بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

لبنان و انقلاب اسلامى

در سال‏هاى قبل از پيروزى انقلاب اسلامى 1357ه.ش (1978 ميلادی) لبنان يكى از امن‏ترين پايگاه‏هاى نظامى، سياسى و فرهنگى سازمان‏ها، احزاب و اشخاص ايرانى‏اى بود كه عليه حكومت شاه مبارزه مى‏كردند.
شهيدان «سيد على اندرزگو» و «محمد منتظرى» از جمله افرادى بودند كه پس از تهيه‏ى سلاح در لبنان براى مبارزين داخل كشور، آن‏ها را به ايران منتقل مى‏كردند. برخى گروه‏هاى مسلح نيز در لبنان پايگاه‏هايى براى آموزش چريكى نيروهاى خود بر پا كرده بودند كه همين امر حساسيت سازمان امنيت و اطلاعات كشور (ساواك) شاه را بر روى لبنان،برانگيخته بود.
در ميان افرادى كه در لبنان فعاليت گسترده‏اى داشتند، «امام موسى‏صدر» و شهيد دكتر «مصطفى چمران» از بر جسته‏ترين‏ها هستند. امام موسى صدر با تاسيس «مجلس اعلاى شيعيان» نهاد و پايگاهى براى تشكّل و سازماندهى شيعيان كه همواره مورد ظلم و تعدى ديگر اقوام و طوائف بودند بنا نهاد. امام موسى صدر با همراهى شهيد چمران، «افواج مقاومت لبنانى» (امل) را به عنوان يك سازمان مسلح شيعى، بنيان گذاشت كه بعدها مقاومت اسلامى و حزب‏اللَّه از دل آن بيرون آمد و به‏عنوان گروهى مخلص و مقاوم در تاريخ لبنان خوش درخشيد.
مرحوم «حاج سيد احمد خمينى» نيز با حضور در ميان نيروهاى مسلمان و مبارز ايرانى در لبنان، ارتباط امام خمينى و لبنان را برقرار مى‏ساخت.
در ماه‏هاى منتهى به پيروزى انقلاب اسلامى در ايران، شور و شعف عجيبى لبنان را فرا گرفته بود؛ چرا كه براى اولين بار تشيّع انقلابى، قدرت عرض اندام پيدا كرده بود. شايد همين احساس باعث شد تا گروهى از رزمندگان مسلمان لبنان، براى همراهى مردم انقلابى، عازم ايران شوند.
جنگ تحميلى عراق عليه ايران نيز صحنه‏هايى از حضور شيعيان لبنان كه همراه شهيد چمران به ايران آمده بودند، در جبهه‏ها به‏وجود آورد كه با شهادت چمران، و به دنبال آن بحرانى شدن اوضاع لبنان و تهاجم اسرائيل به آن‏جا، آنان به كشور خويش بازگشتند تا سازمانى مستحكم و مقاوم را به عنوان مقاومت اسلامى، بنيان گذارند.
لبنان، از دير باز براى شيعيان ايران بسيار قابل توجه و اهميت بوده و هست. با پيروزى انقلاب اسلامى شيعيان لبنان را بر آن داشت تا صحنه‏هاى استوارى و شهادت ايرانى‏ها را الگوى مبارزات خويش قرار دهند.
امام خمينى (ره) نيز همواره نسبت به لبنان حساسيت خاصى داشتند. اين حساسيت در ميان سخنان ايشان به خوبى نمايان است:
«ما لبنان را از خودمان مى‏دانيم. شيعيان لبنان و ايران و مسلمانان همه جا يكى هستند.» 1360/8/6
با اوج‏گيرى مقاومت در برابر تجاوزات رژيم صهيونيستى، امام خمينى(ره) در جلسه‏اى با حضور رهبران حزب‏اللَّه لبنان فرمودند: «جهاد حزب‏اللَّه لبنان،حجت را برهمه علما و مسلمانان جهان تمام كرد.»
در خردادماه سال 1361ه.ش (ژوئن 1982م) اسرائيل از حساسيت ايران نسبت به اوضاع و احوال لبنان و آن‏چه بر سر شيعيان آن سامان مى‏آمد، سوء استفاده كرد و براى نجات صدام از شكست حتمى پس از فتح خرمشهر به دست ايران، تهاجم خود به لبنان را شروع كرد.امام خمينى در اين رابطه فرموده‏اند: «]آمريكا [يك توطئه ديگرى عميق‏تر اجرا كرده است كه در اين توطئه، ماهم يك قدرى بازى خورديم و آن اين است كه يك نكته‏اى كه پيش ما خيلى بزرگ است و ما نسبت به آن حساسيت زياد داريم، آن غائله را پيش آورد تا اين‏كه ملت ما را از آن مطلبى كه در كشور خودش مى‏گذرد و از آن جنگى كه در كشور خودش مى‏گذرد، غافل كند. قضيه‏ى هجوم، اسرائيل به لبنان.
آمريكا مى‏دانست كه ما و ملت ما نسبت به لبنان حساسيت داريم و نسبت به اسرائيل هم از آن طرف حساسيت داريم. اين دام را آمريكا درست كرد يعنى آن نوكر خودش را فرستاد به اين‏كه حمله كند به لبنان و آن همه خسارات وارد كند و آن همه جنايات. و ما مى‏دانيم كه اگر ميليون‏ها جمعيت را از بين ببرند و يك مطلبى براى آمريكا حاصل بشود، و يك نفعى برسد، مى‏گويد همه بروند از بين. اين را ما از ابر قدرت‏ها شناخته‏ايم. آن‏ها در فكر اين نيستند كه در لبنان به زن و بچه مردم و به بلاد اين مستمندان و بيچارگان چه مى‏گذرد، آن‏ها دنبال اين هستند كه صدام را در اين طرف سرجاى خودش نگه دارند و ايران كه در نظر آن‏ها خيلى اهميتش بيشتر از لبنان و جاهاى ديگرى است، براى آن‏ها محفوظ بماند». 1361/3/29

بهانه سازى
اسرائيل كه از مدت‏ها پيش طرح تجاوز به جنوب لبنان را آماده كرده بود، براى هر چه بيش‏تر موجّه جلوه دادن عمليات خود، به دنبال بهانه‏هايى براى زمينه‏سازى اين حمله بود.
روز چهارشنبه 1361/2/1ه.ش )21 آوريل 1982 م)، در يك اقدام به ظاهر تلافى‏جويانه به خاطر كشته شدن يك افسر اسرائيلى بر اثر انفجار مين در جنوب لبنان، هواپيماهاى رژيم صهيونيستى، موضعى را در لبنان كه به عنوان پايگاه «سازمان آزاديبخش فلسطين» (ساف به رهبرى ياسر عرفات) تلقى مى‏كردند، هدف بمباران شديد قرار دادند كه در اين حادثه 23 فلسطينى كشته شدند.
چند روز بعد، يكشنبه 1361/2/19ه.ش )9 مه 1982 م)، متعاقب حمله به يك اتوبوس حامل صهيونيست‏ها در بيت المقدس، «مناخام‏بگين» نخست وزير اسرائيل، اعلام كرد كه: «موافقتنامه‏ى آتش بس با ساف‏را لغو شده مى‏دانم.»
بار ديگر هواپيماهاى اسرائيلى به نقطه‏اى در خاك لبنان كه ادعا مى‏شد دفتر ساف است حمله كردند. در اين حمله‏ى وحشيانه 12 نفر كشته و 56 نفر مجروح شدند. بنابر اظهارات منابع حاضر در محل حادثه، اكثر كشته شدگان به هيچ وجه با ساف ارتباط نداشته‏اند. در اين حمله، هيچ آسيبى به اعضا و كادر رهبرى ساف وارد نيامد؛ زيرا از چندى پيش، رهبران ساف در هيچ يك از دفاتر اين سازمان،بيش از 12 ساعت باقى نمى‏ماندند؛ به همين جهت نيز در حملات هوايى اسرائيل، بدون آن كه آسيبى به كادر رهبرى ساف برسد، بيش‏تر افراد غيرنظامى و مردم بى گناه كشته مى‏شدند؛ البته اسرائيل نيز به خوبى بر اين امر واقف بود؛ ولى هدف اصلى خود را كه فشار بر گروه‏هاى فلسطينى بود، مد نظر داشت.
ساف كه نمى‏توانست در قبال اين حمله بى تفاوت بماند، ناچار به جوابگويى برخاست و طى روزهاى بعد، حدود 100 موشك كاتيوشا به‏سوى شهرك‏هاى داخل اسرائيل شليك كرد. و اين بهانه‏اى شد كه ژنرال «رافائل ايتان» رئيس ستاد ارتش اسرائيل شش روز بعد، در روز شنبه 1361/2/25ه.ش )15مه 1982 م)، از استقرار نيروى 30 هزار نفرى‏اسرائيل در مرز لبنان خبر دهد.
تمام اين حوادث، نوعى پيش پرده براى آغاز نمايش اصلى محسوب مى‏شد كه از مدت‏ها قبل، همه به انتظارش نشسته بودند. چندى بعد هواپيماهاى جنگى اسرائيل بيروت را هدف بمباران قرار دادند. دو ساعت پيش از آن، كاتيوشاها و توپ‏هاى تحت امرِ ساف، بر روى شهرك صهيونيست نشين «الجليل» در جنوب مرز لبنان شليك كردند.در طى شب و روز بعد نيز دو طرف به مبادله‏ى آتش و گلوله پرداختند و اين درست همان چيزى بود كه اسرائيل مى‏خواست.

بهانه ‏ى اصلى
نيمه شب پنجشنبه 1361/3/13ه.ش )3 ژوئن1982م)، كابينه‏ى اسرائيل انگيزه‏ى لازم براى حمله به لبنان را به دست‏آورد:
يك فلسطينى به «شلوموآرگوف» سفير اسرائيل در انگليس در خارج از هتل «دور چِستر» لندن تيراندازى كرد كه گلوله‏اى به سر او اصابت نمود. آن گونه كه دستگاه‏هاى اطلاعاتى و امنيتى لندن اعلام كردند، اين فلسطينى و دو همدستش به گروه انشعابى «ابونَضال» (صبرى‏الَنبا) تعلق داشته‏اند. ابونضال، عضو پيشين ساف، از سوى دولت عراق پشتيبانى مى‏شد و با رهبرى «ياسر عرفات» بر ساف مخالف بود. از همان اولين ساعات، اين‏گونه به نظر مى‏رسيد كه اين ترور دقيقاً به خاطر ايجاد انگيزه‏اى براى حمله ارتش اسرائيل عليه نيروها و پايگاه‏هاى عرفات در لبنان طراحى شده است. نام ياسر عرفات و ديگر رهبران ساف همواره در ليست ترور گروه ابو نضال قرار داشت؛ اين در حالى بود كه روابط اين گروه با ساف به حدى خصمانه بود كه حكم قتل ابو نضال نيز از سوى عرفات صادر شده بود.
مناخام بگين نخست وزير رژيم صهيونيستى، به هيچ وجه اهميت نمى‏داد كه دقيقاً چه كسى و براى چه منظورى به آرگوف تيراندازى كرده است؛ به همين دليل صبح فرداى حادثه، كابينه‏ى اسرائيل جلسه‏اى اضطرارى تشكيل داد. على‏رغم غيبت «آرييل شارون» وزير جنگ به‏علت سفر محرمانه به كشور رومانى، نتيجه مذاكرات همانى بود كه از پيش تعيين شده بود. شب قبل، بگين به رافائل ايتان رئيس ستاد ارتش،دستور داده بود كه نيروى هوايى را براى حمله‏اى عظيم به هدف‏هاى فلسطينى گسيل دارد. جلسه‏ى كابينه‏ى رژيم صهيونيستى نيز با دستورى از پيش تعيين شده، آماده‏ى امضاى چشم بسته‏ى اين تصميم بود.
جلسه‏ى كابينه با توجيه گرى «اوراهام شالُم» رئيس واحد «شين بث» در سازمان موساد كه مسئوليت امنيت كاركنان اسرائيل در خارج را برعهده داشت، آغاز شد. وى گفت: «اين حمله احتمالاً كار گروه ابونضال است.»
به دنبال آن، «گيدئون ماهانايمى» مشاور نخست وزير در امورتروريسم مى‏خواست چگونگى و سابقه اين گروه را شرح دهد كه بگين،با عصبانيت سخنان او را قطع كرد و با خشونت گفت: «هيچ فرقى نمى‏كند، همه‏ى آن‏ها مربوط به ساف هستند.»
چند دقيقه پيش‏تر، ايتان نيز به هنگامى كه يك دستيار اطلاعاتى به او گفت كه احتمالاً اين حمله، كار گروه ضد عرفات است، وى نيز نظر بگين را ابراز داشت و گفت: «ابونضال يا ابوشميضال... ما بايستى به ساف ضربه وارد كنيم.»
پس از آن‏كه رؤساى سازمان‏هاى اطلاعاتى در برابر اظهارات و نظريات بگين و ايتان خاموش شدند، ايتان پيشنهاد كرد كه مقر ساف در بيروت بمباران شود. هم ايتان و هم «ساگوى» ارزيابى كردند كه احتمالاً ساف با گلوله باران روستاهاى مرزىِ شمال فلسطين، به پاسخگويى خواهد پرداخت. رئيس ستاد ارتش گفت كه چنان‏چه چنين شود، ارتش اسرائيل دست به انتقام‏جويى گسترده خواهد زد.

نقش عراق
حدود نه ماه بعد، دوشنبه 1361/12/16ه.ش )7 مارس 1983م)روزنامه‏ى «گارديَن» چاپ لندن، با درج مقاله‏اى با عنوان «عراق به تحريك‏كردن جنگ لبنان متهم شده است...» نوشت:
«سه نفر تروريستى كه با سازماندهى دولت عراق روز سوم ژوئن اقدام به‏ترور شلوموآرگوف، سفير اسرائيل در لندن كرده بودند، روز شنبه 1361/12/14ه.ش )5 مارس 1983 م) در دادگاهى در انگلستان، هر كدام به30 و 35 سال زندان محكوم شدند.»
بر اساس گزارش روزنامه گاردين: «دولت عراق قصد داشت تا تجاوز به لبنان را جلو بيندازد و به اين وسيله به تحريك اسرائيل بپردازد و به نام «وحدت اعراب در مقابل دولت صهيونيستى» بهانه‏اى جهت قطع جنگ با ايران قرار دهد...
گاردين همچنين تاكيد كرد: «نائوز روزان رئيس گروه تروريستى كه به سنگين‏ترين زندان يعنى 35سال محكوم شده است، سرهنگِ سازمان استخبارات (اطلاعات) عراق مى‏باشد. وى در اعترافات خود اظهار داشته است كه واحد تروريستى گروه ابونضال را كه مأموريت ترور سفير اسرائيل را بر عهده داشت، رهبرى مى‏كرده‏است و همواره مراقب اعمال گروه ابونضال بوده تا با خواسته‏ها و اهداف رژيم صدام همخوانى داشته باشد.»
«جورج بال» معاون اسبق وزارت خارجه آمريكا در اين باره مى‏نويسد:
«علت حادثه‏ى سفارت اسرائيل در لندن، هر چه كه بود، براى اسرائيل همان عامل تحريك‏آميز به شمار مى‏آمد؛ لذا به فاصله‏ى چند ساعت، هواپيماهاى اسرائيلى روستاهاى محل تجمع اعضاى ساف و مراكز آن‏ها را در نوار ساحلى لبنان هدف بمباران قرار دادند و آن‏گاه كه رهبران ساف ناچار و با اكراه در صدد جوابگويى برآمدند و آتش توپخانه خود را به طرف مرزهاى اسرائيل نشانه رفتند، ارتش اسرائيل نيز بلافاصله از فرصت استفاده كرد و با عبور از مرز، وارد خاك لبنان شده و رو به شمال به حركت درآمد.»

نجات عراق
رژيم صهيونيستى، زمان حمله به لبنان را با بسيارى از اتفاقات و حوادث بين‏المللى تنظيم كرد كه مهم‏ترينِ آن، حمله سراسرى ايران در جبهه‏هاى نبرد با عراق و آزاد سازى منطقه‏اى وسيع از جمله شهر خرمشهر بود. فتح خرمشهر كه هراس دشمنان را از تهاجم ايران به شهر بصره‏ى عراق دو چندان كرده بود، بزرگ‏ترين خطر براى اسرائيل به شمار مى‏آمد. پيروزى ايران در جنگ آن‏چنان اهميت داشت كه در ارديبهشت سال 1361ه.ش(مه 1982م) آن‏گاه كه رزمندگان اسلام در حال آزادسازى اراضى اشغال شده‏ى استان خوزستان بودند، «الكساندرهيگ» وزير جنگ آمريكا به وزراى عضو پيمان نظامى «ناتو» گفت: «پيروزى‏هاى ايران، منافع آمريكا را به خطر انداخته است.»
كاسپار و اينبرگر» نيز گفت: «پيروزى ايران در جنگ ايران و عراق، به نفع آمريكا نخواهد بود.»
بعدها «تزيا بارام» كارشناس اسرائيلى درباره‏ى اثرات پيروزى ايران در جنگ با عراق، بر اسرائيل و آمريكا، گفت: «اگر عراق سقوط كند و ]امام [خمينى بغداد را فتح كند، بايد گفت: واى بر اسرائيل، واى بر آمريكا.»
«جورج شولتز» وزير خارجه آمريكا نيز چندى بعد، در سخنرانى خود در جمع صهيونيست‏هاى آمريكا گفت: «خطر در خليج فارس يك خطر واقعى است. اگر خمينيسم در منطقه پيشرفت كند، منافع استراتژيك آمريكا آسيب خواهد ديد و بديهى است كه منافع اسرائيل نيز ضربه خواهد خورد.»
درست در روزهايى كه مردم ايران، پيروزى عظيم رزمندگان اسلام و فتح خرمشهر را جشن گرفته بودند و حكومت صدام در هراس از تهاجم ايران به بصره و به دنبال آن شكست كامل در جنگ به سر مى‏برد،سردمداران رژيم صهيونيستى براى اين‏كه از قدرتمند شدن بزرگ‏ترين دشمن خود در منطقه ايران جلوگيرى كنند، به چاره انديشى پرداختند.
دوازده روز پس از آزادى خرمشهر، نيروهاى اسرائيلى به خاك لبنان تجاوز كردند؛ صدام نيز براى بهره بردارى از اين حمله، بلافاصله اعلام كرد: «نيروهاى عراق از خاك ايران عقب نشينى مى‏كنند تا با خطر صهيونيسم به مقابله برخيزند.»
اين تبليغات، هم بر شكست مفتضحانه او در خرمشهر سرپوش مى‏گذاشت و هم ديگر كشورهاى عربى را براى رهايى از مشكل ايران به يارى مى‏طلبيد؛ چرا كه از همان روز دستگاه‏هاى تبليغاتى صدام مدعى شدند كه ايران سدِّ راه مبارزه اعراب با يهوديان است.
سردمداران اسرائيل و عراق به خوبى مى‏دانستند كه نظام انقلابى ايران، نسبت به وضعيت شيعيان لبنان حساسيت خاصى دارد و تهاجم اسرائيل به لبنان مى‏تواند ايران را از ادامه‏ى حملاتش در جبهه‏ها باز دارد؛ و اين گونه نيز شد.
جمهورى اسلامى ايران در اقدامى شتابزده، فاتحان خرمشهر را به سوريه و لبنان اعزام نمود و اعلام كرد كه حاضر است دوشادوش مبارزان اين كشورها، عليه اسرائيل بجنگد. پس از مدتى كه فرماندهان نظامى ايران خدمت حضرت امام خمينى (ره) رسيدند، ايشان پس از استماع گزارش‏هاى آنان، با تندى اعلام كرد كه نيروهاى اعزامى به لبنان سريع به ايران بازگردانده شوند. امام اين مسئله را گوشزد كرد كه اين توطئه‏اى صهيونيستى - بعثى براى متفرق ساختن نيروهاى رزمى و نجات عراق از حملات ايران بود و بايد به سرعت جلويش گرفته شود.
در طى اين مدت، به ظاهر اسرائيل و عراق به اهداف اوليه خود نائل شدند. اسرائيل وحشيانه تا بيروت پيش‏روى كرد و به قتل و غارت شيعيان و فلسطينيان پرداخت. عراق نيز از فرصت پيش آمده و ركود جبهه‏هاى نبرد بهترين بهره را برد و با استفاده از كارشناسان نظامى شرقى و غربى،ديوار دفاعى عظيم، دژهاى متعدد و موانع مختلف در منطقه شلمچه و در مسير بصره ايجاد كرد. كه با اين تلاش‏ها، عمليات رمضان از جانب ايران را كه در تير ماه سال 1361ه.ش (ژوئيه 1982م) يك ماه پس از آزادى خرمشهر در منطقه شلمچه انجام شد با شكست مواجه كرد؛ چرا كه رزمندگان اسلام با موانعى رو به رو شدند كه طى يك ماه گذشته و با سرعت تمام احداث شده بود و اين برترين سودى بود كه در اثر حمله‏ى اسرائيل به لبنان،نصيب رژيم بعثىِ صدام شد.

تقارن زمانى
حمله‏ى اسرائيل به لبنان، مقارن بود با حضور رونالدريگان رئيس‏جمهورى آمريكا و وزير خارجه‏اش در «وِرساى» براى شركت در كنفرانس سران غرب. «جورج بال» درباره‏ى همزمانى حمله‏ى اسرائيل باحوادث جارى بين‏المللى مى‏نويسد:
«دولت اسرائيل، زمان اجراى نقشه‏ى حمله به لبنان را به گونه‏اى تنظيم كرده بود كه به خاطر همزمانى با بعضى رويدادهاى خبرساز دنيا، بتوانند محافل سياسى جهان را مطابق معمول غافلگير كنند و اين كارى بود كه در اكثر موارد هنگام تصميم‏گيرى براى عمليات گوناگون، مد نظر اسرائيل قرار داشته است.
حمله‏ى اسرائيل به صحراى سينا و كانال سوئِز در 1335/8/9ه.ش )31اكتبر 1956 م)، درست موقعى صورت گرفت كه فكر و ذهن دولتمردان جهان به مسئله سركوب قيام مجارستان توسط شوروى، و نيز انتخابات رياست جمهورى آمريكا در 1335/8/15ه.ش )6 نوامبر 1956م) بود.
در روز 1360/9/23ه.ش )14 دسامبر 1981م) نيز هنگامى مسئله الحاق بلندى‏هاى جولان به اسرائيل اعلام شد كه جهانيان صرفاً به مسئله‏ى استقرار حكومت نظامى در لهستان و بازداشت رهبران «جنبش همبستگى» در آن كشور، توجه داشتند.
زمان حمله به لبنان را هم اسرائيلى‏ها به صورتى طراحى كرده بودند كه با بحران جزاير «فالكلَند» (مالويناس) و حضور ريگان و الكساندر هِيگ در كنفرانس كشورهاى صنعتى جهان در ورساى فرانسه منطبق شد.»

چراغ سبز آمريكا
از همان آغاز، در ماجراجويى بزرگ و تجاوزگرانه‏ى اسرائيل نسبت به لبنان، آمريكا نقشى فعال بر عهده داشت. معروف است كه ژنرال «الكساندر هيگ» وزير جنگ آمريكا به اسرائيلى‏ها «چراغ سبز» حمله به لبنان را نشان داد؛ و اين به خودى خود به مفهوم شركت آمريكا در تجاوز به لبنان است. هيگ و طرفداران او در دولت آمريكا، مى‏خواستند كه اسرائيل دست به يك حمله‏ى همه جانبه به لبنان بزند؛ مقاومت فلسطينى‏ها را كاملاً نابود كند و بعد، آتش‏بس اعلام شود و به دنبال آن، نيروهاى سوريه نيز از لبنان عقب‏نشينى كنند.
جورج بال درباره‏ى هماهنگى اسرائيل با آمريكا براى اعمال تجاوزگرانه‏اش، مى‏نويسد:
«حمله‏ى اسرائيل به لبنان، براى آمريكا به هيچ وجه غير منتظره نبود؛ چون از مدتى قبل اسرائيل به انحاء گوناگون، آمريكا را از نيّت خود آگاه ساخته و از واكنش مساعد واشنگتن نسبت به اين حمله نيز به خوبى اطلاع داشت؛ به طور مثال در مهر ماه سال 1360ه.ش (اكتبر 1981م)، هنگام شركت در مراسم تشييع جنازه‏ى «انورسادات» ]رئيس جمهورى مصر كه به دليل سازش با اسرائيل به دست انقلابيون اين كشور كشته شد [در قاهره، ضمن ملاقاتى كه بين هيگ و بگين صورت گرفت، بگين هدف خود را در مورد حمله به لبنان، به اطلاع هيگ رساند و هيگ در كتاب خاطراتش (چاپ نيويورك 1363 ه.ش 1984م) با اشاره به گفته‏ى بگين، ضمن يادداشت‏هاى روزانه‏اش نوشته است: «اسرائيل نقشه‏هايى را براى حمله به لبنان آماده كرده؛ ولى به نظر مى‏رسد كه قصد ندارد در اين عمليات، با سوريه برخوردى داشته باشد.»
جورج بال، درباره‏ى تسليم پذيرى آمريكا در قبال اسرائيل مى‏نويسد:
«در ماجراى لبنان، سستى و تسليم پذيرى آمريكا در مقابل اسرائيل به‏قدرى نمايان بود كه شايد در تاريخ نمونه‏اى شبيه به آن به صورت امر و نهى يك كشور كوچك به يك قدرت بزرگ، هرگز نتوان سراغ كرد؛ و تازه اين در حالى است كه اسرائيل عملاً تحت قيموميت آمريكا قرار دارد و از نظر اقتصادى، مالى و نظامى آن‏چنان نيازمند و وابسته به آمريكاست كه نمى‏توان برايش نظيرى در ميان ساير كشورها يافت؛ اما على‏رغم اين وضع، آمريكا غالب اوقات، در عوضِ تحكّم به اسرائيل، ترجيح مى‏دهد در مقابل حكومت آن كشور حالت التماس‏آميز و تسليم‏طلبانه به خود بگيرد.»

هماهنگى با مسيحيان
اسرائيل براى سركوب فلسطينيان و مقابله با هر گونه مقاومت احتمالى كه در برابر خود مى‏ديد، نياز داشت كه با فالانژيست‏هاى لبنان نيز هماهنگى‏هاى لازم را به عمل آورد. طى ماه‏هاى منتهى به زمان حمله‏ى سراسرى، سردمداران نظامى رژيم صهيونيستى، سفرهايى به لبنان داشتند؛ از جمله ژنرال «رافائل ايتان» رئيس ستاد ارتش اسرائيل چندبار به لبنان رفته بود تا از نزديك نسبت به برخى اطلاعات داده شده توسط ژنرال شارون، مطمئن شود و بر چند مورد نيز شخصاً نظارت كند.
روز 1360/10/22ه.ش )12ژانويه1982 م) ژنرال آرييِل شارون، خود شخصاً به لبنان رفت تا تصميم اسرائيل مبنى بر حمله به لبنان را به‏اطلاع «بَشير جُميِّل» از سران «حزب فالانژيست» (كَتائِب) برساند و در اين مورد از آن‏ها تقاضاى همراهى كند.
شب قبل از حمله‏ى سراسرى، شنبه 1361/3/15ه.ش)5 ژوئن1982 م) بشير جميل، با شتاب براى ديدار با رافائل ايتان فراخوانده شد و در جريان عمليات قرار گرفت. رئيس ستاد ارتش اسرائيل، از فالانژيست‏ها خواست كه در طول «خط سبز» كه غرب مسلمان‏نشين بيروت را از شرق مسيحى نشين آن جدا مى‏كرد، اجراى آتش كنند و اجازه خواستند كه گروه‏هاى رزمى اسرائيلى در بندر «جونيِه» در شمال منطقه‏ى مسيحى‏نشين بيروت كه تحت نظر فالانژها بود، پياده شوند.

آغاز تجاوز
در شامگاه 14 و 15 خرداد (چهارم و پنجم ژوئن) هواپيماهاى جنگى اسرائيل، محله‏هاى مسلمان نشين غرب بيروت و شهرهاى «صيدا» ، «صور» و «نبطيه» در جنوب لبنان را بمباران كردند.
شنبه شب 1361/3/15ه.ش )5 ژوئن 1982 م) كابينه‏ى اسرائيل، در خانه‏ى مناخام بگين در بيت المقدس، بار ديگر تشكيل جلسه داد. نخست‏وزير، از وزيران خواست كه حمله و پيش‏روى تا عمق 45 كيلومترى را در جنوب لبنان تاييد كنند تا توپ‏ها و موشك‏اندازهايى كه شهرك الَجَليل را در تيررس داشتند، نابود سازند.
سرانجام فرمان حمله سراسرى صادر شد. بامداد روز يكشنبه 1361/3/16ه.ش )6ژوئن 1982 م) نيروى زمينى اسرائيل، با 60 هزار سرباز و 600 دستگاه تانك و با حمايت و پوشش انبوه هوايى و بمباران هواپيماها، وارد خاك لبنان شد و نيروى دريايى نيز، نيروهاى ويژه‏ى خود را در سواحل لبنان پياده كرد.
نيروهاى هلى بُرن (انتقال به وسيله هلى‏كوپتر) و نيروى دريايى اسراييل، آن‏گونه كه استراتژى مزبور تعيين كرده بود، نمى‏توانستند در پشت خط دشمن، نزديك بيروت، يا در امتداد شاهراه بيروت - دمشق، به منظور به‏دام انداختن يگان‏هاى ساف و ارتش سوريه، در جنوب بيروت و دره‏ى بقاع پياده شوند.
طرح آن بود كه نيروهاى اسرائيلى، در چهار ستون به سوى شمال پيش‏روى كنند:
ستون غربى (شامل يك لشكر) به فرماندهى ژنرال «اسحاق موردِخاى» در امتداد جاده‏ى ساحلى و از راه تمركزگاه‏هاى عمده‏ى فلسطينى در اطراف صور و صيدا و به سوى «دامور» و بيروت، پيش‏روى كنند.
ستون مركزى (شامل يك لشكر) به فرماندهى ژنرال «اِويگدوركالاهانى» از راه رشته كوه‏هاى مشرف بر جاده‏ى ساحلى و به سوى صيدا و در رأس‏تاى شمال به حركت درآيد.
دومين ستون مركزى (شامل يك لشكر) به فرماندهى ژنرال «مناهم اينان»، نخست همان راه كالاهانى را پيموده، سپس از راه كوهستان «شوف» به سوى جاده‏ى بيروت - دمشق رود.
ستون شرقى (شامل دو لشكر) به فرماندهى ژنرال «اِويگدوربِن‏گال» به سوى «حاصِبيّه» و «راشيااَلفَخر» حركت كرده، سپس خود را به شمال و محل اصلى تمركز نيروهاى سوريه در «بِقاع شرقى» برساند.
پنجم، ستون دريايى به فرماندهى ژنرال «آموس يارون» در مصب‏رود «اولى» در شمال صيدا پياده شوند.
متجاوزين، در جبهه‏ى غربى خود، با يك ارتش مردمى شامل شش‏هزار رزمنده‏ى ساف، در قالب از دو تيپ و چند گردان مستقل، رو به رو شدند. گذشته از اين، يك لشكر سورى در بقاع و يك تيپ سورى نيز در بيروت مستقر بود. در پايان نخستين هفته‏ى جنگ، سوريه دومين لشكر خود را به‏دره‏ى بقاع گسيل داشت.
فلسطينيانِ مستقر در كرانه‏ى درياى مديترانه و تپه‏هاى شرقى، بادسته‏بندى‏هاى بزرگ سازمان يافته دست به جنگ نزدند؛ ولى مقاومت دليرانه و غير منتظره‏اى از خود نشان داده و تا هفتاد و دو ساعت جلوى پيش‏روى لشكريانِ كاملاً برترِ اسرائيل را گرفتند. اسرائيلى‏ها به ويژه در اردوگاه‏هاى آوارگان فلسطينى (رَشيديه، اَلبَص و عِين‏الحَلوه) در اطراف صور و صيدا و در خود صيدا، با مقاومت سختى روبه رو شدند. تماس ميان لشكر موردخاى با مردان قورباغه‏اى (غواصان) يارون در دامور ومصب رودخانه‏ى اولى در نزديكى صيدا، در 19 خرداد (نهم ژوئن)دستياب شد. در اين روز، درگيرى ميان پيشقراولان اسرائيلى و سورى در شرق لبنان روى داد.
روز دوشنبه 17 خرداد (هفتم ژوئن)، ارتش اسرائيل شمارى از نيروهاى سوريه را كشته و نيروى هوايى آن، دو ايستگاه رادارِ سوريه را نابود كرد. در هجدهم خرداد ماه (هشتم ژوئن) تانك‏هاى اينان، در غربى‏ترين موضع سوريه در اطراف «جِزّين»، با سورى‏ها درگير شده، اين شهر را به تصرف در آوردند و سپس متوجه نيروهاى سوريه در «عِين‏الزَحلِه» در شمال شدند. سورى‏ها تصميم گرفتند كه با پيش‏روىِ اينان به سوى شاهراه بيروت - دمشق به مبارزه برخيزند. در يك نبرد سنگين در گذرگاه كوهستان، تكاوران و نيروهاى تانك سورى، با موفقيت جلوى پيشرفت اسرائيل را گرفتند و اينان مطمئن شد كه پيش از اجراى آتش‏بس در ظهر روز جمعه 21 خرداد (يازدهم ژوئن)، نمى‏تواند به شاهراه بيروت - دمشق برسد.
در همين حال، سه دستور اساسى براى تبديل نبرد نفوذى تا عمق چهل كيلومترى، به يك جنگ تمام عيار، از سوى شارون صادر شد؛ يك دستور به يارون براى پيشروى به سوى بيروت؛ يك دستور به فرمانده نيروى هوايى اسرائيل (ديويد ايوِرى) براى نابود كردن بيست و چنددستگاه موشك انداز ضد هوايى سوريه در دره‏ى بقاع و يك دستور به‏بن‏گال براى حركت به سوى شمال و حاصبيه در دره‏ى بقاع به منظور نابود كردن لشكر يكم سوريه.
عمليات عليه موشك‏هاى سورى، در ساعت 2 بعد از ظهر چهارشنبه19 خرداد ماه (نهم ژوئن) با تركيبى از حمله‏ى هوايى، پرتاب موشك‏هاى زمين به زمين و توپخانه‏ى دوربرد، آغاز شد. همه چيز در ساعت 16/15 دقيقه پايان يافت. در اين حملات، هفده دستگاه موشك انداز ضد هوايى سوريه نابود شد. سورى‏ها براى حفاظت از دستگاه‏هاى موشك ضدهوايى، هواپيماهاى بازدارنده‏ى خود را گسيل داشتند كه در نتيجه بيست و نه هواپيما از دست دادند. روزهاى بعد، سورى‏ها پنجاه هواپيماى ديگر را نيز از دست دادند.
نيروهاى بن گال، در بعد از ظهر چهارشنبه 19 خرداد (نهم ژوئن)رهسپار دره‏ى بقاع شدند. هدف اين نيرو كه هرگز موفق نشد آن بود كه شاهراه بيروت دمشق را در جنوب شرقى «اُشتورِه» قطع كند. عدم تحرك، موانع فنّى از جمله كمبود سوخت، ازدحام ترافيك و مقاومت سرسختانه، به ويژه در اطراف منطقه‏ى «سلطان ايّوب» از سوى لشكر يكم سوريه، جلوى پيش‏روى نيروهاى بسيار برترِ بن‏گال را براى دستيابى به شاهراه مزبور، پيش از اعلام آتش‏بس گرفت.
در همين حال چتربازان ژنرال يارون، به زودى به لشكريان كالاهانى پيوسته، از راه دامور آغاز به پيش‏روى به سوى بيروت كردند. يك افسر رابط فالانژ، در بامداد جمعه 21 خرداد (يازدهم ژوئن) در جنوب پايتخت لبنان به نيروهاى اسرائيلى پيوست. چتربازان يارون، ضمن درگيرى باساف و سربازانى از تيپ هشتاد و پنجم سوريه، به كندى راه خود را به‏سوى ارتفاعات شرقى جاده صيدا بيروت ادامه داده، در ساعت يك بعد از ظهر يكشنبه 23 خرداد (سيزدهم ژوئن) در خارج از «بَعَبدا» به نيروهاى فالانژ پيوستند.
سرانجام شاهراه بيروت - دمشق قطع شد و ديدارى نشاطانگيز! ميان «بشير» و «پيرِ جُمَيِّل» با ژنرال‏هاى ارتش اسرائيل صورت گرفت. ارتش اسرائيل به حومه‏ى بيروت رسيد؛ ولى خود شهر، از سوى حدود ده هزار رزمنده‏ى ساف، شبه نظاميان مسلمان از گروه‏هاى مختلف و باقيمانده‏ى تيپ‏سورى محافظت مى‏شد. رسيدن ارتش اسرائيل به دروازه‏هاى بيروت، تبديل به محاصره‏ى آن شهر شد. اسرائيل از فلسطينى‏ها و سورى‏ها خواست كه بيروت را ترك كنند؛ ولى با مقاومت آن‏ها مواجه شد.
سرانجام ژنرال «آرييل شارون» با تانك‏هايش به بيروت رسيد و وارد دفتر كار فرمانده‏ى ژندارمرى (اَلدَرَك) لبنان در سراى قديمى واقع در نزديكى كاخ رياست جمهورى، در «بعبدا» پايتخت قديمى جبل لبنان در حومه‏ى بيروت شد. وقتى مسئولان كاخ، صداى تانك‏هاى اسرائيلى را شنيدند و مشاهده كردند كه آن‏ها به طرف كاخ در حركت هستند، ترسيدند كه ژنرال شارون براى گرفتن عكس يادگارى در كاخ، وارد آن‏جا شود! با نزديك شدن تانك‏ها به كاخ، يكى از اعضاى هيئت نمايندگى آمريكا كه در كاخ مشغول مذاكره با «اِلياس سِركيس» رئيس‏جمهورى و تعدادى از مسئولان لبنانى بود، از كاخ خارج شد. به دنبال او،سفير آمريكا نيز براى جلوگيرى از بروز يك بحران فاجعه‏آميز سياسى يانظامى، از كاخ بيرون رفت. جالب آن بود كه وقتى به فرمانده اسرائيلى گفته شد: «اگر نيروهايت را از اطراف كاخ عقب نكشى، گارد رياست جمهورى لبنان به سوى آن‏ها تيراندازى خواهد كرد.»
او اظهار تعجب كرد و گفت: «هدفِ نيروهاى ما، لبنانى‏ها نيستند.»

جنايت در بيروت
با رسيدن يگان‏هاى رزمى اسرائيل به بيروت، رزمندگان فلسطينى ونيروهاى مقاومت لبنانى كه در شهر مستقر بودند، به نبرد در برابر صهيونيست‏ها پرداختند. اسرائيل در برابر اين مقاومت، وحشيانه دست به بمباران بيروت زد كه طى آن بيش از ده هزار نفر از مردم لبنان كه تعداد قابل توجهى از آنان را زنان و كودكان و مردم غيرنظامى تشكيل مى‏دادند كشته و بيش از يك‏صد هزار نفر ديگر زخمى شدند.
دو خبرنگار اسرائيلى «شيف» و «بارى»، در كتاب خود «جنگ اسرائيل در لبنان»، از پنجشنبه 1361/5/21ه.ش )12 اوت 1982 م)، به‏عنوان «پنجشنبه سياه» نام برده و درباره‏ى فجايع آن روز نوشته‏اند:
«پنجشنبه‏ى سياه» حكم يك كابوس را داشت. در اين روز كه حمله‏ى هواپيماها از سپيده دم آغاز شد و يازده ساعت تمام ادامه يافت، به قدرى بمب بر غرب بيروت ريخته شد كه در مقايسه، حتى از سدّ آتش توپخانه هم‏فراتر مى‏رفت و تلفات آن نيز طبق آمار غير رسمى به 300 كشته رسيد؛ اما درباره‏ى اين‏كه چه عاملى پنجشنبه سياه را، با آن همه ابعاد وحشتناك به وجود آورد، بايد گفت اين فاجعه به خاطر طغيان احساسات درنده خويى رخ داد و علتى هم نداشت جز تضاد شديد بين روند آرام مذاكرات و حملات وحشيانه‏اى كه قبل از آن به شهر بيروت صورت گرفته بود. تأثير اين بمباران به حدى بود كه همسرِ «شفيق وزان» نخست وزير لبنان، براى اعتراض به آن، دست به اعتصاب غذا زد و نيز چند تن از سران مسلمانان در غرب بيروت، با وضعى دلخراش به‏سفارت آمريكا تلفن كردند و از آن‏ها براى جلوگيرى از بمباران ويرانگر و بى‏هدف شهر، كمك خواستند.»
طى دو ماه محاصره، نيروهاى اسرائيلى در حالى كه منطقه‏ى مسلمان‏نشين غرب بيروت را گلوله باران و بمباران مى‏كردند، آب و برق را نيز برروى مردم اين بخش از شهر قطع كردند.××× 1 بخش مسيحى‏نشين بيروت‏شرقى كه تحت سلطه فالانژيست‏ها متحدين اسرائيل بود، به هيچ وجه نه بمباران مى‏شد، نه با مشكلاتى از اين نوع مواجه بود. ××× و با حمله‏هاى زمينى كوتاه و سريع، استحكامات فلسطينى‏ها را از ميان بر مى‏داشتند.يك رشته بمب‏گذارى‏هاى انفجارى كشنده نيز كه توسط عوامل اسرائيل در اتومبيل‏ها جاسازى شده بودند، روحيه‏ى مردم را در شهر محاصره شده‏پايين آوردند.
جورج بال، درباره‏ى جنايات اسرائيل در بيروت مى‏نويسد:
«شارون، براى حفظ جان افرادش، از ورود به شهر بيروت و درگيرى بامردم خوددارى كرد؛ ولى به جاى نقشه‏اى كه از قبل براى اشغال بيروت و كشتن افراد مورد نظر داشت، رو به سوى تاكتيك جديد آورد كه اين، چيزى نبود جز به كارگيرى اسلحه‏هاى مرگبار آمريكايى براى بمباران مناطق پرجمعيت غرب بيروت از طريق هوا و دريا به مدت 9 هفته تمام؛ و طى اين دوره كه هزاران بمب به همراه 60 هزار گلوله توپ بر بيروت فرو ريخته شد، با وجود كثرت عظيم تلفات در ميان مردم معمولى ساكن بيروت، باز هم شارون نتوانست آن تعداد از چريك‏هاى فلسطينى را كه در نظر داشت، به قتل برساند.»
آثار اين اقدام چنان بود كه جهانيان را اصولاً در مورد انسانيت جامعه‏ى‏اسرائيل دچار ترديد كرد. شوراى امنيت سازمان ملل روز يكشنبه 1361/5/10ه.ش )1 اوت 1982 م)، با صدور قطعنامه‏اى، به اتفاق آراء خواستار بر قرارى آتش بس فورى در بيروت شد كه همراه آن، هيئتى از ناظران سازمان ملل را براى كنترل آتش بس به منطقه اعزام داشت.
شايد هيچ كس نتواند رقمى را كه حتى نزديك به واقعيت هم باشد، در مورد تلفات وارده به افراد غير نظامى در لبنان، به خاطر حملات نيروهاى اسرائيلى ذكر كند. آمار رسمى دولت لبنان نيز كه براساس گزارش‏هاى پليس تنظيم شده، تنها به تعداد تلفاتى اشاره دارد كه در بيمارستان‏ها، درمانگاه‏ها و مراكز دفاع غير نظامى، شمارش شده است.
روزنامه‏ى «كِريستيَن ساينس مانيتور» در مورخ 1361/9/30ه.ش)21 دسامبر 1982 م) آمار تلفات را به نقل از گزارش پليس لبنان چاپ كرد. براساس اين گزارش در فاصله‏ى 88 روزه، از 14 خرداد (چهارم ژوئن) كه اسرائيل وارد خاك لبنان شد، تا 9 شهريور )31 اوت) كه خروج فلسطينى‏ها از بيروت به پايان رسيد، تعداد 19085 نفر كشته و 30302 نفر مجروح در لبنان به جا ماندند.
آمار تلفات، تنها در بيروت به 6775 نفر كشته رسيد كه طبق گزارش پليس لبنان، 84( آن‏ها را افراد غير نظامى تشكيل مى‏دادند؛ ولى در جنوب لبنان كه اسرائيلى‏ها توانستند طى دو هفته اين منطقه را كاملاً به تصرف خود درآورند فقط 20( مقتولين از مردم غير نظامى و بقيه همگى فلسطينى و يا از نيروهاى مسلح سورى و لبنان بودند. اگر تعداد ثبت شده‏ى 328 نفر كشته و991 مفقودالاثر حادثه قتل عام صَبرا و شَتيلا نيز به آمار افزوده شود، ابعاد خون‏ريزى و ويرانىِ حاصل از تهاجم اسرائيل به لبنان بسيار وحشتناك‏تر از حد تصور خواهد بود.
گر چه اسرائيل هم به نوبه خود آمار تلفات وارده به لبنان را ارائه داده، ولى اين ارقام به گونه‏اى است كه مورد تمسخر خبر نگاران و مأموران امداد قرار گرفته؛ زيرا به گفته‏ى اسرائيلى‏ها، در جريان بمباران و اشغال بيروت، فقط 930نفر كشته شده‏اند كه از اين تعداد 340 نفر غير نظامى و 400 نفر فلسطينى بوده‏اند! ولى معلوم نيست به چه علت در همان زمان، ليستى كه در دفتر سخنگوى ارتش اسرائيل در خارج بيروت نصب شده بود، رقم 12000 نفر را به عنوان تلفات وارده به غير نظاميان لبنانى، چريك‏هاى فلسطينى و سربازان سورى نشان مى‏داد.
بنابر اعلاميه‏ى ارتش اسرائيل، در فاصله 14خرداد تا28آبان1361ه.ش)4 ژوئن تا 19 نوامبر 1982 م)، خود آن‏ها بيش از 446 كشته و 3383 نفر مجروح نداشته‏اند.
«جيمى كارتِر» رئيس جمهورى اسبق آمريكا در كتاب خود با نام «خونِ ابراهيم»، درباره‏ى تلفات ناشى از حمله‏ى اسرائيل به لبنان مى‏نويسد:
«خبرهاى واصله حاكى از اين بود كه در اين جنگ هزاران نفر كشته و ده‏ها هزار نفر نيز بى‏خانمان و آواره شدند. براساس آمارهاى ديگر، تعداد كشته‏شدگان در جنوب لبنان، به ده تا بيست هزار نفر و تعداد آوارگان نيز به صدهاهزار نفر بالغ شد.»
تهاجم و ويرانگرى اسرائيل آن‏قدر سريع بود كه روزنامه نگاران و عكاسان توانستند ويرانه‏هاى روستاها و شهرهاى خراب شده را در حالى كه هنوز دود از آن‏ها بلند بود، تماشا كنند. آن‏ها همچنين جنازه‏هاى كشتگان را در حالى كه از ميان آوارها بيرون كشيده مى‏شدند، مشاهده كردند.

پشتيبانى آمريكا
آمريكا همواره به عنوان پشتيبان اصلى اسرائيل در جناياتش محسوب مى‏شود. سلاح و تجهيزات آمريكايى، در حمله به لبنان نقش اصلى را ايفا نمود و همچنين حمايت‏هاى مالى اين كشور از متجاوزين صهيونيست، بيش از پيش آنان را در رسيدن اهداف شومشان يارى كرد.
آمريكا در فاصله 28 سال از 1325 تا 1353ه.ش)1946 تا1974م) بالغ بر 5/4 ميليارد دلار كمك نظامى و اقتصادى در اختيار رژيم صهيونيستى قرار داد؛ ولى بعدها فقط در فاصله 6 سال از 1354 تا1360ه.ش )1975 تا 1981 م) درست قبل از تهاجم سراسرى اسرائيل به خاك لبنان، بالغ بر 16 ميليارد دلار به اسرائيل پرداخت.××× 1 نقل از گزارش‏هاى رسمى سازمان بودجه ايالات متحده‏ى آمريكا در سال 1361ه.ش )1982م ص 18 تا 28(. ×××
اسرائيل همواره به عنوان باج‏گيرى از سردمداران آمريكا، براى هرگونه تغيير و تحول در برنامه‏هايش، از اين كشور مبالغ هنگفت نقدى و كمك‏هاى نظامى اخذ مى‏كرد. هنگامى كه اسرائيل طبق قرارداد «كمپ‏ديويد» كار تخليه‏ى صحراى سينا را در روز يكشنبه 1361/2/5 ه.ش)25آوريل 1982م) به پايان رساند، كميته‏ى امور خارجى سناى آمريكا،بلافاصله تصويب كرد كه ميزان كمك بلا عوض آمريكا به اسرائيل، تامبلغ 350 ميليون دلار در سال افزايش يابد.
يكى از نويسندگان منتقد روزنامه معروف «كريستين ساينس مانيتور»، درباره‏ى كمك آمريكا به اسرائيل مى‏نويسد:
«ماليات دهنده‏ى آمريكايى در واقع براى بالا رفتن سطح زندگى در اسرائيل و جنگ‏ها و تهاجمات و شهرك‏هايش كه در سرزمين‏هاى اشغالى ساخته مى‏شوند،ماليات مى‏پردازد.»
مناخام بگين نخست وزير رژيم صهيونيستى كه از تجاوز به خاك لبنان و سركوب فلسطينيان سرمست شده بود، روز دو شنبه1361/6/29 ه.ش )20 سپتامبر 1982 م) مغرورانه درباره‏ى جنگ لبنان گفت: «ثابت شد كه جهان عرب نمى‏تواند در برابر اسرائيل حتى يك انگشت بلند كند. در جريان حمله به لبنان، همه كشورهاى عربى هيچ چاره‏اى نداشتند جز اين‏كه تروريست‏هاى فلسطينى را به عنوان آوارگان بپذيرند كه جايى جز اردوگاه‏هايى محصور و جدا افتاده ندارند. سوريه نيز سر جايش نشانده شد و ديگر جرأت ندارد پا را از گليم خودش فراتر نهد. همين اتحاد شوروى در موضعى ضعيف قرار گرفت و نيروهاى مسلح فلسطينى‏ها نابود شد و هيبت نفوذشان از بين رفت؛ چنان‏كه برترى سلاح آمريكايى نيز به اثبات رسيد و احتمال عقد معاهده صلح با يك كشور عرب ديگر (لبنان) افزايش يافت و در تمامى جبهه‏هاى عربى، آرامش حكم‏فرما شد و ديگر هيچ‏كس جرأت نخواهد داشت كه نگاه چپ به اسرائيل بيندازد و براى ضربه‏زدن، حتى به ما نزديك‏شود. به اين ترتيب همه در موقعيتى قرار گرفته‏اند كه گويى قرارداد عدم تجاوز به اسرائيل را امضا كرده‏اند. نتيجه‏ى ديگر جنگ لبنان اين بود كه موازنه‏ى نيروها ميان مسلمانان و مسيحيان اين كشور تغيير يافت.»

كشتار با سلاح آمريكا
جورج بال، پيرامون استفاده‏ى اسرائيل از تسليحات، تجهيزات، بمب‏ها و هواپيماهاى آمريكايى در تجاوز به لبنان، نوشته است:
«اسرائيل در لبنان چند نوع بمب خوشه‏اى به كاربرد كه يك نوعش به‏شكل قوطى حاوى صدها گلوله‏ى منفجر شونده بود و ديگرى، مجموعه‏اى از بمب‏هاى كوچك به شكل پيكان در خود داشت كه تعداد آن‏ها در يك بمب خوشه‏اى، گاه به 700 عدد مى‏رسيد و يك چنين بمبى در عين حال كه قدرت تخريب محوطه‏اى را به وسعت ميدان فوتبال دارد، مى‏تواند هر انسانى را نيز كه از بدشانسى در محدوده‏ى عملش قرار گرفته، در جا تكه‏تكه كند.
در توافقنامه‏ى اسرائيل و آمريكا كه در تاريخ 1355/9/25ه.ش )16دسامبر 1976 م) به امضاء رسيد، اسرائيل تعهد كرد تا از اين بمب‏ها فقط به شرطى استفاده كند كه حداقل از سوى دو كشور مورد حمله با بمب‏هاى خوشه‏اى قرار گرفته باشد؛ و تازه آن هم در صورتى كه بخواهد اين بمب‏ها را صرفاً براى تخريب استحكامات نظامى به كار گيرد.
پس از آن هم بار ديگر اسرائيل با امضاى دو توافقنامه در روزهاى22 و 1357/1/21ه.ش )10 و 11 آوريل 1978 م)، محدوديت‏هاى بيشترى را در اين باره پذيرفت و ضمن آن متعهد شد فقط در صورتى از بمب‏هاى خوشه‏اى استفاده كند كه مورد حمله ارتش منظم حداقل دو دولت رسمى كه قبلا در دو جنگ 1346 و 1352ه.ش )1967 و 1973م) با اسرائيل جنگيده‏اند قرار گيرد و نيز هرگز نبايد بمب‏هاى خوشه‏اى را در مناطقى به‏كار ببرد كه افراد غير نظامى در آن سكونت دارند.
با توجه به اين سابقه، بعد از دريافت خبر استفاده‏ى مجدد اسرائيل از بمب‏هاى خوشه‏اى در جريان حمله سال 1361ه.ش )1982 م) به لبنان، اولين نكته‏اى كه به ذهن مى‏رسيد اين بود كه ايالات متحده‏ى آمريكا حتماً با استناد به تعهدات گذشته اسرائيلى‏ها، حداقل از ادامه‏ى ارسال بمب‏هاى خوشه‏اى برايشان‏خوددارى خواهد كرد؛ ولى حكومت ريگان در طول اشغال بيروت، به مبادله‏ى توافقنامه‏هاى آمريكا و اسرائيل بى‏اعتنا ماند و طى اين مدت، هيچ وقفه‏اى درروند تجهيز ارتش اسرائيل به بمب‏هاى خوشه‏اى به وجود نياورد.
نتيجه هم كاملاً قابل پيش بينى بود؛ چون طى يك بررسى 18 ماهه، ثابت شد كه اسرائيل در جريان تهاجم به لبنان، به صورتى بسيار گسترده و همه جانبه بمب‏هاى خوشه‏اى را عليه مردم غير نظامى به كار گرفته است و نيز براساس گزارش‏هاى محرمانه‏ى سازمان «سيا» روشن شد كه اسرائيلى‏ها 9 گونه بمب خوشه‏اى ساخت آمريكا را در 19 نقطه‏ى بيروت و 51 نقطه‏ى مشخص ديگر لبنان مورد استفاده قرار داده‏اند.
سرانجام حكومت ريگان پس از دريافت گزارش‏هايى كه به عنوان اسناد انكارناپذير در مورد سوء استفاده‏ى اسرائيل از بمب‏هاى خوشه‏اى تلقى مى‏شد، در روز شنبه 1362/4/18 ه.ش )9 ژوئيه 1983م) ارسال محمولات حاوى بمب خوشه‏اى را براى اسرائيل به حال تعليق در آورد؛ ولى هنوز چندى از اين اقدام نگذشته بود كه همزمان با سفر اسحاق شامير نخست وزير جديد اسرائيل به‏واشنگتن )78 آذر 1362ه.ش 2829 نوامبر 1983 م) و امضاى به‏اصطلاح «توافقنامه‏ى همكارى استراتژيك» بين دو كشور، پرزيدنت ريگان به‏عنوان اجراى بخشى از اين توافقنامه، دستور داد تا ارسال بمب‏هاى خوشه‏اى به‏اسرائيل، بار ديگر از سر گرفته شود و اين مسئله حيرت‏آور نخواهد بود اگر بدانيم كه طبق تأييد پنتاگون، آمريكا خودش نيز بعداً در روز سه شنبه 1362/9/15 ه.ش )6دسامبر1983 م) از بمب‏هاى خوشه‏اى عليه مواضع سوريه در لبنان استفاده كرد. يعنى، ما نه تنها ديگران را به رعايت ضوابطى كه وضع كرده‏ايم وادار نساختيم، بلكه پيروى از اين ضوابط را، حتى جزء وظيفه‏ى خودمان هم ندانستيم.»
بال، درباره‏ى واكنش مسخره‏ى ريگان نسبت به جنايات اسرائيل در بيروت، مى‏نويسد:
«در تمام طول دوره‏ى اشغال بيروت توسط اسرائيل، حكومت ريگان عملاً از به كارگيرى قدرت قانونى خود در جلوگيرى از ادامه عمليات اسرائيلى طفره رفت و تنها پس از آن كه حدود يك ماه از فرو ريختن بمب و گلوله‏ى آمريكايى توسط اسرائيل بر مناطق مسكونى غرب بيروت سپرى شد، تازه واكنش رئيس‏جمهورى آمريكا به اين شكل بروز كرد كه: در روز 1361/5/13ه.ش )4 اوت1982 م) به اسرائيل هشدار داد چنان‏چه دست از ادامه‏ى اشغال بر ندارند، اين مسئله به صورت بسيار جدى مطرح مى‏شود كه آيا اسرائيلى‏ها دارند از سلاح آمريكايى براى دفاع مشروع از خود استفاده مى‏كنند؟...
پس از چند هفته سكوت، ريگان لطف فرمود و از قتل و ويرانى و آوارگى مردم لبنان اظهار نگرانى كرد؛ اما با اين وجود بر طبق قوانين آمريكا از اسرائيلى‏ها نخواست كه از كشتن غير نظاميان، آن هم با سلاح آمريكايى كه آمريكا آن‏ها را فقط به منظورهاى دفاعى در اختيار اسرائيل گذاشت، دست بردارد.»
روز 1361/5/13ه.ش )4 اوت 1982 م) همان روزى كه ريگان به‏اسرائيل اعتراض كرد، از سوى شوراى امنيت سازمان ملل متحد،قطعنامه‏ى ديگرى مبنى بر محكوميت اسرائيل در حمله به غرب بيروت صادر شد كه به علت مخالفت آمريكا، مورد تصويب قرار نگرفت؛ و اين چيزى نبود جز پرده‏اى ديگر از نمايش خيمه شب بازى آمريكا و اسرائيل كه سلاح و بمب‏هاى كشنده را در اختيار نظاميان و جنايتكاران اين رژيم مى‏گذاشت و در برابر فشار جهانى سعى مى‏كرد ژست بشر دوستانه بگيرد؛ ولى عملاً هر گونه محكوميت اسرائيل را رد مى‏كرد و به اين رژيم متجاوز اجازه مى‏داد جنايات و تجاوزگرى‏هايش را در لبنان ادامه دهد.
اين گونه برخوردهاى آمريكا، عجيب نمى‏نمود. پيش از آن نيز هنگامى كه در تاريخ 1360/9/23ه.ش )14 دسامبر 1981 م)، اسرائيل بلندى‏هاى جولان را كه در سال 1346ه.ش )1967 م) در نبرد با سوريه اشغال كرده بود، رسماً به خاك خود ضميمه ساخت، چندى بعد از اين‏كه شوراى امنيت سازمان ملل قطعنامه‏اى درباره‏ى غير قانونى بودن اين عمل صادر كرد و حتى آمريكا به آن راى مثبت داد، در شوراى امنيت، قطعنامه ديگرى به عنوان مجازات اسرائيل در مورد عدم تمكين به قطعنامه‏ى قبلى مطرح شد كه آمريكا بلافاصله آن را وتو كرد.

مداخله‏ى آمريكا
زمانى كه ريگان، «فيليپ حَبيب» نماينده‏ى مسيحى لبنانى الاصل خود را به لبنان فرستاد تا تلاش كند به راه‏حلى جهت اخراج مسالمت‏آميز رهبران و رزمندگان ساف از لبنان دست يابد، هدفش اين بود كه اسرائيل به يكى از اهداف خود نايل شود.
از آن‏جا كه نيروهاى اسرائيلى با نقض وعده‏ها و تعهدات دولت خود،وارد غرب بيروت شده بودند، راه حل پيشنهادى نيز مستلزم اعزام «نيروهاى حافظ صلح» توسط سازمان ملل متحد، به منظور جداسازى نيروهاى متخاصم از يكديگر بود؛ اما اسرائيل ورود نيروهاى سازمان ملل را كه اتفاقاً آمريكا و اتحاد شوروى نيز از آن حمايت مى‏كردند، رد كرد؛زيرا اسرائيل همواره با هر اقدامى كه سازمان ملل به نحوى در آن شركت داشته باشد، مخالفت مى‏كرد و اصولاً از چنين اقدامى متنفر بود. غالباً در برخورد خواسته‏ها و اراده‏ها ميان اسرائيل و آمريكا، طرف پيروز همواره رژيم صهيونيستى بوده است و اين بار نيز آمريكا تسليم اسرائيل شد و ظاهراً با نارضايتى، با تشكيل يك «نيروى چند مليتى» (غيروابسته به سازمان ملل) كه بخشى از آن را يك واحد تفنگداران آمريكايى‏تشكيل دهند، موافقت‏كرد.
اين در واقع آغاز ماجراجويى دولت ريگان و به خطر انداختن جان تفنگداران آمريكايى در منطقه‏اى بود كه مالامال از عواطف و احساسات خصمانه نسبت به آمريكا بود؛ به خصوص اين‏كه پس از اخراج عناصر ساف،فلسطينى‏هايى در لبنان باقى مانده بودند كه ممكن بود در اثر يأس و احساس محروميت و خشم كه سراسر بيروت را فرا گرفته بود، دست به‏اعمال خشونت‏آميز بزنند.
جورج بال، در كميسيون امور خارجه كنگره آمريكا، نسبت به اين امر هشدار داد و پيشنهاد كرد كه به جاى نيروهاى آمريكايى سربازانى از ديگر كشورها به لبنان اعزام شوند تا رزمندگان گروه‏هاى ضد آمريكايى در لبنان درصدد ترور آن‏ها برنيايند؛ اما دولت آمريكا اين توصيه را ناديده گرفت و تفنگداران خود را به لبنان فرستاد و بعد هم اشتباه ديگرى مرتكب شد و تنها پس از 17 روز، آن هم با عجله، آن‏ها را از لبنان عقب كشيد و به اين ترتيب، زمينه را براى وقوع يك سرى كشتارهاى دسته‏جمعى و وحشيانه و دردناك فراهم كرد.
جورج بال درباره‏ى چگونگى اعزام تفنگداران آمريكايى به بيروت، در كتاب «خطا و خيانت در لبنان» مى‏نويسد:
«اسرائيلى‏ها به خاطر وارد آوردن فشار بر 6000 چريك فلسطينى كه در غرب بيروت به دام افتاده بودند، عملى انجام دادند كه بى شباهت به روش‏هاى قرون وسطايى نبود؛ زيرا آن‏ها پس از محاصره‏ى غرب بيروت، از روز 14 تيرماه(پنجم ژوئيه)، راه عبور هر نوع وسيله‏ى نقليه را به داخل شهر سدّ كردند و جلوى ورود مواد ضرورى مثل غذا، آب و سوخت را براى مصرف 500 هزار نفر سكنه بيروت غربى گرفتند.
چون اسرائيل از اجابت خواسته‏ى ريگان جهت عقب نشينى از غرب بيروت، سرباز زد، مقامات واشنگتن در صدد تشكيل نيرويى به عنوان حافظ صلح بر آمدند تا شايد استقرار اين نيرو در فاصله‏ى ميان قواى اسرائيل و اعضاى ساف، بتواند راه را براى خروج فلسطينى‏ها از غرب بيروت هموار كند. تشكيل چنين نيرويى ماجرايى است بحث انگيز. چون اسرائيل به هيچ وجه زير بار قبول نيروهاى سازمان ملل، بدون حضور تفنگداران آمريكايى نمى‏رفت،ريگان موافقت خود را با شركت تفنگداران آمريكايى در يك نيروى چندمليتى براى حضور در بيروت اعلام كرد.»
روز يكشنبه 1361/5/24ه.ش )15 اوت 1982 م) كابينه‏ى اسرائيل، اعلام كرد كه طرح جديد فيليپ حبيب را براى استقرار نيروى حافظ صلح بين‏المللى در بيروت، مى‏پذيرد و به دنبال آن نيز در روز 1361/6/7 ه.ش)29 اوت 1982 م) دولت لبنان رسماً از كشورهاى آمريكا، فرانسه، انگليس و ايتاليا خواست تا نيروهايى از جانب خود را براى نظارت در امر خروج فلسطينى‏ها از بيروت، به لبنان اعزام دارند.
سرانجام چهار شنبه 1361/6/3 ه.ش )25 اوت 1982 م) گروهى شامل 800 تفنگدار آمريكايى به دستور ريگان به لبنان اعزام شدند تا در آن‏جا با پيوستن به قواى فرانسوى و ايتاليايى و انگليسى، با هم نيروى حافظ صلح چند مليتى را به‏وجود آورند.
ريگان مى‏گفت: «تفنگداران ما تحت هيچ شرايطى بيش از 30 روز در لبنان نخواهند ماند و فرماندهان آن‏ها موظفند تفنگداران را فقط در مناطقى مستقر كنند كه برايشان خطر كم‏ترى وجود دارد.»
دولت ريگان در دى ماه 1361ه.ش (دسامبر 1982 م) و در سفارتخانه‏ى آمريكا در بيروت، به منظور نظارت بر تجهيز و تربيت نيروهاى نظامى لبنان، يك دايره‏ى همكارى نظامى را تاسيس كرد. ژنرال «آرتور فينتِل» مأمور متصدى اين طرح، اظهار داشت: اجراى «حقيقتاً هيچ ارتشى براى بازسازى وجود نداشت.»
بنابر اظهارات منابع نظامى آمريكا، ارتش لبنان در جنگ داخلى1354ه.ش )1975 م) از هم پاشيده شده بود. از يك ديدگاه، تنها پنج نفر براى كار در مقر فرماندهىِ مرمرين و شيشه‏اى وزارت دفاع در نظر گرفته شده بودند. پس از رسيدن فينتل، او به جاى 21 هزار نفر، ده هزار نفر را در اونيفورم مخصوص يافت؛ همچنين 24 انبار كالا پر از تجهيزات نظامى استفاده نشده را يافت. محموله‏هايى براى مصرف حداقل هفت سال كه هرگز در دسترس نيروها قرار نگرفت. لبنانى‏ها تا زمانى كه رمز كامپيوترى را در سيستم ذخيره‏اى خود گم نكرده بودند، كوچك‏ترين اطلاعى از محتواى داخل انبارها نداشتند. اهداف فينتل در جهت بازسازى ارتش لبنان در كوتاه مدت، تشكيل سه بريگاد (مشتمل بر حدود 5000 نفر) از 2400نفرى بود كه هر يك از توان رزمى بالايى برخوردار بودند. قرار بود يك بريگاد در جنوب لبنان مستقر شود تا اگر زمانى نيروهاى اسرائيل عقب‏نشينى كردند، آن‏ها امنيت را در امتداد مرز شمالى تأمين كنند. دو بريگاد ديگر مأمور حفظ صلح در بيروت بودند.

درگيرى با مسلمانان
نيروهاى آمريكايى، از بدو ورود به لبنان، به اعمالى دست زدند كه حساسيت مسلمانان را برانگيخت. ايجاد پست‏هاى بازرسى در خيابان‏ها و همين‏طور گشت‏هاى نظامى در مناطق غربى بيروت كه گاه منجر به درگيرى با مسلمانان مى‏شد، از آن جمله بود. آن‏ها از همان اول، به مسلمانان به‏چشم دشمن نگاه كردند و در حمايت از مواضع اسرائيل و فالانژيست‏هاى مسيحى، به مقابله با آنان پرداختند. نيروهاى مسلح مردمى كه مشغول مقاومت در برابر اسرائيل بودند، توسط آمريكايى‏ها خلع سلاح شده و تحويل يگان‏هاى ارتش لبنان كه تحت امر مسيحيان بود، مى‏شدند. براى آمريكا، اقليت مسيحى، بسيار بيش‏تر از اكثريت مسلمان لبنان اهميت داشت و همه موضعگيرى‏هاى سياسى و نظامى‏اش نيز بر همين اساس بود.
برخى گزارش‏ها و اظهارات غير رسمى، مؤيد اين مسئله است كه تعدادى از تفنگداران آمريكايى به خصوص سياهپوستان از بدو ورود به‏لبنان، به جمع مسلمانان پيوسته و دوشادوش آنان عليه اسرائيل وفالانژيست‏ها جنگيدند. منابع رسمى آمريكا در اين باره هيچ اظهار نظر مشخصى نكرده‏اند.
از ميان چهار نيروى غربى مستقر در لبنان، آمريكايى‏ها و فرانسوى‏هاخود را با مردم درگير كردند؛ به همين لحاظ اين نيروها از اولين اهداف‏مسلمانان بودند.
جورج بال، درباره‏ى شركت دادن تفنگداران آمريكايى در درگيرى‏هاى لبنان و پيامدهاى ناگوار آن، نوشته است:
«اگر حكومت ريگان، پس از مواجهه با مسئله‏ى درگيرى نيروهاى مخالف در بيروت، به مشورت با ساير اعضاى تشكيل دهنده نيروى حافظ صلح مى‏پرداخت، تا برنامه خروج پرسنل اين نيرو از بيروت را تنظيم كند، هرگز متهم به بزدلى و يا عدم احساس مسئوليت نمى‏شد؛ ولى دولت آمريكا، به‏جاى كوشش در اين راه و پايان دادن به مأموريت تفنگدارانش، بر عكس دستور داد تفنگداران آمريكايى مستقيماً وارد نبرد شوند و با آتش اسلحه، امر حفاظت از صلح را به عهده بگيرند!
دولت آمريكا، نه تنها به تفنگداران دريايى مأموريت داد تا عليه دَروزى‏ها كه براى دفاع از خود در مقابل تهاجم مارونى‏ها مى‏جنگيدند دست به تيراندازى بزنند، بلكه از توپخانه ناوگان عظيم مستقر در سواحل بيروت نيز كمك گرفت و آتش سنگين را به سوى مواضع دروزى‏ها و شيعيان در كوهستان «شوف» نشانه رفت.
ريگان در توجيه اين اقدام گفت: «ما داريم به ارتش لبنان كمك مى‏كنيم تا مواضع كوهستانى دروزى‏ها را تسخير كند.» و در همان حال، ضمن تاكيد فرمانده تفنگداران آمريكايى، مبنى بر اين‏كه «نيروهاى ما در معرض خطر قرار ندارند» ناوگان ما، با توپخانه سنگين و هواپيماهايمان، با فرو ريختن بمب، به كوبيدن مواضع دروزى‏ها مشغول بودند.
... اظهار نظرهاى مقامات آمريكايى در اين مورد، به قدرى ضد و نقيض بود كه تصور مى‏شد خود آن‏ها هم هرگز نفهميده‏اند چرا با توپخانه و هواپيما مواضع كوهستانى شوف را هدف قرار داده‏اند.
يك روز اعلام مى‏شد كه: «اين كار براى حفاظت تفنگداران آمريكايى است» (و البته هدف از آن هم جا انداختن مسئله در كنگره بود) روز ديگر مى‏گفتند: «مى‏خواهيم به ارتش لبنان كمك كنيم تا موجب تقويت حاكميت امين جميل و گسترش قدرت دولت بر سراسر لبنان شود.» (گوئى اصلاً مسئله حضور نيروهاى آمريكايى به عنوان حافظ صلح مطرح نبوده است).
اغتشاش فكرى در بين مقامات دولت آمريكا، تا بدان پايه بود كه روز1362/11/22ه.ش )11 فوريه 1984م) «جان لمان» معاون دريايى وزارت دفاع، اعلام كرد: «ما قصد داريم با تخريب مواضع دروزى‏ها نشان بدهيم كه از امين جميل حمايت مى‏كنيم.» ولى بعد از ظهر همان روز وى براثر پافشارى كاخ سفيد نظرش را تغيير داد و گفت: «هدف ما چيزى جز حفظ جان تفنگداران دريايى نيست.»
وقتى اظهارات يك مقام رسمى، در فاصله صبح تا بعد از ظهر به آن صورت عوض مى‏شود، نه معلوم بود كدام حرف او را بايد موضع رسمى دولت به حساب آورد و نه با وجود اين همه پراكنده گويى مى‏شد فهميد كه در ميان اعضاى حكومت ريگان، چه كسى مسئول امور لبنان است.
... اظهارات ناشيانه‏ى پرزيدنت ريگان هم مزيد بر علت بود و بيش‏تر سبب انحراف ذهن مردم از توجه به واقعيت‏ها مى‏شد. قبلاً موقعى كه قرار بود تفنگداران دريايى براى بار دوم عازم بيروت شوند، پرزيدنت ريگان گفته بود: «تفنگداران ما مأموريت دارند با حضور خود، سبب تحكيم قدرت دولت لبنان براى در دست گرفتن پايتخت آن كشور شوند و با اين كار، شرايطى فراهم خواهد آمد تا قدرت دولت مركزى بر سراسر لبنان گسترش پيدا كند.»
ولى ريگان نمى‏دانست كه اين مأموريت براى تفنگداران آمريكايى به كلى با وظيفه‏ى حفاظت از صلح (به معناى رسمى و تاريخى آن) مغايرت دارد؛ زيرا وقتى يك گروه با هدف حفظ صلح به منطقه‏اى اعزام مى‏شوند، هدفشان بايد جداسازى‏نيروهاى متخاصم و برقرارى آتش بس بين آن‏ها باشد، نه اين‏كه در آن‏جا جانب يكى از طرفين منازعه را بگيرند و با طرف ديگر به مقابله برخيزند.ولى اظهارنظرهاى ريگان فقط به همين مورد ختم نمى‏شد.
چند ساعت بعد از ورود دوباره‏ى تفنگداران آمريكايى به بيروت، پرزيدنت ريگان اعلام كرد: «به مجرد اينكه مقامات لبنانى به تفنگداران ما اطمينان بدهند كه دولت لبنان به تنهايى مى‏تواند امنيت پايتخت را حفظ كند، آن‏ها بيروت را ترك خواهند گفت.» و بعد از مدتى در تاريخ 1362/8/2ه.ش )24 اكتبر 1983م) پرزيدنت ريگان، كه گويى جنگ‏هاى گذشته را به فراموشى سپرده، و تازه هوس دوران جنگ ويتنام به سرش زده، طى مصاحبه‏اى به خبرنگاران گفت: «ايالات متحده‏ى آمريكا در لبنان منافع حياتى دارد؛ چون اگر لبنان به دست نيروهاى دشمنِ غرب بيفتد، نه تنها موقعيت استراتژيك ما را در شرق مديترانه در معرض تهديد قرار مى‏دهد، بلكه اصولاً ثبات و امنيت تمام خاورميانه را به هم مى‏ريزد.» و البته ضمن آن هم ريگان در مصاحبه‏ى خود به اين نكته‏ى منطقى اشاره كرد كه: «ولى با وجود چنين خطراتى، افزايش توان رزمى نيروهاى ما در لبنان هيچ‏گاه قابل توجيه نخواهد بود.»
على‏رغم گفته‏هاى ريگان و اظهارات رسمى وزارت دفاع آمريكا كه همواره به خبرنگاران تاكيد مى‏كردند: «تفنگداران ما در بيروت، به هيچ وجه به مقابله با كسى نخواهند پرداخت و چنانچه جنگى اتفاق بيفتد، حتماً آن‏ها را فرا خواهيم خواند.» تفنگداران آمريكايى پس از وقوع جنگ بين گروه‏هاى متخاصم (متعاقب خروج نيروهاى اسرائيلى از بيروت) كماكان در بيروت نگه داشته شدند.
... در آغاز درگيرى مستقيم آمريكا در بيروت، توپخانه‏ى ناوگان ما، مواضع دروزى‏ها و شيعيان را هدف قرار دادند تا به زعم خود از تفنگداران ما حمايت كنند. كمى بعد، علاوه بر استفاده از توپخانه و حملات هوايى به عنوان پشتيبانى از ارتش لبنان، به تفنگداران ما نيز اجازه داده شد تا اقدام به تيراندازى كنند و سپس زمانى رسيد كه هواپيماهاى آمريكايى، پروازهاى خود را بر فراز مواضع پدافندى سوريه در منطقه‏ى تحت كنترل آن كشور در لبنان آغاز كردند؛ ولى چون اين اقدام منجر به سقوط يك هواپيما و اسارت خلبان آن (ستوان گودمن) توسط سوريه شد، دوباره به توپخانه‏ى ناوگان مستقر در ساحل بيروت رو آورديم و با توجه به اين‏كه از چنان فاصله‏اى نمى‏شد هدف‏گيرى دقيق داشت، بدون در نظر گرفتن تلفات مردم غير نظامى، گلوله‏باران مواضع دروزى‏ها و شيعيان را از سر گرفتيم.
به اين ترتيب آمريكا گام به گام به دخالت بيش‏تر در جنگ‏هاى داخلى لبنان كشيده شد و همراه با آن نيز هر روز خود را در مهلكه‏اى خطرناك فروتر برد تابه هدفى دست يابد كه اسرائيل قبلاً از آن قطع اميد كرده بود.
با اين وضع، ما نيز ديگر نمى‏توانستيم خود را يك نيروى حافظ صلح در لبنان قلمداد كنيم، و پرزيدنت ريگان هم اگر به هر شكل مى‏كوشيد تا با سخنان بى‏پايه‏اش اين مفهوم را القا كند، ولى حقيقت اين بود كه عنوان «حافظ صلح» براى تفنگداران آمريكايى در بيروت ديگر هرگز نمى‏تواند مصداق داشته باشد.
پرزيدنت ريگان، بدون آن‏كه واقعاً دليل قابل قبولى براى ادامه‏ى مأموريت تفنگداران دريايى ما در بيروت به مردم ارائه داده باشد، اين تفنگداران را به اجراى وظيفه‏اى گماشت كه علاوه بر مغايرت با هدف «حفاظت از صلح» آن‏ها را وامى داشت تا با زور، سبب بسط قدرت دولت مركزى لبنان (يعنى حاكميت فالانژيست‏ها) بر سراسر كشور شوند و در حالى كه سير حوادث تا آن زمان نشان مى‏داد كه چنين هدفى واقعاً غير قابل دست‏يافتن است، اصولاً بايد گفت: تغيير مأموريت تفنگداران دريايى، نه تنها معلول قضاوت غلط حاكميت آمريكا در مورد مسائل لبنان، بلكه به نوبه‏ى خود يك بى‏توجهى نسبت به حقايق تاريخ نيز محسوب مى‏شد؛ زيرا جريان كمك رساندن به امين جميل براى غلبه برگروه‏هاى مخالفش توسط تفنگداران دريايى و توپ‏هاى ناوگان آمريكايى را عيناً مى‏شد تكرار همان ماجرايى دانست كه در ويتنام جز شكست و سرافكندگى برايمان در پى نداشت و شبيه آن‏چه توسط چند رئيس جمهور مادر ويتنام و بعضى ديگر از كشورهاى جنوب شرقى آسيا انجام گرفت،پرزيدنت ريگان هم درصدد برآمد تا يك بار ديگر نيروهاى آمريكايى و حيثيت آمريكا را براى حمايت از دولتى ضعيف و بى پايه در لبنان، وارد عمل كند كه درست مثل دولت ويتنام جنوبى هوادارانى اندك داشت و آمريكا مى‏خواست هر طور شده با كمك‏هاى خود، آن را بر مخالفين قدرتمند (شبيه ويتنام شمالى) كه توسط همسايه مسلح شده بودند، مسلط نمايد.
ما در لبنان هم عيناً مثل ويتنام، در كشورى دست به كار شده بوديم كه در فاصله‏ى بسيار دورى از آمريكا قرار داشت؛ اصلاً با شرايط و اوضاعش آشنايى نداشتيم، منافع چندانى برايمان از آن‏جا تأمين نمى‏شد، و مردمى كه در محدوده‏ى آن به سر مى‏بردند، ملت مشخصى را تشكيل نمى‏دادند.
در ويتنام، پس از اعزام 560 هزار نفر نتوانستيم به اهداف خود برسيم و ناچار با تحمل شكست و تلفات سنگين باز گشتيم؛ و اينك در لبنان با اعزام1800 تفنگدار دريايى كه صرفاً از طريق توپخانه‏ى ناوگان مستقر در ساحل بيروت حمايت مى‏شدند يك بار ديگر قصد داشتيم براى دستيابى به اهدافى بكوشيم كه اصولاً غيرممكن به نظر مى‏رسيد.
ماجراى لبنان، براى آمريكا چيزى جز تكرار مضحك فاجعه ويتنام نبود؛ زيرا وقتى اسرائيل در رسيدن به اهداف خود كه آمريكا هم در آن شراكت داشت ناكام ماند، پرزيدنت ريگان درست شبيه پرزيدنت جانسون،پا بر نردبان تكبّر نهاد و با تاكيد بر اينكه «آمريكا در لبنان منافعى دارد.» و يا «اگر ما تسليم شويم، آن‏ها تمام خاورميانه را به چنگ خواهند آورد.» به حضور نظامى آمريكا در لبنان كماكان ادامه داد؛ ولى مضحك‏ترين قسمت ماجرا، اين‏جاست كه: «اگر ما واقعاً در لبنان منافع حياتى داشتيم، پس چرا اقدامات ما فقط به اعزام 1800 تفنگدار دريايى (و پشتيبانى از آن‏ها توسط ناوگانها) محدود شد، و شبيه ويتنام، حداقل 550 هزار نفر را براى حفظ «منافع حياتى» خود، به لبنان گسيل نداشتيم؟»

خروج فلسطينى‏ها
حكومت ريگان، با وجودى كه به قطعنامه‏ى شوراى امنيت سازمان ملل مبنى بر برقرارى آتش بس فورى در بيروت راى داده بود، فشارى بر اسرائيل نياورد و به جاى آن، تمام كوشش واشنگتن در اين راستا قرار گرفت كه راه رسيدن اسرائيل به هدفش را در مورد اخراج سران ساف از بيروت هموار كند تا به اين وسيله، هم ارتش اسرائيل را از تحمل خسارات و تلفات سنگين نجات دهد و هم از تنفر شديد جهانيان نسبت به اقدامات اسرائيل در غرب بيروت، بكاهد. در تعقيب اين هدف، «فيليپ حبيب» به عنوان فرستاده ويژه‏ى ريگان، راهى بيروت شد تا مذاكراتى را براى تدارك خروج سران ساف از بيروت ترتيب دهد.
«اِلياس سِركيس» رئيس جمهورى لبنان كه ماه‏هاى آخر دوره‏ى رياست جمهورى خود را مى‏گذراند، هيئتى را متشكل از 5 نفر از رهبران گروه‏هاى لبنانى تحت عنوان «كميته‏ى نجات ملى» تشكيل داد تا به امر مذاكره با فيليپ حبيب و اسرائيل بپردازند. اعضاى اين هيئت عبارت بودند از:
1- شَفيق وَزان، نخست وزير
2- فواد پِطرُس، وزير امور خارجه
3- بشير جميل، رهبر شبه نظاميان فالانژ و هم‏پيمان اسرائيل
4- وليد جُنبَلاط، رهبر حزب سوسياليست ترقى‏خواه
5- نبيه بِرّى، رهبر جنبش شيعى امل
اين هيئت مذاكره با فيليپ حبيب را آغاز كرد. نتيجه‏ى مذاكره،پذيرش صلح حبيب بود. به موجب اين طرح، مقرر گرديد كه آتش بس برقرار شود و مبارزان فلسطينى در سيزده مرحله، از 30/5 تا 1361/6/13 ه.ش)21 اوت تا 4 سپتامبر 1982م) لبنان را ترك كنند.
توافقات كميته‏ى نجات ملى با فيليپ حبيب، اعتراضات گسترده‏اى را در ميان مسلمانان در پى داشت.
سرانجام روز چهارشنبه 1361/5/20ه.ش )11 اوت 1982م)،اسرائيل با كليات طرح خروج رهبران ساف از بيروت به شرط بعضى اصلاحات در متن آن موافقت كرد؛ ولى با وجود اين، فرداى آن روز،طبق دستور ژنرال‏شارون، هواپيماهاى اسرائيلى بر فراز بيروت به پرواز در آمدند و با وحشى‏گرى تمام، آن قدر بمب و راكت بر غرب بيروت فرو ريختند كه يازده ساعت پس از آغاز اين حمله، مقامات لبنانى ناگزير از ادامه‏ى مذاكرات صلح دست برداشتند.
بال، درباره‏ى تضمين آمريكا به عرفات در قبال خروج رزمندگان فلسطينى از بيروت مى‏نويسد:
«درباره‏ى خروج رهبران ساف از بيروت، اولين خواسته‏ى ياسر عرفات هم‏اين بود كه به او اطمينان داده شود پس از ترك بيروت، سلامت و امنيت خانواده‏هاى فلسطينى كه در اردوگاه‏ها باقى مى‏مانند، تأمين خواهد شد؛ زيرا او و همكارانش، بيش‏تر از اين جهت نگرانى داشتند كه در صورت خروجشان از بيروت، مارونى‏هاى فالانژيست در اردوگاه‏هاى آوارگان به جان فلسطينى‏ها بيفتند و حمام خون به راه بيندازند.
فيليپ حبيب كه خواسته‏ى ياسر عرفات را معقول مى‏ديد، از بگين و بشير جميل تضمين‏هاى مورد نظر را گرفت و همراه با مهر تاييدى كه با اعتبار آمريكا بر آن‏ها زد، عرفات را مطمئن كرد كه نظرش اجابت خواهد شد.»

زمينه‏ سازى براى كشتار
بال، درباره‏ى عدم پايبندى صهيونيست‏ها و فالانژيست‏ها به تعهدات خود، حتى در قبال تضمين آمريكا به فلسطينى‏ها پس از خروج رزمندگان ساف، مى‏نويسد:
«عجب اين‏جاست كه على‏رغم فزونى تعداد خارج شدگان نسبت به آن‏چه در توافقنامه مقرر شده بود، اسرائيلى‏ها دو روز بعد از پايان تخليه، مقررات آتش بس را ناديده گرفتند و از روز جمعه 12 شهريور )3 سپتامبر) نفراتى از ارتش به قسمت مسلمان‏نشين غرب بيروت وارد شدند و با اين ادعا كه «گروهى از هواداران ساف خود را مخفى كرده‏اند» در بخش مسكونى «بِئر حَسَن» واقع در شمال فرودگاه، به جستجوى منازل پرداختند؛ ولى بعداً معلوم شد اين اقدام نوعى مقدمه چينى براى عمليات فاجعه‏انگيز ارتش اسرائيل بوده كه متعاقب حادثه قتل بشير جميل در روز 23 شهريور )14 سپتامبر) آغاز شد. چون هنوز ساعتى از اين واقعه نگذشته، ارتش اسرائيل پس از كسب توافق مناخام‏بگين تمام تعهدات قبلى خود را زير پا نهاد و با يورش به غرب بيروت، كنترل كامل پايتخت لبنان را به دست گرفت.»

ترور بشير جميل
روز دوشنبه 1361/6/1 ه.ش )23 اوت 1982 م)، دو روز پس از آن‏كه رزمندگان فلسطينى، سوار بر كشتى از بندر بيروت به ديگر كشورها عزيمت كردند، «بشير جميل» از سردمداران جنايتكار «حزب كَتائِب» (فالانژيست‏ها)، با كمك سر نيزه‏ها و پول اسرائيل، به رياست جمهورى لبنان منصوب شد.
بشير جميل و آرييل شارون، براى آخرين بار در روز يكشنبه 1361/6/21ه.ش )12 سپتامبر 1982م) با يكديگر ديدار كردند. در اين ديدار، هدف شارون اين بود كه هر چه بيشتر نظر مساعد فالانژها را جلب كند و كدورت‏هاى موجود را بر طرف سازد. شارون به دنبال اين بود تا جميل اقدام هماهنگى براى پاكسازى غرب بيروت از بقيه‏ى نيروهاى رزمنده‏ى فلسطينى و مسلمانان لبنانى به عمل آورد.
شارون درخواست كرد كه فالانژها و يگان‏هاى ارتش لبنان دست به عمليات بزنند. جميل از ويران كردن اردوگاه‏هاى آوارگان فلسطينى و تبديل آن‏ها به «باغ وحشى بزرگ» سخن به ميان آورد. جميل كراراً به‏روساى سازمان اطلاعات اسرائيل «موساد»، گفته بود كه «با به دست گرفتن كامل قدرت، مسئله حضور فلسطينيان در لبنان را حل مى‏كند؛ حتى اگر اين كار به معناى توسل به روش‏هاى غير معمول باشد.»
روز سه شنبه 1361/6/23 ه.ش)14 سپتامبر 1982م)، دو روز پس از ديدار با شارون و دادن وعده‏هاى لازم براى قتل عام و سركوب فلسطينيان و مسلمانان، بشير جميل كه به تازگى به رياست جمهورى برگزيده شده بود، به مقر فالانژيست‏ها در محله‏ى «اشرفيّه» بيروت رفت تاضمن ديدار از آن‏جا، براى فعالان و عناصر حزب سخنرانى كرده و در جلسه‏اى هم با حضور فرماندهان نظامى شركت كند و طرح‏هاى پيشنهادى شارون را با آنان مطرح نمايد.
در ساعت 16/30، در حالى كه جميل مشغول سخنرانى در جمع اعضاى حزب كتائب بود و از طرح‏هاى آينده‏ى اين حزب سخن مى‏گفت،بمبى قوى در طبقه‏ى بالا منفجر شد و همه‏ى ساختمان را دود و آتش فراگرفت. ساختمان مقر فالانژ، در اين انفجار در هم فرو ريخت و 27 فالانژيست كشته و 37 تن ديگر به شدت زخمى شدند.
«ناهيك نووِت» از سردمداران رژيم اسرائيل كه اتفاقاً در بيروت بود، به سوى صحنه انفجار شتافت؛ به وى گفته شد كه «بشير جميل زخمى شده ولى نجات يافته است.» اما پنج ساعت پس از انفجار، رهبر فالانژها و رئيس جمهورى منتخب اسرائيل را مرده و در ميان لاشه‏هاى تكه تكه شده‏ى هم حزبى‏هايش يافتند. اين خبر بى درنگ به اسرائيل مخابره شد.
سورى‏ها بلافاصله اعلام داشتند كه اسرائيل مسئول اين كشتار و ترور بوده و قصدش از اين كار، گسترش آشوب در لبنان است؛ ولى‏فالانژها «حبيب شَرتونى» عضو «حزب ملى سوريه» را به اتهام بمب‏گذارى در مقر فالانژها، دستگير كرده و اعلام كردند كه سوريه در پشت اين رويداد قرار دارد.
حبيب شرتونى، خواهرى داشت كه در طبقه‏ى سوم ساختمانى زندگى مى‏كرد كه شعبه‏ى كتائب در اشرفيه، در آن جاى داشت. فالانژها مدعى شدند كه روز قبل از حادثه، از سوى مسئول كنترل كننده‏ى شرتونى در رُم،به او دستور داده شده كه با انفجار بمب در آپارتمان خواهرش كه يك طبقه بالاتر از تالار كتائب بود، جميل را به قتل برساند.
شرتونى خواهرش را از آپارتمان بيرون برد و يك بمب سيصد كيلويى در آن‏جا كار گذاشت و با دستگاه كنترل از راه دور در بام يكى از ساختمان‏هاى نزديك، منتظر ماند و در زمان مقرر بمب را بر سر جميل و فالانژها منفجر كرد.

خروج نيروهاى غربى
آمريكا درست پس از 17 روز كه از استقرار نيروهايش در بيروت مى‏گذشت، با برنامه‏اى از پيش تعيين شده، تفنگدارانش را از بيروت خارج نمود و به اين ترتيب زمينه را براى وقوع يك سرى كشتارهاى دسته‏جمعى وحشيانه و دردناك فراهم كرد؛ زيرا اندكى پس از عقب نشينى تفنگداران آمريكايى، بشير جميل رئيس جمهورى لبنان، در انفجار بمب در مقر كتائب كشته شد و على‏رغم اين‏كه عناصر فلسطينى هيچ رابطه‏اى با ترور نداشته‏اند، اما اسرائيل به بهانه‏ى اين ترور، قرار داد آتش بس را نقض كرد و نيروهايش وارد غرب بيروت شدند و به تعبير جورج بال، راه اردوگاه‏هاى «صبرا» و «شتيلا» را بر روى آدمكشان فالانژ، كاملاً باز كردند.
روز پنجشنبه 18 شهريور )9 سپتامبر)، آمريكا اعلام كرد كه تفنگداران دريايى آمريكا، جمعى نيروهاى چند مليتى، فردا 19 شهريور)10 سپتامبر) يعنى فقط بعد از 16 روز از ورود خود، لبنان را ترك خواهند كرد. بر اساس توافق انجام شده، قرار بود نيروهاى چند مليتى به‏مدت يك ماه بمانند تا امنيت در بيروت برقرار شود.
پيرو اعلام اين خبر از سوى آمريكا، منابع ديپلماتيك غربى در بيروت اظهار داشتند كه نيروهاى فرانسوى و ايتاليايى، بدون نيروهاى آمريكايى، قادر به ماندن در بيروت نيستند. منابع لبنانى اظهار ترديد كردند كه ارتش لبنان و نيروهاى امنيت داخلى بتوانند اوضاع امنيتى پايتخت را بعد از خروج نيروهاى چند مليتى، كنترل كنند. برخى رهبران مذهبى سنّى در بيروت غربى درخواست كردند كه نيروهاى چند مليتى تا پايان مدت مأموريت خود، يعنى تا روز 30 شهريور )21 سپتامبر) باقى بمانند.
شفيق وَزان نخست وزير لبنان، با سفير آمريكا تماس گرفت و از وى خواست كه عزيمت تفنگداران دريايى آمريكا به تعويق بيفتد. در ضمن به او گفت: «عزيمت نيروهاى چند مليتى قبل از موعد مقرر، مغاير طرح تهيه شده توسط فيليپ حبيب است و يكى از مأموريت‏هاى اين نيروها،تضمين سلامت غير نظاميان و فلسطينى‏ها تا زمان باقى ماندن نيروهاى اسرائيلى در اطراف بيروت است».
در اين ميان، بشير جميل، رئيس جمهورى جديد، در همان روز اظهار داشت كه مأموريت نيروهاى چند مليتى پايان يافته و بايد بيروت را ترك كنند.
سرانجام روز جمعه 19 شهريور )10 سپتامبر) واحد آمريكايى بيروت را ترك كرد و در پى آن، واحد ايتاليايى در روز شنبه 20 شهريور)11 سپتامبر)، و آن‏گاه واحد فرانسوى روز دوشنبه 22 شهريور )13سپتامبر)، بيروت را ترك كردند. بدين گونه نيروهاى چند مليتى هشت روز قبل از موعد تعيين شده بر اساس طرح حبيب، از بيروت خارج شدند. آنان رفتند و اسرائيلى‏ها ماندند.
«كاسپار واينبِرگِر» وزير دفاع آمريكا، در كتاب «مبارزه براى صلح يا هفت سال بحرانى» مى‏گويد:
«همواره باور داشتم كه مشاركت آمريكا در نيروهاى چند مليتى در لبنان بى‏فايده است؛ ولى تصميم‏گيران سياسى كاخ سفيد، نگرانى پرزيدنت ريگان را به بازى گرفته و اصرار داشتند كه حضور نظامى ما در لبنان، اهداف آمريكا در اين كشور را تضمين مى‏كند؛ ولى با برجاى گذاشتن چند صد كشته، از لبنان عقب‏نشينى كرديم. بدين ترتيب، يكى از بدترين و رنج‏آورترين دوران پنتاگون را در لبنان طى كرديم.»
اين اظهار نظرها درباره‏ى شكست و عقب نشينى آمريكا از لبنان، تا بدان‏جا پيش رفت كه سياستمداران كاخ سفيد، هر يك مسئوليت اعزام تفنگداران دريايى به بيروت را، به گردن يكديگر انداخته و از زير بار مسئوليت اين امر، شانه خالى كردند.
از ساعت 18 روز سه شنبه 1361/6/23 ه.ش )14 سپتامبر 1982م)، دو ساعت پس از مرگ بشير جميل در انفجار مقر كتائب، تا نخستين ساعت بامداد روز بعد، نيروهاى اشغال‏گر اسرائيلى يك پل‏هوايى ميان اسرائيل و بيروت برقرار كرده و هواپيماهاى نظامى «هركولِس» كه حامل سرباز، اسلحه و مهمات بودند، در فرودگاه بين‏المللى بيروت به زمين نشستند. نيروهاى اشغال‏گر به منظور پوشاندن نقل و انتقالات ارتش اسرائيل و شبه نظاميان فالانژ، در ساعت پنج بامداد در روز چهارشنبه 24 شهريور )15 سپتامبر) وضعيت منع عبور و مرور را در تمامى شهرها و دهكده‏هاى تحت اشغال اعلام كردند.
روز يكشنبه 1361/6/14 ه.ش)5 سپتامبر 1982م)، دو روز بعد از خروج فلسطينى‏ها، نيروهاى اسرائيلى پيش‏روى كرده و موضع جديدى را در نزديكى سفارت كويت كه كاملاً مشرف بر اردوگاه‏هاى صبرا و شتيلاست،اشغال كردند. «شفيق وزان» نخست وزير لبنان، نسبت به پيش‏روى نيروهاى اشغال‏گر اعتراض كرد و آن را بر خلاف آتش بس توافق شده با فرستاده‏ى آمريكا فيليپ حبيب دانست.
سفير آمريكا در بيروت، در پاسخ به نخست وزير لبنان تاكيد كرد كه هدف نيروهاى اسرائيلى، صرفاً جمع آورى مين‏ها و راه‏بندان‏هاى موجود در جاده‏هاى اصلى منتهى به بيروت است و نيروهاى اسرائيلى بعد از انجام اين مأموريت، عقب نشينى خواهند كرد.
سه شنبه 16 شهريور)7 سپتامبر)، اسرائيل ادعا كرد كه دو هزار رزمنده‏ى فلسطينى و حدود يك هزار رزمنده از نيروهاى ملى لبنان، هنوز در منطقه‏ى «الجناح» در بيروت غربى مستقر هستند. اسرائيل تهديد كرد،در صورتى كه فلسطينى‏ها خارج نشوند، و نيروهاى ملى لبنانى منطقه را ترك نكنند، آتش‏بس اعلام شده در اطراف بيروت را زير پا خواهد گذاشت. براى اثبات جدى بودن اين تهديد، سربازان اسرائيلى به سفارت جمهورى دمكراتيك يمن يورش برده و ساختمان متروكه‏ى سفارت مجارستان را نيز اشغال كردند.
همان روزى كه آخرين گروه از رزمندگان فلسطينى از بيروت خارج شدند، يك گروه مسلح به خانه‏ى يك خانواده فلسطينى در كوى «النّاعِمِه» واقع در جنوب بيروت كه در اشغال اسرائيلى‏ها بود حمله كرد و سه تن از افراد خانواده را به قتل رسانده، اجساد آنان را تكه تكه كردند. تنها، دختر كوچكى زنده ماند تا آن‏چه بر سر خانواده آمده بود، بازگو كند.

كشتار در صبرا و شتيلا
ساعت 5 بامداد روز چهارشنبه 1361/6/24 ه.ش)15 سپتامبر1982م)، نيروهاى زرهى و چترباز ارتش اسرائيل وارد بيروت غربى شدند. يكى از ستون‏هاى اصلى آن با پيش‏روى خود، در كنار اردوگاه‏هاى «صبرا» و «شتيلا» مستقر شد. در اين اردوگاه‏ها، ده‏ها فلسطينى در جريان پيش‏روى اسرائيلى‏ها، به ضرب گلوله كشته شدند.
در ساعت 9 بامداد، آرييل شارون كه بر بالاى موضع ديده بانى پست فرماندهى ارتش اسرائيل مشرف بر صبرا و شتيلا ايستاده بود، به ژنرال‏هاى خود مى‏گفت: «هر چه سريع‏تر ترتيبى بدهيد كه نيروهاى مسيحى فالانژ تحت نظارت ارتش اسرائيل وارد اردوگاه‏هاى فلسطينى شوند.»
دقايقى پس از فرمان، شارون سوار بر اتومبيل خود و همراه اسكورت‏هاى نظامى، به سوى مقر حزب كتائب در منطقه‏ى «كرانيتينا» رفت.وزير دفاع رژيم صهيونيستى، از رفتن فالانژها به درون اردوگاه‏ها همراه با نيروهاى ارتش اسرائيل، سخن به ميان آورد و نيز درباره‏ى باقى‏مانده‏ى رزمندگان فلسطينى در بيروت غربى گفت: «من نمى‏خواهم حتى يك نفر از همه‏ى كسانى كه داخل اردوگاه‏ها هستند،باقى بماند.»
وى بعد از ظهر همان روز در «بيكفيِه» مرگ بشير را در انفجار مقر كتائب «پيرجميل» (پدر بشير) و «امين» (برادر كوچكترِ بشير) تسليت گفت و نياز به انتقام خون بشير را يادآور شد.
بعد از كنار زدن ارتش لبنان، نيروهاى اسرائيلى به طرف بيروت‏غربى پيش رفتند. آن‏ها از شش محور حمله كردند. سه محور از طريق راه‏هاى اصلى كه سربازان اسرائيلى ده روز پيش آن‏ها را از مين‏ها و سنگرها پاكسازى كرده بودند، و سه محور ديگر از طريق منطقه‏ى «موزه» و «مرفا». آن‏ها مواضع تخليه شده توسط تفنگداران دريايى آمريكايى رااشغال كردند. صبح چهارشنبه پايان نيافته بود كه تانك‏ها و زره پوش‏هاى اسرائيلى در تمام راه‏ها و ورودى‏هاى اصلى مستقر شدند.
شفيق وزان نخست وزير لبنان، طى ارسال تلگرافى، در مورد حمله‏ى اسرائيل، به ريگان رئيس جمهورى آمريكا اعتراض كرد؛ اما ريگان به وى پاسخ داد: «اسرائيل معتقد است كه بعد از كشته شدن بشير جميل، اين پيش‏روى محدود براى حفظ امنيت لازم است.»
نيروهاى ملى لبنان تا پاى جان از بيروت دفاع كردند و در چندين محور از جمله «الطريق الجديده» و «المَزرَعِه» و «فاكِهانى» و در كنار اردوگاه‏ها و منطقه‏ى «الروشِه»، درگير نبردهاى بى‏امان شدند.
بعد از ظهر چهارشنبه، تانك‏هاى اسرائيلى، اردوگاه‏هاى صبرا و شتيلا را محاصره كرده، آن‏ها را زير آتش توپخانه خود گرفتند. در اين ميان سربازان مشغول بازرسى خانه‏هاى مجاور اردوگاه‏ها شدند و سپس روى ساختمان‏هاى نزديك و مشرف بر اردوگاه‏ها سنگر گرفتند. با فرا رسيدن شب، نيروهاى اسرائيلى، برق بيروت غربى را قطع كردند.
نبردها در بامداد پنجشنبه 25 شهريور )16 سپتامبر) ادامه داشت؛ اما نيروهاى اسرائيلى بيروت غربى را به كنترل خود در آورده و ارتباط مناطق را با يكديگر قطع و اعلام منع عبور و مرور كردند و به مردم دستور دادند كه از خانه‏هاى خود خارج نشوند؛ سپس همه‏ى راه‏هاى منتهى به پايتخت را بستند و يورش به خانه‏ها و جمع آورى سلاح و بازداشت‏ها آغاز شد.
ظهر پنجشنبه، اسرائيلى‏ها با بيش از 150 تانك و 100 نفربر و 14 زره‏پوش حامل انواع توپ و 20 دستگاه بلدوزر، اردوگاه‏هاى صبرا وشتيلا را در محاصره‏ى خود داشتند. بعد از ظهر آن روز، اهالى شهرك «شُويفات» كه به فرودگاه بين‏المللى بيروت مشرف است، شاهد سرازير شدن سيلى از كاميون‏ها و نفربرهاى زرهى به يكى از باندهاى فرودگاه كه در نزديكى قرارگاه اسرائيلى‏ها قرار داشت، بودند. شاهدان عينى گفتند كه نفربرها حامل سربازانى در لباس شبه نظاميان فالانژ بوده كه از دو سو سرازير مى‏شدند: يكى از جاده‏ى جنوب لبنان «دژ سَعَدَ حَدَّاد» و ديگرى از بيروت شرقى «دژ كتائب». منابعى در ارتش لبنان، گفته‏هاى اهالى شويفات را تاييد كردند.
ساعت چهار بعد از ظهر، كاروان قاتلان به مرز اردوگاه‏ها كه در محاصره‏ى نيروهاى اسرائيلى بود، رسيدند. سربازان راه را براى اين كاروان باز كرده و ورود آن را با اقدام به گلوله باران‏هاى شديد اردوگاهها، پوشاندند.
در شامگاه پنجشنبه 1361/6/25 ه.ش )16 سپتامبر 1982م)، در زير نور خمپاره‏هاى منورى كه ارتش اسرائيل شليك كرده و منطقه‏ى عمليات را كاملاً روشن مى‏ساخت، افسران اطلاعات ارتش اسرائيل، از پشت بام مقرِ ژنرال «آموس يارون» و نيز از يك گيرنده‏ى راديويى، در جريان چگونگى عمليات فالانژها در اردوگاه‏ها قرار مى‏گرفتند.
يك افسر رابط موساد، در سراسر اين مدت در مقر فالانژها در «كرانيتينا» بود. مقام‏هاى اسرائيلى، در ساعت 19 بعد از ظهر نخستين خبر راديويى را درباره‏ى چگونگى كشتار قصابى‏اى كه در حال انجام بود،دريافت كردند.
نيروهاى مسيحى فالانژ، بى رحمانه هر انسان زنده‏اى را كه يافتند،اول مورد اذيت و آزار قرار داده، سپس به قتل رساندند. روش كشتار به فجيع‏ترين شكلِ ممكن بود. با كارد شكم زنان حامله دريده شد؛ سرها از تن جدا گرديد و با سرنيزه بر روى بدن خونين كودكان و زنان، نشان صليب كشيده شد.
يك افسر فالانژ، پشت بى سيم، از فرماندهى عمليات پرسيد: «با پنجاه زن و كودكى كه به محاصره در آورده‏ام چه كنم؟»
«ايلى حُبَيقِه» فرمانده شبه نظاميان مسيحى، با عصبانيت، پاسخى تكان‏دهنده بر زبان آورد كه از تمامى بى سيم‏هاى منطقه به گوش رسيد: «اين آخرين بارى باشد كه اين چيزها را از من مى‏پرسى... خودت كه بهتر مى‏دانى بايد چه كار بكنى!»
دقايقى بعد، در پشت بى سيم، صداى يكى از فرماندهان فالانژ به‏گوش رسيد كه مى‏پرسيد با چهل و پنج مرد فلسطينى كه دستگير كرده،چه بكند؟ «جِسى سُكر» ما فوق او پاسخ داد: «خواست خدا را انجام بده.»
و لحظاتى بعد، رگبار گلوله كه بر سر و روى زنان و كودكان مى‏باريد،در قهقهه‏ى فالانژيست‏ها گم شد. شبه نظاميان فالانژ، از مسيحيان افراطى كه كشتار و جنايت برايشان تفنن و سرگرمى به شمار مى‏آمد، تشكيل شده بودند. در ميان جنايتكاران فالانژ، زنانى نيز به چشم مى‏خوردند كه وحشيانه در كشتارها شركت مى‏كردند.
گزارش‏هايى كه از اردوگاه‏هاى صبرا و شتيلا ارسال مى‏شد، حاكى از اوج وحشى‏گرى و جنايت بود. برخى از مشاهدات خبر نگاران كه در بعضى مطبوعات به چاپ رسيد، جوّى از وحشت در ميان مردم ايجاد كرد. در يكى از اين گزارش‏ها آمده بود:
«بوى مرگ و انبوه مگس و اجساد روى هم انباشته، همه جا را گرفته...دست‏ها و پاها به هم گره خورده است. انگار از قساوتِ مرگ به هم پناه آورده بودند. گلوله‏ها را در سرشان خالى كرده بودند. بيضه‏هاى بعضى‏ها را بريده بودند. سر عده‏اى ديگر را قطع كرده بودند. چشمانشان باز و متشنج مانده بود.مرگ هم نتوانسته بود رعب و وحشت را، به ويژه در چشمان كودكان، برطرف كند. چند متر جلوتر، جسد پنج زن و تعدادى كودك، روى تلى از خاك به پشت افتاده... از جمله يك زن كه پيراهنش از ناحيه سينه پاره و دو پستانش قطع شده، و در كنارش سر بريده دختركى با نگاهى خشمگينانه به قاتلان، ديده مى‏شود؛ و دختركى ديگر، تقريباً سه ساله در لباسى سفيد، آغشته به خون و گِل،و سرى از هم پاشيده با گلوله...»
در كنار خانه‏اى نيمه ويران، زن جوانى در حالى كه طفل شيرخوارش را در آغوش گرفته، به رو افتاده است. تلاش كرده بود خود و كودكش را از چنگ قاتلان نجات دهد، اما جنايتكاران از پشت او را به رگبار بسته بودند. گلوله‏ها از بدنش عبور كرده و در بدن طفل شير خوارش نشسته بود.
در كنار ديوارى، اجساد دست بسته بيست نوجوان پانزده، شانزده ساله رديف شده بود. آن‏ها ديگر نه مدرسه را خواهند ديد، و نه معلمان و دوستانشان،آن‏ها را.
بالاى تلى از آوار، جسد دختركى چهار ساله افتاده است. در ميان خرابه‏هاى خانه ويران شده خود، دنبال مادرش مى‏گشت كه قاتلان او را ديده و گلوله‏هاى خود را در عورت او خالى كردند. در كنار جسدى كه سر آن از هم پاشيده بود، زنى كارت شناسايى آلوده به خونى به دست گرفته و فرياد مى‏زند:اين برادر من است... لبنانى است نه فلسطينى.
در كوچه‏اى، دو دختر يازده يا دوازده ساله، در حالى كه پاهايشان از يكديگر فاصله داشت، به پشت افتاده‏اند، قاتلان قبل از خالى كردن گلوله درسرشان، آنان را مورد تجاوز قرار داده بودند. در جاى ديگرى، بلدوزرهاى اسرائيلى، آوار خانه‏ها را روى تعدادى جسد ريخته بودند. از ميان سنگ‏ها و خاك‏ها، دست زن باردارى ديده مى‏شود؛ او مى‏خواسته كارت شناسايى لبنانى‏اش را نشان دهد كه مهلتش نداده بودند. كارت شناسايى هنوز در دستش بود.
در خانه‏اى ديگر، همه‏ى افراد خانواده در حين غذا خوردن به رگبار بسته شده بودند. بشقاب‏ها نيم خورده مانده بود. در خانه‏اى ديگر، قاتلان شكم زن باردارى را از هم دريده و جنين را از امعا و احشا بيرون كشيده بودند.صندوق‏هاى مهمات و كاغذهاى رنگين مخصوص شكلات ساخت اسرائيل كه نوشته‏هايى به زبان «عبرى» روى آن ديده مى‏شود، در محل جنايت پراكنده‏اند. آثار بلدوزرها روى جاده‏ى شنى، به گورهاى دسته‏جمعى ختم مى‏شود.قاتلان براى پنهان كردن اجساد، خانه‏ها را روى آن‏ها ويران كرده‏اند.
قربانيان قتل عام صبرا و شتيلا، بيش از 4000 نفر برآورد شده است. در اردوگاه، حتى يك جسد كه لباس نظامى به تن داشته باشد ديده نمى‏شود.
بامداد روز بعد، جمعه 26 شهريور )17 سپتامبر)، اسرائيل كه سعى مى‏كرد چهره‏اى موجه و عوام فريبانه بگيرد، حدود ساعت 11 صبح، مثلا از روى ناراحتى، به يگان‏هاى فالانژ دستور داد كه عمليات خود را متوقف كنند؛ ولى از ساعت‏هاى اوليه‏ى بعد از ظهر، «يارون» به يك نيروى 150 نفرى فالانژ اجازه داد كه به افراد «حُبيقه» پيوسته و با ورود به اردوگاه‏ها، در كشتار فلسطينى‏ها شركت كنند.
ساعت 5 بعد از ظهر، ميان «ايتان» و فرماندهان فالانژ، ديدارى صورت گرفت و رئيس ستاد ارتش اسرائيل به يگان‏هاى فالانژ اجازه داد كه تا صبح روز بعد در اردوگاه‏ها باقى مانده و مأموريت جنايتكارانه خويش را كامل كنند.
فالانژيست‏ها از يگان‏هاى مهندسى - رزمى ارتش اسرائيل خواستند كه با به كارگيرى بلدوزرهاى خود، ساختمان‏هاى محل سكونت فلسطينيان درداخل اردوگاه‏ها را كه از نظر مسيحيان «ساختمان‏هاى غير قانونى» به‏حساب مى‏آمد، با خاك يكسان كنند كه يگان‏هاى ارتش اسرائيل به بهترين وضع ممكن! وظيفه‏ى خود را انجام دادند. فالانژها، فلسطينى‏ها را داخل خانه‏هايشان قتل عام كرده بودند و بلدوزرهاى اسرائيلى آن‏ها را در زيرآوار مدفون كردند.
ساعت 8 صبح روز بعد، شنبه 27 شهريور )18 سپتامبر)، هنوز فالانژها از اردوگاه‏ها خارج نشده بودند و در نتيجه، ارتش اسرائيل براى آن‏كه ژست بشردوستى بگيرد، به نيروهاى مسيحى دستور داد كه از آن‏جا خارج شوند. ظرف چند ساعت بعد، شدت خونريزى آشكار شد.
شدت جنايت فالانژها به حدى آشكار بود كه نيروهاى مارونى مسيحى، از ميان پرستاران و پزشكانى كه براى كمك به مجروحين آمده بودند، افراد فلسطينى را از جدا كرده و در مقابل چشمان همگان و در كمال خونسردى، با شليك گلوله به سرشان، آن‏ها را به قتل رساندند. 36 ساعت پس از آغاز قتل عام، وقتى خبرنگاران وارد اردوگاه شدند، ديدند كه هنوز بلدوزرهاى اسرائيلى مشغول انتقال جنازه‏هاى مقتولين به‏گورهاى دسته‏جمعى هستند و هنوز همه كشتگان كه تعداد شان بين يك‏تا دو هزار نفر اعلام شده است، دفن نشده‏اند.
يك افسر فالانژ، بعدها درباره‏ى تعداد تلفات جنايت اردوگاه‏هاى صبرا و شتيلا گفت: «زمانى كه بخواهند براى بيروت مترو بكشند، و مجبور باشند زمين را بكنند، خواهند فهميد چه تعداد زير خاك دفن شده‏اند.»
«جيمى كارتر» رئيس جمهورى اسبق امريكا، در كتاب خود «خون ابراهيم»، نوشته است كه مقتولين، تنها فلسطينى‏ها نبودند، بلكه مسلمانان لبنانى نيز جزو كشتگان بودند و اجساد مقتولان در گورهاى دسته جمعى دفن مى‏شدند. كارتر همچنين متذكر مى‏شود كه هيچ دليلى وجود نداشت كه ثابت كند در اردوگاه‏هاى صبرا و شتيلا، رزمنده وجود دارد.
وحشيانه بودن اين قتل عام و مسئوليت شارون و برخى ديگر از فرماندهان نظامى اسرائيل در وقوع و ادامه‏ى چند روزه‏ى آن، به قدرى آشكار بود كه حدود چهار صد هزار نفر اسرائيلى با برپا كردن تظاهرات خيابانى،اين قتل عام وحشيانه را محكوم كرده و خواهان تحقيق براى تعيين نقش اسرائيلى‏ها در آن شدند.
جورج بال، درباره كشتار صبرا و شتيلا، برخورد غرب و نقش اسرائيل در آن، مى‏نويسد:
«اسرائيل با اشغال غرب بيروت توانست كنترل اردوگاه‏هاى آوارگان در صبرا و شتيلا را به دست گيرد و به دنبال آن، بدون توجه به تعهدات قبلى و تضمين‏هايى كه براى حفظ امنيت و سلامت خانواده‏هاى فلسطينى در اردوگاه‏ها داده شده بود، ژنرال شارون و همكارانش حتى يك لحظه هم براى استفاده از فرصت به دست آمده درنگ نكردند و بلافاصله درهاى اين دو اردوگاه را به روى دوستان متحد خويش، فالانژيست‏ها گشودند، كه آن‏ها نيز به‏نوبه‏ى خود حتى لحظه‏اى را براى قصابى از دست ندادند. آن طور كه از گزارش كميسيون كاهان بر مى‏آيد، در قتل عام صبرا و شتيلا، روى هم رفته بين 700 تا800 مرد و زن و كودك فلسطينى به شكلى كه يادآور دوران تيمور لنگ بود،كشته شدند. گزارش هلال احمر فلسطينى، تعداد كشته شدگان را افزون بر2000 نفر نشان مى‏دهد، اما فقط براى 1200 نفر جواز دفن صادر كرده است.»

موضع آمريكا
پس از گذشت 36 ساعت از آغاز كشتار، به دنبال آشكار شدن تنها گوشه‏اى از جنايات فالانژها و صدور گواهى مرگ 1200 نفر و در حالى كه ديگر سكوت امكان نداشت، آمريكا در ژستى بشر دوستانه خواستار پايان قتل‏عام شد. در واقع ديگر كسى زنده نمانده بود كه فالانژها او را بكشند!
فيليپ حبيب، نماينده ويژه‏ى آمريكا، هنگام مذاكره با رهبران فلسطينى در مورد خروج آنان از لبنان، با گرو گذاشتن شرف آمريكا، به آن‏ها تعهد داده بود كه سلامت خانواده‏هاى اعضاى ساف را كه در اردوگاه‏ها باقى مانده‏اند، تضمين مى‏كند. او به آن‏ها گفته بود كه آمريكا اين تضمين را بر اساس تاكيدهايى مى‏دهد كه از دولت اسرائيل و رهبران گروه‏هاى لبنانىِ مرتبط با اسرائيل (فالانژيست‏ها) دريافت داشته است.آمريكا نه تنها هيچ تلاشى جهت عملى شدن اين تضمين انجام نداد، حتى تفنگداران خود را زود هنگام از بيروت بيرون برد، بدون آن‏كه طبق توافق قبلى، تدابير لازم را به منظور حمايت از خانواده‏هاى فلسطينى باقى مانده در بيروت، اتخاذ كند.
فيليپ حبيب، بعد از كشتار صبرا و شتيلا گفت: «من با سوگند شرف خود، يعنى شرف آمريكا، به آن‏ها قول دادم كه خانواده‏هاى فلسطينى كه بدون حمايت رزمندگان در اردوگاه‏ها باقى‏مانده‏اند، در امان خواهند بود؛ ولى ما هيچ كارى براى حمايت از آن‏ها انجام نداديم.»
جورج بال در اين باره مى‏نويسد:
«موقعى كه آمريكا صريحاً توسط فيليپ حبيب، فرستاده‏ى مخصوص رئيس جمهورى آمريكا به فلسطينى‏ها قول داد كه «تمام سعى خود را به كار خواهد گرفت تا برنامه تخليه و تضمين‏هاى مورد نظر به نحو كامل و دقيق به اجرا گذارده شود»، معنايش اين بود كه «رهبران فلسطينى! مطمئن باشيد اگر به تعهدات خود عمل كنيد، اسرائيل نيز در مقابل به تعهدات خود عمل خواهد كرد.» و فلسطينى‏ها چون هيچ‏گاه به وعده‏هاى اسرائيلى‏ها اعتماد نداشتند،بنابراين حتماً توافقنامه‏ى ترك بيروت را فقط با اطمينان به تضمين ما پذيرفتند و به مورد اجرا گذاشتند... آن‏ها در اين ماجرا به ما اعتماد كردند؛ ولى ما در عوض به آن‏ها خيانت كرديم. گر چه جريان قتل عام اردوگاه‏هاى صبرا و شتيلا، نظر جهانيان را عليه اين اقدام برانگيخت، ولى انعكاس اخبار آن به گونه‏اى بود كه به نظر نمى‏رسيد حتى يك نفر هم حكومت ريگان را به خاطر لكه دار كردن‏حيثيت آمريكا و پشت پا زدن به تعهداتش، مقصر قلمداد كرده باشد.»
در پايان اجلاس شوراى امنيت هم، آمريكا هنگامى راضى به تاييد قطعنامه محكوميت «قتل عام وحشيانه» در بيروت شد كه توانست با استفاده از قدرت سياسى خود، نام اسرائيل را به عنوان عامل اين جنايات، از قطعنامه حذف كند؛ ولى در همان حال نماينده‏ى اسرائيل در سازمان ملل، قطعنامه شوراى امنيت را «گردن نهادن به نوع جديدى از انحطاط اخلاقى و رذالت» توصيف كرد و آن را غير قابل قبول دانست.
ريگان در مواجهه با اين اقدام، به خاطر رعايت مصالح سياسى ناچار به عكس‏العمل شد؛ ولى چون درصد توجيه يورش اسرائيل به غرب بيروت بود ناچار شد بگويد: «آن‏چه قواى اسرائيل را به بازگشت دوباره به بيروت وادار ساخته، وقوع حملاتى است كه پس از حادثه‏ى قتل رئيس جمهورى انتخابى لبنان، توسط بعضى عناصر شبه نظامى دست چپى در غرب بيروت جريان دارد.»
كابينه‏ى اسرائيل طى اجلاس يكشنبه شب 28 شهريور )19 سپتامبر)خود، اين بى رحمى را نتيجه‏ى عمل يك يگان لبنانى كه از يك نقطه‏ى دورتر از مواضع ارتش اسرائيل وارد اردوگاه‏ها شده است، قلمداد كرد و كوشيد تا هر گونه ارتباط خود را با اين كشتار منتفى تلقى كند.

بازگشت نيروهاى چند مليتى
پس از كشتار صبرا و شتيلا، نيروهاى غربى، به‏خصوص آمريكايى‏ها، مجدداً به بهانه‏ى برقرارى صلح، به لبنان بازگشتند. جورج بال درباره‏ى بازگشت نيروهاى آمريكايى به بيروت، مى‏نويسد:
«ما در حالى ناچار شديم يك بار ديگر صف تفنگداران دريايى آمريكا را روانه بيروت كنيم كه مى‏دانستيم اگر مأموريت اولشان به خاطر مشخص نبودن وظيفه‏ى آن‏ها، مختصر و كوتاه برگزار شده ولى اين بار تفنگداران خود را، براى انجام وظيفه‏اى وا مى‏داريم كه هم نامشخص و مهم است، و هم تا مدت مديدى به درازا خواهد كشيد.
بار اول، چون هدف از اعزام تفنگداران دريايى فقط اين بود كه در بيروت مستقر شوند تا تمام سران فلسطينى شهر را ترك كنند، لذا محدوده‏ى زمانى مأموريت آن‏ها نيز كاملاً معلوم بود، ولى بار دوم، تفنگداران مى‏بايست تا «خروج كامل همه نيروهاى خارجى» در لبنان بمانند و طبيعى است كه براى اين كار هم اصلا نمى‏شد محدوده‏ى زمانى مشخص را تعيين كرد؛ زيرا در آن زمان هيچ يك از نيروهاى سورى و اسرائيلى كوچك‏ترين قدمى كه حاكى از تمايل آن‏ها به ترك لبنان باشد، برنداشته بودند و در نتيجه، تفنگداران آمريكايى بدون آن‏كه واقعاً بدانند به خاطر اجراى چه وظيفه‏اى در محل مستقر مى‏شوند، همين طور بى‏هدف به بيروت آورده شدند و مصداق اين اصطلاح نظامى قرار گرفتند كه: اگر نيرويى نداند مأموريتش چيست، پس از مدتى به ماهيت وجودى خودش شك مى‏كند.»
جورج بال كه از منتقدين سرسخت سياست‏هاى خطاى آمريكا در لبنان است، درباره‏ى ضررهايى كه از اين عمل نصيب آمريكا شد،مى‏نويسد:
«اگر ريگان رئيس جمهورى عاقلى بود، حتماً شبيه پرزيدنت كندى كه بلافاصله شكست آمريكا در حمله به «خليج خوك‏ها» در كوبا را پذيرفت و از صحنه خارج شد عمل مى‏كرد؛ ولى او درست بر عكس آن‏چه انتظار مى‏رفت،شكست آمريكا را در لبنان، يك پيروزى ناميد و براى توجيه شكست خود،حتى اين توفيق را هم نداشت كه از عبارت معروف «وينستون چرچيل» در روز1319/3/14ه.ش )4 ژوئن 1940م) موقع تخليه قواى متفقين از «دونكرك» كمك بگيرد و بگويد: «بايد آن‏قدر انصاف داشته باشيم كه به فرار خود از مهلكه، عنوان پيروزى ندهيم.»
بال، در جايى ديگر به مقايسه‏ى باتلاق لبنان و مهلكه‏ى ويتنام براى سربازان آمريكايى، مى‏پردازد و مى‏نويسد:
«اگر در دو ماجراى ويتنام و لبنان تعداد نيروهاى ما با هم قابل مقايسه نبودند، ولى در عوض اشتباهاتمان كاملاً با يكديگر شباهت داشت: در هر دو مورد، ما تمام قدرت و اعتبار خود را براى پشتيبانى از يك حكومت بى پايه و ضعيف به كار گرفتيم تا بتوانند در صحنه‏ى جنگ داخلى بر حريفشان پيروز شوند. در هر دو مورد، بدون توجه به بى اهميتى نسبى قضاياى مبتلا به آن‏ها براى منافع آمريكا، از عاقلانه‏ترين روش كه بيرون كشيدن نيروهايمان قبل از بروز فاجعه بود، خوددارى كرديم. در هر دو مورد، رهبران ما روشى درست خلاف عقل و منطق در پيش گرفتند و در نتيجه على‏رغم ادعاهايى كه در كسب پيروزى داشتند، آمريكا را دچار شكستى مصيبت بار كردند.
در ويتنام ما از مجموع 550 هزار نيروى نظامى، 55 هزار كشته داديم و در لبنان از مجموع 1800 تفنگدار دريايى 265 نفرشان در حالى تلف شدند كه آن‏ها را بدون حفاظ و در موقعيتى وخيم ميان آتش جنگ داخلى قرار داده بوديم و خودشان هم خوب مى‏دانستند كه با حضور در آن‏جا هيچ منافعى براى كشورشان تأمين نخواهد شد.»

اولين تهاجم‏ ها به دشمن
مردم مناطق اشغالى مى‏ديدند اسرائيل كه به بهانه‏ى سركوب و اخراج چريك‏هاى فلسطينى وارد خاك لبنان شده است، با وجود خروج فلسطينى‏ها از بيروت، همچنان در لبنان ماندگار شده و به جنايات خود ادامه مى‏دهد.
هر روز بيش از پيش مناطق مسلمان نشين و به خصوص روستاهاى شيعيان، زير باران گلوله‏هاى توپ و خمپاره و موشك‏هاى هواپيماهاى صهيونيست‏ها قرار مى‏گرفت. اسرائيل سعى داشت تا گروهى به نام «كميته‏ى نجات ملى لبنان» تشكيل دهد و مثلا با كمك و همراهى بعضى از احزاب لبنانى، اين كشور را از بحران برهاند! برخى از رهبران احزاب سياسى لبنان كه از مقاومت در برابر تجاوزات اسرائيل هراس داشتند، به اين طرح تن داده و وارد اين كميته‏ى فرمايشى شدند.
بشير جميل كه در بين مردم به عنوان مجرى طرح‏هاى اسرائيل در لبنان مشهور بود و فرماندهى نيروهاى فالانژيست را برعهده داشت، اين كميته را تشكيل داد و سرانجام حفاظت از كاخ رياست جمهورى لبنان، به‏عهده‏ى كماندوهاى متجاوز اسرائيل كه تا بيروت پيش‏روى كرده بودند واگذار شد.
مردم مناطق شيعه نشين در جنوب، شاهد بودند كه نيروهاى متجاوز، هر روز به بهانه‏هاى واهى و نامعلوم، جوانان روستاها و شهرك‏ها را دستگير كرده و به بازداشتگاه‏هاى تحت نظر خود، از جمله زندان «انصار» در شهرك اشغالى «انصار» مى‏برند. همين صحنه‏ها بود كه برخشم مردم مى‏افزود و عزم آنان را براى مقابله با وحشى‏گرى‏هاى صهيونيست‏ها دوچندان مى‏كرد.
چندى پس از ورود سرمستانه‏ى نيروهاى صهيونيست به بيروت، و جلسه با رئيس جمهورى و فرماندهان فالانژ در كاخ رياست جمهورى «بعبدا»، اولين جرقه‏هاى مقاومتِ منظم در برابر نيروهاى اشغال‏گر، در شهر بيروت زده شد.
شهرك «خَلدِه» در جنوب بيروت، اولين منطقه‏ى تهاجم نيروهاى مقاومت اسلامى به متجاوزين بود. يازده جوان شيعه، با كم‏ترين امكانات نظامى و فقط با استفاده از اسلحه‏ى كلاشينكف و نارنجك دستى، طى يك عمليات چريكى، به واحدهايى از ارتش اسرائيل كه با تجهيزات و سلاح پيشرفته در جنوب بيروت مستقر بودند و از آن‏جا شهر را زير آتش توپخانه خويش مى‏گرفتند، حمله بردند. درگيرى به گونه‏اى بود كه اسرائيل به هيچ وجه انتظارش را نداشت؛ چرا كه آن‏جا عقبه‏ى خط بيروت محسوب مى‏شد.
درگيرى سختى ميان مبارزين شيعه و صهيونيست‏ها روى داد. تلفات زيادى بر اسرائيل وارد آمد، كه البته در برابر ضربات روحى و روانى كه برسربازان صهيونيست نازل شد، ناچيز بود. تعدادى از مبارزين شيعه نيز در اين درگيرى مجروح شدند. مقاومت اسلامى لبنان كه بعدها موجوديت رسمى پيدا كرد و به بزرگ‏ترين دشمن اسرائيل تبديل شد. اولين شهيد خود را در نبرد با صهيونيست‏ها به نام «سمير نورالدّين» تقديم كرد.
همه‏ى آنانى كه از جان خويش ترس داشتند و حتى گروه‏هايى از اهل‏دين معتقد بودند كه اين گونه اعمال حمله در قالب گروهى ده، دوازده نفره به تانك‏ها و نفرات عظيم و آموزش ديده‏ى دشمن، خودكشى محض بوده و جايز نمى‏باشد. گاه نيز اتفاق مى‏افتاد بعضى از مردم روستاهاى‏اطرافِ صحنه‏هاى درگيرى، كه از شدت عكس‏العمل نيروهاى اسرائيل‏در گلوله باران روستاها و شهرها ترس داشتند، نسبت به رزمندگان مقاومت اسلامى اهانت كرده و يا آنان را مورد لعن و نفرين قرار مى‏دادند. و گاه مى‏شد كه آنان را با سنگ و كلوخ مورد حمله قرار مى‏دادند يا تمسخر كرده و خطاب به آنان مى‏گفتند: «همه‏ى شما ديوانه هستيد... شما مى‏خواهيد با يك كلاشينكف جلوى تانك‏ها را بگيريد... شما اين كارهاى مسخره را انجام مى‏دهيد؛ ولى آن‏ها در عوض شهرها را بمباران مى‏كنند و ما آسيب مى‏بينيم.»
ولى عمليات خلده كه به ظاهر كوچك و محدود مى‏آمد، اثرات مثبت خود را بر مردم و به خصوص اثرات منفى را بر سربازان اسرائيل گذاشت. هنگامى كه كاروان نظاميان اسرائيلى وارد منطقه‏ى جنوبى بيروت كه محل زندگى شيعيان بود شد و تانك‏هايشان وارد منطقه‏ى «الغُبِيرى» شدند، گلوله‏هاى آر.پى.جى هفت و شيشه‏هاى «كوكتل مولوتف» حاوى بنزين كه از سوى جوانان شيعه، از بام خانه‏ها بر سر آنان پرتاب مى‏شد،مقدمشان را آتش‏باران كرد.
همين درگيرى محدود و به ظاهر كوچك و ديوانه وار! بود كه باعث شد كه تا آخرين روزهاى اشغال بيروت، نيروهاى اسرائيلى، به دليل احساس خطر شديد، وارد مناطق شيعيان نشوند و حتى نتوانند نيروهاى خود را از منطقه‏ى «اوزاعى» عبور داده و وارد «ضاحيه» شوند.
تحريك مردم
نيروهاى اسرائيل، از بدو ورود و تجاوزشان به خاك لبنان، گذشته از جنايات و فجايعى كه مرتكب شدند، دست به اعمال شرم آور و ننگينى نيز زدند كه از هيچ‏كس جز صهيونيست‏ها بر نمى‏آمد. يكى از نمونه‏هاى بارز آن كه خشم مردم را برانگيخت، اين بود كه سربازان اسرائيلى در وسط خيابان‏هاى شهرهاى جنوب لبنان و در بزرگ‏ترين مناطق شيعه نشين از جمله صور، در مقابل ديدگان زنان و كودكانِ رهگذر، در كمال بى شرمى،به اعمال خلاف عفت عمومى و كارهاى شنيع در ملاء عام اقدام كردند و هدفشان از اين گونه اعمال كثيف، از بين بردن ايمان و خدشه دار ساختن غيرت دينى مردم مسلمان، و همچنين ترويج فساد و بى بندبارى بود.
در آن ايام، روزنامه‏ى «النهار» عكسى منتشر كرد كه در آن چند سرباز اسرائيلى كاملاً عريان و بدون كوچك‏ترين تن پوشى در مقابل ديدگان رهگذران در شهر صور، مشغول استحمام و دوش گرفتن بودند و ديوانه وار مى‏خنديدند.
سربازان اسرائيلى كه بيش‏تر آنان از كشورهاى غربى و اروپايى به‏عنوان مهاجر به فلسطين اشغالى آمده بودند سعى داشتند تا همه‏ى تجارب كثيف خود را در لبنان به مرحله‏ى اجرا در آورند و از ملت مقاوم آن‏جا، مردمى بسازند كه دچار فساد، ركود و خمودگى باشند، تا فرصتى براى نبرد و ايستادگى در برابر دشمنانشان نيابند. همه‏ى اين اعمال، نتيجه‏ى عكس داشت و باعث شد تا رزمندگان مقاومت اسلامى، در چشم مردم به عنوان غيرتمندانى دلير، جا باز كنند.

شهادت ‏طلبى در اسلام
دشمنان اسلام، خاصه كشورهاى غربى در عصر حاضر، كه ضربات بسيارى از شهادت‏طلبى مسلمانان به خصوص شيعيان خورده‏اند،همواره به دنبال تخطئه و انحراف افكار عمومى از اين روحيه‏ى مبارزه و جهاد مسلمانان بوده‏اند.
رسانه‏هاى گروهى صهيونيستى و غربى، از اولين روزهاى بروز عمليات شهادت‏طلبانه در صحنه‏ى مقابله با جنايت و تجاوز اشغال‏گران صهيونيست در لبنان، همواره تلاش داشته‏اند تا عاملين اين حملات را عده‏اى جوان گول خورده كه توسط چند روحانى، مغزشان شست‏وشو داده شده است، معرفى كنند براى رسيدن به اين هدف روانى و تبليغى، مبارزين را پيروان سيره‏ى فرقه‏ى «اسماعيليه» به رهبرى «حسن صباح» نشان داده كه پيش از حمله به اهداف خود، مواد مخدر حشيش استعمال مى‏نمودند تا از حال عادى خارج شده، تا از بزرگى دشمن نهراسند و جرأت نزديك شدن و مقابله با آن را داشته باشند. به همين لحاظ همواره در خبرهاى خود، شهادت‏طلبان را فرقه‏ى «حشاشين» مى‏ناميدند.
بدون شك سردمداران قدرت‏هاى شيطانى خود بر اين امر آگاهى كامل دارند كه پيشينه‏ى شهادت‏طلبى در اسلام به سال‏هاى اول پيدايش اين دين برمى‏گردد و همواره دشمنان اسلام به خصوص يهود از اين سلاح مسلمانان در هراس بوده‏اند.
در «لَيلهُ المَبيت» اولين سال‏هاى بعثت پيامبر اسلام حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم، توطئه‏گرا قريش، در «دارالندوه» اجتماع كرده و براى قتل پيامبر نقشه كشيدند. حضرت على‏عليه السلام اولين كسى كه به دين پسر عموى خويش ايمان آورده بود، در بستر پيامبر خوابيد و در حالى جنايتكاران براى عملى ساختن نقشه‏ى شوم خود به خانه پيامبر هجوم بردند، على را آن‏جا ديده و ناكام ماندند. اين اولين عمل شهادت‏طلبانه در تاريخ اسلام بود كه شخصى مومنى خود را براى نجات پيامبر خويش براى شهادت مهيا كرد و آگاهانه بر جايى قدم گذاشت كه احتمال كشته شدن بسيار بود.
در طى جنگ‏هاى مسلمانان با كفار و مشركين نيز نمونه‏هاى بسيارى از شهادت‏طلبى ديده مى‏شود كه بارزترين آنها، در صحنه‏ى حماسى و عظيم در روز عاشورا به ثبت تاريخ رسيد. ياران حضرت اباعبداللَّه الحسين‏عليه السلام باوجودى كه از كمى تعداد ياران خويش و جمعيت انبوه سپاه دشمن آگاهى كامل داشتند، ولى براى صيانت از اسلام و امام خويش، سينه بر امواج شمشير و نيزه‏ى دشمن سپرده و ضمن به هلاكت رساندن بسيارى از آنان، خود عاشقانه به شهادت رسيدند.
بدون شك در برابر اين شهادت‏طلبى، دشمن كه سربازان خود را به زور و يا تطميع روانه‏ى جبهه‏ى نبرد كرده بود، با مشكلى دو چندان مواجه مى‏شده است و چه بسا همين مسئله مبيّن اين باشد كه در عمليات شهادت‏طلبانه، همواره دشمن متحمل تلفات و ضرر و زيان بيش‏ترى شده است.
جنايت پيشگان تاريخ و در عصر حاضر آمريكا و صهيونيست‏ها، همواره مسلمانان شهادت‏طلب را كه حاضرند براى حفظ دين خود و رهايى از زير يوغ ستم تا مرز شهادت ايستادگى كنند، تروريست، جنايتكار معرفى كرده‏اند؛ اين در حالى است كه صحنه‏هاى كشتارى همچون اردوگاه‏هاى «صبرا و شتيلا» كه در طى يك روز صدها زن و بچه به فجيع‏ترين شكل ممكن توسط مزدوران صهيونيسم قتل عام شدند،دفاع در برابر تروريسم عنوان شده است.
متاسفانه برخى مسلمانان نيز در اولين روزهاى جلوه‏گرى عمليات‏ها، شهادت‏طلبانه، آن را به عنوان خودكشى و انتحار معرفى كرده، ولى با پيشرفت دشمن در جنايت و تجاوز، خود دريافتند كه عمل اين جوانان مومن كه از جان شيرين خويش مى‏گذرند بدون اين‏كه هيچ گونه چشمداشتى داشته باشند، چيزى نيست جز عملى صادقانه و خالصانه در راستاى نهضت عاشورايى امام‏حسين‏عليه السلام .

طرح عمليات شهادت‏طلبانه
پس از آن‏كه نيروهاى مقاومت اسلامى، به واسطه‏ى درگيرى‏هاى متفرقه و حملات گسترده‏ى خود، موفق شدند تلفاتى بر ارتش اشغال‏گر وارد آورند، به اين فكر افتادند تا با تهيه‏ى طرحى، كمبودهاى تجهيزاتى خويش را در برابر سلاح و امكانات پيشرفته دشمن كه بيش‏تر آمريكايى بود، جبران كنند. وارد آوردن ضربات مهلكتر و كارى بر پيكره‏ى رژيم صهيونيستى، يكى از اهداف اوليه‏ى اين حملات جديد بود. بايد به هر وسيله‏ى ممكن، استقامت و پايدارى شيعيان و از خود گذشتگى‏شان، به‏دشمن نشان داده مى‏شد تا آنان را مجبور به عقب نشينى از مناطق اشغال شده كند.
حدود يك سال پيش از آن، عمليات شهادت‏طلبانه‏اى توسط گروه‏هاى اسلامىِ مخالف عراق، عليه سفارت اين كشور در بيروت انجام شده بود كه مى‏توانست الگوى خوبى براى كار قرار گيرد. در اين‏كه اين‏گونه حملات، تلفات و ضايعات بسيارى بر دشمن وارد خواهد كرد،شكّى نبود؛ ولى مسئله مهم، مجوز شرعى اين نوع عمليات بود كه شخص حمله كننده بايد با دست خويش، خود را مى‏كشت و فدا مى‏كرد.

تأييد يا تحريم
تأييد يا تحريم عملياتى كه شخص با به‏هلاكت انداختن خويش، تعدادى از نيروهاى نظامى دشمن را از بين ببرد، از سوى شخصيت‏هاى مذهبى و مقامات سياسى جهان به خصوص كشورهاى اسلامى، عربى همواره دستخوش تحولات سياسى جارى منطقه و مواضع سردمداران حكومت‏ها بوده است.
اگر سردمداران حكومتى همچون مصر، در صلح و آشتى با اسرائيل پيش مى‏رفتند، عمليات شهادت‏طلبانه را «انتحار» ناميده، حرام اعلام مى‏كردند؛ ولى اگر شرايط جهانى به‏گونه‏اى بود كه سردمداران كشور ولو براى تبليغات ظاهرى عليه اسرائيل موضع‏گيرى مقطعى كرده و داد سخن مى‏دادند، همان اشخاص، براى انجام عمليات شهادت‏طلبانه، مجوز شرعى نيز صادر مى‏كردند.
آن‏چه كه در اين ميان مورد نظر مى‏باشد، اين است كه هيچ يك از مجريان عمليات‏هاى شهادت‏طلبانه، به تحريم‏ها و يا تاييدهاى سياسى آنان وقعى ننهاده و همواره آن‏چه را كه علماى دينى معتبر و مورد وثوقشان اعلام نموده‏اند، به اجرا گذارده‏اند.
اولين اصل در عمليات شهادت‏طلبانه، پايبندى به اصول مسلّم اسلام است. كشتن زنان و فرزندان و حتى مردان بى‏گناه، به هيچ وجه جزو اهداف شهادت‏طلبان نبوده است. هيچ شهادت‏طلبى، عملياتى مانند آن‏چه را كه در 20 شهريور 11( 1380 سپتامبر 2001م) در نيويورك پيش آمد و منجر به قتل گروه كثيرى از مردم بى‏دفاع شد، تأييد نمى‏كند؛ همچنين عمل سربازى اردنى كه چند سال پيش از اين، در مرز اردن و اسرائيل، بر روى اتوبوس سرويس دبستان كودكان يهودى تيراندازى كرد و 7 كودك را كشت و خود نيز توسط سربازان دشمن كشته شد به هيچ روى قابل دفاع نخواهد بود.
كشتن و قتل عام زنان و كودكان، جرأت و جسارتى لازم ندارد؛ در عوض، گذر از حصارها و دژهاى عظيم و پيچيده و سيستم‏هاى امنيتى دشمن و هجوم بردن بى‏محابا بر نيروهاى تا دندان مسلح دشمن و افراد زبده‏ى اطلاعاتى و امنيتى آن، شجاعت و جسارت مى‏طلبد كه اين امر فقط از كسانى ساخته است كه به تمام اصول اسلامى جهاد و شهادت‏طلبى پايبند هستند.
با توجه به اين موارد، بايد اذعان داشت كه اولين مسئله‏اى كه فرد شهادت‏طلب، مد نظر دارد، مجوز شرعى «انتحار» و كشتن خويش به‏دست خود است و اين‏كه با اين عمل، چه ضربه‏اى بر دشمن وارد مى‏آورد.

مجوز شرعى عمليات شهادت‏طلبانه
مهم‏ترين نظر و فتوا درباره‏ى اجراى عمليات شهادت‏طلبانه، نظر حضرت امام خمينى (ره) مى‏باشد. حجت الاسلام والمسلمين «سيد عيسى طباطبايى» كه از ديرباز در لبنان بوده و دوشادوش مسلمانان آن سامان، در مبارزاتشان عليه متجاوزين شركت داشته است××× 1 وى در حال حاضر مسئول نمايندگى بنياد شهيد و بنياد جانبازان در لبنان مى‏باشد). ××× درباره‏ى اجازه شرعى حضرت امام خمينى درباره‏ى عمليات شهادت‏طلبانه، در گفت و گوى اختصاصى - زمستان 1997( 1375 م )- در دمشق، اظهار داشت: «قبل از آغاز عمليات شهادت‏طلبانه در لبنان، شخصا خدمت امام رسيدم و به ايشان عرض كردم كه گروهى از شيعيان غيرتمند لبنان از من خواسته اند تا از شما بپرسم كه اين‏ها مى‏خواهند با هدايت ماشين‏هاى مملو از مواد منفجره، خود را به ميان مقرها و كاروان نظاميان اسرائيلى‏بكوبند و با مرگ خود، ده‏ها تن از نيروهاى متجاوز را به درك واصل كنند. با توجه به اين‏كه برخى روحانيون لبنان انجام اين كار را «انتحار» و خودكشى مى‏دانند، نظر حضرت عالى چيست؟ آيا شرعاً مى‏شود با كشتن خود، ضربه سختى بر دشمن وارد آورد؟
حضرت امام نگاهى انداخت و در حالى كه دستش را جلو آورد و انگشت اشاره خويش را به علامت تاكيد تكان مى‏داد، سه بار پشت سر هم فرمودند: «اين كار اكيداً جايز است... اكيداً جايز است... اكيداً جايز است...»
حجت الاسلام والمسلمين «سيد حسن نصراللَّه» دبير كل حزب‏اللَّه لبنان نيز در گفت و گوى اختصاصى - زمستان 1375 هجرى شمسى)1997م ) در بيروت - درباره‏ى نظر حضرت امام خمينى (ره) پيرامون عمليات شهادت‏طلبانه عليه دشمن متجاوز، اظهار داشت: «پس از اين‏كه چندين عمليات شهادت‏طلبانه انجام شد، و با توجه به اين‏كه حضرت امام قبلا مجوز شرعى براى انجام اين گونه عمليات را داده بودند، فيلمى از قرائت وصيت نامه برخى از شهدا قبل از انجام عمليات، به حضرت امام نشان داده شد كه ايشان با اشاره به شهداى عمليات شهادت‏طلبانه فرمودند: اين‏ها اهل عرفان حقيقى هستند.»
با وجود اين، برخى از علماى لبنان از جمله «آيت اللَّه سيد محمدحسين فضل‏اللَّه»، با اين نوع حملات مخالفت كرده و آن را انتحار و خودكشى قلمداد كردند. بايد اذعان داشت كه اين مخالفت تأثيراتى نيز بر روال اين نوع حملات داشت؛ به عنوان مثال در چند مورد، فرد آماده‏ى انجام عمليات شهادت‏طلبانه، به دليل اين‏كه مقلد ايشان بوده، از اقدام به اين كار خوددارى كرده است.نمونه بارز اين تأثيرات منفى، عمليات ناقص عليه مقر فرانسوى‏ها در بيروت 1362/9/30 ه.ش )21 دسامبر 1983م) است كه به دليل اين‏كه راننده‏ى اتومبيل حامل مواد منفجره، از نظر شرعى دچار شك گرديد، از پشت فرمان ماشين به بيرون پريد و كاميون در سرازيرى جاده پيش رفت؛ ولى به جاى آن‏كه به مقر فرانسوى‏ها اصابت كند، به ساختمان محل سكونت مردم عادى برخورد كرد و منفجر شد كه متاسفانه تلفاتى نيز در برداشت.
با همه‏ى اين‏ها، پس از انجام عمليات شهادت‏طلبانه عليه مقر تفنگداران دريايى آمريكا و چتربازان فرانسوى در بيروت 1362/8/1 ه.ش )23 اكتبر 1983م) با وجود موضع‏گيرى صريح علامه فضل‏اللَّه در مخالفت با اين گونه حملات، محافل غربى و فالانژيست‏هاى لبنان، وى را مشوق مجريان اين دو عمليات دانستند و براى انتقام‏گيرى از علامه‏فضل‏اللَّه، در انفجارى عظيم در نزديكى محل سكونت وى در منطقه‏ى «بِئرالُعَبِد» بيروت، روز جمعه 1363/12/17 ه.ش )8 مارس 1985 م)تعداد زيادى زن و كودك را به قتل رساندند كه علامه فضل‏اللَّه از آن سوءقصد جان سالم بدر برد. «رابين رايت» در اين باره مى‏نويسد:
«يك ماه پس از انفجار بمب در بيروت، شيخ فضل اللَّه طى‏مصاحبه‏اى به عنوان اولين نفر، شايعات موجود در اين باره را مطرح كرد. او گفت: «اين چه حرفى است كه مى‏زنند؟ مى‏گويند كه من عاملين آن انفجارها را تقدير و براى آن‏ها دعا كرده‏ام؟ اين كار يك كار عاقلانه نمى‏تواند باشد. دين ما خودكشى به اين صورت را ممنوع كرده است.»
بعدها علامه فضل‏اللَّه نيز به صف موافقان عمليات شهادت‏طلبانه پيوست؛ هر چند مخالفت‏هاى اوليه‏ى او تأثيرات منفى خود را گذاشته بود.
برخى از علماى اهل تسنن به خصوص در كشورهاى مصر و عربستان به لحاظ بغض و مخالفت با مذهب شيعه، همواره تحركات مقاومت اسلامى را زير سوال برده و نفى مى‏كردند. آنان تا جايى در اين مسئله پيش رفتند كه اين عمليات را خودكشى دانسته و حرام اعلام كردند؛ ولى به مرور زمان كه اين رشته حملات، اثر خود را بر مقاومت فلسطين در برابر اشغال‏گران گذاشت، آنان نيز به تاييد پرداختند و براى آن مجوز شرعى صادر كردند. البته بايد توجه داشت كه تاييد يا عدم حمايت اينان از شهادت‏طلبان، خلل‏چندانى بر اين راه وارد نياورد و فقط مى‏توان گفت تأثيرگذارى اين شيوه‏ى نبرد بر مبارزات مسلمانان اهل سنت فلسطينى را، با تاخير مواجه كرد.
نشريه‏ى «العهد» ارگان حزب‏اللَّه لبنان، در مقاله‏اى، مسئله‏ى شرعى عمليات شهادت‏طلبانه را اين گونه شرح مى‏دهد:
«عمليات انتحارى حرام است، مگر شهادت‏طلبانه باشد، آن هم با دلايل‏و شرايط زير:
1- داشتن مجوز شرعى
2- جلوگيرى از ضربات گسترده‏ى دشمن
3- جلوگيرى از يك خطر بزرگ
4- مصلحت كلى مبارزه و جنبش
5- نبودن راهى جز استفاده از عمليات شهادت‏طلبانه براى دستيابى به هدف بزرگ.»
نبيه برّى، رهبر سازمان امل، همواره يكى از مخالفين عمليات شهادت‏طلبانه بود كه البته عقيده‏ى او از عافيت طلبى‏اش سرچشمه مى‏گرفت. رابين رايت درباره‏ى موضع وى در مورد عمليات شهادت‏طلبانه مى‏نويسد:
«نبيه برّى مثل خيلى از يارانش و شايد بيش‏تر از آن‏ها، هيچ‏گاه رزمنده نبوده است. در طول دو سال اول حضور اسرائيل در لبنان، برى فقط با شك و ترديد آماده بود به منظور دستيابى به يك پايان صلح‏آميز حضور اسرائيل، معامله‏اى انجام دهد. در ابتدا عمليات انتحارى، از نوع عملياتى كه يكى از محافظين شخصى‏اش (بلال فحص) انجام داده بود، از نظر او قابل اغماض بود؛ ولى به‏طور جدى در برنامه ريزى شركت نمى‏كرد. ولى عمليات اسرائيلى‏ها در1363-64ه.ش )851984 م)، نظر او را عوض كرد. ورود برّى به مرحله اقدامات جدى‏تر عليه اسرائيل، يك دگرگونى در باور شيعيان سنتى و محافظه‏كار به وجود آورد. گرچه در نظر تعدادى از رزمندگان، اقدام برّى نوعى «بر موج سوار شدن» بود.»

انواع عمليات
دكتر «سعدابوديه»، عمليات شهادت‏طلبانه در لبنان را اين گونه تشريح كرده است:
«عمليات شهادت‏طلبانه در لبنان، به دو بخش زير تقسيم مى‏شود:
1- عمليات بزرگ عليه اهداف ثابت مثل سفارت آمريكا، مقر تفنگداران دريايى، مقر چتربازان فرانسوى، فرماندهى نظامى اسرائيل در صور، كه بدون هرگونه تبليغات و به صورت محرمانه انجام شدند.
2- عمليات بر ضد اهداف متحرك كه با اولين عقب‏نشينى‏هاى اسرائيل از مناطقى كه زمانى تحت اشغال بودند، بروز كرد. اين گونه عمليات كه غالبا عليه نيروهاى مزدور لحدى انجام مى‏شد، بر دو گونه بود:
الف: عمليات بدون هر گونه تبليغات مثل برج شمالى، شرق صور و اَلمُطَلِّه.
ب: عمليات با تبليغات رسانه‏هاى گروهى مثل عمليات سناء محيدلى،وفاءنورالدين و ابتسام حرب.
هنگامى كه اسرائيل در پى تهاجم به لبنان بر آمد، براى تضعيف قوا و ايجاد جوّ رُعب و وحشت، از روش جديد و خاصى استفاده كرد؛ اين شيوه «ماشين‏هاى بمب گذارى شده» بود. هنگامى كه اسرائيل وحشيانه به لبنان تجاوز كرد، نيروهاى مقاومت اسلامى، براى ضربه زدن به اسرائيل، از روش ماشين‏هاى بمب گذارى كه اولين بار توسط صهيونيست‏ها استفاده شد، بهره گرفتند؛ اين در حالى بود كه براى انجام اين عمليات، يك عنصر ارادى و داوطلب در آن به‏كار بردند كه وجود يك انسان بود. در اين بخش از مبارزه و اين گونه عمليات، روحانيون نقش مهمى از نظر معنوى ايفا كردند.»

انتخاب فردِ شهادت‏طلب
اولين مسئله در عمليات شهادت‏طلبانه، عنصر داوطلب براى اجراى حمله است. حجت الاسلام و المسلمين «سيد حسن نصراللَّه» دبير كل‏حزب‏اللَّه لبنان، درباره‏ى چگونگى انتخاب فرد مورد نظر براى عمليات شهادت‏طلبانه، مى‏گويد: «هنگامى كه قرار است عملياتى شهادت‏طلبانه عليه دشمن انجام شود،فرماندهان نظامى مقاومت اسلامى طى مراحل مختلف، از ميان فهرست چندصد نفره‏ى داوطلبان، پنج نفر را انتخاب كرده و نام آن‏ها را با ذكر اولويت‏هاى خاص او براى شركت در اين عمليات، اين‏جا مى‏آورند. يكى از اولويت‏هاى مهم براى مجرى عمليات، آشنايى به منطقه‏ى عملياتى مورد نظر است تا در صورت اتفاقات پيش‏بينى نشده و يا عدم اجراى حمله، بتواند در همان منطقه كه تحت سلطه دشمن است، مشكلات و خطرات پيش آمده را پشت سر بگذارد. شخص داوطلب، در طى دوره‏هاى آموزشى نظامى كه مى‏بيند، خود بنابر خواسته‏ى شخصى و علاقه‏ى وافر خويش، نامه‏ى در خواست شركت در عمليات شهادت‏طلبانه را نوشته و به فرماندهان خود تحويل مى‏دهد. در همان دوره آموزش نظامى، مراحل مختلف آزمايش بر روى او انجام مى‏شود كه مسائل روحى و ايمانى را كه از مهم‏ترين برجستگى‏هاى شخص محسوب مى‏شود،مى‏سنجند. در طى اين مدت، فرد در چند عمليات مختلف نظامى شركت داده مى‏شود و در آن‏جا كاملاً تحت نظارت فرماندهانش است تا از نظر شجاعت،شهامت و اخلاق موردتائيد قرار بگيرد. گاهى براى اين‏كه هر چه بهتر و بيش‏تر روحيه شهادت‏طلبى فردِ مورد نظر محك زده شود، براى او مراسم وداع گرفته و به او گفته شود كه بايد براى انجام عمليات شهادت‏طلبانه عازم شود. او را بر ماشينى كه وى فكر مى‏كند مواد منفجره در آن جاسازى شده، سوار كرده و به طرف منطقه‏ى اشغالى مى‏برند. در طى مسير، يكى از فرماندهان كه با او همراه است، به او دقيق شده و روحيات او را مى‏سنجد. نرسيده به منطقه اشغالى، از ادامه‏ى كار خوددارى شده و او را به مقر باز مى‏گردانند. كسى كه از اين مراحل سر بلند بيرون بيايد، منتظر مى‏ماند تا نامش براى اعزام و انجام عمليات شهادت‏طلبانه اعلام شود. گاهى نيز براى انتخاب يكى از چندين، استخاره‏اى با قرآن انجام مى‏شود.»
سيد حسن نصراللَّه، انجام عمليات دو نفره را رد كرده و مى‏گويد:
«تا به حال به هيچ وجه عمليات دو نفره انجام نداده‏ايم؛ چون وقتى مى‏شود يك نفر عمليات را انجام بدهد، چه نيازى است كه دو نفر به شهادت برسند؛ تازه، ما در اين كار، مشكل شرعى هم داريم كه شخص ديگرى با او برود. البته شخصى همراه فرد شهادت‏طلب تا نزديكى محل عمليات مى‏رود واز دور هم ناظر لحظه‏ى انفجار است؛ ولى نرسيده به محل عمليات از او جدا مى‏شود.»

خارجى‏ها در عمليات شهادت‏طلبانه
با وجودى كه رژيم صهيونيستى گاهى بر اين موضوع تبليغات مى‏كند كه: «نيروهاى خارجى و غير لبنانى از ديگر كشورها نيز در كنار رزمندگان مقاومت اسلامى عليه اسرائيل مى‏جنگند.»، دبير كل حزب‏اللَّه لبنان ضمن رد كامل اين موضوع، درباره‏ى اين‏كه: «چرا تاكنون از داوطلبان خارج از لبنان براى عمليات شهادت‏طلبانه بهره نگرفته‏ايد؟» مى‏گويد: «تاكنون افراد زيادى از كشورهاى خارج براى انجام عمليات شهادت‏طلبانه اعلام آمادگى كرده‏اند؛ ولى ما به آن‏ها جواب منفى داده‏ايم. علتش هم اين است كه الان مى‏بينند باب جهاد و شهادت در برابر دشمن ديرينه‏ى اسلام، باز شده و به اين شوق مى‏خواهند دست به انجام عمليات بزنند؛ ولى چون معتقديم كه در حال حاضر مقاومت در كشور لبنان عليه اسرائيل، مقاومتى لبنانى است، قصدمان اين است كه فقط از نيروهاى لبنانى و حداكثر فلسطينى،در اين رشته عمليات بهره ببريم. البته داوطلبىِ خارجى‏ها براى اين كار، براى ما خيلى جاى تشكر و خوشحالى دارد؛ ولى ترجيح مى‏دهيم از تعداد زياد داوطلبان لبنانى خودمان كه سال‏هاست در انتظار چنين زمانى هستند، استفاده كنيم.»

تأخير در عمليات
فروردين 1375ه.ش (آوريل 1996م) پس از آن‏كه عمليات شهيدعلى اشمر، ضربه‏اى بر روحيه سربازان صهيونيست وارد آورد، ارتش اسرائيل با آغاز جنگى كه به «جنگ 16 روزه» معروف شد، در عملياتى به‏نام «خوشه‏هاى خشم»، اقدام به بمباران وحشيانه‏ى روستاها و شهرهاى لبنان نمود. فقط در يكى از اين جنايات در روستاى «قانا»، بيش از يك‏صد زن و كودك در زير گلوله‏هاى توپخانه رژيم صهيونيستى در حالى كه در مقر سازمان ملل پناه گرفته بودند تكه تكه شدند. آن روزها، بيش از هرزمان ديگر انتظار مى‏رفت كه حزب‏اللَّه لبنان دست به عمليات شهادت‏طلبانه بزند. دبير كل حزب‏اللَّه، با اعلام فرمان آماده باش به همه‏ى كسانى كه در «فهرست شهادت‏طلبان» ثبت نام كرده‏اند، خواست كه هر لحظه منتظر باشند تا بر دشمن متجاوز هجوم برند. آن گونه كه تبليغات مى‏شد، 300مجاهد شهادت‏طلب انتظار حمله را مى‏كشيدند؛ ولى در ادامه‏ى اين درگيرى، حزب‏اللَّه لبنان، از اين رويه‏ى عمليات استفاده نكرد.
حجت‏الاسلام والمسلمين «سيد حسن نصراللَّه» درباره‏ى اين موضوع، و اين‏كه چرا گاهى ميان دو عمليات تاخير زمانى زيادى پيش مى‏آيد،مى‏گويد: «در جنگ 16 روزه سال 1375ه.ش )1996م) دشمن از همه لحاظ خود را آماده‏ى مقابله كرده بود. خطوط مقدم شديداً كنترل مى‏شد و فقط از راه دور به وسيله‏ى توپخانه شهرها را مى‏كوبيد و بمباران مى‏كرد. در آن درگيرى‏ها،اسرائيل حمله زمينى انجام نداد، به همين لحاظ چون نقل و انتقال جديدى در نيروهايش صورت نمى‏گرفت، امكان دست يابى به كاروان‏هاى نظامى‏اش مشكل بود.
ولى درباره‏ى اين‏كه چرا گاهى ميان دو عمليات تاخير و فاصله مى‏افتد،مسئله اين است كه گاهى موقعيت مناسب فراهم نمى‏شود، وگرنه ما هر لحظه آماده‏ى حمله هستيم. مثلاً جايى فقط 3 نفر سرباز عادى دشمن وجود دارد كه كشتن آن‏ها زياد اهميت ندارد؛ ما مى‏خواهيم به جايى بزنيم كه تعداد زيادى نيرو در آن‏جا بوده، يا از لحاظ استراتژيك، از اهميت كافى برخوردار باشد.»

احزاب ديگر در عمليات
احزاب و گروه‏هاى سياسى لبنان، بارها به حزب‏اللَّه پيشنهاد داده‏اند كه آنان نيز در انجام عمليات شهادت‏طلبانه سهيم باشند؛ اما همچنان با پاسخ منفى رو به رو شده‏اند. علت مخالفت حزب‏اللَّه با اين مسئله، دلايل متعددى دارد. مشكل بزرگ اين احزاب و گروه‏ها اين است كه «نيروى شهادت‏طلب» ندارند. شايدبه همين‏دليل باشد كه حزب‏اللَّه حاضر نيست نيروهايش را بانام ديگر گروه‏ها به نبرد بفرستد.
عدم اعتماد به اين گروه‏ها كه در طى جنگ‏هاى داخلى لبنان، چهره‏ى واقعى خويش را نشان داده‏اند، از جمله‏ى اين دلايل است به هيچ وجه نمى‏شود به موفقيت عملياتى كه اين احزاب انجام مى‏دهند، اطمينان داشت.
از نظر امنيتى نيز مشكلات زيادى بر سر راه اين پيشنهاد وجود دارد؛ چرا كه حزب‏اللَّه نمى‏تواند به سادگى راه كارها و شگردهاى عملياتى خود را براى ديگر احزاب افشا كند.
بزرگ‏ترين علت مى‏تواند اين باشد كه اين احزاب در موقعيت‏هاى زمانى خاص،همچون حمله 16 روزه اسرائيل در فروردين سال 1375ه.ش (آوريل 1996م) عصبانى شده و درخواستِ عمليات عليه اسرائيل نموده‏اند؛ ولى بايد توجه داشت كه عمليات شهادت‏طلبانه عملياتى است بسيار حساس و به هيچ وجه از روى خشم، غضب و يا انتقام‏گيرى نمى‏شود به اين كار اقدام كرد؛ بلكه هدفِ غايى، از اين چيزها بسيار برتر است. شهادت‏طلبان براى انجام عمليات همواره مجوز شرعى اخذ مى‏كنند، حال اين‏كه اين احزاب به چنين مسائلى تقيّد داشته باشند، جاى بحث دارد.

زنان در عمليات
درباره‏ى شركت مستقيم زنان در حملات انفجارى عليه حضور دشمن اشغال‏گر، اظهارات مختلفى عنوان مى‏شود. در مقطع تاريخى 1364 ه.ش )1985م) كه گروه‏هاى غير اسلامى از جمله «حزب كمونيست لبنان» و «حزب سورى قومى اجتماعى سورى» براى عقب نماندن از مبارزه،اقدام به سلسله عملياتى انفجارى كردند، نام چندين زن به چشم مى‏خورد كه «سناء مُحَيدلى»، «وفاء نورالدين»، «اِبِتسام حَرب» و «مريم خيرالدين» از آن جمله‏اند.
دكتر «سعد ابوديه» درباره‏ى ظهور زنان در عرصه‏ى عمليات نظامى در لبنان، مى‏نويسد:
«با عمليات «سناء مُحيدلى» بود كه زنان نيز در صحنه‏ى عمليات ظهور كردند. اين ظهور باعث برانگيخته شدن احساسات مردم نسبت به مقاومت لبنان شد. اين عمليات از نظر احساسى و عاطفى، نقطه‏ى عطفى در تاريخ مقاومت لبنان بود. همچنين در كشورهاى عربى و خارج، قصيده‏ها و شعرهايى درباره سناء محيدلى گفته شد و خيابانى نيز در دمشق و عمان، به اسم او نام‏گذارى شد.»
ولى حزب‏اللَّه لبنان، تاكنون به هيچ وجه از وجود زنان در صحنه‏هاى نبرد مستقيم به‏خصوص عمليات شهادت‏طلبانه استفاده نكرده است،كه براى اين امر، دلايل مهم و قابل توجهى نيز داشته است.
حجت الاسلام والمسلمين «سيد حسن نصراللَّه»، در گفت‏وگوى اختصاصى، درباره‏ى حضور زنان در عمليات شهادت‏طلبانه، اين‏گونه اظهار داشته است: «تاكنون زنان زيادى در همين لبنان، با ارسال نامه و حتى حضورى، درخواست شركت در عمليات استشهادى داشته‏اند، كه چون اين مسئله براى ما منع شرعى دارد و مشكلات ديگرى نيز در پى دارد، از پذيرفتن درخواست آن‏ها خوددارى كرده‏ايم. وقتى يك مرد، عمليات استشهادى انجام مى‏دهد، دشمن در عكس‏العمل به حمله‏اى كه انجام مى‏شود، همه جوانان و مردان روستاهاى اطراف را بازداشت كرده و تحت فشار، شكنجه و باز جويى قرار مى‏دهد؛ حال اگر مشخص شود كه مجرى عمليات، يك زن بوده، بالطبع همين مشكلات و مسائل براى زنان آن منطقه پيش خواهد آمد كه براى ما از نظر شرعى و عُرفى قابل قبول نيست.
در اين باره، مشكل امنيتى هم وجود دارد. مردان را مى‏شود تا مدتى زياد نامشان را مخفى نگه داشت؛ مثلاً به خانواده‏ى وى گفته مى‏شود كه او براى تحصيل يا كار، به مسافرت داخلى و يا خارجى رفته است؛ ولى درباره‏ى زن‏ها نمى‏شود بگوييم كه به مسافرت رفته‏اند.
الحمدلله ما مردان زيادى براى جنگ داريم كه تعدادى از آن‏ها داوطلب عمليات شهادت‏طلبانه هستند و بر حضورشان در اين عمليات اصرار هم مى‏ورزند، و ما هنوز آن‏قدر محتاج نشده‏ايم و رزمندگانمان تمام نشده‏اند كه بخواهيم زنان را به نبرد رويارو با صهيونيست‏هاى پليد بفرستيم.»

تأثير بر مبارزات فلسطين
عمليات شهادت‏طلبانه در لبنان، گذشته از تأثيرات منفى بر جامعه‏ى اسرائيل، تأثيرات مثبت بسيارى بر مبارزات مردم فلسطين داشته است كه انتفاضه‏ى فلسطين را مى‏توان از ثمرات آن دانست.
رابين رايت درباره‏ى الگوسازى شيعيان لبنان براى مبارزه با اسرائيل،مطالبى دارد كه به عنوان نظرات يك خبرنگار و تحليل‏گر آمريكايى، بسيار جاى‏تأمل و توجه دارد؛ او مى‏گويد: «در طول درگيرى‏هاى ده‏ها ساله‏ى اعراب و اسرائيل، شيعيان جنوب لبنان اولين اعرابى بودند كه عليه اسرائيل غاصب، واقعاً مبارزه كردند و پيش بردند. يكى از رهبران مقاومت جنوب با افتخار مى‏گفت: «اسرائيلى‏ها به قدرت و شهرت سرويس جاسوسى خود مى‏نازيدند. آن‏ها قايق‏هاى توپدار را از بندر شربورگ، جلوى چشم فرانسوى‏ها دزديدند. آدولف آيشمنَ را ربودند، و به فرودگاه اَنتَبِه، براى نجات جان گروگان‏هاى يك هواپيماى ربوده شده حمله كردند؛ ولى ما، اين افسانه را كه اسرائيل از نظر قدرت نظامى در جهان در مرتبه چهارم قرار دارد و داراى ارتشى قوى است، درهم شكستيم. ما اين كار را خودمان به تنهايى انجام داديم. بدون اين‏كه مثل فلسطينى‏ها پاداش مادى بگيريم و يا از ساير اعراب كمك بخواهيم. در كل جهان عرب، هيچ‏كس نتوانسته است مثل ما مبارزه و مقاومت كند.» شيعيان از خود الگويى گذاشتند و در زير پرچم اسلامِ مبارز، يك كار نمونه و عالى ارائه دادند كه مى‏توانست سرمشق ديگران قرار گيرد.»
به نوشته «رابين‏رايت»، اسحاق رابين وزير دفاع اسرائيل،سال1364ه.ش )1985م)، پس از شدت يافتن عمليات شهادت‏طلبانه در لبنان، با اعترافى سخت و تلخ گفت: «در بيست سال گذشته، هيچ‏گاه يك مبارز فلسطينى خود را تبديل به يك «بمب جاندار» نمى‏كرد. من معتقدم كه شيعيان براى نوعى تروريسم توانايى‏ها دارند كه ما هنوز آن را نشناخته‏ايم.»
و اين همان از خود گذشتگى و ايستادگى غيرتمندانه تا مرز شهادت بود كه اسرائيل تا پيش از آن، در جنگ‏هايى كه با كشورهاى عربى داشت،به هيچ وجه نمونه‏هايى از آن را مشاهده نكرده بود.
روش اسرائيل براى جنگ در لبنان، اسلوب كهنه و قديمى نبرد با سربازان كشورهاى عربى و يا چريك‏هاى فلسطينى بود: بمباران شديد هوايى يك منطقه و سپس حمله با تانك و توپخانه. اين شيوه به راحتى مى‏توانست هر مقاومت چريكى و پارتيزانى را در هم شكست و راه را براى ارتشى قوى باز كند؛ ولى آن‏چه اسرائيل را مجبور به پذيرش خفّت شكست در لبنان كرد، تاكتيكى جديدى بود كه فقط در ميان شيعيان مى‏شد آن را جست. اين روش كم‏كم به مبارزين فلسطينى داخل مناطق اشغالى نيز سرايت كرد و معضلى بزرگ براى رژيم صهيونيستى به وجود آورد.
جورج بال، درباره‏ى تأثير حملات شهادت‏طلبانه عليه نيروهاى اسرائيل در لبنان، و تأثير آن بر مبارزات مردم فلسطين، مى‏نويسد:
«همزمان با افزايش تلفات اسرائيل در لبنان، موج خشونت در كرانه‏ى غربى و نوار غَزّه نيز چنان بالا گرفت كه حملات تروريستى در اين مناطق تا 110درصد اضافه شد و آمار سالانه تظاهرات خيابانى به 4417 رسيد.»
هيرِش گودمان خبرنگار نظامى نشريه‏ى «اورشَليم پُست» نيز درباره‏ى تأثيرات عمليات شهادت‏طلبانه بر فلسطينى‏ها، مى‏نويسد:
«يكى از بزرگ‏ترين درس‏هاى اين جنگ، اين بود كه اسرائيل را عمليات مبارزين شيعى به زور وادار به عقب نشينى كرد. ترور عليه اسرائيل؛ اين درسى است كه به گروه‏هاى ديگر هم سرايت خواهد كرد و بعداً روى ما هم تأثير خواهد گذاشت. در عمل، يك گروه فلسطينى در سال 1363ه.ش )1984 م)، به اسرائيل اخطار كرده بود كه بمب گذارى‏هاى انتحارى را در سرزمين‏هاى اشغالى به راه خواهد انداخت. گرچه آن موقع به نظر مى‏رسيد كه يك ادعاى تو خالى باشد.
جواب اسرائيل به اين تهديدها اين بود كه «در صورت اجراى آنها، منطقه را بى رحمانه در هم خواهيم كوبيد». اسحاق رابين گفت: ما منتظريم تا ببينيم شيعيان چه اقداماتى خواهند كرد. اگر مسئله‏اى پيش بيايد و لازم باشد، آن‏ها را بمباران خواهيم كرد و باز اگر لازم باشد، يك واحد مجهز به موطن آن‏ها خواهيم فرستاد.»

درماندگى اسرائيل
اسرائيل كه با حمله به لبنان، سعى در متلاشى ساختن مقاومت رزمندگان فلسطينى مستقر در آن‏جا داشت، ناخواسته، با عملكرد وحشيانه‏ى سربازانش و جناياتى كه در شهرها و روستاهاى اين كشور صورت دادند، خود، باعث و بانى مقاومتى اسلامى و مردمى در ميان مردم لبنان شد.
اسرائيل، نه تنها نتوانست مقاومت فلسطينى را به طور كامل از بين ببرد، بلكه در برابر خود، دشمنى به مراتب قوى‏تر و تواناتر به وجود آورد كه با مقاومت فلسطينى تفاوت‏هاى عظيم و عمده‏اى داشت.
اولين تفاوت مقاومت اسلامى لبنان با رزمندگان فلسطينى، در مذهب بود. لبنانى‏ها با پيروى از آيين شيعى على بن ابى‏طالب‏عليه السلام، غيرتمندانه در برابر سربازان يهود جنگيدند؛ تا جايى كه سوار بر اتومبيل مملو از مواد منفجره خود را به ميان ارتش دشمن كوبيدند و شهادتشان آتشى شد بر جان صهيونيسم. تا آن زمان، اسرائيل با چنين پديده‏اى روبه‏رو نبود؛ به همين لحاظ عمليات شهادت‏طلبانه، وحشت و هراس عجيبى در ميان نيروهايش ايجاد كرد. اين عمليات، در عين حال كه روحيه‏ى مقاومت را در مردم لبنان بالا مى‏برد، بر اعصاب و روان سربازان اسرائيل تأثير وحشتناكى داشت. اين تأثير منفى، كم‏كم به پشت جبهه و داخل خانواده‏هايى كه پسرانشان در منطقه‏ى لبنان خدمت مى‏كردند، گسترش پيدا كرد كه به يكى از معضلات بزرگ براى ارتش اسرائيل مبدل شد.
ضربه‏پذيرى اسرائيل در برابر حملات شهادت‏طلبانه، او را شديداً دچار بحران و تناقض كرده بود. با هر عمليات، نيروهاى صهيونيست همچون جنايتكاران نازى، روستاها و شهرها را هدف حملات وحشيانه‏ى خود قرار مى‏دادند؛ ولى هيچ‏گاه اين جنايات باعث نشد تا نيروهاى مقاومت اسلامى از ادامه‏ى عمليات شهادت‏طلبانه خوددارى كنند.
فروردين 1364ه.ش (مارس 1985 م) «اسحاق رابين» وزير دفاع اسرائيل، پس از حمله‏اى كه عليه نيروهاى يهودى در لبنان صورت گرفت و چندين كشته و زخمى براى آنان به‏بار آورد، گفت: «اگر نيروهاى اسرائيل، رعايت همه‏ى دستورات را مى‏كردند، اين حادثه به گونه‏اى كه رخ داد، روى نمى‏داد. اسرائيل در برابر تروريسم انتحارى كه به‏وسيله‏ى خرابكاران افراطى شيعه صورت مى‏گيرد، درمانده نيست و تاكنون چند فقره از اين گونه عمليات پيش از اجرا خنثى گرديده‏اند.»
اسحاق رابين، با اين حرف‏ها، سعى در ناچيز جلوه دادن حملات شهادت‏طلبانه داشت؛ در حالى كه با وجود ادعاى او درباره‏ى خنثى‏سازى چند فقره عمليات شهادت‏طلبانه، تاكنون هيچ گونه گزارش مستند يا تصويرى در اين رابطه ارائه نشده است؛ بلكه اين ادعا فقط براى بالا بردن روحيه‏ى نيروهاى شكست خورده اسرائيل در لبنان ابراز شده است.
اسرائيل همواره در تبليغات خود سعى داشت تا داوطلبان عمليات شهادت‏طلبانه را عده‏اى جوان گول خورده معرفى كند. اين نظريه‏اى بود كه دستگاه‏هاى تبليغاتى غربى نيز بيش‏تر بر روى آن تاكيد مى‏كردند. اسرائيل كه در برابر حملات شهادت‏طلبانه شكست خورده و ذليل شده بود، راديو دولتى‏اش در برنامه‏اى پس از عملياتى شهادت‏طلبانه اعلام كرد:
«در جوار اين حادثه، بلند شدن سر و صداى عوام‏فريبانه‏ى تبريك و تهنيت گفتن به مرگ‏طلبان اِفراطىِ جنوب لبنان، از بلندگوهاى شناخته شده‏ى‏مشوق خراب‏كارى و كشتار، چيزى را تغيير نمى‏دهد؛ جز آن‏كه دروغ پردازانى كه جوانان ساده دل را شستشوى مغزى داده و آن‏ها را با وعده‏ى بهشتِ موهوم، به‏كشتار وا مى‏دارند، دير يا زود به بن بست خواهند رسيد و مجازات سختى خواهند شد.»

تأثيرات منفى بر سربازان اسرائيل
با شدت گرفتن حملات شيعيان لبنان عليه مواضع ارتش متجاوز اسرائيل، آثار روانى آن بر جامعه‏ى اسرائيل نيز بروز كرد؛ به حدى كه روزنامه‏هاى صهيونيستى، در مقابل دولت و استراتژى نظامى آن، با انتقادهاى شديد، برخورد مى‏كردند.
روزنامه‏هاى اسرائيلى، از فساد اخلاقى واحدهاى نظامى خبر مى‏دادند كه اين تنها گوشه‏اى از اثرات روانى بود. وقتى تعداد كشته‏هاى ارتش افزايش مى‏يافت، تلويزيون اسرائيل برنامه‏ى شبانه‏ى خود را با پخش تصاوير مراسم دفن قربانيان تازه‏ى اسرائيل در لبنان، آغاز مى‏كرد.
به نوشته‏ى رابين رايت، بزرگ‏ترين شك و ترديد را نظاميان و افسران ارتش داشتند. ژنرال‏ها از رفتن به لبنان و خدمت در آن‏جا سرباز مى‏زدند، و خلبانان، بدون اين‏كه بمب‏هايشان را روى اهداف مورد نظر رها كرده باشند،به پايگاه‏هاى خود باز مى‏گشتند.
احساس سربازان به هنگام مرحله‏اى از عقب نشينى در سال 1365ه.ش )1986م)، با جمله‏اى روى بدنه‏ى يك نفربر زرهى نشان داده شده بود. روى بدنه‏ى نفربر اين جمله نوشته شده بود: «اگر بميرم به بهشت مى‏روم؛ زيرا اكنون در جهنم هستم.»
هفته نامه‏ى عربى «مُحرِّر نيوز» چاپ پاريس، آبان 1376ه.ش(نوامبر1997م) به نقل از روزنامه صهيونيستى «يِد يِعوت آهارونوت» درباره‏ى هراس سربازان اسرائيل از جنگ در لبنان، نوشت:«سربازان ارتش اسرائيل در جنوب لبنان، زمينه‏ى درجات نظامى خود را با زمينه‏ى سياه عوض مى‏كنند. در پى اين عمل، فرمانده تيپ گولانى از نيروهاى ويژه‏ى ارتش روز پنجشنبه 1376/8/16 ه.ش )7نوامبر 1997م) اعلام كرد كه هر گونه تعويض زمينه‏ى درجات نظامى با زمينه‏ى سياه، كاملاً ممنوع است. سربازان به نشانه‏ى غم و اندوه بر همسنگرانشان كه در جنوب لبنان كشته شده‏اند، اين كار را انجام مى‏دهند. ژنرال «جادى» فرمانده تيپ گولانى، اين اقدام را نوعى عمل داخلى توصيف كرد؛ اما كارشناسان اسرائيلى معتقدند كه اين مسئله بزرگ‏تر از آن است كه يك عمل داخلى باشد، و در حال حاضر تنها مى‏توان آن را مشكلِ لبنان توصيف كرد. سربازان ارتش اسرائيل كه در جنوب لبنان خدمت مى‏كنند، عادت كرده‏اند كه نامه‏هايى به دوستان يا خانواده‏ى خود نوشته، آن را در جيب يونيفورم‏هاى نظامى خود بگذارند تا در صورت كشته شدنشان، اين نامه‏ها به آدرس آنان ارسال گردد. رئيس سابق بخش روانشناسى و علوم رفتارى ارتش اسرائيل معتقد است كه اين اقدام سربازان اسرائيلى نمايان‏گر ترس و وحشت شديد آنان مى‏باشد.»
در همين رابطه، روزنامه‏ى صهيونيستى «مَعاريف» در يكى از شماره‏هاى خود در آخرين روزهاى اشغال لبنان بهار 1379ه.ش)2000م) از قول يكى از سربازان ارتش اسرائيل نوشت:
يك حزب اللّهى مرا كُشت!
جناب نخست وزير!
با كمال تأسف خبر كشته شدنم را قبل از پايان جنگ لبنان به اطلاع شما مى‏رسانم. يك حزب اللهى با دقت فوق العاده، موشكى از نوع «تاو» را به طرف محلى كه در آن نشسته بودم شليك كرد و به اين ترتيب روحم از بدنم جدا شد. حالا دارم همه چيز را مى‏بينم. «خاخام» دعا مى‏خواند و همقطارانم به ياد من تير هوايى شليك مى‏كنند. حتى فرمانده‏ام كه هميشه با او درگيرى داشتم، از من به نيكى ياد مى‏كند: «سرباز... فردى شجاع، محبوب و دوست داشتنى بود. ما ياد او را هميشه زنده نگه مى‏داريم و...»
چند دقيقه بعد، مرا در نزديكى قبر يكى از دوستانم كه ديروز كشته شده،دفن كردند. راستى من چه‏قدر خوشبختم كه حتى حالا كه مُرده‏ام، باز هم همسايه‏ى خوبى نصيبم شد!
ولى آقاى نخست وزير!
يك چيز هنوز هم برايم سؤال برانگيز است: چرا من بايد مى‏مُردم؟ شما هميشه مى‏گفتيد: «ما قوى‏ترين ارتش جهان هستيم و هيچ وقت شكست نمى‏خوريم؛
ولى حالا همه مى‏دانند كه ما، خيلى وقت است در جنگ شكست خورده‏ايم. ارتش بزرگ اسرائيل با آن همه تيپ‏هاى زرهى، اسكادران‏هاى هوايى و ناوچه‏هاى دريايى، در حال عقب نشينى است. آن هم با سرافكندگى و خجالت‏زدگى.
آقاى نخست وزير!
شما چه‏طور چيزى را كه سربازان عادى هم آن را مى‏دانستند، نفهميديد! جنگ ما در لبنان، نبرد «داود» و «جالوت» بود. لبنانى‏ها «داود» بودند و ما «جالوت». آنان مانند داود ما را شكست دادند؛ اما شما فقط مى‏گفتيد: «ما درزمان و مكان مناسب، به لبنان پاسخ خواهيم داد و انتقام خواهيم گرفت.»
آخر كدام انتقام؟ كدام پاسخ؟ ديگر از اين حرف‏ها خنده‏ام مى‏گيرد.دشمن، ما را تكه تكه كرد؛ ولى شما فقط به تأسيسات برق و پل‏ها حمله كرديد.به شهردارى بيروت حمله كرديد. يا باغ وحش بيروت را بمباران كرديد. آخر اين هم شد تلافى؟ افراد حزب اللّه مانند «ويِت كُنگ» ها، ما را خُرد كردند. اگر يادتان باشد در ويتنام 56 هزار سرباز آمريكايى كشته شدند و آخرش هم شكست خورده،فرار كردند. ما هم همين بلا بر سرمان آمد. دلم مى‏خواهد با صداى بلند فرياد بزنم و به شما و تمام نخست وزيران قبلى بگويم: اگر چند سال قبل، از جنوب لبنان عقب نشينى مى‏كرديد، حالا من و دوستانم كه در جنگ كشته شديم، يا در دانشگاه مشغول تحصيل بوديم، يا از جوانى مان لذت مى‏برديم... اما افسوس كه كار از كار گذشته؛ چرا كه من ديگر مُرده‏ام...»

دشمنان خطرناك اسرائيل
نگران كننده‏ترين دشمن اسرائيل، رزمنده‏ى حزب‏اللَّه كه زندگى سختى را براى نظاميان اسرائيلى در لبنان تدارك ديده، نيست؛ رزمنده‏ى حماس كه در يك اقدام انتحارى، مكان‏هاى عمومى را با بمب به هوا مى‏فرستد نيز ترسناك‏ترين دشمن اسرائيل نيست.
ارتش سوريه كه به علت بحران اقتصادى و قطع كمك‏هاى شوروى (سابق) وضع خوبى ندارد. روحانيون حاكم در تهران كه مى‏كوشند موشكى بسازند تا بتوانند تل‏آويو را مورد اصابت قرار دهند، نيز نگران كننده‏ترين دشمنان ارتش اسرائيل نيستند!
ژنرال «شائول مُوفاز» رئيس ستاد مشترك ارتش اسرائيل، طى گفتگويى با خبرنگاران نظامى مطبوعات اسرائيلى، ضمن اظهارات بالا، مادرانِ سربازان اسرائيلى را خطرناكترين دشمنان ارتش اسرائيل معرفى كرد. هر بار كه طى تمرينات نظامى، حادثه‏اى اتفاق مى‏افتاد يا يك عمليات نظامى نتايج شكست بارى را به همراه مى‏آورد، آن‏ها با رجوع به مطبوعات و دادگاه‏ها براى ارتش اسرائيل دردسر ساز مى‏شوند،
شدت گرفتن حملات مقاومت اسلامى باعث شد تا تحليل گران صهيونيستى نيز زبان به اعتراف بگشايند و از شكست طرح‏هاى «اسرائيل بزرگ» كه در برابر تعدادى از جوانان شيعه به زانو در آمد،سخن بگويند.
«لِوِى اسحاق» از روزنامه نگاران صهيونيست، مى‏گويد: «تجربه‏ى ما در لبنان شكست خورده و ما از نظر اخلاقى نيز آبرويمان رفته؛ چرا كه ارتش، كارهاى بسيار زشت و غير اخلاقى مرتكب شده است. وضع روحى سربازان نيز آن‏قدر خراب است كه مانند سربازان آمريكايى در ويتنام، خود را زخمى مى‏كنند تا حداقل براى مدتى هر چند كوتاه از جهنم لبنان دور شوند و به راستى اين وضع شرم آور است.»
«آلِكس ويشمَن» از روزنامه‏نگاران ديگر بين‏المللى صهيونيست، مى‏گويد: «به راستى جنگ ميان حزب‏اللَّه و ارتش اسرائيل، تبديل به جنگ ميان افرادى مجرب و آرمان‏گرا با سربازانى خسته و مأيوس، بى هدف و ترسو شده‏است.»
يكى از افسران ارشد رژيم صهيونيستى كه نخواسته نامش فاش شود، به روزنامه صهيونيستى «معاريف» گفته است: «ما در امتحان لبنان، روسياه شديم و شكست خورديم؛ چرا كه هميشه خواستيم با زور مشكلات را حل كنيم؛ ولى ورق برگشت و لبنانى‏ها در جنگ پيروز شدند. آنان روحيه‏ى نيروهاى ما را درهم شكستند و افسران يهودى كه چشم اميد به آنان دوخته بوديم، تبديل به افرادى خشك مغز و شكم گنده شدند كه فقط به فكر فرار هستند.»
روزنامه‏ى «واشِنگتن پُست» چاپ آمريكا نيز طى گزارشى از داخل اسرائيل نوشت:
«به عقيده‏ى مفسران نظامى، جنگ لبنان كه طولانى‏ترين و بحث‏انگيزترين جنگ تاريخ اسرائيل محسوب مى‏شود، تلفات سنگينى بر نيروهاى اسرائيلى وارد آورده كه به اين زودى‏ها از خاطرها محو نخواهد شد.»
«رابين رايت» نيز در كتاب خود، از قول يك افسر اسرائيلى نوشته‏است:
«دامنه‏ى جنگ، وسيع شده و بايد مواظب خودمان باشيم. اين استدلال كه ما با اين كارها فقط دشمنانمان را زياد مى‏كنيم، بى اعتبار شده است؛ ديگر كسى نمانده است كه دشمن ما نشده باشد.»
اين نظر را مى‏توان يكى از واقع بينانه‏ترين نگاه‏ها به ماجراى لبنان عنوان كرد.اسرائيل با حمله به لبنان در چنان باتلاقى وحشت آفرين فرو رفت كه براى نجات خود، آمريكا و فرانسه را نيز به كمك طلبيد و آنان نيز از درماندگى در اين باتلاق بى نصيب نماندند.
سران رژيم صهيونيستى به خصوص نظاميان و فرماندهان ارتش، به‏خوبى دريافتند كه جنگ با دشمنى كه غيرتمندانه براى دفاع از آرمان‏هايش مى‏جنگد، بسيار مشكل مى‏باشد. نبرد با دشمنى كه به راحتى نمى‏شود آن را ديد و حتى تكنولوژى پيشرفته‏ى نظامى دنيا در برابر آن ناكار آمد است، بسيار مرگ‏آفرين و خطرناك است؛ به حدى كه يكى از افسران ارتش اسرائيل در جايى گفته است: «چگونه مى‏توان آن‏هايى را كه مى‏خواهند شهيد شوند، از بين مردم تشخيص داد؟»

هراس دشمن
روزنامه‏ى «كاريِر» چاپ اتريش، سه شنبه 1362/9/29 ه.ش )20دسامبر 1983م) در خبرى درباره‏ى پخش برنامه‏اى از تلويزيون اين كشور پيرامون عمليات شهادت‏طلبانه عليه نيروهاى خارجى مداخله‏گر در بيروت، اين گونه موضع‏گيرى كرد و نوشت:
«آن‏ها خودشان را مثل بمب‏هاى جاندار، بر روى مخالفان سياسى‏شان مى‏اندازند، بدون اين‏كه به زندگى خودشان توجهى داشته باشند. اسلاف امروزه‏ى آنان، به خاطر ضربات ترور در خاور نزديك خيلى مشهور شده‏اند. فرقه‏ى مذهبى عجيب و متعصب كه اولين بار در قرن 17 پا به عرصه گذاشت و از قرار معلوم آن‏ها تحت تأثير حشيش هستند و به افتخار اللَّه آدم مى‏كشتند. آن‏ها معتقد بودند كه از اين طريق مستقيماً به بهشت مى‏روند.»
البته از كسانى كه هيچ آشنايى با فرهنگ اسلامى و اعتقادات مذهبى آنان ندارند، توقعى بيش از اين نمى‏رود؛ به خصوص اين‏كه با بغض و كينه نسبت به تشيّع نيز، سعى در اين داشته باشند كه شهادت‏طلبان را افرادى نشان بدهند كه تحت تأثير مواد مخدر و بدون هر گونه آگاهى و خواست عقلى دست به اين كار مى‏زنند.
رابين رايت نيز از قول يكى از كارمندان غربى كه سعى داشته در جريان امور ايران باشد، اين گونه مى‏نويسد:
«شيعيان واقعاً در دنياى ديگرى زندگى مى‏كنند. افكار آن‏ها براى غربى‏ها به كلى بيگانه و غير قابل درك است. فكر ما در اين محدوده قرار دارد كه مى‏گوييم آن‏ها بايد سر عقل بيايند و قبول كنند كه اين بى‏باكى‏ها به قيمت جانشان تمام مى‏شود و براى ما چه قدر مشكل است بفهميم كه اين درست همان چيزى است كه آن‏ها مى‏خواهند، و حاضرند زندگى‏شان را در قبال آن بدهند، و هر كس بايد به آن برسد: ورود به ملكوت آسمان.»

پوشاندن آمار تلفات
عمليات شهادت‏طلبانه در نزد سربازان و مزدوران اسرائيل، همواره به عنوان كابوسى وحشتناك محسوب مى‏شد. هراس از اين گونه حملات،چترى از ترس و وحشت بر يگان‏هاى اسرائيلى در مناطق اشغالى جنوب لبنان گسترانده بود.
ارتش اسرائيل نيز، براى مقابله با اين گونه حملات، تدابير بسيارى انديشيده و به كار گرفته بود؛ ولى با وجود آمادگى كامل نيروهاى اسرائيل، نيروهاى مقاومت اسلامى، در هر عمليات از روش و تاكتيك‏هاى جديد استفاده كرده و ضربات مرگبار خود را وارد آوردند.
رژيم صهيونيستى، براى پايين آمدن تلفات نيروهاى يهودى و صهيونيست، اقدام به مستقر نمودن نيروهاى مزدور ارتش لحد در مناطقى كه احتمال خطر بيش‏ترى داشت، نموده بود؛ همچنين يهوديان مهاجرى كه از ديگر كشورها به فلسطين اشغالى آمده و خانواده و بستگانى در آن‏جا نداشتند، همواره فرماندهان خوبى براى يگان‏ها و واحدهايى بودند كه هميشه در معرض خطر قرار داشتند.
اين مسئله، به مرور زمان باعث ايجاد اختلاف در ساختار ارتش مزدوران آنتوان لحد شد و فرار و پناهندگى هر از چند گاه آن‏ها به نيروهاى مقاومت اسلامى، مؤيد اين مسئله بود. آنان ديگر حاضر نبودند سپر بلاو پيشمرگ رژيم صهيونيستى در برابر هموطنان لبنانى خود باشند.
يكى از مهم‏ترين مسائل در عمليات شهادت‏طلبانه، آمار كشته‏ها و مجروحين است. با توجه به جمعيت كمِ اسرائيل و اين‏كه بيش‏تر آنان را نظاميان تشكيل مى‏دهند، ارائه‏ى آمار حقيقى هر حمله، ضربه سختى بر روحيه خانواده‏هاى ديگر سربازان وارد خواهد كرد؛ به همين منظور رژيم صهيونيستى براى جلوگيرى از اين ضربه روانى و روحى. دست به تدابيرى زده است: در هر عمليات كه عليه نيروهاى متجاوز صورت مى‏گرفت، اسرائيل آمار تلفات را بسيار پايين اعلام مى‏كرد؛ ولى در طى يك‏هفته بعد از تهاجم، در روزنامه‏هاى صهيونيستى اخبار مشكوكى به چشم مى‏خورد؛ به عنوان مثال: «كشته شدن چند سرباز و درجه دار اسرائيلى براثر تصادف و يا واژگون شدن خودرويشان در مناطقى دور از جبهه»، «كشته شدن چند سرباز در حين آموزش در پادگان آموزشى»، ولى اين ترفند، دوام چندانى نداشت و خيلى سريع منابع مقاومت با جمع‏آورى اين گونه اخبار از مطبوعات اسرائيل پس از هر عمليات، به آمار واقعى كشته‏ها و مجروحين پى مى‏بردند.
در بعضى مواقع نيز رسانه‏هاى گروهى اسرائيل بر خلاف آن‏چه منابع رسمى و نظامى اعلام مى‏كردند، به انحاء مختلف و ناخواسته پرده از آمار واقعى بر مى‏داشتند.
گاهى كه اسرائيل تلفات را خيلى پايين و گاه غير قابل باور، مثلاً يك يا دو مجروح اعلام مى‏كرد، گزارش خبرنگاران خارجى و شاهدان عينى از محل حادثه كه حكايت از حضور چندين فروند هلى كوپتر امدادى و چند دستگاه آمبولانس براى انتقال مجروحين داشت، تلفات بالا و شدت وخامت حال مجروحين را بر ملا مى‏ساخت.
يكى ديگر از مواردى كه طرح‏هاى اسرائيل را نقش بر آب كرد، فيلم‏بردارى از عمليات استشهادى بود كه برجسته‏ترين آن‏ها عمليات شهيد صلاح غندور در «بنتِ جُبَيل» ارديبهشت سال 1374ه.ش(مه1995م) بود. بلافاصله پس از انفجار بيش از 350 كيلوگرم مواد منفجره در خودرويى كه توسط شهيد صلاح، هدايت مى‏شد، اسرائيل براى مقابله با هر گونه انعكاس اخبار، اعلام كرد: «يك ماشين بمب‏گذارى شده در فاصله‏اى زياد از مركز 17 و كاروان نيروهاى اسرائيلى منفجر شده است و فقط تعدادى مجروح در برداشته است.» ولى هنگامى كه فيلم مستند اين عمليات از لحظه‏ى وداع شهيد صلاح غندور، قرائت وصيت نامه، تا حمله به كاروان اسرائيلى و انفجار خودرو، از تلويزيون «المِنار» لبنان پخش شد، كانال دوم تلويزيون اسرائيل به‏ناچار تصاويرى مربوط به ساعاتى پس از انفجار را نشان داد. نوع انهدام كاميون‏هاى نظامى و همچنين محل انفجار، به‏خوبى نشان مى‏داد كه ماشين حامل بمب در قلب كاروان منفجر شده و تلفات بالايى در برداشته است.
همان شد كه از آن پس نيروهاى نظامى اسرائيل در برابر هر حمله‏اى، بيش‏تر به دنبال فيلم‏بردارى مى‏گشتند كه از آن عمليات گزارش مستند تهيه مى‏كند و ساعاتى بعد از تلويزيون پخش مى‏شود. دوربين مقاومت اسلامى، براى نيروهاى اسرائيل سنگين‏ترين و خطرناك‏ترين سلاح محسوب مى‏شد كه همواره تبليغات دروغين آنان را رسوا مى‏كرد.
درست در زمانى كه شيعيان مقاوم لبنان، سر افراز و افتخارآميز، پيكر مطهر شهدايشان را كه در حمله عليه اشغال‏گران به شهادت رسيده‏اند،بر دست‏ها بلند كرده و تشييع مى‏كنند، دستگاه تبليغاتى رژيم غاصب اسرائيل، سعى در مخفى نگاه داشتن آمار كشتگان و پنهان‏سازى آنان دارد. تنها در صورتى كه خانواده‏ى سربازِ كشته شده، در فلسطين اشغالى باشند، اسم او جزو كشته شدگان ثبت خواهد شد؛ در غير اين صورت اسامى مزدوران به خصوص اگر يهودى باشند هرگز در ليست مقتولين درج نخواهد شد. به تازگى صهيونيست‏ها در اعترافات خود گفته‏اند: «سربازانى كه در لبنان دفن مى‏شوند، غالباً كسانى هستند كه به راحتى مى‏شود از اعلام خبر مرگ آنان چشم پوشى كرد». به هر حال اين رژيم، درصدد است تا راهى جديد براى مخفى نگاه داشتن آمار تلفات خود بيابد.
مجله‏ى يهودى «لارشِل» چاپ فرانسه، در يكى از مقالات خود درباره‏ى پنهان نگه داشتن آمار تلفات اسرائيل، نوشت:
«هر بار، در عمليات مقاومت لبنان، ده‏ها تن از سربازان اسرائيلى و وابستگانشان (مزدوران آنتوان لحد) در جنوب لبنان كشته و زخمى مى‏شوند؛ ولى هيچ منبع رسمى وابسته به ارتش اسرائيل اشاره‏اى به اسامى قربانيان يا تعداد آنان نمى‏كند... شايد بتوان گفت عمليات‏هاى نظامى اى كه بر ضد ارتش اسرائيل در لبنان انجام مى‏شود، تنها عملياتى در جهان است كه سعى مى‏شود طى آن، خسارات و تلفات واقعى ارتش اسرائيل در مقابل افكار عمومى جهان بازگو نگردد.
از زمان نخست وزير اسبق اسرائيل، مناخام بگين كه فرمانده‏ى بزرگ‏ترين عمليات‏هاى اسرائيل بر ضد لبنان بود، مقامات اسرائيلى آمار تلفات انسانى نظاميان و غير نظاميان صهيونيست را اعلام نكرده‏اند؛ تنها آمارها وبيانيه‏هايى دروغين صادر مى‏شود تا افكار عمومى يهوديان تحريك نگردد.»

شكست طرح‏ هاى اسرائيل
برخى از فرماندهان اسرائيل، از جمله ژنرال «دِرورى»، پيشنهاد عقب‏نشينى يك جانبه به جنوب لبنان را براى كاهش تلفات ارتش اسرائيل مطرح كردند كه از سوى دولت رد شد. بگين، شارون وايتان تصميم گرفتند و ترجيح دادند كه در جا مانده و بكوشند تا آن‏جا كه ممكن است، از مرداب لبنان امتيازهاى سياسى و نظامى به دست آورند.
سرانجام فشارهاى نظامى مقاومت اسلامى بر ارتش اسرائيل كارساز شد. سلسله حملات مقاومت اسلامى در سال‏هاى 1362/6/3ه.ش) 841983 م) باعث گرديد تا آمار تلفات در ميان نظاميان اسرائيلى، به‏طور چشم‏گيرى بالا برود و اين نكته‏اى است كه افكار عمومى اسرائيل نسبت به آن حساسيت شديدى داشت و دولتمردان اين كشور را تحت فشار خردكننده‏اى قرار مى‏داد.
«آرييل شارون» طراح حمله‏ى نظامى اسرائيل به لبنان در سال 1361ه.ش )1982م)،در مصاحبه‏اى با روزنامه صهيونيستى «يديعوت‏آهارونوت» گفت: «اسرائيل براى اولين بار در تاريخش اقدام به عقب كشيدن ارتش خود نمود؛ به گونه‏اى كه دوست و دشمن، آن را عقب‏نشينى بدون قيد و شرط تفسير مى‏كنند.»
«آبا اَبان» وزير خارجه اسبق اسرائيل نيز سياست اين كشور را در لبنان مورد انتقاد شديد قرار داده و گفت:
«اختلاف بين آن‏چه كه براى جنگ لبنان برنامه ريزى شده بود و آن‏چه كه به‏دست آمده، آن‏قدر زياد است كه اين جنگ از نظر ميزان اشتباهات محاسبات سياسى و نظامى، مى‏توانست جايزه اول را به دست آورَد.»
كابينه‏ى اسرائيل در 1363/10/25 ه.ش )15 ژانويه 1985 م) تصميم به عقب نشينى از لبنان گرفت. قرار بود عقب‏نشينى در دى ماه 1363ه.ش (ژانويه 1985م) شروع و در شهريور 1364ه.ش (سپتامبر 1985 م)پايان يابد. لحظه‏ى تاريخى فرا رسيده بود. در طول تاريخ 37 ساله كشور اسرائيل، اين اولين بارى بود كه يك دولت يهودى، تحت فشار يك نيروى مقاومت عربى، داوطلبانه تن به عقب نشينى داده بود و اين بزرگترين شكست براى رژيم صهيونيستى بود؛ چرا كه هيچ گونه تضمينى در قبال حضور 30 هزار نيروى سورى و 8 هزار رزمنده‏ى فلسطينى در لبنان، به دست نياورده بود؛ حتى ارتش ضعيف لبنان كه تحت سلطه فالانژيست‏هاى مسيحى بود، در مورد عمليات گشت و مراقبتى كه امنيت شمال فلسطين را تأمين كند، به اسرائيل قولى نداد. بعضى از مفسرين اظهار نظر كردند كه: «اسرائيل به عنوان چهارمين قدرت نظامى جهان، دراولين مسئله‏ى خود شكست خورده و جنوب لبنان، براى آن به صورت يك ويتنام در آمده است.»
روز شنبه 1363/11/27 ه.ش )16 فوريه 1985م)، روز سرد و مرطوبى در لبنان بود. در ساعت 6 تا 7 صبح، افسران تحت فرماندهى ژنرال «موشِه‏لِوى»، سه مكالمه تلفنى با سفير آمريكا در لبنان،سَرفرماندهى نيروهاى سازمان ملل در اسرائيل و دولت لبنان، انجام دادند. پيام كوتاه بود: «اسرائيل به سرعت و دو روز قبل از قرار، اولين مرحله‏ى عقب نشينى سه مرحله‏اى خود را از لبنان آغاز مى‏كند.»
اسرائيلى‏ها، بعدها مدعى شدند كه از طريق جاسوسان خود، آگاه شده بودند كه شيعيان در نظر داشتند تا به نيروهاى در حال عقب‏نشينى حمله كنند و از اين موضوع چنان عصبى بودند كه مجبور شدند درست در روزى كه طبق قوانين «تلمود» كتاب مذهبى يهود، مسافرت ممنوع است، مگر آن‏كه خطر جانى در بين باشد، پايگاه خود را در صيدا ترك كنند. اسرائيل با دست زدن به اين اقدام عجولانه كه حاكى از هراس و وحشتش از حملات مقاومت اسلامى بود، اميدوار بود كه قسمتى از مشكلاتش را حل كند. تا ساعت 8، تمام واحدهاى مستقر در محدوده‏ى 500 كيلومترى، فرمان حركت و عقب نشينى را دريافت كرده بودند.
راديو ارتش اسرائيل، در آن روز برنامه‏ى خود را با شادى آشكارى شروع كرد و گفت: «صبح بخير... صبح بسيار خوبى است... ما به خانه بر مى‏گرديم...»
آخرين واحد نظامى كه صيدا را ترك كرد، متشكل بود از 38 تانك و نفر بر زرهى، 300 سرباز و 2 سگ! در ساعت 3 بعد از ظهر، نيروها از خط دفاعى جديد اسرائيل در جنوب لبنان، رد شده بودند. اسرائيلى‏ها به همان سرعتى كه 32 ماه قبل به آن منطقه حمله كرده بودند، به همان سرعت هم عقب نشستند.
رابين رايت درباره‏ى اين عقب نشينى مى‏نويسد:
«عقب نشينى اسرائيل در بهمن 1363ه.ش(فوريه 1985 م) از لبنان،يك نقطه‏ى پايان غير منتظره براى عمليات «صلح براى الجليل» بود. اسرائيل از لبنان عقب رانده شده بود؛ آن هم به وسيله‏ى شجاع‏ترين و سرسخت‏ترين دشمنى كه تا آن روز با آن برخورد كرده بود. ژنرال «اورى اُوِر» فرمانده‏ى اسرائيلى اين عمليات، سعى داشت به دروغ وانمود كند كه اسرائيل خود تصميم به عقب‏نشينى گرفته است. او مى‏گفت: «مسخره است... اين‏جا كه براى امنيت اسرائيل ارزشى ندارد. اگر ارزشى مى‏داشت، ما هيچ وقت از آن بيرون نمى‏رفتيم. چرا ما سربازمان و پولمان را قربانى كنيم كه در اين‏جا بمانيم؟ اين سرزمين مال ما نيست.»
فرمانده يك واحد ويژه به نام «بريگاد گولانى» نيز كه بعد از همه صيدا را ترك مى‏كرد، گفت: «مهم اين است كه ما نه مرعوب و شكست خورده، بلكه سربلند و با افتخار بيرون مى‏رويم. ما به اين دليل بيرون مى‏رويم كه حكومت ما تصميم به عقب نشينى گرفته است.» قرائن و شواهد ديگر در داخل اسرائيل،واقعيت را بهتر نشان مى‏داد.
در همان زمان عقب نشينى، بيش از 140 سرباز اسرائيلى، به اين دليل كه حاضر نشده بودند در لبنان خدمت كنند، زندانى شده بودند. تعدادى عجيب و باور نكردنى براى كشورى كه وطن‏پرستى، بى‏اندازه برايش مهم است.
«... يكى از پيامدهاى حوادث لبنان اين بود كه همه، اسرائيل را به عنوان بازنده‏ى بزرگ شناختند و سوابق اين كشور در كسب پيروزى‏هاى چشم‏گير نظامى پس از پرداخت بهاى سنگين و تحمل شكست فاحش در لبنان چنان لطمه خورد كه حتى مردم اسرائيل را به خاطر ايمان زائدالوصفى كه به قدرت ارتش خود داشتند، به سَرخوردگى دچار ساخت.»
سرانجام اسرائيل تسليم مقاومت اسلامى شد و براى اولين بار در تاريخ تجاوزاتش، تن به عقب نشينى از مواضع اشغال شده داد. اين عقب‏نشينى، اولين مرحله از شكستى بود كه طى هفده سال آينده، در اثر ضربات سخت‏تر مقاومت اسلامى باعث شد تا رژيم صهيونيستى ذليلانه تن به عقب‏نشينى كامل از خاك لبنان دهد.
«شيمون پِرِز» نخست وزير اسرائيل، هنگام اولين مرحله‏ى عقب‏نشينى، در حالى كه اشتباهات اسرائيل در لبنان را جبران ناپذير تلقى‏مى‏كرد، گفت: «اين اشتباهِ مرتكب شده، براى هميشه يك اشتباه باقى خواهد ماند.»
ولى اسرائيل هفده سال ديگر بر اين اشتباه پافشارى كرد و مجبور شد بهاى سنگين آن را با فرار پرداخت كند. فرارى كه جوشش مجدد انتفاضه‏ى اسلامى در مسجد الاقصاى فلسطين اشغالى را به‏دنبال داشت و افسانه‏ى پوشالىِ شكست ناپذيرى اسرائيل را رسوا كرد.
«يِهو شفاط مِركابى» محقق معروف صهيونيست، درباره‏ى اين اشتباه بزرگ مى‏نويسد:
«جنگ اعراب و اسرائيل از سال 1327 تا 1352ه.ش )1948 تا 1973م)، به نفع ما بود و هر چه كه خواستيم، به دست آورديم؛ اما جنگ 1361ه.ش)1982م) به ضرر ما تمام شد و فقط روح شهادت و مقاومت را در نسل جوان لبنان پديد آورد و انتفاضه‏ى 1366ه.ش )1987م) مردم فلسطين را در پى‏داشت. سربازان ما هم كه دائم در حال فرار از خدمت هستند و خروج از باتلاق جنوب لبنان، وردِ زبانشان شده است.
«اسحاق رابين» وزير دفاع اسرائيل نيز هنگام اولين مراحل عقب‏نشينى در سال 1363ه.ش )1985 م) از جنوب لبنان، گفت: اگر اين خيال باطل وجود داشت كه يك جنگ در لبنان مى‏تواند به تروريسم در اين كشور پايان دهد، اكنون واهى بودن اين خيال ثابت شده است.ما ديگر خيالات واهىِ پليس لبنان بودن را نداريم، و روزهاى دردناكى در انتظار ماست. ما اميدواريم، ولى نمى‏توانيم خود را مطمئن كنيم كه وقتى از لبنان خارج شديم، حجم تحركات شيعيان كاهش يابد. ما خيال نمى‏كنيم كه اين حملات ريشه‏كن شود؛ بلكه ادامه خواهد داشت. هيچ راه روشنى براى مقابله با شيعيان وجود ندارد. آن‏ها متعصب‏ترين دشمنانى هستند كه اسرائيل تاكنون با آن روبه‏رو بوده است. جنگ در لبنان، «جنّ» شيعه را از شيشه بيرون آورده است.»
اين اعترافات، چيزى نيست جز ثمرات عمليات شهادت‏طلبانه؛ چرا كه تا آن زمان، اسرائيل چنين ضربات سخت و مرگبارى از دشمنان خود كه برجسته ترينشان فلسطينى‏ها بودند نخورده بود و اصلاً انتظار چنين مقاومتى را نداشت.
«ساموئل كاتز» در كتاب «جاسوسانِ خط آتش»، درباره‏ى قدرت و توان مقاومت اسلامى در برابر دستگاه عريض و طويل اطلاعاتى اسرائيل، مى‏نويسد:
«براى اطلاعات نظامى ارتش اسرائيل، «جنگ شيعه» پديده‏ى قبلاً تجربه نشده‏اى بود. شيوه‏هاى مدرن و برتر فنى كه واحد اطلاعات نظامى و ساير سازمان‏هاى اطلاعاتى عليه فلسطينى‏ها و سورى‏ها در جريان عمليات «صلح براى الجليل» به كار برده بودند، در مورد تيراندازان و بمب‏گذاران شَبَح وار شيعه، ناكارا از كار در مى‏آمد. هسته‏هاى خيلى سرّىِ آنها، مخفى كاريشان و ارتباطات رمزى آنها، كار كشته‏ترين سازمان‏هاى اطلاعاتى را نيز به حسرت وا مى‏داشت. اين سازمانى بود كه نمى‏شد آن را از طريق ابزار آلات از بين برد.
حزب‏اللَّه را بايد از طريق منابع اطلاعاتى - انسانى نابود مى‏ساختند. بايد به هسته‏هاى آنها، ملاقاتهايشان در مساجد، شبكه‏ى ارتباطى و از جمله ارتباط خارجشان، نفوذ مى‏شد.متأسفانه از نظر واحد اطلاعات نظامى، حزب‏اللَّه، موجودى يك پارچه نبود كه بتوان به آسانى در آن نفوذ كرد.
به گفته‏ى يكى از متخصصين اطلاعاتى اسرائيل در گروه‏هاى تروريست، دسته‏هاى شيعه بر مبناى مذهب و يا ارتباط خانوادگى شكل گرفته‏اند. افراد، هنگام تولد به عنوان عضو كامل گروه پا به دنيا مى‏گذارند و حتى كاراترين سرويس‏هاى اطلاعاتى نمى‏توانند اين حقيقت را به خاطر اهداف خودشان، منكر شوند.»
جورج بال، درباره‏ى شكست مفتضحانه طرح‏هاى اسرائيل در لبنان، مى‏نويسد:
«در اواسط سال 1362ه.ش)1983م) بر دولت اسرائيل و نه آمريكا معلوم شد كه برنامه‏ى لبنان به بن بست رسيده و ديگر هيچ اميدى به موفقيت طرح‏هاى از قبل آماده شده، نمى‏توان داشت. با توجه به اين برداشت بود كه اسرائيل بهتر ديد از بيروت دست بكشد و نيروى خود را تنها صرف اشغال جنوب لبنان كند، تا از اين طريق آن‏چه را كه نتوانسته با زور در بيروت كسب كند، با ادامه‏ى اشغال جنوب لبنان به دست آورد. اقدام اسرائيل در عقب‏نشينى از بيروت، نمودِ بارزى از فرصت‏طلبى و نجات به موقع از مهلكه به حساب مى‏آمد و چه به جا بود اگر آمريكا هم به اين مسئله توجه مى‏كرد و تا دير نشده خود را از دخالت در ماجراى لبنان كنار مى‏كشيد؛ ولى آمريكا به جاى دورانديشى و رعايت احتياط، بدون آن‏كه واقعاً بداند چه هدفى را دنبال مى‏كند، خود را در دامى گرفتار كرد كه ريشه‏هايش از زياده‏طلبى‏هاى حكومت تنيده شده بود و در نهايت نيز به ارتكاب خطاهايى انجاميد كه شبيه ويتنام، به قربانگاه مى‏كشاندش.»

تلفات اسرائيل
مقامات اسرائيلى، تلفات ارتش خود را ناشى از حمله به لبنان، تا 1363/3/11 ه.ش )1 ژوئن 1984 م) 586 نفر اعلام كردند. به نوشته‏ى مجله‏ى «تايم»، آن طور كه يكى از افسران اسرائيلى مى‏گفت: «وضع به‏صورتى در آمده بود كه مردم در لبنان، به هر كس كه قيافه‏اش شبيه اسرائيلى‏ها باشد، تيراندازى مى‏كردند.»
در طى سال‏هاى بعد، حضور اشغال‏گرانه‏ى اسرائيل در جنوب لبنان، باعث وارد آمدن تلفات بسيارى بر ارتش متجاوز حتى در حد ژنرال و فرماندهان رده بالا شد كه در مقايسه با تلفات ارتش رژيم صهيونيستى در نبرد با چندين كشور عربى، حجمى بسيار بالا را در بر مى‏گيرد و نشان از شكست طرح‏هاى «اسرائيلِ بزرگ» دارد. سرانجام به دلايلى متعدد، از جمله وارد آمدن تلفات بسيار، اسرائيل به عقب‏نشينى از مناطقى كه 20 سال در اشغال داشت، تن داد و با وجود برنامه‏ريزى‏هاى بسيار درباره‏ى عقب‏نشينى سازماندهى شده، ناغافل و طى 48 ساعت، در خرداد 1379ه.ش (ژوئن 2000م) مواضع خود را ترك كرد و از خاك لبنان گريخت. اين فرار به حدى سريع بود كه مقدار زيادى مهمات و تجهيزات از نيروهاى اسرائيلى و مزدورانش بر جاى ماند

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved