عمليات عليه «مقر تفنگداران دريايى آمريكا - مارينز»
موقعيت مكانى هدف
در فاصلهى 800 مترى شمال باند و سالن فرودگاه بينالمللى بيروت واقع در
حومهي جنوبى و محل سكونت شيعيان، ساختمان چهار طبقهى مستحكمى به طول 75 و عرض
50 متر قرار داشت. اين ساختمان كه از بتون مسلح ساخته شده بود، تا پيش از آن،
محل استقرار تشكيلات اداراى «تأمين پروازهاى فرودگاه» بود كه خرداد 1361ه.ش
(ژوئن1982م) در جريان تجاوز نيروهاى اسرائيل به بيروت، مورد اصابت تعداد زيادى
گلولهى توپ و خمپاره قرار گرفت؛ ولى براى انهدام آن بناى عظيم و محكم، احتياج
به مواد منفجرهى بسيار زيادى بود.
روز چهارشنبه 1361/6/3 ه.ش (25 اوت 1982م) وزارت دفاع آمريكا اعلام كرد:
«تفنگداران دريايى آمريكا، امروز براى نخستينبار پس از 44 سال، وارد بيروت
شدند تا بر خروج چريكهاى فلسطينى از پايتخت لبنان نظارت كنند.»
يك سخنگوى آمريكا گفت: «پياده شدن تفنگداران دريايى آمريكا، بدون حادثه انجام
شد.»
نخستين گروه، شامل سيصد تفنگدار، با كشتىهاى آبى - خاكى وارد بندر بيروت، و در
ساعت 6/30 دقيقه به وقت تهران وارد شهر شدند. بعد از ظهر همان روز نيز پانصد
تفنگدار ديگر آمريكايى و پانصد و سى سرباز ايتاليايى وارد بيروت شدند.
با ورود اولين گردان تفنگداران دريايى آمريكا، كه به عنوان «نيروهاى حافظ صلح»
در بيروت مستقر شدند، فرماندهى اين نيروها پس از بازديد و شناسايى ساختمان، و
با توجه به استحكام آن، و اينكه از لحاظ استراتژيك داراى موقعيت بسيار خوبى
بود، آنجا را براى استقرار واحدهاى فرماندهى و نيروهاى تفنگدار، بسيار عالى
تشخيص داد و گروه - گروه نيروهاى آمريكايى در طبقات و اتاقهاى آن ساكن شدند.
سال 1362ه.ش (1983م)، 2100 نفر نيروى نظامى چند مليتى،متشكل از 1600 آمريكايى،
200 فرانسوى، 200 ايتاليايى و 100انگليسى در بيروت حضور فعال داشتند.
هلىكوپترهاى آمريكايى، نيروهاى تفنگدار را از عرشهى ناو «نيوجرسى» كه در
سواحل بيروت مستقر بود، به كنار مقر انتقال مىدادند. با توجه به اينكه
جادهاى كه از بيروت به طرف فرودگاه مىآمد، مسدود شده بود، آن منطقه از امنيت
بيشترى برخوردار بود.محل استقرار نيروهاى «مارينز» آمريكا، از منطقهى
«خَلدِه» در جنوب بيروت تا «عين المريسه» در بيروت غربى كه سفارت آمريكا در
آنجا قرار داشت، امتداد داشت.
رابين رايت، دربارهى ورود آمريكايىها به درگيرىهاى داخلى لبنان مىنويسد:
هنگامى كه جنگى داخلى بين نيروهاى دروزى و مسيحيان فالانژ صورت گرفت و دروزىها
توانستند فالانژها را از 85 درصد مناطق كوهستانى بيرون برانند و تا نزديكى مقر
رياست جمهورى لبنان پيش بروند، ارتش لبنان،وحشت زده نيروهاى آمريكايى را به كمك
طلبيد تا بتواند مقابل حملات نيروهاى دروز مقاومت كند و مناطق استراتژيكى را كه
در حال اشغال بود، پس بگيرد. فرماندهان ارتش لبنان تاكيد مىكردند كه ارتش، حتى
نيم ساعت هم نمىتواند در برابر دروزىها مقاومت كند. مَك فارلِين براى كمك به
آنها اعلام آمادگى كرد.
با فرمان آماده باش، قرار بود تمام نيروهاى دريايى و هوايى آمريكايى، نه براى
دفاع از يك پايگاه آمريكايى، بلكه براى كمك به ارتش لبنان، دردرگيرىها شركت
كنند.
توپخانهى سنگين ناو اتمى «ويرجينيا» بيش از هفتاد شليك همزمان بر روى هدفهاى
مورد نظر انجام دادند. هواپيماهاى جنگى آمريكا به پرواز در آمدند و تا آخرين
دقايق پروازشان به بمباران ادامه دادند.
غمانگيزتر اين بود كه بعداً معلوم شد اين شليكها و بمبارانها، اصلاً لازم
نبوده است؛ چرا كه مك فارلين و واسطههايى از عربستان سعودى يك هفته بعد، بين
طرفين آتشبس درگير برقرار كردند.
با اين حادثه و دخالت در جنگهاى داخلى لبنان، آمريكا بى طرفى و اعتبار خود را
از دست داد. مشاورين آمريكايى، از آن به بعد ديگر بهعنوان متحد مسيحيان تلقى
مىشدند و تفنگداران دريايى هم، آن طور كه يك روزنامهى چاپ بيروت نامگذارى
كرده بود «ژاندارمهاى بينالمللى در لبنان» ناميده شدند و به عنوان نشانههاى
آشكارِ قدرت سياسى آمريكا، يكباره هدف حملات گروههاى متحد مسلمان قرار
گرفتند.
از لحظهاى كه اين تفنگداران، در جنگ داخلى گروههاى لبنانى بى طرفى خود را
كنار گذاشتند، ديگر نقش خود را به عنوان عضو سپاه بينالمللى حافظ صلح از دست
دادند و اصلاً صلحى هم وجود نداشت كه آنها بخواهند و بتوانند حفظش كنند.
قدرت فيزيكى واحدهاى آمريكايى به اضافهى توپهاى سنگين ناو نيوجرسى كه
گلولههاى آن «فولكس پرنده» ناميده مىشد و 2700 پوند (حدود1250 كيلوگرم) وزن
داشت، در مقابل تك تيراندازان، بمبگذاران و تروريستها، بى خاصيت تشخيص داده
شد.
24 روز پس از درگيرىهاى «سُوقُالغَرب» بود كه رانندهى خندان كاميون بنز،
پايگاه واحد دريايى آمريكا را منفجر ساخت و تفنگداران را كه هنوز در خواب
بودند، به هوا پرتاب كرد.
روز سه شنبه 1361/8/11 ه.ش (2 نوامبر 1982م)، اولين انفجار عليه حضور نيروهاى
آمريكايى در لبنان روى داد. بمب كار گذاشته شده در يك اتومبيل، نزديك ساختمان
مارينز منفجر شد و تعدادى غير نظامى و يك سرباز آمريكايى مجروح شدند.
جورج بال،دربارهى موقعيت نيروهاى آمريكايى در آن مقر مىنويسد:
«پايگاه تفنگداران دريايى آمريكا، جنب محل استقرار واحدهاى ارتش لبنان، نزديك
فرودگاه بيروت، درست در محلى قرار داشت كه كوهستان «شوف» بر آن مشرف بود و به
همين جهت بلافاصله پس از خروج قواى اسرائيلى از بيروت، تفنگداران آمريكايى
ناخواسته در معرض تيراندازىهايى قرار گرفتند كه بين ارتش لبنان با
فالانژيستها از يك سو، و نيروهاى دروزى و شيعيان كه از محل زندگى خود دفاع
مىكردند، از سوى ديگر رد و بدل مىشد».
بنابر اظهار منابع آمريكايى، مقر ستاد مشترك تفنگداران دريايى آمريكا در بيروت،
داراى يك مركز مخابرات راه دور و يك سيستم شناسايى ليزر فوقالعاده بود. در اين
ساختمان كه قبلاً جهت تأمين و مراقبت پرواز هواپيماهاى غير نظامى لبنان مورد
استفاده قرار مىگرفت و اخيراً در اختيار آمريكايىها قرار گرفته بود، اين
بخشها وجود داشتند:
از طبقهى همكف آن به عنوان انبار لوازم تداركاتى استفاده مىشد؛همچنين دو سالن
ژيمناستيك براى ورزش و بدنسازى تفنگداران، در اين طبقه مهيا شده بود. در
طبقههاى اول و دوم ساختمان، در اتاقهاى كوچك، تفنگداران به استراحت
مىپرداختند. بخشى از طبقهى سوم اختصاص به درمانگاه بهدارى قواى مارينز داشت.
در زاويهى جنوب شرقى طبقهى سوم، مركز تلفن، بىسيم و سيستم ارتباطات راديويى
قرار داشت كه ستاد مشترك را به كليهى مواضع آمريكايى در بيروت، و همچنين ناوها
و كشتىهاى مستقر در ساحل بيروت مرتبط مىساخت.
بر بالاى بام ساختمان، يك سيستم رادارى كار گذاشته شده بود كه قادر به شناسايى
نقاط و به خصوص مراكز شليك و آتش بود. از پاركينگ وسيع كنار ساختمان كه غالباً
نيروهاى آمريكايى در آنجا بسكتبال بازى مىكردند به عنوان باند هلىكوپترهايى
كه از ناونيوجرسى برمىخاستند، استفاده مىشد. به لحاظ وضعيت رفاهى و امكانات
فراهم آمده در مقر تفنگداران آمريكايى، اين ساختمان در ميان ديگر نيروهاى خارجى
چند مليتى مستقر در لبنان، به «هتل هيلتونِ بيروت» معروف شده بود و سربازان
آمريكايى، در اين مورد بسيار به خود مىباليدند.
اولين مورد از تلفات وارده به تفنگداران دريايى آمريكا، در ماه خرداد 1362ه.ش
(ژوئن 1983م)، به فاصلهى چند روز پس از اعلام ترك بيروت از سوى ارتش اسرائيل و
بالا گرفتن موج مخالفت عليه قرارداد 17مه اتفاق افتاد؛ به دنبال آن، در روز
دوشنبه 7 شهريور )29 اوت) 2تفنگدار دريايى كشته و 14 تن نيز زخمى شدند و نيز در
روز سه شنبه 15شهريور )6 سپتامبر)، بر اثر اصابت موشك، 2 تفنگدار كشته و 3 نفر
ديگر زخمى شدند.
روز دوشنبه 1362/7/4 ه.ش، (26 سپتامبر 1983م) وزير خارجهى آمريكا گفت: «ما به
اين دليل در لبنان خواهيم ماند كه نمىدانيم در آينده چه خواهد شد؛ اما ما براى
تفنگداران خود در لبنان مأموريت ويژهاى در نظر داريم.»
وى هيچ اشارهاى به اين مأموريت نكرد.
عمليات
روز شنبه 1362/7/2 ه.ش، (24 سپتامبر 1983م) خبرگزارىها اعلام كردند: «يك مقام
نزديك به انقلابيون مسلمان لبنان تهديد كرد، در صورتى كه اعضاى نيروهاى مداخله
گر چند مليتى مستقر در بيروت، بار ديگر مناطق مسلمان نشين بر فراز كوههاى
مركزى لبنان را مورد حمله قرار دهند، يك جنگ چريكى تمام عيار عليه آنان آغاز
خواهد شد و اين، اولين و آخرين اولتيماتوم است.»
روز يكشنبه 1362/8/1 ه.ش (16 محرمالحرام 1404ه.ق، 23اكتبر 1983م) در حالى كه
حدود يك سال از حملهى شهيد «احمد قصير» در تهاجم شهادتطلبانه به مقر
فرماندارى نظامى اسرائيل و شش ماه و پنج روز از انفجار ساختمان اصلى سفارت
آمريكا در منطقهى «عين المريسه» واقع در بيروت غربى مىگذشت حادثهى ديگرى در
شرف وقوع بود.
شب قبل، تفنگداران آمريكايى كه هيچگاه از عياشى و فساد دستبر نمىداشتند، در
محل استقرار خود در نزديكى فرودگاه بينالمللى بيروت، با حضور تعدادى از شبه
نظاميان فالانژ لبنانى، جشنى برپا كرده بودند. فواحش هديهاىِ فالانژها نيز تا
نيمههاى شب به سرگرم كردن سربازان مشغول بودند.
ساعت آزادى رفت و آمد مردم عادى، از 7 صبح آغاز مىشد. يكشنبه بود و روز تعطيل
هفته. شهر بيروت هنوز در خواب بود. نظاميان آمريكايى روزِ تعطيل اجازه داشتند
تا ساعت 6/30 استراحت كنند. فقط تعدادى از كاركنان قسمت آشپزخانه كه وظيفهى
آمادهسازى صبحانهى نيروها برعهده شان بود، و نيز چند نفر نيروى خدمات كه
مسئول نظافت بودند، بيدار بودند. در روزهاى عادى، 250 تا 300 درجهدار و سرباز
در ساختمان مارينز مستقر بودند؛ ولى آن روز 40 نفر از سربازان به مرخصى رفته
بودند.
بعضى روزها تعدادى هواپيما كه از كشورهاى اطراف، مواد غذايى،ميوه و سبزيجات
صادراتى خود را به لبنان مىفرستادند، در باند فرودگاه بينالمللى بر زمين
مىنشستند؛ به همين لحاظ هر روز تعداد زيادى كاميون كوچك و بزرگ جلوى درِ اصلى
ساختمان فرودگاه، به انتظار فرود هواپيما و انتقال اجناس و كالا به شهر، صف
بسته بودند. اين امر براى نگهبانان آمريكايى كه در سنگرهاى خود مراقب اوضاع و
هر گونه تحركى بودند، امرى عادى تلقى شده و مورد مشكوكى در آن به چشم نمىخورد.
در ساعت 6/20 دقيقه صبح، گروهبان دوم «ادى.دى فرانكو» كه مسئوليت نگهبانى از
ساختمان بر عهدهاش بود، در پشت كيسههاى شنىِ بيرون ساختمانِ «گردان چترباز»
با چشمان خسته و خوابآلود تردد محدود كاميونها را كنترل مىكرد.
براساس آموزشهاى داده شده، و براى رعايت احتياط به نيروهاى مارينز دستور داده
بودند كه همواره به هنگام ورود به مقر، اسلحههاى خود را از فشنگ خالى كنند؛ به
همين لحاظ بود كه نگهبانان درِ ورودى مقر نيز، بر روى اسلحه خود خشاب خالى
گذاشته بودند.
اكثر نگهبانانى كه در آن لحظات بيدار بودند كاميونى را ديدهاند كه از جادهى
فرودگاه به سمت چپ جادهى داخل پاركينگ ساختمان رفته و با سرعت كم، دوبار در
محوطهى وسيع پاركينگ چرخ زده و سپس با سرعت زياد خود را به دروازهى آهنى مقر
كوبيده است.
كارشناسان نظامى غربى، دربارهى اينكه: «چرا رانندهى كاميون، قبل از عمليات،
دو بار در محوطهى پاركينگ روبه روى مقر، ماشين را چرخ داده و سپس حمله كرده
است؟» نظرات مختلفى ارائه دادهاند. عدهاى معتقدند كه او با اين كار قصد داشته
تا بر سرعت ماشين بيفزايد. گروهى ديگر بر اين اعتقادند كه هر دو انفجار مقر
تفنگداران آمريكايى و مقر چتربازان فرانسوى، بايد در يك لحظه انجام مىشده است
و راننده كاميون به لحاظ اينكه كمى زودتر حركت كرده است، در محوطه چرخ زده
است.
هنگامى كه كاميون، تورىهاى سيمى را رد مىكرد، تابلوى بزرگى مقابل راننده
نمايان شد كه به دروازهى نصب شده و بر روى آن نوشته شده بود:
«توجه... قبل از ورود به مقر، حتماً سلاح خود را خالى كنيد».
گروهبان فرانكو، ناگهان در مقابل خود، كاميون بزرگ زرد رنگى راديد كه رانندهى
جوانِ خوش سيمايى با موها و ريشهاى مشكى و پر، درحالى كه بر سرعت ماشين خود
افزوده بود، يك آن در چشمان او زل زد و در حالى كه مىخنديد، به سوى فرانكو
هجوم آورد.
برخى منابع نظامى معتقدند كاميون از شب قبل در پاركنيگ سمت چپ مقر بوده است.
عدهاى اين احتمال را بعيد نمىدانند كه رانندهى كاميون در صف كاميونهاى
منتظر آمدن هواپيما در فرودگاه، قرار داشته و صبح زود از آنجا به مقر حمله
كرده است. علت اين امر هم بازرسى كاملو دقيق خودروها در روز بود؛ و به احتمال
زياد، شب گذشته، قبل از ساعت منع عبور و مرور، كاميون را با استفاده از محملى
مناسب به آنجا بردهاند.
گروهبان يكمى كه در نزديكى پاركينگ قرار داشت، با ديدن كاميونى كه بر سرعتش
افزوده مىشد، فرصت كرد تا به سرعت خشاب خالى را در آورده و خشابى پر روى اسلحه
خويش بگذارد؛ ولى فقط توانست پنج گلوله به طرف كاميون و رانندهى آن شليك كند
بلافاصله سپرهاى ماشين با بدنش برخورد كرد، ماشين از روى او رد شد و به مقر
حمله برد.
كاميون مرسدس بنز زرد رنگ حامل مواد منفجره، از درِ جنوبى وارد طبقهى همكف شد
و طبقات ديگر را ويران كرد. در يك لحظه انفجارى عظيم بيروت را به لرزه در آورد.
دقايقى نگذشت كه ابرى سياه و غليظ،آسمان محل حادثه را پوشاند. ساختمان فرماندهى
تفنگداران، در يك چشم بر هم زدن، به گورستانى دست جمعى تبديل شده بود. رانندگان
كاميونهايى كه جلوى فرودگاه صف بسته بودند و غالباً پشت فرمانچرت مىزدند با
شنيدن صداى وحشتآور انفجار كه موج آن زمين را لرزاند، به طرف محلى در آن سوى
پاركينگ كه دود و آتش از آن برمىخاست، دويدند. آنان اولين نفراتى بودند كه به
محل حادثه رسيدند؛ ولى با ديدن صحنهى وحشتناكى كه مقابل ديدگانشان بود، درجا
خشكشان زده و نمىدانستند بايد چه بكنند.
سرجوخه «مارتوچى» كه شب گذشته، خسته از عياشى و شب بيدارى، به پشت بام ساختمان
رفته و آنجا خوابيده بود، با وحشت از خواب پريد. او دربارهى آنچه برايش
اتفاق افتاد و همين طور ديدههايش در آن لحظه، مىگويد: «بدجورى ترسيدم.
نمىدانم چى شد. در يك لحظه، انفجارى عظيم رخ داد كه مرا از خواب پراند. در
اولين لحظات به چشم خود ديدم كه به يكباره سقف در وسط ساختمان بالا آمد و
منفجر شد. فكر مىكردم همهى آنچه كه مىبينم در خواب است؛ ولى واقعيت داشت.
پس از انفجار يك مكث لحظهاى بود و به دنبال آن ناگهان در عرض سه چهار ثانيه،
همه چيز در همريخت و ساختمان به پايين فرو رفت. ما هم با سقف به پايين
افتاديم. سقفبتونى روى طبقات زيرين قرار گرفت».
«رابرت كايهون» درجهدار اهل «سَنت آنتونيو» در ايالت تگزاس، باجثهاى لاغر
اندام، و با چهرهاى آفتاب زده، در روز حادثهى مقر مارينز 20سال داشت. او روز
بعد از انفجار، در حالى كه از هيجان و ترس زبانش بهلكنت افتاده بود، آنچه را
كه ديده بود اين گونه تعريف كرد: «وقتى صداى انفجار را شنيدم، در پشت بام
ساختمان، پشت كيسههاى شنى كه محل نگهبانى بود، دراز كشيده بودم كه ناگهان ديدم
قطعات ساختمان دارند به هوا پرتاب مىشوند. در يك لحظه به ياد خدا افتادم. آن
لحظه كه همهچيز را تمام شده مىديدم. بيست ثانيهاى بىحركت ماندم. رفيق من
«جومارتوچى» كه كنارم دراز كشيده بود، زير آوار ماند كه او را بيرون كشيدم.
همينكه از جايمان بلند شديم، فرياد هزاران نفر را شنيديم كه ناله مىكردند و
كمك مىخواستند، كمك! اى خدا... كمك كنيد...».
رابين رايت دربارهى چگونگى انفجار مقر مارينز نوشته است:
«در بامداد آن يكشنبهى ماه اكتبر 1983، در لحظاتى كه اولين اشعههاى خورشيد
بامدادى سواحل درياى مديترانه در كنار لبنان را روشن مىكرد،صداى مهيبى در فضاى
خواب آلود بيروت پيچيد و همه را از خواب پراند. در همان اولين لحظات، ابر غليظ
قارچ مانندى كه بزرگ و بزرگتر مىشد در آسمان به چشم خورد. اين صحنه، خيلىها
را به ياد انفجار عظيم «هيروشيما» انداخت.
سرهنگ «تام فينتِل» فرماندهى گردان آموزش ارتش آمريكا در لبنان، كه در آن لحظه
بر روى تخت خواب خود نشسته و مشغول نوشيدن قهوهى داغ بود، از آن سوى شهر صداى
انفجار را شنيد. اولين چيزى كه در ذهنش گذشت، اينبود كه با خود گفت: حتماً
سورىها يكى از موشكهاى جديدِ زمين به زمين «اِس.اِس.21« روسى خود را شليك
كردهاند. او با عجله به بالكن رفت و از آنجا دود سياهرنگى را در دور دست ديد
و بوى نامطبوعى را حس كرد. او وحشت كرده بود؛ ولى هنوز نمىدانست كه انفجار در
كجا اتفاق افتاده است. او مىگويد من از شدت ضربه و صداى انفجار از رختخواب
بيرون پريدم و با وجودى كه دو سال بود در لبنان به سر مىبردم، ترس و هيجان
سراپاى وجودم را فرا گرفت».
آنچه مهم است، اين بود كه بر اثر انفجار عظيم، رانندهى كاميون كه چاشنى را
زده بود پودر شد و به هيچ وجه اثرى از او بر جاى نماند؟ همچنين تمامى قسمتهاى
موتور ماشين بنز كه از فلز محكمى ساخته شده بود، تكهتكه شد. ظاهراً
آمريكايىها بعدها توانستند مشخصات ماشين را شناسايى كنند و حتى صاحب اصلى آن
را هم بيابند؛ ولى اين مسئله، موفقيت چندانى براى آمريكاى زخم خورده به حساب
نمىآمد.صاحب ماشين، براساس اسناد و مدارك موجود ثابت كرد كه چند روز پيش از
آن، كاميون توسط فردى با مشخصات موجود كه به احتمال زياد جعلى بوده، از او
خريدارى شده است.
در گزارش كارشناسان سازمان «اف.بى.آى» اعلام شد كه اين انفجار، قوىترين انفجار
غير اتمى جهان از زمان جنگ دوم جهانى بوده است. كارشناسان مواد منفجره گفتند كه
كاميون حامل 12000 كيلوگرم ماده منفجره معادل 10 تن ديناميت بودهاست. همين
كارشناسان بعداً نظر خود را اين گونه اصلاح كردند كه: «حداقل 12000 كيلوگرم
بوده است».
برخى منابع، مواد مورد استفاده در اين عمليات را «سى - 4« اعلام كردند. بعضى
ديگر مقدار مواد را از 1000 كيلو به بالا تشخيص دادند؛ ولى آنچه پس از انفجار
در محل حادثه به چشم مىخورد، حفرهاى عظيم به عمق بيش از 4متر و قطر 16 متر
بود.
«ويكتور اِستروفسكى» از مأمورين سابق اطلاعاتى سازمان «موساد»، پس از فرار از
اسرائيل، در كتاب خاطرات خود به نام «راه نيرنگ» مدعى شدهاست كه موساد پيش از
حمله به مقر تفنگداران آمريكايى، توسط جاسوسان و خبرچينان خود اطلاعات كاملى به
دستآورده بود كه به دلايلى، از انتقال آن به فرماندهان آمريكايى خوددارى كرده
است. با توجه به اين ادعا كه موساد از حملات نيروهاى مهاجم آگاهى داشته است،
اين سؤال پيش مىآيد كه «چرا تاكنون نيروهاى اطلاعاتى و دستگاه عظيم موساد موفق
نشدهاند حداقل يكى از حملات شهادتطلبانه عليه مقرهاى فرماندهى و پايگاههاى
اسرائيلى را، از قبل شناسايى كرده و با آن مقابله كنند؟»
استروفسكى اين گونه ادعا مىكند كه از آماده سازى كاميون و جاسازى مواد منفجره
اطلاع دقيق داشتهاند؛ حال اينكه چرا با وجود اين اطلاعات ادعايى، آمريكا هنوز
نتوانسته است گروه يا فرد خاصى را بهعنوان عاملين اين حادثه معرفى كند، جاى
بسى تعجب دارد.استروفسكى نوشته است:
«يكى از خبرچينهاى ايستگاه موساد در بيروت، آدم خردهپايى بود كه براى پليس
محلى جاسوسى مىكرد و روابطى با يك گاراژ محلى داشت. اين گاراژ، متخصص ايجاد
جاسازى مخفى در اتومبيل براى قاچاق كردن اشياء بود. در آن هنگام بسيارى از
سربازان و افسران اسرائيلى، دستگاههاى ويدئو و سيگار را بدون پرداخت ماليات از
لبنان به اسرائيل قاچاق مىكردند. در اسرائيل از اين نوع كالاها بين 100 تا 200
درصد ماليات گرفته مىشود و درنتيجه اين كار نظاميان اسرائيل سرا پا منفعت بود.
موساد اطلاعات حاصل از اين فرد را در اختيار پليس نظامى اسرائيل مىگذاشت تا
جلوى اين قاچاق اجناس گرفته شود.»
در تابستان سال 1362ه.ش (1983م) اين خبرچين به موساد گفت: كه مسلمين شيعهى
لبنان در حال تغيير دادن كاميون مرسدسى در اين گاراژ هستند و فضاهايى در آن
پديد مىآورند كه مىتواند محل قرار دادن بمب باشد. او گفت: كه فضاى ايجاد شده،
از محلى كه براى يك بمب معمولى تعبيه مىشود بسيار بزرگتر است؛ بنابراين، هدف
آنها بايد بسيار بزرگ باشد. موساد مىدانست تعداد چنين هدفهاى بزرگى بسيار
معدود است و يكى از اين هدفهاى بزرگ، مسلّماً مجتمع قرارگاه نيروهاى ايالات
متحده بود.
اينك اين سؤال وجود داشت كه آيا بايد آمريكايىها را دربارهى اين جريان به
خصوص مسئلهى كاميونِ توصيف شده هشيار كرد يا نه؟
گرفتن اين تصميم امر مهمى بود و ايستگاه بيروت آن را به تلآويو محول كرد. در
آنجا «آدمونى» رئيس وقت موساد تصميم گرفت به دادن يك هشدار كلى به آمريكايىها
قناعت شود؛ هشدارى مبهم دربارهى اينكه اسرائيلىها دلايلى در دست دارند كه
كسانى قصد دارند عملياتى عليه آمريكايىها انجام دهند. اما اين نوع هشدار
آنقدر كلى بود كه چيزى در بر نداشت و به اين مىمانست كه وضع هوا را به
آمريكايىها اطلاع داده باشند. احتمال نمىرفت اين هشدارِ به خصوص، هيچگونه
افزايش اقدامات امنيتى را سبب شود. طى شش ماههى قبل از دريافت اين گزارش، حدود
يك صد بار در مورد اتومبيلهاى منفجر شونده هشدار داده شده بود، يك هشدار اضافى
سبب هيچگونه احتياط بيشتر يا اقدامات امنيتى افزونتر نمىشد.
آدمونى در امتناع از دادن اطلاعات خاص در مورد كاميون به آمريكايىها، گفت:
«نه، ما به لبنان نرفتهايم كه آمريكايىها را حفظ كنيم. آنها خودشان كشور
بزرگى هستند. فقط اطلاعات معمولى برايشان ارسال كنيد».
اما در عين حال به كليهى تأسيسات اسرائيلى اطلاع داده شد در آمادگى ويژه
باشند.
ساعت شش و بيست دقيقه صبح 23 اكتبر 1983م يك كاميون مرسدس بزرگ به فرودگاه
بيروت نزديك شد. به راحتى از مقابل پستهاى نگهبانى اسرائيلى در همان نزديكى
گذشت. از يك محل بازرسى ارتش لبنان رد شد. و به طرف پاركينگ پيچيد. يك تفنگدار
دريايى با علامت سوت، سرعت گرفتن كاميون را اطلاع داد؛ اما قبل از اينكه
بتواند كار ديگرى بكند، كاميون غرشكنان به طرف مدخل ساختمان چهار طبقهاى كه
محل سكونت گردان هجده تفنگداران آمريكايى و از بتون مسلح مقاوم در برابر حملات
هوايى ساخته شده بود، حركت كرد. دروازهى آهنى را ويران ساخت، يك پست نگهبانى
را كه از كيسههاى شن فراهم آمده بود در هم كوبيد، از يك مانع ديگر گذشت.
سينهاش را به ديوارى از گونىهاى شن كه در برابر سرسرا قرار داشت كوبيد، و
آنگاه باچنان نيروى مهيبى منفجر شد كه ساختمان مستحكم را به ويرانهاى مبدل
ساخت.
چند دقيقهى بعد از آن، كاميون ديگرى به قرارگاه چتربازان فرانسوى كه در حدود
دو مايلى قرارگاه آمريكايىها قرار داشت، برخورد كرد و انفجار آن به حدى بود كه
كل ساختمان را ويران كرده و 58 فرانسوى را كشت.
از بين رفتن 241 تفنگدار دريايى آمريكا كه اكثراً در خواب بودند، طى يك روز،
تلفاتى بود كه از هنگام تهاجم عيدِ «تِت» كه در1346/10/23 ه.ش (13 ژانويه
1968م)، در حين جنگ ويتنام رخ داد و246 كشته به جا گذاشت، سابقه نداشت.
... در قرارگاه موساد از اينكه ما هدف حمله نبودهايم، نفس راحتى كشيديم. تا
آنجا كه به موساد مربوط بود، اين جريان حادثهاى جزئى ارزيابى مىشد كه ما در
مورد آن تا حدودى سهلانگارى كرده بوديم؛ اما بايد جريان را به كسى نمىگفتيم.
مسئله اين بود كه چنانچه جريان را افشاء مىكرديم، ردّ آن را مىگرفتند و
عاملمان كشته مىشد. آنگاه دفعهى بعد، چنانچه نوبت حمله كردن بهخود ما بود،
خبر نمىشديم. در اين صورت آمريكايىها چه مىگفتند؟ لابد شانهاى بالا انداخته
و مىگفتند: «اسرائيلىها در لبنان فضولى كرده و خودشان راقاطى جريان كردند.
اين هم سزايشان».
تلفات
دربارهى تلفات و كشتههاى نظاميان آمريكا در انفجار مقر مارينز، از سوى منابع
غربى و عربى اظهار نظرهاى متفاوتى ارائه شده است. بعضى منابع غير رسمىِ لبنانى
مدعى هستند كه جداى از كشتههاى آمريكايى، تعدادى از نيروهاى شبه نظامى
فالانژيست در اين حادثه كشته شدهاند كه «حزب كتائب» (فالانژيستها) از اعلام
آمار تلفات خود امتناع كرده است؛ همچنين گفته مىشود تعدادى از زنان روسپى نيز
كه براى سرگرمى سربازان آمريكايى آمده بودند، جزو كشتهها بودهاند. دكتر «سعد
ابوديه» كشتههاى آمريكايى را 239 نفر، مجروحين را75 نفر و مفقودالاثرها را 30
سرباز ذكر كرده است. مجله «الَوحَده» چاپ لبنان، تلفات آمريكا را 241 كشته و
105مجروح عنوان كرده است.
«جبههى مقاومت ملى لبنان» در كتاب «العمليات الاستشهاديه» آوردهاست:
«با مرگ چند مجروح اين حادثه در بيمارستانى در آلمان غربى ]چند روز پس از
عمليات [كشتهها بالغ بر 260 نفر و مجروحين نيز 30نفر بود كه عدهاى از آنها
تا ابد فلج شدهاند و در حال حاضر در آسايشگاه معلولين در آمريكا به سر
مىبرند.»
«روبرت فيسك» در كتاب «وَيلات وطن» نوشته است:
«براى آمريكا اين تلفات 241 تفنگدار خيلى عظيم بود. حتى در جنگ ويتنام در عرض
يك روز اين تعداد كشته نداده بودند... پيرمرد مسنّى كه در نزديكى مقر، دكهى آب
ميوه فروشى داشته است، نيز جزو كشته شدگان بود».
«جوون كوولى» خبرنگار آمريكايى در كتاب خود «الَحِصاد» تعداد كشتگان آمريكايى
را 245 نفر ذكر كرده است. «روزنامه جمهورى اسلامى» چاپ تهران، از قول تلكس
خبرگزارىهاى خارجى نوشت:
«بر اثر آتش سوزى در انبار مهمات نيروهاى آمريكايى، تعداد تلفات افزايش يافت و
عمليات نجات با مشكل روبهرو شد».
«رابين رايت» در «الغَضَبالمُقَّدس» اين گونه آورده است:
«بيشتر سربازان در رختخوابهايشان زير آوار ماندند و كشته شدند؛ چون ساختمان
به تلى از خاك و قطعات سيمان و ميلههاى خميده و شكسته تبديل شده بود. چند نفر
هم شانس آوردند كه از پنجره به بيرون پرتاب شده بودند...پس از آنكه گروه نجات
يك هفته تمام در زير خروارها خاك و بتون به دنبال افرادى كه احتمالاً زنده
ماندهاند مىگشتند و غالباً هم با احتياط و ابزار آلات سبك اين جستجو را انجام
مىدادند تا به زنده ماندگان احتمالى آسيبى نرسد، به ناچار عمليات جستجو متوقف
شد و بقيهى مفقودين را جزو كشتهشدگان منظور كردند و اين احتمال داده شد كه
اينها هم مثل رانندهى كاميون، به پودر تبديل شده باشند. در پايان عمليات،
آمار كلّىِ از بين رفتگان متعلق به پايگاه آمريكايى مارينز 241 نفر اعلام شد.»
«جورج بال» در كتاب «خطا و خيانت در لبنان» دربارهى خسارات آمريكا طى حضور
نيروهاى نظامىاش در لبنان، مىنويسد:
«حدود 300 تفنگدار دريايى خود را از دست داديم. 1800 تفنگدار دريايى به مدت 18
ماه در شرايطى زندگى كردند كه بى دفاع، در كنار آتش قرار داشتند. بيش از 22 ماه
يك ناوگان آمريكايى همراه 30 هزار ملوان و پرسنل دريايى و حدود 100 هواپيما در
عرشهى ناوهاى هواپيما بر، دور از ساحل لبنان،در حالت آماده باش كامل منتظر
بودند كه چه موقع هدف حملات انتحارى قرار مىگيرند. تعداد بىشمارى از
دروزىها، شيعيان و سربازان و غير نظاميان سورى و لبنانى، به وسيله توپها و
هواپيماهاى مستقر در ناوگان آمريكا كشته شدند.روزى هم كه سرانجام لبنان را ترك
كرديم، نه تنها هيچ چيز به دست نياورده بوديم، بلكه بهاى سنگينى نيز براى اين
اقدام پرداخته، قدر و منزلت خود را از دست داديم و شهرت آمريكا را به عنوان
كشورى كه از عقل سليم پيروى مىكند. لكهدار كرده بوديم».
جورج بال، در بخشى ديگر از كتاب خود، تعداد كشتهشدگان آمريكايى در مقر مارينز
را ذكر كرده و مىنويسد:
«طى انفجار يك كاميون حاوى بمب، پايگاه تفنگداران ما، در كنار فرودگاه بيروت
منهدم شد و265 نفر از آنها به قتل رسيدند.»
تحليل عمليات
رابين رايت» در شرح و تحليل حملهى شهادتطلبانه به مقر مارينز مىنويسد:
«خيلى زود معلوم شد كه عمليات چه قدر درست و بىعيب و نقص طراحى شده است. ستوان
«هُشام جابر» افسر لبنانى رابط در مقر تفنگداران دريايى آمريكا، گفت: براى
طراحى عملياتى از اين نوع، داشتن اطلاعات بسيار زيادى لازم است. آدم بايد از
وضع ساختمان اطلاع كافى داشته باشد و بداند كه قسمت آسيب پذير آن كجاست و نيز
بايد بداند كه نگهبانى ساختمان به چهصورت و طبق چه برنامهاى است. علاوه بر
اينها بايد بداند كه عبور از موانع خيابانى چيده شده بر سر راه وسايل نقليه،
كه ارتش لبنان در اطراف مقر آمريكايىها تعبيه كرده بود، به چه صورت امكانپذير
است و نيز بايد بداند كه سربازان روزهاى يكشنبه ديرتر از خواب بيدار مىشوند.
با اين حساب، معلوم مىشود كه رانندهى خندان و از جان گذشتهى كاميون، به طور
اتفاقى و از طريق بخت و اقبال نبوده كه توانسته است خود را تا درِ ورودى
ساختمان مقر برساند.»
برخلاف تحليلها و تصورات رابين رايت، براى شناسايى ساختمان و نقاط ضعف آن،
نياز به تلاش چندان زيادى نبوده است؛ چون اين ساختمان پيش از آنكه مقر نيروهاى
مارينز باشد، مركز كنترل پروازهاى فرودگاه بيروت بوده و مسلماً افراد زيادى در
آنجا رفت و آمد داشتهاند و به همين لحاظ كسب اطلاعات دربارهى آنجا بسيار
مشكل نبوده است.گذشته از آن، وقتى كسى طرح حمله با كاميون محتوى هزاران كيلو
مواد منفجره به چنان مقرى را مىريزد، چندان نيازى ندارد كه مكانهاى اصلى و
تجمع نفرات را بداند؟ چرا كه همهى ساختمان بر سر ساكنان آن ويران شد و جاى امن
و دور از انفجارى باقى نماند.
يكى از مهمترين عوامل در موفقيت اين عمليات، اصل غافلگيرى بود. نيروهاى
آمريكايى كه تا آن روز مغرورانه و وحشيانه گلولههاى توپ عظيم ناو نيوجرسى را
بر سر مردم لبنان مىكوبيدند، همواره خود را برترين قدرت نظامى مىدانستند و به
هيچ وجه انتظار نداشتند و در تصور و خيالشان هم نمىگنجيد كسى جرأت چنين
حملهاى به نيروهاى نظامى آمريكا را داشته باشد. البته اين تصور نسبت به
گروههاى غيراسلامى كاملاً صحيح بود. مثلاً پس از انفجار مارينز، بسيارى از
احزاب كمونيستى وابسته به شوروى سابق، كه با وارد آمدن اين ضربهى بسيار سنگين
بر قواى آمريكا در لبنان، خود را در معرض اتهام مىديدند،خيلى سريع عدم هر گونه
اطلاع و يا ارتباطى با اين حمله را اعلام كردند تا مبادا مورد خشم و غضب ابر
قدرت غرب قرار گيرند.
ساعتى پس از انفجار، مردم متعجب و سراسيمه بدان سو شتافته بودند. به دليل حضور
شيعيان در مناطق جنوبى آنان اولين نفرات بودند كه به آنجا رسيدند و سربازان
عياش آمريكايى را كه تا روز قبل در كوچه و خيابان به اذيت و آزار مردم
مىپرداختند، در اوج خفت و ذلت ديدند و لبخند شادى بر لبانشان نقش بست. در آن
ميان، ديدگان متعجب جمعيت متوجه يكى از روحانيون اهل سنت شد كه به روى سقف يكى
از آمبولانسهاى صليب سرخ، كه در نزديكى مقر ويران شده ايستاده بود، رفت و با
شور و شوق فراوان،خطاب به كماندوهاى آمريكايى كه اطراف مقر را محاصره كرده و يا
ميان آوار به دنبال اجساد تكه تكه شدهى همقطاران خود مىگشتند، با صداى بلند و
رسا گفت:
آهاى آمريكايىهايى كه هر روز براى ما در تلويزيون ناوهايتان را نشان مىداديد
و توپهاى عظيم نيوجرسى را به رخ ما مىكشيديد و ملت ما را از آنها
مىترسانديد، سرانجام خداوند توپى برسرتان كوبيد كه به هيچ وجه قوىتر و
كوبندهتر از آن را پيدا نخواهيد كرد. و اكنون، اين ما هستيم. مردمى كه با
گلولهها و توپهايتان بر سرشان مىكوفتيد! اين ماييم كه شما را مسخره مىكنيم
و حقيرتان مىدانيم.... و حالا اين شماييد كه در اوج ذلت هستيد...»!
با پخش خبر انفجار مقر آمريكايىها، مردم ستم كشيده بيروت و به خصوص مسلمانان،
شادمان و خوشحال اين ضربه عظيم را بر پيكر جنايتكاران «يانكى» تبريك گفتند؛ و
اين همه، در حالى بود كه كماندوهاى آمريكايى، وحشتزده و ديوانهوار، ميان سقف
فرو ريخته و مكانهايى كه زمانى اتاق استراحت سربازان بود، بدنهاى له شده و
قطعات آنان را بيرون مىآوردند. سگهاى آموزش ديدهى ارتش نيز وارد عمل شدند و
ميان ويرانهها بو مىكشيدند و جستجو مىكردند. به قدرى بدنها تكه تكه و پخش
شده بودند، كه سگها هم گيج شده بودند كه سراغ كدام بروند. در آن ميان، نكتهاى
بر سر زبان مردم بيروت كه ناظر تلاش كماندوها و سگهايشان بودند، جارى و
همهگير شد، آنها مىگفتند:
«هيچ نيازى به سگهاى آموزش ديده نيست. هر جا برگى از مجلههاى مبتذل و
شيشههاى مشروب ديديد، سريع آنجا را بگرديد و مطمئن باشيد كه چند سرباز
آمريكايى اطراف آن پيدا خواهيد كرد»!
پس از انهدام مقر مارينز، آمريكا نيروهاى باقىماندهى خود را كه در حالتى عصبى
و روانى به سر مىبردند، به ناو «آيزنهاور» منتقل نمود و ناونيوجرسى را در خليج
لبنان متمركز كرد و نيروهايى هم در اطراف مقر منهدم شده قرار داد تا خبرنگاران
و عكاسان غريبه نتوانند به آنجا نزديكتر شوند. در تشكيل اين كمر بند امنيتى و
حفاظتى، تعداد زيادى از نيروهاى مارونىِ ارتش لبنان نيز كمك كردند؛ همچنين
تعدادى از نيروهاى وحشتزده و هراسان ايتاليايى جزو نيروهاى حافظ صلح در حفاظت
از مقر ويران، به آمريكايىها كمك كردند.
مجروحين حادثه، كه تعدادشان از كشتهها كمتر بود، به وسيلهى هلىكوپترهايى كه
در باند پرواز، واقع در پاركينگ به زمين نشسته بودند و چرخش پروانههايشان بوى
تعفّن و دود را به اطراف مىپراكند، به ناو هواپيما بر «كِنِدى» منتقل شدند و
از آنجا، بلافاصله با هواپيما به «بيمارستان نيروى هوايى انگليس» در كشور
«قبرص» انتقال پيدا كردند.اين بيمارستان، جهت مداواى اوليه و كارهاى اورژانسى
براى مجروحين انفجارات بيروت، به حال آماده باش در آمده بود. جالب اين بود كه
چنان وحشت و هراس در آنها اثر گذاشته بود، كه آمريكايىها به هيچوجه حتى حاضر
نشدند مجروحينشان را به «بيمارستان آمريكايى بيروت» ببرند.
يكى از شاهدان حادثه، كه همراه نيروهاى امدادگر صليب سرخ و «سازمان دفاع غير
نظامى» براى كمك به مجروحين، در محل انفجار حضور پيدا كرده بود، مىگويد: يكى
از مجروحين آمريكايى را كه لباس نيروهاى مارينز بر تن داشت و بر اثر انفجار،
جراحات زيادى برداشته و چندان هم به هوش نبود، به سرعت داخل آمبولانس گذاشتيم.
ناگهان متوجه شديم كه كماندوى آمريكايى،وحشتزده و با چشمانى كه از ترس گرد شده
بودند، به عكس كوچكى از امام خمينى كه به شيشهى داخل آمبولانس چسبيده بود،
اشاره كرد و با داد و فرياد گفت: «نه... نه... من سوار اين آمبولانس نمىشوم...
مرا پياده كنيد... اين بلا را او به سرِ ما آورد... او ما را كشت...» و از
آمبولانس پياده شد».
سازمان دفاع غيرنظامى لبنان، با صدور اطلاعيهاى در راديو و تلويزيون، از
صاحبان لودر، بلدوزر و جرثقيل، خواست تا براى كمك به عمليات نجات، به محل
انفجار بشتابند.
تنها دو روز بعد از انفجار، بوى تهوعآورِ باقى ماندهى اجساد در ميان آوار
ساختمان، به قدرى وحشت آور شده بود كه ماسكهاى مخصوص ميان نيروهايى كه در
عمليات نجات شركت داشتند توزيع شد. به نگهبانانى كه در اطراف سيمهاى خاردار و
تورىهاى كشيده شده نگهبانى مىدادند دستور اكيد داده شد كه به طرف هر كس كه به
در اصلى مقر نزديك شد، تيراندازى كنند.
بعد از عمليات، بحثهاى مختلفى پيرامون چگونگى آن، در مطبوعات و مراكز تحقيقى و
پژوهشى پيش آمد. بعضى اطلاعات و معلومات اشاره داشتند كه كاميون از صبح زود در
مكانى نزديك به محل انفجار قرار داشته است و راننده و طراحان اصلى حمله، بسيار
دقيق از وضعيت طراحى و مهندسىِ ساختمان اطلاع داشته، و اين اطلاعات را يك هفته
قبل از عمليات به دست آورده و تكميل كردهاند.
يكى از نكات مهم در اين انفجار، كه كارشناسان آمريكايى را بيشتر از ديگران به
خود مشغول داشته بود، چگونگى موفقيت راننده در گذر از پستهاى بازرسى ارتش
لبنان و آمريكا، در رساندن خود به مقر بود.
تحليل ديگر پيرامون عمليات، اين بود كه راننده، فقط نقش هدايت كاميون را به طرف
هدف بر عهده داشته و به محض ورود به مقر، توسط گروهى كه در نزديكى محل حادثه
مستقر بودهاند، به وسيله دستگاه كنترل از راه دور و بىسيم، چاشنى اصلى زده و
كاميون منفجر شده است.
دلايل بسيارى بر رد اين تحليل و ادعا وجود دارد كه مهمترين آن مىتواند اين
باشد كه با وجود دستگاههاى مخابراتى بسيار زياد و سيستمهاى پيشرفتهى بىسيم
كه آمريكا در اطراف ساختمان قرار داده بود استفاده از دستگاه بىسيم براى زدن
چاشنى، امرى بسيار ضعيف مىنمايد؛ چون اين امكان زياد بود كه تداخل امواج
راديويى مانع از سرعت عمل چاشنى شود.
تحليل ديگرى نيز در اين باره وجود دارد مبنى بر اينكه رانندهى كاميون، براى
اجراى اين حمله يك دورهى آموزشى ديده و خود را براى چنين روزى آماده كرده است
كه پس از انفجار، مادهى «هيكسوژن» بدن او را به طور كامل از بين برده است.
بعد از عمليات
بلافاصله پس از انفجار مقر مارينز، جوّ رُعب و وحشت بر روحيهى نيروهاى خارجى
حاضر در لبنان، به خصوص آمريكايىها سايه افكند. از آن روز به بعد، گزارشها و
تهديدهاى مكررى دربارهى كاميونهاى بزرگى كه به سرعت در حركت بودند، و
رانندههايشان لبخند بر لب داشتند، به نيروهاى مداخلهگر مىرسيد و آنها را در
كابوس مرگ فرو مىبرد.
نيروى دريايى آمريكا، تشكيلات خود را به پناهگاههاى زيرزمينى منتقل كرد و بعضى
از تفنگداران را هم در كانتينرهايى كه با كيسههاى پراز شن استتار شده و به
صورت سنگر در آمده بودند، مخفى كرد.
در نزديكى مقر مارينز، بر ويرانههايى كه تا چندى پيش سرفرماندهى نيروهاى
تفنگدار دريايى آمريكا در بيروت بود، بر روى تابلويى چوبى، به رنگ سرخ نوشته
شده بود: «نزديك نشويد، محل جنايت»!
در همان اولين ساعات پس از انفجار، كارشناسان و متخصصان تخريب و انفجارات به
آنجا شتافتند و خيلى سريع به جمعآورى همهى قطعات هر چند بسيار كوچك ماشين
مهاجم پرداختند؛ بلكه به سرنخى دست پيدا كنند.
پس از حمله به مقرهاى آمريكايى و فرانسوى، رعب و وحشت عجيبى بر ديگر نيروهاى
خارجى حاكم شد. در جادهاى كه از منطقهى شيعيان جنوب بيروت مىگذشت و به
فرودگاه و مقر مارينز منتهى مىشد، نيروهاى ايتاليايى و انگليسى بيمارستانى بر
پا كرده بودند كه برخى نيروهاى مسلمان به هنگام درگيرى، از آنجا امكانات پزشكى
مىگرفتند. هر گاه مسئولين بيمارستان از ارائهى خدمات پزشكى ممانعت مىكردند،
نيروهاى مسلمان با تبسمى معنا دار خطاب به آنان مىگفتند: دوست داريد مثل
آمريكايىها، يك ماشين برايتان هديه بفرستيم؟
آنها نيز بى درنگ پاسخ مىدادند: «نه... نه... هر چه مىخواهيد ببريد... فقط
ماشين نفرستيد.»
با گذشت چهار روز از حادثهى مرگبار، عمليات روانى و ايجاد ترس و ناامنى در
ميان نيروهاى آمريكايى، همچنان ادامه داشت و آنان را دچار ناراحتىهاى روانى و
عصبى مىكرد.
سحرگاه روز پنجم،اين شايعه قوت گرفت كه يك كاميون حامل مواد منفجره، در حال
حركت به طرف يكى ديگر از مراكز تجمع نيروهاى آمريكايى در اطراف فرودگاه بيروت
است. بلافاصله تفنگداران دريايى،وحشتزده و مبهوت، به حال آماده باش در آمدند؛
به دنبال آن، گروههاى گشت مشترك ارتش لبنان و آمريكا، در اول جادهى فرودگاه
بهگشتزنى پرداختند و با ايجاد پستهاى ثابت بازرسى، كليه اتومبيلها و به
خصوص كاميونهايى را كه در آن جاده در حال تردد بودند، مورد تفتيش و كنترل دقيق
قرار دادند. اين چندمين بارى بود كه نيروهاى آمريكايى، با پخش چنين شايعاتى،
هراسان به خارج از پايگاههاى خود هجوم مىبردند.
از نيروهاى غربى، فقط ايتاليايىها در منطقه شيعه نشين «برج البراجنه» مقر
داشتند كه برخورد آنان با مردم نسبت به آمريكايىها خيلى بهتر بود. به همين
دليل هيچ گونه عملياتى عليه آنان انجام نشد؛ به جز چند مورد حمله براى تصاحب
سلاح و مهمات.
بازتاب
پس از حمله به مقر مارينز، وزارت خارجه و تجّار آمريكايى، به منظور مقابله با
تهديدات فزاينده عليه آمريكا در كشورهاى مختلف، يك گروه موسوم به «شوراى مشورتى
و امنيتى ماوراء بحار» تشكيل دادند.اين گروه كه در گزارش راديو آمريكا از آن به
عنوان گروه ضد تروريستى ياد شده بود، قصد داشت با تبادل اطلاعات، از حمله به
سفارتخانههاى آمريكايى و شركتهاى خصوصى اين كشور پيشگيرى نمايد.
انفجار مقر مارينز، بسيارى از طرحها و برنامههاى آمريكا براى دخالت هر چه
بيشتر در لبنان را به هم ريخت، و بسيارى از تحليلگران و صاحبنظران را به
اعتراض عليه سياستهاى سردمداران سياسى آمريكا واداشت. رابين رايت در گزارش خود
دربارهى اين عمليات مىنويسد:
«اين حمله، اعتراض و مخالفتى بود بس عجيب و وحشتناك با سياستهاى آمريكا و
نيروهاى چند مليتى. يك بار ديگر مقاومتى كه دستكم گرفته شده بود، اوضاع را
كاملاً وارونه كرد. اكنون فقط اين سؤال مطرح بود كه چه زمانى نيروهاى چند مليتى
از لبنان خارج خواهند شد؟
...اقدام انتحارى، ديگر يك حادثهى محدود و كم دامنه نبود؛ بلكه در حكم يك جنبش
بود كه در مقابله با آن، نه از دستگاه سازمانهاى اطلاعاتى و نه از بر جستگان و
نخبگانِ نظامى ابرقدرت دنياى آزاد، كارى ساخته بود...»
«جورج بال» دربارهى زمينه سازان اين حادثه مىنويسد:
«تصميم ابلهانهى حكومت ريگان در اعزام تفنگداران آمريكايى به سرزمين پركينه و
نفرتِ لبنان، نتيجهاى بسيار اسفانگيز در انفجار مقر مارينز به بار آورد.»
روزنامهى «پِراودا» ارگان «حزب كمونيست» شوروى سابق، پس از اين حادثه نوشت:
«پاييز گذشته كه تفنگداران دريايى آمريكايى به بيروت اعزام شدند، قرار بود براى
يك مدت محدود به منظور جدا نگه داشتن طرفهاى درگير در لبنان عمل كنند؛ لكن
اكنون اين تفنگداران وارد جنگ شده و شهرهاى لبنان را با موشك و گلوله زير آتش
گرفتهاند.
داستان ويتنام بار ديگر در لبنان شروع به شكل گرفتن كرده است.نيروهاى آمريكايى،
روز به روز عميقتر درگير جنگ در كوههاى لبنان ]مناطق مسلماننشين[ شدهاند و
ژنرالها، آزادى بيشترى براى كشتار پيدا كردهاند...»
دولت واشنگتن در اولين ساعات، سعى كرد در مقابل كشتار تفنگداران دريايىاش
عكسالعمل تندى نشان دهد. رونالد ريگان،رئيسجمهورى آمريكا، در حالى كه سخنانش
از شبكهى سراسرى تلويزيونى پخش مىشد خطاب به گروهى از خبرنگاران گفت:
«مسببين اين حادثه بايد انتقام پس بدهند و پس خواهند داد. ما نبايد اجازه دهيم
كه جانيان بينالمللى و مزدوران آدمكش آنها، صلح و امنيت را بهخطر
بيندازند... ما هرگز نبايد بگذاريم كسانى كه خواهان خروج ما از لبنان هستند،
كنترل اين منطقهى حياتى را دوباره در دست بگيرند».
ژنرال «جان ويسى» فرمانده كل نظامى آمريكا در منطقه، اخطار كرد: «كسانى كه باعث
و بانى اين حادثه در مقر سپاه صلح بودهاند، از انتقام مصون نخواهند ماند...».
«ملك فهد» پادشاه عربستان، اين عمليات را به عنوان يك اقدام بيهوده محكوم كرد و
گفت: «اين حادثه براى ما دردناك بود؛ همه از تلفات آمريكايىها و فرانسوىها
آگاهيم و اميدواريم قدرتهاى بزرگ درك كنند كه اين انفجارات، مبيّنِ يك اقدام
شخصى است».
در آمريكا، جستجو براى يافتن عاملين انفجارها، در هر جا به روال خودش ادامه
داشت. در كنگره، و در وزارت دفاع، تحقيقات رسمى روى ساختار فرماندهى نظامى و
تدارك امنيتى و حراستى مقر تفنگداران، در جريان بود.
در گزارش كنگرهى آمريكا، بيشترين مسئوليت را متوجه سرهنگ «تيموتى جى.گرانتى»
فرماندهى نيروهاى مارينز دانسته بودند؛ زيرا تداركات امنيتى مقر ناكافى بوده و
اشتباهات بزرگى از نظر موقعيت مكانى محل و همچنين سلسله مراتب فرماندهى وجود
داشت.
در بررسىها، اين نظر غلبه داشت كه هيچ گونه پيشبينى و تداركات امنيتى، حراستى
نمىتواند جلوى كسى را كه از جانش گذشته است و مىخواهد عمليات انتحارى
(شهادتطلبانه) انجام دهد، بگيرد. نه تحقيقات و بررسىهاى آمريكايىها و نه
تلافىجويىهاى فرانسوىها و اسرائيلىها، هيچ كدام به نتيجهاى نرسيد.
آمريكايىها به اين قناعت كردند كه واقعيت را بپذيرند و به جستجوى عوامل حادثه
بپردازند. «رابين رايت» دربارهى مقصرين و عوامل انفجار مارينز مىنويسد:
مقصرها و افراد مشكوك در درون ارتش شناخته شدند و براى آنها مجازات و تنبيهاتى
در نظر گرفته شد؛ ولى اين اقداماتِ داخلى و مقطعى، خود دليلى بر اين امر بود كه
ايالات متحدهى آمريكا و همفكران غربىاش، هنوز ابعاد اين پديدهى جديد را
نشناختهاند.
... سرگرد باب جُردن يكى از مجروحين حادثه با لباسكار خونآلودش، انبوه تير
آهنهاى خم شده و قطعات خرد شده بتون را كه دقايقى پيش از آن، محل زندگى و كار
يك واحد نيروى دريايى بود، كنار مىزد. جردن،با خشمى تبديل شده به بغض گفت:
چنين حمام خونى بعد از جنگ ويتنام نديدهام. در حقيقت اين بزرگترين فاجعه براى
ارتش آمريكا بعد از جنگ ويتنام بود.
«روبرت فيسك» در «ويلات وطن» گزارش كاملى از آنچه در مقر مارينز اتفاق افتاد و
او و همكارانش شاهد وقايع بعد از آن بودهاند، ارائه داده است كه به بخشهايى
از آن اشاره مىشود:
هنگامى كه سراسيمه خود را به محل انفجار رسانديم، تعجب كردم.پيش از اين،
ساختمان مارينز در حصار سيمهاى خاردار و موانع قرار داشت و حفاظت مىشد. با
تعجب از دوستم پرسيدم كه مقر نيروهاى آمريكايى كجاست؟ او متعجبتر از من، به آن
سوى سيمهاى خاردار جلويمان اشاره كرد و گفت: ساختمان كاملاً محو شده است. در
آن سوى دودها و خاكها. واقعاً چه طور چنين چيزى ممكن است؟ ساختمان، ديگر وجود
ندارد.
جلوى مقر ويران شده، جوان 18 سالهى آمريكايى از نيروهاى مارينز در سنگرى
نگهبانى مىداد. از كنار او رد شديم و به داخل مقر وارد شديم. در حالى كه پاى
خود را روى تكههاى درختان قطع شده و ويرانهها مىگذاشتيم، به ميان دود رفتيم.
در مقابلمان بدنهاى تكهتكه شدهاى با لباس نيروهاى مارينز افتاده بودند. هر
كدام از سربازها، آسيبى ديده و يا اندامش متلاشى شده بود. دوستم وحشتزده فرياد
زد: «آخر چه كسى توانسته چنين كارى انجام دهد؟
سه نفرى كه جلويمان بودند، نگاهى حزنانگيز به ما انداختند. آن كه از همه
كوچكتر و كم سن و سالتر به نظر مىرسيد، گفت: يك جوان با كلّى مواد منفجره با
يك كاميون آمد، با آمدن او، همه چيز متلاشى شد... .
جيپى نظامى در مقابلمان ايستاده بود كه در كنار آن، بدن ده سرباز و چه بسا
بيشتر بر روى زمين، در يك صف واحد دراز كش شده بودند. انگار نمايش يا
جشنوارهاى اجرا مىشد! چهرهى سربازهاى مرده، با پارچه و يا مشمع پوشيده بود و
پاهايشان را غبارى سياه از انفجار گرفته بود.سرِ يكى از آنها بيرون بود؛ ولى
لايهاى از گِل سياه روى آن را گرفته بود. دهان او باز بود و پندارى در حال سخن
گفتن است؛ ولى تكهاى از سر او متلاشى شده بود و هيچ حركتى نمىتوانست بكند.
بر روى اجساد قربانيان، تابلوهاى سفيد رنگ كوچكى گذاشته بودند كه مشخصات هر
كدام بر رويش نوشته شده و او را معرفى مىكرد. اين احساس بهمن دست داد كه
همهى اينها حاصل انفجارى عظيم در انبار مهماتى بزرگ است.
گاه و بىگاه صداى انفجار و شليك تيرى به گوش مىرسيد. با هر صداى انفجار، سه
نفر از نيروهاى مارينز كه اطراف ما بودند، هراسان و سريع بر روى زمين دراز
مىكشيدند و از ما نيز مىخواستند تا مثل آنها خيز برويم.
همراه با سربازى كه چهرهاش از ديگران جوانتر نشانش مىداد، عقب آمبولانس سوار
شديم. در داخل ماشين، سربازى جوان را ديديم، در حالى كه اسلحهاى در يك دستش
بود، با دست ديگر اشكهايش را پاك مىكرد؛ ولى سعى مىكرد جلوى گريهاش را
بگيرد. يكى از دوستان خبرنگارم را كه ديدم، در رابطه با انفجار گفت: راننده،
كاميون را به طرف دروازهى جنوبى ساختمان رانده و قبل از آنكه به ساختمان اصلى
مقر برسد، در را شكافته، كاميون را منفجر كرده و ديوارها را بر روى هم پرتاب
كرده است.
صداهاى مختلف انفجار به گوش مىرسيد. بعضى از آنها خفيف و دور بودند. دو سرباز
ديگر از نيروهاى مارينز را از زير آوار درآورده و بر روى برانكارد گذاشتند.
دستِ يكى از آنها از برانكارد آويزان بود، و در حال انتقال،به طرز وحشتآورى
به آهن پارهها و شيشه شكستهها كشيده مىشد...
آتشفشانى به قدرت 4000 پوند مواد منفجره بناى عظيم تشكيل شده از هزاران كيلو
سيمان، شن و ميلههاى مفتولى فلزى را درهم كوبيده بود. يكى از نيروهاى مارينز
گفت كه تعداد كشتهها بالغ بر 60 نفر مىباشد؛ ولى او به خوبى مىدانست كه
تعداد كشتهها صدها نفر است.
نيروهاى مارينز، سوار بر ماشينها و مسلح، به حفاظت و گشتزنى در اطراف مقر
مشغول بودند. مقرى كه دود از آن برمىخاست و ديگر هيچ چيزى باقى نمانده بود كه
قابل حفاظت باشد.
دروازهى آهنى كه راننده كاميون از آن گذشته بود، به صورت تكهپارههاىآهن در
اطراف پراكنده شده بود. انفجار، درختهاى اطراف را تكهتكه كرده و چوب و
برگهاى سبز، سياه شده، بر روى زمين پراكنده بودند. كاغذ پارههايى كه تا كمى
پيش از آن، عنوان «سند» داشتند و هر كسى قدرت و جرأت دسترسى به آنها را نداشت،
در اطراف مقر و آوار پراكنده بودند و دستخوش باد اين سو و آنسو مىشدند. اسناد
سرى دربارهى اماكن استقرار تيراندازان، تعليمات و آموزشهاى صعود با
هلىكوپتر، سربرگهايى از قواى مارينز و نامههايى از آمريكا خطاب به افراد،
پخش بود. بين كاغذها، نامهاى آبىرنگ از «كاروليناى جنوبى» به چشم مىخورد كه
هنوز باز نشده و معلوم نبود متعلق به كداميك از اين اجساد متلاشى شدهاست.
در آن ميان، صفحه 22 از پرونده سرّى مارينز ميان آوار به چشم مىخورد كه حاوى
دستورالعمل وزارت دفاع آمريكا دربارهى روابط دوستانه بين نيروهاى مارينز و
شهروندان لبنانى بود كه در آن آمده بود: شما نبايد بگذاريد كسى متوجه شود در
آنجا چه مىكنيد. اين اعلام بايد به همه نيروهاى مارينز ابلاغ شود.
بر روى ريشههاى درختى قطع شده، نسخهاى از مجلهى واحد مارينز به نام «اسكاپ
روت» مورخ 1362/6/24 ه.ش (15 سپتامبر 1983م) حدود سه هفته قبل به چشم مىخورد؛
در صفحهى دوم آن مقالهاى از «مايلزبوردين» باعنوان «مردم به نيروهاى مارينز
اعتماد دارند» ديدم. او در آن مقاله، دلايلى براى گفتههاى خود آورده و نوشته
بود: «هنگامى كه به منطقهى «حىاَّلسلُّم» (منطقهى شيعه نشين جنوب بيروت)
رفتم و از وضعيت زندگى آنان اطلاع و آگاهى كسب كردم كه چه بر آنها مىگذرد،
دريافتم كه غذا براى گرسنگان و لباس براى فقرا و نظر بر چهرهى اطفال و درك
كردن آنها، چارهى نجات آنان از مرگ، ويرانى و فقر نيست. ما پس از مدتى كوتاه
اين وطن را ترك خواهيم كرد و به وطن خودمان كه پر است از نعمت مىرويم؛ ولى
مردم لبنان الان در وطنشان هستند. لبنانىها به ما اعتماد دارند و مطمئن هستند
كه ما مىتوانيم صلح و آرامش را به آنها برگردانيم و وضعيت اقتصادى آنان را سر
و سامان دهيم و شهرها و خانههايشان و زندگى آنها را دوباره احيا كنيم و به
لطف تلاش و كوشش ما، چنين روزى خواهد آمد و لبنان همچون آمريكا، از آسايش و
آرامش بهرهمند خواهد شد».
اين نوشتهها به واقع از جنون نويسندهى آن ناشى مىشد. اين اوراق و كاغذ
پارهها، بالاى آوار و ويرانههاى مقر در چرخش و پرواز بودند.
يكى از مردان قواى مارينز را ديدم كه به طرف درختى شكسته رفت؛ روى تنهى آن
نشست و در حالى كه اسلحه در كنارش بود (ظاهراً حمل اسلحه در هر حال از واجبات
نظامى در اينجا بود) يكى از افسران به طرفش رفت و در حالىكه دستش را براى
دلجويى و غمخوارى بر شانهى آن سرباز مىگذاشت، رو به ما،جمع خبرنگاران و
عكاسان كرد و گفت: شما از حال و روز ما عكس مىگيريد... اشكالى ندارد، ولى از
جنازهها عكس نگيريد. به شما گوشزد مىكنم و مىخواهم در نظرتان باشد. آنجا
اشخاصى هستند كه مايل هستند عصبانيتشان را بر سر كسى خالى كرده و به سوى شما
تيراندازى كنند. آنجا غم و اندوه و عصبانيت حاكم است.
ناگهان يكى از سربازان با حالتى روانى فرياد زد: راه را باز كنيد... آنها در
راه هستند... به سوى ما... آنجا كاميونى است در حال آمدن به سوى ما... پناه
بگيريد...
نيروهاى بهت زدهى آمريكايى، دچار حالت روانى شده و هر كدام در گوشهاى فرياد
زده و گريه مىكردند. بعضى از آنها، حيرت زده، سكوت كرده،در كنارى نشسته و به
تكههاى بدن سربازان خيره شده بودند. انگار خبر نداشتند چه شده است.
بعد از اين حادثه، گزارشهاى زيادى مبنى بر تهديد پايگاههاى آمريكايى مىرسيد؛
حتى گزارشهايى مىآمد مبنى بر اينكه از طريق هوا حملاتى به ناو «كندى» انجام
خواهد شد. اين گزارش، آمريكايىها را خيلى ترساند. گفته شده بود كه هواپيماهاى
كوچك بدون سرنشين، حامل بمبهاى قوى، به اين حمله اقدام خواهند كرد. به همين
دليل تمام ضد هوايىهاى ناوگان آمريكا در سواحل لبنان، در آماده باش كامل به سر
مىبردند. هواپيماهاى «اف 16« نيز مدام در حال آماده باش بودند كه همين امر،
ميليونها دلار خرج براى آمريكا در برداشت. نيروهاى آمريكايى مىگفتند كه در
لبنان با «اشباح» در جنگ هستند.
در ميان نيروهاى مداخلهگر كه با عنوان حافظ صلح متشكل از كشورهاى آمريكا،
انگليس، فرانسه و ايتاليا، به لبنان آمده بودند، نظاميان آمريكايى و فرانسوى،
بيشترين دشمنى و عداوت را در ميان مردم، نسبت به خود ايجاد كردند. برخوردهاى
وحشيانهى نيروهاى گشتى آنان با مسلمانان، به خصوص در مناطق شيعه نشين
«بُرجالبَراجِنِه»، «ضاحيه» و «حيّالسّلّم» در جنوب بيروت، موجب بروز
درگيرىها و حملات بسيارى از جانب مسلمانان به سوى آنان شد.
بر خلاف آمريكايىها و فرانسوىها، نيروهاى انگليسى و بيشتر از آنان
ايتاليايىها، سعى مىكردند از درِ دوستى و جلب محبت وارد شوند و به هر وسيله
كه شده اعتماد مردم را به خود جلب كنند. ايجاد پستهاى اورژانس و درمانگاه
پزشكى در مناطق مسلماننشين توسط نيروهاى ايتاليايى و همين طور عدم حضورشان در
برخورد و درگيرى مستقيم با مردم، از جمله عاقلانهترين كارهاى آنان در بيروت
بود؛ چه بسا همين امر باعث شده بود تا گروههاى مهاجم، آنان را از فهرست اهداف
نظامى و حملات شهادتطلبانهى خود حذف كنند كه اين را مىتوان به حسابخوش
شانسى قواى نظامى ايتاليا و انگليس گذاشت.
با اين وجود، پس از انفجار مقرهاى نيروهاى فرانسوى و آمريكايى،نظاميان ايتاليا
و انگليس نيز، هر لحظه در اضطراب و هراس به سر مىبردند و انتظار حملهاى مشابه
را عليه مقر خود مىكشيدند. اين مسئله باعث شد تا پس از حادثهى مارينز،
سردمداران حكومتهاى انگليس و ايتاليا، درصدد بررسى طرح خروج نيروهاى خود از
لبنان برآيند. «روبرت فيسك» در اينباره مىنويسد:
انفجار مقر مارينز و فرانسوى براى گروههايى بود كه مستقيماً در جنگ واقعى
دخالت كرده بودند. آمريكايىها با گلوله باران شهرها به وسيلهى توپهايشان، و
فرانسوىها توسط بمبارانهاى هوايى، در اين جنگ وارد شدند.چند ثانيه پس از
انفجارها، ژنرال «آنجيونى» فرمانده نيروهاى ايتاليايى حافظ صلح در بيروت، صدها
نفر از قوايشان را در اطراف مقر خود در منطقهى شمالى جادهى فرودگاه بيروت،
مستقر كرد؛ در حالى كه استحكامات و موانع زيادى از جمله اسلحههاى اتوماتيك نصب
شدند كه به طرف هر كاميونى كه ازنزديكى شان مىگذشت، نشانه مىرفت. آنجيونى به
ما گفت: «ما منتظر بوديم تا نوبتمان برسد. انتظار مىكشيديم و فقط انتظار
مىكشيديم. شما نمىتوانيد تصور بكنيد كه ثانيههاى سختِ انتظار، چگونه بر ما
سپرى مىشد. آيا شما فكر مىكنيد آنان به اين دليل مقر ما را مورد حمله انفجارى
قرار ندادند كه ما عليه نيروهايشان وارد جنگ نشده بوديم؟ گمان نمىكنم اين گونه
باشد! ما منتظر بمبى بوديم كه مىخواست به سمت ما بيايد. با اينكه به سمت ما
نشانه نگرفتند، ولى اين ترس و گمان هر گز از ذهن ما دور نبود كه هر لحظه ما را
بزنند. نمىدانم چهقدر انتظار كشيديم، ولى سپس فهميديم كه نخواهند آمد. شايد
دليلش اين بود كه در لحظات آخر، راننده نتوانسته است چرخهاى ماشين خود را باد
بزند»!!.
عاملين عمليات
بلافاصله پس از انفجار، نظرات و تحليلهاى مختلفى دربارهى عاملين حادثه، در
ميان سردمداران دولتهاى غربى و همچنين رسانههاى گروهى و مطبوعات جهان ارائه
شد. آمريكا كه خود را ابر قدرت شكست ناپذيرغرب مىدانست و اطمينان داشت هيچ
گروه و سازمانى جرأت و جسارت چنين عملياتى عليه منافع غرب را ندارد، الاّ دشمن
شمارهى يك آن، يعنى شيعيان و ايران، بدون هيچ درنگى اولين انگشت اتهام را به
سوى دولت ايران و گروههاى نظامى شيعى طرفدار ايران، سپس سوريه و به دنبال آن
در احتمالات بسيار ضعيفى شوروى، به عنوان حامى عاملين انفجارات، نشانه رفت.
تا پيش از پيروزى انقلاب اسلامى ايران، آمريكا هر گونه تهديد و حمله به منافعش
را به ابر قدرت شرق، دولت كمونيستى شوروى نسبت مىداد؛ ولى با سقوط رژيم
ديكتاتورىِ شاه وابسته به آمريكا در ايران،سردمداران غرب، قدرت عظيم و جديدى به
غير از شوروى در برابر خويش يافتند. به همين لحاظ به جاى اينكه حملاتى نظير
انفجار مارينز را نتيجهى اعمال نظاميانش در لبنان و عكسالعمل تند شيعيان
منطقه بداند، بهسرعت آن را به ايران و طرفداران انقلاب اسلامى نسبت داد. نگاهى
اجمالى به نظرات مختلف در اين باره، بيان كنندهى گوشهاى از تحليلها و
اتهامهاست. «ويكتور استروفسكى» در كتاب «راه نيرنگ» در اين باره نوشته است:
«چند روز بعد از انفجار مقر مارينز، اسرائيلىها ليستى مركب از نام 13نفر را كه
مىگفتند به جريان بمبگذارى مرتبط بودهاند، در اختيار سازمان «سيا» گذاشتند.
اين ليست شامل نام مقامهايى از سرويس اطلاعاتى سوريه،ايرانيانِ ساكن دمشق، و
علامه محمد حسين فضلاللَّه بود...»
هفتهنامهى «تايم»، چند روز پس از انفجار نوشت:
«يكى از گروههايى كه ادعا مىكرد مسئوليت اين عمل به عهدهى اوست، يك گروه
نامشخص طرفدار ايران بود كه از مسلمانان شيعهى وفادار به آيتاللَّه خمينى
تشكيل مىگرديد.»
«يان بلك» و «بِنى موريس» در كتاب «جنگهاى نهانى اسرائيل»، پيرامون اين مسئله
نوشتهاند:
«ويليام كِيسى رئيس وقت سازمان جاسوسى سيا كه منابع موساد و روش پيچيده و نيز
عمليات غلطانداز جاسوسى آن را مىستود، از ناهوم آدمونى رئيس وقت سازمان جاسوسى
اسرائيل خواست كه در اين رابطه به رسيدگى و تحقيق بپردازد. اسرائيل به سرعت رد
پاى بمب گذارى را به سوريه و ايران نسبت داد».
«رابين رايت» نيز در كتاب «الغضب المقدس» دربارهى متهمين اين حادثه، مدعى شده
است:
«از گروه يا گروههاى مسئول اين اقدامات، اطلاعى در دست نبود. آنها طى
تلفنهاى ناشناس، خودشان را عضو جهاد اسلامى يا جنگ مقدس مىناميدند؛ ولى اين
كارها به مسلمانان شيعه نسبت داده مىشد».
آمريكا و ديگر كشورهاى غربى، با شك و ترديد در جستجوى رهبران و اعضاى اين جنبش
و همچنين شناخت ساختار اين نيروى مبارز مخفى برآمدند. آنها براى رسيدن به اين
هدف و يافتن كليد معماى شناخت اين پديده، به نام آن و يا قرائن فراوان موجود
ديگر، كارى نداشتند و اين به معناى «انتظار وارد آمدن تلفات و كشتههاى بيشتر»
بود.
تشخيص اينكه چه قدرت يا گروهى مسئول اين اتفاقات است، و بهصورت يك نيروى
ناپيدا و نامرئى در پس پرده، اين كشتارها را طراحى و اجرا مىكند، بسيار مشكل
بود.
با وجود همهى صحنهسازىها و جوّسازىها در افكار عمومى، و با وجود شايعه
پراكنىهاى گسترده، دلايل كافى و قانعكنندهاى به دست نيامد.
اكيپهاى كارشناسى و متخصصين امور جنايى و كشف جرم اعزامى از سازمان اف.بى.آى
در جستجو و بررسىهايشان در محل حادثه، همچون مورد انفجار شش ماه قبل در محل
سفارت آمريكا در بيروت، شواهد مثبت و قابل استنادى پيدا نكردند؛ البته «كاسپار
واينبرگر» وزير دفاع آمريكا پيشاپيش نتيجه را به دست آورده و پيشداورى كرده
بود. وى در اين باره گفت: «دلايلى وجود دارد كه نشان مىدهد ايران در اين
انفجارها دست داشته است».
وى همچنين در يك مصاحبهى تلويزيونى كه ساعاتى پس از انفجار انجام شد، سوريه و
نيز تأمين كنندهى سلاح آن، يعنى اتحاد شوروى را هم در اين حادثه دخيل دانست.
او گفت: «من نمىتوانم قبول كنم كه شوروى در اين حادثه دست نداشته باشد، آنها
از آب گل آلود خوب ماهى مىگيرند.»
آمريكايىها مثل تير در تاريكى انداختن، هر مخالف و دشمنى را كه در روى كرهى
زمين سراغ داشتند، به دست داشتن در انفجار متهم مىكردند و قضاوتشان بيشتر از
عصبانيّتشان ناشى مىشد تا از اطلاعاتشان. آمريكا و فرانسه، در اثبات اين ادعا
كه اين انفجارات به صورت توطئه و با برنامهريزى قبلى بوده و عاملين آن در حكم
جانى و مجرمند، دچار مشكل شده بودند؛ زيرا تمامى مدارك و شواهد قابل استناد، در
جريان انفجار نابود شده و از بين رفته بود.
در آن ميان، بعضى از تحليلگران غربى، «سيد محمد حسين فضلاللَّه» را رهبر و
هدايت كنندهى حملات انفجارى معرفى كردند؛ و اين در حالى بود كه وى، به شدت اين
گونه عمليات را رد كرده و آن را «انتحار» مىناميد. رابين رايت در اين باره
مىنويسد:
«پس از انفجارات بيروت، علامه فضلاللَّه يك شبه شخصيت مورد توجهى شد و باعث
هراس و وحشت بسيارِ مخالفينِ مسلمانان در منطقه گرديد. شبه نظاميان مسيحى ارتش
لبنان، به قصد توطئه، اين شايعه را پخش كردند كه شب قبل از حملات انفجارى به
مقر آمريكايىها و فرانسوىها،علامه فضلاللَّه طى يك مراسم مذهبى، رانندگان دو
كاميون حاوى مواد منفجره را مورد تكريم و احترام قرار داده و براى موفقيت آنان
دعا كرده است و چهبسا كه همين علامه فضلاللَّه آنها را به اين عمليات تشويق
كرده و اين مأموريت را به آنها داده باشد. كارشناسان و مقامات آمريكايى و
فرانسوى نيز بر روى مسئله تاكيد كردند و اين در حالى بود كه كوچكترين سند و
مدركى براى اين ادعا در دستشان نبود...
خودِ علامه سيد فضلاللَّه، هر گونه ارتباط و اعمال نفوذ مستقيم و نظارت بر اين
حملات را منكر شد و حدود يك ماه بعد از انفجارات بمب، در مصاحبه با خبرنگاران،
به عنوان اولين نفرى كه شايعات موجود دربارهى خودش را تكذيب كرد، گفت: «اين چه
حرفى است كه مىزنند؟ مىگويند من عاملين انفجارها را تقدير و تشويق كرده و
براى آنان دعا كردهام! اين كار نمىتواند يك عمل عاقلانه باشد. دين اسلام
خودكشى را حتى به اين صورت حرام كردهاست؛ ما به اين گونه اعمال اعتقاد و ايمان
نداريم و آن را نفى و رد مىكنيم. در تمام دنيا، شيعيان را لعن و نفرين مىكنند
و نسبت به آنها اهانت روا مىدارند؛ ولى ما كه كارى انجام ندادهايم! من اصلاً
نمىدانم چه كسانى اين كارها را كردهاند. پس از بمباران مناطق مختلف بيروت
توسط اسرائيلىها و فرانسوىها كه به تلافى انفجار و ويرانى مقرهاى آمريكايى و
فرانسوى صورت گرفت، مردم خشمگين و عصبانى آمدند نزد من و خواستند كه به آنها
اجازه بدهم تا از عاملين بمبارانها انتقام بگيرند؛ ولى من آنها را از فكر
انتقام بازداشتم و تاكنون هم اتفاق خاصى رخ نداده است».
سيد فضلاللَّه تا آنجا پيش رفت كه با ادامهى حضور نيروهاى چند مليتى حافظ
صلح در بيروت موافقت كرد؛ به شرط آنكه آمريكايىها و فرانسوىها دست از اِعمال
خشونت برداشته و به داخل پايگاههاى خود باز گردند.
وى دربارهى سازمان جهاد اسلامى كه مسئوليت انفجارات اخير را بر عهده گرفته
بود، اظهار داشت: «جهاد اسلامى شامل گروههاى زيادى است. سازمانهاى اطلاعاتى و
جاسوسى بينالمللى تاكنون نتوانستهاند آنها را شناسايى كرده و يا كسى را به
اين عنوان متهم كنند! اگر چنين سازمان عظيم و وسيعى كه هم در اندونزى و هم در
درياى سرخ و هم در لبنان بتواند عمليات انجام بدهد، وجود داشته باشد، بعيد به
نظر مىرسد كه هيچ سازمان اطلاعاتى و امنيتى نتوانسته باشد و نتواند رد پايى از
آن به دست آورد؛ به همين دليل است كه اعتقاد دارم چيزى به نام سازمان جهاد
اسلامى وجود خارجى ندارد.»
علامه سيد فضلاللَّه، مدتى بعد در مصاحبه با يك روزنامه محلى لبنانى گفت:
«واژه حركت نامرئى وارد فرهنگ سياسى شده است و گروههاى كوچك سعى مىكنند در
پناه اين نام و عنوان به اهداف سياسى خويش دست يابند».
عكسالعملها
روز پنجشنبه 1362/8/26 ه.ش (17 نوامبر 1983 م) مطبوعات غربى، خبرى با اين مضمون
را منتشر كردند:
در ساعت 9/30 ديروز، چهار هواپيماى جنگى اسرائيلى در آسمان لبنان، بالاى
ناحيهاى كوهستانى كه از «زَحله» تا «بعلبك» ادامه دارد، ظاهر شدند. هدف
اينها، دو اردوگاه متعلق به چريكهاى جنبش امل اسلامى سيد حسين موسوى و
پاسداران انقلاب ايران بود. سخنگوى اسرائيل اعلام كرد كه «خلبانان ما يك حملهى
بسيار دقيق به عمل آوردند و حتى مراقب بودند كه به واحدهاى سوريهاى كه در
اطراف بودند، آسيبى وارد نشود.»
ارتش اسرائيل اعلام كرد كه تروريستها را تا آنجايى كه هستند دنبال نموده و
شرايط و وسعت انتخاب را خود تعيين مىنمايند. اين گونه گفته مىشود كه ما آنها
را براى هر عمل تروريستى تنبيه مىكنيم؛ اما با دورى جستن از يك جنگ فرسايشى كه
آنها مىخواهند به ما تحليل كنند. به گفتهى منابع نظامى اسرائيل، اين
بمبارانها يك پاسخ ظريف و دقيق به سوء قصدهاى بيروت و صور بوده است.
اين منابع تاكيد مىكنند كه ما هيچ شكى نداريم كه اين سوء قصدها، در اين
اردوگاهها آماده و فراهم گرديده و توسط تروريستهايى كه از همين اردوگاهها
عازم يك مأموريت بودهاند، به عمل آمده است.
در طى بيشتر از دو هفته، تبادلات داخلى بسيارى بين اورشليم و واشنگتن بوده است
كه اسرائيلىها قانع شده بودند كه نيروهاى آمريكايى چنين عملياتى را عليه
پايگاههاى نظاميان شيعه، براى انتقامگيرى حملات بيروت، به عمل خواهند آورد.
نيروى هوايى اسرائيل، همچنين سرويس اطلاعات نظامى اين كشور،جزئيات دقيق
شناسايىهاى اين دو پايگاه را به آمريكايىها داده بودند.
هنگامى كه اورشليم متوجه شد واشنگتن قصد انجام اين عمليات را ندارد، به خلبانان
اسرائيلى دستور داد كه اين حملهى هوايى را انجام دهند.
روز يكشنبه 1362/11/26 ه.ش (22 ژانويه 1984 م) نشريات اتريش گزارش دادند: «كاخ
سفيد گزارشهاى غير مستقيم مبنى بر اينكه «ناوگان آمريكايى و همين طور قرارگاه
اصلى آمريكايىها در بيروت، در آماده باش كامل قرار گرفته و موشكهاى ضد هوايى
افزايش داده شدهاند را تاييد نمود. حملات هوايى از نوع «كاميكازه» توسط
نيروهاى شيعه آنها را تهديد مىكند.»
روزنامه «واشنگتن پست» نيز در همين رابطه گزارش داد:
«مقامات آمريكا مطمئن هستند كه مأمورين ترور، در هفتههاى گذشته حداقل 6
هواپيماى سَبُك ورزشى (تفريحى) را در آمريكا خريدارى نموده و سپس آنها را قطعه
قطعه كرده و موفق شدهاند به عنوان بستهى ديپلماسى به ايران بياورند. اين
هواپيماها از آنجا به مرز سوريه در شرق لبنان آورده شدهاند. در آنجا با مواد
منفجره پر شده و آمادهى عمليات خواهند گرديد.
وزارت دفاع آمريكا از محل هواپيماها در شرق لبنان اطلاع داشته و بهخود حق
مىدهد كه از اين عمليات جلوگيرى كند.»
روز يكشنبه 1362/11/2 ه.ش (22 ژانويه 1984 م) نشريات غربى خبر دادند كه وزارت
دفاع آمريكا به كليهى هواپيماهاى مسافربرى اعلام نموده كه از پرواز بر فراز
كشتىهاى جنگى آمريكا در سواحل بيروت، خوددارى كنند.
شبكهى تلويزيونى اسرائيل نيز گزارش داد كه كليهى هواپيماهاى مسافربرى كه بر
فراز سواحل لبنان پرواز مىكنند،توسط هواپيماهاى نظامى آمريكا كنترل مىشوند،
تا از اين طريق هواپيماى مهاجمين تحت پوشش هواپيماى مسافربرى نتواند به
كشتىهاى آمريكا نزديك شود و خود را به آنها بكوبد.
براساس گزارشهاى رسيده از واشنگتن، دولت آمريكا در روز جمعه 1362/10/30 ه.ش
(20 ژانويه 1984 م) تدابيرى جهت مقابله با اين جريان، و از جمله عمليات
تلافىجويانه اتخاذ كرده است.
روز شنبه 1362/9/26 ه.ش (17 دسامبر 1983 م) يكى از نشريات چاپ اتريش گزارش داد:
«پس از روزها وقفه، حالا آمريكايىها مىخواهند تدابير شديدى براى محافظت از
خود در قبال موج جديد ترور از خاورميانه، در نظر بگيرند. طبق اطلاع وزارت امور
خارجهى آمريكا، 120 سفارت و كنسولگرى از 240 نمايندگى ديپلماسى آمريكا در
جهان، سنگربندى خواهند شد. سخنگوى وزارت امور خارجه به عنوان مثال به تدابير
امنيتى در مورد كاخ سفيد، وزارت خارجه و نمايندگى آمريكا در سازمان ملل در
نيويورك كه در آنجا ديوارهاى بتونى بسيار قوى كار گذاشته شدهاند، اشاره كرد.
در بعضى نمايندگىها و سفارتهاى آمريكا در خارج، ماشينهاى بزرگ سفارت به
گونهاى در اطراف ساختمان پارك مىشوند كه به خصوص در قسمت ورودى و خروجى، حالت
حفاظ در برابر حملات را داشته باشند.»
يكشنبه شب 1362/10/11 ه.ش (1ژانويه 1984 م) شبكهى تلويزيونى »C.B.S« آمريكا
اعلام نمود كه ايرانِ خمينى مشغول دادن تعليمات به خلبانهاى مشابه «كاميكازه»،
براى حمله به كشتىهاى جنگى آمريكا مىباشد؛ البته حملات به وسيلهى كاميونهاى
حامل مواد منفجره،كماكان مىتواند وجود داشته باشد. طبق گزارش اين ايستگاه
تلويزيونى،در اين اواخر، بسيارى از كاميونهاى ارتش آمريكا در آلمان غربى ربوده
شدهاند، كه در پشت اين ماجرا مىتواند كماندوهاى ايرانى قرار داشته باشند. در
هر صورت نيروهاى حافظ صلح غربى، تدابير امنيتى خود راشدت بخشيدهاند،
اولتيماتوم گروههاى تروريست مسلمان به نام جهاد اسلامى دوشنبه 1362/10/12 ه.ش
(2 ژانويه 1984م) به پايان مىرسد. آنها تهديد كردهاند كه حملات جديد در
صورتى انجام خواهد شد كه آمريكايىها، فرانسوىها، ايتاليايىها و انگليسىها
تا اين تاريخ از بيروت خارج نشوند.
افسران غربىِ نيروهاى حافظ صلح، خود اظهار مىدارند كه اين تهديدات را بسيار
جدى تلقى مىكنند. دستگاههاى خبرىِ غربى همواره بر اين مسئله پافشارى كردهاند
كه ضربات وارده از جانب گروههاى كوچك شيعه در لبنان را به كشورهاى بزرگ از
جمله ايران نسبت بدهند تا از شدت ضربهى روانى وارده بر مردم آمريكا بكاهند.
آنها با پخش اخبار كذب و ساختگى كه بسيار عجيب مىنمود، همچون ربوده شدن
كاميونهاى ارتش آمريكا در آلمان غربى، سعى بر اين داشتند تا هر عمليات مخالف
نيروهاى متجاوز و جنايتكار را به ايران نسبت دهند؛ ولى آنها هيچگونه اشارهاى
به چگونگى انتقال اين كاميونها از آلمان غربى به نقاط ديگر دنيا نكردند.
پس از حملات مرگبار عليه نيروهاى فرانسوى و آمريكايى در بيروت، ايتاليا كوشيد
تا نيروهاى خود را از خطر دور بدارد. سرانجام روز يكشنبه 1( 1362/10/11ژانويه
1984 م) روزنامههاى اتريش نوشتند:
«ايتاليا مىخواهد 2100 نفر نيروى خود را در لبنان را به نصف كاهش دهد. اين
تصميم را وزير دفاع ايتاليا پس از ملاقات با رئيسجمهورى لبنان در بيروت اعلام
كرد.»
همچنين يكى از نشريات اتريش همان روز از قول منابع امنيتى آمريكا گزارش داد:
«وزارت دفاع آمريكا در روزهاى اخير به خاطر فعاليت رو به افزايش نيروى هوايى
ايرانى در منطقهى خليج نگران است.»
بنابر اظهارات اين منابع، پاسداران انقلاب ايران در حال حاضر جهت پروازهاى
خودكشى، عليه كشتىها و ناوگان آمريكا در منطقهى خليج آماده مىشوند.
اين منابع مدعى شدند كه ايران به تازگى حدود 20 جنگنده از نوع «فانتوم» را به
پايگاه بندر عباس منتقل نموده است و هواپيماهاى شناسايى ايران، پرواز خود را بر
فراز تنگهى هرمز كه ناوهاى آمريكايى در آنجا تردد بسيارى دارند، افزايش
دادهاند.
روز دوشنبه 1362/9/21 ه.ش (12 دسامبر 1983م) يك منبعغربى در بيروت تاكيد كرد:
«كماندوهاى انتحارى، مستقيماً توسط ايران تعليم داده مىشوند و براى اجراى موفق
عمليات خود، از پشتيبانى سرويسهاى اطلاعات سوريه و حتى شايد از مشاورين و
اعضاى «كا.گ.ب» (سازمان اطلاعات اتحاد جماهير شوروى) كه در دمشق مستقر مىباشد،
استفاده مىكنند.»
نشريات اتريش دربارهى حمله به مواضع شيعيان نوشتند:
«هدف اين حملات، مواضع شيعههاى مسلح طرفدار ايران در نزديكى شهر بعلبك بود.
اين قسمت از درهى بقاع توسط سوريه كنترل مىشود. در اين حملات 16 جنگندهى
اسرائيلى شركت داشتند. طبق اظهارات اسرائيل، كليهى هواپيماها سالم به پايگاه
خود باز گشتند.
فرمانده ارتش اسرائيل در تلآويو اظهار داشت كه به محل تعليمات نظامى و تجهيزات
ضد هوايى حمله شده است.
افراد سازمان شيعهى امل و حزباللَّه كه در بعلبك مستقر هستند، از طرف اسرائيل
و آمريكا مسئول زدن ضربات به سربازان آمريكايى و فرانسوى در لبنان شناخته
شدهاند. آنها گويا تماسهاى نزديكى با پاسداران انقلاب ايران دارند. اين
حمله، نهمين حملهى هوايى اسرائيل در لبنان از زمان حملهى مهيب در بيروت و صور
در آبان(نوامبر) گذشته مىباشد.»
يكى ديگر از نشريات چاپ اتريش، در تحليلى دربارهى حملهى هوايى اسرائيل به
مواضع شيعيان نوشت:
«نيروى هوايى اسرائيل با شدت فراوان دوباره در لبنان وارد عمل شد.مسلماً اين
حملهى هوايى هدفش شيعههاى تند رويى است كه «جهاد» شان را نه فقط در خاورميانه
گسترش مىدهند، بلكه كماندوهاى انتحارى خود را به سراسر جهان مىفرستند. از
ديدى كه اسرائيل مسائل را مىبيند، مىبايد كشورهاى ذى نفع از اين كار اسرائيل
ممنون هم باشند؛ اما انتخاب زمان اين عمليات قابل تعمق است.در حالى كه در
واشنگتن نظرات مثبت در مورد توافق با سوريه رو به افزايش است و در حالى كه در
لبنان يك توافقنامه در حال شكل گرفتن است، اسرائيل دست به تحرك و مبارزه طلبى
مىزند.
آيا اسرائيل مايل به يك صلح پايدار در خاورميانه مىباشد؟ بدون شك؛اما فقط با
شرايطى كه مورد قبول خودش است. اسرائيل آگاه است كه سورىها مىخواهند با
آمريكايىها در مورد ارتفاعات جولان مذاكره كنند. جولانى كه دمشق به هر كيفيتى
مايل به داشتن آن است؛ ولى اسرائيل هرگز آن را پس نخواهد داد.
پس از اين عمليات، هراس و وحشت عجيبى سران دولتهاى غربى را فرا گرفت. در همين
رابطه، يكى از نشريات چاپ اتريش نوشت:
«موجوديت كماندوهاى انتحارى، عدهاى از سياستمداران غربى و پيش از همه، رئيس
جمهورى آمريكا و فرانسه را بر آن داشت تا تدابير امنيتى را براى حفظ جان خود
افزايش دهند.»
بعضى از منابع و شخصيتهاى سياسى و تحليلگران آمريكايى، در متهم نمودن ايران،
پا را فرا تر گذاشته و مدعى شدند دو رانندهاى كه سوار بر كاميون، مقرهاى
آمريكايى و فرانسوى را منفجر كردهاند «ايرانى الاصل» بودهاند. «رو برت فيسك»
در اين باره مىنويسد:
«ديپلماتهاى آمريكايى مدعى شدند كه هر دو راننده، ايرانى بودهاند و سيدمحمد
حسين فضلاللَّه در محلهى بئرالعبد ( منطقهى شيعهنشين جنوب بيروت و نزديك
مقر تفنگداران دريايى آمريكا) براى آنها مراسم وداع برگزار كردهاست.
من اين مسئله را با علامه فضلاللَّه در ميان گذاشتم كه وى به شدت آن را نفى
كرد. همين طور با دهها تن از رزمندگان شيعه نيز صحبت كردم و اين مسئله را
پىگير شدم؛ ولى همهشان ايرانى بودن رانندهها را تكذيب كردند و به كلى منكر
چنين قضيهاى شدند. در گفتوگوهاى خودم با رزمندگان شيعه، از بعضى از آنها
پرسيدم كه آيا ضرورتى داشته است كه رانندهها با سيد فضلاللَّه وداع كنند و او
برايشان دعا كند؟ همهى آنها معتقد بودند كه آنها در راه خدا رفتهاند و
نيازى به تأكيد و تاييد از جانب سيد فضلاللَّه نبوده است؛ چرا كه آنها
مىدانستند و اعتقاد كامل داشتهاند كه بهشت زير سايهى شمشيرهاست.
... با وجود تلاش شديد و بسيارِ سازمان سيا، و تحقيقات رسمى در اطراف اين
انفجارات، و آنچه در اخبار از واشنگتن مىرسيد، و همين طور ادعاها و اعتقادات
ريگان كه آن را تروريسم دولتى مىناميد، تا امروز آمريكا از تحقيق و تفكر
دربارهى اين عمليات و شناسايى هويت رانندهها و كسانى كه مستقيماً در اين
عمليات انتحارى نقش داشتهاند چيزى عايدش نشده است.
با توجه به اطلاعات دوستان شيعهام در ميان رزمندگانى كه بيشتر آنان با
حزباللَّه لبنان ارتباط دارند، اين گونه دريافتم كه همهى آنها معتقدند كه
رانندههاى كاميونها لبنانى هستند و به هيچ وجه ايرانى نبودهاند و به هر حال
آنها مسلمان بودهاند و فرقى بين سنى و شيعه بودن در اين امر نيست و همه،آنها
را شهيد مىدانند.
جالبتر از همه اين بود كه يكى از دوستان رزمندهى لبنانىام به من گفت:خوب است
اين راهم بدانى كه حتى تصاوير آن دو شهيد در ميان عكسها و پوسترهاى ديگر شهدا،
بر ديوارهاى منطقهى مسلمان نشينِ غربِ بيروت نصب شده است؛ ولى هيچ اشارهاى به
هويت اصلى آنها و يا نحوهى شهادتشان نشدهاست؛ تنها چيزى كه در پايين عكس
آنان نوشته شده اين است: شهادت در منطقهى شيعهنشين بيروت در نبرد عليه دشمنان
اسلام كه اين جمله در پاى اكثر تصاوير شهداى مسلمان لبنانى به چشم مىخورد.»
امين جميل، رئيس جمهورى لبنان، در تلگراف تسليتى كه براى رونالد ريگان فرستاد،
نوشت:
«به نام خود و ملت لبنان، تأسف عميق خود را از اين حوادث اعلام مىكنم... به
خانوادهى شهداى مارينز تسليت ما را برسانيد؛ چرا كه اين حادثه براى آنها
مصيبت بسيار سختى است. فرزندان شجاع آنان براى دفاع از آزادى و دموكراسى در خاك
كشور ديگر بر زمين افتادند و براى حفاظت از آزادى و دموكراسى در لبنان كشته
شدند.»
راديو دولتى ليبى، پس از انفجار مقر آمريكايىها و فرانسوىها، ضمن تاييد اين
حملات، اعلام كرد: «اين عمليات عكسالعمل مثبتى بود از سوى نيروهاى مبارز لبنان
به سياستهاى تجاوز كارانهى آمريكا در لبنان.»
«عبدالحسين ابومِيزَر» عضو كميتهى احزاب سازمان آزادىبخش فلسطين، هر گونه
ارتباط ساف با اين حادثه را رد كرد.
روزنامهى گاردين به نقل از واشنگتن پست، دربارهى نقش ايران در اين حادثه
نوشت:
«مسئولين سفارت ايران در بيروت مىتوانستهاند قبل از سوء قصدى كه يكشنبه عليه
گروههاى آمريكايى و فرانسوى در بيروت به عمل آمد، در جريان بوده باشند.» اين
روزنامه، نظر مسئولين دولت آمريكا را شرح مىدهد كه به گفته آنها بعضى از
ايرانىها مىتوانستهاند به خوبى در جريان اين حوادث بوده باشند و اين برطبق
فعاليتهاى ايران در بيروت كمى قبل از دو سوء قصدى كه تقريباً 200 كشته و مفقود
داشته است، مىباشد.»
روزنامهى «مالين» چاپ فرانسه، روز پنجشنبه 1362/9/10 ه.ش (1دسامبر 1983م) از
قول مقامات امنيتى آمريكايى مدعى شد كه سازمان اطلاعات مركزى آمريكا سيا مطمئن
شده است كه 20 نفر ايرانى توسط سرويس امنيتى سوريه براى انجام عمليات عليه
آمريكا و فرانسه در بيروت تعليم داده شدهاند و همين گروه مسئول حمله كاميون پر
از مواد منفجره به ساختمان ستاد مشترك فرماندهان اسرائيل در شهر صور در جنوب
لبنان بوده است.
«سازمان امل اسلامى» منشعب از «جنبش امل» يكى از گروههاى شيعهاى بود كه مورد
اتهام قرار گرفت و مسئولِ آن «سيد حسين موسوى» (ابوهشام) عامل اصلى و طراح
انفجارات معرفى شد. رابين رايت در اينباره مىنويسد:
«يك هفته پس از انفجار مقر مارينز و پايگاه فرانسوىها، آمريكا انگشت اتهام خود
را روى سيد حسين موسوى رئيس سازمان امل اسلامى گذاشت و او را عامل اصلى معرفى
كرد؛ زيرا از قرار معلوم وى تحت حمايت ايران و با موافقت سوريه فعاليت مىكرد.
ولى ابوهشام، با وجودى كه هر گونه دخالت و ارتباط با انفجارات بيروت را رد
مىكرد، اقدام كنندگان به چنين حملاتى را ستود و گفت: من اين كار درست را تاييد
مىكنم و آن را حق شرعى و قانونى ملت لبنان مىدانم و در مقابل ارواح مطهر
شهدايى كه اين دو عمليات را انجام دادهاند، سر تعظيم فرود مىآورم.
موسوى همچنين تأكيد كرد: ايران به هيچ وجه با حادثهى بيروت كوچكترين ارتباطى
ندارد. طوفان انقلاب اسلامى، امواج انقلابى جديد را به وجود آورده است كه
آمريكايىها و فرانسوىها را از لبنان بيرون خواهد كرد و اين امواج به زودى
اسرائيل را هم از بيروت و لبنان بيرون خواهد كرد.»
ابوهشام، بعدها اين گونه اظهار عقيده كرد: «وقتى آمريكا ملت ما را مىكشد، پس
ملت من هم بايد آمريكايىها را بكشد. ما اين را گفتهايم كه اگر دفاع از خود و
مقاومت در برابر فشارهاى آمريكا، اسرائيل و فرانسه تروريسم است، پس ما تروريست
هستيم. اين راه، خط خون است. راه سرخ شهادت. هنگامى كه براى خدا جهاد مىكنيم و
از مظلوم دفاع مىكنيم، اگر مرگ پيش بيايد، براى ما آنقدر آسان است كه مثل يك
سيگار كشيدن مىماند».
آمريكايىها در راستاى متهم كردن همهى مخالفين خود، «جنبش امل» به رهبرى «نبيه
برّى» را نيز در مظان اتهام قرار دادند، كه او به سرعت عكسالعمل نشان داد و
براى رهايى از اين اتهام بزرگ و سنگين، مطلب جالبى عنوان كرد. رابين رايت در
اين مورد نوشته است:
«سفارت آمريكا، نبيه برى رئيس جنبش امل را متهم اصلى اين عملياتها اعلام كرد
كه در پشت پردهى حملات قرار دارد؛ ولى نبيه برى به شدت اين موضوع را نفى كرد و
گفت كه او حتى مراتب تسليت و همدردى خود را در اين باره به يكى از ديپلماتهاى
آمريكايى كه نمىخواهد نامش فاش شود، تقديم كردهاست».
جوون كوولى نيز در كتاب «الحصاد» دربارهى عاملين انفجارها نوشته است:
«رانندهى كاميون، وابسته به فدائيون انتحارى حسينى بوده است. سازمان جهاد
اسلامى در تماس با يك نشريه در بيروت گفت: ما سربازان خدا هستيم. ما طالبين مرگ
هستيم. تا هنگامى كه نيروهاى خارجى از لبنان خارج نشوند، خشونت تنها راه ماست.
ما اين توانايى را داريم كه از لبنان، ويتنام ديگرى بسازيم. ما لبنانى هستيم و
از اوامر قرآن پيروى مىكنيم».
رابين رايت نيز دربارهى سازمان جهاد اسلامى كه خود را مسئول حملات شهادت
طلبانه معرفى كرد، نوشته است:
چند ساعت پس از دو انفجار، مرد ناشناسى به آژانس خبرگزارى فرانسه در بيروت تلفن
كرد و به زبان عربى كلاسيك و به نام گروه ناپيدا و اسرارآميزِ جهاد اسلامى،
گفت: ما جنداللَّه هستيم، ما نه ايرانى هستيم و نه سورى و نه فلسطينى؛ بلكه
مسلمانيم و از فرامين قرآن اطاعت مىكنيم.
سازمان جهاد اسلامى مسئوليت انفجار بمب در سفارت آمريكا را نيز كه منجر به قتل
63 نفر شده بود، بر عهده گرفته بود. اين سازمان يا حركت،خواستار آن بود كه:
«تمام آمريكايىها بايد از لبنان خارج شوند. در غير اينصورت جانشان به خطر
خواهد افتاد».
گويندهى تلفن، قبل از اينكه گوشى را بگذارد، افزود: «پس از انفجار بمب در
سفارت آمريكا، گفتيم كه اقدامات شديدترى به عمل خواهيم آورد و حالا خواهند
فهميد كه با چه كسانى طرف هستند. اكنون اِعمال زور و خشونت تنها راهى است كه
براى ما مانده است».
در همان ايام، بيانيهاى از طرف سازمانى ناشناس با عنوان «جنبش آزاد انقلاب
اسلامى» در بيروت منتشر شد كه ضمن برعهده گرفتن مسئوليت حملات شهادتطلبانه
عليه مقرهاى آمريكايى و فرانسوى، دو شهيد اين عمليات را «ابو مازن» 26 ساله و
«ابوسيجان» 24 ساله معرفى نمود و اعلام كرد كه آن دو، نه ايرانى بودند و نه
سورى.
روز يكشنبه 1367/8/1 ه.ش (23اكتبر 1988م) به مناسبت پنجمين سالگرد عمليات مقر
مارينز، سازمان جهاد اسلامى ضمن انتشار بيانيهاى، نام مستعارِ شهيد آن حمله را
«جهاد» اعلام كرد.
روزنامه «توس» چاپ تهران، در شمارهى 12 خود در تاريخ شنبه 1377/5/17ه.ش (8 اوت
1998م) به نقل از «اينترنت» در شرح تاريخچهى حمله به سفارتخانهها و
پايگاههاى آمريكا در جهان، اين گونه نوشت:
«اكتبر 1983 بيروت، انفجار يك كاميون حاوى مواد منفجره در هنگام برخورد آن با
مقر تفنگداران دريايى آمريكا در بيروت، به رانندگى يكى از اعضاى حزباللَّه
لبنان».
اين در حالى مطرح مىشود كه دستگاههاى اطلاعاتى غرب، هنوز به نتيجه مشخص و
مطمئنى دربارهى عاملين اين حمله و هويت فرد مهاجم نرسيدهاند. جورج بال،
دربارهى عاملين اين حادثه نوشته است:
«به عقيدهى محافل اطلاعاتىِ هر سه كشور آمريكا، فرانسه و اسرائيل اين عمليات
تروريستى كار يك گروه متعصب افراطى شيعه از اهالى بعلبك در شرق لبنان بود كه
خود را سازمان جهاد اسلامى مىناميدند و از سوى ايران حمايت مىشدند...
... واكنش ريگان بيشتر از اين جهت غير عقلانى به نظر مىرسيد كه براى اولين
بار، ديگر نتوانسته بود عمل شيعيان طرفدار ايران را به عوامل كرملين نسبت دهد؛
زيرا همه مىدانستند كه ضديت آنها با شوروى، دست كمى از موضعگيرى ريگان عليه
شوروى ندارد؛ ولى چون به هر حال نمىشد يكباره دست از نظريه پردازى اوليه
برداشت، لذا وجود سوريه به عنوان مستمسك، مورد استفاده قرار گرفت و سخنگويان
حكومت آمريكا، در تكميل اظهارات ريگان مطلب را چنين ادامه دادند كه: تروريستها
هرگز نمىتوانستند مأموريت مرگ آفرين خود را بدون همدستى سوريه انجام دهند.»
نشريات غربى، روز چهارشنبه 1362/11/5 ه.ش (25 ژانويه1984م) ضمن آنكه سعى كردند
انفجار مقر تفنگداران دريايى آمريكا را به گردن ايران بيندازند، نوشتند كه
آمريكا به اتهام نقش ايران در حمله به مقر تفنگداران، ايران را در ليست كشورهاى
تروريست قرار داده است واز اين پس هيچ شركت آمريكايى حق فروش سلاح و تجهيزات به
ايران را ندارد. يكى از روزنامههاى غربى در پى اين خبر نوشت:
«از نظر ايران، اين تصميم بيشتر جنبهى سمبوليك دارد؛ چون از آغاز جنگ با عراق
در سال 1359ه.ش (1980م) آمريكا از فروش تجهيزات به ايران خوددارى كرده است. در
عوض آن، از سال شروع جنگ و حملهى عراق، كليهى تجهيزات نظامى مورد نياز عراق
را به آن كشور روانه كرده است.»
آمريكا مىماند
روز سه شنبه 1362/9/29 ه.ش (20 دسامبر 1983م)، خبرگزارىهاى خارجى اعلام كردند
كه رونالد ريگان روز سه شنبه در كنفرانس مطبوعاتى پايان سال ميلادى كه از
شبكهى سراسرى تلويزيون آمريكا پخش مىشد، اطمينان داد كه نيروهاى آمريكايى تا
رسيدن به اهداف خود، تا زمانى كه دولت لبنان در به انجام رسانيدن اين هدفها در
تلاش است، در لبنان باقى خواهند ماند.
ريگان اهداف مذكور را، به وجود آوردن نظم در لبنان، محكم نمودن پايههاى سياسى
حكومت امين جميل و همين طور خروج كليهى نيروهاى خارجى از لبنان نام برد. وى
گفت كه اگر سربازان آمريكايى مورد حمله قرار بگيرند، به شدت به آتش آنها پاسخ
خواهند داد.
روزنامهى «گاردين» روز سه شنبه 1362/11/4 ه.ش (24 ژانويه1984م)، از قول سازمان
سيا اطلاع داد كه بر طبق آخرين اخبار رسيده،جنبشهاى افراطى شيعيان، خود را
براى حملات انتحارى توسط هواپيما عليه ناوگان آمريكا مستقر در سواحل بيروت،
آماده كردهاند.
در همين حال سرهنگ دوم «جونز» فرمانده نيروى دريايى آمريكا مستقر در لبنان، يك
كمربند امنيتى در اطراف ناوگانش در درياى مديترانه اعلام كرده است.
براساس اين اطلاعيه، از كليهى هواپيماها و ناوها و كشتىهايى كه قصد عبور
دارند، خواسته شده كه قبل از نزديك شدن به ناوگان آمريكا، با بى سيم موقعيت خود
را اعلام كنند. وى گفت كه ايناقدامات در پى تهديدهايى كه عليه نيروهاى
آمريكايى انجام شده، صورت گرفته است.
«رابين رايت» دربارهى اثرات انفجار مقر مارينز بر سياستهاى آمريكا مىنويسد:
«روز شنبه 1363/7/14 ه.ش (6 اكتبر 1984م) ريگان رئيس جمهورى آمريكا، در جواب
نامهى «سيمون جان واندل» سرباز جوان بيست سالهى نيروى دريايى آمريكا كه در
كشتى جنگى «گوام» در ساحل لبنان، نزديك بيروت خدمت مىكرد، نوشت: «ما هيچگاه
آنهايى را كه براى ايجاد و حفظ يك صلح پايدار به كمك و حمايت ما اميدوارند و
چشم دوختهاند، تنها نخواهيم گذاشت و حق هم نداريم آنها را تنها بگذاريم...».
ولى شبِ همان روز، سيمونِ بيست ساله، رونالد ريگان را در تلويزيون ديد كه با
صدور پيامى اعلام كرد كه نيروهاى تفنگدار آمريكايى بايد از بيروت خارج شوند.
اين تغيير عقيده و سياست آمريكا، به طور كامل و يا تقريباً به طور آشكار،
نتيجهى وحشت ناشى از روحيهى رزمندگى مبارزان شيعه در جريان جهاد مقدسشان بود.
البته خروج نيروى دريايى آمريكا از بيروت، مبارزه عليه آمريكا را پايان نداد.
رزمندگان شيعه، مرحلهى ديگرى از عمليات را شروع كردند و آن مرحله اين بود كه
به جاى حمله به تاسيسات آمريكايى، به افراد و شخصيتهاى آمريكايى حمله
مىكردند.
نظر امام خمينى(ره)
امام خمينى(ره)، دو هفته پس از انفجار مارينز، 1362/8/15 ه.ش، (15 نوامبر
1983م) در ديدار با وزير سپاه پاسداران و پرسنل اين وزارتخانه، ضمن انتقاد شديد
از بهانه تراشىهاى آمريكا براى دخالت در كشورهاى ديگر، آنان را از بازى با آتش
برحذر داشت و گفت: «اينها راه افتادهاند آمدهاند به بيروت، لبنان؛ براى
اينكه ما مىخواهيم صلح در لبنان باشد! شما صلح طلب نيستيد. بر فرض اينكه
باشيد، آمدن شما به چه مناسبت در كشورهاى ديگر؟ حكومتهايى كه در بعضى از اين
كشورها هستند، حكومتهاى ملى نيستند؛ به ملت مربوط نيستند. اگر شما انسان بوديد
و انسانيت را و امور اخلاقىاى كه در انسان و ارزشمندىهايى كه در انسان معتبر
است، پيش شما هم مقدارى از آن بود، ملاحظهى حال مستمندان و ملتهاى ضعيف را
مىكرديد؛ نه اينكه يك دولتى را كه برخلاف ميل يك ملتى است، سر كار آمده است،
شما او را به عنوان اينكه مىخواهيم دولت را تقويت كنيم، در كشورشان به طور
غصب وارد شويد. اين براى اين است كه مهذب نيستيد!انسانيت در كار نيست. قدرت
هست. شاخ دارند، عقل ندارند».
همچنين امام خمينى(ره) حدود يك ماه بعد از انفجار مارينز، در تاريخ 1362/8/29
ه.ش (20 نوامبر1983م)، در سخنان خود، همهى قدرتهاى تجاوزگر از جمله آمريكا،
شوروى، فرانسه و انگليس را مورد حمله قرار داده، نقش مستكبرانه و تجاوزكارانهى
هر كدام از آنها در لبنان و افغانستان را مورد شماتت قرار داد و به مسلمين و
مستضعفين گوشزد كرد كه تنها خودشان مىتوانند جلوى اينها را بگيرند. امام، ملت
آمريكا را نيز به دليل بىتفاوتى به اين جنايات و قتلها مورد سوال قرار داد:
«گمان نمىكنم كه ملت آمريكا راضى باشند كه دولت آمريكا از هر سوراخى سرش را
بيرون بياورد و جوانهاى خودشان را به كشتن بدهد و همينطور فرانسه و ساير
جاها. حالا كه انگليس هم آمده است. فرانسه هم سرش را توى سرها آورده جزو خياطها
شده است. آن پالان دوز را مىگفتند كه همراه خياطها مىرفت، گفتند تو كجا
مىروى؟ گفت ما هم اهل بخيه هستيم! حالا اين قدرتمندهاى بزرگ كه در دنيا جمع
شدهاند و مردم را دارند اذيت مىكنند،از آن طرف فرانسه هم آمده و انگلستان هم
تازه آمده و خودشان را، سرشان را داخل در سرها كردهاند كه بگويند ما هم جزو
بخيه زنها هستيم.
چرا وضع اين طور شده؟ مگر آنها چه بردند در اين كار؟ مگر آنها در اين جنايات
چه شرافتى تهيه كردهاند؟ الان آمريكا، دولت آمريكا، دولت شوروى كه اين جنايات
را مىكنند، با هم مسابقه مىكنند در جنايتكارى، در ظلم به مردم، در جنايات به
مردم. مگر آنها چه بردند كه شما مىخواهيد، شما هم مىخواهيد همراه آنها
باشيد؟ شما هم برويد چه بكنيد؟ بالاخره مسلمين بايد فكر بكنند. اين مسلمانها و
اين اعراب كه تقريباً اكثر بسيارى از مسلمين را آنها تشكيل مىدهند و گرفتار
دست اينها هستند،اينها فكر بكنند كه نبايد اين طور خودشان را دست آنها بدهند
كه هر جا، الان لبنان را آن طور كردهاند. لبنانى ديگر براى كسى نمانده است.
خوب، چرا اين اختلافات را شما دست بر نمىداريد تا اينكه اينها نتوانند
بيايند سراغ شما و چرا بايد آنها بيايند و مردم را آن طور اذيت بدهند به اسم
اينكه ما مىخواهيم اصلاح بكنيم. اين اصلاح كه نيست. شما اگر مصلح بوديد، اگر
صلح طلب بوديد كه اين طور وضعتان نبود. شما صلح طلبيد و مىآييد در لبنان به
اسم اينكه ما صلح طلب هستيم و مردم را ناراحت مىكنيد. شما برويد كنار، مردم
كار خودشان را درست مىكنند. نمىگذاريد كه مردم اصلاح كنند كار خودشان را. هر
كدامتان به يك اسمى وارد مىشويد در يك كشورى. مثلاً فرض كنيد كه روسيه وارد
مىشود در افغانستان به اسم اينكه مىخواهيم اصلاح كنيم آنجا را. آمريكا و
فرانسه و انگلستان و اينها وارد مىشوند در لبنان، مىخواهيم اصلاح كنيم! اين
براى اين است كه مسلمانها بيدار نيستند. دولتهاى مسلمين نمىدانند چه قوهاى
دستشان هست و چه جور اينها را مىتوانند از بين ببرند.»
همچنين امام خمينى(ره) در تاريخ 1362/9/16 ه.ش (7 نوامبر1983م) در سخنان مهم
خويش، فشارهاى قدرتهاى غربى به خصوص آمريكا و فرانسه را بر ملت مسلمان لبنان،
و همين طور تحميل نظرات و اهداف استكبارى شان بر دولت و ملت لبنان، علت مستقيم
اين حوادث خوانده و به آمريكا و همدستانش فهمانده است كه ديگر دورانى كه در
كشورهاى مستضعف دخالت و تجاوز كنند و عدهاى برايشان «هورا» بكشند و مبارك باد
بگويند، گذشته است:
«اين قدرتهاى بزرگ هيچ وقت در فكر اين نيستند كه يك آسايشى براى ملتها باشد.
شما الان ملاحظه مىكنيد كه در لبنان چه مىگذرد بر اهالى لبنان از دست
همينهايى كه براى صلح آمدهاند. آمريكا و فرانسه و انگلستان و ايتاليا براى
اينكه صلح را در آنجا پايدار كنند، آمدهاند و جنگ راه انداختهاند.جنگ راه
انداختهاند در محلى كه اگر اينها نباشند، خود آنجا آرامش بهتر پيدا مىكند
تا اينها باشند. اگر آمريكا نبود و فشار به مردم نمىآورد، آن بيچارههايى كه
تحت آن همه فشار هستند، بالاخره يك كارى انجام مىدهند. منتظر نباشيد كه شما
همه فشارها را بر ملتها تحميل كنيد و آنها همين طور بنشينند و به شما مبارك
بگويند. البته اين انفجارات هست. تابع همان، دنبال همان است. دنبال اين هم آن
بمبارانهايى كه ديديد كردند در لبنان؛ و آمريكا آنقدر در آنجا فساد كرد و
عمال آمريكا كه صهيونيسم هم از آنهاست و فرانسه هم بايد كه از آنها حساب
بكنيم. اينها به عنوان اينكه ما مىخواهيم صلح را در منطقه نگه داريم،
آمدند،و ببينيد چهقدر فساد وارد كردهاند بر اين منطقه».
امام خمينى (ره) در ادامهى سخنان خود، با بر شمردن اين گونه حوادث، ريشههاى
آن را در نقش جنايتكارانه آمريكا در منطقه دانسته و ضمن آنكه به قدرتهاى غربى
گوشزد نمود كه دست از ادامهى جنايات خويش بردارند، آنها را از بيدارى ملتها
ترساند و گفت: «آن قدرتهاى بزرگ هم كه شما را عمال خودشان قرار دادهاند و
الان در لبنان دارند به سر مردم لبنان بىچاره آن كار را مىكنند، معذالك بايد
همهشان بدانند كه مردم نمىنشينند گوش كنند تا اين كارها بشود. بالاخره اين
معنايى كه در ايران پيدا شد، در جايى ديگر هم پيدا مىشود.
بايد از حالا فكر بكنند اينها. آمريكا خيال نكند كه ظلمش را دارد به مردم
مىكند و آنها هم نشستهاند. آمريكا ديد كه كاخ سفيد منفجر شد. آن محل خودشان
منفجر شد. همين چيزها حالا هم هست باز؛ هر چند شماها جلوگيرى بخواهيد بكنيد.
مردم جانشان به لبشان رسيده است. مردم لبنان جانشان به لبشان رسيده است. مردم
فلسطين جانشان به لبشان رسيده و لهذا انتحار مىكنند. اگر يك كسى جانش به لبش
نرسيده باشد كه انتحار نمىكند. براى اينكه شما را از كار بيرون كند. مردم
نمىتوانند تحمل بكنند. شما يك فكرى بكنيد! با زدن و با كشتن و با يغما كردن و
با بمباران كردن كار درست نمىشود. بايد كنار برويد تا مردم كار خودشان را
بكنند. راحت بگذاريد مردم را. بالاخره مسلمين بايد خودشان فكرى بكنند. بيدار
شوند، و الا اينها (آمريكا) چاقوكش بينالملل هستند و نمىگذارند دنيا آرام
باشد، مگر اينكه مردم، خودشان، مظلومين، خودشان به فكر خودشان باشند. مظلومين
جهان خودشان به فكر خودشان باشند. اگر مظلومين به فكر بيفتند، دست اينها را
قطع مىكنند و اميدوارم خداى تبارك و تعالى ملتهاى اسلامى را بيدار كند.
ملتهاى مستضعف را بيدار كند و خودشان زندگى خودشان را اداره كنند و ممالك
خودشان را اداره كنند و دست قدرتهاى بزرگ را قطع كنند.»
حضرت امام خمينى(ره) رهبر كبير انقلاب اسلامى، ضمن رد هرگونه دخالت جمهورى
اسلامى ايران در انفجارات بيروت، جنايات و اعمال آمريكا در حق مظلومان لبنان را
عامل اصلى اين حادثه عنوان كرد.ايشان در تاريخ 1362/11/22 ه.ش (11 فوريه 1984م)
در پيامى كه به مناسبت سالگرد پيروزى انقلاب اسلامى خطاب به مردم ايران صادر
كردند، در اين رابطه آوردهاند:
«در هر گوشهى جهان كه به دست مظلومان و غارت شدگان، قيام و انقلاب يا انفجارى
رخ مىدهد، مقامات بلند پايه قدرتهاى جهنمى مىگويند ايران در آن دست داشته
است، يا جوانهاى ايرانى اين كار را كردهاند و كاخهاى ابرقدرتها چون كاخ
سفيد به دور خود ديوارهاى امنيتى مىكشند و بر فراز كشتىها و ناوهاى آنان
هواپيماهاى جنگنده در حركت هستند و خداوند تعالى آرامش را از آنان سلب نموده و
نصر به رعب را نصيب مجاهدان در راه خود نموده است و شايعهسازان كه به خيال خود
با دروغ و نسبتهاى ناروا مىخواهند انقلاب اسلامى را تضعيف كنند، با همين
شايعهها ايران و مجاهدان ايرانى را تقويت مىكنند و به دنبال آن ملتهاى زير
ستم، مظلومان جهان، روحيهاى قوى پيدا مىنمايند و خداوند دين خود را با دست بد
خواهان تقويت مىفرمايد.
بايد قدرتهاى جهان بدانند امروز مثل ديروز نيست كه با يك تَشَر، ملتها چون
دولتها، از ميدان عقبنشينى كنند. امروز اين قدرت شيطانى آمريكا و همدستان اوست
كه با يك انفجار در گوشهاى از جهان، كاخهايشان بسته مىشود و اطراف آنها
ديوارهاى بتونى كشيده مىشود.
جمهورى اسلامى ايران، در عين حال كه در هيچ يك از انفجارها دست نداشته است، لكن
اين هنر را كرده است؛ بتهاى عظيمِ تخيلى را شكسته و رعب و وحشت را از دل
مظلومان برداشته و در دل ستمگران گذاشته است و اين خود از يك ملت بىعِده و
عُدّه كافى، معجزهاى است كه به قدرت الهى تحقق يافته است.
آمريكا بايد بداند كه تصميمات عجولانه و دست و پا كردنهاى بدون سنجش كه اخيراً
اعلام نمود كه ايران را در ليست كشورهاى موافق يا دخيل در اعمال تروريستى قرار
داده است، گرهى را براى او باز نخواهد كرد و راه مفرّى پيش رويش نخواهد گذاشت؛
چرا كه اكنون جهان مستضعفان براىقطع يدِ ستمكاران چه به صورت قيام و چه به
صورت ديگر، بسيج شدهاند و براى ايران نيز مشكلى پيش نخواهد آورد».
امام خمينى (ره) در ديدار با كميسيونهاى امور بازرگانى، ضمن اشاره به اينكه
مظلومان جهان درس آزادگى و استقامت را از انقلاب اسلامى گرفتهاند، اين مسئله
را كه هر جاى دنيا كارى عليه مستكبران انجام مىشود، به گردن ايران مىاندازند،
مورد انتقاد قرار داد: «ايران، همهى دنيا طرفدارش هستند. ايران كارى كرده است
كه مظلومهاى دنيا همه طرفدارش هستند. پس مظلومهاى دنيا، هر جا كارى مىكنند،
ايران كار مىكند؟ وضع اين طورى شده كه الان براى شما همهى راديوها دست
مىگيرند. يك قضيهاى... فرض كنيد كه ]در[ كويت واقع مىشود، يكى در لبنان واقع
مىشود، يكى در جاى ديگر واقع مىشود، هى ايران! الان شروع كردند در خود ايران
اين كار را دارند مىكنند.»
امام در جايى ديگر، فرار آمريكا از لبنان را مورد تحليل قرار داده و مسئول
عواقب فجايع لبنان را خود آمريكا و سردمدارانش دانسته است.ايشان در تاريخ
1362/12/9 ه.ش (28 فوريه 1984م)، فرمودند: «امروز وضع آمريكا اين طور شده است
كه از لبنان، با اينكه لبنان در دست اوست بسيارىاش، با اينكه رئيس جمهورش با
اوست، با اينكه بسيارى از جبهه هايش با او هستند، همين مسلمانهاى معدود كارى
كردند كه از لبنان فرار كرده؛ منتها اسمش را گذاشته است كه ما جابهجا شديم.
جابهجايى اسمش را گذاشته. اين فرار است. چرا اسمش را درست نمىگوييد؟ و فرار
كرده و دنبال فرارش، از خارج، توپ به روى مردم بسته است. اين از شدت عجز اين
كشور است كه برود خارج و از خارج توپش را سوار كند به مردم جهان،موشكش را
بفرستد طرف مردم. اين، كمال عجز است از براى او، لكن اينها با اينكه ادراك
اين مطلب را كردند، به روى خودشان نمىآورند. باز هم آن حرفهاى زمان سابق را
مىزنند... حالا اين مردم لبنانند كه اجازه ندادند شما در آنجا باشيد»
امام(ره) در جاى ديگر نيز هياهوى پوچ آمريكا پس از فرار از لبنان را مورد تحليل
قرار داده است. ايشان در تاريخ 1362/12/14 ه.ش، (4مارس 1984م) فرمودند: «ما
ديديم كه آمريكا هيچ كارى از او نمىآيد... در لبنان با اينكه يك عدهى زيادى
نبودند، لبنانىها بسياريشان با خود آنها هستند، دولتشان هم كه با آنهاست، در
لبنان آن طور وضع برايشان پيش آوردند كه هيچ كدامشان نماندند.فرانسه هم حالا
دارد بهانه پيدا مىكند و فرار مىكند. خوب، ما اينها را مىشناسيم كه اينها
هياهوشان زيادتر است؛ يعنى اصل بناى استعمار از اول اين بوده است كه با هياهو
كارش را پيش ببرد. با تَشَر كارش را پيش ببرد».