نرفته‏ايم كه آمريكايى‏ها را حفظ كنيم. آن‏ها خودشان كشور بزرگى هستند. فقط اطلاعات معمولى برايشان ارسال كنيد».
اما در عين حال به كليه‏ى تأسيسات اسرائيلى اطلاع داده شد در آمادگى ويژه باشند.
ساعت شش و بيست دقيقه صبح 23 اكتبر 1983م يك كاميون مرسدس بزرگ به فرودگاه بيروت نزديك شد. به راحتى از مقابل پست‏هاى نگهبانى اسرائيلى در همان نزديكى گذشت. از يك محل بازرسى ارتش لبنان رد شد. و به طرف پاركينگ پيچيد. يك تفنگدار دريايى با علامت سوت، سرعت گرفتن كاميون را اطلاع داد؛ اما قبل از اين‏كه بتواند كار ديگرى بكند، كاميون غرش‏كنان به طرف مدخل ساختمان چهار طبقه‏اى كه محل سكونت گردان هجده تفنگداران آمريكايى و از بتون مسلح مقاوم در برابر حملات هوايى ساخته شده بود، حركت كرد. دروازه‏ى آهنى را ويران ساخت، يك پست نگهبانى را كه از كيسه‏هاى شن فراهم آمده بود در هم كوبيد، از يك مانع ديگر گذشت. سينه‏اش را به ديوارى از گونى‏هاى شن كه در برابر سرسرا قرار داشت كوبيد، و آن‏گاه باچنان نيروى مهيبى منفجر شد كه ساختمان مستحكم را به ويرانه‏اى مبدل ساخت.
چند دقيقه‏ى بعد از آن، كاميون ديگرى به قرارگاه چتربازان فرانسوى كه در حدود دو مايلى قرارگاه آمريكايى‏ها قرار داشت، برخورد كرد و انفجار آن به حدى بود كه كل ساختمان را ويران كرده و 58 فرانسوى را كشت.
از بين رفتن 241 تفنگدار دريايى آمريكا كه اكثراً در خواب بودند، طى يك روز، تلفاتى بود كه از هنگام تهاجم عيدِ «تِت» كه در1346/10/23 ه.ش (13 ژانويه 1968م)، در حين جنگ ويتنام رخ داد و246 كشته به جا گذاشت، سابقه نداشت.
... در قرارگاه موساد از اين‏كه ما هدف حمله نبوده‏ايم، نفس راحتى كشيديم. تا آن‏جا كه به موساد مربوط بود، اين جريان حادثه‏اى جزئى ارزيابى مى‏شد كه ما در مورد آن تا حدودى سهل‏انگارى كرده بوديم؛ اما بايد جريان را به كسى نمى‏گفتيم. مسئله اين بود كه چنانچه جريان را افشاء مى‏كرديم، ردّ آن را مى‏گرفتند و عاملمان كشته مى‏شد. آن‏گاه دفعه‏ى بعد، چنانچه نوبت حمله كردن به‏خود ما بود، خبر نمى‏شديم. در اين صورت آمريكايى‏ها چه مى‏گفتند؟ لابد شانه‏اى بالا انداخته و مى‏گفتند: «اسرائيلى‏ها در لبنان فضولى كرده و خودشان راقاطى جريان كردند. اين هم سزايشان».

تلفات
درباره‏ى تلفات و كشته‏هاى نظاميان آمريكا در انفجار مقر مارينز، از سوى منابع غربى و عربى اظهار نظرهاى متفاوتى ارائه شده است. بعضى منابع غير رسمىِ لبنانى مدعى هستند كه جداى از كشته‏هاى آمريكايى، تعدادى از نيروهاى شبه نظامى فالانژيست در اين حادثه كشته شده‏اند كه «حزب كتائب» (فالانژيست‏ها) از اعلام آمار تلفات خود امتناع كرده است؛ همچنين گفته مى‏شود تعدادى از زنان روسپى نيز كه براى سرگرمى سربازان آمريكايى آمده بودند، جزو كشته‏ها بوده‏اند. دكتر «سعد ابوديه» كشته‏هاى آمريكايى را 239 نفر، مجروحين را75 نفر و مفقودالاثرها را 30 سرباز ذكر كرده است. مجله «الَوحَده» چاپ لبنان، تلفات آمريكا را 241 كشته و 105مجروح عنوان كرده است.
«جبهه‏ى مقاومت ملى لبنان» در كتاب «العمليات الاستشهاديه» آورده‏است:
«با مرگ چند مجروح اين حادثه در بيمارستانى در آلمان غربى ]چند روز پس از عمليات [كشته‏ها بالغ بر 260 نفر و مجروحين نيز 30نفر بود كه عده‏اى از آن‏ها تا ابد فلج شده‏اند و در حال حاضر در آسايشگاه معلولين در آمريكا به سر مى‏برند.»
«روبرت فيسك» در كتاب «وَيلات وطن» نوشته است:
«براى آمريكا اين تلفات 241 تفنگدار خيلى عظيم بود. حتى در جنگ ويتنام در عرض يك روز اين تعداد كشته نداده بودند... پيرمرد مسنّى كه در نزديكى مقر، دكه‏ى آب ميوه فروشى داشته است، نيز جزو كشته شدگان بود».
«جوون كوولى» خبرنگار آمريكايى در كتاب خود «الَحِصاد» تعداد كشتگان آمريكايى را 245 نفر ذكر كرده است. «روزنامه جمهورى اسلامى» چاپ تهران، از قول تلكس خبرگزارى‏هاى خارجى نوشت:
«بر اثر آتش سوزى در انبار مهمات نيروهاى آمريكايى، تعداد تلفات افزايش يافت و عمليات نجات با مشكل روبه‏رو شد».
«رابين رايت» در «الغَضَب‏المُقَّدس» اين گونه آورده است:
«بيش‏تر سربازان در رختخواب‏هايشان زير آوار ماندند و كشته شدند؛ چون ساختمان به تلى از خاك و قطعات سيمان و ميله‏هاى خميده و شكسته تبديل شده بود. چند نفر هم شانس آوردند كه از پنجره به بيرون پرتاب شده بودند...پس از آن‏كه گروه نجات يك هفته تمام در زير خروارها خاك و بتون به دنبال افرادى كه احتمالاً زنده مانده‏اند مى‏گشتند و غالباً هم با احتياط و ابزار آلات سبك اين جستجو را انجام مى‏دادند تا به زنده ماندگان احتمالى آسيبى نرسد، به ناچار عمليات جستجو متوقف شد و بقيه‏ى مفقودين را جزو كشته‏شدگان منظور كردند و اين احتمال داده شد كه اين‏ها هم مثل راننده‏ى كاميون، به پودر تبديل شده باشند. در پايان عمليات، آمار كلّىِ از بين رفتگان متعلق به پايگاه آمريكايى مارينز 241 نفر اعلام شد.»
«جورج بال» در كتاب «خطا و خيانت در لبنان» درباره‏ى خسارات آمريكا طى حضور نيروهاى نظامى‏اش در لبنان، مى‏نويسد:
«حدود 300 تفنگدار دريايى خود را از دست داديم. 1800 تفنگدار دريايى به مدت 18 ماه در شرايطى زندگى كردند كه بى دفاع، در كنار آتش قرار داشتند. بيش از 22 ماه يك ناوگان آمريكايى همراه 30 هزار ملوان و پرسنل دريايى و حدود 100 هواپيما در عرشه‏ى ناوهاى هواپيما بر، دور از ساحل لبنان،در حالت آماده باش كامل منتظر بودند كه چه موقع هدف حملات انتحارى قرار مى‏گيرند. تعداد بى‏شمارى از دروزى‏ها، شيعيان و سربازان و غير نظاميان سورى و لبنانى، به وسيله توپ‏ها و هواپيماهاى مستقر در ناوگان آمريكا كشته شدند.روزى هم كه سرانجام لبنان را ترك كرديم، نه تنها هيچ چيز به دست نياورده بوديم، بلكه بهاى سنگينى نيز براى اين اقدام پرداخته، قدر و منزلت خود را از دست داديم و شهرت آمريكا را به عنوان كشورى كه از عقل سليم پيروى مى‏كند. لكه‏دار كرده بوديم».
جورج بال، در بخشى ديگر از كتاب خود، تعداد كشته‏شدگان آمريكايى در مقر مارينز را ذكر كرده و مى‏نويسد:
«طى انفجار يك كاميون حاوى بمب، پايگاه تفنگداران ما، در كنار فرودگاه بيروت منهدم شد و265 نفر از آن‏ها به قتل رسيدند.»

تحليل عمليات
رابين رايت» در شرح و تحليل حمله‏ى شهادت‏طلبانه به مقر مارينز مى‏نويسد:
«خيلى زود معلوم شد كه عمليات چه قدر درست و بى‏عيب و نقص طراحى شده است. ستوان «هُشام جابر» افسر لبنانى رابط در مقر تفنگداران دريايى آمريكا، گفت: براى طراحى عملياتى از اين نوع، داشتن اطلاعات بسيار زيادى لازم است. آدم بايد از وضع ساختمان اطلاع كافى داشته باشد و بداند كه قسمت آسيب پذير آن كجاست و نيز بايد بداند كه نگهبانى ساختمان به چه‏صورت و طبق چه برنامه‏اى است. علاوه بر اين‏ها بايد بداند كه عبور از موانع خيابانى چيده شده بر سر راه وسايل نقليه، كه ارتش لبنان در اطراف مقر آمريكايى‏ها تعبيه كرده بود، به چه صورت امكان‏پذير است و نيز بايد بداند كه سربازان روزهاى يكشنبه ديرتر از خواب بيدار مى‏شوند. با اين حساب، معلوم مى‏شود كه راننده‏ى خندان و از جان گذشته‏ى كاميون، به طور اتفاقى و از طريق بخت و اقبال نبوده كه توانسته است خود را تا درِ ورودى ساختمان مقر برساند.»
برخلاف تحليل‏ها و تصورات رابين رايت، براى شناسايى ساختمان و نقاط ضعف آن، نياز به تلاش چندان زيادى نبوده است؛ چون اين ساختمان پيش از آن‏كه مقر نيروهاى مارينز باشد، مركز كنترل پروازهاى فرودگاه بيروت بوده و مسلماً افراد زيادى در آن‏جا رفت و آمد داشته‏اند و به همين لحاظ كسب اطلاعات درباره‏ى آن‏جا بسيار مشكل نبوده است.گذشته از آن، وقتى كسى طرح حمله با كاميون محتوى هزاران كيلو مواد منفجره به چنان مقرى را مى‏ريزد، چندان نيازى ندارد كه مكان‏هاى اصلى و تجمع نفرات را بداند؟ چرا كه همه‏ى ساختمان بر سر ساكنان آن ويران شد و جاى امن و دور از انفجارى باقى نماند.
يكى از مهم‏ترين عوامل در موفقيت اين عمليات، اصل غافلگيرى بود. نيروهاى آمريكايى كه تا آن روز مغرورانه و وحشيانه گلوله‏هاى توپ عظيم ناو نيوجرسى را بر سر مردم لبنان مى‏كوبيدند، همواره خود را برترين قدرت نظامى مى‏دانستند و به هيچ وجه انتظار نداشتند و در تصور و خيالشان هم نمى‏گنجيد كسى جرأت چنين حمله‏اى به نيروهاى نظامى آمريكا را داشته باشد. البته اين تصور نسبت به گروه‏هاى غيراسلامى كاملاً صحيح بود. مثلاً پس از انفجار مارينز، بسيارى از احزاب كمونيستى وابسته به شوروى سابق، كه با وارد آمدن اين ضربه‏ى بسيار سنگين بر قواى آمريكا در لبنان، خود را در معرض اتهام مى‏ديدند،خيلى سريع عدم هر گونه اطلاع و يا ارتباطى با اين حمله را اعلام كردند تا مبادا مورد خشم و غضب ابر قدرت غرب قرار گيرند.
ساعتى پس از انفجار، مردم متعجب و سراسيمه بدان سو شتافته بودند. به دليل حضور شيعيان در مناطق جنوبى آنان اولين نفرات بودند كه به آن‏جا رسيدند و سربازان عياش آمريكايى را كه تا روز قبل در كوچه و خيابان به اذيت و آزار مردم مى‏پرداختند، در اوج خفت و ذلت ديدند و لبخند شادى بر لبانشان نقش بست. در آن ميان، ديدگان متعجب جمعيت متوجه يكى از روحانيون اهل سنت شد كه به روى سقف يكى از آمبولانس‏هاى صليب سرخ، كه در نزديكى مقر ويران شده ايستاده بود، رفت و با شور و شوق فراوان،خطاب به كماندوهاى آمريكايى كه اطراف مقر را محاصره كرده و يا ميان آوار به دنبال اجساد تكه تكه شده‏ى همقطاران خود مى‏گشتند، با صداى بلند و رسا گفت:
آهاى آمريكايى‏هايى كه هر روز براى ما در تلويزيون ناوهايتان را نشان مى‏داديد و توپ‏هاى عظيم نيوجرسى را به رخ ما مى‏كشيديد و ملت ما را از آن‏ها مى‏ترسانديد، سرانجام خداوند توپى برسرتان كوبيد كه به هيچ وجه قوى‏تر و كوبنده‏تر از آن را پيدا نخواهيد كرد. و اكنون، اين ما هستيم. مردمى كه با گلوله‏ها و توپ‏هايتان بر سرشان مى‏كوفتيد! اين ماييم كه شما را مسخره مى‏كنيم و حقيرتان مى‏دانيم.... و حالا اين شماييد كه در اوج ذلت هستيد...»!
با پخش خبر انفجار مقر آمريكايى‏ها، مردم ستم كشيده بيروت و به خصوص مسلمانان، شادمان و خوشحال اين ضربه عظيم را بر پيكر جنايتكاران «يانكى» تبريك گفتند؛ و اين همه، در حالى بود كه كماندوهاى آمريكايى، وحشت‏زده و ديوانه‏وار، ميان سقف فرو ريخته و مكان‏هايى كه زمانى اتاق استراحت سربازان بود، بدن‏هاى له شده و قطعات آنان را بيرون مى‏آوردند. سگ‏هاى آموزش ديده‏ى ارتش نيز وارد عمل شدند و ميان ويرانه‏ها بو مى‏كشيدند و جستجو مى‏كردند. به قدرى بدن‏ها تكه تكه و پخش شده بودند، كه سگ‏ها هم گيج شده بودند كه سراغ كدام بروند. در آن ميان، نكته‏اى بر سر زبان مردم بيروت كه ناظر تلاش كماندوها و سگ‏هايشان بودند، جارى و همه‏گير شد، آن‏ها مى‏گفتند:
«هيچ نيازى به سگ‏هاى آموزش ديده نيست. هر جا برگى از مجله‏هاى مبتذل و شيشه‏هاى مشروب ديديد، سريع آن‏جا را بگرديد و مطمئن باشيد كه چند سرباز آمريكايى اطراف آن پيدا خواهيد كرد»!
پس از انهدام مقر مارينز، آمريكا نيروهاى باقى‏مانده‏ى خود را كه در حالتى عصبى و روانى به سر مى‏بردند، به ناو «آيزنهاور» منتقل نمود و ناونيوجرسى را در خليج لبنان متمركز كرد و نيروهايى هم در اطراف مقر منهدم شده قرار داد تا خبرنگاران و عكاسان غريبه نتوانند به آن‏جا نزديك‏تر شوند. در تشكيل اين كمر بند امنيتى و حفاظتى، تعداد زيادى از نيروهاى مارونىِ ارتش لبنان نيز كمك كردند؛ همچنين تعدادى از نيروهاى وحشت‏زده و هراسان ايتاليايى جزو نيروهاى حافظ صلح در حفاظت از مقر ويران، به آمريكايى‏ها كمك كردند.
مجروحين حادثه، كه تعدادشان از كشته‏ها كم‏تر بود، به وسيله‏ى هلى‏كوپترهايى كه در باند پرواز، واقع در پاركينگ به زمين نشسته بودند و چرخش پروانه‏هايشان بوى تعفّن و دود را به اطراف مى‏پراكند، به ناو هواپيما بر «كِنِدى» منتقل شدند و از آن‏جا، بلافاصله با هواپيما به «بيمارستان نيروى هوايى انگليس» در كشور «قبرص» انتقال پيدا كردند.اين بيمارستان، جهت مداواى اوليه و كارهاى اورژانسى براى مجروحين انفجارات بيروت، به حال آماده باش در آمده بود. جالب اين بود كه چنان وحشت و هراس در آن‏ها اثر گذاشته بود، كه آمريكايى‏ها به هيچ‏وجه حتى حاضر نشدند مجروحينشان را به «بيمارستان آمريكايى بيروت» ببرند.
يكى از شاهدان حادثه، كه همراه نيروهاى امدادگر صليب سرخ و «سازمان دفاع غير نظامى» براى كمك به مجروحين، در محل انفجار حضور پيدا كرده بود، مى‏گويد: يكى از مجروحين آمريكايى را كه لباس نيروهاى مارينز بر تن داشت و بر اثر انفجار، جراحات زيادى برداشته و چندان هم به هوش نبود، به سرعت داخل آمبولانس گذاشتيم. ناگهان متوجه شديم كه كماندوى آمريكايى،وحشت‏زده و با چشمانى كه از ترس گرد شده بودند، به عكس كوچكى از امام خمينى كه به شيشه‏ى داخل آمبولانس چسبيده بود، اشاره كرد و با داد و فرياد گفت: «نه... نه... من سوار اين آمبولانس نمى‏شوم... مرا پياده كنيد... اين بلا را او به سرِ ما آورد... او ما را كشت...» و از آمبولانس پياده شد».
سازمان دفاع غيرنظامى لبنان، با صدور اطلاعيه‏اى در راديو و تلويزيون، از صاحبان لودر، بلدوزر و جرثقيل، خواست تا براى كمك به عمليات نجات، به محل انفجار بشتابند.
تنها دو روز بعد از انفجار، بوى تهوع‏آورِ باقى مانده‏ى اجساد در ميان آوار ساختمان، به قدرى وحشت آور شده بود كه ماسك‏هاى مخصوص ميان نيروهايى كه در عمليات نجات شركت داشتند توزيع شد. به نگهبانانى كه در اطراف سيم‏هاى خاردار و تورى‏هاى كشيده شده نگهبانى مى‏دادند دستور اكيد داده شد كه به طرف هر كس كه به در اصلى مقر نزديك شد، تيراندازى كنند.
بعد از عمليات، بحث‏هاى مختلفى پيرامون چگونگى آن، در مطبوعات و مراكز تحقيقى و پژوهشى پيش آمد. بعضى اطلاعات و معلومات اشاره داشتند كه كاميون از صبح زود در مكانى نزديك به محل انفجار قرار داشته است و راننده و طراحان اصلى حمله، بسيار دقيق از وضعيت طراحى و مهندسىِ ساختمان اطلاع داشته، و اين اطلاعات را يك هفته قبل از عمليات به دست آورده و تكميل كرده‏اند.
يكى از نكات مهم در اين انفجار، كه كارشناسان آمريكايى را بيش‏تر از ديگران به خود مشغول داشته بود، چگونگى موفقيت راننده در گذر از پست‏هاى بازرسى ارتش لبنان و آمريكا، در رساندن خود به مقر بود.
تحليل ديگر پيرامون عمليات، اين بود كه راننده، فقط نقش هدايت كاميون را به طرف هدف بر عهده داشته و به محض ورود به مقر، توسط گروهى كه در نزديكى محل حادثه مستقر بوده‏اند، به وسيله دستگاه كنترل از راه دور و بى‏سيم، چاشنى اصلى زده و كاميون منفجر شده است.
دلايل بسيارى بر رد اين تحليل و ادعا وجود دارد كه مهم‏ترين آن مى‏تواند اين باشد كه با وجود دستگاه‏هاى مخابراتى بسيار زياد و سيستم‏هاى پيشرفته‏ى بى‏سيم كه آمريكا در اطراف ساختمان قرار داده بود استفاده از دستگاه بى‏سيم براى زدن چاشنى، امرى بسيار ضعيف مى‏نمايد؛ چون اين امكان زياد بود كه تداخل امواج راديويى مانع از سرعت عمل چاشنى شود.
تحليل ديگرى نيز در اين باره وجود دارد مبنى بر اين‏كه راننده‏ى كاميون، براى اجراى اين حمله يك دوره‏ى آموزشى ديده و خود را براى چنين روزى آماده كرده است كه پس از انفجار، ماده‏ى «هيكسوژن» بدن او را به طور كامل از بين برده است.

بعد از عمليات
بلافاصله پس از انفجار مقر مارينز، جوّ رُعب و وحشت بر روحيه‏ى نيروهاى خارجى حاضر در لبنان، به خصوص آمريكايى‏ها سايه افكند. از آن روز به بعد، گزارش‏ها و تهديدهاى مكررى درباره‏ى كاميون‏هاى بزرگى كه به سرعت در حركت بودند، و راننده‏هايشان لبخند بر لب داشتند، به نيروهاى مداخله‏گر مى‏رسيد و آن‏ها را در كابوس مرگ فرو مى‏برد.
نيروى دريايى آمريكا، تشكيلات خود را به پناهگاه‏هاى زيرزمينى منتقل كرد و بعضى از تفنگداران را هم در كانتينرهايى كه با كيسه‏هاى پراز شن استتار شده و به صورت سنگر در آمده بودند، مخفى كرد.
در نزديكى مقر مارينز، بر ويرانه‏هايى كه تا چندى پيش سرفرماندهى نيروهاى تفنگدار دريايى آمريكا در بيروت بود، بر روى تابلويى چوبى، به رنگ سرخ نوشته شده بود: «نزديك نشويد، محل جنايت»!
در همان اولين ساعات پس از انفجار، كارشناسان و متخصصان تخريب و انفجارات به آن‏جا شتافتند و خيلى سريع به جمع‏آورى همه‏ى قطعات هر چند بسيار كوچك ماشين مهاجم پرداختند؛ بلكه به سرنخى دست پيدا كنند.
پس از حمله به مقرهاى آمريكايى و فرانسوى، رعب و وحشت عجيبى بر ديگر نيروهاى خارجى حاكم شد. در جاده‏اى كه از منطقه‏ى شيعيان جنوب بيروت مى‏گذشت و به فرودگاه و مقر مارينز منتهى مى‏شد، نيروهاى ايتاليايى و انگليسى بيمارستانى بر پا كرده بودند كه برخى نيروهاى مسلمان به هنگام درگيرى، از آن‏جا امكانات پزشكى مى‏گرفتند. هر گاه مسئولين بيمارستان از ارائه‏ى خدمات پزشكى ممانعت مى‏كردند، نيروهاى مسلمان با تبسمى معنا دار خطاب به آنان مى‏گفتند: دوست داريد مثل آمريكايى‏ها، يك ماشين برايتان هديه بفرستيم؟
آن‏ها نيز بى درنگ پاسخ مى‏دادند: «نه... نه... هر چه مى‏خواهيد ببريد... فقط ماشين نفرستيد.»
با گذشت چهار روز از حادثه‏ى مرگبار، عمليات روانى و ايجاد ترس و ناامنى در ميان نيروهاى آمريكايى، همچنان ادامه داشت و آنان را دچار ناراحتى‏هاى روانى و عصبى مى‏كرد.
سحرگاه روز پنجم،اين شايعه قوت گرفت كه يك كاميون حامل مواد منفجره، در حال حركت به طرف يكى ديگر از مراكز تجمع نيروهاى آمريكايى در اطراف فرودگاه بيروت است. بلافاصله تفنگداران دريايى،وحشت‏زده و مبهوت، به حال آماده باش در آمدند؛ به دنبال آن، گروه‏هاى گشت مشترك ارتش لبنان و آمريكا، در اول جاده‏ى فرودگاه به‏گشت‏زنى پرداختند و با ايجاد پست‏هاى ثابت بازرسى، كليه اتومبيل‏ها و به خصوص كاميون‏هايى را كه در آن جاده در حال تردد بودند، مورد تفتيش و كنترل دقيق قرار دادند. اين چندمين بارى بود كه نيروهاى آمريكايى، با پخش چنين شايعاتى، هراسان به خارج از پايگاه‏هاى خود هجوم مى‏بردند.
از نيروهاى غربى، فقط ايتاليايى‏ها در منطقه شيعه نشين «برج البراجنه» مقر داشتند كه برخورد آنان با مردم نسبت به آمريكايى‏ها خيلى بهتر بود. به همين دليل هيچ گونه عملياتى عليه آنان انجام نشد؛ به جز چند مورد حمله براى تصاحب سلاح و مهمات.

بازتاب
پس از حمله به مقر مارينز، وزارت خارجه و تجّار آمريكايى، به منظور مقابله با تهديدات فزاينده عليه آمريكا در كشورهاى مختلف، يك گروه موسوم به «شوراى مشورتى و امنيتى ماوراء بحار» تشكيل دادند.اين گروه كه در گزارش راديو آمريكا از آن به عنوان گروه ضد تروريستى ياد شده بود، قصد داشت با تبادل اطلاعات، از حمله به سفارتخانه‏هاى آمريكايى و شركت‏هاى خصوصى اين كشور پيش‏گيرى نمايد.
انفجار مقر مارينز، بسيارى از طرح‏ها و برنامه‏هاى آمريكا براى دخالت هر چه بيش‏تر در لبنان را به هم ريخت، و بسيارى از تحليل‏گران و صاحب‏نظران را به اعتراض عليه سياست‏هاى سردمداران سياسى آمريكا واداشت. رابين رايت در گزارش خود درباره‏ى اين عمليات مى‏نويسد:
«اين حمله، اعتراض و مخالفتى بود بس عجيب و وحشتناك با سياست‏هاى آمريكا و نيروهاى چند مليتى. يك بار ديگر مقاومتى كه دست‏كم گرفته شده بود، اوضاع را كاملاً وارونه كرد. اكنون فقط اين سؤال مطرح بود كه چه زمانى نيروهاى چند مليتى از لبنان خارج خواهند شد؟
...اقدام انتحارى، ديگر يك حادثه‏ى محدود و كم دامنه نبود؛ بلكه در حكم يك جنبش بود كه در مقابله با آن، نه از دستگاه سازمان‏هاى اطلاعاتى و نه از بر جستگان و نخبگانِ نظامى ابرقدرت دنياى آزاد، كارى ساخته بود...»
«جورج بال» درباره‏ى زمينه سازان اين حادثه مى‏نويسد:
«تصميم ابلهانه‏ى حكومت ريگان در اعزام تفنگداران آمريكايى به سرزمين پركينه و نفرتِ لبنان، نتيجه‏اى بسيار اسف‏انگيز در انفجار مقر مارينز به بار آورد.»
روزنامه‏ى «پِراودا» ارگان «حزب كمونيست» شوروى سابق، پس از اين حادثه نوشت:
«پاييز گذشته كه تفنگداران دريايى آمريكايى به بيروت اعزام شدند، قرار بود براى يك مدت محدود به منظور جدا نگه داشتن طرف‏هاى درگير در لبنان عمل كنند؛ لكن اكنون اين تفنگداران وارد جنگ شده و شهرهاى لبنان را با موشك و گلوله زير آتش گرفته‏اند.
داستان ويتنام بار ديگر در لبنان شروع به شكل گرفتن كرده است.نيروهاى آمريكايى، روز به روز عميق‏تر درگير جنگ در كوه‏هاى لبنان ]مناطق مسلمان‏نشين[ شده‏اند و ژنرال‏ها، آزادى بيش‏ترى براى كشتار پيدا كرده‏اند...»
دولت واشنگتن در اولين ساعات، سعى كرد در مقابل كشتار تفنگداران دريايى‏اش عكس‏العمل تندى نشان دهد. رونالد ريگان،رئيس‏جمهورى آمريكا، در حالى كه سخنانش از شبكه‏ى سراسرى تلويزيونى پخش مى‏شد خطاب به گروهى از خبرنگاران گفت:
«مسببين اين حادثه بايد انتقام پس بدهند و پس خواهند داد. ما نبايد اجازه دهيم كه جانيان بين‏المللى و مزدوران آدم‏كش آن‏ها، صلح و امنيت را به‏خطر بيندازند... ما هرگز نبايد بگذاريم كسانى كه خواهان خروج ما از لبنان هستند، كنترل اين منطقه‏ى حياتى را دوباره در دست بگيرند».
ژنرال «جان ويسى» فرمانده كل نظامى آمريكا در منطقه، اخطار كرد: «كسانى كه باعث و بانى اين حادثه در مقر سپاه صلح بوده‏اند، از انتقام مصون نخواهند ماند...».
«ملك فهد» پادشاه عربستان، اين عمليات را به عنوان يك اقدام بيهوده محكوم كرد و گفت: «اين حادثه براى ما دردناك بود؛ همه از تلفات آمريكايى‏ها و فرانسوى‏ها آگاهيم و اميدواريم قدرت‏هاى بزرگ درك كنند كه اين انفجارات، مبيّنِ يك اقدام شخصى است».
در آمريكا، جستجو براى يافتن عاملين انفجارها، در هر جا به روال خودش ادامه داشت. در كنگره، و در وزارت دفاع، تحقيقات رسمى روى ساختار فرماندهى نظامى و تدارك امنيتى و حراستى مقر تفنگداران، در جريان بود.
در گزارش كنگره‏ى آمريكا، بيش‏ترين مسئوليت را متوجه سرهنگ «تيموتى جى.گرانتى» فرمانده‏ى نيروهاى مارينز دانسته بودند؛ زيرا تداركات امنيتى مقر ناكافى بوده و اشتباهات بزرگى از نظر موقعيت مكانى محل و همچنين سلسله مراتب فرماندهى وجود داشت.
در بررسى‏ها، اين نظر غلبه داشت كه هيچ گونه پيش‏بينى و تداركات امنيتى، حراستى نمى‏تواند جلوى كسى را كه از جانش گذشته است و مى‏خواهد عمليات انتحارى (شهادت‏طلبانه) انجام دهد، بگيرد. نه تحقيقات و بررسى‏هاى آمريكايى‏ها و نه تلافى‏جويى‏هاى فرانسوى‏ها و اسرائيلى‏ها، هيچ كدام به نتيجه‏اى نرسيد. آمريكايى‏ها به اين قناعت كردند كه واقعيت را بپذيرند و به جستجوى عوامل حادثه بپردازند. «رابين رايت» درباره‏ى مقصرين و عوامل انفجار مارينز مى‏نويسد:
مقصرها و افراد مشكوك در درون ارتش شناخته شدند و براى آن‏ها مجازات و تنبيهاتى در نظر گرفته شد؛ ولى اين اقداماتِ داخلى و مقطعى، خود دليلى بر اين امر بود كه ايالات متحده‏ى آمريكا و همفكران غربى‏اش، هنوز ابعاد اين پديده‏ى جديد را نشناخته‏اند.
... سرگرد باب جُردن يكى از مجروحين حادثه با لباس‏كار خون‏آلودش، انبوه تير آهن‏هاى خم شده و قطعات خرد شده بتون را كه دقايقى پيش از آن، محل زندگى و كار يك واحد نيروى دريايى بود، كنار مى‏زد. جردن،با خشمى تبديل شده به بغض گفت: چنين حمام خونى بعد از جنگ ويتنام نديده‏ام. در حقيقت اين بزرگ‏ترين فاجعه براى ارتش آمريكا بعد از جنگ ويتنام بود.
«روبرت فيسك» در «ويلات وطن» گزارش كاملى از آن‏چه در مقر مارينز اتفاق افتاد و او و همكارانش شاهد وقايع بعد از آن بوده‏اند، ارائه داده است كه به بخش‏هايى از آن اشاره مى‏شود:
هنگامى كه سراسيمه خود را به محل انفجار رسانديم، تعجب كردم.پيش از اين، ساختمان مارينز در حصار سيم‏هاى خاردار و موانع قرار داشت و حفاظت مى‏شد. با تعجب از دوستم پرسيدم كه مقر نيروهاى آمريكايى كجاست؟ او متعجب‏تر از من، به آن سوى سيم‏هاى خاردار جلويمان اشاره كرد و گفت: ساختمان كاملاً محو شده است. در آن سوى دودها و خاك‏ها. واقعاً چه طور چنين چيزى ممكن است؟ ساختمان، ديگر وجود ندارد.
جلوى مقر ويران شده، جوان 18 ساله‏ى آمريكايى از نيروهاى مارينز در سنگرى نگهبانى مى‏داد. از كنار او رد شديم و به داخل مقر وارد شديم. در حالى كه پاى خود را روى تكه‏هاى درختان قطع شده و ويرانه‏ها مى‏گذاشتيم، به ميان دود رفتيم. در مقابلمان بدن‏هاى تكه‏تكه شده‏اى با لباس نيروهاى مارينز افتاده بودند. هر كدام از سربازها، آسيبى ديده و يا اندامش متلاشى شده بود. دوستم وحشت‏زده فرياد زد: «آخر چه كسى توانسته چنين كارى انجام دهد؟
سه نفرى كه جلويمان بودند، نگاهى حزن‏انگيز به ما انداختند. آن كه از همه كوچك‏تر و كم سن و سال‏تر به نظر مى‏رسيد، گفت: يك جوان با كلّى مواد منفجره با يك كاميون آمد، با آمدن او، همه چيز متلاشى شد... .
جيپى نظامى در مقابلمان ايستاده بود كه در كنار آن، بدن ده سرباز و چه بسا بيش‏تر بر روى زمين، در يك صف واحد دراز كش شده بودند. انگار نمايش يا جشنواره‏اى اجرا مى‏شد! چهره‏ى سربازهاى مرده، با پارچه و يا مشمع پوشيده بود و پاهايشان را غبارى سياه از انفجار گرفته بود.سرِ يكى از آن‏ها بيرون بود؛ ولى لايه‏اى از گِل سياه روى آن را گرفته بود. دهان او باز بود و پندارى در حال سخن گفتن است؛ ولى تكه‏اى از سر او متلاشى شده بود و هيچ حركتى نمى‏توانست بكند.
بر روى اجساد قربانيان، تابلوهاى سفيد رنگ كوچكى گذاشته بودند كه مشخصات هر كدام بر رويش نوشته شده و او را معرفى مى‏كرد. اين احساس به‏من دست داد كه همه‏ى اين‏ها حاصل انفجارى عظيم در انبار مهماتى بزرگ است.
گاه و بى‏گاه صداى انفجار و شليك تيرى به گوش مى‏رسيد. با هر صداى انفجار، سه نفر از نيروهاى مارينز كه اطراف ما بودند، هراسان و سريع بر روى زمين دراز مى‏كشيدند و از ما نيز مى‏خواستند تا مثل آن‏ها خيز برويم.
همراه با سربازى كه چهره‏اش از ديگران جوان‏تر نشانش مى‏داد، عقب آمبولانس سوار شديم. در داخل ماشين، سربازى جوان را ديديم، در حالى كه اسلحه‏اى در يك دستش بود، با دست ديگر اشك‏هايش را پاك مى‏كرد؛ ولى سعى مى‏كرد جلوى گريه‏اش را بگيرد. يكى از دوستان خبرنگارم را كه ديدم، در رابطه با انفجار گفت: راننده، كاميون را به طرف دروازه‏ى جنوبى ساختمان رانده و قبل از آن‏كه به ساختمان اصلى مقر برسد، در را شكافته، كاميون را منفجر كرده و ديوارها را بر روى هم پرتاب كرده است.
صداهاى مختلف انفجار به گوش مى‏رسيد. بعضى از آن‏ها خفيف و دور بودند. دو سرباز ديگر از نيروهاى مارينز را از زير آوار درآورده و بر روى برانكارد گذاشتند. دستِ يكى از آن‏ها از برانكارد آويزان بود، و در حال انتقال،به طرز وحشت‏آورى به آهن پاره‏ها و شيشه شكسته‏ها كشيده مى‏شد...
آتشفشانى به قدرت 4000 پوند مواد منفجره بناى عظيم تشكيل شده از هزاران كيلو سيمان، شن و ميله‏هاى مفتولى فلزى را درهم كوبيده بود. يكى از نيروهاى مارينز گفت كه تعداد كشته‏ها بالغ بر 60 نفر مى‏باشد؛ ولى او به خوبى مى‏دانست كه تعداد كشته‏ها صدها نفر است.
نيروهاى مارينز، سوار بر ماشين‏ها و مسلح، به حفاظت و گشت‏زنى در اطراف مقر مشغول بودند. مقرى كه دود از آن برمى‏خاست و ديگر هيچ چيزى باقى نمانده بود كه قابل حفاظت باشد.
دروازه‏ى آهنى كه راننده كاميون از آن گذشته بود، به صورت تكه‏پاره‏هاى‏آهن در اطراف پراكنده شده بود. انفجار، درخت‏هاى اطراف را تكه‏تكه كرده و چوب و برگ‏هاى سبز، سياه شده، بر روى زمين پراكنده بودند. كاغذ پاره‏هايى كه تا كمى پيش از آن، عنوان «سند» داشتند و هر كسى قدرت و جرأت دسترسى به آن‏ها را نداشت، در اطراف مقر و آوار پراكنده بودند و دستخوش باد اين سو و آن‏سو مى‏شدند. اسناد سرى درباره‏ى اماكن استقرار تيراندازان، تعليمات و آموزش‏هاى صعود با هلى‏كوپتر، سربرگ‏هايى از قواى مارينز و نامه‏هايى از آمريكا خطاب به افراد، پخش بود. بين كاغذها، نامه‏اى آبى‏رنگ از «كاروليناى جنوبى» به چشم مى‏خورد كه هنوز باز نشده و معلوم نبود متعلق به كداميك از اين اجساد متلاشى شده‏است.
در آن ميان، صفحه 22 از پرونده سرّى مارينز ميان آوار به چشم مى‏خورد كه حاوى دستورالعمل وزارت دفاع آمريكا درباره‏ى روابط دوستانه بين نيروهاى مارينز و شهروندان لبنانى بود كه در آن آمده بود: شما نبايد بگذاريد كسى متوجه شود در آن‏جا چه مى‏كنيد. اين اعلام بايد به همه نيروهاى مارينز ابلاغ شود.
بر روى ريشه‏هاى درختى قطع شده، نسخه‏اى از مجله‏ى واحد مارينز به نام «اسكاپ روت» مورخ 1362/6/24 ه.ش (15 سپتامبر 1983م) حدود سه هفته قبل به چشم مى‏خورد؛ در صفحه‏ى دوم آن مقاله‏اى از «مايلزبوردين» باعنوان «مردم به نيروهاى مارينز اعتماد دارند» ديدم. او در آن مقاله، دلايلى براى گفته‏هاى خود آورده و نوشته بود: «هنگامى كه به منطقه‏ى «حى‏اَّلسلُّم» (منطقه‏ى شيعه نشين جنوب بيروت) رفتم و از وضعيت زندگى آنان اطلاع و آگاهى كسب كردم كه چه بر آن‏ها مى‏گذرد، دريافتم كه غذا براى گرسنگان و لباس براى فقرا و نظر بر چهره‏ى اطفال و درك كردن آنها، چاره‏ى نجات آنان از مرگ، ويرانى و فقر نيست. ما پس از مدتى كوتاه اين وطن را ترك خواهيم كرد و به وطن خودمان كه پر است از نعمت مى‏رويم؛ ولى مردم لبنان الان در وطنشان هستند. لبنانى‏ها به ما اعتماد دارند و مطمئن هستند كه ما مى‏توانيم صلح و آرامش را به آن‏ها برگردانيم و وضعيت اقتصادى آنان را سر و سامان دهيم و شهرها و خانه‏هايشان و زندگى آن‏ها را دوباره احيا كنيم و به لطف تلاش و كوشش ما، چنين روزى خواهد آمد و لبنان همچون آمريكا، از آسايش و آرامش بهره‏مند خواهد شد».
اين نوشته‏ها به واقع از جنون نويسنده‏ى آن ناشى مى‏شد. اين اوراق و كاغذ پاره‏ها، بالاى آوار و ويرانه‏هاى مقر در چرخش و پرواز بودند.
يكى از مردان قواى مارينز را ديدم كه به طرف درختى شكسته رفت؛ روى تنه‏ى آن نشست و در حالى كه اسلحه در كنارش بود (ظاهراً حمل اسلحه در هر حال از واجبات نظامى در اين‏جا بود) يكى از افسران به طرفش رفت و در حالى‏كه دستش را براى دلجويى و غمخوارى بر شانه‏ى آن سرباز مى‏گذاشت، رو به ما،جمع خبرنگاران و عكاسان كرد و گفت: شما از حال و روز ما عكس مى‏گيريد... اشكالى ندارد، ولى از جنازه‏ها عكس نگيريد. به شما گوشزد مى‏كنم و مى‏خواهم در نظرتان باشد. آن‏جا اشخاصى هستند كه مايل هستند عصبانيتشان را بر سر كسى خالى كرده و به سوى شما تيراندازى كنند. آن‏جا غم و اندوه و عصبانيت حاكم است.
ناگهان يكى از سربازان با حالتى روانى فرياد زد: راه را باز كنيد... آن‏ها در راه هستند... به سوى ما... آن‏جا كاميونى است در حال آمدن به سوى ما... پناه بگيريد...
نيروهاى بهت زده‏ى آمريكايى، دچار حالت روانى شده و هر كدام در گوشه‏اى فرياد زده و گريه مى‏كردند. بعضى از آن‏ها، حيرت زده، سكوت كرده،در كنارى نشسته و به تكه‏هاى بدن سربازان خيره شده بودند. انگار خبر نداشتند چه شده است.
بعد از اين حادثه، گزارش‏هاى زيادى مبنى بر تهديد پايگاه‏هاى آمريكايى مى‏رسيد؛ حتى گزارش‏هايى مى‏آمد مبنى بر اين‏كه از طريق هوا حملاتى به ناو «كندى» انجام خواهد شد. اين گزارش، آمريكايى‏ها را خيلى ترساند. گفته شده بود كه هواپيماهاى كوچك بدون سرنشين، حامل بمب‏هاى قوى، به اين حمله اقدام خواهند كرد. به همين دليل تمام ضد هوايى‏هاى ناوگان آمريكا در سواحل لبنان، در آماده باش كامل به سر مى‏بردند. هواپيماهاى «اف 16« نيز مدام در حال آماده باش بودند كه همين امر، ميليون‏ها دلار خرج براى آمريكا در برداشت. نيروهاى آمريكايى مى‏گفتند كه در لبنان با «اشباح» در جنگ هستند.
در ميان نيروهاى مداخله‏گر كه با عنوان حافظ صلح متشكل از كشورهاى آمريكا، انگليس، فرانسه و ايتاليا، به لبنان آمده بودند، نظاميان آمريكايى و فرانسوى، بيش‏ترين دشمنى و عداوت را در ميان مردم، نسبت به خود ايجاد كردند. برخوردهاى وحشيانه‏ى نيروهاى گشتى آنان با مسلمانان، به خصوص در مناطق شيعه نشين «بُرج‏البَراجِنِه»، «ضاحيه» و «حيّ‏السّلّم» در جنوب بيروت، موجب بروز درگيرى‏ها و حملات بسيارى از جانب مسلمانان به سوى آنان شد.
بر خلاف آمريكايى‏ها و فرانسوى‏ها، نيروهاى انگليسى و بيش‏تر از آنان ايتاليايى‏ها، سعى مى‏كردند از درِ دوستى و جلب محبت وارد شوند و به هر وسيله كه شده اعتماد مردم را به خود جلب كنند. ايجاد پست‏هاى اورژانس و درمانگاه پزشكى در مناطق مسلمان‏نشين توسط نيروهاى ايتاليايى و همين طور عدم حضورشان در برخورد و درگيرى مستقيم با مردم، از جمله عاقلانه‏ترين كارهاى آنان در بيروت بود؛ چه بسا همين امر باعث شده بود تا گروه‏هاى مهاجم، آنان را از فهرست اهداف نظامى و حملات شهادت‏طلبانه‏ى خود حذف كنند كه اين را مى‏توان به حساب‏خوش شانسى قواى نظامى ايتاليا و انگليس گذاشت.
با اين وجود، پس از انفجار مقرهاى نيروهاى فرانسوى و آمريكايى،نظاميان ايتاليا و انگليس نيز، هر لحظه در اضطراب و هراس به سر مى‏بردند و انتظار حمله‏اى مشابه را عليه مقر خود مى‏كشيدند. اين مسئله باعث شد تا پس از حادثه‏ى مارينز، سردمداران حكومت‏هاى انگليس و ايتاليا، درصدد بررسى طرح خروج نيروهاى خود از لبنان برآيند. «روبرت فيسك» در اين‏باره مى‏نويسد:
انفجار مقر مارينز و فرانسوى براى گروه‏هايى بود كه مستقيماً در جنگ واقعى دخالت كرده بودند. آمريكايى‏ها با گلوله باران شهرها به وسيله‏ى توپ‏هايشان، و فرانسوى‏ها توسط بمباران‏هاى هوايى، در اين جنگ وارد شدند.چند ثانيه پس از انفجارها، ژنرال «آنجيونى» فرمانده نيروهاى ايتاليايى حافظ صلح در بيروت، صدها نفر از قوايشان را در اطراف مقر خود در منطقه‏ى شمالى جاده‏ى فرودگاه بيروت، مستقر كرد؛ در حالى كه استحكامات و موانع زيادى از جمله اسلحه‏هاى اتوماتيك نصب شدند كه به طرف هر كاميونى كه ازنزديكى شان مى‏گذشت، نشانه مى‏رفت. آنجيونى به ما گفت: «ما منتظر بوديم تا نوبتمان برسد. انتظار مى‏كشيديم و فقط انتظار مى‏كشيديم. شما نمى‏توانيد تصور بكنيد كه ثانيه‏هاى سختِ انتظار، چگونه بر ما سپرى مى‏شد. آيا شما فكر مى‏كنيد آنان به اين دليل مقر ما را مورد حمله انفجارى قرار ندادند كه ما عليه نيروهايشان وارد جنگ نشده بوديم؟ گمان نمى‏كنم اين گونه باشد! ما منتظر بمبى بوديم كه مى‏خواست به سمت ما بيايد. با اين‏كه به سمت ما نشانه نگرفتند، ولى اين ترس و گمان هر گز از ذهن ما دور نبود كه هر لحظه ما را بزنند. نمى‏دانم چه‏قدر انتظار كشيديم، ولى سپس فهميديم كه نخواهند آمد. شايد دليلش اين بود كه در لحظات آخر، راننده نتوانسته است چرخ‏هاى ماشين خود را باد بزند»!!.

عاملين عمليات
بلافاصله پس از انفجار، نظرات و تحليل‏هاى مختلفى درباره‏ى عاملين حادثه، در ميان سردمداران دولت‏هاى غربى و همچنين رسانه‏هاى گروهى و مطبوعات جهان ارائه شد. آمريكا كه خود را ابر قدرت شكست ناپذيرغرب مى‏دانست و اطمينان داشت هيچ گروه و سازمانى جرأت و جسارت چنين عملياتى عليه منافع غرب را ندارد، الاّ دشمن شماره‏ى يك آن، يعنى شيعيان و ايران، بدون هيچ درنگى اولين انگشت اتهام را به سوى دولت ايران و گروه‏هاى نظامى شيعى طرفدار ايران، سپس سوريه و به دنبال آن در احتمالات بسيار ضعيفى شوروى، به عنوان حامى عاملين انفجارات، نشانه رفت.
تا پيش از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، آمريكا هر گونه تهديد و حمله به منافعش را به ابر قدرت شرق، دولت كمونيستى شوروى نسبت مى‏داد؛ ولى با سقوط رژيم ديكتاتورىِ شاه وابسته به آمريكا در ايران،سردمداران غرب، قدرت عظيم و جديدى به غير از شوروى در برابر خويش يافتند. به همين لحاظ به جاى اين‏كه حملاتى نظير انفجار مارينز را نتيجه‏ى اعمال نظاميانش در لبنان و عكس‏العمل تند شيعيان منطقه بداند، به‏سرعت آن را به ايران و طرفداران انقلاب اسلامى نسبت داد. نگاهى اجمالى به نظرات مختلف در اين باره، بيان كننده‏ى گوشه‏اى از تحليل‏ها و اتهامهاست. «ويكتور استروفسكى» در كتاب «راه نيرنگ» در اين باره نوشته است:
«چند روز بعد از انفجار مقر مارينز، اسرائيلى‏ها ليستى مركب از نام 13نفر را كه مى‏گفتند به جريان بمب‏گذارى مرتبط بوده‏اند، در اختيار سازمان «سيا» گذاشتند. اين ليست شامل نام مقام‏هايى از سرويس اطلاعاتى سوريه،ايرانيانِ ساكن دمشق، و علامه محمد حسين فضل‏اللَّه بود...»
هفته‏نامه‏ى «تايم»، چند روز پس از انفجار نوشت:
«يكى از گروه‏هايى كه ادعا مى‏كرد مسئوليت اين عمل به عهده‏ى اوست، يك گروه نامشخص طرفدار ايران بود كه از مسلمانان شيعه‏ى وفادار به آيت‏اللَّه خمينى تشكيل مى‏گرديد.»
«يان بلك» و «بِنى موريس» در كتاب «جنگ‏هاى نهانى اسرائيل»، پيرامون اين مسئله نوشته‏اند:
«ويليام كِيسى رئيس وقت سازمان جاسوسى سيا كه منابع موساد و روش پيچيده و نيز عمليات غلطانداز جاسوسى آن را مى‏ستود، از ناهوم آدمونى رئيس وقت سازمان جاسوسى اسرائيل خواست كه در اين رابطه به رسيدگى و تحقيق بپردازد. اسرائيل به سرعت رد پاى بمب گذارى را به سوريه و ايران نسبت داد».
«رابين رايت» نيز در كتاب «الغضب المقدس» درباره‏ى متهمين اين حادثه، مدعى شده است:
«از گروه يا گروه‏هاى مسئول اين اقدامات، اطلاعى در دست نبود. آن‏ها طى تلفن‏هاى ناشناس، خودشان را عضو جهاد اسلامى يا جنگ مقدس مى‏ناميدند؛ ولى اين كارها به مسلمانان شيعه نسبت داده مى‏شد».
آمريكا و ديگر كشورهاى غربى، با شك و ترديد در جستجوى رهبران و اعضاى اين جنبش و همچنين شناخت ساختار اين نيروى مبارز مخفى برآمدند. آن‏ها براى رسيدن به اين هدف و يافتن كليد معماى شناخت اين پديده، به نام آن و يا قرائن فراوان موجود ديگر، كارى نداشتند و اين به معناى «انتظار وارد آمدن تلفات و كشته‏هاى بيشتر» بود.
تشخيص اين‏كه چه قدرت يا گروهى مسئول اين اتفاقات است، و به‏صورت يك نيروى ناپيدا و نامرئى در پس پرده، اين كشتارها را طراحى و اجرا مى‏كند، بسيار مشكل بود.
با وجود همه‏ى صحنه‏سازى‏ها و جوّسازى‏ها در افكار عمومى، و با وجود شايعه پراكنى‏هاى گسترده، دلايل كافى و قانع‏كننده‏اى به دست نيامد.
اكيپ‏هاى كارشناسى و متخصصين امور جنايى و كشف جرم اعزامى از سازمان اف.بى.آى در جستجو و بررسى‏هايشان در محل حادثه، همچون مورد انفجار شش ماه قبل در محل سفارت آمريكا در بيروت، شواهد مثبت و قابل استنادى پيدا نكردند؛ البته «كاسپار واينبرگر» وزير دفاع آمريكا پيشاپيش نتيجه را به دست آورده و پيشداورى كرده بود. وى در اين باره گفت: «دلايلى وجود دارد كه نشان مى‏دهد ايران در اين انفجارها دست داشته است».
وى همچنين در يك مصاحبه‏ى تلويزيونى كه ساعاتى پس از انفجار انجام شد، سوريه و نيز تأمين كننده‏ى سلاح آن، يعنى اتحاد شوروى را هم در اين حادثه دخيل دانست. او گفت: «من نمى‏توانم قبول كنم كه شوروى در اين حادثه دست نداشته باشد، آن‏ها از آب گل آلود خوب ماهى مى‏گيرند.»
آمريكايى‏ها مثل تير در تاريكى انداختن، هر مخالف و دشمنى را كه در روى كره‏ى زمين سراغ داشتند، به دست داشتن در انفجار متهم مى‏كردند و قضاوتشان بيش‏تر از عصبانيّت‏شان ناشى مى‏شد تا از اطلاعاتشان. آمريكا و فرانسه، در اثبات اين ادعا كه اين انفجارات به صورت توطئه و با برنامه‏ريزى قبلى بوده و عاملين آن در حكم جانى و مجرمند، دچار مشكل شده بودند؛ زيرا تمامى مدارك و شواهد قابل استناد، در جريان انفجار نابود شده و از بين رفته بود.
در آن ميان، بعضى از تحليل‏گران غربى، «سيد محمد حسين فضل‏اللَّه» را رهبر و هدايت كننده‏ى حملات انفجارى معرفى كردند؛ و اين در حالى بود كه وى، به شدت اين گونه عمليات را رد كرده و آن را «انتحار» مى‏ناميد. رابين رايت در اين باره مى‏نويسد:
«پس از انفجارات بيروت، علامه فضل‏اللَّه يك شبه شخصيت مورد توجهى شد و باعث هراس و وحشت بسيارِ مخالفينِ مسلمانان در منطقه گرديد. شبه نظاميان مسيحى ارتش لبنان، به قصد توطئه، اين شايعه را پخش كردند كه شب قبل از حملات انفجارى به مقر آمريكايى‏ها و فرانسوى‏ها،علامه فضل‏اللَّه طى يك مراسم مذهبى، رانندگان دو كاميون حاوى مواد منفجره را مورد تكريم و احترام قرار داده و براى موفقيت آنان دعا كرده است و چه‏بسا كه همين علامه فضل‏اللَّه آن‏ها را به اين عمليات تشويق كرده و اين مأموريت را به آن‏ها داده باشد. كارشناسان و مقامات آمريكايى و فرانسوى نيز بر روى مسئله تاكيد كردند و اين در حالى بود كه كوچك‏ترين سند و مدركى براى اين ادعا در دستشان نبود...
خودِ علامه سيد فضل‏اللَّه، هر گونه ارتباط و اعمال نفوذ مستقيم و نظارت بر اين حملات را منكر شد و حدود يك ماه بعد از انفجارات بمب، در مصاحبه با خبرنگاران، به عنوان اولين نفرى كه شايعات موجود درباره‏ى خودش را تكذيب كرد، گفت: «اين چه حرفى است كه مى‏زنند؟ مى‏گويند من عاملين انفجارها را تقدير و تشويق كرده و براى آنان دعا كرده‏ام! اين كار نمى‏تواند يك عمل عاقلانه باشد. دين اسلام خودكشى را حتى به اين صورت حرام كرده‏است؛ ما به اين گونه اعمال اعتقاد و ايمان نداريم و آن را نفى و رد مى‏كنيم. در تمام دنيا، شيعيان را لعن و نفرين مى‏كنند و نسبت به آن‏ها اهانت روا مى‏دارند؛ ولى ما كه كارى انجام نداده‏ايم! من اصلاً نمى‏دانم چه كسانى اين كارها را كرده‏اند. پس از بمباران مناطق مختلف بيروت توسط اسرائيلى‏ها و فرانسوى‏ها كه به تلافى انفجار و ويرانى مقرهاى آمريكايى و فرانسوى صورت گرفت، مردم خشمگين و عصبانى آمدند نزد من و خواستند كه به آن‏ها اجازه بدهم تا از عاملين بمباران‏ها انتقام بگيرند؛ ولى من آن‏ها را از فكر انتقام بازداشتم و تاكنون هم اتفاق خاصى رخ نداده است».
سيد فضل‏اللَّه تا آن‏جا پيش رفت كه با ادامه‏ى حضور نيروهاى چند مليتى حافظ صلح در بيروت موافقت كرد؛ به شرط آن‏كه آمريكايى‏ها و فرانسوى‏ها دست از اِعمال خشونت برداشته و به داخل پايگاه‏هاى خود باز گردند.
وى درباره‏ى سازمان جهاد اسلامى كه مسئوليت انفجارات اخير را بر عهده گرفته بود، اظهار داشت: «جهاد اسلامى شامل گروه‏هاى زيادى است. سازمان‏هاى اطلاعاتى و جاسوسى بين‏المللى تاكنون نتوانسته‏اند آن‏ها را شناسايى كرده و يا كسى را به اين عنوان متهم كنند! اگر چنين سازمان عظيم و وسيعى كه هم در اندونزى و هم در درياى سرخ و هم در لبنان بتواند عمليات انجام بدهد، وجود داشته باشد، بعيد به نظر مى‏رسد كه هيچ سازمان اطلاعاتى و امنيتى نتوانسته باشد و نتواند رد پايى از آن به دست آورد؛ به همين دليل است كه اعتقاد دارم چيزى به نام سازمان جهاد اسلامى وجود خارجى ندارد.»
علامه سيد فضل‏اللَّه، مدتى بعد در مصاحبه با يك روزنامه محلى لبنانى گفت: «واژه حركت نامرئى وارد فرهنگ سياسى شده است و گروه‏هاى كوچك سعى مى‏كنند در پناه اين نام و عنوان به اهداف سياسى خويش دست يابند».

عكس‏العمل‏ها
روز پنجشنبه 1362/8/26 ه.ش (17 نوامبر 1983 م) مطبوعات غربى، خبرى با اين مضمون را منتشر كردند:
در ساعت 9/30 ديروز، چهار هواپيماى جنگى اسرائيلى در آسمان لبنان، بالاى ناحيه‏اى كوهستانى كه از «زَحله» تا «بعلبك» ادامه دارد، ظاهر شدند. هدف اين‏ها، دو اردوگاه متعلق به چريك‏هاى جنبش امل اسلامى سيد حسين موسوى و پاسداران انقلاب ايران بود. سخنگوى اسرائيل اعلام كرد كه «خلبانان ما يك حمله‏ى بسيار دقيق به عمل آوردند و حتى مراقب بودند كه به واحدهاى سوريه‏اى كه در اطراف بودند، آسيبى وارد نشود.»
ارتش اسرائيل اعلام كرد كه تروريست‏ها را تا آن‏جايى كه هستند دنبال نموده و شرايط و وسعت انتخاب را خود تعيين مى‏نمايند. اين گونه گفته مى‏شود كه ما آن‏ها را براى هر عمل تروريستى تنبيه مى‏كنيم؛ اما با دورى جستن از يك جنگ فرسايشى كه آن‏ها مى‏خواهند به ما تحليل كنند. به گفته‏ى منابع نظامى اسرائيل، اين بمباران‏ها يك پاسخ ظريف و دقيق به سوء قصدهاى بيروت و صور بوده است.
اين منابع تاكيد مى‏كنند كه ما هيچ شكى نداريم كه اين سوء قصدها، در اين اردوگاه‏ها آماده و فراهم گرديده و توسط تروريست‏هايى كه از همين اردوگاه‏ها عازم يك مأموريت بوده‏اند، به عمل آمده است.
در طى بيش‏تر از دو هفته، تبادلات داخلى بسيارى بين اورشليم و واشنگتن بوده است كه اسرائيلى‏ها قانع شده بودند كه نيروهاى آمريكايى چنين عملياتى را عليه پايگاه‏هاى نظاميان شيعه، براى انتقام‏گيرى حملات بيروت، به عمل خواهند آورد.
نيروى هوايى اسرائيل، همچنين سرويس اطلاعات نظامى اين كشور،جزئيات دقيق شناسايى‏هاى اين دو پايگاه را به آمريكايى‏ها داده بودند.
هنگامى كه اورشليم متوجه شد واشنگتن قصد انجام اين عمليات را ندارد، به خلبانان اسرائيلى دستور داد كه اين حمله‏ى هوايى را انجام دهند.
روز يكشنبه 1362/11/26 ه.ش (22 ژانويه 1984 م) نشريات اتريش گزارش دادند: «كاخ سفيد گزارش‏هاى غير مستقيم مبنى بر اين‏كه «ناوگان آمريكايى و همين طور قرارگاه اصلى آمريكايى‏ها در بيروت، در آماده باش كامل قرار گرفته و موشك‏هاى ضد هوايى افزايش داده شده‏اند را تاييد نمود. حملات هوايى از نوع «كاميكازه» توسط نيروهاى شيعه آن‏ها را تهديد مى‏كند.»
روزنامه «واشنگتن پست» نيز در همين رابطه گزارش داد:
«مقامات آمريكا مطمئن هستند كه مأمورين ترور، در هفته‏هاى گذشته حداقل 6 هواپيماى سَبُك ورزشى (تفريحى) را در آمريكا خريدارى نموده و سپس آن‏ها را قطعه قطعه كرده و موفق شده‏اند به عنوان بسته‏ى ديپلماسى به ايران بياورند. اين هواپيماها از آن‏جا به مرز سوريه در شرق لبنان آورده شده‏اند. در آن‏جا با مواد منفجره پر شده و آماده‏ى عمليات خواهند گرديد.
وزارت دفاع آمريكا از محل هواپيماها در شرق لبنان اطلاع داشته و به‏خود حق مى‏دهد كه از اين عمليات جلوگيرى كند.»
روز يكشنبه 1362/11/2 ه.ش (22 ژانويه 1984 م) نشريات غربى خبر دادند كه وزارت دفاع آمريكا به كليه‏ى هواپيماهاى مسافربرى اعلام نموده كه از پرواز بر فراز كشتى‏هاى جنگى آمريكا در سواحل بيروت، خوددارى كنند.
شبكه‏ى تلويزيونى اسرائيل نيز گزارش داد كه كليه‏ى هواپيماهاى مسافربرى كه بر فراز سواحل لبنان پرواز مى‏كنند،توسط هواپيماهاى نظامى آمريكا كنترل مى‏شوند، تا از اين طريق هواپيماى مهاجمين تحت پوشش هواپيماى مسافربرى نتواند به كشتى‏هاى آمريكا نزديك شود و خود را به آن‏ها بكوبد.
براساس گزارش‏هاى رسيده از واشنگتن، دولت آمريكا در روز جمعه 1362/10/30 ه.ش (20 ژانويه 1984 م) تدابيرى جهت مقابله با اين جريان، و از جمله عمليات تلافى‏جويانه اتخاذ كرده است.
روز شنبه 1362/9/26 ه.ش (17 دسامبر 1983 م) يكى از نشريات چاپ اتريش گزارش داد:
«پس از روزها وقفه، حالا آمريكايى‏ها مى‏خواهند تدابير شديدى براى محافظت از خود در قبال موج جديد ترور از خاورميانه، در نظر بگيرند. طبق اطلاع وزارت امور خارجه‏ى آمريكا، 120 سفارت و كنسولگرى از 240 نمايندگى ديپلماسى آمريكا در جهان، سنگربندى خواهند شد. سخنگوى وزارت امور خارجه به عنوان مثال به تدابير امنيتى در مورد كاخ سفيد، وزارت خارجه و نمايندگى آمريكا در سازمان ملل در نيويورك كه در آن‏جا ديوارهاى بتونى بسيار قوى كار گذاشته شده‏اند، اشاره كرد. در بعضى نمايندگى‏ها و سفارت‏هاى آمريكا در خارج، ماشين‏هاى بزرگ سفارت به گونه‏اى در اطراف ساختمان پارك مى‏شوند كه به خصوص در قسمت ورودى و خروجى، حالت حفاظ در برابر حملات را داشته باشند.»
يكشنبه شب 1362/10/11 ه.ش (1ژانويه 1984 م) شبكه‏ى تلويزيونى »C.B.S« آمريكا اعلام نمود كه ايرانِ خمينى مشغول دادن تعليمات به خلبان‏هاى مشابه «كاميكازه»، براى حمله به كشتى‏هاى جنگى آمريكا مى‏باشد؛ البته حملات به وسيله‏ى كاميون‏هاى حامل مواد منفجره،كماكان مى‏تواند وجود داشته باشد. طبق گزارش اين ايستگاه تلويزيونى،در اين اواخر، بسيارى از كاميون‏هاى ارتش آمريكا در آلمان غربى ربوده شده‏اند، كه در پشت اين ماجرا مى‏تواند كماندوهاى ايرانى قرار داشته باشند. در هر صورت نيروهاى حافظ صلح غربى، تدابير امنيتى خود راشدت بخشيده‏اند، اولتيماتوم گروه‏هاى تروريست مسلمان به نام جهاد اسلامى دوشنبه 1362/10/12 ه.ش (2 ژانويه 1984م) به پايان مى‏رسد. آن‏ها تهديد كرده‏اند كه حملات جديد در صورتى انجام خواهد شد كه آمريكايى‏ها، فرانسوى‏ها، ايتاليايى‏ها و انگليسى‏ها تا اين تاريخ از بيروت خارج نشوند.
افسران غربىِ نيروهاى حافظ صلح، خود اظهار مى‏دارند كه اين تهديدات را بسيار جدى تلقى مى‏كنند. دستگاه‏هاى خبرىِ غربى همواره بر اين مسئله پافشارى كرده‏اند كه ضربات وارده از جانب گروه‏هاى كوچك شيعه در لبنان را به كشورهاى بزرگ از جمله ايران نسبت بدهند تا از شدت ضربه‏ى روانى وارده بر مردم آمريكا بكاهند. آن‏ها با پخش اخبار كذب و ساختگى كه بسيار عجيب مى‏نمود، همچون ربوده شدن كاميون‏هاى ارتش آمريكا در آلمان غربى، سعى بر اين داشتند تا هر عمليات مخالف نيروهاى متجاوز و جنايتكار را به ايران نسبت دهند؛ ولى آن‏ها هيچ‏گونه اشاره‏اى به چگونگى انتقال اين كاميون‏ها از آلمان غربى به نقاط ديگر دنيا نكردند.
پس از حملات مرگبار عليه نيروهاى فرانسوى و آمريكايى در بيروت، ايتاليا كوشيد تا نيروهاى خود را از خطر دور بدارد. سرانجام روز يكشنبه 1( 1362/10/11ژانويه 1984 م) روزنامه‏هاى اتريش نوشتند:
«ايتاليا مى‏خواهد 2100 نفر نيروى خود را در لبنان را به نصف كاهش دهد. اين تصميم را وزير دفاع ايتاليا پس از ملاقات با رئيس‏جمهورى لبنان در بيروت اعلام كرد.»
همچنين يكى از نشريات اتريش همان روز از قول منابع امنيتى آمريكا گزارش داد:
«وزارت دفاع آمريكا در روزهاى اخير به خاطر فعاليت رو به افزايش نيروى هوايى ايرانى در منطقه‏ى خليج نگران است.»
بنابر اظهارات اين منابع، پاسداران انقلاب ايران در حال حاضر جهت پروازهاى خودكشى، عليه كشتى‏ها و ناوگان آمريكا در منطقه‏ى خليج آماده مى‏شوند.
اين منابع مدعى شدند كه ايران به تازگى حدود 20 جنگنده از نوع «فانتوم» را به پايگاه بندر عباس منتقل نموده است و هواپيماهاى شناسايى ايران، پرواز خود را بر فراز تنگه‏ى هرمز كه ناوهاى آمريكايى در آن‏جا تردد بسيارى دارند، افزايش داده‏اند.
روز دوشنبه 1362/9/21 ه.ش (12 دسامبر 1983م) يك منبع‏غربى در بيروت تاكيد كرد: «كماندوهاى انتحارى، مستقيماً توسط ايران تعليم داده مى‏شوند و براى اجراى موفق عمليات خود، از پشتيبانى سرويس‏هاى اطلاعات سوريه و حتى شايد از مشاورين و اعضاى «كا.گ.ب» (سازمان اطلاعات اتحاد جماهير شوروى) كه در دمشق مستقر مى‏باشد، استفاده مى‏كنند.»
نشريات اتريش درباره‏ى حمله به مواضع شيعيان نوشتند:
«هدف اين حملات، مواضع شيعه‏هاى مسلح طرفدار ايران در نزديكى شهر بعلبك بود. اين قسمت از دره‏ى بقاع توسط سوريه كنترل مى‏شود. در اين حملات 16 جنگنده‏ى اسرائيلى شركت داشتند. طبق اظهارات اسرائيل، كليه‏ى هواپيماها سالم به پايگاه خود باز گشتند.
فرمانده ارتش اسرائيل در تل‏آويو اظهار داشت كه به محل تعليمات نظامى و تجهيزات ضد هوايى حمله شده است.
افراد سازمان شيعه‏ى امل و حزب‏اللَّه كه در بعلبك مستقر هستند، از طرف اسرائيل و آمريكا مسئول زدن ضربات به سربازان آمريكايى و فرانسوى در لبنان شناخته شده‏اند. آن‏ها گويا تماس‏هاى نزديكى با پاسداران انقلاب ايران دارند. اين حمله، نهمين حمله‏ى هوايى اسرائيل در لبنان از زمان حمله‏ى مهيب در بيروت و صور در آبان(نوامبر) گذشته مى‏باشد.»
يكى ديگر از نشريات چاپ اتريش، در تحليلى درباره‏ى حمله‏ى هوايى اسرائيل به مواضع شيعيان نوشت:
«نيروى هوايى اسرائيل با شدت فراوان دوباره در لبنان وارد عمل شد.مسلماً اين حمله‏ى هوايى هدفش شيعه‏هاى تند رويى است كه «جهاد» شان را نه فقط در خاورميانه گسترش مى‏دهند، بلكه كماندوهاى انتحارى خود را به سراسر جهان مى‏فرستند. از ديدى كه اسرائيل مسائل را مى‏بيند، مى‏بايد كشورهاى ذى نفع از اين كار اسرائيل ممنون هم باشند؛ اما انتخاب زمان اين عمليات قابل تعمق است.در حالى كه در واشنگتن نظرات مثبت در مورد توافق با سوريه رو به افزايش است و در حالى كه در لبنان يك توافقنامه در حال شكل گرفتن است، اسرائيل دست به تحرك و مبارزه طلبى مى‏زند.
آيا اسرائيل مايل به يك صلح پايدار در خاورميانه مى‏باشد؟ بدون شك؛اما فقط با شرايطى كه مورد قبول خودش است. اسرائيل آگاه است كه سورى‏ها مى‏خواهند با آمريكايى‏ها در مورد ارتفاعات جولان مذاكره كنند. جولانى كه دمشق به هر كيفيتى مايل به داشتن آن است؛ ولى اسرائيل هرگز آن را پس نخواهد داد.
پس از اين عمليات، هراس و وحشت عجيبى سران دولت‏هاى غربى را فرا گرفت. در همين رابطه، يكى از نشريات چاپ اتريش نوشت:
«موجوديت كماندوهاى انتحارى، عده‏اى از سياستمداران غربى و پيش از همه، رئيس جمهورى آمريكا و فرانسه را بر آن داشت تا تدابير امنيتى را براى حفظ جان خود افزايش دهند.»
بعضى از منابع و شخصيت‏هاى سياسى و تحليل‏گران آمريكايى، در متهم نمودن ايران، پا را فرا تر گذاشته و مدعى شدند دو راننده‏اى كه سوار بر كاميون، مقرهاى آمريكايى و فرانسوى را منفجر كرده‏اند «ايرانى الاصل» بوده‏اند. «رو برت فيسك» در اين باره مى‏نويسد:
«ديپلمات‏هاى آمريكايى مدعى شدند كه هر دو راننده، ايرانى بوده‏اند و سيدمحمد حسين فضل‏اللَّه در محله‏ى بئرالعبد ( منطقه‏ى شيعه‏نشين جنوب بيروت و نزديك مقر تفنگداران دريايى آمريكا) براى آن‏ها مراسم وداع برگزار كرده‏است.
من اين مسئله را با علامه فضل‏اللَّه در ميان گذاشتم كه وى به شدت آن را نفى كرد. همين طور با ده‏ها تن از رزمندگان شيعه نيز صحبت كردم و اين مسئله را پى‏گير شدم؛ ولى همه‏شان ايرانى بودن راننده‏ها را تكذيب كردند و به كلى منكر چنين قضيه‏اى شدند. در گفت‏وگوهاى خودم با رزمندگان شيعه، از بعضى از آن‏ها پرسيدم كه آيا ضرورتى داشته است كه راننده‏ها با سيد فضل‏اللَّه وداع كنند و او برايشان دعا كند؟ همه‏ى آن‏ها معتقد بودند كه آن‏ها در راه خدا رفته‏اند و نيازى به تأكيد و تاييد از جانب سيد فضل‏اللَّه نبوده است؛ چرا كه آن‏ها مى‏دانستند و اعتقاد كامل داشته‏اند كه بهشت زير سايه‏ى شمشيرهاست.
... با وجود تلاش شديد و بسيارِ سازمان سيا، و تحقيقات رسمى در اطراف اين انفجارات، و آن‏چه در اخبار از واشنگتن مى‏رسيد، و همين طور ادعاها و اعتقادات ريگان كه آن را تروريسم دولتى مى‏ناميد، تا امروز آمريكا از تحقيق و تفكر درباره‏ى اين عمليات و شناسايى هويت راننده‏ها و كسانى كه مستقيماً در اين عمليات انتحارى نقش داشته‏اند چيزى عايدش نشده است.
با توجه به اطلاعات دوستان شيعه‏ام در ميان رزمندگانى كه بيش‏تر آنان با حزب‏اللَّه لبنان ارتباط دارند، اين گونه دريافتم كه همه‏ى آن‏ها معتقدند كه راننده‏هاى كاميون‏ها لبنانى هستند و به هيچ وجه ايرانى نبوده‏اند و به هر حال آن‏ها مسلمان بوده‏اند و فرقى بين سنى و شيعه بودن در اين امر نيست و همه،آن‏ها را شهيد مى‏دانند.
جالب‏تر از همه اين بود كه يكى از دوستان رزمنده‏ى لبنانى‏ام به من گفت:خوب است اين راهم بدانى كه حتى تصاوير آن دو شهيد در ميان عكس‏ها و پوسترهاى ديگر شهدا، بر ديوارهاى منطقه‏ى مسلمان نشينِ غربِ بيروت نصب شده است؛ ولى هيچ اشاره‏اى به هويت اصلى آن‏ها و يا نحوه‏ى شهادتشان نشده‏است؛ تنها چيزى كه در پايين عكس آنان نوشته شده اين است: شهادت در منطقه‏ى شيعه‏نشين بيروت در نبرد عليه دشمنان اسلام كه اين جمله در پاى اكثر تصاوير شهداى مسلمان لبنانى به چشم مى‏خورد.»
امين جميل، رئيس جمهورى لبنان، در تلگراف تسليتى كه براى رونالد ريگان فرستاد، نوشت:
«به نام خود و ملت لبنان، تأسف عميق خود را از اين حوادث اعلام مى‏كنم... به خانواده‏ى شهداى مارينز تسليت ما را برسانيد؛ چرا كه اين حادثه براى آن‏ها مصيبت بسيار سختى است. فرزندان شجاع آنان براى دفاع از آزادى و دموكراسى در خاك كشور ديگر بر زمين افتادند و براى حفاظت از آزادى و دموكراسى در لبنان كشته شدند.»
راديو دولتى ليبى، پس از انفجار مقر آمريكايى‏ها و فرانسوى‏ها، ضمن تاييد اين حملات، اعلام كرد: «اين عمليات عكس‏العمل مثبتى بود از سوى نيروهاى مبارز لبنان به سياست‏هاى تجاوز كارانه‏ى آمريكا در لبنان.»
«عبدالحسين ابومِيزَر» عضو كميته‏ى احزاب سازمان آزادى‏بخش فلسطين، هر گونه ارتباط ساف با اين حادثه را رد كرد.
روزنامه‏ى گاردين به نقل از واشنگتن پست، درباره‏ى نقش ايران در اين حادثه نوشت:
«مسئولين سفارت ايران در بيروت مى‏توانسته‏اند قبل از سوء قصدى كه يكشنبه عليه گروه‏هاى آمريكايى و فرانسوى در بيروت به عمل آمد، در جريان بوده باشند.» اين روزنامه، نظر مسئولين دولت آمريكا را شرح مى‏دهد كه به گفته آن‏ها بعضى از ايرانى‏ها مى‏توانسته‏اند به خوبى در جريان اين حوادث بوده باشند و اين برطبق فعاليت‏هاى ايران در بيروت كمى قبل از دو سوء قصدى كه تقريباً 200 كشته و مفقود داشته است، مى‏باشد.»
روزنامه‏ى «مالين» چاپ فرانسه، روز پنجشنبه 1362/9/10 ه.ش (1دسامبر 1983م) از قول مقامات امنيتى آمريكايى مدعى شد كه سازمان اطلاعات مركزى آمريكا سيا مطمئن شده است كه 20 نفر ايرانى توسط سرويس امنيتى سوريه براى انجام عمليات عليه آمريكا و فرانسه در بيروت تعليم داده شده‏اند و همين گروه مسئول حمله كاميون پر از مواد منفجره به ساختمان ستاد مشترك فرماندهان اسرائيل در شهر صور در جنوب لبنان بوده است.
«سازمان امل اسلامى» منشعب از «جنبش امل» يكى از گروه‏هاى شيعه‏اى بود كه مورد اتهام قرار گرفت و مسئولِ آن «سيد حسين موسوى» (ابوهشام) عامل اصلى و طراح انفجارات معرفى شد. رابين رايت در اين‏باره مى‏نويسد:
«يك هفته پس از انفجار مقر مارينز و پايگاه فرانسوى‏ها، آمريكا انگشت اتهام خود را روى سيد حسين موسوى رئيس سازمان امل اسلامى گذاشت و او را عامل اصلى معرفى كرد؛ زيرا از قرار معلوم وى تحت حمايت ايران و با موافقت سوريه فعاليت مى‏كرد.
ولى ابوهشام، با وجودى كه هر گونه دخالت و ارتباط با انفجارات بيروت را رد مى‏كرد، اقدام كنندگان به چنين حملاتى را ستود و گفت: من اين كار درست را تاييد مى‏كنم و آن را حق شرعى و قانونى ملت لبنان مى‏دانم و در مقابل ارواح مطهر شهدايى كه اين دو عمليات را انجام داده‏اند، سر تعظيم فرود مى‏آورم.
موسوى همچنين تأكيد كرد: ايران به هيچ وجه با حادثه‏ى بيروت كوچك‏ترين ارتباطى ندارد. طوفان انقلاب اسلامى، امواج انقلابى جديد را به وجود آورده است كه آمريكايى‏ها و فرانسوى‏ها را از لبنان بيرون خواهد كرد و اين امواج به زودى اسرائيل را هم از بيروت و لبنان بيرون خواهد كرد.»
ابوهشام، بعدها اين گونه اظهار عقيده كرد: «وقتى آمريكا ملت ما را مى‏كشد، پس ملت من هم بايد آمريكايى‏ها را بكشد. ما اين را گفته‏ايم كه اگر دفاع از خود و مقاومت در برابر فشارهاى آمريكا، اسرائيل و فرانسه تروريسم است، پس ما تروريست هستيم. اين راه، خط خون است. راه سرخ شهادت. هنگامى كه براى خدا جهاد مى‏كنيم و از مظلوم دفاع مى‏كنيم، اگر مرگ پيش بيايد، براى ما آن‏قدر آسان است كه مثل يك سيگار كشيدن مى‏ماند».
آمريكايى‏ها در راستاى متهم كردن همه‏ى مخالفين خود، «جنبش امل» به رهبرى «نبيه برّى» را نيز در مظان اتهام قرار دادند، كه او به سرعت عكس‏العمل نشان داد و براى رهايى از اين اتهام بزرگ و سنگين، مطلب جالبى عنوان كرد. رابين رايت در اين مورد نوشته است:
«سفارت آمريكا، نبيه برى رئيس جنبش امل را متهم اصلى اين عمليات‏ها اعلام كرد كه در پشت پرده‏ى حملات قرار دارد؛ ولى نبيه برى به شدت اين موضوع را نفى كرد و گفت كه او حتى مراتب تسليت و همدردى خود را در اين باره به يكى از ديپلمات‏هاى آمريكايى كه نمى‏خواهد نامش فاش شود، تقديم كرده‏است».
جوون كوولى نيز در كتاب «الحصاد» درباره‏ى عاملين انفجارها نوشته است:
«راننده‏ى كاميون، وابسته به فدائيون انتحارى حسينى بوده است. سازمان جهاد اسلامى در تماس با يك نشريه در بيروت گفت: ما سربازان خدا هستيم. ما طالبين مرگ هستيم. تا هنگامى كه نيروهاى خارجى از لبنان خارج نشوند، خشونت تنها راه ماست. ما اين توانايى را داريم كه از لبنان، ويتنام ديگرى بسازيم. ما لبنانى هستيم و از اوامر قرآن پيروى مى‏كنيم».
رابين رايت نيز درباره‏ى سازمان جهاد اسلامى كه خود را مسئول حملات شهادت طلبانه معرفى كرد، نوشته است:
چند ساعت پس از دو انفجار، مرد ناشناسى به آژانس خبرگزارى فرانسه در بيروت تلفن كرد و به زبان عربى كلاسيك و به نام گروه ناپيدا و اسرارآميزِ جهاد اسلامى، گفت: ما جنداللَّه هستيم، ما نه ايرانى هستيم و نه سورى و نه فلسطينى؛ بلكه مسلمانيم و از فرامين قرآن اطاعت مى‏كنيم.
سازمان جهاد اسلامى مسئوليت انفجار بمب در سفارت آمريكا را نيز كه منجر به قتل 63 نفر شده بود، بر عهده گرفته بود. اين سازمان يا حركت،خواستار آن بود كه: «تمام آمريكايى‏ها بايد از لبنان خارج شوند. در غير اين‏صورت جانشان به خطر خواهد افتاد».
گوينده‏ى تلفن، قبل از اين‏كه گوشى را بگذارد، افزود: «پس از انفجار بمب در سفارت آمريكا، گفتيم كه اقدامات شديدترى به عمل خواهيم آورد و حالا خواهند فهميد كه با چه كسانى طرف هستند. اكنون اِعمال زور و خشونت تنها راهى است كه براى ما مانده است».
در همان ايام، بيانيه‏اى از طرف سازمانى ناشناس با عنوان «جنبش آزاد انقلاب اسلامى» در بيروت منتشر شد كه ضمن برعهده گرفتن مسئوليت حملات شهادت‏طلبانه عليه مقرهاى آمريكايى و فرانسوى، دو شهيد اين عمليات را «ابو مازن» 26 ساله و «ابوسيجان» 24 ساله معرفى نمود و اعلام كرد كه آن دو، نه ايرانى بودند و نه سورى.
روز يكشنبه 1367/8/1 ه.ش (23اكتبر 1988م) به مناسبت پنجمين سالگرد عمليات مقر مارينز، سازمان جهاد اسلامى ضمن انتشار بيانيه‏اى، نام مستعارِ شهيد آن حمله را «جهاد» اعلام كرد.
روزنامه «توس» چاپ تهران، در شماره‏ى 12 خود در تاريخ شنبه 1377/5/17ه.ش (8 اوت 1998م) به نقل از «اينترنت» در شرح تاريخچه‏ى حمله به سفارتخانه‏ها و پايگاه‏هاى آمريكا در جهان، اين گونه نوشت:
«اكتبر 1983 بيروت، انفجار يك كاميون حاوى مواد منفجره در هنگام برخورد آن با مقر تفنگداران دريايى آمريكا در بيروت، به رانندگى يكى از اعضاى حزب‏اللَّه لبنان».
اين در حالى مطرح مى‏شود كه دستگاه‏هاى اطلاعاتى غرب، هنوز به نتيجه مشخص و مطمئنى درباره‏ى عاملين اين حمله و هويت فرد مهاجم نرسيده‏اند. جورج بال، درباره‏ى عاملين اين حادثه نوشته است:
«به عقيده‏ى محافل اطلاعاتىِ هر سه كشور آمريكا، فرانسه و اسرائيل اين عمليات تروريستى كار يك گروه متعصب افراطى شيعه از اهالى بعلبك در شرق لبنان بود كه خود را سازمان جهاد اسلامى مى‏ناميدند و از سوى ايران حمايت مى‏شدند...
... واكنش ريگان بيش‏تر از اين جهت غير عقلانى به نظر مى‏رسيد كه براى اولين بار، ديگر نتوانسته بود عمل شيعيان طرفدار ايران را به عوامل كرملين نسبت دهد؛ زيرا همه مى‏دانستند كه ضديت آن‏ها با شوروى، دست كمى از موضع‏گيرى ريگان عليه شوروى ندارد؛ ولى چون به هر حال نمى‏شد يك‏باره دست از نظريه پردازى اوليه برداشت، لذا وجود سوريه به عنوان مستمسك، مورد استفاده قرار گرفت و سخنگويان حكومت آمريكا، در تكميل اظهارات ريگان مطلب را چنين ادامه دادند كه: تروريست‏ها هرگز نمى‏توانستند مأموريت مرگ آفرين خود را بدون همدستى سوريه انجام دهند.»
نشريات غربى، روز چهارشنبه 1362/11/5 ه.ش (25 ژانويه1984م) ضمن آن‏كه سعى كردند انفجار مقر تفنگداران دريايى آمريكا را به گردن ايران بيندازند، نوشتند كه آمريكا به اتهام نقش ايران در حمله به مقر تفنگداران، ايران را در ليست كشورهاى تروريست قرار داده است واز اين پس هيچ شركت آمريكايى حق فروش سلاح و تجهيزات به ايران را ندارد. يكى از روزنامه‏هاى غربى در پى اين خبر نوشت:
«از نظر ايران، اين تصميم بيشتر جنبه‏ى سمبوليك دارد؛ چون از آغاز جنگ با عراق در سال 1359ه.ش (1980م) آمريكا از فروش تجهيزات به ايران خوددارى كرده است. در عوض آن، از سال شروع جنگ و حمله‏ى عراق، كليه‏ى تجهيزات نظامى مورد نياز عراق را به آن كشور روانه كرده است.»

آمريكا مى‏ماند
روز سه شنبه 1362/9/29 ه.ش (20 دسامبر 1983م)، خبرگزارى‏هاى خارجى اعلام كردند كه رونالد ريگان روز سه شنبه در كنفرانس مطبوعاتى پايان سال ميلادى كه از شبكه‏ى سراسرى تلويزيون آمريكا پخش مى‏شد، اطمينان داد كه نيروهاى آمريكايى تا رسيدن به اهداف خود، تا زمانى كه دولت لبنان در به انجام رسانيدن اين هدف‏ها در تلاش است، در لبنان باقى خواهند ماند.
ريگان اهداف مذكور را، به وجود آوردن نظم در لبنان، محكم نمودن پايه‏هاى سياسى حكومت امين جميل و همين طور خروج كليه‏ى نيروهاى خارجى از لبنان نام برد. وى گفت كه اگر سربازان آمريكايى مورد حمله قرار بگيرند، به شدت به آتش آن‏ها پاسخ خواهند داد.
روزنامه‏ى «گاردين» روز سه شنبه 1362/11/4 ه.ش (24 ژانويه1984م)، از قول سازمان سيا اطلاع داد كه بر طبق آخرين اخبار رسيده،جنبش‏هاى افراطى شيعيان، خود را براى حملات انتحارى توسط هواپيما عليه ناوگان آمريكا مستقر در سواحل بيروت، آماده كرده‏اند.
در همين حال سرهنگ دوم «جونز» فرمانده نيروى دريايى آمريكا مستقر در لبنان، يك كمربند امنيتى در اطراف ناوگانش در درياى مديترانه اعلام كرده است.
براساس اين اطلاعيه، از كليه‏ى هواپيماها و ناوها و كشتى‏هايى كه قصد عبور دارند، خواسته شده كه قبل از نزديك شدن به ناوگان آمريكا، با بى سيم موقعيت خود را اعلام كنند. وى گفت كه اين‏اقدامات در پى تهديدهايى كه عليه نيروهاى آمريكايى انجام شده، صورت گرفته است.
«رابين رايت» درباره‏ى اثرات انفجار مقر مارينز بر سياست‏هاى آمريكا مى‏نويسد:
«روز شنبه 1363/7/14 ه.ش (6 اكتبر 1984م) ريگان رئيس جمهورى آمريكا، در جواب نامه‏ى «سيمون جان واندل» سرباز جوان بيست ساله‏ى نيروى دريايى آمريكا كه در كشتى جنگى «گوام» در ساحل لبنان، نزديك بيروت خدمت مى‏كرد، نوشت: «ما هيچ‏گاه آن‏هايى را كه براى ايجاد و حفظ يك صلح پايدار به كمك و حمايت ما اميدوارند و چشم دوخته‏اند، تنها نخواهيم گذاشت و حق هم نداريم آن‏ها را تنها بگذاريم...».
ولى شبِ همان روز، سيمونِ بيست ساله، رونالد ريگان را در تلويزيون ديد كه با صدور پيامى اعلام كرد كه نيروهاى تفنگدار آمريكايى بايد از بيروت خارج شوند. اين تغيير عقيده و سياست آمريكا، به طور كامل و يا تقريباً به طور آشكار، نتيجه‏ى وحشت ناشى از روحيه‏ى رزمندگى مبارزان شيعه در جريان جهاد مقدسشان بود.
البته خروج نيروى دريايى آمريكا از بيروت، مبارزه عليه آمريكا را پايان نداد. رزمندگان شيعه، مرحله‏ى ديگرى از عمليات را شروع كردند و آن مرحله اين بود كه به جاى حمله به تاسيسات آمريكايى، به افراد و شخصيت‏هاى آمريكايى حمله مى‏كردند.

نظر امام خمينى(ره)
امام خمينى(ره)، دو هفته پس از انفجار مارينز، 1362/8/15 ه.ش، (15 نوامبر 1983م) در ديدار با وزير سپاه پاسداران و پرسنل اين وزارتخانه، ضمن انتقاد شديد از بهانه تراشى‏هاى آمريكا براى دخالت در كشورهاى ديگر، آنان را از بازى با آتش برحذر داشت و گفت: «اين‏ها راه افتاده‏اند آمده‏اند به بيروت، لبنان؛ براى اين‏كه ما مى‏خواهيم صلح در لبنان باشد! شما صلح طلب نيستيد. بر فرض اين‏كه باشيد، آمدن شما به چه مناسبت در كشورهاى ديگر؟ حكومت‏هايى كه در بعضى از اين كشورها هستند، حكومت‏هاى ملى نيستند؛ به ملت مربوط نيستند. اگر شما انسان بوديد و انسانيت را و امور اخلاقى‏اى كه در انسان و ارزشمندى‏هايى كه در انسان معتبر است، پيش شما هم مقدارى از آن بود، ملاحظه‏ى حال مستمندان و ملت‏هاى ضعيف را مى‏كرديد؛ نه اين‏كه يك دولتى را كه برخلاف ميل يك ملتى است، سر كار آمده است، شما او را به عنوان اين‏كه مى‏خواهيم دولت را تقويت كنيم، در كشورشان به طور غصب وارد شويد. اين براى اين است كه مهذب نيستيد!انسانيت در كار نيست. قدرت هست. شاخ دارند، عقل ندارند».
همچنين امام خمينى(ره) حدود يك ماه بعد از انفجار مارينز، در تاريخ 1362/8/29 ه.ش (20 نوامبر1983م)، در سخنان خود، همه‏ى قدرت‏هاى تجاوزگر از جمله آمريكا، شوروى، فرانسه و انگليس را مورد حمله قرار داده، نقش مستكبرانه و تجاوزكارانه‏ى هر كدام از آن‏ها در لبنان و افغانستان را مورد شماتت قرار داد و به مسلمين و مستضعفين گوشزد كرد كه تنها خودشان مى‏توانند جلوى اين‏ها را بگيرند. امام، ملت آمريكا را نيز به دليل بى‏تفاوتى به اين جنايات و قتل‏ها مورد سوال قرار داد:
«گمان نمى‏كنم كه ملت آمريكا راضى باشند كه دولت آمريكا از هر سوراخى سرش را بيرون بياورد و جوان‏هاى خودشان را به كشتن بدهد و همين‏طور فرانسه و ساير جاها. حالا كه انگليس هم آمده است. فرانسه هم سرش را توى سرها آورده جزو خياطها شده است. آن پالان دوز را مى‏گفتند كه همراه خياطها مى‏رفت، گفتند تو كجا مى‏روى؟ گفت ما هم اهل بخيه هستيم! حالا اين قدرتمندهاى بزرگ كه در دنيا جمع شده‏اند و مردم را دارند اذيت مى‏كنند،از آن طرف فرانسه هم آمده و انگلستان هم تازه آمده و خودشان را، سرشان را داخل در سرها كرده‏اند كه بگويند ما هم جزو بخيه زن‏ها هستيم.
چرا وضع اين طور شده؟ مگر آن‏ها چه بردند در اين كار؟ مگر آن‏ها در اين جنايات چه شرافتى تهيه كرده‏اند؟ الان آمريكا، دولت آمريكا، دولت شوروى كه اين جنايات را مى‏كنند، با هم مسابقه مى‏كنند در جنايتكارى، در ظلم به مردم، در جنايات به مردم. مگر آن‏ها چه بردند كه شما مى‏خواهيد، شما هم مى‏خواهيد همراه آن‏ها باشيد؟ شما هم برويد چه بكنيد؟ بالاخره مسلمين بايد فكر بكنند. اين مسلمان‏ها و اين اعراب كه تقريباً اكثر بسيارى از مسلمين را آن‏ها تشكيل مى‏دهند و گرفتار دست اين‏ها هستند،اين‏ها فكر بكنند كه نبايد اين طور خودشان را دست آن‏ها بدهند كه هر جا، الان لبنان را آن طور كرده‏اند. لبنانى ديگر براى كسى نمانده است. خوب، چرا اين اختلافات را شما دست بر نمى‏داريد تا اين‏كه اين‏ها نتوانند بيايند سراغ شما و چرا بايد آن‏ها بيايند و مردم را آن طور اذيت بدهند به اسم اين‏كه ما مى‏خواهيم اصلاح بكنيم. اين اصلاح كه نيست. شما اگر مصلح بوديد، اگر صلح طلب بوديد كه اين طور وضعتان نبود. شما صلح طلبيد و مى‏آييد در لبنان به اسم اين‏كه ما صلح طلب هستيم و مردم را ناراحت مى‏كنيد. شما برويد كنار، مردم كار خودشان را درست مى‏كنند. نمى‏گذاريد كه مردم اصلاح كنند كار خودشان را. هر كدامتان به يك اسمى وارد مى‏شويد در يك كشورى. مثلاً فرض كنيد كه روسيه وارد مى‏شود در افغانستان به اسم اين‏كه مى‏خواهيم اصلاح كنيم آن‏جا را. آمريكا و فرانسه و انگلستان و اين‏ها وارد مى‏شوند در لبنان، مى‏خواهيم اصلاح كنيم! اين براى اين است كه مسلمان‏ها بيدار نيستند. دولت‏هاى مسلمين نمى‏دانند چه قوه‏اى دستشان هست و چه جور اين‏ها را مى‏توانند از بين ببرند.»
همچنين امام خمينى(ره) در تاريخ 1362/9/16 ه.ش (7 نوامبر1983م) در سخنان مهم خويش، فشارهاى قدرت‏هاى غربى به خصوص آمريكا و فرانسه را بر ملت مسلمان لبنان، و همين طور تحميل نظرات و اهداف استكبارى شان بر دولت و ملت لبنان، علت مستقيم اين حوادث خوانده و به آمريكا و همدستانش فهمانده است كه ديگر دورانى كه در كشورهاى مستضعف دخالت و تجاوز كنند و عده‏اى برايشان «هورا» بكشند و مبارك باد بگويند، گذشته است:
«اين قدرت‏هاى بزرگ هيچ وقت در فكر اين نيستند كه يك آسايشى براى ملت‏ها باشد. شما الان ملاحظه مى‏كنيد كه در لبنان چه مى‏گذرد بر اهالى لبنان از دست همين‏هايى كه براى صلح آمده‏اند. آمريكا و فرانسه و انگلستان و ايتاليا براى اين‏كه صلح را در آن‏جا پايدار كنند، آمده‏اند و جنگ راه انداخته‏اند.جنگ راه انداخته‏اند در محلى كه اگر اين‏ها نباشند، خود آن‏جا آرامش بهتر پيدا مى‏كند تا اين‏ها باشند. اگر آمريكا نبود و فشار به مردم نمى‏آورد، آن بيچاره‏هايى كه تحت آن همه فشار هستند، بالاخره يك كارى انجام مى‏دهند. منتظر نباشيد كه شما همه فشارها را بر ملت‏ها تحميل كنيد و آن‏ها همين طور بنشينند و به شما مبارك بگويند. البته اين انفجارات هست. تابع همان، دنبال همان است. دنبال اين هم آن بمباران‏هايى كه ديديد كردند در لبنان؛ و آمريكا آن‏قدر در آن‏جا فساد كرد و عمال آمريكا كه صهيونيسم هم از آن‏هاست و فرانسه هم بايد كه از آن‏ها حساب بكنيم. اين‏ها به عنوان اين‏كه ما مى‏خواهيم صلح را در منطقه نگه داريم، آمدند،و ببينيد چه‏قدر فساد وارد كرده‏اند بر اين منطقه».
امام خمينى (ره) در ادامه‏ى سخنان خود، با بر شمردن اين گونه حوادث، ريشه‏هاى آن را در نقش جنايتكارانه آمريكا در منطقه دانسته و ضمن آن‏كه به قدرت‏هاى غربى گوشزد نمود كه دست از ادامه‏ى جنايات خويش بردارند، آن‏ها را از بيدارى ملت‏ها ترساند و گفت: «آن قدرت‏هاى بزرگ هم كه شما را عمال خودشان قرار داده‏اند و الان در لبنان دارند به سر مردم لبنان بى‏چاره آن كار را مى‏كنند، مع‏ذالك بايد همه‏شان بدانند كه مردم نمى‏نشينند گوش كنند تا اين كارها بشود. بالاخره اين معنايى كه در ايران پيدا شد، در جايى ديگر هم پيدا مى‏شود.
بايد از حالا فكر بكنند اين‏ها. آمريكا خيال نكند كه ظلمش را دارد به مردم مى‏كند و آن‏ها هم نشسته‏اند. آمريكا ديد كه كاخ سفيد منفجر شد. آن محل خودشان منفجر شد. همين چيزها حالا هم هست باز؛ هر چند شماها جلوگيرى بخواهيد بكنيد. مردم جانشان به لبشان رسيده است. مردم لبنان جانشان به لبشان رسيده است. مردم فلسطين جانشان به لبشان رسيده و لهذا انتحار مى‏كنند. اگر يك كسى جانش به لبش نرسيده باشد كه انتحار نمى‏كند. براى اين‏كه شما را از كار بيرون كند. مردم نمى‏توانند تحمل بكنند. شما يك فكرى بكنيد! با زدن و با كشتن و با يغما كردن و با بمباران كردن كار درست نمى‏شود. بايد كنار برويد تا مردم كار خودشان را بكنند. راحت بگذاريد مردم را. بالاخره مسلمين بايد خودشان فكرى بكنند. بيدار شوند، و الا اين‏ها (آمريكا) چاقوكش بين‏الملل هستند و نمى‏گذارند دنيا آرام باشد، مگر اين‏كه مردم، خودشان، مظلومين، خودشان به فكر خودشان باشند. مظلومين جهان خودشان به فكر خودشان باشند. اگر مظلومين به فكر بيفتند، دست اين‏ها را قطع مى‏كنند و اميدوارم خداى تبارك و تعالى ملت‏هاى اسلامى را بيدار كند. ملت‏هاى مستضعف را بيدار كند و خودشان زندگى خودشان را اداره كنند و ممالك خودشان را اداره كنند و دست قدرت‏هاى بزرگ را قطع كنند.»
حضرت امام خمينى(ره) رهبر كبير انقلاب اسلامى، ضمن رد هرگونه دخالت جمهورى اسلامى ايران در انفجارات بيروت، جنايات و اعمال آمريكا در حق مظلومان لبنان را عامل اصلى اين حادثه عنوان كرد.ايشان در تاريخ 1362/11/22 ه.ش (11 فوريه 1984م) در پيامى كه به مناسبت سالگرد پيروزى انقلاب اسلامى خطاب به مردم ايران صادر كردند، در اين رابطه آورده‏اند:
«در هر گوشه‏ى جهان كه به دست مظلومان و غارت شدگان، قيام و انقلاب يا انفجارى رخ مى‏دهد، مقامات بلند پايه قدرت‏هاى جهنمى مى‏گويند ايران در آن دست داشته است، يا جوان‏هاى ايرانى اين كار را كرده‏اند و كاخ‏هاى ابرقدرت‏ها چون كاخ سفيد به دور خود ديوارهاى امنيتى مى‏كشند و بر فراز كشتى‏ها و ناوهاى آنان هواپيماهاى جنگنده در حركت هستند و خداوند تعالى آرامش را از آنان سلب نموده و نصر به رعب را نصيب مجاهدان در راه خود نموده است و شايعه‏سازان كه به خيال خود با دروغ و نسبت‏هاى ناروا مى‏خواهند انقلاب اسلامى را تضعيف كنند، با همين شايعه‏ها ايران و مجاهدان ايرانى را تقويت مى‏كنند و به دنبال آن ملت‏هاى زير ستم، مظلومان جهان، روحيه‏اى قوى پيدا مى‏نمايند و خداوند دين خود را با دست بد خواهان تقويت مى‏فرمايد.
بايد قدرت‏هاى جهان بدانند امروز مثل ديروز نيست كه با يك تَشَر، ملت‏ها چون دولتها، از ميدان عقب‏نشينى كنند. امروز اين قدرت شيطانى آمريكا و همدستان اوست كه با يك انفجار در گوشه‏اى از جهان، كاخهايشان بسته مى‏شود و اطراف آن‏ها ديوارهاى بتونى كشيده مى‏شود.
جمهورى اسلامى ايران، در عين حال كه در هيچ يك از انفجارها دست نداشته است، لكن اين هنر را كرده است؛ بت‏هاى عظيمِ تخيلى را شكسته و رعب و وحشت را از دل مظلومان برداشته و در دل ستمگران گذاشته است و اين خود از يك ملت بى‏عِده و عُدّه كافى، معجزه‏اى است كه به قدرت الهى تحقق يافته است.
آمريكا بايد بداند كه تصميمات عجولانه و دست و پا كردن‏هاى بدون سنجش كه اخيراً اعلام نمود كه ايران را در ليست كشورهاى موافق يا دخيل در اعمال تروريستى قرار داده است، گرهى را براى او باز نخواهد كرد و راه مفرّى پيش رويش نخواهد گذاشت؛ چرا كه اكنون جهان مستضعفان براى‏قطع يدِ ستمكاران چه به صورت قيام و چه به صورت ديگر، بسيج شده‏اند و براى ايران نيز مشكلى پيش نخواهد آورد».
امام خمينى (ره) در ديدار با كميسيون‏هاى امور بازرگانى، ضمن اشاره به اين‏كه مظلومان جهان درس آزادگى و استقامت را از انقلاب اسلامى گرفته‏اند، اين مسئله را كه هر جاى دنيا كارى عليه مستكبران انجام مى‏شود، به گردن ايران مى‏اندازند، مورد انتقاد قرار داد: «ايران، همه‏ى دنيا طرفدارش هستند. ايران كارى كرده است كه مظلوم‏هاى دنيا همه طرفدارش هستند. پس مظلوم‏هاى دنيا، هر جا كارى مى‏كنند، ايران كار مى‏كند؟ وضع اين طورى شده كه الان براى شما همه‏ى راديوها دست مى‏گيرند. يك قضيه‏اى... فرض كنيد كه ]در[ كويت واقع مى‏شود، يكى در لبنان واقع مى‏شود، يكى در جاى ديگر واقع مى‏شود، هى ايران! الان شروع كردند در خود ايران اين كار را دارند مى‏كنند.»
امام در جايى ديگر، فرار آمريكا از لبنان را مورد تحليل قرار داده و مسئول عواقب فجايع لبنان را خود آمريكا و سردمدارانش دانسته است.ايشان در تاريخ 1362/12/9 ه.ش (28 فوريه 1984م)، فرمودند: «امروز وضع آمريكا اين طور شده است كه از لبنان، با اين‏كه لبنان در دست اوست بسيارى‏اش، با اين‏كه رئيس جمهورش با اوست، با اين‏كه بسيارى از جبهه‏ هايش با او هستند، همين مسلمان‏هاى معدود كارى كردند كه از لبنان فرار كرده؛ منتها اسمش را گذاشته است كه ما جابه‏جا شديم. جابه‏جايى اسمش را گذاشته. اين فرار است. چرا اسمش را درست نمى‏گوييد؟ و فرار كرده و دنبال فرارش، از خارج، توپ به روى مردم بسته است. اين از شدت عجز اين كشور است كه برود خارج و از خارج توپش را سوار كند به مردم جهان،موشكش را بفرستد طرف مردم. اين، كمال عجز است از براى او، لكن اين‏ها با اين‏كه ادراك اين مطلب را كردند، به روى خودشان نمى‏آورند. باز هم آن حرف‏هاى زمان سابق را مى‏زنند... حالا اين مردم لبنانند كه اجازه ندادند شما در آن‏جا باشيد»
امام(ره) در جاى ديگر نيز هياهوى پوچ آمريكا پس از فرار از لبنان را مورد تحليل قرار داده است. ايشان در تاريخ 1362/12/14 ه.ش، (4مارس 1984م) فرمودند: «ما ديديم كه آمريكا هيچ كارى از او نمى‏آيد... در لبنان با اين‏كه يك عده‏ى زيادى نبودند، لبنانى‏ها بسياريشان با خود آن‏ها هستند، دولتشان هم كه با آن‏هاست، در لبنان آن طور وضع برايشان پيش آوردند كه هيچ كدامشان نماندند.فرانسه هم حالا دارد بهانه پيدا مى‏كند و فرار مى‏كند. خوب، ما اين‏ها را مى‏شناسيم كه اين‏ها هياهوشان زيادتر است؛ يعنى اصل بناى استعمار از اول اين بوده است كه با هياهو كارش را پيش ببرد. با تَشَر كارش را پيش ببرد».

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved