بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

((و كـفـر كـافـران در نزد پروردگارشان چيزى جز خشم و غضب نمى افزايد))(ولا يزيد الكافرين كـفـرهـم عـنـد ربهم الا مقتا) خشم الهى به معنى برچيدن دامنه رحمت و دريغ داشتن لطف از كسانى است كه مرتكب اعمال زشتى شده اند.

و بـه هرحال ((كفرشان چيزى جز زيان و خسران به آنان نمى افزايد)) (ولا يزيدالكافرين كفرهم الا خسارا).

(آيه)ـ اين آيه پاسخ قاطع ديگرى به مشركان مى دهد و به آنها خاطرنشان مى سازد كه اگر انسان از چـيزى تبعيت مى كند يا به آن دل مى بندد بايد دليلى از عقل بر آن داشته باشد، يا دليلى از نقل قطعى ، شما كه هيچ يك از اين دو را در اختيارنداريد تكيه گاهى جز فريب و غرور نخواهيد داشت.

مـى فـرمايد: ((بگو: اين معبودانى را كه جز خدا مى خوانيد به من نشان دهيدچه چيزى از زمين را آفريده اند))! (قل ارايتم شركاكم الذين تدعون من دون اللّه ارونى ماذا خلقوا من الا رض).

((يا اين كه در آفرينش آسمان شريكند))؟! (ام لهم شرك فى السموات).

بـا ايـن حال پرستش آنها چه دليلى دارد؟! معبود بودن فرع بر خالق بودن است ، حال كه ثابت شد هـيچ دليل عقلى براى مدعاى شما نيست ، آيا دليلى از نقل در اختيار داريد؟ ((آيا كتابى (آسمانى) در اختيار آنها گذارده ايم و آنها دليل روشنى ازآن بر كار خود دارند))؟ (ام آتيناهم كتابا فهم على بينت منه).

نه آنها هيچ دليل و بينه و برهان روشنى از كتب الهى در اختيار ندارند.

پـس سرمايه آنها چيزى جز مكر وفريب نيست ((بلكه اين ستمگران به يكديگرجز وعده هاى دروغين نمى دهند)) (بل ان يعد الظالمون بعضهم بعضا الا غرورا).

(آيه)ـ آسمانها و زمين با دست قدرت او برپاست !.

در اين آيه سخن از حاكميت خدا بر مجموعه آسمانها و زمين است ، و درحقيقت بعد از نفى دخالت مـعـبـودهـاى سـاخـتگى در جهان هستى به اثبات توحيدخالقيت و ربوبيت پرداخته ، مى فرمايد: ((خداوند آسمانها و زمين را نگاه مى دارد تااز نظام خود منحرف نشوند)) (ان اللّه يمسك السموات والا رض ان تزول).

نه تنها آفرينش در آغاز با خداست كه نگهدارى و تدبير و حفظ آنها نيز به دست قدرت اوست ، بلكه آنـهـا هـر لـحـظه آفرينش جديدى دارند و فيض هستى لحظه به لحظه به آنها مى رسد، كه اگر لحظه اى رابطه آنها با آن مبدا بزرگ قطع شودراه فنا و نيستى را پيش مى گيرند.

اگر نازى كند يكدم ـــــ فرو ريزند قالبها!.

سـپـس بـه عـنوان تاكيد مى افزايد: ((و هرگاه منحرف گردند، كسى جز او نمى تواند آنهارا نگاه دارد)) (ولئن زالتا ان امسكهما من احد من بعده).

نه بتهاى ساختگى شم، نه فرشتگان ، و نه غير آنه، هيچ كس قادر بر اين كارنيست.

در پايان آيه براى اين كه راه توبه را به روى مشركان گمراه نبندد و اجازه بازگشت در هر مرحله به آنها دهد مى فرمايد: ((او بردبار و غفور است)) (انه كان حليما غفورا).

بـه مـقـتـضـاى حـلـمـش در مجازات آنها تعجيل نمى كند و به مقتضاى غفوريتش توبه آنها را با شرائطش در هر مرحله كه باشد پذيرا مى شود.

آيـه ـ شـان نزول : ((مشركان عرب هنگامى كه مى شنيدند بعضى از امتهاى پيشين همچون يهود، پيامبران الهى را تكذيب كردند، و آنها را به شهادت رساندند،مى گفتند: ولى ما چنين نيستم ! اگر فرستاده الهى به سراغ ما بيايد ما هدايت پذيرترين امتها خواهيم بود! ولى همانها هنگامى كه آفتاب عالمتاب اسلام از افق سرزمينشان طلوع كرد و پيامبر اسلام (ص) همراه بزرگترين كتاب آسمانى به سراغشان آمد نه تنها نپذيرفتند بلكه در مقام تكذيب و مبارزه و انواع مكر و فريب برآمدند.

ايـن آيـه و دو آيـه بعد نازل شد و آنها را بر اين ادعاهاى توخالى و بى اساس مورد ملامت و سرزنش قرار داد.

تفسير: استكبار و حيله گرى ، سرچشمه بدبختيهاى آنها بودـ.

در آيات پيشين سخن از مشركان وسرنوشت آنها در دنيا وآخرت در ميان بود.

در اين آيه مى فرمايد: ((آنها با نهايت تاكيد سوگند ياد كردند اگر انذاركننده اى به سراغشان بيايد بـطور مسلم از همه امتها هدايت يافته تر خواهند بود)) (واقسمواباللّه جهد ايمانهم لئن جاهم نذير ليكونن اهدى من احدى الا مم).

آرى ! آنها هنگامى كه تماشاگر صفحات تاريخ گذشته بودند، بسيار تعجب مى كردند و همه گونه ادعا درباره خود داشتند و لافها مى زدند.

امـا هـنگامى كه ((محك تجربه آمد به ميان)) و كوره امتحان سخت داغ شد وخواسته آنها عملى شـد نـشـان دادند كه آنها نيز از همان قماشند، بطوريكه قرآن دردنباله همين آيه فرموده : ((پس هـنـگـامى كه انذاركننده الهى آمد جز فرار و فاصله گرفتن از حق چيزى بر آنها نيفزود))! (فلما جاهم نذير مازادهم الا نفورا).

ايـن تعبير نشان مى دهد كه آنها قبلا نيز برخلاف ادعاهايشان طرفدار حق نبودند، قسمتى از آيين ابراهيم را كه در ميان آنها وجود داشت محترم نمى شمردند.

(آيـه)ـ اين آيه توضيحى است بر آنچه در آيه قبل گذشت ، مى گويد:دورى آنها از حق ((به خاطر ايـن بود كه طريق استكبار در زمين را پيش گرفتند)) و هرگزحاضر نشدند در برابر حق تسليم شوند (استكبارا فى الا رض).

و نيز به خاطر آن بود كه ((حيله گريهاى زشت و بد را)) پيشه كردند (ومكرالسيئ).

((ولى اين حيله گريهاى سؤ تنها دامان صاحبانش را مى گيرد)) (ولا يحيق المكر السيئ الا باهله).

او را در برابر خلق خدا رسوا و بينو، و در پيشگاه الهى شرمسار مى كند.

در حقيقت اين آيه مى گويد: آنها تنها به دورى كردن از اين پيامبر بزرگ الهى قناعت نكردند، بلكه بـراى ضـربـه زدن به او از تمام توان و قدرت خود كمك گرفتند،و انگيزه اصلى آن كبر و غرور و عدم خضوع در مقابل حق بود.

در دنـباله آيه اين گروه مستكبر مكار و خيانتكار را با جمله پرمعنى وتكان دهنده اى تهديد كرده ، مـى گـويد: ((آيا آنها انتظارى جز اين دارند كه گرفتار همان سرنوشت پيشينيان شوند))؟! (فهل ينظرون الا سنت الا ولين).

اين جمله كوتاه اشاره اى دارد به تمام سرنوشتهاى شوم اقوام گردنكش وطغيانگرى همچون قوم نوح ، و عاد، و ثمود، و قوم فرعون كه هركدام به بلاى عظيمى گرفتار شدند.

سـپـس بـراى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((هرگز براى سنت الهى تغيير و تبديلى نمى يابى ، و هرگز بـراى سـنـت الـهـى دگرگونى نخواهى يافت)) (فلن تجد لسنت اللّه تبديلا ولن تجد لسنت اللّه تحويل).

نـوسـان و دگـرگـونـى سـنـتـهـا دربـاره كسى تصور مى شود كه آگاهى محدودى دارد، ولى پـروردگـارى كـه عـالـم و حـكـيـم و عادل است سنتش درباره آيندگان همان است كه درباره پيشينيان بوده است ، سنتهايش ثابت و تغييرناپذير است.

(آيـه)ـ در ايـن آيـه اين گروه مشرك و مجرم را به پيگيرى آثار گذشتگان وسرنوشتى كه به آن گـرفـتـار شـدند دعوت مى كند، تا آنچه را از تاريخ درباره آنهاشنيده اند با چشم در سرزمينهاى مـتعلق به آنه، و در لابلاى آثارشان ببينند،مى فرمايد: ((آيا سير در زمين نكردند تا بنگرند عاقبت كـار كـسـانـى كه پيش از آنهابودند چه شد))؟! (اولم يسيروا فى الا رض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم).

اگـر ايـنها چنين تصور مى كنند كه از آنان نيرومندترند سخت در اشتباهند، چرا كه ((آنها از اينها قويتر و پرقدرت تر بودند)) (وكانوا اشد منهم قوة).

به علاوه انسانها هر قدر نيرومند و قوى باشند قدرت آنها در برابر قدرت خداوند صفر است ، چرا كه ((نـه چـيـزى در آسـمـان ، نـه در زمين ، از حوزه قدرت او فرارنخواهد كرد، و او را عاجز و ناتوان نخواهد ساخت)) (وما كان اللّه ليعجزه من شى فى السموات ولا فى الا رض).

زيرا ((او دانا و تواناست)) (انه كان عليما قديرا).

نه چيزى از نظرش مخفى و پنهان مى ماند، و نه كارى در برابر قدرتش مشكل است ، و نه كسى بر او چيره مى شود.

(آيه)ـ اگر لطف او نبود جنبنده اى بر پشت زمين نبود!.

ايـن آيه كه آخرين آيه سوره ((فاطر)) است بحثهاى تند و تهديدهاى شديدگذشته اين سوره را با بـيـان لـطف و رحمت پروردگار بر مردم روى زمين پايان مى دهد، همان گونه كه اين سوره را با گشايش رحمت خدا بر مردم آغاز كرد.

آيـه قبل كه مجرمان بى ايمان را تهديد به سرنوشت پيشينيان مى كرد اين سؤال را براى بسيارى از آنها و ديگران مطرح مى سازد كه اگر سنت الهى درباره همه گردنكشان چنين است پس چرا اين قوم مشرك و سركش مكه را مجازات نمى كند؟!.

در پـاسـخ ايـن سـؤال مـى فـرمايد: ((اگر خداوند همه مردم را به خاطر اعمالى كه انجام داده اند مـجازات كند (و هيچ مهلتى براى اصلاح و تجديد نظر و خودسازى به آنان ندهد) جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نخواهد گذاشت)) (ولو يؤاخذ اللّه الناس بما كسبوا ما ترك على ظهرها من دابة).

آن چنان مجازاتهاى پى درپى نازل مى شد و صاعقه ها و زلزله ها و طوفانهاگنهكاران ظالم را درهم مى كوبيد كه زمين جاى زندگى براى كسى نبود.

((ولى خداوند (به لطف و كرمش) آنها را تا زمان معينى به تاخير مى اندازد)) وبه آنها فرصت براى توبه و اصلاح مى دهد (ولكن يؤخر هم الى اجل مسمى).

امـا اين حلم و فرصت الهى حسابى دارد، تا زمانى است كه اجل آنها فرانرسيده باشد، ((اما هنگامى كـه اجـل آنـهـا فـرا رسـد (هـركـس را به مقتضاى عملش جزامى دهد چرا كه) خداوند نسبت به بندگانش بصير و بيناست)) هم اعمال آنها رامى بيند و هم از نيات آنها باخبر است (فاذا جا اجلهم فان اللّه كان بعباده بصيرا).

((پايان سوره فاطر)).

سوره يس [36].

اين سوره در ((مكه)) نازل شده و 83 آيه دارد.

محتواى سوره :.

در اين سوره چهار بخش عمده مخصوصا ديده مى شود:

1ـ نخست سخن از رسالت پيامبر اسلام (ص) و قرآن مجيد و هدف از نزول اين كتاب بزرگ آسمانى است.

2ـ بـخـش ديگر از رسالت سه نفر از پيامبران الهى ، و چگونگى دعوت آنها به سوى توحيد و مبارزه پى گير و طاقتفرساى آنها با شرك سخن مى گويد.

3ـ بـخـشـى از ايـن سـوره كـه از آيه 33 شروع مى شود و تا آيه 44 ادامه داردمملو از نكات جالب توحيدى ، و بيان گويا از آيات و نشانه هاى عظمت پروردگار درعالم هستى است.

4ـ بخش مهم ديگرى از اين سوره در مسائل مربوط به ((معاد)) و دلائل گوناگون آن و چگونگى حـشر و نشر، و سؤال و جواب در روز قيامت ، و پايان جهان ،و بهشت و دوزخ سخن مى گويد، و در لابـلاى ايـن بـحـثـهـا آيـاتـى تكان دهنده براى بيدارى وهشيارى غافلان وبى خبران آمده است كه اثرى نيرومند در دلها وجانها دارد.

فضيلت تلاوت سوره :.

سوره ((يس)) در احاديث به عنوان ((قلب قرآن)) ناميده شده است.

در حديثى از پيامبر اسلام (ص) مى خوانيم : ((هر چيز قلبى دارد، و قلب قرآن يس است)).

در حـديثى از امام صادق (ع) نيز همين معنى آمده است و در ذيل آن مى افزايد: ((هركس آن را در روز پـيش از آن كه غروب شود بخواند در تمام طول روزمحفوظ و پر روزى خواهد بود، و هركس آن را در شب پيش از خفتن بخواندخداوند هزار فرشته را بر او مامور مى كند كه او را از هر شيطان رجيم و هر آفتى حفظكنند)) و به دنبال آن فضائل مهم ديگرى نيز بيان مى فرمايد.

اين عظمت به خاطر محتواى عظيم اين سوره است.

مـحتوايى بيدارگر ايمان بخش و مسؤوليت آفرين و تقوازا كه وقتى انسان در آن انديشه كند و اين انديشه در اعمال او پرتوافكن گردد خير دنيا و آخرت را براى او به ارمغان مى آورد.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه)ـ.

سرآغاز ((قلب قرآن)):.

اين سوره همانند 28 سوره ديگر قرآن مجيد با حروف مقطعه آغاز مى شود،و اين بار دو حرف ((يا ـ سين)) (يس) آيه اول سوره را تشكيل مى دهد.

درخـصـوص سـوره ((يـس)) در روايـتى از امام صادق (ع) مى خوانيم كه فرمود:((يس نام رسول خداست و دليل بر آن اين است كه بعد از آن مى فرمايد تو از مرسلين و بر صراط مستقيم هستى)).

(آيـه)ـ به دنبال اين حروف مقطعه ـهمانند بسيارى از سوره هايى كه باحروف مقطعه آغاز شده ـ سخن از قرآن مجيد به ميان مى آورد، منتها در اينجا به آن سوگند ياد كرده ، مى گويد: ((سوگند به قرآن حكيم)) (والقرآن الحكيم).

گويى قرآن را موجودى زنده و عاقل و رهبر و پيشوا معرفى مى كند كه مى تواند درهاى حكمت را به روى انسانها بگشايد.

الـبـته خداوند نيازى به سوگند ندارد، ولى سوگندهاى قرآن همواره داراى دوفايده مهم است : نخست تاكيد روى مطلب ، و ديگر بيان عظمت چيزى كه به آن سوگند ياد مى شود.

(آيـه)ـ ايـن آيـه چـيـزى را كه سوگند آيه قبل به خاطر آن بوده است بازگومى كند، مى فرمايد: ((مسلما تو از رسولان خداوند هستى)) (انك لمن المرسلين).

(آيه)ـ رسالتى كه توام با حقيقت است و ((بودن تو بر صراط مستقيم))(على صراط مستقيم).

(آيـه)ـ سـپـس مى افزايد: اين قرآنى است كه ((از ناحيه خداوند عزيز ورحيم نازل شده)) (تنزيل العزيز الرحيم).

عـزت و رحـمـتـش كه يكى مظهر ((انذار)) و ديگرى مظهر ((بشارت)) است با هم آميخته و اين كتاب بزرگ آسمانى را در اختيار انسانها گذارده است.

(آيـه)ـ ايـن آيـه هـدف اصلى نزول قرآن را اين گونه شرح مى دهد:قرآن را بر تو نازل كرديم ((تا قـومى را انذار كنى كه پدران آنها انذار نشدندو به همين دليل آنها در غفلت فرو رفته اند)) (لتنذر قوما ما انذر آباؤهم فهم غافلون).

قرآن نازل شد تا مردم غافل را هوشيار، و خواب زدگان را بيدار سازد.

(آيـه)ـ سـپـس قـرآن بـه عـنـوان يك پيشگويى درباره سران كفر و سردمداران شرك مى گويد: ((فـرمان و وعده الهى بر اكثر آنها تحقق يافته و به همين دليل ايمان نمى آورند)) (لقد حق القول على اكثرهم فهم لا يؤمنون).

حقيقت اين است كه انسان در صورتى اصلاح پذير و قابل هدايت است كه فطرت توحيدى خود را با اعـمـال زشـت و اخـلاق آلـوده اش بكلى پايمال نكرده باشد وگرنه تاريكى مطلق بر قلب او چيره خواهد شد و تمام روزنه هاى اميد براى او بسته مى شود.

(آيـه)ـ ايـن آيه ادامه توصيف اين گروه نفوذناپذير است ، در نخستين توصيف آنهامى گويد: ((ما در گـردنـهـاى آنها غلهايى قرار داديم كه تا چانه هاى آنها ادامه دارد، وسرهاى آنها را به بالا نگاه داشته است)) (انا جعلنا فى اعناقهم اغلا لا فهى الى الا ذقان فهم مقمحون).

چـه جـالب است تشبيهى كه از حال بت پرستان لجوج خصوصا سران آنها به چنين انسانهايى شده ، آنـها طوق ((تقليد)) و زنجير ((عادات و رسوم خرافى)) را برگردن و دست و پاى خود بسته اند و غـلـهـاى آنـهـا آنقدر پهن و گسترده است كه سر آنهارا بالا نگاهداشته و از ديدن حقايق محروم ساخته ، آنها اسيرانى هستند كه نه قدرت فعاليت و حركت دارند و نه قدرت ديد!.

آيـه فـوق هـم مـى تـواند ترسيمى از حال اين گروه بى ايمان در دنيا باشد، و هم بيان حال آنها در آخرت كه تجسمى است از مسائل اين جهان.

(آيـه)ـ ايـن آيـه توصيف ديگرى از همين افراد است ، و ترسيم گويايى ازعوامل نفوذناپذيرى آنه، مـى فرمايد: ((و ما در پيش روى آنها سدى قرار داديم و درپشت سرشان سدى)) (وجعلنا من بين ايديهم سدا ومن خلفهم سدا).

آنها در ميان اين دو سد چنان محاصره شده اند كه نه راه پيش دارند و نه راه بازگشت !.

و در همين حال ((چشمانشان را پوشانده ايم لذا نمى بينند)) (فاغشيناهم فهم لا يبصرون).

و چـنين است حال مستكبران خودخواه و خودبين ، و مقلدان كور و كر، ومتعصبان لجوج در برابر چهره حقايق !.

(آيه)ـ به همين دليل در اين آيه صريحا مى گويد: ((براى آنها يكسان است ، چه آنها را انذار كنى ، يا نكنى ، ايمان نمى آورند))! (وسوا عليهم انذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون).

گفتار تو هرقدر نافذ، و وحى آسمانى هر قدر مؤثر باشد، تا در زمينه آماده وارد نشود تاثير نخواهد گذاشت.

(آيه)ـ.

چه كسانى انذار تو را مى پذيرند؟.

در آيات گذشته سخن از گروهى در ميان بود كه به هيچ وجه آمادگى پذيرش انذارهاى الهى را نـدارنـد، امـا در ايـنـجـا از گـروه ديـگـرى كه درست در نقطه مقابل آنهاقرار گرفته اند سخن مى گويد، تا با مقايسه با يكديگر ـهمان گونه كه روش قرآن دربحث است ـ مساله روشنتر شود.

مـى فـرمـايد: ((تو تنها كسى را انذار مى كنى كه از ذكر پيروى كند، و از خداوندرحمان در پنهان بـتـرسـد)) و از طـريـق بـرهان و استدلال او را بشناسد (انما تنذر من اتبع الذكر وخشى الرحمن بالغيب) كسى كه گوش شنوا و قلب آماده دارد.

((و كسى كه چنين است او را بشارت به مغفرت و پاداش پرارزش ده)) (فبشره بمغفرة واجر كريم).

(آيـه)ـ سـپـس بـه تـنـاسـب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون اجر و پاداش پرارزش مؤمنان و پـذيـرنـدگان انذارهاى انبيا آمده بود در اين آيه به مساله ((معاد ورستاخيز و ثبت و ضبط اعمال بـراى حـسـاب و جـزا)) اشـاره كـرده ، مى فرمايد: ((مامردگان را زنده مى كنيم))(انا نحن نحى الموتى).

((و تمام آثار آنها را مى نويسيم)) (ونكتب ما قدموا وآثارهم).

بـنـابراين چيزى فروگذار نخواهد شد مگر اين كه در نامه اعمال براى روزحساب محفوظ خواهد بود.

و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((و ما همه چيز را در كتاب آشكاراحصا كرده ايم)) (وكل شى احصيناه فى امام مبين).

(آيه)ـ.

سرگذشت ((اصحاب القريه)) براى آنها عبرتى است :.

.

در تعقيب بحثهايى كه در زمينه قرآن و نبوت پيامبر اسلام (ص) و مؤمنان راستين و منكران لجوج گذشت در اينجا نمونه اى از وضع امتهاى پيشين در همين زمينه مطرح شده ، و در ضمن اين آيه و چـنـديـن آيـه بـعد كه مجموعاهجده آيه را تشكيل مى دهد سرگذشتى از چند تن از پيامبران پـيـشين را بيان مى كند، تا هم هشدارى باشد براى مشركان مكه ، و هم تسلى و دلدارى باشدبراى پـيـامبر و مؤمنان اندك آن روز، به هر حال تكيه بر اين سرگذشت در قلب اين سوره كه خود قلب قرآن است به خاطر شباهت تمامى است كه با موقعيت مسلمانان آن روز دارد.

نـخـست مى فرمايد: ((و براى آنها اصحاب قريه را مثال بزن هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند)) (واضرب لهم مثلا اصحاب القرية اذ جاها المرسلون).

((قـريـه)) مفهوم گسترده اى دارد كه هم شهرها را شامل مى گردد و هم روستاهار، هرچند در زبان فارسى معمولى تنها به روستا اطلاق مى شود.

مـشـهـور در ميان مفسران اين است كه منظور از ((قريه)) در اينجا ((انطاكيه)) يكى از شهرهاى شامات بوده است.

از آيات اين سوره برمى آيد كه اهل اين شهر بت پرست بودند و اين رسولان براى دعوت آنها به سوى توحيد و مبارزه با شرك آمده بودند.

(آيـه)ـ سـپـس قرآن بعد از اين بيان اجمالى و سربسته ، به شرح ماجراپرداخته ، چنين مى گويد: ((در آن زمـان كه دو نفر از رسولان را به سوى آنها فرستاديم ،اما آنها رسولان ما را تكذيب كردند، لـذا براى تقويت آن دو، شخص سومى ارسال نموديم ، آنها همگى گفتند: ما فرستادگان به سوى شما از طرف پروردگاريم)) (اذارسلنا اليهم اثنين فكذبوهما فعززنا بثالث فقالوا انا اليكم مرسلون).

(آيـه)ـ اكـنـون بـبـينيم آن قوم گمراه در مقابل دعوت رسولان چه واكنشى نشان دادند، قرآن مـى گـويـد: همان بهانه اى را كه بسيارى از كافران سركش در برابرپيامبران الهى پيش كشيدند مـطـرح نمودند ((آنان (در جواب) گفتند: شما بشرى همانند ما نيستيد و خداوند رحمان چيزى نـازل نكرده ، شما فقط دروغ مى گوييد))!(قالوا ما انتم الا بشر مثلنا وما انزل الرحمن من شى ان انتم الا تكذبون).

اگر بنا بود فرستاده اى از طرف خدا بيايد بايد فرشته مقربى باشد نه انسانى همچون م، و همين را دليل براى تكذيب رسولان و انكار نزول فرمان الهى پنداشتند.

(آيـه)ـ بـه هـرحـال ايـن پيامبران از مخالفت سرسختانه آن قوم گمراه مايوس نشدند و ضعف و سـسـتـى بـه خـود راه نـدادند، و در پاسخ آنها چنين ((گفتند: پروردگارما مى داند كه ما قطعا فرستادگان او به سوى شما هستيم)) (قالوا ربنا يعلم انا اليكم لمرسلون).

(آيـه)ـ ((و بـر عهده ما چيزى جز ابلاغ رسالت بطور آشكار و روشن نيست))(وما علينا الا البلا غ المبين).

(آيـه)ـ ولى اين كوردلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسليم نشدند، بلكه بر خشونت خود افـزودنـد، و از مرحله تكذيب پافراتر نهاده به مرحله تهديد و شدت عمل گام نهادند ((گفتند: ما شـمـا را به فال بد گرفته ايم)) وجود شماشوم است و مايه بدبختى شهر و ديار ما! (قالوا انا تطيرنا بكم).

مـمـكـن اسـت مـقـارن آمـدن اين پيامبران الهى بعضى مشكلات در زندگى مردم آن ديار بر اثر گـنـاهـانـشـان و يا به عنوان هشدار الهى حاصل شده باشد، باز به اين هم قناعت نكردند، بلكه با تـهـديدى صريح و آشكار نيات شوم و زشت خود را ظاهرساختند، و گفتند: ((اگر از اين سخنان دسـت بـرنـداريـد مـسـلـما شما را سنگسار خواهيم كرد، و مجازات دردناكى از ما به شما خواهد رسيد))! (لئن لم تنتهوا لنرجمنكم وليمسنكم منا عذاب اليم).

ممكن است ذكر ((عذاب اليم)) اشاره به اين باشد كه سنگسار نمودن شما راآنقدر ادامه مى دهيم تا مايه مرگ شما شود.

(آيـه)ـ ايـنـجـا بـود كـه رسـولان الهى با منطق گوياى خود به پاسخ هذيانهاى آنها پرداختند، و ((گـفـتند: شومى شما از خودتان است اگر درست بينديشيد به اين حقيقت واقف خواهيد شد)) (قالوا طائركم معكم ائن ذكرتم).

اگـر بـدبـختى و تيره روزى و حوادث شوم محيط جامعه شما را فراگرفته ، وبركات الهى از ميان شـمـا رخـت بـربـسـته ، عامل آن را در درون جان خود، در افكارمنحط و اعمال زشت و شومتان جستجو كنيد، نه در دعوت ما.

و سـرانـجـام آخـريـن سـخـن ايـن فـرسـتادگان پروردگار به آنان اين بود كه : ((شماگروهى اسرافكاريد)) (بل انتم قوم مسرفون).

اگـر تـوحـيـد را انكار كرده ، به شرك روى مى آوريد، دليل آن اسراف و تجاوز ازحق است ، و اگر جـامـعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نيز اسراف در گناه و آلودگى به شهوات است.

(آيه)ـ.

مجاهدى جان بر كف !.

در ايـنجا بخش ديگرى از مبارزات رسولانى كه در اين داستان به آنها اشاره شده ، آمده است ، و آن مـربـوط بـه حـمـايت حساب شده و شجاعانه مؤمنان اندك ازآنهاست كه در برابر اكثريت كافر و مشرك و لجوج ايستادند و تا سرحد جان ازپيامبران الهى دفاع كردند.

نخست مى فرمايد: ((و مردى (با ايمان) از نقطه دور دست شهر با سرعت وشتاب (به سراغ گروه كـافران) آمد و گفت : اى قوم من ! از فرستادگان خدا پيروى كنيد)) (وجا من اقصا المدينة رجل يسعى قال يا قوم اتبعوا المرسلين).

ايـن مرد كه نامش را ((حبيب نجار)) ذكر كرده اند هنگامى كه به او خبر رسيد،در قلب شهر مردم بر اين پيامبران الهى شوريده اند، و شايد قصد شهيد كردن آنها رادارند، سكوت را مجاز ندانست ، با سرعت و شتاب خود را به مركز شهر رسانيد وآنچه در توان داشت در دفاع از حق فروگذار نكرد.

تـعـبـيـر بـه ((رجل)) به صورت ناشناخته ، شايد اشاره به اين نكته است كه او يك فرد عادى بود، قـدرت و شوكتى نداشت ، و در مسير خود تك و تنها بود، تا مؤمنان عصر پيامبر(ص) در آغاز اسلام كـه عده قليلى بيش نبودند سرمشق بگيرند و بدانندحتى يك نفر مؤمن تنها نيز داراى مسؤوليت است و سكوت براى او جائز نيست.

(آيه)ـ اكنون ببينيم اين مؤمن مجاهد به چه منطق و دليلى براى جلب توجه همشهريانش متوسل گشت ؟.

نـخست از اين در وارد شد: ((از كسانى پيروى كنيد كه از شما اجر و مزدى (دربرابر دعوت خود) نمى خواهند)) (اتبعوا من لا يسئلكم اجرا).

ايـن خود نخستين نشانه صدق آنهاست كه هيچ منفعت مادى در دعوتشان ندارند، نه از شما مالى مـى خـواهند، و نه جاه و مقام ، و نه حتى تشكر و سپاسگزارى ،و اين همان چيزى است كه بارها در آيـات قـرآن در مـورد انبياى بزرگ به عنوان نشانه اى از اخلاص روى آن تكيه شده ، تنها در سوره ((شعرا)) پنج بار جمله ((ومااسئلكم عليه من اجر)) تكرار گرديده است.

سپس مى افزايد: به علاوه ((اين رسولان (چنانكه از محتواى دعوت وسخنانشان بر مى آيد) افرادى هدايت يافته اند)) (وهم مهتدون).

(آيـه)ـ سـپـس بـه دلـيل ديگرى مى پردازد و به سراغ اصل توحيد كه عمده ترين نكته دعوت اين رسـولان بـوده اسـت مى رود و مى گويد: ((من چرا كسى راپرستش نكنم كه مرا آفريده است))؟ (ومالى لا اعبد الذى فطرنى).

فـطـرت سليم مى گويد: كسى شايسته پرستش است كه خالق و مالك وبخشنده مواهب باشد نه اين بتها كه هيچ كارى از آنان ساخته نيست.

و به دنبال آن هشدار مى دهد كه مراقب باشيد ((همه شما سرانجام تنها به سوى او باز مى گرديد)) (واليه ترجعون).

يعنى نه تنها سر و كار شما در زندگى اين جهان با اوست كه در جهان ديگر نيزتمام سرنوشت شما در دست قدرت او مى باشد، آرى به سراغ كسى برويد كه در هردو جهان سرنوشت شما را به دست گرفته.

(آيـه)ـ و در سـومـين استدلال خود به وضع بتها پرداخته ، و اثبات عبوديت را براى خداوند با نفى عـبـوديـت از بتها تكميل مى كند، مى گويد: ((آيا غير ازخداوند معبودانى را انتخاب كنم كه اگر خداوند رحمن بخواهد زيانى به من برساندشفاعت آنها كمترين فايده اى براى من نخواهد داشت ، و مـرا از مـجـازات او هرگزنجات نخواهند داد)) (اتخذ من دونه آلهة ان يردن الرحمن بضر لا تغن عنى شفاعتهم شيئا ولا ينقذون).

بـاز در ايـنجا از خودش سخن مى گويد تا جنبه تحكم و آمريت نداشته باشد، وديگران حساب كار خود را برسند.

(آيـه)ـ سـپس اين مؤمن مجاهد براى تاكيد و توضيح بيشتر افزود: ((هرگاه من چنين بتهايى را پـرسـتـش كنم و آنها را شريك پروردگار قرار دهم در گمراهى آشكار خواهم بود)) (انى اذا لفى ضلا ل مبين).

كـدام گـمراهى از اين آشكارتر كه انسان عاقل و باشعور در برابر اين موجودات بى شعور زانو زند و آنها را در كنار خالق زمين و آسمان قرار دهد.

(آيـه)ـ ايـن مـؤمن تلاشگر و مبارز پس از اين استدلالات و تبليغات مؤثر و گيرا باصداى رسا در حضور جمع اعلام كرد: همه بدانيد ((من به پروردگار شما ايمان آورده ام)) و دعوت اين رسولان را پذيرا شده ام (ان ى آمنت بربكم).

((بنابراين سخنان مرا بشنويد)) (فاسمعون) و بدانيد من به دعوت اين رسولان مؤمنم و گفتار مرا به كار بنديد كه به سود شماست.

(آيه)ـ اما ببينيم عكس العمل اين قوم لجوج در برابر اين مؤمن پاكباز چه بود؟ قرآن سخنى از آن به ميان نمى آورد، ولى از لحن آيات بعد استفاده مى شود كه آنها بر او شوريدند و شهيدش كردند.

قـرآن ايـن حـقـيـقت را با جمله جالب و سربسته اى بيان كرده ، مى گويد: ((به اوگفته شد وارد بهشت شو))! (قيل ادخل الجنة).

اين تعبير نشان مى دهد كه شهادت اين مرد مؤمن همان ، و داخل شدن او دربهشت همان.

البته روشن است منظور از بهشت در اينجا بهشت برزخى است ، چرا كه هم از آيات و هم از روايات استفاده مى شود كه بهشت جاويدان در قيامت نصيب مؤمنان خواهد شد همان گونه كه دوزخ نيز در مورد بدكاران چنين است.

به هرحال روح پاك اين مرد به آسمانه، در جوار قرب رحمت الهى و در نعيم بهشتى ، شتافت ، و در آنجا تنها آرزويش اين بود كه ((گفت : اى كاش قوم من مى دانستند)) (قال يا ليت قومى يعلمون) و اين چنين مؤمن ، عاشق هدايت مردم است و از گمراهى آنان رنج مى برد.

(آيـه)ـ اى كـاش مـى دانـستند كه : ((پروردگارم مرا مشمول آمرزش و عفوخويش قرار داد و در صف گراميان جاى داد)) (بما غفرلى ربى وجعلنى من المكرمين).

اى كـاش چشم حق بينى داشتند و آنچه را در پشت اين پرده است ببيننديعنى تا اين همه نعمت و اكرام و احترام خدا را بنگرند و بدانند در مقابل اهانتهاى آنها خداوند چه لطفى در حق من فرموده است ، اى كاش مى ديدند و ايمان مى آوردند اما افسوس !.

آغاز جز 23 قرآن مجيد.

(آيـه)ـ ديـديـم كـه مردم شهر ((انطاكيه)) چگونه به مخالفت با پيامبران الهى قيام كردند اكنون ببينيم سرانجام كارشان چه شد؟.

قرآن در اين زمينه مى گويد: ((ما بر قوم او بعد از (شهادت) وى هيچ لشكرى ازآسمان نفرستاديم ، و اصـولا سـنت ما چنين نيست كه براى نابود ساختن اين اقوام سركش متوسل به اين امور شويم)) (وما انزلنا على قومه من بعده من جند من السما وما كنا منزلين).

مـا نـياز به اين امور نداريم ، تنها يك اشاره كافى است كه همه آنها را خاموش سازيم و به ديار عدم بفرستيم و تمام زندگى آنها را در هم بكوبيم.

(آيـه)ـ سـپس مى افزايد: ((تنها يك صيحه آسمانى تحقق يافت ، صيحه اى تكان دهنده و مرگبار، ناگهان همگى خاموش شدند))! (ان كانت الا صيحة واحدة فاذاهم خامدون).

يك صيحه ، آن هم در يك لحظه زودگذر، بيش نبود، فريادى بود كه همه فريادها را خاموش كرد، و تكانى بود كه همه را بى حركت ساخت !.

بسوزند چوب درختان بى بر ـــــ سزا خود همين است مر بى برى را!.

(آيه)ـ در اين آيه با لحنى بسيار گيرا و مؤثر برخورد تمام سركشان تاريخ را بادعوت پيامبران خدا يـك جـا مورد بحث قرار داده ، مى گويد: ((واحسرتا بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى براى هدايت آنـهـا نـيامد مگر اين كه او را به باد استهزا گرفتند)) (ياحسرة على العباد ما ياتيهم من رسول الا كانوا به يستهزؤن).

بـيـچاره و محروم از سعادت آنها گروهى كه نه تنها گوش هوش به نداى رهبران ندهند، بلكه به استهزا و سخريه آنها برخيزند.

(آيه)ـ.

غفلت دائم :.

در ايـن آيـه با توجه به بحثى كه در آيه قبل درباره غفلت مستمر گروه عظيمى از مردم جهان در طول اعصار و قرون پيشين گذشت ، مى فرمايد: ((آيا آنها نديدند كه ما افراد زيادى از قرون و اقوام پـيـشين از آنها را (بر اثر طغيان و ظلمشان) به هلاكت رسانديم))؟! (الم يرواكم اهلكنا قبلهم من القرون).

ايـنـها نخستين گروه نيستند، اقوام سركش ديگرى در اين جهان زندگى مى كردند، و سرنوشت دردنـاك آنها كه بر صفحات تاريخ ثبت است و آثارغم انگيزشان كه در ويرانه هاى شهرهاى آباد آنها برجاى مانده در برابر چشم آنها قراردارد، آيا اين مقدار براى درس عبرت كافى نيست ؟!.

در پـايان آيه مى افزايد: ((آنها هرگز به سوى ايشان بازگشت نمى كنند)) (انهم اليهم لا يرجعون) يعنى ; مصيبت بزرگ اينجاست كه امكان بازگشت به دنيا و جبران گناهان و بدبختيهاى گذشته را ندارند، چنان پلها در پشت سر آنان ويران گشته كه بازگشتشان هرگز ممكن نيست !.

(آيـه)ـ در ايـن آيه مى افزايد: ((همه آنها بدون استثنا در روز قيامت نزد ماحاضر مى شوند)) (وان كل لما جميع لدينا محضرون).

يعنى اينطور نيست كه اگر هلاك شدند و نتوانستند به اين جهان باز گردندمساله تمام است ، نه مـرگ در حقيقت آغاز كار است نه پايان ، به زودى همگى درعرصه محشر براى حساب گردآورى مى شوند، و بعد از آن مجازات دردناك الهى ،مجازاتى مستمر و پى گير در انتظار آنهاست.

(آيه)ـ.

اين هم نشانه هاى ديگر:.

از آنجا كه بحث در آيات گذشته پيرامون مبارزه فرستادگان پروردگار با شرك و بت پرستى بود، هـمـچنين در آيه قبل اشاره اى به مساله معاد شده بود در اينجانشانه هايى از توحيد و معاد را تواما بيان مى كند تا وسيله اى باشد براى بيدارى منكران و ايمان به مبدا و معاد.

نـخـسـت از احـياى زمينهاى مرده و بركاتى كه از آن عائد انسانها مى شود بحث كرده ، مى فرمايد: ((زمينهاى مرده براى آنها نشانه آشكارى است (از مبدا و معاد) ماآن را زنده كرديم ، و دانه هايى از آن خارج ساختيم و آنها از آن تغذيه مى كنند)) (وآية لهم الا رض الميتة احييناها واخرجنا منها حبا فمنه ياكلون).

مـسـاله حيات و زندگى از مهمترين دلائل توحيد است ; و با تمام پيشرفتهاى علمى هنوز كسى به درسـتى نمى داند تحت تاثير چه عواملى در روز نخست موجودات بى جان تبديل به سلولهاى زنده شده است ؟.

(آيه)ـ اين آيه توضيح و تشريحى بر آيه قبل است و چگونگى حيات زمينهاى مرده را بيان مى كند، مى فرمايد: ((و ما در آن باغهايى از نخلها و انگورها قرارداديم و چشمه هايى از آن جارى ساختيم)) (وجعلنا فيها جنات من نخيل واعناب وفجرنا فيها من العيون).

در آيه قبل سخن از دانه هاى غذايى در ميان بود، اما در اينجا از ميوه هاى نيروبخش و مغذى سخن مى گويد كه دو نمونه بارز و كامل آنها ((خرما)) و ((انگور))است كه هريك غذايى كامل محسوب مى شود.

(آيه)ـ اين آيه هدف آفرينش اين درختان پربار را چنين بيان مى كند:((غرض اين است كه از ميوه آن بـخـورند، در حالى كه دست آنها در ساختمان آن كمترين دخالتى نداشته ، آيا شكر خدا را به جا نمى آورند))! (لياكلوا من ثمره وماعملته ايديهم افلا يشكرون).

آرى ! ميوه هايى كه به صورت غذاى كامل بر شاخسار درختان ظاهر مى شودبى آنكه كمترين نيازى بـه پختن و يا تغييرات ديگر داشته باشد به مجرد چيدن ازدرخت قابل استفاده است ، و اين نهايت لطف و عظمت پروردگار را درباره انسانهانشان مى دهد.

هـدف آن اسـت كه حس حق شناسى و شكرگزارى انسانها را تحريك كند تا ازطريق شكرگزارى قدم در مرحله معرفت پروردگار بگذارند، كه شكر منعم نخستين گام معرفت كردگار است.

(آيـه)ـ ايـن آيه سخن از تسبيح و تنزيه پروردگار مى گويد، خط بطلان بر شرك مشركان كه در آيـات گـذشـتـه از آن سـخن بود مى كشد، و راه توحيد و يكتاپرستى را به همگان نشان مى دهد، مـى فرمايد: ((منزه است كسى كه تمام زوجها را آفريد، از آنچه زمين مى روياند، و از خود آنان ، و از آنـچـه نـمـى دانـنـد))! (سـبحان الذى خلق الا زواج كلها مما تنبت الا رض ومن انفسهم ومما لا يعلمون).

بـديـهـى است خداوند نياز به اين ندارد كه خويشتن را تسبيح و تنزيه كند، اين تعليمى است براى بندگان و دستورالعملى است براى پيمودن خط تكامل.

ايـن آيه يكى ديگر از آياتى است كه محدود بودن علم انسان را بيان مى كند ونشان مى دهد كه در ايـن جـهان حقايق بسيارى است ـاز جمله ((زوجيت)) درموجودات جهان ـ كه از علم و دانش ما پوشيده است.

(آيه)ـ.

هر يك از خورشيد و ماه آيتى هستند:.

در اينجا بخش ديگرى از نشانه هاى عظمت خدا را در جهان هستى بيان مى كند.

نخست مى فرمايد: ((شب براى آنها آيه و نشانه اى است)) از عظمت خدا(وآية لهم الليل).

در حـالـى كـه نور آفتاب همه جا را فرا گرفته و سپاه ظلمت به عقب رانده شده ((ما نور آفتاب و روز را از آن بـرمـى داريـم ، نـاگـهان تاريكى همه آنها را فرا مى گيرد))(نسلخ منه النهار فاذاهم مظلمون).

دقـت در ايـن تـعـبـير اين نكته را بازگو مى كند كه طبيعت اصلى كره زمين تاريكى است ، نور و روشنايى صفتى است عارضى كه از منبع ديگرى به او داده مى شود،همچون لباس كه بر تن كسى بپوشانند كه هرگاه آن لباس را بيرون آورد رنگ طبيعى تن آشكار مى شود!.

(آيـه)ـ سـومـيـن نشانه اى كه بعد از آيت شب به آن اشاره شده آيت نور وروشنايى و آفتاب است ، مـى گـويـد: ((و خـورشـيد نيز (براى آنها آيتى است) كه پيوسته به سوى قرارگاهش در حركت است))! (والشمس تجرى لمستقر لها).

اين آيه به وضوح حركت خورشيد را بطور مستمر بيان مى كند، اما در اين كه منظور از اين حركت چـيست جديدترين تفسير همان است كه اخيرا دانشمندان كشف كرده اند و آن حركت خورشيد با مجموعه منظومه شمسى در وسط كهكشان ما به سوى يك سمت معين و ستاره دور دستى كه آن را ستاره ((وگا)) ناميده اندمى باشد.

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved