عمليات عليه «سفارت آمريكا در بيروت غربى»
زمينه ها
لبنان كانون بحران بود آمريكا كه از بر پايى حكومتى اسلامى همانند آنچه در
ايران به وجود آمده بود، به شدت هراس داشت، ترتيبى اتخاذ كرد تا حكومت مارونى
لبنان كه در دست فالانژيستها بود، همهى آنچه را كه غرب به او ديكته كرده
بود، اعمال كند. خوف آمريكا از اكثريت جمعيت لبنان، يعنى شيعيان و تأثيرپذيرى
شديد آنان از انقلاب اسلامى ايران بود. وجود يك حكومت فالانژ در شمال منطقهى
اشغال شدهى فلسطين، براى آمريكا امتياز مهمى محسوب مىشد و بزرگترين بهرهى
آن نيز اين بود كه اسرائيل از جانب شمالِ منطقهى اشغالى در امنيت قرار
مىگرفت.
جنايات و فجايعى كه فالانژيستها به سركردگى «ايلى حُبَيقه» و طراحى اسرائيل و
با نظارت غربىها، در اردوگاههاى «صبرا» و «شتيلا» به وجود آوردند هيچگاه از
ياد نخواهد رفت. بر خلاف ادعاى اسرائيلىها كه مىگفتند در اين اردوگاهها فقط
افراد فلسطينى كشته شدهاند، تعداد زيادى از زنان و پيرمردان كشته شده، كارت
شناسايى لبنانى داشتند كه به دليل شدت فقر اقتصادى در ميان آوارگان فلسطينى در
اردوگاه زندگى مىكردند و حتى موقع يورش نيروهاى فالانژ كارتهاى شناسايى خود
را نيز ارائه داده بودند؛ ولى مزدوران دستور داشتند هر كس را كه در اردوگاه است
قتل عام كنند. تيرباران زن و بچه در كنار يكديگر،تجاوز به دختران و مثله كردن
اجساد از كوچكترين اعمالى بود كه مزدوران فالانژ مرتكب شدند. اين اعمال و
جناياتهاى وحشيانه و به دنبال آنها عكسالعمل سرد آمريكا نسبت به آن، بيش از
پيش خشم مردم لبنان را برانگيخت تا از حكومت آمريكا كه در غرور و سرمستى از
سركوب مسلمانان و كسانى كه سدّ راه طرحها و نقشههاى صهيونيسم جهانىمحسوب
مىشدند، به سر مىبرد، انتقامى سخت بگيرند.
آمريكا با اعزام هيئتهاى سياسى، ژستى صلح جويانه به خود گرفته بود و اين مسئله
كه، اعمال و سياستهاى مزدورانش در لبنان به پاى حكومت آمريكا نوشته خواهد شد و
همهى اين جنايتها و خيانتها در حق مردم لبنان، آتش زير خاكستر مسلمانان
آزاده را شعلهور خواهد ساخت، براى حكومت جبار آمريكا قابل درك و فهم نبود.
سياستمداران غرب مىپنداشتند با خونريزى و قتل عام بيشتر، بهتر مىشود صداها
را در گلو خفه ساخت و از هر گونه مقاومتى جلوگيرى كرد.
«فيليپ حبيب» فرستادهى مسيحى لبنانى الاصل دولت آمريكا، از طرف «رونالد ريگان»
رئيس جمهورى، مأموريت داشت تا طرح صلح تحميلى اسرائيلى - لبنانى را به دولت
مارونى لبنان بقبولاند.
درست در لحظاتى كه فيليپ حبيب پاى خود را در كاخ رياست جمهورى لبنان در بعبداى
بيروت مىگذاشت، تاسى و يكمين جلسهى خود را به انجام برساند، صداى انفجارى
شديد سراسر پايتخت لبنان را لرزاند و پاهاى فيليپ حبيب را در ورود به كاخ سست
كرد. به خصوص اينكه دقايقى بعد تلفنهاى دفتر رياست جمهورى به صدا در آمدند و
خبر از انفجارى عظيم در محل سفارت آمريكا در غرب بيروت دادند.
هدف
روز دوشنبه 1362/1/29 ه.ش (4رجب 1403ه.ق، 18 آوريل1983م) ساعت 13/05 دقيقه به
وقت بيروت، هنگامى كه قرار بود فيليپ حبيب و فرستادهى ويژهى سازمان «سيا» در
امور خاورميانه «رابرت كِلايتون ايمز» و «موريس دِرايبر» فرستادهى ريگان و
«رابرت دِيلون» سفير آمريكا در بيروت و «ايلى سالم»، جلسهاى دربارهى آنچه در
لبنان مىگذشت، داشته باشند، حادثهاى همهى آنچه را كه مىرفت به توطئهاى
عظيم عليه مقاومت مردم مسلمان لبنان منجر شود، بر هم زد.
«رابرت كلايتون ايمز» 49 ساله، يكى از مأمورين برجستهى سازمان سيا به شمار
مىرفت كه به «مردِ مأموريتهاى سرّى» معروف بود. ارتباط نزديك او با تمامى
گروههاى فلسطينى و آشنايىاش با رهبران احزاب و گروههاى مختلف، از جمله
خصوصيات بارز وى بود، كه در كمتر سياستمدار و يا جاسو غربى مىشد اين ارتباط
خوب! را يافت. ايمز همواره از اينكه عنوان مىشد «وى بيروت را بهتر از كف دستش
مىشناسد و همه جاى آن را به خوبى بلد است» بر خود مىباليد. همهى اين موارد،
بر اهميت آنچه اتفاق افتاده بود، مىافزود؛ از همه مهمتر اينكه، وى از
بارزترين نيروهاى اطلاعاتى و مشاور غير رسمى «جورج شولتز» بود كه از تجربهى
بسيار بالايى در امور لبنان و فلسطين برخوردار بود.
اهميت حضور ايمز در بيروت را از آنجا مىتوان دريافت كه «مرد مأموريتهاى
سرّى» از سوى سازمان سيا، مشغول انجام مأموريت مهمى در پاكستان، بود كه خيلى
سريع به واشنگتن فراخوانده شد و پس از ابلاغ وظايف و مأموريت جديد، بلافاصله
عازم بيروت شد. در لحظهى انفجار، وى و هشت تن از افراد برجسته و نخبگان سازمان
سيا در طبقهى سوم ساختمان سفارت آمريكا در بيروت، جلسهاى سرّى داشتند.
ايمز كه مدير «دفتر تحليل سازمان سيا در خاور نزديك و جنوب آسيا» نيز بود،
رياست جلسهاى را بر عهده داشت كه رؤساى ايستگاههاى سيا در خاورميانه، از
كشورهاى محل مأموريت خود بدانجا فراخوانده شده بودند تا از طرحهاى او مطلع
شوند. او از طرف «هنرى كيسينجر» مأموريت داشت تا رابطهى دوستانهترى با
فلسطينىها برقرار كند. او معتقد بود: «نبايد نسبت به فلسطينىها بىاهميتى
نشان داد».
در ميان همراهان ايمز، نام افسر خدمات محرمانهى وزارت دفاع «كِنِتولش» نيز به
چشم مىخورد كه با او كشته شد. ايمز با ارتباطات تنگاتنگ خود با رهبران احزاب و
سازمانهاى فلسطينى و همچنين سردمداران حكومتهاى لبنان و اسرائيل، نقش عمدهاى
در مناقشات مربوط به لبنان و تهيهى طرح ريگان براى تحميل صلح در خاورميانه
ايفا كرده بود و اين بار نيز اميدهاى زيادى به طرحهاى پيشنهادى او مىرفت.
هيچكس از آنچه در سفارت آمريكا مىگذشت، اطلاعى نداشت.در آن روزِ بهارى، شهر
بيروت، همچون روزهاى گذشته، ساعات را در التهاب، انفجار، تيراندازى و هراس
مىگذراند، و كسى نمىدانست كه در طبقهى سوم سفارت آمريكا چه طرحها و
نقشههاى خصمانه و استعمارگرانهاى در شُرُف تاييد و اجراست.
بناى بتونى هفت طبقهى سفارت آمريكا كه از سه ساختمان در كنار يكديگر تشكيل
مىشد، در منطقهى «كورنيش اَلبَحر» در بخش مسلماننشين غربى بيروت، در جايى
ميان منطقهى «اَلمِنارِه» و «عِين المَريسِه» در شمال دانشگاه آمريكايى بيروت،
و در نزديكى درياى مديترانه قرار داشت.
در جلوى سفارت، خيابانى يك طرفه رو به بالا قرار داشت. اطراف ساختمان نيز چند
پست بازرسى موجود بود كه تعدادى از «تفنگداران دريايى آمريكا» (نيروهاى مارينز)
و پليس لبنان، با استقرار در آنها، از ساختمان اصلى حفاظت كرده و همهى آنانى
را كه به سفارت رفت و آمد داشتند، كنترل مىكردند.
«بخش اعطاى ويزا»ى سفارت، كه به دليل بروز جنگ در لبنان، به لبنانىها ويزاى
پنج سالهى آمريكا مىداد، براى انجام امور پاسخگويى به مراجعين محلى، روزها و
ساعات خاصى داشت كه روز حادثه دوشنبه روز كارى آن قسمت نبود و به همين لحاظ از
حضور مردم عادى لبنانى كه درخواست ويزاى آمريكا داشتند، در آنجا خبرى نبود.
با اتفاقاتى كه از روزهاى آغازين تجاوز اسرائيل به لبنان افتاده بود و مردم،
آمريكا را پشتيبان اعمال تروريستى اين رژيم مىدانستند و تحركات و مقاومتهايى
كه از سوى نيروهاى مسلمان در برابر اسرائيل بروز كرده بود، آمريكا اين احتمال
را مىداد كه سفارتش در بيروت مورد تعرض قرار بگيرد؛ ولى حداكثر انتظار آمريكا
از حمله به سفارتش، مشابه آن چيزى بود كه در 13 آبان 1358ه.ش)4 نوامبر 1979م)
در ايران رخ داد: و تركيب حفاظتى اطراف سفارت در بيروت با استقرار تفنگداران
دريايى و بخشى از پليس لبنان شكل گرفته بود. بر اساس همين اطمينان و تصورات،
اطراف ساختمان، عارى از موانع قوى و مستحكم بود و همين امر به موفقيت عمليات،
كمك بسيارى كرد.
مسئولين اطلاعاتى آمريكا مىپنداشتند، چيزى شبيه آنچه در شهر صور عليه مقر
فرماندار نظامى ارتش اسرائيل رخ داد، فقط عليه ارتش اسرائيل امكان تكرار دارد و
انتظار اينكه مردم مسلمان، آمريكا را طراح اصلى اين تجاوز و پشتيبان محكم رژيم
صهيونيستى بپندارند و در صدد انتقام گيرى بر آيند، نداشتند.
عمليات
يك دستگاه «وانت شورولت» سياه رنگ از نوع اتومبيلهاى سفارت كه پلاك سياسى
سفارت آمريكا را نيز برخود داشت، به صورتى عادى و بدون هر گونه جلب توجه، به
پستهاى بازرسى مقابل ساختمان نزديك شد. ژاندارمهاى لبنانى (اَلدَرَك) كه در
اتاقكهاى فلزى رنگآميزى شده قرمز و سفيد، به نگهبانى مشغول بودند، با ديدن
وانتى كه به سويشان مىآمد، از اتاقك خارج شده، جلوى ماشين را گرفتند و از
راننده خواستند تا مدارك هويت خود و ماشين را ارائه دهد. اين مسئله چندان غير
عادى محسوب نمىشد؛ چون همهى خودروهايى كه قصد ورود به سفارت و حتى منطقهى
حفاظت شدهى اطراف آنجا را داشتند، بايد اوراق هويت و برگ تردد مخصوص ارائه
مىدادند تا از پست بازرسى رد شوند.
«ابراهيم ابراهيم» گروهبان يكمِ ارتش لبنان كه از حادثه جان سالم به در برده
است، دربارهى آنچه كه مقابل ديدگانش به وقوع پيوست، مىگويد: «ظهر آن روز، در
حالى كه در اتاقك نگهبانى بودم، وانت بزرگى را ديدم كه بر روى عقب آن پارچهى
مشكى كشيده شده بود. جلو كه رفتم ديدم رانندهى جوان آن خيلى آرام و خونسرد و
بدون هر گونه اضطرابى پشت فرمان نشسته و ماشين را مىراند».
رانندهى جوان پس از آنكه مدارك شناسايى و كارت مخصوص تردد را كه قبلاً جعل و
تهيه شده بود، به نيروهاى حفاظت مارينز و پليس لبنانى نشان داد، با خندهاى كه
بر لبانش نقش بسته بود، ماشين را به طرف ساختمان به حركت درآورد. ماشين آرام به
مسير اوليهى خود ادامه داد؛ اما يكى از نگهبانها كه به هويت راننده شك كرده
بود، سريع گوشى تلفن را برداشت و در حالى كه چشمش به ماشين بود كه دور مىشد،
با دفتر حفاظت كه داخل ساختمان قرار داشت، تماس گرفت تا از هويت راننده مطمئن
شود. هنوز گوشى تلفن در دستش بود و آن سوى خط نيز يكى از نيروهاى حفاظت مشغول
بررسى اسم و مشخصات گفته شده بود، ناگهان وانت كه بنا به اظهار رانندهى آن،
بايد به پاركينگ مىرفت، به يكباره مسير خود را تغيير داد و با چرخش به سمت
چپ، به سوى ساختمان اصلى سرعت گرفت و به طرف بخش وسطى ساختمانهاى سهگانهى
سفارت هجوم برد.
ماشين از دروازههاى سفارت گذشت و در حالى كه نردههاى مقابل خود را به كنارى
پرتاب كرد، از در شيشهاى ورودى، وارد طبقهى همكف شد و در وسط محل كافه ترياى
سفارت منفجر شد. انفجار، در بخش اصلى ساختمانها رخ داد. نگهبان، همچنان متعجب
به آنچه رخ داد مىنگريست. انفجار و شعلههاى آتش و به دنبال آن زمين لرزه
شديد حاصل از آن، همه را به وحشت انداخت. ماشينهاى شيك و مدل بالاى پارك شدهى
جلوى سفارت كه متعلق به مسئولين و ديپلماتها بود، در آتش سوختند و تعدادى از
آنها، از شدت انفجار، به اطراف پرتاب شدند.شعاع تخريب اصلى بمب 500 متر مربع
بود و حفرهاى به قطر 15 متر،محل انفجار ماشين را به خوبى مشخص مىكرد. قدرت
انفجار چيزى حدود 250 كيلوگرم تى.ان.تى تخمين زده شد.
اجساد متلاشى شده نگهبانهاى لبنانى و آمريكايى در اطراف پراكنده شد. در عرض 7
دقيقه اول پس از انفجار، قسمت شرقى ساختمان به طور كامل ويران شد و آتش در
قسمتهاى ديگر زبانه كشيد.
شدت انفجار تا شعاع زيادى شيشههاى خانههاى اطراف را شكست و دود غليظى فضاى
منطقه را فرا گرفت. بوى سوختگى، باروت و دود،شامه همه را مىآزرد. نگهبانهاى
آمريكايى مستقر در خيابانهاى اطراف،وحشت زده به هر سو مىگريختند. كمى دورتر
از ساختمان، تكههاى بدن بعضى از آنان به چشم مىخورد. از بقيهى جسد آنان چيزى
باقى نمانده بود.
مردم بيروت كه از صداى انفجار و شدت آن شوكه شده بودند،وحشتزده، از يكديگر علت
آن را جويا مىشدند. صداى گوشخراش آژير آمبولانسها يك لحظه قطع نمىشد. مردم،
به خصوص جوانان، رد مسير حركت آمبولانسها را كه از همهى نقاط شهر به آن سو
مىرفتند، گرفتند تا به محل حادثه برسند. با نزديك شدن به محل سفارت، از تعجب
دهانشان باز ماند. هيچ كس نمىتوانست باور كند كه كسى توانسته باشد اين گونه
سفارت را بر سر آمريكايىها ويران سازد.
ده دقيقه از وقوع حادثه مىگذشت. هنوز گرد و خاك و دود ناشى از انفجار و تخريب
فرو ننشسته بود. قطعات عظيم بتون مسلح در هوا به ميلههاى آهنى آويزان مانده
بود. عدهاى با شنيدن انفجار فكر كردند صدا، حاصل از انفجارات مينها و يا
بمبهايى است كه نيروهاى تخريبچى فرانسوى مشغول خنثى سازى و جمع آورى آنها
بودند؛ ولى شدت انفجار بيشتر از يك بمب يا مين بود.
ساعت 13/45 نيروهاى كمك رسانى و آتش نشانى به گشودن راهى ميان ويرانههاى بخش
شرقى ساختمان به طرف بخش اصلى در وسط مشغول شدند گفته مىشد بيشتر آسيب ديدگان
و كشتگان در آنجا قرار دارند. به همين ترتيب، كار از بخش جنوبى نيز به طرف بخش
اصلى ادامه داشت.
دقايقى بعد كه دود و خاك حاصل از انفجار فروكش كرد، حجم خسارات و صدمات خود را
نشان داد و مشخص شد كه بخش وسطى و اصلى ساختمان، به طور كامل منهدم شده است.
بخش شرقى و قسمتى از بخش غربى نيز ويران شده بودند.
بر روى ويرانههاى ساختمان كه روزى سفارت آمريكا بود، و دقايقى پيش از آن،
سرّىترين جلسهى سازمان سيا در خاورميانه، آنجا برگزار شدهبود، اوراق و
اسناد سفارت و تابلوهاى دفاتر سفير، منشى، كنسول و... به چشم مىخورد. اجسادى
ديده مىشد كه ميان ويرانههاى طبقهى سوم وچهارم آويزان مانده بودند.
ساعت 14، يكى از افسران نيروهاى تفنگدار دريايى مارينز، از ناو آمريكايى مستقر
در سواحل نزديك بيروت، درخواست كرد تا امكانات و تجهيزات بيشترى براى پيدا
كردن كشتهها و مجروحين ارسال شود. او همچنين درخواست كرد تا نيروى بيشترى
براى حفاظت از ساختمان ويران سفارت اعزام شوند.
عمليات بيرون آوردن اجساد از زير آوار، سه روز به طول انجاميد. از پارهاى از
قربانيان، جز اندامى يا استخوانى، چيزى باقى نمانده بود. جنازهى متلاشى شدهى
ايمز، يك روز پس از انفجار، ميان ويرانههاى سفارت پيدا شد. يك بمب گذار ناشناس
توانسته بود در كمال سادگى و راحتى،بهترين كارشناسان خاورميانهاى سازمان سيا
را از بين ببرد و سرفرماندهى سيا در لبنان را متلاشى سازد. «رابرت ديلون» سفير
آمريكا، در اين رابطه اذعان داشت: «اولين تصور من اين بود كه يك گلولهى
آر.پى.جى به دفترم، يا كنار آن اصابت كرده است. در آن لحظات، اصلاً نمىتوانستم
تكان بخورم.»
ديلون، با قالبى از مصالح ساختمانى به كف زمين چسبيده بود؛ به همين دليل
صدمهاى نديد. اگر او طبق برنامهى ظهرانهاش به دويدن مىپرداخت، در زمان
انفجار، در سرسراى ساختمان بود؛ اما يك تلفن او را از اين برنامهى روزانهاش
بازداشت و احتمالاً زندگى او را نجات داد.
«تِرى گيلدِن» محافظ وى، كه عضو «نيروهاى دِلتا» بود، در دم كشته شد. مسلماً
مهارتهاى نظامى او، در مقابله با رانندهاى كه داشت با مواد منفجره مىآمد،
كارآيى نداشت!
«بول مارك هِنرى» سفير فرانسه، بلافاصله به محل حادثه شتافت تا از سلامت سفير
آمريكا مطمئن شود. رابرت ديلون سفير آمريكا كه در آن لحظه در طبقهى هفتم
سفارت، در محل زندگى خود به سر مىبرد، از اين انفجار جان سالم بدر برده بود.
بعد از چند روز مشخص شد كه اهميت 9 مأمور برجستهى سازمان سيا، از سفير آمريكا
در بيروت هم بسيار بيشتر بوده است. «رايفورد بايِرز» ستوانيار ارشد آمريكايى،
اظهار داشت: من از طبقهى پنجم به پايين پرت شدم.
بايرز، يكى از مربيان نظامى آمريكا بود كه با ارتش لبنان كار مىكرد.او در زمان
انفجار بمب، در واحد امور مالى سفارت در طبقهى پنجم، مشغول برداشتن بليطهاى
برگشت براى خود و سه عضو ديگر تيمش بود.در اين انفجار، بايرز چشم چپ خود را از
دست داد. وى از ناحيهى سر نيز زخمى شد كه مستلزم دو عمل جراحى بود. استخوان
ترقُوِه، بازوى دستچپ و همهى دندههايش نيز آسيب ديد او مىگويد: من هيچگاه
هوشيارىام را از دست ندادم... نعره مىزدم و فرياد مىكشيدم.
يك پسر كوچك لبنانى، صداى فريادهاى او را شنيده، و از امدادگران درخواست كمك
كرده بود. آنها بايرز را از زير تخته سنگها بيرون كشيدند و پيش از آنكه
براثر شدت جراحات از هوش برود، با عجله او را به بيمارستان رسانده بودند؛ در
حالى كه بايرز مشغول برداشتن بليطها بوده، سه عضو ديگر تيمش در غذاخورىِ زير
زمين مشغول صرف غذا بودند كه هر سه در اين انفجار كشته شدند.
«ژوزف اِنگِلهارت» خوش شانسترين فردى بود كه زنده ماند. او در حالى كه براى
صرف غذا به داخل آسانسور مىرفت، يكباره نظرش تغيير كرد و به دفترش بازگشت تا
در جريان پيام ترافيك صبح قرار بگيرد. او اظهار مىدارد: از طبقه پايين غذا
سفارش دادم تا از اخبار ترافيك مطلع شوم و پس از آن بود كه سفارتخانه منفجر شد.
هر كس در آن زمان در زير زمين بود،يا كشته شد يا به شدت مجروح گشت.
تلفات
دربارهى تلفات اين عمليات، اظهار نظرهاى مختلفى ارائه شده است. سفارت آمريكا
در بيروت، طى بيانيهاى رسمى اعلام نمود:
«در اين حمله 14 آمريكايى كشته و 2 نفر ديگر مفقود شدهاند. همچنين17 كارمند
لبنانى سفارت كشته و 12 نفر از آنان نيز مفقود شدهاند. در همين حادثه، يك فرد
آمريكايى كه مراجعه كننده به سفارت بود، كشته شد. در كل 46نفر كشته شدهاند».
«برايان اوركهارت» در كتاب خود «زندگى در جنگ و صلح»، تلفات اين حادثه را »63
كشته، از جمله 17 آمريكايى» ذكر كرده است. «رابين رايت» خبرنگار آمريكايى، در
كتاب «الغضب المقدس»، اينگونه نوشته است:
«نگهبانهاى لبنانى سفارت، به معناى واقعى كلمه تكه تكه شدند. پس از يك هفته
جستجو و كاوش در زير آوار ساختمان، 63 جسد و يا قطعات بدن انسان در پلاستيكهاى
آبى رنگ جمع آورى شد و بيش از 100 نفر هم مجروح شدند».
نشريه «وال استريت ژورنال» دو روز پس از حادثه، در حالى كه عمليات جستجو ادامه
داشت، اعلام كرد كه در اين انفجار 39 نفر كشته شدهاند.
هفته نامهى «الشِّراع» چاپ لبنان، بهار 1379ه.ش (2000 م) آمار تلفات اولين
عمليات شهادتطلبانه عليه سفارت آمريكا در بيروت را 80كشته از كارمندان و
مراجعه كنندگان سفارت ذكر كرد. دكتر «سعد ابوديه»، در تحقيقات خود پيرامون اين
گونه حملات در كتاب «العمليات الاستشهاديه...»، تلفات آمريكا در انفجار
سفارتخانهاش در بيروت را 57 كشته و 17 زخمى عنوان كرده است.
روزنامهى «جمهورى اسلامى» چاپ تهران، در گزارشهاى خود كه غالباً از
خبرگزارىهاى خارجى مخابره مىشد، اين گونه نوشت:
»6 تفنگدار دريايى آمريكا و دو پليس لبنانى از گروه حفاظت سفارت، جزو كشته
شدگان بودند. 5 غير نظامى آمريكايى هم جزو كشته شدگان هستند. روز بعد از حادثه،
تعداد كشته شدگان به 79 تن رسيد. در كافه ترياى ساختمان در طبقهى اول كه محل
اصابت ماشين حاوى بمب بوده، حدود 24 نفر كه 12 نفر آنها آمريكايى بودند، مفقود
شدند. 12 ژاندارم لبنانى نيز كه در طبقهى همكف بودهاند، كشته و مفقود
شدهاند. 6 تن از كارمندان لبنانى سفارت هم جزو كشتهشدگان بودند. سفير آمريكا
گفت كه در لحظهى انفجار حدود 130 نفر در ساختمان موجود بودهاند. به گفتهى
مقامات آمريكايى، اجساد ديگرى در پاركينگ ساختمان در زير آوار ماندهاند كه به
طور كلى متلاشى شدهاند و بر اثر شدت انفجار، خارج كردن آنان در حال حاضر
امكانپذير نيست».
«يان بلك» و «بنى موريس» در كتاب «جنگهاى نهانى اسرائيل» تلفات آمريكا را در
انفجار سفارت 61 كشته و 120 زخمى ذكر كردهاند. «كِنِت آر. تيمِرمَن» در كتاب
«سوداگرى مرگ» به عمق فاجعه براى آمريكا اشاره داشته و مىنويسد:
«عالىجناب «آدِلايس» از فرماندهان نيروى دريايى آمريكا در لبنان، كه تمامى شب
قبل را به اجراى مراسم مذهبى براى قربانيان گذرانده بود، شاهد صحنههاى دلخراشى
بود. او مىگويد نشان صليب را بر پيشانى قربانيان مىكشيديم، اما اگر پيشانى
نداشتند، هر جاى ديگرى از جسد را كه پيدا مىكرديم، نشان صليب را مىكشيديم».
در اولين دقايق پس از انفجار، از ورود خبرنگاران به محل حادثه جلوگيرى به عمل
آمد. در ساعت 15/35 «امين جميل» رئيس جمهورى فالانژيست لبنان، هراسان و شتاب
زده، در حالى كه خود شخصاً در كنار زدن آوار و جستجوى ميان ويرانهها شركت كرده
بود، ناباورانه به خبرنگاران گفت: «اين يك چيز غير معقول است...يك عمل فجيع...
يك عمل جنايتكارانه...».
رابين رايت دربارهى حادثهى انفجار سفارت اين گونه مىنويسد:
«بيروت لبنان آسوشيتد پرس»
يك انفجار مهيب روز دوشنبه ساختمان سفارت آمريكا در بيروت را بهلرزه درآورد.
اين انفجار، آتش سوزى و ويرانى به بار آورد و به گفتهى پليس لبنان،تعداد
نامعلومى كشته و مجروح بر جاى گذاشته است. چند لحظه پس از انفجار، ارتباط تلفنى
سفارت قطع شد و ابرى قهوهاى رنگ آسمان منطقه را پوشاند.
خبر فورى 18 آوريل 1983.
تا آن روز اين انفجار بمب از طريق يك عمليات انتحارى، بزرگترين اقدام تروريستى
عليه مأمورين آمريكايى به حساب مىآمد؛ ولى اين تازه آغاز كار بود.
«جوون كولى» در كتاب خود «الحصاد» كه بررسى بحران لبنان در سالهاى جنگ و آتش،
بخش وسيعى از آن را تشكيل مىدهد، در اين باره مىنويسد:
«گزارش اوليه حاكى از اين بود كه انفجار ناشى از بمبى در آن قسمت از ساختمان
سفارت بوده كه به كارمندان لبنانى اختصاص داشته است. ولى همه ادله ثابت مىكرد
كه انفجار از ماشين حاملبمب بودهاست.گزارشها حاكى از اين است كه يك جوان كه
صورتش را با پارچه سياه پوشانده بود، دست به اين كار زده است».
بر خلاف نوشتهى جوون كولى، كه مدعى است رانندهى ماشين صورت خود را با پارچه
سياه پوشانده بوده، نگهبانانى كه از حادثه جان سالم به در بردند، تأييد
كردهاند كه رانندهى جوانِ اتومبيلِ حاوى بمب، بسيار خونسرد و در نهايت آرامش،
بدون اينكه شك كسى برانگيخته شود، مدارك جعلى خود را ارائه داده و از آنجا به
طرف ساختمان رفته است. اگر راننده به هر دليلى، صورت خود را پوشانده بود، گذشتن
از پستهاى بازرسى اطراف سفارت به هيچ وجه برايش ممكن نبود.
مسئوليت حمله
بلافاصله پس از انفجار، «رونالد ريگان» رئيس جمهورى آمريكا، در ساختمان
«اندروز» متعلق به نيروى هوايى آمريكا، در اوج عصبانيت و با ناباورى از ضربه
وارده، گفت: «ما نمىگذاريم تروريستها شرايطشان را بر ما تحميل كنند... تهاجم
جنايتكارانهى آنان، آمريكا را از ادامهى راه لازم براى برقرارى صلح ميان
دولتهاى منطقه منصرف نخواهد كرد».
اما صلح آمريكايى كه ريگان مدعى آن بود، چيزى نبود جز امنيت نظامى براى اسرائيل
و برقرارى حكومتى فالانژ براى سركوب و مقابله با احزاب مذهبى و اسلامى لبنان.
چنانكه انتظار مىرفت، سناتور جمهورى خواه «يارى گُلدواتِر» اولين كسى بود كه
خواستار واكنش شديد آمريكا و باز گرداندن 1500 تن از تفنگداران به كشورشان شد.
او گفت: «الان بهترين موقعيت است كه ما نيروهاى خود را از لبنان خارج كنيم...من
اعتقاد دارم كه ما با يك مشكل بزرگ رو به رو شدهايم...»
«حركت كاخ» از احزاب صهيونيستى داخل اسرائيل، به رهبرى «خاخام مائيركاهان»
سياستهاى به ظاهر جلودارانه آمريكا در قبال فعاليتهاى مخرب اسرائيل در لبنان
و فلسطين را مورد انتقاد قرارداد، و حتى آن بخش از سياستهاى آمريكا در برابر
اسرائيل را كه فقط براى فريب اذهان ملتها و دولتها بود، رد كرده و در
بيانيهى خود اعلام كردند: «اين حادثه عقوبتى الهى بود براى حكومت ريگان به سبب
سياستهاى نابخردانه و جلودارانهاش در برابر اسرائيل»!
مفسرّين غربى دربارهى انفجار سفارت اظهار داشتهاند: «در يك بازنگرى، بايد
انفجار در سفارت آمريكا را اولين توپ سلام در جنگ مذهبى شيعه عليه آمريكا
دانست؛ چرا كه تا آن زمان كسى اين موضوع را درك نكرده بود.»
روزنامه «لوموند» چاپ پاريس، در اين باره نوشت:
شرايط عينى هر چه باشد، اين سوء قصد نشان مىدهد كه يك نيروى مخالفِ مجهز به
وسايل و راههاى اجراى سياست خود عليه حضور ايالات متحدهى آمريكا، هنوز در
لبنان وجود دارد. آيا عامل اين سوء قصد را بايد هواداران خمينى دانست؟ يا
كمونيستها، سورىها، يا فلسطينىها؟
طبق شايعاتى كه در بيروت پراكنده شده، حتى امكان عمليات ماكياولى سرويسهاى
مخفى اسرائيل نيز مىرود.
«شيمون شيفِر» در كتاب «توپ برفى» مىنويسد:
«در شب بارانى آخر آوريل 16 1983 جسد متعلق به آمريكائىها در حالى كه پرچم
ايالات متحده بر روى تابوتها ديده مىشد، با هواپيماى متعلق به نيروى هوايى
آمريكا به فرودگاه «اندروز» واشنگتن منتقل شدند. اجساد تفنگداران دريايى و
كارمندان سفارت آمريكا در بيروت، از ميان ويرانههاى ناشى از يك انفجار بزرگ
بيرون آورده شده بود. آمريكا خود را با كشتار مداوم در لبنان در آميخته مىديد
و اين بار كسى نمىتوانست انگشت اتهام را به سوى شخص يا جريان خاصى نشانه
بگيرد».
عكسالعملها
يك هفته پس از انفجار بيروت، كه بزرگترين ضربات را به دستگاه اطلاعاتى و
جاسوسى سيا، و همچنين سياست خارجى آمريكا وارد كرد،روز دوشنبه 1362/2/5 ه.ش)25
آوريل 1983م)، دولت آمريكا اعلام كرد: «مبلغ 200 ميليون دلار صرف امنيت
سفارتخانههايش در خارج مىكند.براساس اين طرح پنج ساله، اقدامات شديدترى در
سفارتخانهها صورت خواهد گرفت كه شامل مجهز كردن درهاى ورودى به حفاظهاى ضد
گلوله و تعبيهى سيستم اتوماتيك گاز اشكآور جهت دفع مهاجمين و سيستمهاى
پيشرفته دقيق حفاظت يا انهدام اسناد مىباشد».
سفارتخانهها و ساختمانهاى حكومتى غربى در كشورهاى حاشيهى خليج فارس و ساير
كشورهاى عربى، به صورت يك قلعهى نظامى درآمد. بعضى از آنها با زرهپوش و
مسلسل مجهز گرديد؛ ولى از ديد منابع نظامى و امنيتى غربى، باز هنوز كافى نبود.
پيش از آن، روزنامه «السفير» چاپ بيروت، به نقل از يك ديپلمات آمريكايى كه از
انفجار ساختمان جان سالم به در برده بود، نوشت:
«علىرغم تدابير شديد امنيتى اتخاذ شده، و با وجود استفاده از مدرنترين
دستگاههاى كنترل و مراقبت در اطراف سفارت آمريكا، وقوع اين انفجار براى
آمريكايىها گيج كننده بود».
بعد از اين حادثه، سفارت آمريكا از بخش مسلماننشين غرب بيروت به بخش مسيحى در
بيروت شرقى منتقل شد تا در آنجا، هم از دسترس مسلمانان دورتر باشد و هم ميان
احزاب فالانژ مسيحى كه بر آن منطقه تسلط داشتند، از امنيت بيشترى برخوردار
شوند.
همچون گذشته، در اولين لحظات، انگشت اتهام به سوى ايران نشانه گرفته شد. تا پيش
از پيروزى انقلاب اسلامى، آمريكا هر گونه تحركى را كه در جهان عليه منافع و
سياستهايش صورت مىگرفت، به ابر قدرت شرق شوروى نسبت مىداد؛ ولى با پيروزى
انقلاب اسلامى، ضرباتى را كه به خصوص در كشورها و مناطق مسلمان نشين متوجه
منافع آمريكا مىشد، به ايران اسلامى نسبت مىداد. اما آمريكا عظمت اين ضربه را
بيشتر از اين مىديد كه تنها ايران را متهم به دست داشتن در آن كند. جلسهاى
سرّى كه به غير از سفير و فرستادگان آمريكا، فقط رئيس جمهورى لبنان امين جميل
از آن اطلاع داشت، چگونه و توسط چه كسانى لو رفت، و درست در لحظهاى حساس بمبى
ناشناس همهى نقشهها را منهدم ساخت؟!
«شيمون شيفر» تحليلگر سياسى راديو اسرائيل و يكى از كارشناسان خاورميانه در
اين راديو، در كتاب «توپ برفى»، دربارهى تهاجم اسرائيل به لبنان و عواقب آن،
ضمن اشاره به حادثهى انفجار سفارت آمريكا، با توجه به حساسيت و اهميت اين
حمله، دربارهى مسئوليت آن مىنويسد:
«علىرغم اينكه برخى گروههاى تندرو كه خود را وابسته به ايران مىخواندند،
مسئوليت اين انفجار را بر عهده گرفتند. اما در اين مسئله جاى شك و ترديد وجود
داشت... آمريكا خود را با كشتار مداوم در لبنان در آميخته مىديد و اين بار كسى
نمىتوانست انگشت اتهام را به سوى شخص يا جريان خاصى نشانه بگيرد».
بنگاه سخن پراكنى انگليس «بى.بى.سى»، راديو اسرائيل و صداى آمريكا، در اولين
واكنشها پس از حادثه، مسئوليت اين حمله را متوجه جمهورى اسلامى ايران دانستند.
«الكساندر هيگ» وزير خارجهى آمريكا، طى مصاحبهاى اظهار داشت: «آمريكا شواهد
قاطعى در دست دارد مبنى بر اينكه حمله به سفارت آمريكا در بيروت، از جنبههاى
لجستيكى و فكرى توسط سوريه هدايت شدهاست. ايران اشتباهاً به جاى سوريه و ليبى
به عنوان عامل تروريسم در خاورميانه شناخته شده است. ايران پهلوانان بى مغز را
كه در عمليات تروريستى نقش ايفا مىكنند، تأمين مىكند؛ ولى آن كشور عامل
تروريسم نيست... ايالات متحده هنوز اين مسئله را تشخيص نداده است. آنهايى كه
دست به اقدامات تروريستى مىزنند، مطمئن باشند كه آمريكا دست به عمليات متقابل
خواهد زد، به ويژه زمانى كه شواهد كافى در دست باشد».
ظاهراً جناحهايى در غرب، ضعف آمريكا را در مقابله با حركتهاى مردمى به ويژه
شيعيان، احساس مىكردند و معتقد بودند كه: «با انتساب چنين عملياتى به ايران،
بدون اينكه قادر باشيم پاسخى دندانشكن به جمهورى اسلامى بدهيم، سبب سرشكستگى
بسيار براى آمريكا و قدرتمندى زياد جهت انقلاب اسلامى خواهيم بود؛ لذا انتساب
اين حملات به سوريه و ليبى توام با فشار به اين كشورها، سبب انتقال فشار به
ايران خواهد شد، بدون اينكه ايران خيلى قدرتمند جلوه داده شود.».
دكتر سعد ابوديه، استاد روابط بينالملل دانشگاههاى قاهره و اردن،دربارهى
عاملين اين انفجار، احتمالات مختلفى را مد نظر قرار داده است:
چند احتمال براى عاملين اين حمله وجود داشت:
1- عدهاى معتقد بودند كه با توجه به نقش ايمز و ارتباط نزديك او با
فلسطينىها، و اينكه او در نظر داشت دستگاههاى اطلاعاتى دولت لبنان را تقويت
كند، و اينكه اسرائيلىها كينههايى از حكومت آمريكا داشتهاند، اين مىتوانست
يك حمله انتقامجويانه عليه آمريكا از طرف اسرائيل باشد.
2- احتمال دوم هم اين كار را به اسرائيل نسبت مىدهد؛ چرا كه سال 1333ه.ش
(1954م)، مشخص شد كه انفجار بمب مقابل ساختمان آمريكا در قاهره، از سوى اسرائيل
صورت گرفته بود تا در آن برههى حساس، روابط خوب دولتهاى مصر و آمريكا را خراب
كند.
3- احتمال سوم، اين حمله را به سازمان جهاد اسلامى نسبت مىدهد كه آن را با
ايران مرتبط مىدانند؛ چرا كه ده دقيقه پس از حادثهى انفجار، شخصى با خبرگزارى
فرانسه تماس گرفت و گفت كه اين ضربه، جزئى از انقلاب اسلامى ايران است عليه
اهداف امپرياليستى در سراسر جهان. اين سازمان گفت كه هدف آنها اخراج
آمريكايىها از بيروت است؛ ولى روز سوم پس از حادثه، «علىاكبر ولايتى» وزير
امور خارجهى ايران، گفت كه ايران به هيچ وجه در اين حادثه دست نداشته است و
آنچه عنوان مىشود، يك دسيسه عليه ايران است.
«كِنِت آر. تيمرمن» خبر نگار و محقق آمريكايى در كتاب «سوداگرى مرگ»، كه به نا
گفتههاى جنگ ايران و عراق و كمكهاى تسليحاتى قدرتهاى بزرگ به عراق پرداخته
است، دربارهى انفجار سفارت آمريكا در بيروت و آنچه پس از آن گذشت، مىنويسد:
«ابتدا مشخص نبود كه عامل اين انفجار كيست. «سيا» در واشنگتن دست به كار تحقيق
شد. كار شناسان «سازمان امنيت ملى» تمام خطوط ارتباطى خاورميانه را زير نظر
قرار دادند. سيا تصميم داشت به هر قيمتى كه شده، عامل بمبگذارى را شناسايى
كند. طى چند هفته به يارى شنودِ مذاكرات تلفنى از طريق ماهواره، عامل اين
انفجار پيدا شد و تروريستها از سوى ايران هدايت شده بودند. بدين ترتيب متوقف
كردن گسترش انقلاب اسلامى ايران،خاصه با استفاده از تروريسم، ديگر يك مسئله
انتزاعى و مجرد در سياست خارجى آمريكا محسوب نمىشد؛ بلكه در صدر اولويتها
قرار مىگرفت. موفقيتهاى پياپى ايران در جبهههاى جنگ در برابر عراق نيز به
اين هشدارها اضافه مىشد».
يكى از محققين غربى، پيرامون نقش ايران در اين عمليات، نوشتهاست:
انفجار سفارتخانه، مرگبارترين حملهاى بود كه تاكنون عليه مأموريتهاى
ديپلماتيكى آمريكا صورت گرفته است. البته حملهاى را به آمريكايىها در بيروت
هشدار داده بودند، اما نه اين گونهاش را!
سازمان امنيت ملى، تلفنهاى سفارت ايران در دمشق را استراق سمع و ردگيرى
مىكردند. تمامى شواهد حاكى از آن بود كه حملهى مهمى بر ضد نيروهاى چند مليتى
در بيروت طرح ريزى شده است.
اين استراق سمعها از ارزش كمى برخوردار بودهاند. چون زمان، هدف و نوع حمله را
مشخص نمىكردند؛ اما مؤيد اين نكته بودند كه مقامات ايران در تهران، مجوز اجراى
عمليات را دادهاند و براى اين منظور نيز 250 هزار دلار براى سفارتخانهى خود
در دمشق واريز كردهاند.
نيروهاى امنيتى لبنان، چهار مظنون در اين بمب گذارى را دستگير كردند. يكى از
آنان كارمند فلسطينى سفارتخانه بود.
با كمك «كيت هال» يك مأمور سازمان سيا، نيروهاى امنيتى لبنان، با شكنجه،
اعترافاتى از اين چهار نفر گرفتند. «هال» كه بعداً به خاطر مشاركتش در بازجويى
و شكنجه، توسط سازمان سيا اخراج شد، اذعان داشت كه اقداماتش بيش از حدّ
بىرحمانه بوده است.
يك فلسطينىِ ديگر كه دستگير شده گفته بود كه وظيفهاش فقط اعلام حضور ديلون
سفير آمريكا در داخل سفارتخانه بوده است و پس از اعلام وى بوده كه اين انفجار
صورت مىگيرد. سه متهم ديگر نيز اعتراف كردند كه در انتقال مواد منفجره به داخل
وانت،تا فاصلهى حدود يك مايل و نيم از سفارتخانه، نقش داشتهاند.
اعترافات اين افراد، بازجويان را به نفر پنجم ديگرى كه معترف به عضوگيرى ديگران
بود، رهنمون ساخت. وى مدعى بود كه يك مأمور اطلاعاتى سوريه را به بيروت اسكورت
كرده است تا انتقال مواد منفجره به داخل وانت را مخابره كند. پس از مرگ متهمِ
پنجم در اسارت، محاكمه همانجا به پايان رسيد؛ اما سازمان اطلاعات آمريكا
توانسته بود سر نخ اين اقدام را بيابد.
پيامهايى كه توسط سازمان امنيت ملى شنود مىشدند، به طور واضح و شفاف حاكى از
آن بود كه شعبات داخلى تروريستهاى شيعه در لبنان، وزارت امور خارجهى ايران و
نيروهاى سپاه پاسداران انقلاب ايران در شهر بعلبك و دايرهى منطقهاى سفارت
ايران در دمشق، تحت فرماندهى علىاكبر محتشمىپور، سفير ايران در سوريه، در اين
حادثه نقش داشتهاند.
همهى اين ادعاهاى سازمان سيا، چيزى جز اظهاراتى در حد شايعه براى كاستن از
فشارهاى روانى مردم آمريكا بر دولت، نبود. چرا كه هيچگاه متهمين و دستگير
شدگان اين حوادث معرفى نشدند و بنابر اعترافات مقامات آمريكايى، كشته شدن متهم
اصلى، اين حادثه را درپردهاى از ابهام قرار داد.
چه در طى آن سالها و چه امروز، مسئولين كشور سوريه، بهخصوص مسئولين اطلاعاتى
و نظامى، براى تردد در لبنان، نه تنها هيچ مشكلى نداشته و ندارند، بلكه مىشود
گفت براى آنها، لبنان بخشى از خاك سوريه محسوب مىشود و نيازى نيست كه كسى
آنها را راهنمايى يا اسكورت كند.
بعدها در تحليلهاى مختلفى كه از سوى برخى محققين غربى دربارهى شيوهى
عملياتهاى شهادتطلبانه منتشر شد، بر روى اين موضوع صحهگذاشته شد كه غالباً
اين گونه حملات توسط گروههايى دو - سه نفره ترتيب داده مىشد كه پس از اجراى
عمليات، به سختى مىشد سر نخى از عاملين آن به دست آورد.
اين كه مكالمات تلفنى سفارت ايران توسط دستگاههاى اطلاعاتى آمريكا استراق سمع
مىشده است، خود دليلى بر جاسوسى و دخالت اين كشور در امور ديگر كشورهاست؛
البته تاكنون نيز هيچ گونه سند و مدرك مستدلى دربارهى اين ادعاها ارائه نشده
است.
گزارشگر آمريكايى، در جاى ديگر دربارهى متهمين اين حادثه اظهار مىدارد:
«رفعت اسد» برادر حافظ اسد، كه آن زمان فرماندهى نيروهاى امنيتى سوريه را بر
عهده داشت، سفير آمريكا را فرا خواند و به شدت اين اتهام را انكار كرد. يك افسر
اطلاعاتى سوريه با سفارت ايران در دمشق، تماس گرفت و گفت كه ايران نمىبايست
بدون تاييد سوريه اقدام به بمب گذارى مىكردهاست. آنهايى كه معتقدند سوريه
متهم به بمبگذارى است، اين تلفن را كه سازمان امنيت ملى آمريكا كنترل مىكرد،
ناديده گرفته و آن را خدعه و نيرنگ سنجيدهاى كه براى گوشهاى آمريكايىها طرح
ريزى شده، قلمداد كردند. به اعتقاد بقيهى تحليلگران، سوريه نمىدانست كه اين
تلفن استراق سمع شده و اين تماس كاملاً موثق و واقعى بوده است.»
ده دقيقه پس از انفجار سفارت، شخص ناشناسى به دفتر خبرگزارى فرانسه در بيروت
تلفن زد و گفت: «سازمان جهاد اسلامى مسئوليت اين حمله را كه نام آن عمليات
والفجر مىباشد، بر عهده مىگيرد».
دقايقى بعد، فرد ناشناس ديگرى با دفتر روزنامهى «اَللِواء» در بيروت تماس
تلفنى گرفت و گفت: «هجوم به سفارت آمريكا جزئى از حملهى انقلاب ايران ضد اهداف
امپرياليسم در تمام نقاط جهان است و اين حملات به اهداف موجود امپرياليسم در
لبنان ادامه خواهد يافت؛ حتى عليه نيروهايى كه به اسم «حافظ صلح» به لبنان
آمدهاند».
شخص ناشناس ديگرى با دفتر روزنامهى «السفير» در بيروت تماس گرفت و با عنوان
كردن سازمانى كه تا آن زمان كسى نامى از آن نشنيده بود، ضمن بر عهده گرفتن
مسئوليت حمله به سفارت آمريكا، گفت: «ما سازمان «الوحدويين الاشتراكيين العرب
الخلايا الوطنيه الفاعله - خوف» هستيم و اعلام مىكنيم كه اين حمله به انتقام
جنايات آمريكا در لبنان بوده است و اين عمليات به مناسبت 13 نيسان )13 آوريل)
آغاز توطئه و تهاجم آمريكا و اسرائيل عليه مردم لبنان، انجام گرفت».
«يان بلك» و «بنى موريس»، در «جنگهاى نهانى اسرائيل» مدعى شدهاند:
«اين كاميون از سوى شيعيان مبارز از درهى بقاع به حركت در آمده بود».
دكتر «سعد ابوديه» در تحقيقات خود دربارهى ماهيت سازمان جهاد اسلامى، و همچنين
احتمالات ديگر دربارهى عاملين حمله به سفارت آمريكا، نوشته است:
«سازمان جهاد اسلامى براى كسى شناخته شده نبود و فقط طى تماسهاى تلفنى اعلام
موجوديت مىكرد. اولين بار پس از انفجار بمب در برابر سفارت فرانسه در بيروت كه
روز دوشنبه 1361/3/3 ه.ش (24مه 1982م) رخ داد و12 كشته و 27 مجروح در برداشت، و
پس از اينكه در روز سهشنبه 1361/12/24 ه.ش (15 مارس 1983 م) در درگيرى با
نيروهاى آمريكايى در بيروت، پنج سرباز آمريكايى را مجروح كردند و مسئوليت آن را
بر عهده گرفتند، اعلام موجوديت كردند.»
دربارهى ديگر سازمانهاى مخفى كه مسئوليت اين حمله را بر عهده گرفتند، اين
نكته حائز اهميت است كه آنها هدف خود را انتقام خون شهداى اردوگاههاى فلسطينى
«صبرا» و «شتيلا» ذكر كردهاند. بر اساس همين گفتهها، برخى مسئولين اسرائيلى
از جمله «يهودابِن مئير» نمايندهى وزارت خارجهى اسرائيل، بدون اينكه سندى بر
گفتههاى خود ارائه دهد،مدعى شد كه سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف) مستقيم و يا
غيرمستقيم در اين حادثه دست داشته است.
چه بسا بر اساس همين نظريات بود كه دستگاه اطلاعاتى - امنيتى لبنان، بيش از 100
نفر از فلسطينىها و شيعيان لبنانى را به اتهام دست داشتن در اين حادثه بازداشت
كرد و براى بازجويى به بازداشتگاهها منتقل نمود و پس از اينكه مشخص شد آنها
هيچ گونه ارتباطى با عاملين حادثه نداشتهاند، به جز چهار نفر، بقيه را آزاد
كردند.
بعضى اظهارات مسئولين اسرائيلى، اين نظرات را كه شيعيان لبنان و يا سازمانهاى
فلسطينى در اين حمله نقش داشتهاند، رد كرده و احتمال اين را كه اسرائيل در پشت
اين ماجرا قرار داشته باشد، بالا برد؛ از جمله اينكه «موشه آرنز» وزير دفاع
اسرائيل تصريح كرد: «اين حادثه وجههى اسرائيل را دربارهى ترتيبات دفاعى در
لبنان بالا برد.»
با توجه به همه اين اظهارات و تحليلها، آنچه مهم جلوه مىكند، اين است كه
بدون شك اين حمله از سوى مسلمانان انقلابى لبنانى انجام شدهاست، كه براى
مقابله با سياستهاى استكبارى آمريكا در حاكم گردانيدن دولت فالانژيستها جهت
سركوب مسلمانان، صورت گرفته است؛ اما مسئلهى مهم اين است كه چگونه گروهى
ناشناس و مجهول الهويه، كه ظاهراً هيچ گونه سابقهى فعاليت اطلاعاتى و عملياتى
قوى نداشتهاند و فقط با حملات انفجارى دشمن خود را مجبور به عقبنشينى
مىكنند،توانستهاند به چنين اطلاعاتى ارزشمند دست پيدا كنند و اين ضربهى
سنگين را بر دستگاه عظيم اطلاعاتى سازمان سيا در خاورميانه وارد آورند؟
همهى آنچه در تحليلهاى غربى و ديگران دربارهى اين حادثه و عاملان آن عنوان
شده است، از عدم شناخت قدرت مسلمانان به خصوص شيعيان انقلابى سرچشمه مىگيرد.
فرض محال كه اين حمله كار گروههاى اطلاعاتى - امنيتى اسرائيل و يا سازمان
اطلاعاتى شوروى «كا.گ.ب» باشد، در طول تاريخ شكلگيرى اين سازمانها، هرگز چنين
عمليات عظيمى به چشم نمىخورد كه يك نفر از آنان سوار بر ماشين مملو از مواد
منفجره، خونسرد و بشاش، خود را به هدف بكوبد. عمليات شهادتطلبانه را به اين
صورت و با اين تفاسير، شيعيان پايه گذارى كردهاند كه نتايج ارزشمندى هم در
برداشته است.
اين كه برخى مدعى شدهاند اشخاص ناشناس در تماس با روزنامهها و خبرگزارىها،
خود را جزئى از انقلاب ايران معرفى كردهاند، جاى بسى تأمل دارد؛ چرا كه نيروى
عمل كننده، پس از عمليات به هدف اصلى خود دست يافته است، پس ديگر لزومى ندارد
خود را به طور كامل معرفى كندو يا اگر از جايى حمايت يا هدايت مىشود، خط و ربط
خود را لو داده و همهى اطلاعات خود را ارائه دهد. از لحاظ اطلاعاتى و امنيتى
نيز اين امر كاملاً مردود و باطل مىباشد و حتى مىتوان آن را بخشى از توطئهاى
حساب شده عليه انقلاب اسلامى ايران دانست. همهى اين تحليلها و متهم كردن
كشورها، در راستاى هدف ضعيف شمردن قدرت مسلمانان لبنانى و كسانى است كه مرگ را
بر زندگى در زير بار ذلت اشغال و سلطهى صهيونيسم ارجح مىدانند.
قصد بر اين است كه عنوان كنند نيروهاى مسلمان اين كشور هيچ قدرتى از خود نداشته
و همهى اتكايشان به ديگر كشورهاست. با ارائهى اين نظريات انحرافى، به راحتى
مىتوان دولت ايران را مورد اتهام قرار داد و ضربهاى كه دولت به ظاهر بزرگى
مثل آمريكا به عنوان ابرقدرت غرب را در گيجى فرو برده است، به گردن كسى انداخت،
و براى كاستن از اثرات روانى و روحى اين حادثه در افكار عمومى آمريكا، وعدهى
انتقامگيرى به طرف مقابل داد؛ چرا كه اگر عاملى براى حادثه معرفى نشود، چه كسى
را بايد مورد تهديد قرار داد؟