مشق شب

کارگردان :عباس کیارستمی

بگذارید یك نفر هم حرف هایی مخالف با عادت های همگانی بزند، اگرچه به اعتقاد من هنوز هم رسانه ها متعلق به مردم نیست. من فیلم « مشق شب » را این گونه توصیف می كنم: ده ها مصاحبه كشدار، تعدادی شات های معمولی تلویزیونی از مراسم صبحگاه بچه های مدرسه، به علاوه پشتوانه ای از یك شهرت كاذب كه می تواند در یك جامعه بیمار سینمایی، یك فیلم معمولی تلویزیونی را به « مشق شب » تبدیل كند. حرف آخر را همین اول بزنیم: تا هنگامی كه « بت پرستی » در میان ما رواج داشته باشد، « آدم ها » بزرگ می شوند نه « حقیقت » و آنگاه رفته رفته « حرف ها و افعال آن آدم های بت شده » جای « حق » را می گیرد و قضایای استدلالی بدین صورت در می آیند: « فلانی اینچنین گفته است و چون فلانی چنین گفته، پس حق همین است.» البته بنده انكار نمی كنم كه باید در برابر آدم هایی كه به حقیقت رسیده اند همین گونه عمل كرد، اما ما كجا و حقیقت كجا!

پیش از دیدن فیلم، سخت در انتظار بودم كه ببینم این اثر جدید سینمایی كه توسط آقای كیارستمی ابداع شده چطور چیزی است و البته با اینكه شستم تا حدی خبر دار بود كه نباید به حرف و حدیث های جنابان منتقدان و سینمایی نویس ها كاملاً اعتماد كرد، اما باز هم هرگز امكان نداشت كه بتوانم فاصله میان توهم محض با واقعیت را حدس بزنم... و اما بعد از دیدن فیلم... بعد از دیدن فیلم انتظارم مبدل به یك سؤال بزرگ شد: چه امری میان این آقایان نقدنویس با ماهیت فیلم « مشق شب » حائل شده كه آنها نتوانسته اند واقعیت را پیدا كنند: شهرت آقای كیارستمی؟ برخی فیلم های نسبتاً خوبی كه پیش از این از ایشان دیده اند؟ اختصاص دادن یك بخش از جشنواره هشتم به مروری بر فیلم های ایشان؟ عدم شناخت سینما؟ وجود این واقعیت كه منتقدان ماعموماً تجربه عملی كارسینمایی و تلویزیونی ندارند؟ هیاهوی بسیار برای هیچ؟ فقدان سلامت كافی در فضای سینمایی كشور؟ رعب و شیفتگی و فریفتگی در برابر روشنفكران؟... نمی دانم.

« مشق شب » یك فیلم معمولی تلویزیونی است و در همین تلویزیون خودمان فیلم هایی به مراتب قوی تر از این ساخته و پخش می شود، چه از لحاظ تكنیك و چه از لحاظ مضمون. منتها آنچه كه كار آقای كیارستمی را ازدیگران تمایز می بخشد ذكاوت روشنفكرانه ایشان در انتخاب مضامین است و اینكه ایشان هر موقع كه اراده بفرمایند همه امكانات فیلمسازی كانون پرورش فكری در اختیارشان قرار می گیرد. آن « ذكاوت » را هم كه عرض كردم، نوعاً همه خبرنگاران موفق شبكه های تلویزیونی در خارج از كشور دارا هستند و اگر رو دربایستی ها را كنار بگذاریم، باید همه یا به این نتیجه واقع بینانه برسیم كه فیلم هایی چون « مشق شب »، « كلوز آپ‌‌ » و غیر آن، یك ژانر جدید سینمایی نیست و خصوصیتی كه اعجاب منتقدان را برانگیخته این است كه آقای كیارستمی كارهایی را كه باید در تلویزیون انجام شود در سینما انجام می دهند... قبلاً نوشته ام كه بنده آدم مبادی آدابی نیسبم و حتی حرف هایی كه پرستیژ رو شنفكری را درهم می ریزد بر زبان می آورم.

فیلمم « مشق شب » از لحاظ مستند بودن هم ارزشی ندارد، برای اینكه اصلاً واقعی نیست؛ یك « تحقیق مصور » باید نسبت به واقعیت « بی طرف » باشد و یك تنه به قاضی نرود. در تمام طول فیلم حتی یك مصاحبه با « معلم » ها انجام نگرفته و كار با روش های معقول كارشناسی در امر پژوهش انجام نمی شود. در برابر همه استدلال هایی كه در فیلم عنوان می شود، مربیان و صاحب نظران دیگری هم هستند كه حرف هایی دارند بسیار مستدل و مستند به آمار، خلاف نظرهای آقای كیارستمی؛ اما كسی نظر آنها را نمی پرسد، چرا كه قرار است همه آنها كه در فیلم عنوان می شوند عواملی مؤید دیدگاه ایشان درباره تعلیم و تربیت باشند. یك برخورد غیر مغرضانه ایجاب می كند كه حداقل حرف های این كارشناسان نیز در میان مجموعه این همه مصاحبه های خسته كننده و كشدار گنجانده شود و باز اگر كسی كارش ساختن فیلم های مستند باشد می داند كه آقای كیارستمی چه بلایی بر سر بچه ها آورده با از آنها بازی گرفته است. باید وقایع پشت صحنه این فیلم كاملاً مورد بررسی قرار گیرد و همه آنچه كه آقای كیارستمی در هنگام مونتاژ به دور ریخته است بازبینی شود. شرایط خاصی كه از لحاظ روانی برای بچه ها ایجاد شده در خود فیلم نیز مشخص است: زیر آن نورها، جلوی یك دوربین ناآشنا و در فضایی كه بیش تر به اتاق باز جویی شباهت دارد و در برابر آقایی كه یك عینك دودی به چشم زده و به او اجازه داده اند تا وارد سیرتا پیاز زندگی خصوصی و خانوادگی مردم بشود و ساعت ها بچه ها را بازجویی كند، آن هم با آن لحن بدون عاطفه و نسبتاً تحكم آمیز.

بچه ها معمولاً در دنیای اوهام و تخیلات كودكانه خویش زندگی می كنند و اشاعه فیلم های كارتون نیز این خصوصیت را تعمیم بخشیده و به مراتب تشدید كرده است. از نظر آقای كیارستمی وقت بچه ها در خانه فقط باید صرف تماشای كارتون و برنامه های كودكان بشود و هر امر دیگری كه با این ضرورت(!) منافات داشته باشد باید از زندگی بچه ها حذف شوند و خوب، خیلی ها هم با این نظر اشراف منشانه آقای كیارستمی موافقند و فیلم هم برای آنها ساخته شده است؛ اما این همه حقیقت نیست. در خود غرب هم بسیارند كارشناسانی كه با این عقیده مخالفند، منتها در آن وانفسا حرفشان به جایی نمیرسد. شما کتاب های ایوان ایلیچ را بخوانید. من با اعتقادات ایوان ایلیچ كاری ندارم و اینكه گفتم من باب تذكر بود. می خواستم بگویم كه بچه ها در دنیای او هام و تخیلات خویش زندگی می كنند و برای آنكه شما صدق این سخن را امتحان كنید از فرزندان از فرزندان خودتان شروع بفرمایید . کسی از دوستان را وادارید تا در غیاب شما فرزندانتان بازجویی(!) كند و سیر تا پیاز زندگی داخلی شما را بپرسد و ماوقع را به شما گزارش دهد. آنگاه خواهید دید كه بچه ها در چه عالمی زندگی می كنند. در آن شرایطی كه آقای كیارستمی برای بچه ها ایجاد كرده بود، حرف های بچه ها هیچ ارزشی ندارد و راهبر به واقعیت نیست. گذشته از آنكه از حرف های بچه ها در فیلم « مشق شب » اصلاً آنچه كه ایشان درباره مشق شب بچه ها می خواستند بگویند استنباط نمي شد؛ آماج حملات، چیز دیگری بود كه بعداً خواهم گفت. اگر می خواهید از میان حرف های بچه ها به حقیقت راهی پیدا كنید باید در یك شرایط سالم و كاملاً عاطفی، شبیه به آنچه در روان درمانی از طریق ملالمه انجام می شود، با بچه ها به گفت و گو نشست، آن هم توسط یك زن با روحیه ای كاملاً مادرانه، نه مردی مثل كیارستمی با آن عینك دودی یا فتوكرومیك.مسئله دیگر، كه شاید از همه آنچه گفتیم مهم تر باشد، نگاه فیلمساز است به موضوع كار خویش و در اینجا میان فیلم مستند با داستانی تفاوتی نیست. نگاه فیلم « مشق شب »، نگاه یك آدم مرفه با فرهنگ و تربیت اروپایی است، اما آنچه زیر ذره بین رفته، زندگی مردمی است به شدت فقیر و درگیر با مشكلاتی كه معمول زندگی فقراست با فرهنگی كاملاً متفاوت. اینجا فقط مشق شب نیست كه مورد سؤال واقع می شود بلكه آماج حمله، همه مسائل فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی است، منتها از نگاه یك آدم مرفه اشراف منش با تربیت و فرهنگ اروپایی.

بنده و بسیاری دیگر از كسانی كه این فیلم را دیده اند و با من درباره آن سخن گفته اند، نه تنها از میان مصاحبه ها به نتایجی كه آقای كیارستمی می خواست نمی رسیدیم بلكه مرتباً عذاب می كشیدیم كه چرا فیلم درد این محرومان را نمی فهمد و چرا آقای كیارستمی این همه با فضای زندگی اجتماعی این بچه ها غریبه است و فقط دنبال سؤالات خودش را می گیرد و به هر ضرب و زوری هست و می خواهد معیارهای زندگی اشراف منشی را بر زندگی فقیرانه این بچه ها بار كند... وخوب، معلوم است كه با توچه به این قرائن همه مسائل خیلی كه واقعی باشد، با توجه به قرائن و شواهد مختلف و در میان مجموعه پلان های گوناگون، معانی متفاوتی پیدا می كند. یك صحنه گریه دار را می توان در میان مجموعه ای ازنماها طوری قرار داد كه كاملاً خنده آور شود. آنچه به همه نماهای فیلم معنا می بخشد نگاه فیلمساز است و هرحرفی كه همه وقایع را در جهت رسیدن به خود معنا می كند؛ چه در هنگام فیلم برداری و چه در موقع مونتاژ. فیلمساز دائماً در حال انتخاب است ـ چه در فیلم داستانی و چه در فیلم مستند ـ و حرف  او رفته رفته از میان همین انتخاب های پی در پی بیان می شود. انتخاب سرنوشت ساز دیگری نیز در همگام مونتاژ انججام می گیرد، كه فیلم را به « پایان » می رساند.

فیلم با همین « نگاه » آغاز می شود، مصاحبه های انتقادی پشت سر هم ادامه پیدا می كند و فضاهای فیلم آمادگی لازم را می یابد تا هر صحنه ای كه مطرح شود و به یك ضد ارزش مبدل گردد. آنگاه آقای ناظم یا مدیر می آید و میگوید ( نقل به مضمون ): « بچه ها ! در ایام فاطمیه قرار داریم و به همین مناسبت من نوحه ای می خوانم و شما سینه بزنید. » و بعد با صدای بدی شروع به خواندن می كند و بچه ها سینه می زنند و درعین حال با یكدیگر شوخی می كنند... و همه مشمئز می شوند، چرا كه عقل آدم معمولاً خوب و بد را از اعتباراتی مناسب با شرایط و مقتضیات می گیرد و وقتی شما قرائن و شواهد رابه گونه ای فراهم گردید كه هر چه مطرح شود مورد انتقاد قرار گیرد، معلوم است كه چه اتفاقی درون تماشاگر روی خواهد داد. در اینجا دیگر جای این سؤال باقی نمی ماند كه چه بد است، و آنچه مورد سرزنش واقع می شود القائات اعتقادی دینی در سیستم آموزشی كشور است. حرفی نیست؛ نظام كشور و دست اندركاران وزارت آموزش و پرورش باید پذیرای انتقاد ها باشند و كسی نباید جلوی انتقاد بگیرد، به شرطی كه غرض ورزی در میان نباشد و اغراض دیگر در لفافه دموكراسی پیچانده نشود

در بحبوحه مصاحبه هایی كه بعضاً آن همه در زندگی خصوصی و خانوادگی مردم ریز می شود كه عرق شرم بر تن آدم می نشیند، ناگهان سر و كله دو نفر آقای « دزنفكته » و مبادی آداب و شسته رفته و تمیز و ادكلن زده و نسبتاً خوش صحبت پیدا می شود كه شروع به موعظه می كنند و قصدشان این است كه ما را متوجه پیشرفت های تكنیكی قرن بیست و یكم بفرمایند: حذف مشق شب و استفاده از كامپیوتر در امر آموزش و یك مشت مشهورات كلیشه ای به سبك « اطلاعات جوانان » و « زن روز » و هفته نامه « بشیر »، فارغ و منفك از همه مسائلی كه كشوری انقلابی چون ما و سایر كشورهای استعمارزده در آن قرار دارند؛ یك شعار ظاهراً غیر سیاسی كه بلافاصله سیاسی می شود، چرا كه بعد از مصاحبه آن آقایان ضد عفونی شده، در پلان بعد بچه ها را می بینیم كه دارند شعار می دهند: « اسلام پیروز است، شرق و غرب نابود است.»... و مجموعه قرائن و شواهد در فضای عمومی فیلم به گونه ای فراهم شده كه این طرفی ها را مشمئز میكند و آن طرفی ها را به این حالت تردید آمیخته با استهزا می رساند كه: « اینها انفورماتیك است، اما اینها هنوز به شعارهای كهنه خودشان چسبیده اند... » و البته معلوم نیست كه این آدم های تحصیل كرده مبادی آداب و مقلد غرب، چطور است كه فرزندان خود را به همان مدرسه ای فرستاده اند كه دانش آموزان آن وابسته به فقیرترین اقشار جامه ما هستند؛ مگر مدرسه « شهید معصومی » در كجاست؟

نگاهی اینچنین به فضای آموزشی كشور ما كاملاً غیر منصفانه است. نمی خواهیم وزارت آموزش و پرورش را كاملاً از همه عیوب تنزیه كنیم، اما یك « مستند پژوهشی » باید مجموعه نگر باشد و همه چیز را با هم ببیند.، نه آنكه در برابر همه فجایعی كه درغرب اتفاق می افتد سكوت كند و مداح بی جیره و مواجب مرداب متعفنی شودكه بوی تعفن آن همه عالم را برداشته است، حال میزان خودكشی دانش آموزان در ایران از همه عالم كم تر است، در ایران هیچ نمونه ای دال بر اعمال فشارهای جنسی و تجاوز به عنف از جانب مربیان و معلمان بر دانش آموزان ندارید، اما در غرب، همه روزنامه ها هر روز پر از اخبار شرم آوری در این باره است. حتی میزان اعمال تنبیه از جانب مربیان در اروپا و آمریكا بیش بر از ایران است، چه برسد به جنایاتی كه از اختلالات روانی الكلیسم در میان معلمان و اولیای دانش آموزان منشأ می گیرد كه شما در ایران در طول سال ها حتی یك نمونه از آن را سراغ ندارید. فضای تعلیم و تربیت در آمریكا و اروپا، چه در مدارس و چه در خارج از مدارس، آن همه فاسد و مختل و می گردند و گذشته از روابط فاسد میان خود دانش آموزان، بسیاری از آنان از همان اوان كودكی از جانب معلمان و حتی خویش مورد سوء استفاده های جنسی قرار می گیرند... ایجا مقام موعظه نیست و اگر فیلم « مشق شب » نمی خواست ساندویچی از موعظه های اشراف منشانه فرهنگی را به خرد ما بدهد كار ما به اینجاها نمی كشید كه به منبر برویم. آقای كیارستمی میدان را خالی گیر آورده است و سرنا را از سر گشادش می زند و اگرنه، این مسئله مشق و تنبیه و آموزش، بیماری نیست كه با نسخه فرنگی ها معالجه شود، و فی المثل استفاده از كامپیوتر و شیوه های به اصطلاح مدرن در امر آموزش، اگر در حیطه پرورش استعدادهای روحی و عاطفی و ذوقی بچه ها در زمینه هنر و ادبیات وفرهنگ و حتی در حیطه علوم انسانی نه تنها ثمربخش نیست، كه بسیار بازدارنده و سركوبگر است؛ منتها از همان زمان مشروطیت. هر بار رو در روی استعمار قرار گرفته ایم، آقایان روشنفكران در داخل مملكت وسط دعوا نرخ تعیین كرده اند. مثلاً همین صحنه سینه زنی بچه ها چیزی است كه پدران ما نسل اندر نسل از كودكی خود در تكیه ها و حسینیه ها به خاطر دارند و هرگز كسی هم از بچه ها انتظار نداشته است كه دست از مقتضیات بچگی خود بردارند و شوخی نكنند. اگر استعمار بتواند ریشه عزاداری را در میان ما بزند برای همیشه برده است و ریشه قیام خواهد خشكید و ما به همین دلیل هر جا كه برای عزاداری می رویم بچه های خودمان را نیز به همراه می بریم، باعلم به اینكه بچه ها از این مراسم چیزی درك نمی كنند و بیش تر آداب و رسوم آن است كه نظرشان را جلب می كند، و بالتبع آماده هم هستیم كه بچه ها به اقتضای كودكی بخندند، گوش یكدیگر را بپیچانند و سر به سر همدیگر بگذارند. همه ما این طور بزرگ شده ایم و از وزارت آموزش و پروزش هم می خواهیم كه همین فرهنگ را حفظ كند.

فیلم « مشق شب » فقط به نعل زده است و اگر حواسمان را جمع نكنیم یك نفر دیگر به شکلی موجه تر به میخ خواهد زد. بنده نمی دانم كه اشكال كار در كجاست، اما یك چیز را یقین دارم و آن اینكه اگر منتقدان سینمایی ما خودشان فیلمساز بودند و تجربه كار سینمایی و تلویزیونی داشتند. قضیه خیلی فرق می كرد. مهم تر از این، همان است كه در اول كار گفتم: تا هنگامی كه « بت پرستی » در میان ما رواج داشته باشد، بزرگ می شوند نه « حقیقت‌ »؛ آنگاه رفته رفته شهرت فلانی و بهمانی حجاب حق خواهد شد و راه را گم خواهیم كرد.

 

Logo
https://old.aviny.com/aviny/Naghd_Film/MashghShab.aspx?mode=print