بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

به هرحال از آنجا كه ارزش نعمت هنگامى است كه جاودانى باشد، درششمين توصيف ، بهشتيان را از ايـن نـظـر آسـوده خـاطـر سـاخته ، مى فرمايد: ((شماجاودانه در آن خواهيد ماند)) (وانتم فيها خالدون).

(آيـه)ـ در ايـنـجـا بـراى اين كه روشن شود اين همه نعمتهاى بهشتى را به ((بها)) مى دهند و به ((بـهـانه)) نمى دهند مى افزايد: ((اين بهشتى است كه شما وارث آن مى شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد)) (وتلك الجنة التى اورثتموها بما كنتم تعملون).

اشـاره بـه ايـن كـه اعمال شما پايه اصلى نجات شماست ، ولى آنچه دريافت مى داريد در مقايسه با اعمالتان آنقدر برترى دارد كه گويى همه را رايگان از فضل الهى به دست آورده ايد!.

(آيـه)ـ در آخـريـن و هفتمين نعمت سخن از ميوه هاى بهشتى است كه ازبهترين نعمتهاى الهى مى باشد، مى فرمايد: ((براى شما در بهشت ميوه هاى فراوانى است كه از آنها تناول مى كنيد)) (لكم فيها فاكهة كثيرة منها تاكلون).

(آيه)ـ.

آرزو داريم بميريم و از عذاب راحت شويم !.

در ايـنجا سرنوشت مجرمان و كافران در قيامت تشريح شده تا در مقايسه باسرنوشت شوق انگيزى كه مؤمنان فرمانبردار پروردگار داشتند هر دو بعد مطلب روشنتر گردد.

نـخـسـت مى فرمايد: ((مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه خواهند ماند)) (ان المجرمين فى عذاب جهنم خالدون).

(آيه)ـ ولى از آنجا كه ممكن است ((عذاب دائم)) با گذشت زمان تخفيف يابد، و تدريجا از شدت آن كاسته گردد آيه شريفه مى افزايد: ((هرگز عذاب آنهاتخفيف نمى يابد (و هيچ گونه راه نجاتى براى آنان نيست) و در آنجا از همه چيزمايوسند)) (لا يفتر عنهم وهم فيه مبلسون).

و به اين ترتيب عذاب آنها هم از نظر زمان دائمى است ، و هم از نظر شدت.

(آيـه)ـ در اين آيه اين نكته را خاطرنشان مى سازد كه اين عذاب دردناك الهى چيزى است كه آنها خـود بـراى خويش فراهم ساخته اند، مى فرمايد: ((مابه آنها ستمى نكرده ايم ولى آنها خود ستمكار بوده اند)) (وما ظلمناهم ولكن كانواهم الظالمين).

آرى ! قـرآن سـرچـشمه اصلى همه سعادتها و شقاوتها را خود انسان و اعمال اومى شمرد نه مسائل پندارى كه گروهى براى خود درست كرده اند.

(آيـه)ـ سپس به بيان گوشه ديگرى از بيچارگى آنها پرداخته ، مى گويد:((آنها فرياد مى كشند: اى مـالـك دوزخ (اى كـاش) پـروردگـارت ما را بميراند)) تا از اين عذاب دردناك آسوده شويم ! (ونادوا يا مالك ليقض علينا ربك).

بـا اين كه هركس از مرگ مى گريزد و خواهان ادامه حيات است ، اما گاهى چنان مصائب بر انسان فـشار مى آورد كه از خدا تمناى مرگ مى كند، و اين چيزى است كه اگر در دنيا براى بعضى واقع شود در آنجا براى مجرمان جنبه عمومى داردو همگى تمناى مرگ مى كنند.

اما چه سود كه مالك دوزخ به آنها پاسخ ((مى گويد: شما در اينجا ماندنى هستيد)) و نجاتى حتى از طريق مرگ وجود ندارد (قال انكم ماكثون).

(آيـه)ـ در ايـن آيه كه در حقيقت علتى است براى خلود آنها در آتش دوزخ ‌مى گويد: ((ما حق را بـراى شـما آورديم ، ولى اكثر شما از حق كراهت داريد)) و در برابرآن تسليم نيستيد (لقد جئناكم بالحق ولكن اكثركم للحق كارهون).

تعبير به ((حق)) معنى گسترده اى دارد كه همه حقايق سرنوشت ساز را شامل مى شود هرچند در درجه اول مساله توحيد و معاد و قرآن قرار دارد.

ايـن تـعـبـيـر در حقيقت اشاره به اين است كه شما تنها با پيامبران الهى مخالف نبوديد اصلا شما مخالف حق بوديد، و اين مخالفت ، عذاب جاويدان را براى شمابه ارمغان آورد.

(آيـه)ـ در ايـن آيه گوشه اى از كراهت و بيزارى آنها را از حق و طرفدارى آنها را از باطل منعكس سـاخـتـه ، مـى فـرمـايـد: ((بـلـكـه آنها تصميم محكمى (برتوطئه)گرفتند ما نيز اراده محكم و تغييرناپذيرى (درباره آنها) داريم)) (ام ابرموا امرا فانامبرمون).

آنـها توطئه ها چيدند تا نور اسلام را خاموش كنند، و پيامبر(ص) را به قتل رسانند، و از هر طريقى بتوانند ضربه بر مسلمين وارد كنند.

ما نيز اراده كرده ايم آنها را در اين جهان و جهان ديگر سخت كيفر دهيم.

(آيـه)ـ ايـن آيـه در حـقـيـقـت بـيـان يكى از علل توطئه گريهاى آنهاست ،مى فرمايد: ((آيا آنها مـى پندارند كه ما اسرار پنهانى و سخنان در گوشى آنها رانمى شنويم))؟ (ام يحسبون انا لا نسمع سرهم ونجويهم).

ولـى چـنين نيست ، هم ما مى شنويم ، و هم ((رسولان و (فرشتگان) ما نزد آنان حاضرند و (نجواى آنها را) مى نويسند)) (بلى ورسلنا لديهم يكتبون).

(آيه)ـ از آنجا كه در آيات گذشته ، مخصوصا در آغاز سوره ، گفتگو ازمشركان عرب و اعتقادشان به وجود فرزند براى خدا درميان بود در اينجا از طريق ديگرى براى نفى اين عقايد باطل وارد شده مـى فـرمـايـد: بـه آنها كه دم از وجودفرزندى براى خدا مى زنند ((بگو: اگر براى خداوند رحمن فرزندى باشد من نخستين كسى بودم كه به او احترام مى گذاردم و از وى اطاعت مى كردم)) (قل ان كان للرحمن ولد فانا اول العابدين).

زيرا از همه شما ايمان و اعتقادم به خدا بيشتر و معرفت و آگاهيم فزونتراست ، و من قبل از شما به فرزند او احترام مى گذاردم از وى اطاعت مى كردم.

(آيـه)ـ بـعـد از ايـن سخن به دليل روشنى بر نفى اين ادعاهاى واهى پرداخته ، مى فرمايد: ((منزه اسـت پـروردگـار آسـمانها و زمين ، پروردگار عرش ازتوصيفى كه آنها مى كنند)) (سبحان رب السموات والا رض رب العرش عمايصفون).

كسى كه مالك و مدبر آسمانها و زمين است و پروردگار عرش عظيم مى باشد، چه نيازى به فرزند دارد؟.

(آيـه)ـ سـپـس به عنوان بى اعتنائى و تهديد اين لجوجان كه خود نوعى ديگر ازروش بحث با اين قـمـاش افـراد اسـت مـى افزايد: ((اكنون (كه چنين است) آنها را به حال خود واگذار تا در باطل غـوطـه ور بـاشـنـد، و سرگرم بازى ! تا روزى را كه به آنهاوعده داده شده است ملاقات كنند)) و مـيـوه هـاى تـلـخ اعـمـال و افـكـار زشت وننگين خودرا بچينند (فذرهم يخوضوا ويلعبوا حتى يلا قوايومهم الذى يوعدون).

اين همان يوم موعودى است كه در سوره بروج آيه 2 به آن سوگند ياد شده است : ((واليوم الموعود; سوگند به روز موعود [روز رستاخيز])).

(آيه)ـ اين آيه و آيه بعد ادامه سخن پيرامون مساله توحيد است كه از يك نظر نتيجه اى است براى آيـات قـبـل و از يك نظر دليلى براى تحكيم و تكميل آن و درآن هفت توصيف براى خداوند آمده است كه همه در تحكيم مبانى توحيد مؤثراست.

نـخست در مقابل مشركان كه براى آسمان و زمين اله و معبود جداگانه قائل بودند و حتى خداى دري، خداى صحر، خداى جنگ و خداى صلح ، و خدايان مختلفى مطابق انواع موجودات در پندار خود ساخته بودند، مى فرمايد: ((او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود)) (وهو الذى فى السما الـه وفى الا رض الـه).

سپس در توصيف دوم و سوم مى افزايد: ((او حكيم و عليم است)) (وهوالحكيم العليم).

تـمـام كـارهـايـش روى حساب و حكمت است ، و از همه چيز آگاه و باخبر، و به اين ترتيب اعمال بندگان را به خوبى مى داند و بر طبق حكمتش آنها را پاداش و كيفرمى دهد.

(آيـه)ـ در چـهـارمـيـن و پنجمين توصيف ، از بركات فراوان و دائم وجود اوو مالكيتش نسبت به آسمانها و زمين سخن مى گويد، مى فرمايد: ((پربركت وزوال ناپذير است كسى كه مالك آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است مى باشد))(وتبارك الذى له ملك السموات والا رض وما بينهما).

و بالاخره در ششمين و هفتمين توصيف مى افزايد: ((آگاهى از قيام قيامت مخصوص ذات اوست ، و همگى به سوى او باز گردانده مى شويد)) (وعنده علم الساعة واليه ترجعون).

بـنـابراين اگر خير و بركتى مى خواهيد از او بخواهيد نه از بتها چرا كه سرنوشت شما در قيامت به دست اوست ، و مرجع شما در آن روز تنها خداست.

(آيه)ـ.

چه كسى قادر بر شفاعت است ؟.

در اينجا همچنان سخن درباره ابطال عقيده شرك و سرانجام تلخ مشركان است ، و با دلائل ديگرى بـطـلان اعـتقاد آنها را آشكار مى سازد، نخست مى فرمايد:اگر آنها به گمان شفاعت به سراغ اين مـعـبـودان مـى رونـد بـايـد بـدانـند كه ((معبودانى كه آنها غير از خدا مى خوانند مالك و قادر بر هيچ گونه شفاعتى نيستند)) (ولا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة).

ولـى از آنجا كه در ميان معبودان آنها فرشتگان و مانند آنان وجود داشتند درذيل آيه آنها را استثنا كرده ، مى فرمايد: ((مگر كسانى كه شهادت به حق داده اند)) (الا من شهد بالحق).

ولـى چـنان نيست كه آنها براى هركس ، هر چند بت پرست و مشرك و منحرف از آيين توحيد باشد شفاعت كنند، بلكه ((آنها به خوبى مى دانند)) براى چه كسى اجازه شفاعت دارند (وهم يعلمون).

(آيه)ـ سپس از معتقدات خود مشركان گرفته ، به آنها پاسخ دندان شكن داده ، مى گويد: ((و اگر از آنـهـا سؤال كنى چه كسى آنها را آفريده است ؟ بطورمسلم مى گويند: اللّه))! (ولئن سالتهم من خلقهم ليقولن اللّه).

لـذا در پايان آيه به عنوان ملامت و سرزنش مى گويد: ((اكنون (كه چنين است)چگونه از عبادت خدا به سوى غير او باز گردانده و منحرف مى شوند))؟! (فانى يؤفكون).

(آيـه)ـ ايـن آيـه از شـكـايـت پـيـامـبر در پيشگاه خدا از اين قوم لجوج وبى منطق سخن گفته ، مـى فـرمـايـد: ((آنها چگونه از شكايت پيامبر (در پيشگاه خداوند)كه مى گويد: پروردگارا! اينها قومى هستند كه ايمان نمى آورند)) غافل مى شوند؟(وقيله يا رب ان هؤلا قوم لا يؤمنون).

او مـى گـويـد: من شب و روز با آنها سخن گفتم ، از طريق بشارت و انذار وارد شدم ،سرگذشت دردناك اقوام پيشين را براى آنها برشمردم ، و آنچه گفتنى بود، گفتم ; اما بااين همه سخنان گرم من در قلب سرد آنها اثر نگذاشت و ايمان نياوردند، تو مى دانى و آنها.

(آيـه)ـ و در آخـريـن آيـه به او دستور مى دهد: ((اكنون (كه چنين است) ازآنها روى برگردان)) (فاصفح عنهم).

در عـين حال روى گردانى تو به معنى قهر و جدائى توام با خشونت وپرخاشگرى نباشد بلكه ((به آنها بگو: سلام بر شما)) (وقل سلا م).

نه سلامى به عنوان دوستى و تحيت ، بلكه به عنوان جدائى و بيگانگى.

ايـن سـلام در حـقـيـقت شبيه سلامى است كه در آيه 63 سوره فرقان آمده است : ((واذا خاطبهم الـجاهلون قالوا سلا ما; ((هنگامى كه جاهلان آنها را (با سخنان زشت خود) مورد خطاب قرار دهند در پاسخ آنها مى گويند: سلام)) سلامى كه نشانه بى اعتنايى توام با بزرگوارى است.

بـا اين حال آنها را با جمله اى پرمعنى تهديد مى كند، تا گمان نكنند اين جدائى و وداع دليل بر آن است كه خدا كارى با آنها ندارد، مى فرمايد: ((اما به زودى خواهند دانست)) (فسوف يعلمون).

آرى ! خـواهـنـد دانست چه آتش سوزان و عذاب دردناكى با لجاجتهاى خودبراى خويشتن فراهم ساخته اند؟!.

((پايان سوره زخرف)).

سوره دخان [44].

اين سوره در ((مكه)) نازل شده ، و 59 آيه است.

محتواى سوره :.

بخشهاى اين سوره را مى توان در هفت بخش خلاصه كرد:

1ـ آغـاز سوره از حروف مقطعه و سپس بيان عظمت قرآن مجيد است ، با اين اضافه كه نزول آن را در شب قدر براى اولين بار بيان مى كند.

2ـ در بـخـش ديـگر از توحيد و يگانگى خدا و بيان بعضى از نشانه هاى عظمت او در جهان هستى سخن مى گويد.

3ـ بخش مهمى از اين سوره سرنوشت كفار، و انواع كيفرهاى دردناك آنهاست.

4ـ در بخش ديگرى براى بيدار ساختن اين غافلان قسمتى از سرگذشت موسى و بنى اسرائيل در مقابل فرعونيان و شكست سخت آنه، و نابودى وهلاكتشان ، گفتگو مى كند.

5ـ مـسـالـه قيامت و عذابهاى دردناك دوزخيان و پاداشهاى جالب و روح پرورپرهيزكاران قسمت ديگرى از آيات اين سوره را تشكيل مى دهد.

6ـ همچنين هدف از آفرينش و خلقت آسمان و زمين موضوع ديگرى است كه در اين سوره مطرح شده است.

7ـ سرانجام ، سوره را با بيان عظمت قرآن همان گونه كه آغاز شده بود پايان مى دهد.

و از آنجا كه در آيه دهم اين سوره سخن از ((دخان مبين)) به ميان آمده اين سوره به عنوان سوره ((دخان)) نام گرفته است.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثى از پيغمبر گرامى اسلام (ص) آمده است : ((كسى كه سوره دخان راشب و روز جمعه بخواند خداوند خانه اى در بهشت براى او بنا مى كند)).

در حـديث ديگرى از امام باقر(ع) چنين نقل شده : ((كسى كه سوره دخان را درنمازهاى فريضه و نـافله بخواند خداوند او را در زمره كسانى كه روز قيامت در امنيت به سر مى برند مبعوث مى كند و او را در سـايـه عـرشـش قرار مى دهد، و حساب را بر اوآسان مى گيرد و نامه اعمالش را به دست راستش مى دهد)).

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه)ـ.

نزول قرآن در شبى پربركت :.

در ابـتـداى ايـن سوره نيز همانند چهار سوره گذشته و دو سوره آينده كه مجموعا هفت سوره را تشكيل مى دهد با حروف مقطعه ((حاـميم)) (حم) روبه رومى شويم.

(آيـه)ـ در دومـيـن آيـه به قرآن مجيد سوگند ياد كرده ، مى فرمايد: ((قسم به اين كتاب آشكار)) (والكتاب المبين).

كـتـابـى كـه محتوايش روشن ، معارفش آشكار، تعليماتش زنده ، احكامش سازنده ، و برنامه هايش حساب شده است.

(آيـه)ـ اما ببينيم اين سوگند براى چه منظورى ذكر شده است ؟ آيه شريفه اين حقيقت را روشن سـاخته ، مى گويد: ((بطورمسلم ما قرآن را (كه سند حقانيت پيامبر اسلام است) در شبى پربركت نازل كرديم)) (انا انزلناه فى ليلة مباركة).

شب پربركتى كه مقدرات جهان بشريت با نزول قرآن رنگ تازه اى به خودرفت ، شبى كه سرنوشت خلايق و مقدرات يكسان در آن رقم زده مى شود، آرى !قرآن در شبى سرنوشت ساز، در شب قدر بر قلب پاك پيامبر نازل شد.

امـا هـدف اصـلى از نزول آن چه بود؟ همان است كه در ذيل آيه به آن اشاره شده ، مى فرمايد: ((ما همواره انذاركننده بوديم)) (انا كنا منذرين).

اين يك سنت هميشگى ماست كه فرستادگان خود را براى بيم دادن ظالمان و مشركان ماموريت مى دهيم ، و فرستادن پيامبر اسلام با اين كتاب مبين نيز آخرين حلقه از اين سلسله است.

(آيـه)ـ اين آيه توصيف و توضيحى است براى شب قدر، مى گويد: شب قدر شبى است كه ((در آن هر امرى از امور بر طبق حكمت الهيه تفصيل و تبيين مى شود)) (فيها يفرق كل امر حكيم) اين يان هـماهنگ با روايات بسيارى است كه مى گويد: در شب قدر مقدر است يكسال همه انسانها تعيين مى گردد، و ارزاق ، وسرآمد عمره، و امور ديگر، در آن شب تفريق و تبيين مى شود.

(آيه)ـ در اين آيه براى تاكيد بر اين معنى كه قرآن از ناحيه خداست مى فرمايد: آرى نزول قرآن در شب قدر ((فرمانى بود از سوى ما; ما (محمد را)فرستاديم)) (امرا من عندنا انا كنا مرسلين).

(آيـه)ـ سپس براى بيان علت اصلى نزول قرآن و ارسال پيامبر و مقدرات شب قدر مى افزايد: همه اينها ((به خاطر رحمتى است از سوى پروردگارت)) (رحمة من ربك).

آرى ! رحمت بى كران او ايجاب مى كند كه بندگان را به حال خود رها نكند، وبرنامه و راهنما براى آنها بفرستد.

و در ذيـل هـمـين آيه و آيات بعد اوصاف هفتگانه اى براى خداوند مى شمردكه همگى بيانگر مقام توحيد اوست مى فرمايد: ((او سميع و عليم است)) (انه هوالسميع العليم).

تقاضاى بندگان را مى شنود و به اسرار درون دلهاى آنها آگاه است.

(آيه)ـ سپس در بيان سومين توصيف مى فرمايد: ((خداوندى كه پروردگارآسمانها و زمين و آنچه در مـيـان آن دو قـرار گـرفته است مى باشد، اگر شما يقين داريد))(رب السموات والا رض وما بينهما ان كنتم موقنين).

از آنـجـا كـه بـسـيـارى از مشركان به خدايان و ارباب متعددى قائل بودند، و براى هر نوع از انواع مـوجودات ربى مى پنداشتند در اين آيه با جمله ((رب السموات والا رض وما بينهما)) خط بطلان بر همه مى كشد و اثبات مى كند كه پروردگار همه موجودات عالم يكى است.

(آيـه)ـ در چـهارمين و پنجمين و ششمين توصيف مى فرمايد: ((هيچ معبودى جز او نيست زنده مى كند و مى ميراند)) (لا اله الا هو يحيى ويميت).

و در هـفـتـمـيـن و آخـريـن توصيف مى افزايد: ((او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست)) (ربكم ورب آبائكم الا ولين).

حـيـات و مـرگ شـما به دست اوست ، و پروردگار شما و پدرانتان و همه جهانيان اوست بنابراين مـعـبودى جز او نمى تواند وجود داشته باشد، آيا كسى كه نه مقام ربوبيت دارد، و نه مالك حيات و مرگ است ، مى تواند معبود واقع شود؟.

(آيه)ـ.

آن روز كه دودى كشنده همه آسمان را فرا مى گيرد:.

از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اين درميان بود كه اگر آنها طالب يقين باشند اسباب تحصيل يقين فراوان و فراهم است ، در اين آيه مى افزايد: آنها جوياى يقين و طالب حق نيستند، ((بلكه آنها در شكند و با حقايق بازى مى كنند))! (بل هم فى شك يلعبون).

اگـر آنـهـا در حـقـانـيت اين كتاب آسمانى و نبوت تو ترديد دارند به خاطر اين نيست كه مساله پـيـچـيـده اى اسـت ، بلكه از اين جهت است كه آن را جدى نمى گيرند،و به شوخى با آن برخورد مى كنند.

(آيـه)ـ در اين آيه به تهديد اين منكران لجوج و سرسخت پرداخته ، و درحالى كه روى سخن را به پـيـامبر كرده ، مى گويد: ((پس منتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد آورد))! (فارتقب يوم تاتى السما بدخان مبين).

(آيه)ـ دودى كه ((تمام مردم را فرا مى گيرد))! (يغشى الناس).

و سپس به آنها گفته مى شود: ((اين عذاب دردناك الهى است))! (هذا عذاب اليم).

مـنـظـور از ((دخان مبين)) همان دود غليظى است كه در پايان جهان و در آستانه قيامت صفحه آسمان را مى پوشاند، و نشانه فرا رسيدن لحظات آخر دنيا و سرآغازعذاب اليم الهى براى ظالمان و مفسدان است.

(آيـه)ـ وحـشـت و اضطراب تمام وجود آنها را فرا مى گيرد، و پرده هاى غفلت از مقابل چشمشان كـنـار مـى رود، و بـه اشـتباه بزرگ خود واقف مى شوند رو به درگاه خدا مى آورند و مى گويند: ((پروردگارا! عذاب را از ما برطرف كن كه ايمان مى آوريم))! (ربنا اكشف عنا العذاب انا مؤمنون).

(آيـه)ـ ولـى او دسـت رد بـر سـينه اين نامحرمان زده ، مى فرمايد: ((اينهاچگونه و از كجا متذكر مى شوند (و از راه خود باز مى گردند) با اين كه رسول آشكار(با معجزات و دلائل روشن) به سراغ آنها آمد))؟! (انى لهم الذكرى وقد جاهم رسول مبين).

رسولى كه هم خودش آشكار بود و هم تعليمات و برنامه ها و دلائل ومعجزاتش همه مبين و واضح بود.

(آيه)ـ اما آنها به جاى اين كه سر بر فرمان او نهند و به خداوند يگانه ايمان آورند و دستوراتش را به جان پذيرا شوند ((از او روى گردان شدند و گفتند: اوديوانه اى است كه ديگران اين مطالب را به او القا كرده اند))! (ثم تولوا عنه وقالوامعلم مجنون).

(آيه)ـ سپس مى افزايد: ((ما كمى عذاب را از شما برطرف مى سازيم (ولى عبرت نمى گيريد و) بار ديگر به كارهاى خود باز مى گرديد)) (انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون).

(آيـه)ـ و در اين آيه مى فرمايد: ما از آنها انتقام مى گيريم ((در آن روز كه آنهارا با قدرت خواهيم گرفت ; آرى ما انتقام گيرنده ايم)) (يوم نبطش البطشة الكبرى انامنتقمون).

(آيه)ـ در تعقيب آيات گذشته كه از سركشى مشركان عرب و عدم تسليم آنها درمقابل حق سخن مـى گـفت ، در اينجا به نمونه اى از امم پيشين كه آنها نيز همين مسيررا طى كردند و سرانجام به عـذابـى دردنـاك و شـكـستى فاحش مبتلا شدند، اشاره مى كند، تا هم تسلى خاطرى باشد براى مؤمنان و هم تهديدى براى منكران لجوج و آن داستان موسى و فرعون است ، مى فرمايد: ((ما پيش از اينها قوم فرعون راآزموديم)) (ولقد فتنا قبلهم قوم فرعون).

((و در اين هنگام) رسول بزرگوارى به سراغشان آمد)) (وجاهم رسول كريم).

(آيـه)ـ موسى با لحنى بسيار مؤدبانه و دلپذير و آكنده از محبت آنها رامخاطب قرار داد و گفت : امـور ((بـنـدگـان خدا را به من واگذاريد كه من فرستاده امينى براى شما هستم)) (ان ادوا الى عباداللّه انى لكم رسول امين).

(آيـه)ـ سـپـس مـوسى بعد از دعوت آنها به اطاعت خداوند يا آزاد ساختن بنى اسرائيل مى گويد: مـامـوريـت ديـگـر مـن ايـن است كه به شما بگويم : ((در برابرخداوند تكبر نورزيد (و حد خويش نگهداريد) كه من براى شما دليل روشنى (برگفته هاى خود) آورده ام)) (وان لا تعلوا على اللّه انى آتيكم بسلطان مبين).

هم معجزات آشكار، و هم دلائل منطقى روشن.

(آيه)ـ و از آنجا كه مستكبران دنياپرست هركس را در جهت مخالف منافع نامشروع خود ببينند از هـيـچ گـونـه تهمت و ناسز، و حتى قتل و اعدام ، فروگذارنمى كنند، موسى به عنوان پيشگيرى مى افزايد: ((و من به پروردگار خود و پروردگارشما پناه مى برم از اين كه مرا ـمتهم ياـ سنگسار كنيد)) (وانى عذت بربى وربكم ان ترجمون).

ايـن تـعـبـيـر ممكن است اشاره به اين باشد كه من از تهديدهاى شما باك ندارم ،و تا آخرين نفس ايستاده ام و خدا حافظ و نگاهبان من است.

(آيـه)ـ در ايـن آيه آخرين سخنش را به آنها مى گويد كه : ((اگر به من ايمان نمى آوريد لااقل مرا رها كنيد، و كناره گيرى كنيد)) و مزاحم ايمان آوردن مردم نشويد(وان لم تؤمنوا لى فاعتزلون).

ولى مگر ممكن است جباران مغرور كه قدرت شيطانى و منافع نامشروعشان را در خطر مى بينند خاموش بنشينند و چنين پيشنهادى را بپذيرند؟.

(آيه)ـ موسى از تمام وسائل هدايت براى نفوذ در دلهاى تاريك اين مجرمان استفاده كرد، ولى هيچ اثرى در فرعونيان نبخشيد، لذا مايوس شد وچاره اى جز نفرين به آنها نديد، چرا كه قوم فاسدى كه هيچ اميدى به هدايتشان نباشد از نظر نظام آفرينش حق حيات ندارند.

لذا آيه شريفه مى گويد: ((پس موسى به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرم و گنهكارند)) (فدعا ربه ان هؤلا قوم مجرمون).

چـه نفرين مؤدبانه اى ؟ نمى گويد خداوندا! آنها را چنين و چنان كن ، بلكه همين اندازه مى گويد: خداوندا! اينها گروهى مجرمند كه اميدى به هدايتشان باقى نمانده.

(آيه)ـ خداوند نيز دعاى موسى را اجابت كرد، و به عنوان مقدمه نزول عذاب بر فرعونيان و نجات بـنـى اسـرائيـل بـه او دستور داده شد: ((بندگان مرا شبانه حركت ده كه شما (از طرف فرعون و لشكريانش) تعقيب مى شويد))! (فاسر بعبادى ليلا انكم متبعون).

امـا نـگران نباش ، لازم است آنها شما را تعقيب كنند تا به سرنوشتى كه درانتظار آنهاست گرفتار آيند.

(آيـه)ـ سـپـس مى افزايد: هنگامى كه از دريا همگى به سلامت گذشتيد((دريا را آرام و گشاده بگذار)) و بگذر (واترك البحر رهوا).

منظور از دريا در اين آيات همان رود عظيم نيل است.

طـبـيعى است كه موسى و بنى اسرائيل مايل بودند هنگامى كه خود از درياگذشتند بار ديگر آبها سر بر هم بگذارند و اين فاصله عظيم را پر كنند، ولى به آنهادستور داده شد كه به هنگام گذشتن از دريـاى نـيـل عـجله نكنيد، بگذاريد فرعون ولشكريانش تا آخرين نفر وارد شوند، چرا كه فرمان مرگ و نابودى آنها به امواج خروشان نيل داده شده است !.

لذا در پايان آيه مى افزايد: ((آنها لشكرى غرق شده خواهند بود)) (انهم جند مغرقون).

(آيه)ـ.

باغها و گنج ها را گذاردند و رفتند!.

اكنون ببينيم بعد از غرق فرعون و فرعونيان چه ماجراهاى عبرت انگيزى تحقق يافت قرآن در آيات بـعـد مـيـراث عـظـيم آنها را كه به بنى اسرائيل رسيد طى پنج موضوع كه فهرست تمام زندگى آنـهـاست بيان كرده ، نخست مى فرمايد: ((چه بسيارباغها و چشمه ها كه از خود به جا گذاشتند و رفتند))! (كم تركوا من جنات وعيون).

باغه، و چشمه ه، دو سرمايه از جالبترين و ارزنده ترين اموال آنها بود.

(آيه)ـ سپس مى افزايد: ((و زراعته، و قصرهاى جالب و زيبا و پرارزش))(وزروع ومقام كريم).

و ايـن دو سـرمـايـه مـهم ديگر آنها بود، زراعتهاى عظيمى كه در بستر نيل درسرتاسر مصر از آن اسـتـفـاده مـى كردند و همچنين قصرها و مساكن آباد كه يكى ازمهمترين وسائل زندگى انسان مسكن مناسب است.

(آيه)ـ و از آنجا كه غير از امور مهم چهارگانه فوق وسائل تنعم فراوان ديگرى داشتند، به همه آنها نيز در يك جمله كوتاه اشاره كرده ، مى گويد: ((ونعمتهاى فراوان ديگرى كه در آن متنعم بودند و در ناز و نعمت زندگى مى كردند))(ونعمة كانوا فيها فاكهين).

(آيـه)ـ سـپس مى افزايد: آرى ((اين چنين بود (ماجراى آنها) و ما همه اينها(و سرمايه ها و ماترك فرعونيان) را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم))! (كذلك واورثناها قوما آخرين).

آيـه فوق و آيه همانند آن در سوره ((شعرا)) نشان مى دهد كه بنى اسرائيل بعداز غرق فرعونيان به سرزمين مصر بازگشتند، و وارث ميراث فراعنه شدند و در آنجاحكومت كردند.

(آيه)ـ در اين آيه مى فرمايد: ((پس نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين ، ونه به هنگام نزول بلا به آنها مهلتى داده شد))! (فما بكت عليهم السما والا رض وماكانوا منظرين).

گريه نكردن آسمان و زمين بر آنها ممكن است كنايه از حقارت آنها وعدم وجود يار و ياور و دلسوز براى آنها باشد.

(آيه)ـ.

بنى اسرائيل در بوته آزمايش :.

در آيـات گـذشـته سخن از غرق و هلاكت فرعونيان و نابودى قدرت و شوكت آنها و انتقال آن به ديگران بود، در اينجا از نقطه مقابل آن يعنى از نجات و رهائى بنى اسرائيل چنين سخن مى گويد: ((مـا بـنـى اسرائيل را از عذاب خواركننده رهائى بخشيديم)) (ولقد نجينا بنى اسرائيل من العذاب المهين).

از شكنجه هاى سخت و طاقت فرساى جسمى و روحى كه تا اعماق جان آنهانفوذ مى كرد.

(آيـه)ـ آرى ! خـداونـد اين قوم مظلوم را در پرتو قيام الهى موسى بن عمران از چنگال اين ظالمان سفاك تاريخ رهائى بخشيد، لذا به دنبال آن مى افزايد: ((از(چنگال) فرعون)) (من فرعون).

((چرا كه او مردى متكبر و از اسرافكاران و متجاوزان بود))! (انه كان عاليا من المسرفين).

(آيـه)ـ در اين آيه به يكى ديگر از مواهب خداوند به بنى اسرائيل اشاره كرده ، مى گويد: ((ما آنها را از روى عـلم خويش بر جهانيان (در آن عصر و زمان) برترى داديم و برگزيديم)) (ولقد اخترناهم على علم على العالمين).

ولى آنها قدر اين نعمتها را ندانستند و كفران كردند و مجازات شدند.

و بـه اين ترتيب آنها ((امت برگزيده عصر خويش)) بودند، زيرا منظور از((عالمين)) مردم جهان در آن عصر و زمان است نه در تمام قرون و اعصار.

(آيه)ـ در اين آيه به بعضى از مواهب ديگر كه خدا به آنها داده بوداشاره كرده ، مى فرمايد: ((ما آيات و نـشـانه هايى از عظمت و قدرت خويش به آنان داديم كه در آن آزمايش آشكارى بود)) (وآتيناهم من الا يات ما فيه بلؤامبين).

و ايـن اخـطـارى است به همه امتها و ملتها در مورد پيروزيها و مواهبى كه از لطف الهى به دست مى آورند، كه دام امتحان در اين هنگام سخت است.

(آيه)ـ.

جز همين مرگ چيزى در كار نيست !.

بـعد از ترسيم صحنه اى از زندگى فرعون و فرعونيان و عاقبت كفر و انكارشان در آيات گذشته ، بـار ديـگر سخن از مشركان به ميان مى آورد، و ترديد آنها را در مساله معاد ـكه در آغاز سوره آمده بودـ به شكل ديگرى بازگو مى كند: ((اينها چنين مى گويند)) (ان هؤلا ليقولون).

(آيـه)ـ ((مـرگ ما جز همان مرگ اول نيست ، و ما هرگز بار ديگر زنده نخواهيم شد)) (ان هى الا موتتنا الا ولى وما نحن بمنشرين).

و آنـچه محمد(ص) پيرامون معاد و حيات بعد از مرگ و پاداش و كيفر وبهشت و دوزخ مى گويد: هيچ كدام واقعيت ندارد، اصلا حشر و نشرى در كار نيست !.

(آيه)ـ سپس سخن آنها را نقل مى كند كه براى اثبات مدعاى خود به دليل واهى و بى اساسى دست زده و مـى گفتند: ((اگر راست مى گوييد (كه بعد از مرگ ،حياتى در كار است) پس پدران ما را زنـده كـنـيـد و نـزد مـا بـيـاوريد)) تا بر صدق گفتارشما گواهى دهند! (فاتوا بـابـاتنا ان كنتم صادقين).

(آيه)ـ.

آنها بهترند يا قوم ((تبع))!.

سـرزمـين يمن كه در جنوب جزيره عربستان قرار دارد از سرزمينهاى آباد وپربركتى است كه در گـذشـتـه مـهـد تمدن درخشانى بوده است ، پادشاهانى بر آن حكومت مى كردند كه ((تبع)) نام داشـتـند، به خاطر اين كه مردم از آنها ((تبعيت))مى كردند، و يا از اين نظر كه يكى بعد از ديگرى روى كار مى آمدند.

در اينجا به دنبال بحثى كه پيرامون مشركان مكه و لجاجت و انكار آنها نسبت به معاد آمده با اشاره بـه سـرگذشت ((قوم تبع)) آنها را تهديد مى كند كه نه تنها عذاب الهى در قيامت در انتظارشان است كه در اين دنيا نيز سرنوشتى همچون قوم گنهكارو كافر تبع پيدا خواهند كرد.

مـى فـرمايد: ((آيا آنها بهترند، يا قوم تبع ، و كسانى كه پيش از آنان بودند؟! ما آنهارا هلاك كرديم ، چرا كه آنها مجرم بودند)) (اهم خير ام قوم تبع والذين من قبلهم اهلكناهم انهم كانوا مجرمين).

(آيه)ـ سپس بار ديگر به مساله معاد باز مى گردد و با استدلال لطيفى اين واقعيت را اثبات كرده ، مـى گويد: ((ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان اين دو است بيهوده و بى هدف نيافريديم)) (وما خلقنا السموات والا رض وما بينهما لا عبين).

اگر به گفته شما مرگ نقطه پايان زندگى است اين آفرينش لعب و لغو و بيهوده خواهد بود.

(آيه)ـ سپس براى تاكيد اين سخن مى افزايد: ((ما آن دو را جز به حق نيافريديم)) (ما خلقناهما الا بالحق).

حـق بودن اين دستگاه ايجاب مى كند كه هدف معقولى داشته باشد، و آن بدون وجود جهان ديگر ممكن نيست.

((ولى غالب آنها (اين حقايق را) نمى دانند)) (ولكن اكثرهم لا يعلمون).

چرا كه انديشه و فكر خود را به كار نمى گيرند، وگرنه دلائل مبدا و معاد واضح و آشكار است.

(آيه)ـ.

روز جدائيها!.

در آيات گذشته در مورد مساله معاد از طريق ((حكمت آفرينش اين جهان))براى وجود رستاخيز اسـتـدلال شده بود، آيه شريفه از اين استدلال چنين نتيجه گيرى مى كند كه : ((يوم الفصل و روز جدائيها وعده گاه همه آنهاست)) (ان يوم الفصل ميقاتهم اجمعين).

(آيـه)ـ سـپـس بـه شرح كوتاهى درباره اين روز جدائى پرداخته ، مى گويد:((در همان روزى كه (هيچ كس به فرياد ديگرى نمى رسد و) هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمى كند، و از هيچ سو يارى نمى شوند))! (يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا ولا هم ينصرون).

آرى ! آن روز، روز فصل و جدائى است ، روزى است كه انسان از همه چيزجز عملش جدا مى شود، و مـولـى بـه هر معنى كه باشد ـدوست ، سرپرست ،ولى نعمت ، خويشاوند، همسايه ، ياور، و مانند آن ـ توانائى حل كوچكترين مشكلى را از مشكلات قيامت براى كسى ندارد.

(آيـه)ـ تنها يك گروه مستثنا هستند همان گونه كه اين آيه مى گويد: ((مگر كسى كه خدا او را مورد رحمت قرار داده است ، چرا كه او توانا و رحيم است)) (الا من رحم اللّه انه هو العزيز الرحيم).

بدون شك اين رحمت الهى بى حساب نيست و تنها شامل مؤمنانى مى شودكه داراى عمل صالحند.

(آيه)ـ.

درخت زقوم !.

در ايـنجا توصيف وحشتناك و تكان دهنده اى از عذابهاى دوزخى منعكس شده كه بحث آيات قبل را در مورد ((يوم الفصل)) و روز رستاخيز تكميل مى كند.

مى فرمايد: ((مسلما درخت زقوم)) (ان شجرت الزقوم).

(آيه)ـ ((غذاى گنهكاران است))! (طعام الا ثيم).

اينها هستند كه از اين گياه تلخ و بد بو و بد طعم و كشنده مى خورند.

(آيه)ـ سپس مى افزايد: ((همانند فلز گداخته در شكمها مى جوشد))!(كالمهل يغلى فى البطون).

(آيه)ـ ((جوششى همچون آب سوزان)) (كغلى الحميم).

هـنـگامى كه گياه زقوم وارد شكم آنها مى شود، حرارت فوق العاده اى ايجادكرده ، و همچون آبى جـوشان غليان پيدا مى كند، و به جاى اين كه اين غذا مايه قوت و قدرت گردد بدبختى و عذاب و درد و رنج مى آفريند.

(آيـه)ـ سـپـس مى فرمايد: به ماموران دوزخ خطاب مى شود: ((اين (كافرپرگناه) را بگيريد، و به ميان دوزخ پرتابش كنيد))! (خذوه فاعتلوه الى سوا الجحيم).

(آيـه)ـ بـاز بـه يـكى ديگر از مجازاتهاى دردناك آنها اشاره كرده ، مى گويد:((سپس (به ماموران دوزخ دسـتور داده مى شود، كه) بر سر او، از عذاب سوزان بريزيد)) (ثم صبوا فوق راسه من عذاب الحميم).

به اين ترتيب هم از درون مى سوزند و هم از بيرون تمام وجودشان را آتش فرامى گيرد، و در وسط آتش نيز آب سوزان بر آنها مى ريزند.

(آيـه)ـ و بـعد از اين همه عذابهاى دردناك جسمانى مجازات جانكاه روانى آنها شروع مى شود: به اين مجرم گناهكار سركش و بى ايمان گفته مى شود:((بچش كه (به پندار خود) بسيار قدرتمند و محترم بودى)) (ذق انك انت العزيزالكريم).

آرى ! اين تو بودى كه با آن همه غرور هر جنايتى را مرتكب شدى ، اكنون بچش نتيجه اعمالت را كه در برابر چشمان تو مجسم شده است ، و همان گونه كه جسم و جان مردم را سوزاندى اكنون درون و برونت در آتش قهر الهى و با آب سوزان مى سوزد.

(آيـه)ـ در اين آيه مى افزايد: به آنها خطاب مى شود: ((اين همان چيزى است كه پيوسته درباره آن شك و ترديد مى كرديد)) (ان هذا ما كنتم به تمترون).

چقدر در آيات مختلف قرآن با انواع دلائل ، واقعيت و حقانيت اين روز به شما گوشزد شد.

افسوس كه گوش شنوا نداشتيد!.

(آيه)ـ.

پرهيزكاران و انواع نعمتهاى بهشتى :.

از آنـجـا كـه در آيات گذشته كيفرهاى دردناك دوزخيان مطرح بود در اينجامواهب و پاداشهاى بهشتيان را مى شمرد تا از قرينه مقابله اهميت هريك از اين دوآشكارتر گردد.

اين پاداشها در هفت قسمت خلاصه شده :.

نخست اين كه : ((پرهيزكاران در جايگاه امن و امانى هستند)) (ان المتقين فى مقام امين).

بـنـابـراين هيچ گونه ناراحتى و ناامنى به آنها نمى رسد، و در امنيت كامل ازآفات و بلاه، از غم و اندوهه، از شياطين و طاغوتها به سر مى برند.

(آيه)ـ سپس به ذكر نعمت دوم پرداخته ، مى گويد: آنها ((درميان باغها وچشمه ها به سر مى برند)) و جايگاه آنها از هر سو با درختان و چشمه ها احاطه شده (فى جنات وعيون).

(آيه)ـ در مرحله سوم به لباسهاى زيباى آنها اشاره كرده ، مى افزايد: ((آنهالباسهايى از حرير نازك و ضـخـيـم مـى پـوشـند، و در برابر يكديگر (بر تختها) جاى دارند)) (يلبسون من سندس واستبرق متقابلين).

البته در بهشت گرما و سرماى شديدى وجود ندارد تا به وسيله پوشيدن لباس دفع شود، بلكه اينها اشاره به لباسهاى متنوع و گوناگون بهشتى است.

(آيـه)ـ در مرحله چهارم نوبت به همسران آنها مى رسد، مى گويد: ((آرى اين چنينند بهشتيان ، و آنها را با حورالعين تزويج مى كنيم))! (كذلك وزوجناهم بحورعين).

(آيـه)ـ سپس به ذكر پنجمين نعمت بهشتيان پرداخته ، مى افزايد: ((آنها درآنجا هر نوع ميوه اى را بـخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد و در نهايت امنيت به سرمى برند))(يدعون فيها بكل فاكهة آمنين).

(آيه)ـ جاودانگى بهشت و نعمتهاى بهشتى ششمين موهبت الهى برمتقين است ، چرا كه آنچه فكر انسان را به هنگام وصال ناراحت مى كند بيم فراق است ، لذا مى فرمايد: ((آنها هيچ مرگى جز همان مرگ اول (كه در دنيا چشيدند)نخواهند چشيد))! (لا يذوقون فيها الموت الا الموتة الا ولى).

سرانجام هفتمين و آخرين نعمت را در اين سلسله چنين بيان مى كند: ((وخداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ كرده است)) (ووقيهم عذاب الجحيم).

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved