بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

عمليات شهيد «احمدجعفر قصير»

شخصيت شهيد
«احمد جعفر قصير» در سال 1346ه.ش (1967م) در شهرك «دِيرقانون اَلنَهر» از توابع شهر «صور» و در خانواده‏اى شيعه به دنيا آمد. پدرش «جعفر» مغازه كوچكى داشت كه در آن، سبزى و ميوه مى‏فروخت و از اين راه خرج خانواده‏ى خود را تأمين مى‏كرد. احمد، به دليل شرايط سخت اقتصادى پس از آن‏كه دوره‏ى تحصيلات ابتدايى را به پايان رساند، درس را رها كرد و بهتر آن ديد كه در كنار پدرش بماند و در كارهاى مغازه به او كمك كند، تا از اين راه بر درآمد خانواده بيفزايد.
وى در آغاز دوران جوانى، چند ماهى به «حجاز» (عربستان) سفركرد و به تشويق دوستان و با همكارى آنان، به كار خريد و فروش وسايل و لوازم بهداشتى پرداخت؛ اما پس از چندى طاقت نياورد و به كشور خود لبنان بازگشت. مغازه‏ى كوچك پدر، بيش‏ترين ارزش را براى او داشت و آن را با هيچ نقطه‏ى دنيا عوض نمى‏كرد.
پدرش وانت پژويى براى او خريد تابه وسيله‏ى آن، اجناس مورد نياز مغازه را از بيروت و صور خريدارى كرده و براى او بياورد. به همين لحاظ كار احمد تردد مدام بين دير قانون، صور وبيروت شد.
او كه جوانى عاشقِ دين بود و تربيت مذهبى خانواده براو اثر فراوانى داشت، بر خواندن نماز اول وقت، آن هم به جماعت و در مسجد، تأكيد بسيار داشت و بيش‏تر اوقات همراه دوستان و همسن و سالان خويش، در نظافت و تزيين مسجدِ دير قانون به مناسبت‏هاى مختلف پيشقدم بود و دوستانش را نيز به اين امور تشويق مى‏كرد. وى عاشق طبيعت بود، همواره زيبايى‏هاى خلقت را مى‏ستود و از نظاره‏ى آن‏ها شكر خدا را به جا مى‏آورد.
خرداد ماه سال 1361ه.ش (ژوئن 1982م) كه ارتش رژيم صهيونيستى به بهانه‏ى سركوب رزمندگان فلسطينى، بخش‏هايى عظيم از لبنان را مورد تجاوز وحشيانه قرار داد، دير قانون و محل سكونت احمد، از جمله روستاهايى بود كه از جنايت و اشغال در امان نماند.
مقاومت مردم دلير دير قانون، به خصوص جوانان پرشور آن، در برابر نيروهاى متجاوز، باعث شد تا در اولين ماه‏هاى هجوم اسرائيل، اين شهرك به مقاومت و ايستادگى در ميان روستاها و شهرك‏هاى بخش صور معروف شود و نامش بر سر زبان‏ها بيفتد.
احمدِ جوان كه چكمه‏هاى متجاوزين را بر اندام زادگاه خويش تحمل نمى‏كرد، بلافاصله با دوستان و همبازى‏هاى دوران كودكى‏اش، به ويژه چند تن از بستگانش از طايفه‏ى «قصير» و به خصوص شهيد «عَبدالمُنعِم‏قصير» گروه‏هاى مقاومت محلى را ايجاد كردند. كمبود سلاح و مهمات از مشكلات اصلى اين گروه‏هاى خودجوشِ محلى به شمار مى‏آمد؛ ولى احمد با استفاده از موقعيت خطير خويش در تردد به بيروت و صور، كه ظاهراً جهت تهيه اجناس مورد نياز مغازه پدرش بود، مهمات لازم را در ماشين خود جاسازى كرده و براى همرزمانش به دير قانون مى‏آورد.
«حيدر» نام جهادى (مستعار) بود كه احمد در مقاومت براى خود انتخاب كرد و انتخاب آن اسم، به عشق مولا اميرالمومنين‏عليه السلام و نبردهاى حماسى او بود.
زد و خوردهاى كوچه به كوچه با نيروهاى اسرائيلى، تهاجم و شبيخون به مقرهاى نظامى صهيونيست‏ها، از جمله فعاليت‏هاى احمد و دوستانش بود؛ ولى كار بسيار مشكل‏تر و عظيم‏تر از آن بود كه بشود با دو - سه شبيخون و تهاجم كوچك جلوى آن را گرفت؛ بايد كارى صورت مى‏گرفت كه هم ضربه‏اى سخت بر دشمن وارد مى‏آمد و هم به او تفهيم مى‏شد كه در برابرش چه نيرويى قد عَلَم كرده است.

آخرين ديدارها
مدتى بود كه دلشوره‏اى عجيب «اُمِّموسى» مادر احمد را مى‏آزرد. دست خودش نبود. كارهاى احمد و اوضاع و احوال شهرك اشغالى، اين حالت را در او به وجود آورده بود. هر روز صداى انفجار، شليك گلوله و گذر هواپيماهاى اسرائيلى از فراز دير قانون، در كوچه‏هاى تنگ آن‏جا مى‏پيچيد. حركت كاروان‏هاى نظامى و تانك‏هاى اسرائيلى و تردد آن‏ها در خيابان اصلى شهرك، بيش از پيش بر دلشوره‏ى مادر مى‏افزود.
احمد، هر روز، پس از آن‏كه نماز صبح را با حالتى عرفانى و زيبا به جا مى‏آورد، سوار بر ماشين خود مى‏شد و آفتاب طلوع نكرده، به بهانه‏ى خريد سبزيجات و ميوه‏هاى تازه براى مغازه‏ى پدر، با اهل خانه خداحافظى مى‏كرد و بسم‏اللَّه گويان از شهرك خارج شده و ظاهراً به بيروت مى‏رفت.غالب روزها، هنگام غروب به خانه برمى‏گشت و گاهى نيز شب‏ها در بيروت مى‏ماند.
تردد در مسير بيروت، در حالى انجام مى‏شد كه نيروهاى اسرائيلى و مزدوران «سَعَد حَدّاد» در همه جا پراكنده بودند و در پست‏هاى بازرسى خويش، به كوچك‏ترين بهانه‏اى مردم را بازداشت كرده، به زندان مى‏بردند و يا مورد ضرب و جرح و آزار و اذيت قرار مى‏دادند. در آن وضعيت تردد فقط براى‏برخى از اهالى مناطق اشغالى آن هم با مجوزهاى مخصوص ممكن بود.
سرانجام «اُمّ‏ موسى» نتوانست جلوى كنجكاوى خود را بگيرد. هرروز اخبارى از درگيرى جوانان روستا با نيروهاى متجاوز مى‏شنيد و در مورد اين‏كه احمد نيز جزو گروه‏هاى مقاومت باشد، شك كرده بود. آن روز، مادر در مقابل جوان خويش ايستاد و در حالى كه سعى مى‏كرد به چشمان پسرش نگاه كند، از او پرسيد: «علت اين همه تردد بين روستا و شهر چيست؟ مغازه‏ى پدرت كه اين اندازه جنس نياز ندارد.» احمد نگاهى به چشمان نگران مادر انداخت، لبخندى زد و از او خواست كه موضوع را فراموش كند و زياد آن را مورد توجه قرار ندهد.
رفت و آمدهاى بى‏رويه‏ى او، براى پدرش نيز شك برانگيز شده بود؛چرا كه با وجود آن همه ترددى كه احمد به شهر داشت، برخلاف تصور مادر، هيچ گونه مواد غذايى و اجناس مورد نيازى براى مغازه نياورده بود. سرانجام كاسه‏ى صبر پدر نيز لبريز شد، احمد را به كنارى كشيد و با وجودى كه از افشاى مسئله در ميان همسايگان و غريبه‏ها هراس داشت،آرام در گوش او گفت: «ببين احمد، من پدرت هستم و تو بايد راستش را به من بگويى»
احمد كه سعى مى‏كرد خونسردى‏اش را حفظ كند، با حالتى متعجبانه پرسيد: «مگر چى شده؟ چه چيزى را بايد به شما بگويم؟»
پدر بلافاصله گفت: «اين‏كه آيا تو از بيروت و صور اسلحه و مهمات مى‏آورى»!
پسر نگاهى پر معنا به چشمان پرسش‏گر و مضطرب پدر انداخت و با تبسمى زيبا، دستى بر شانه او زد و گفت: «توكل بر خدا داشته باش پدر»
پدر كه از رفتار پسرش به خوبى متوجه كارهاى او شده بود و مى‏دانست كه به هيچ وجه نمى‏تواند از او حرفى دربياورد، حساسيت بيش‏ترى نشان نداد؛ چرا كه از مقاومت جوانان و اخبارى كه هر روز درميان مردم مى‏پيچيد و از نبرد دلاورانه جوانان روستا عليه اشغال‏گران حكايت داشت، خشنود بود و بر خود مى‏باليد. او در درون خويش احساس غرور مى‏كرد كه پسرش يكى از مجاهدان مسلمان دير قانون باشد.
سه هفته‏اى از گفت و گوى احمد و پدر و مادرش مى‏گذشت كه به سراغ مادر خود رفت و از او خواست تا پاسپورت و مدارك پدرش را به او بدهد. مادر فكر كرد كه او مى‏خواهد به خارج از كشور برود و چه بسا قصد داشته باشد پدرش را نيز با خود ببرد. پاسپورت و مدارك را به او داد. بعد از ظهر بود كه مدارك را به او باز گرداند. هنگامى كه علت اين كار را از او جويا شد، فقط گفت: «چيز خاصى نبود مادر، ماشين را به نام پدرم كردم».
هنگامى كه ام‏موسى در چهره‏ى پسر نگاه كرد، احساس خاصى در وجودش پديد آمد؛ احساس اين‏كه ديگر فرزندش را نخواهد ديد.خواست در برابر ديدگان او بگريد كه خجالت، مانعش شد. جلوى خودش را گرفت. رويش را برگرداند و رفت به آشپزخانه، تا احمد متوجه گريه‏اش نشود.
آخرين بارى كه احمد به خانه آمد، برادر كوچكش را كه 18 ماهه بود، در آغوش گرفت و چشمانش را غرق بوسه كرد. سر و دست‏ها و حتى پاهاى كوچكِ او را بوسيد. در حالى كه او را در بغل داشت، سر خود را رو به آسمان بالا برد و جملاتى را زير لب زمزمه كرد. يك ساعتى در همين حالت بود كه مادرش جلو رفت و علت كارهاى غير عادى او را جويا شد. احمد گفت: «مادرجان من مى‏خواهم يك قهرمان مسلمان باشم. تا امروز هيچ‏چيز بهتر و دوست داشتنى‏تر از شما نداشته‏ام؛ ولى امروز عشقى در دلم افتاده كه نمى‏توانم آن را نسبت به شما ابراز كنم»
مادر كه ديد چشمان فرزندش از اشك پر شده است، صورت او را ميان دستان خويش گرفت و گفت: «احمد جان... پسرم، به مادرت بگوچى شده؟ براى چى دارى گريه مى‏كنى؟»
ولى احمد جوابى نداد و به يك‏باره اشك از ديدگانش جارى شد.ساعتى بعد، از مادرش خواست تا مقدارى آب گرم كند و گفت كه مى‏خواهد به حمام برود. مادر در كمال تعجب ديد كه احمد با كنجكاوى تمام، همه‏ى زواياى خانه را از نظر مى‏گذراند. درختان، ديوارها، پله‏ها، زمين، پنجره‏هاى چوبى، چاهِ آب داخل حياط، و حتى صندلى‏هاى چوبىِ غبار گرفته را. سپس به طرف پدر بزرگش كه حدود 110 سال سنش بود، رفت. دست و صورت جدّ خويش را بوسيد. پدر بزرگ، خسته و ناتوان، با تعجب بيش‏تر به چشمان او زل زد؛ولى احمد نگاهش را از او دزديد و رفت تا غسل شهادت خويش را به جا آورد.
ساعتى بعد، وقتى كه از حمام خارج شد، نسيم خنكى كه ميان درختان مى‏وزيد، باعث شد تا او سرما بخورد و هنگامى كه خواست با مادرش وداع كند، زكام بود.
امّ‏موسى درباره‏ى آخرين ديدار و وداعش با احمد مى‏گويد: از حمام كه خارج شد، لباس پوشيد و گفت كه مى‏خواهد برود بيرون. به طرف در كه رفت، چند قدمى دنبالش رفتم. به زير درخت انار نزديك در كه رسيد، ايستاد. برگشت و دستانش را بر شانه‏هايم گذاشت و در حالى كه نگاهش نشان مى‏داد حرفى در درون دارد كه نمى‏تواند بگويد، گفت: «مادر... فعلاً خداحافظ...»
و من هم گفتم: «خداحافظ، برو به سلامت، مواظب خودت باش... راستى... شب كه به خانه برمى‏گردى؟هان؟»
مكثى كرد و گفت: «مادر جان، هيچ احساس نمى‏كنى اين آخرين وداع من و شما باشد؟»
من گفتم: «نه. ان‏شاءاللَّه كه آخرين نيست».
دوستان احمد كه آن روز براى آخرين بار او را در محل ديدند، مى‏گويند: آن روز خيلى بشاش و شاد بود. با هر كس كه روبه‏رو مى‏شد، سلام و عليك گرمى مى‏كرد. اين حالت را قبلاً هم داشت؛ ولى آن روز شديدتر شده بود. مقابل منزل يكى از بستگانشان رسيد. پسر كوچك آن‏ها را ديد. مقابلش نشست و با او به گفت و گوى كودكانه و به بازى پرداخت.
ساعت 13/30 ظهر بود كه اهل خانه دور سفره نشسته، مشغول خوردن غذا بودند. هر چه منتظر ماندند، از احمد خبرى نشد. مادر را دلشوره‏اى سخت فرا گرفته بود. از پدر پرسيد كه آيا مى‏داند احمد كجاست؟ ولى پدر گفت كه آن روز اصلاً او را نديده است.
ام‏موسى از «محمد» خواست كه به مسجد برود و از دوستان احمد سراغ او را بگيرد. او رفت و دقايقى بعد برگشت؛ بى‏آن كه اطلاعى از برادرش به دست آورده باشد. دوستانش احتمال مى‏دادند كه او به نزدِ يكى از دوستانش رفته باشد. ظاهراً از صحبت‏هاى او اين گونه فهميده بودند.ولى كسى نمى‏دانست آن دوست كيست و كجاست.
آن روز به شب ختم شد، ولى خبرى از احمد نشد. مادر، ديگر آرام و قرار نداشت. داخل حياط خانه قدم مى‏زد. نمى‏دانست چه كار كند. به در خانه كه آن را باز گذاشته بود زل زده و هر لحظه انتظار آمدن فرزندش را مى‏كشيد. پدر كه از كارهاى مادر متعجب شده بود، پهلوى او آمد و گفت: «چرا اين‏قدر غصه مى‏خورى و بى‏تاب هستى حتماً رفته بيروت پهلوى عمويش اين، دفعه‏ى اولش نيست كه شب به خانه نمى‏آيد حتما فردا صبح برمى‏گردد.»
شب اول گذشت. روز دوشنبه، از صبحِ زود، مادر، چشم انتظار بازگشت فرزندش، روى صندلى چوبى داخل حياط نشسته بود و مدام ذكر مى‏گفت و صلوات مى‏فرستاد. لحظات برايش به سختى مى‏گذشتند. دستش به كار نمى‏رفت و كارهاى خانه را نيمه تمام رها كرده بود. از صبح احساس كرده بود كه دست‏هايش توان كار ندارند و بى‏حس شده‏اند. ديگر باورش شده بود كه آن روز، آخرين ديدارش با احمد بوده‏است. پدر از مغازه برگشت و مادر بلافاصله در مقابلش ايستاد و دستپاچه و سراسيمه از او سوال كرد كه آيا احمد آمده است؟ ولى جواب او همچنان منفى بود. پدر بزرگ، در گوشه‏ى حياط نشسته و در فكر فرو رفته بود. مادر به طرف پسر كوچك رفت و او را در آغوش گرفت. به زير درخت انار رفت و ناگهان بغضش تركيد.
روز بعد، پدر به بيروت رفت و از بستگانشان كه در آن‏جا زندگى مى‏كردند سراغ احمد را گرفت. در كمال تعجب جواب همه‏شان يكى بود و آن اين‏كه: «چند روز است كه احمد را نديده‏اند» روز چهارم بود كه پدر به يكى از ايستگاه‏هاى راديويى محلى مراجعه كرد و از آن‏ها خواست تا اطلاعيه‏اى را به اين مضمون براى پيدا شدن پسرش پخش كنند:
«جوان پانزده ساله‏اى به نام احمد جعفر قصير از اهالى روستاى ديرقانون النهر، از روز يكشنبه، در حالى كه رانندگى كاميونِت پژوى سفيد رنگ خود را بر عهده داشته است، به مقصد بيروت از منزل خارج شده و تاكنون مراجعه نكرده است. كسانى كه از او اطلاعى دارند با مركز راديو تماس بگيرند.»
خبر گم شدن احمد در همه جا پيچيد و بستگان و دوستانش را نگران كرد؛ ولى هر چه مى‏گذشت از پيدا شدن او بيش‏تر نااميد مى‏شدند.
غيبت چند روزه‏ى او قبل از زمان حمله، اين شايعه را ميان دوستان و اهالى روستاى ديرقانون گسترش داد كه او به مسافرت خارج از لبنان رفته‏است و اين، براى امنيت عمليات بهترين وضعيت بود كه كسى به مجرى حمله شك نكند. پس از شهادت احمد نيز به ذهن كسى نرسيد كه قهرمان اين عمليات شهادت‏طلبانه او بوده است.
فكر پدر به همه جا رفت. هر اتفاقى ممكن بود براى فرزندش افتاده باشد. شايد نيروهاى مزدورِ سعد حداد كه خود را ارتش جنوب لبنان مى‏دانستند او را ربوده باشند. چون اين گونه اعمال از آن‏ها زياد سرزده بود و سابقه‏ى بسيارى در آدم ربايى داشتند. امكان هم داشت با پست نگهبانى فالانژيست‏ها در بيروت در گير شده باشد و او را باز داشت كرده باشند. آن هم احمد، كه جوانى بود پرشور با روحيه‏اى تند كه در برابر دشمنان كوتاه نمى‏آمد. بعيد نبود گير افتاده باشد. اصلاً شايد هنگام بازگشت از بيروت، سربازان اسرائيلى ماشين او را بازرسى كرده و اسلحه و مهمات جاسازى شده را يافته باشند.
چهار شنبه شب بود كه پدر بزرگِ 110 ساله به حرف آمد. ظاهراً دردى درونش را مى‏خورد. اشك از چشمانش جارى بود و مدام از اطرافيانش درباره‏ى احمد مى‏پرسيد و سراغ نوه‏ى خود را مى‏گرفت؛ هيچ‏كس جوابى نداشت كه به او بدهد؛ ولى او مدام مى‏گفت: «احمد كجاست... احمد كجاست...؟»

وضعيت هدف
«مقر فرماندهى ارتش اسرائيل در لبنان» كه در شهر صور قرار داشت، از اولين اهدافى بود كه با شناخت قبلى از وضعيت ساختمان و شناسايى جديد و عجولانه از تركيب نيروهاى مستقر در آن، براى اجراى طرح عملياتى انتخاب شد.
هدف مورد نظر، ساختمان هشت طبقه‏اى بود به نام «عَزمى» نزديكى شهرك «مَعرِكِه»، در جاده‏ى اصلى مدخل شمالى شهر صور، در نزديكى منطقه‏ى صنعتى «اَلبَص». ساختمان عزمى، تا پيش از آن زمان متعلق بود به فردى به نام «على حجازى» كه خارج از لبنان زندگى مى‏كرد. سازمان فلسطينى «الفتح» از اين ساختمان براى استقرار دفاتر امنيتى خود استفاده مى‏كرد و آن را از مالكانش خريدارى كرده بود. «عزمى» نام يكى از مسئولين الفتح بود كه ساختمان به اسم او معروف شده بود. به هنگام تجاوز اسرائيل در خرداد 1361ه.ش (ژوئن 1982م)، اين ساختمان كه يكى از اهداف مورد نظر صهيونيست‏ها محسوب مى‏شد، توسط توپخانه و خمپاره اندازه‏هاى نيروى دريايى اسرائيل كه بر كشتى‏هاى جنگى در درياى مديترانه و نزديك سواحل صور مستقر بودند، زير آتش قرار گرفت.
هنگامى كه نيروهاى زمينى و زرهى ارتش اسرائيل وارد صور شدند،بلافاصله به سراغ ساختمان عزمى رفتند؛ ولى چريك‏هاى فلسطينى آن‏جا را تخليه كرده و گريخته بودند. على‏رغم آن‏كه گلوله‏هاى خمپاره و توپ بسيارى به آن اصابت كرده بود، ولى به دليل اسكلت‏بندى قوى، صدمات آن‏چنانى به ساختمان نرسيده بود و مقامات نظامى ارتش اشغال‏گر، تشخيص دادند كه سر فرماندهى خود را در خاك لبنان در آن‏جا مستقر كنند.
ساختمان عزمى به عنوان هدف اصلى براى اولين عمليات شهادت‏طلبانه، آن هم در مناطق تحت اشغال، براى طراحان عمليات، داراى ويژگى‏هاى خاصى بود كه از آن جمله مى‏توان به موارد زير اشاره كرد:
مركز هدايت عمليات روزانه و پشتيبانى فرماندهان نظامى، در آن‏جا مستقر بود و روزانه صدها غير نظامى لبنانى براى اين‏كه به مناطق شمالى لبنان بروند، بايد به اين ساختمان مراجعه كرده و مجوز عبور خود را براى تاييد به آن‏جا ارائه مى‏دادند. در قسمتى از اين ساختمان، واحدهايى مستقر بودند كه به طور مستقيم زير نظر سازمان اطلاعات ارتش اسرائيل فعاليت مى‏كردند.
طبقه‏ى چهارم ساختمان، محل اسكان و زندگى تعدادى از افسران و درجه‏داران بود كه وظايف مهمى را از جمله لُجِستيك، اطلاعات و... برعهده داشتند. يك واحد از پليس نظامى اسرائيل و همچنين واحد اطلاعات ارتش در يكى از طبقات قرار داشتند.
در اين ساختمان، دفتر فرماندار نظامى اسرائيل در لبنان، ژنرال «فيلِگ» و معاونانش، فرمانده‏ى پليس نظامى و نگهبانان مرزى، فرماندهى مخابرات و مهندسى رزمى قرار داشتند. فرماندهى نيروهاى ويژه هوا بُرد و نيروهاى تيپ ويژه‏ى «گولانى» در آن‏جا قرار داشتند. ستاد فرماندهى كل عمليات نيروهاى مزدور نظامى «سعد حداد» نيز در اين ساختمان بود.
در يكى از طبقات بالايى ساختمان، بازداشتگاهى قرار داشت كه همواره تعدادى از جوانان فلسطينى و لبنانى پيش از آن‏كه به بازداشتگاه انصار منتقل شوند، در آن‏جا مورد بازجويى و شكنجه قرار مى‏گرفتند كه هر روز صبح، زندانيان روز قبل را با اتوبوس به بازداشتگاه انصار منتقل مى‏كردند.
بنابر اظهار «را فائل ايتان» رئيس اركان ارتش اسرائيل در روز انفجار، دست كم 220 نيروى اسرائيلى از جمله 20 افسر بلند مرتبه در آن‏جا قرار داشتند كه بيش‏تر آن‏ها در خواب بوده‏اند.
با توجه به اين‏كه ساختمان قبلاً به نيروهاى فلسطينى تعلق داشت و بسيارى از اطلاعات لازم را مى‏شد از آنان گرفت، شناسايى‏هاى لازم در كمال احتياط انجام شد. يكى از علل موفقيت اين حمله، اصل غافلگيرى بود. اسرائيل كه خود طرح «ماشين‏هاى بمب‏گذارى شده» را در لبنان پياده كرده بود، هيچ‏گاه باورش نمى‏شد روزى در دام ماشين‏هاى مملو از مواد منفجره گرفتار شود. آن هم با اين تغيير كه راننده‏اى آن را تا مقصد هدايت كرده و منفجر كند.
يكى از مشكلات مهم در انجام اين عمليات، وجود تعدادى اسير فلسطينى و لبنانى در داخل ساختمان بود. بر اساس شناسايى‏هاى اوليه،نيروهاى صهيونيست، هر روز صبح زود، اسرا را به بازداشتگاه انصار منتقل مى‏كردند. در روز عمليات نيز اتوبوس حامل اسيران از مقر فرماندهى عازم انصار شد؛ ولى ظاهراً تعدادى از اسرا به دلايل مختلف از جمله طولانى بودن مدت بازجويى و شكنجه براى كسب اطلاعات بيش‏تر، در طبقات بالايى ساختمان زندانى شده بودند و كسى از عوامل شناسايى، از وجود آن‏ها مطلع نبود. وجود اسرا در ساختمان، عاملى بود كه زمان انجام حمله به خاطر آن، چندين نوبت به تاخير افتاده بود.
تهيه و تجهيز اتومبيل در خارج از مناطق اشغالى و انتقال آن به داخل محدوده‏ى تحت سلطه‏ى نيروهاى اسرائيل، كارى غير ممكن بود؛ به همين لحاظ بايد از ماشين‏هاى داخل منطقه‏ى اشغالى استفاده مى‏شد.
يكى از بستگان احمد قصير و از اهالى دير قانون، كه مدتى بود در بيروت زندگى مى‏كرد و ارتباط زيادى با مقاومت اسلامى داشت، در يكى از سفرهاى احمد به بيروت، با او درباره‏ى انجام يك حمله‏ى شهادت‏طلبانه صحبت كرد. احمد كه از اين پيشنهاد ذوق زده شده بود، بلافاصله پذيرفت و از آن پس براى انجام عمليات روز شمارى مى‏كرد.

تهيه مواد منفجره
انواع مختلف مواد منفجره در بسته‏ها و تركيبات متنوع، كه در ماشين جاسازى شدند، توسط خود احمد به داخل مناطق اشغالى حمل مى‏شدند. يكى از علل موفقيت او در انتقال مواد، اين بود كه هر روز براى خريد سبزى و ميوه جهت مغازه‏ى پدرش، به بيروت مى‏رفت و بازمى‏گشت؛ به همين لحاظ نيروهاى مستقر در پايگاه‏ها و پست بازرسى اسرائيل و مزدوران سعد حداد، كه احمد برايشان شناخته شده بود، به او كارى نداشتند. همين امر باعث شد تا احمد بتواند حدود هزار كيلو مواد منفجره را به صورت بسته‏هاى كوچك و قطعات مختلف جاسازى شده ميان ميوه‏ها و سبزى‏ها، به دير قانون النهر منتقل كند.
نيروهاى مقاومت اسلامى، به گونه‏اى مواد مختلف از جمله «سى - 4«، «ديناميت» و «تى.ان.تى» را در وانت جاسازى كردند كه با ورود به ساختمان و زده شدن چاشنى،به‏صورت «قيفى» منفجر شود تا همه‏ى فشار و موج تخريب رو به بالا باشد و ساختمان را به طور كامل ويران سازد.
سرانجام مواد و چاشنى‏هاى لازم، كار گذاشته شد و فقط مانده بود دستور حمله. ماشين بمب‏گذارى شده در يكى از خانه‏هاى روستاهاى اطراف صور پنهان شد.
احمد نيز خود بر اوضاع و احوال منطقه و عمليات نظارت داشت.براى امنيت بيش‏تر و اطمينان از لو نرفتن عمليات، احمد چند روز پيش از آن،احمد از نظرها پنهان شد و در خانه‏اى دور از محل زندگى خود، براى چند روز زندگى كرد. طراحان حمله كه از دوستان نزديك او بودند،امكانات و آذوقه لازم را براى احمد مى‏بردند.

آخرين ساعات احمد و دوستانش
آخرين ساعات شب عمليات، براى احمد به كندى سپرى مى‏شد.هر لحظه منتظر بود تا پيكى كه منتظرش بود، از سوى فرماندهى مقاومت بيايد و مجوز عمليات را بدهد.
با اشاره‏ى عبدالمنعم، احمد از جمع دوستانى كه دور هم نشسته و محو جمال او شده بودند، بيرون آمد و همراه او از اتاق خارج شد.عبدالمنعم در حالى كه سرش را پايين انداخته بود و نمى‏خواست نگاهش به چشمان احمد بيفتد، آرام و با صداى گرفته خطاب به او گفت: احمد جان بر اساس تصميمى كه مسئولين مقاومت گرفته‏اند، قرار شد من به جاى تو اين عمليات را انجام بدهم.
قيافه احمد كه شادمان بود و فكر مى‏كرد او مى‏خواهد زمان عمليات را بگويد، در هم رفت. دست عبدالمنعم را فشرد. به يك‏باره رو به او برگشت. سر او را ميان دستهايش گرفت. سعى كرد به چشمانش زل بزند؛ ولى عبدالمنعم نگاهش را از او دزديد. در كمال تعجب، در حالى كه نفسش به شماره افتاده بود، گفت: چى گفتى؟ تو بايد بروى؟ براى چى؟ مگر مشكلى براى رفتن من پيش آمده؟ تازه، ببينم، مگر قاصدى از طرف فرماندهى آمده كه اين خبر را داده؟
عبدالمنعم كه دستپاچه شده بود، از يك سو رفتن و سعادت احمد را مى‏ديد و از ديگر سو، ماندن خود را. به اصرار و خواهش متوسل شده واز وى خواست كه بگذارد او اين كار را انجام بدهد. احمد كه فهميد ماجرا از چه قرار است، او را در آغوش كشيد و در گوشش نجوا كرد: هيچ‏كس ديگر غير از من نمى‏تواند اين كار را انجام بدهد. خودت كه بهتر مى‏دانى. نيروهاى پست بازرسى مرا مى‏شناسند و مى‏گذارند راحت رد شوم. اگر شخص ديگرى با ماشين من برود، حتماً آن‏ها شك مى‏كنند و عمليات لو مى‏رود.
عبدالمنعم كه اشك از ديدگانش جارى شده بود، شانه‏هاى احمد را فشرد. احمد محكم و استوار گفت: «اين ماشين شخصى و متعلق به من است. من شرعاً اجازه نمى‏دهم كس ديگرى با اين ماشين عمليات بكند جز خودم. حالا اگر شما مى‏توانيد ماشين ديگرى فراهم كنيد و در اين مدت زمان كم، مواد را داخل آن جاسازى كنيد و اسرائيلى‏ها را هم نسبت به تردد آن مشكوك نكنيد، بفرماييد.»
جواب احمد قاطع بود و محكم. حرف آخر را زد. عبدالمنعم كوتاه آمد. احمد به خوبى مى‏دانست كه او هيچ قصد خاصى نداشته و فقط به حال او و جايگاهى كه تا ساعاتى بعد به آن‏جا مى‏رسيد، غبطه مى‏خورد و دعا مى‏كند كه جاى او باشد. با گريه‏ى عبدالمنعم كه شانه‏هاى احمد را تر مى‏كرد، نجواى حلاليت طلبى بين آن دو دوست قديمى رد و بدل شد.احمد در حالى كه پيشانى او را مى‏بوسيد، گفت: «هيچ ناراحت نباش... ما براى اين‏كه دشمن را از خانه مان بيرون كنيم، حالا حالاها بايد شهيد بدهيم.»
با وجودى كه زمان، بسيار محدود و انجام برخى مقدمات بسيار سخت بود، ولى براى كسب اطمينان از روحيه‏ى احمد در انجام عمليات،چندين بار به او تست زده شد كه احمد با سرافرازى از همه‏ى امتحانات بيروت آمد.

موقعيت زمانى هدف
چهارشنبه 1361/8/19 ه.ش (10 نوامبر 1982(، شبِ قبل از عمليات، جلسه‏ى مهمى با حضور «آموس رِيمون» مسئول اطلاعات ارتش اسرائيل و تعدادى از افسران رده‏ى اول نظامى و امنيتى در ستاد فرماندهى برقرار بود و «ريمون» به بيان زواياى فعاليت گروه‏هاى مخالف و نحوه‏ى كسب اخبار و اطلاعات از آن‏ها پرداخته بود.
ميهمانان ويژه‏اى كه از ديگر مراكز براى بازديد از سر فرماندهى نظامى اسرائيل در لبنان، به آن‏جا آمده بودند، به دليل بارش شديد باران،از چادرهاى لوكس نصب شده در محوطه‏ى باز ساختمان، به اتاق‏هاى داخلى رفته بودند.
در اين روزها، «فيليپ حبيب» لبنانى الاصل، نماينده‏ى ويژه‏ى «رونالد ريگان» رئيس جمهورى آمريكا، براى پى‏گيرى قرارهاى آمريكايى اسرائيلى، به لبنان فرستاده شده بود.

عمليات «خيبر»
ساعت 7 صبح روز پنجشنبه 1361/8/20 ه.ش (24 محرم الحرام 1403ه.ق، 11 نوامبر 1982م، يك روز قبل از سالروز شهادت امام چهارم شيعيان، سيدالساجدين، حضرت امام زين‏العابدين عليه السلام، هنگامى كه پنج ماه و هفت روز از آغاز تجاوز رژيم صهيونيستى به لبنان مى‏گذشت،احمد جعفر قصير، سوار بر ماشين وانت پژوى شخصى خويش، «بسم‏اللَّه‏الرحمن الرحيم» گويان، به طرف منطقه‏ى البص حركت كرد تا عمليات «خيبر» را به انجام برساند.
بر اساس بعضى اظهارات و اطلاعات، ماشين مورد نظر، در محلى نزديك به مكان عمليات قرار داشته است و احمد كه به خوبى با وضعيت محل و ساعات آزادى تردد و همين‏طور انتقال اسرا آگاه بود، سوار بر اتومبيل خويش، آرام و در كمال خونسردى، در جاده‏ى اصلى، از صور به طرف مقر رفت، و بدون اين‏كه شك كسى را برانگيزد، به بيست‏مترى ساختمان عزمى رسيد. اين‏جا بود كه به يك‏باره بر سرعت خود افزود. نگهبانانى كه در جلوى در اصلى مشغول حفاظت از ساختمان بودند، ناگهان متوجه وانت سفيد رنگى شدند كه راننده به سرعت تمام فرمان را پيچاند و از جاده‏ى اصلى به طرف آن‏ها هجوم آورد. هيچ فرصتى براى تيراندازى و عكس‏العمل ديگرى وجود نداشت. نگهبان‏ها حتى نتوانستند فرياد بزنند و يا پناه بگيرند. پژوى سفيد رنگ مملو از مواد منفجره وارد ساختمان شد و با فرياد «اللَّه اكبر» كه از حلقوم راننده‏ى جوان آن برخاست، انفجارى عظيم به وقوع پيوست و زلزله‏اى هراسناك برپا كرد. در اولين لحظات پس از انفجار كه دود و آتش و گرد و خاك فضا را پر كرد،بخش غربى ساختمان فرو ريخت و به دنبال آن، بقيه‏ى طبقات و بخش‏هاى ديگر ساختمان بر روى هم فرود آمدند.
مردم شهر كه در خواب به سر مى‏بردند، هراسان از خواب پريدند. تا آن روز چنين صداى عظيم و وحشت‏آورى به گوششان نخورده بود. نه موشك‏ها و توپخانه‏هاى اسرائيلى، و نه بمباران‏هاى هوايى‏شان، هيچ كدام چنين صدايى نداشته‏اند. مردم وحشت‏زده، به خيابان‏ها ريخته و از يكديگر سراغ محل حادثه را گرفتند. هر كس چيزى مى‏گفت. دود خاكسترى و سياه‏رنگى كه از طرف منطقه‏ى البص برمى‏خاست و حركت سريع آمبولانس‏ها و اتومبيل‏هاى امدادى به آن سو، جهت محل انفجار را نشان مى‏داد. سايه‏اى از دود،اطراف مقر فرماندهى را سياه و تاريك كرده بود. نيروهاى اسرائيلى كه در ديگر پايگاه‏هاى اطراف مستقر بودند، هراسان و وحشت زده به طرف مقر فرماندهى خود شتافتند.
هنوز دود و خاك فروكش نكرده بود. ميان ويرانه‏هاى ساختمان بتونى، عربده و فريادهاى كمك خواهى به زبان «عِبرى» (يهودى) به گوش مى‏رسيد. سربازانى كه در زير خروارها خاك و بتون آرمه و ميله‏هاى مفتولى مدفون شده بودند، طلب كمك مى‏كردند. نيروهايى كه براى نجات آمده بودند، بى هدف و با حالتى روانى و شوكه، به همه طرف تيراندازى مى‏كردند و از نزديك شدن افراد شخصى حتى نيروهاى امدادى، خوددارى كرده و آن‏ها را تهديدبه مرگ مى‏كردند.
براى آن‏كه كسى از عمق فاجعه آگاه نشود، نيروهاى صهيونيست،ديوار امنيتى محكمى براى مقابله با هجوم مردم، خبرنگاران محلى و خارجى ايجاد كردند. واحدهاى گشتى، در كوچه و خيابان‏هاى اطراف، هركس را كه به كوچك‏ترين نحوى برايشان مشكوك به نظر مى‏رسيد،بازداشت كرده و به نقطه‏اى نامعلوم مى‏بردند. فضاى وحشت‏آور و وحشيانه‏اى توسط نيروهاى اسرائيلى بر منطقه حاكم شده بود.
زندانيانى كه در طبقات بالاى ساختمان قرار داشته‏اند، به دليل اين‏كه شدت انفجار، طبقات پايين را منهدم كرده و طبقات بالايى بر روى آن‏ها سوار شده بودند، بر حسب اتفاق و معجزه آسا، سالم مانده و با استفاده از وضعيت پيش آمده فرصت را غنيمت شمرده و بازداشتگاه ويران را ترك كردند. در آن ميان، يكى از زندانى‏ها كه از زير آوار بيرون آمده و گريخته بود، مجدداً به محل حادثه بازگشت تا به ديگر زندانيان مجروح كمك كند، كه نيروهاى اسرائيلى با ديدن او كه ميان مقر ويران به‏دنبال مجروحين لبنانى و فلسطينى مى‏گشت، وى را دوباره بازداشت كردند.
نيم ساعت از زمان انفجار مى‏گذشت كه آمبولانس‏ها و هلى‏كوپترهاى اسرائيلى و تعداد زيادى نيروى كمكى با امكانات لازم به محل حادثه شتافتند. دود از ميان ساختمان برمى‏خاست و ميله‏ها و قطعات عظيم بتون در هم پيچيده بودند. تكه‏هاى بدن كشته‏شدگان، ميان ويرانه‏ها پخش شده بود. ميان خاك‏هاى سياه شده،درجه‏هاى خون رنگ افسران و ارشدهاى نظامى به چشم مى‏خورد.ناباورى و وحشت در چشمان سربازان زنده مانده ديده مى‏شد. بهت و تعجب بر آن‏ها حاكم شده بود و باورشان نمى‏آمد چنين فاجعه‏اى بر ارتشى چنان سرمست و به ظاهر قدرتمند، وارد شده باشد.
مردم كه اطراف محل حادثه، در فاصله‏اى زياد حلقه‏زده بودند، در حالى كه در دل خوشحال بودند، با چشمانى كه شادى و ترس در آن موج مى‏زد، اين سو و آن سو دويدن قواى صهيونيستى را مى‏نگريستند. هيچ‏كس از مردم باورش نمى‏آمد كسى چنين جرأت كرده باشد عملياتى به اين بزرگى را عليه اسرائيل انجام دهد. همه‏ى برخى از مردم از اين هراس داشتند كه صهيونيست‏ها همچون جنايتكاران هيتلرى، به انتقام اين ضربه و تلفات خود، به آزار مردم غير نظامى بپردازند.
اين تصور دور از واقعيت هم نبود. ساعتى بعد هواپيماهاى جنگى اسرائيل در ارتفاع بسيار پايين، دست به مانورهاى ديوانه‏وار بر بالاى شهرك‏ها و روستاها زدند كه فقط نشان از وحشت و ديوانگى دشمن از ضربه وارده داشت. هلى‏كوپترهاى توپدار نيز به گشت‏زنى برفراز مناطق اشغالى پرداختند. به گزارش خبرگزارى فرانسه 2000 نيروى كماندو و چترباز اسرائيلى در عمليات تفتيش و بازرسى منازل و مناطق شركت داشتند، كه بيش از 800 نفر از اهالى صور را براى بازجويى دستگير كرده و به مقرهاى خود بردند.
نيروهاى صهيونيست، چندين جاده از جمله بزرگراه بيروت به دمشق را بستند و به بازرسى دقيق اتومبيل‏ها و بازداشت افراد مشكوك پرداختند.

اخبار و عكس‏العمل ‏ها
منابع امنيتى محلى لبنان، اسرائيل و منابع غربى، همگى بر اين موضوع اتفاق نظر داشتند كه ماشين حامل مواد منفجره، دژبانى‏هاى جلوى ساختمان را از بين برده و وارد ساختمان شده است و تعدادى از نگهبانان اسرائيلى كشته شده‏اند.
ساعتى پس از انفجار، خبرنگاران خارجى و داخلى به سوى محل انفجار شتافتند. راديوهاى محلى، برنامه‏هاى عادى خود را قطع كرده و به اعلام و شرح عمليات پرداختند. خبرگزارى‏هاى خارجى، به وسيله‏ى تلكس و يا هر وسيله موجود و ممكن در منطقه، اخبار را به كشور خود ارسال كردند.
طى يكى - دو روز بعد از حادثه، مطبوعات كشورهاى عربى منطقه،اين عمليات را «شروع عظيمى براى مقاومت لبنان» ذكر كردند و از آن نام بردند. مطبوعات سوريه در اين باره نوشتند:
«اين عمليات نشان داد كه اسرائيل بايد براى جناياتش در لبنان، بهاى بسيار سنگينى بپردازد.»
نشريات كشورهاى منطقه‏ى خليج فارس و شيخ‏نشين‏ها، درباره‏ى آن‏چه در لبنان و به خصوص در حادثه انفجار صور مى‏گذشت، اين گونه نوشتند:
«رؤسا و ملوك عرب، حمايت و پشتيبانى خود را از ساكنان جنوب لبنان كه در اشغال به سر مى‏برند، اعلام مى‏كنند».
بدين ترتيب، عمليات شهيد احمد قصير، گذشته از ضربات سخت و زيان‏بار به صهيونيسم، باعث بيدارى مسلمانان، به خصوص سردمداران و اعراب منطقه شد و به آن‏ها فهماند كه مى‏شود جلوى اسرائيل را گرفت.
نشريه‏ى صهيونيستى «هاآرِتص» چاپ اسرائيل، در واكنش به اين عمليات نوشت:
«اين حادثه نشان داد كه عمليات اسرائيل در لبنان، در رسيدن به اهدافش در پيروزى بر تروريسم، ناكام مانده و تأمين امنيت هموطنان اسرائيل در مرزهاى لبنانى و بازگرداندن بلادرنگ و سريع سربازان به شهرهايشان، بايد انجام شود».
اعلام خبر اين حادثه و علل آن، يكى از مشكلات بسيار بزرگ، براى دولت اسرائيل محسوب مى‏شد؛ بدان‏حد كه صهيونيست‏ها به هر طريقى متوسل شدند تا از فشار افكار عمومىِ يهوديان ساكن فلسطين اشغالى، بكاهند. هر يك از مسئولين سياسى - نظامى و تبليغاتى صهيونيسم به نوعى اين عمليات را شرح و تفسير كردند كه سخنان ضد و نقيضشان،حكايت از عمق ضربه داشت. در اين مقوله مى‏توان به نمونه‏هاى زير اشاره كرد:
راديو اسرائيل اعلام كرد: «اين عمليات، حاصل هجوم يك ماشين بمب‏گذارى شده به ساختمان بوده است».
تلويزيون دولتى اسرائيل، ضمن رد هر گونه حضور شخص مهاجم و حمله كننده در اتومبيل، گفت: «اين حادثه، حاصل انفجار ماشين بمب‏گذارى شده‏اى بود كه جلوى مقر فرماندار نظامى پارك شده بود».
ژنرال «فِريد» فرمانده‏ى صهيونيست، در تحليل حادثه‏ى انفجار گفت: «ما معتقديم اين بمب كه باعث ويرانى ساختمان شده است، در يكى از طبقات پايين ساختمان كار گذاشته شده است».
او بدون اين‏كه اشاره‏اى به چگونگى قرار دادن بمبى با حجمى حدود 1000 كيلو در ساختمان فرماندار نظامى اسرائيل كند، هر گونه تصور حمله‏ى يك ماشين‏پر از مواد منفجره با راننده‏ى شهادت‏طلب را رد كرد.
راديو اسرائيل در تفسير ديگر خود، براساس گفته‏ى بعضى از مسئولين امنيتى اسرائيل، گفت: «اين انفجار حاصل كپسول‏هاى گاز داخل ساختمان بوده است و هيچ اتفاق و عمدى در آن نبوده است».
اين راديو هيچ اشاره‏اى به تعداد كپسول‏هاى فرضى موجود در ساختمان كه باعث ويرانى يك بناى هشت طبقه‏ى بتونى شده‏اند، نكرد.
«رافائل ايتان» رئيس اركان ارتش اسرائيل، در تحليلى كه حتى نمى‏توانست مردم اسرائيل را مجاب كند، اظهار داشت: «اين حادثه فقط به خاطر عدم استحكام و خلل موجود در بناى ساختمان بوده است كه ساختمان خود بخود و به يك‏باره فرو ريخته است».
ساعاتى پس از انفجار، «آرييل شارون» وزير جنگ، كه از سوالات خبرنگاران مبنى بر اين‏كه «اسرائيل در لبنان چه مى‏كند؟» عصبانى شده بود، در مقابل همه‏ى آن‏ها فرياد زد: «از مطرح كردن اين سوال كه ارتش اسرائيل در لبنان چه مى‏كند، دست برداريد، زيرا ما به درستى مى‏دانيم كه چه مى‏كنيم. ما مراقب امنيت رژيم اسرائيل هستيم». او با ناراحتى گفت: «حداقل صبر كنيد تا افرادى را كه زير آوار مانده‏اند بيرون بكشيم».

تلفات
درباره‏ى تلفات ارتش اسرائيل در اين عمليات نيز، تحليل‏ها، آمار و تفسيرهاى مختلفى عنوان شد. در اولين روز حادثه، نمايندگى خبرگزارى «آسوشيتدپِرِس» اعلام كرد كه در اين عمليات 15 عرب و تعدادى از سربازان اسرائيل كشته شده‏اند. در همين روز، راديو اسرائيل گفت كه 40 سرباز اسرائيلى در اين حادثه كشته شده‏اند.
نمايندگى خبرگزارى «يونايتدپرس» در لبنان، از زبان يكى از سربازان اسرائيلى گفت: «اين انفجار چيزى حدود 200 كشته و مجروح در بر داشته است» و يكى ديگر از سربازان گفت: «اگر آوار برداشته شوند، حدود 100 تا 200 نفر زير آن مدفون هستند.»
فرماندار نظامى اسرائيل در شهر صور، اعلام كرد: «فقط 10 سرباز كشته و 35 نفر ديگر مجروح شده‏اند». پزشكى از ارتش اسرائيل مدعى شد: «در اين حادثه 15 عرب نيز كشته شده‏اند».
سه روز پس از انفجار، راديو اسرائيل گفت: «عمليات كاووش، پايان يافته و اعلام خبر مرگ سربازان به خانواده‏هايشان آغاز شده است». اين راديو از قول منابع نظامى اسرائيل گفت: »90 جسد از زير آوار بيرون كشيده شده‏اند كه 75 نفر آنان از سربازان اسرائيلى بوده‏اند و 15 نفر ديگر از افراد شخصى فلسطينى و لبنانى بودند كه در باز داشت به سر مى‏بردند».
اين راديو همچنين اضافه كرد: »26 اسرائيلى نيز مجروح شده‏اند كه حال 6 تن از آنان وخيم گزارش شده است».
خبرگزارى فرانسه، پس از پايان عمليات جستجوى مصدومين اعلام كرد: »90 نفر در اين حادثه كشته شدند كه 75 نفر اسرائيلى و 15نفر از نيروهاى لبنانىِ «سعد حداد» هستند و 28 نفر ديگر مجروح مى‏باشند».
«ساموئل كاتز» كه قبلاً از افسران واحد اطلاعات ارتش اسرائيل بوده است، در كتاب خود «جاسوسان خط آتش»، درباره‏ى تلفات واحدهاى اطلاعاتى و امنيتى اسرائيل در اين عمليات، مى‏نويسد: «در اين عمليات 28 افسر امنيتى اسرائيل كشته شدند».
بثينه الكفراوى در كتاب خود به نام «حرب لبنان، حِصار بيروت» درباره‏ى تلفات عمليات شهيد احمد قصير نوشته‏است:
«در اين انفجار 95 نفر كشته شدند كه 77 نفر آنان از نيروهاى ارتش اسرائيل بودند. همچنين 120 نفر نيز مجروح شدند.»
خبرگزارى فرانسه در گزارش‏هاى بعدى خود اعلام كرد: «در اين انفجار 120 تن كشته و 200 تن مجروح شده‏اند». سخنگوى نظامى اسرائيل در اولين روزهاى پس از حادثه اعلام كرد: »74 نفر كشته شده و 27 نفر نيز مفقود شده‏اند». هفته نامه‏ى عرب زبان «الشِّراع» چاپ لبنان، بهار سال 1379ه.ش)2000 م)، درباره‏ى تلفات اسرائيل در عمليات شهيد احمد قصير، تعداد كشته شدگان اسرائيلى را 90 نفر اعلام كرد.
چند روز پس از پايان عمليات كاووش و جستجو ميان آوار، اخبار و مستنداتى كه نشريات اسرائيلى هم ذكر كردند، حاكى از اين بود كه: »141 تن كشته و 10 نفر مفقود شده‏اند كه آن‏ها مى‏توانستند جزو نزديك‏ترين نفرات به صحنه‏ى انفجار باشند كه بدن‏هايشان پودر شده‏است.»
دكتر «سعد ابوديه» در كتاب خود مى‏نويسد:
«بر حسب آن‏چه خبرنگار راديو نظامى اسرائيل در روزنامه «هاآرِتص» سه روز پس از حادثه اعلام كرد، آمار كشته‏ها و مجروحين بين حدود 370 تا 400 نفر بوده است. اين عده، بيش‏ترين تلفات اسرائيل در يك نبرد و در يك روز بود».
«يان بلك» و «بنى‏موريس» در كتاب «جنگ‏هاى نهانى اسرائيل» مى‏نويسند:
«در نوامبر 9 1982 افسر «شينِ‏بث» در مقر ارتش كشته شدند. مقر آن‏ها در يك ساختمان چند طبقه متروكه بود كه بر اثر انفجار كپسول گاز و فرو ريختن ساختمان مردند».
در اين عمليات يكى از بزرگ‏ترين ضربات بر پيكره‏ى دستگاه‏هاى اطلاعاتى و امنيتى اسرائيل، وارد آمد. تا حدود چهار سال پس از عمليات، از افشاى نام افسران ارشد اطلاعاتى كه در اين حمله كشته شده بودند، خوددارى شد. براساس اظهارات بعضى از منابع، «آموس ريمون» كه يك فرد «كيبوتس» بود، مغز متفكر امنيتى ارتش اسرائيل به شمار مى‏آمد. او به «مغز متفكر اسرائيل براى 20 سال آينده» معروف بود. وى طرح‏هايى براى بيست سال آينده داده بود و پر كردن خلاء وجودى او براى دستگاه‏هاى امنيتى رژيم صهيونيستى غير ممكن بود. بدن تكه‏تكه شده ريمون، ميان آوار ساختمان يافت شد.

اثرات عمليات
بعد از ظهر روز پنجشنبه، تنها ساعاتى پس از انفجار مقر فرماندهى ارتش اسرائيل در لبنان، در حالى كه يهوديان ساكن مناطق اشغالى به اخبار راديوهاى محلى و خارجى گوش مى‏سپردند تا از چند و چون فاجعه‏اى كه بر ارتش اسرائيل نازل شده بود مطلع شوند و خانواده‏هايى كه فرزندشان جزو نيروهاى متجاوز ارتش صهيونيستى در لبنان بود، نگران و وحشت‏زده، در پى كسب خبر سلامتى بستگان خويش بودند، وزرا و مقامات برجسته‏ى امنيتى و نظامى اسرائيل در محل نخست‏وزيرى، در حضور «مناخام‏بگين» نخست‏وزير، جلسه‏اى اضطرارى تشكيل دادند و هر كدام گزارش‏هاى سازمان و وزارت‏خانه‏ى خود را درباره‏ى حادثه‏ى صور به‏اطلاع كابينه رساندند.
پس از ساعت‏ها بحث و بررسى، سرانجام دولت، وزير دفاع را مأمور تشكيل «كميته‏ى تحقيق» درباره‏ى چگونگى ورود يك ماشين حامل صدها كيلو بمب به منطقه‏ى حضور نظاميان و سپس انهدام ساختمان فرماندهى كرد. گزارش‏هاى موجود نشان مى‏داد كه در مسير تردد اتومبيل مذكور چندين پست بازرسى اسرائيلى و موانع زيادى وجود داشته است، كه راننده‏ى ماشين بمب‏گذارى شده، بدون هيچ مشكلى از همه‏ى آن‏ها گذشته و به هدف خود دست يافته است. اين مسئله مى‏توانست بحث‏هاى مختلفى از جمله سهل‏انگارى نيروهاى نظامى و حتى وجود عوامل نفوذى در ارتش اسرائيل را پيش آورد، كه هر كدام از آن‏ها خطر بزرگى براى اشغال‏گران محسوب مى‏شد.
پس از جلسه اضطرارى، رئيس دولت صهيونيستى «مناخام بگين»، در مصاحبه با نمايندگان خبرگزارى‏ها، پيامى فرستاد و روز يكشنبه آينده 1361/8/23 ه.ش (14نوامبر1982 م) را عزاى عمومى براى كشته‏شدگان اين حادثه اعلام كرد.
انفجار مقر فرماندهى، بر روحيه‏ى نيروهاى ارتش اشغال‏گر كه حكومت و قواى خود را قدرت مطلق منطقه مى‏دانستند تأثير شكننده‏اى وارد آورد. روز بعد، واحدهايى از ارتش اسرائيل، ديوانه‏وار و وحشت‏زده، وارد شهر «صيدا» در نزديكى شهر صور و محل انفجار شدند. ساختمان فرماندارى شهر صيدا را به محاصره درآورده و پس از بازرسى كامل طبقات و قسمت‏هاى مختلف آن، افراد موجود را با استفاده از زور و ارعاب اخراج كرده و ساختمان مذكور را به عنوان «مقر فرماندار نظامى ارتش اسرائيل» در شهر صيدا به اشغال خود درآوردند. «يوسف گينوسار» رئيس «سازمان امنيت منطقه شمال اسرائيل» كه مقر آن در «حيفا» در فلسطين اشغالى بود، به عنوان «فرماندهى صحنه‏ى عمليات لبنان» برگزيده شد.
بر اساس مأموريتى كه دولت به وزير دفاع اعلام كرد، «آرييل شارون» وزير جنگ و «آميردِرودى» فرمانده نظامى منطقه‏ى شمال فلسطين، براى بررسى هر چه دقيق‏تر چگونگى عمليات، مستقيماً به محل حادثه آمدند و به تحقيق پيرامون ضربات وارد شده بر ارتش و قواى امنيتى پرداختند. اين در حالى بود كه گروهى از منابع امنيتى اسرائيل، انهدام ساختمان را ناشى از اختلال و سستىِ بناى آن اعلام مى‏كردند و براى اثبات مدعاى خود،مهندس لبنانى‏اى را كه سال‏ها پيش از آن، ناظر بر ساخت بنا بودند براى ارائه‏ى توضيحات لازم به داخل فلسطين اشغالى بردند؛ ولى مهندس ناظر، باردّ ادعاى صهيونيستها، در بازجويى‏ها و مصاحبه‏هاى خود با خبرنگاران اعلام كرد: «اين ساختمان از اسكلت‏بندى قوى‏اى برخوردار بوده و محال است يك ساختمان هشت طبقه‏ى بتونى با اين استحكام و عظمت، به يك‏باره و بدون علت خارجى و فقط به خاطر سستىِ بنا، منهدم شود و اين گونه بر روى هم فرو بريزد.»
فشار افكار عمومى و تحليل‏هاى موجود پيرامون حادثه، باعث شد تا در «كِنِسِت» (مجلس نمايندگان اسرائيل)، بحث‏هاى تند و داغى بر سر اين حمله درگيرد. نمايندگان مجلس، در اوج عصبانيت و ناراحتى، كه نشان‏گر عمق ضربه و فاجعه بود، از نخست وزير خواستند تا «هر چه سريع‏تر نيروهاى ارتش را از لبنان خارج سازد». جناح «حزب شينوى» در مجلس،خواستار بركنارى شارون از وزارت جنگ شد. «آمنون اِوينشتاين» رئيس اين جناح، در مجلس گفت: «اسرائيل در لبنان ناكام مانده است ومسئوليت همه‏ى اين‏ها بر گردن شارون مى‏باشد».
در روزهاى پس از عمليات، بحث و جنجال بر سر علل پيش آمدن چنين حوادثى، به مطبوعات يهودى نيز كشيده شد و انتقادهاى تند و صريح به عملكرد ارتش و وزارت جنگ اسرائيل در لبنان، به اوج خود رسيد؛ چرا كه تا اين زمان، وارد آمدن چنين ضربه و تلفات سنگينى بر رژيم صهيونيستى، سابقه نداشته و براى يهوديان نيز باور كردنى نبود.
روزنامه‏ها و مجلات، در مقالات تحليلى و تفصيلى خود پيرامون اين ضربه، بر اين نكته تاكيد كردند كه: «لبنان، دروازه‏ى گورستان اسرائيلى‏هاست». روزنامه‏ى صهيونيستى «داوار» ارگان «حزب كارگر»، ضمن اشاره به حادثه‏ى انفجار مقر فرماندهى، نوشت:
«كسى مطمئن نيست كه 405 سربازى كه در جريان اشغال لبنان كشته شده‏اند و فاجعه‏اى مثل آن‏چه كه در شهر صور اتفاق افتاد، پايان ماجرا باشد».
نويسنده‏ى اين روزنامه در ادامه‏ى مطلب خويش، حضور نيروهاى اسرائيلى در لبنان را مورد سوال و انتقاد قرار داد و نوشت:
«حضور نيروهاى اسرائيل در لبنان، بيش از آن‏چه مانع خطر باشد، پرمخاطره است. اعلام عزاى عمومى، براى دولت بايد روز تسويه حساب سياست حادثه آفرينى باشد.»
پس از عمليات شهيد احمد قصير، نيروهاى وحشت‏زده‏ى اسرائيل مستقر در لبنان، كه هر لحظه انتظار ورود ماشين حامل بمب را به مقرشان مى‏كشيدند، دريافتند كه چه مقاومت و پايدارى فروخفته‏اى در سينه‏هاى مردم مظلوم لبنان نهفته است؛ به همين لحاظ در اعمال و رفتار خود نسبت به مردم، تغييراتى آشكار دادند؛ تا به خيال خود خشم كسى را برنيانگيزند. آنان كه تا چندى قبل، با اعمال وحشيانه و اهانت‏آميز با مسلمانان برخورد مى‏كردند، فهميدند كه تحقير، سركوب و تمسخر اين مردم، خطر آفرين خواهد بود و براى چنين اعمالى بايد بهاى سنگينى بپردازند.
سربازانى كه چه بسا به خاطر تفنّن، آتش‏بازى و كشتار و غارت، به ارتش پيوسته و عازم لبنان شده بودند، باورشان آمد كه لبنان همچون بشكه‏ى باروت است. جنگ ديگر يك طرفه نخواهد بود و مردم فقط كشته‏هايى آماده و سر به زير نيستند. از اين‏جا به بعد برهه‏اى آغاز مى‏شد كه قواى صهيونيسم بايد در نهايت خفّت و خوارى، تلفات سنگينى متحمل مى‏شدند. از همه سخت‏تر اين كه ضربات را دشمنى وارد مى‏آورد كه به هيچ وجه قابل رويت و شناسايى دقيق نبود. فقط مى‏شد گروه‏هاى مبارز فلسطينى و يا گروه‏ها و احزاب مقاوم مسلمان به خصوص شيعيان را مسئول اين حملات مرگبار دانست.
نكته‏ى قابل‏تأمل و حائز اهميت در اين عمليات، اين بود كه شخص يا گروهى اين جرأت را پيدا كرده بود كه عليه اسرائيل و نيروهايش دست به عمليات و هجوم بزند و اين باب را بگشايد كه اسرائيل، شكست‏پذير است و به راحتى مى‏شود اين ببر پوشالى را درهم ريخت و آتش بر وجودش انداخت.
كشورهاى عربى، كه تا اين زمان در تصور خود از اسرائيل غولى افسانه‏اى ساخته بودند، و تجربه‏ى تلخ جنگ چندين كشور عربى در دهه‏ى60 ميلادى در ذائقه‏شان مانده بود، با حيرت، مى‏نگريستند كه ملتى به ظاهر كوچك، با كم‏ترين امكانات و ساده‏ترين تجهيزات، بزرگ‏ترين ضربه را براندام نظامى امنيتى رژيمِ در ظاهر قدرتمند صهيونيستى وارد آورده است.
خبر عمليات شهادت‏طلبانه، پيش از آن‏كه از راديوهاى محلى و خارجى پخش شود، دهان به دهان و با تفاسير و تحليل‏هاى مختلف توسط مردمى كه عازم بيروت و ديگر شهرها بودند، در سطح لبنان منتشر شد.مردم مظلوم جنوب، كه خوف از تهاجم‏هاى هوايى و بمباران‏هاى دشمن آن‏ها را آواره‏ى شهرهاى شمالى كرده بود، در وهله‏ى اول ناباورانه خبر را شنيدند؛ سپس با بهت و حيرت، اشك شوق از ديدگانشان جارى شد. ساعتى نگذشت كه جشن و پايكوبى، يكى بعد از ديگرى، خيابان‏هاى شهرها را فرا گرفت.
با وجودى كه نظاميان ارتشِ زخم خورده‏ى اسرائيل، در شهرهاى اشغالى، مقرهاى پست و بازرسى ايجاد كردند و به گشت و كنترل ترددها پرداختند، اين شهرها كه هر لحظه انتظار آزادى و رهايى را مى‏كشيدند، شاهد شادمانى مردم بودند. هر كس از هر حزب و مذهب خاص، شكست افسانه‏ى قدرتمندى صهيونيسم را جشن مى‏گرفت.
عمليات شهيد احمد قصير، اثرات بسيارى بر ادامه‏ى روند مقاومت گذاشت. بسيارى از افراد و حتى رجال مذهبى كه درگير شدن و حمله به واحدهاى اسرائيلى را جائز نمى‏دانستند، در گفته و نظرات خود تجديد نظر كرده و مبارزه با دشمن اشغال‏گر را واجب شمردند.
كسانى كه تا پيش از اين، حمله و مقاومت در برابر تانك‏ها و تجهيزات پيشرفته اسرائيلى را، آن هم فقط با يك قبضه اسلحه‏ى كلاشنيكف و چند نارنجك، به تمسخر گرفته و بازى بچه‏گانه مى‏خواندند، خود داوطلب حضور در صحنه‏هاى نبرد شدند و ديگران را نيز به اين امر تشويق كردند.
يكى از نكات مهم عمليات شهيد قصير اين بود كه، مردم لبنان و فلسطين و ديگر كشورهاى درگير با اسرائيل، ديدند كه يك نفر خود را به كشتن مى‏دهد، ولى در عوض تعداد زيادى از نفرات دشمن را به هلاكت مى‏رساند. مردمى كه بر اثر تجاوز و حملات دشمن، صدمات و آسيب بسيارى ديده بودند، از اين‏كه انتقامشان گرفته شده، خوشحال شدند.
در گيرى‏هاى خيابانى در كوچه‏هاى بيروت، نشان از شور و شوق بسيار براى مقاومت داشت. جوانانى كه سلاح تهيه كرده بودند، به سوى‏واحدهاى گشتى اسرائيلى كه قصد ورود به محله‏هاى مسلمان نشين را داشتند، تيراندازى كرده و منطقه را براى دشمن ناامن ساختند.

موضع آمريكا
سردمداران حكومت آمريكا، كه همواره به عنوان پشتيبان اصلى حكومت غاصب اسرائيل نقش خود را ايفا كرده و مى‏كنند، از بروز چنين حادثه‏اى گيج شدند. كارشناسان سياسى - نظامى آمريكا كه لحظه به لحظه تهاجم اسرائيل به لبنان و قلع و قمع دشمنانِ صهيونيسم را دنبال مى‏كردند، مبهوت ماندند. سخنگوى دولت آمريكا، هنگامى كه خواست در برابر سوالات مختلف در اين باره سخن بگويد، ضمن ابراز ناراحتى عميق آمريكا از فاجعه‏اى كه براى دوستان اسرائيلى‏شان پيش آمده،اعلام كرد: ما اميدواريم كه اين گونه اعمال تروريستى، ضربه‏اى به تلاش‏هاى صلح‏طلبانه‏ى آمريكا وارد نياورد.
دولت آمريكا در حالى حمله كنندگان به ارتش اسرائيل را «تروريست» مى‏خواند، كه در برابر چشمان سردمداران كاخ سفيد،نيروهاى صهيونيست، مغرورانه و خونسردانه، يكى پس از ديگرى شهرها و روستاهاى لبنان را مورد تهاجم و تجاوز وحشيانه خود قرار مى‏دادند و هر كس را كه در برابرشان كوچك‏ترين اعتراضى نشان مى‏داد،به قتل رسانده و يا بازداشت مى‏كردند.

عاملين عمليات خيبر
آن‏چه كه درباره‏ى اين عمليات، مهم جلوه مى‏كند، عاملين آن است. درزمانى كه بخش عظيمى از لبنان تحت اشغال بود، هيچ سازمان مشخص و معروفى جرأت نمى‏كرد مسئوليت اين حمله را بر عهده بگيرد. حتى بعضى از احزاب غيراسلامى، در اين هراس به سر مى‏بردند كه مبادا اسرائيل به عمليات انتقام‏جويانه دست بزند و در اين بين، به آن‏ها نيز آسيب‏هايى وارد شود.
بلافاصله پس از انفجار، اظهار نظرهاى مختلف درباره‏ى عاملين آن آغاز شد. در ساعات اوليه، اسرائيل كه به بهانه‏ى سركوب نيروهاى مبازر فلسطينى به خاك لبنان تجاوز كرده بود، گروه‏ها و سازمان‏هاى فلسطينى مستقر در لبنان را مورد اتهام قرار داد؛ ولى به زودى متوجه شد اين ضربه كه تا اين زمان هيچ سابقه‏اى نداشته است چه در طول تاريخ مبارزات مردم فلسطين و چه در جنگ‏هاى كشورهاى عرب با اسرائيل از سوى شيعيانى انجام شده است كه تحت فشارهاى سخت و وحشيانه‏ى دشمن قرار دارند و براى رهايى خويش به اين عمل اقدام كرده‏اند.
ژنرال صهيونسيتى «اِرون اِگونين» در اين باره اظهار داشت: «من معتقدم كه اين حمله توسط مردان سازمان آزادى‏بخش فلسطين انجام شده‏است».
فرستاده راديو اسرائيل در جنوب لبنان، در گزارش خود درباره‏ى حادثه‏ى شهر صور، گفت: «اين عمليات، كار فدائيان فلسطين بوده است».
در اين ميان، بعضى گروه‏ها و احزاب كه تا آن زمان نامى از آن‏ها در صحنه‏ى لبنان و مبارزات عليه اسرائيل به گوش نخورده بود، ضمن تماس با دفتر روزنامه‏ها و نمايندگى‏هاى خبرگزارى‏هاى خارجى در لبنان، مسئوليت اين عمليات را بر عهده گرفتند. يكى از اين گروهها، در بيانيه‏ى كتبى خود كه در بيروت منتشر شد، براى اثبات اين‏كه طراح اين حمله، آنان بوده‏اند،نظريه‏اى خاص را ارائه داده و اعلام كرد: «اين انفجار نه حاصل ماشين حامل بمب و راننده بوده، كه توسط انفجار چند بمب جاسازى شده در ساختمان به وجود آمده است.» اين سازمان ناشناس كه خود را «فرماندهى كل نيروهاى سازمان جهاد اسلامى براى آزادى جبل عامل نيروهاى امام منتظرعليه السلام» معرفى مى‏كرد، در بيانيه‏ى خود اعلام داشت:
«گروه شهيد موسى بَداح» 1 وى يكى از جوانان شيعه و فرمانده‏ى نيروهاى جنبش امل در منطقه‏ى صور بود كه يك سال پيش از آن، توسط مزدوران رژيم عراق در جنوب لبنان به شهادت رسيده بود. « وابسته به اين سازمان، توانسته‏است با استفاده از لباس‏هاى مبدل به زير زمين ساختمان عزمى رخنه كرده و با كار گذاشتن چند بمب در شوفاژ خانه، اين ساختمان را بر سر جاسوسان و آدمكشان صهيونيستى خراب كند و بيش از دويست نفر از آن‏ها را كشته و مجروح سازند... نبرد مسلحانه تنها راه ريشه كن كردن اين غده‏ى سرطانى يعنى اسرائيل، در جامعه‏ى ما مى‏باشد».
ساعاتى پس از انفجار، گروهى نيز به نام «سازمان مبارزين مسلح» با صدوربيانيه‏اى كه به مطبوعات و خبرگزارى‏ها ارسال شد، مسئوليت اين حمله را بر عهده گرفت و انگيزه‏ى انجام آن را اين گونه اعلام كرد:
«در هنگامى كه ديدارهاى ننگين لبنانى - اسرائيلى، در سايه‏ى شروط ذلت بار اسرائيلى انجام مى‏شود، راهى جديد و اسلوبى واحد، براى افتخار و براى طرد جرثومه‏ى سرطانى اسرائيل از قلب ملتمان پيدا شد و آن اسطوره‏ى مبارزين مسلح است. به همين منظور، يكى از افراد گروه ما، از جنوب مقاوم، روز پنجشنبه،ساختمان فرماندار نظامى اسرائيل در منطقه‏ى صور را استوارانه، با ماشين بمب‏گذارى شده منفجر كرد و اين، يك نمونه از سلسله عملياتى است كه ما قبلاً شروع كرده‏ايم و همه‏ى عمليات‏هاى ديگر را نيز اعلام كرده‏ايم. ما معتقديم تا هنگامى كه دشمن غاصب از خاك لبنان بيرون نرود، اين عمليات ادامه خواهد داشت».
در بيانيه‏ى اين سازمان كه در روزنامه «النَهار» چاپ بيروت منتشر شد،آمده بود:
«چنين ضربه‏اى در ذهن اسرائيل نمى‏گنجيد و باورش نمى‏شد؛ چرا كه قدرت خود را برتر مى‏دانست. اين‏كه اسرائيل گفته‏است ويرانى ساختمان فرماندارى نظامى‏اش بر اثر نشتِ گاز يا سستى ساختمان بوده است، دروغ محض مى‏باشد».
در انتهاى اين بيانيه، خطاب به سردمداران رژيم صهيونيستى آمده بود:
«اسرائيل با گروهى از رزمندگان و يك روش جديد از نبرد روبه‏رو شده كه تا به حال سابقه نداشته است».
پس از گذشت سه سال از حادثه انفجار مقر فرماندار نظامى در صور، هنگامى كه ارتش اشغال‏گر از بعضى مناطق عقب‏نشينى كرد، در روز يكشنبه 1364/2/29 ه.ش (28 شعبان 1405ه.ق، 19 مه1985م) «مقاومت اسلامى لبنان» با صدور بيانيه‏اى رسمى، نامِ رزمنده‏ى شهيدى را كه عمليات خيبر را در صور انجام داد، و جمعى كثيرى از نيروهاى دشمن را به هلاكت رسانده بود، اعلام كرد. علت تاخير اين سازمان در معرفى رزمنده‏ى شهادت‏طلب، به دليل خواسته‏ى او بود كه از همرزمانش در خواست كرده بود تا زمان پايان اشغال منطقه، از معرفى او خوددارى شود.
سرانجام پس از سه سال چشم انتظارى و درد و فراق، خانواده‏ى سختى كشيده‏ى قصير و از همه مهمتر ام‏موسى، متوجه برخورد و نگاه‏هاى اشك‏آلود و حسرت‏بار همسايگان شدند. مادر تعجب كرد، ناگهان پدر خانواده، جعفر شتابان وارد خانه شد و در حالى كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، روبه‏روى ام‏موسى ايستاد و بريده بريده گفت: «آخرش... آخرش از پسرمون خبر آمد... از احمد...»
مادر جا خورد. كم مانده بود كه قالب تهى كند. نام احمد را كه شنيد،بغضش گرفت. نشست روى لبه‏ى سيمانى باغچه. روبه جعفر گفت: «چه خبر... كجاست... چى شده... او... او...».
پدر آرام گفت: «يادت هست سه سال پيش يك جوان مسلمان و شجاع... با ماشين پر از بمب به ساختمان فرماندهى اسرائيلى‏ها در صور حمله كرد... او... او احمد بود پسر ما...».
بغض مادر تركيد. سرانجام پس از سه سال پسرش را مى‏يافت. سه سال پيش از آن، با صداى انفجارى تنش لرزيده بود؛ ولى نمى‏دانست كه در آن انفجار، احمدِ او به اوج پر كشيده است. پدر به طرف راديو رفت.گوينده، با آب و تاب فراوان اعلام كرد كه مقاومت اسلامى لبنان طى بيانيه‏اى رسمى، شهيدِ عمليات شهادت‏طلبانه عليه مقر فرماندهى ارتش اسرائيل را معرفى كرده است. بيانيه‏ى مقاومت اسلامى به اين شرح قرائت شد:

بسم ‏اللَّه القاصم الجبارين
به مناسبت بزرگداشت شهداى شهرك مقاوم دير قانون النهر، مقاومت اسلامى لبنان اعلام مى‏دارد كه شهيد بزرگ عمليات عظيم شهادت‏طلبانه و پيروزمند عليه مقر فرماندار نظامى اسرائيل در «جلّ‏البَحر» كه عمليات «خيبر» نام داشت، و دشمن را دچار رعب و وحشت كرد و خلل و شكستى عظيم در اركان نظامى‏اش وارد آورد و فتحى بزرگ در نبرد با يهود براى مسلمين به ارمغان آورد، شهيد احمد قصير (حيدر) بود. ما با افتخار تمام و با احترام خاص براى امام امت خمينى كبير، اين عمليات را اعلام مى‏كنيم. ما با خون شهداى جبل عامل پيمان مى‏بنديم كه راه آنان را تا پيروزى نهايى ادامه دهيم.
«محمد على زِلزَلى» كه زمانى معلم احمد در مدرسه‏شان بوده است،درباره‏ى او مى‏گويد: «احمد نمونه‏ى بارز شهادت‏طلبانى بود كه اين باب را در عصر ما گشود. او شاگردى بود كه نه تنها بر استادش پيشى گرفت، بلكه او معلم بود و ما پايين‏ترين شاگردانش هستيم. او به روستاى ما و به كل لبنانى‏ها شرافت عطا كرد. به واسطه‏ى اوست كه ما امروز سرخويش را با افتخار بالا مى‏گيريم. از او و ديگر شهادت‏طلبان. ما از آن‏ها بسيار متشكريم كه خود را فداى راه كرده و روز شهادت آنان، روزى عظيم براى ماست».
از آن روز به بعد، همه ساله، يازدهمين روز از ماه نوامبر به عنوان «روز شهيد» در لبنان گرامى داشته مى‏شود و به ياد شهيد احمد جعفر قصير و همه‏ى شهداى مقاومت اسلامى، يادواره‏هاى عظيمى بر پا مى‏گردد.
شهيد حجت الاسلام والمسلمين «سيد عباس موسوى» دبير كل سابق حزب‏اللَّه درباره‏ى «روز شهيد» گفته است: «بهترين روزى كه مى‏توان براى بزرگداشت شهيدان و ياد آنان انتخاب كرد، روز عمليات شهادت‏طلبانه است. روزى كه شهيد احمد قصير حركت كرد تا بدن خود را به صورت ذرّاتى در راه خداوند عزّوجل درآورد. اين انسان، بدن مطهر و خون پاكش را به ذراتى در راه خداوند و اصول متعالىِ او تبديل كرد

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved