شهید آوینی

 

پروتکل شماره 1

- می ‏خواهيم فارغ از هرگونه لفاظی و عبارت ‏پردازی و تنها از طريق مقايسه و استنتاج، حقايق محيط اطرافمان را مورد بررسی و مداقه قرار دهيم.

- می ‏خواهيم سيستمی را كه ما در آن زندگی می ‏كنيم از دونقطه نظر يعنی از نظر يهوديها (صهيونيستها) و از نظر غيريهوديها (غيرصهيونيستها) مورد ارزيابی قرار دهيم.

- شمار انسانهايی كه دارای غرايز بد و شيطانی هستند، برشمار كسانی كه دارای غرايز خوب هستند، پيشی می ‏گيرد. لذا، برای آنكه بتوان بر انسانها حكومت كرد، بايد به اعمال زور و خشونت و ترور توسل جست. هر انسانی می ‏خواهد ديكتاتور بشود، زور بگويد و اگر بتواند، رفاه و خوشبختی مردم را فدای خواسته ‏ها و آمال خود گرداند.

- اما چه عواملی اين جانور درنده را كه اسمش انسان گذاشته‏اند، از خشونت باز می ‏دارد؟

- از زمانی كه حيات اجتماعی آدميان آغازگشت، فشارها، رفتارهای ظالمانه و حيوان صفتانه ‏ای از سوی فرمانروايان باعث شد كه توده ‏های مردم تحت سلطه درآيند و مطيع فرمانروايان خود شوند. آنگاه با وضع قوانينی كه در واقع همان چهره تغييريافته زور و تهديد هستند، آدميان به زير سلطه درآمدند و من در اينجا می ‏خواهم بگويم كه طبق قانون طبيعت، «حق» يعنی اعمال زور و فشار.

- آزادی سياسی تنها يك نظريه است نه يك واقعيت. لذا آدمی بايد بداند كه چگونه از واژه آزادی سياسی برای فريب توده ‏ها استفاده كند و سپس آن را برای درهم شكستن قدرت حزب حاكم بكارگيرد. البته اگر حزب حاكم قبلاً خود از چنين شيوه‏ای برای دستيابی به قدرت استفاده كرده باشد، بهتر می ‏توان همين شيوه را در مورد او بكار برد. به كمك واژه به اصطلاح آزادی می ‏توان همين شيوه را در مورد او بكار برد. به كمك واژه به اصطلاح آزادی می ‏توان پايه ‏های حزب حاكم را سست و لرزان ساخت و بی ‏اعتباريش را به توده مردم نشان داد. از آنجا كه توده ناآگاه نمی ‏تواند حتی يك روز هم بدون راهنما و رهبر هدفهايش را خود راهبری نمايد، لذا به آسانی رهبری حزب جديد را می ‏پذيرد و بدين‏سان رژيم قديم جای خود را به رژيم جديد می ‏دهد.

- هنگامی كه ما به قدرت رسيديم، يعنی قدرت را از چنگ فرمانروايانی كه با استفاده از واژه آزادی بر مردم حكومت می ‏كنند، خارج ساختيم، طلا جای قدرت را خواهد گرفت. بنياد نهادن حكومت براساس آزادی غيرممكن است. زيرا كسی نمی ‏تواند آزادی را در متعارف و متعادل‏ترين نوع آن بكارگيرد. اگر صرفاً برای مدت كوتاهی مردم را در اداره امور خويش آزاد بگذاريم تا هر كس فرمانروای خويش بشود، ديری نخواهد پاييد كه انسجام امور از هم گسيخته می ‏شود و مردم دست به كشتار همديگر می ‏زنند و از دولت چيزی جز تلی خاكستر به جای نخواهد ماند.

- خواه دولتها در اثر ضعف داخلی متلاشی شوند و خواه در اثر چيرگی دشمنان خارجی از بين بروند، سرانجام زير نفوذ ما قرار خواهند گرفت. زيرا سرمايه، كه به مثابه ريسمان محكمی است، در دست ماست. دولتهايی كه به اين ريسمان محكم چنگ نمی ‏زنند، سقوطشان حتمی خواهد بود.

- آنهايی كه آزادمنشانه می ‏انديشند، ممكن است به سياستی كه ما در بالا خطوط اصلی آن را ترسيم كرديم، ايراد بگيرند و آن را غيراخلاقی تلقی كنند. ولی در پاسخ ايراد آنها، ما اين سؤال را مطرح می ‏كنيم:
اگر هر دولتی دو نوع دشمن داشته باشد و برای از بين بردن دشمن خارجی به او اجازه داده شود كه برای نابودی دشمن از هر روشی استفاده كند، يعنی مثلاً دشمن را غافلگير كرده و شبانه به اردوگاه او بزند و او را در هم بكوبد آنگاه اين عمل را روش غيراخلاقی می ‏ناميد؟ به همين قياس نابودی دولتهای حاضر به دست ما كه مخرب رفاه عمومی هستند، عملی غيراخلاقی تلقی می ‏شود؟

- آيا آدم معقولی پيدا می ‏شود كه فكر كند می ‏توان از طريق بحث و استدلال با مردم عامی كه قدرت استدلالشان سطحی است، كنار آمد؟ كنار آمدن با توده مردم فقط با دست گذاشتن روی عواطف و اعتقادات آنها مقدور و ممكن است. اگر بخواهيم با اين دسته از مردم كه فهم سياسی ندارند، از طريق استدلال و بحث كنار بياييم، جز آنكه تخم هرج و مرج را بپاشيم كار ديگری نمی ‏توانيم بكنيم.

- ميان سياست و اخلاق هيچگونه وجه اشتراكی نيست. فرمانروايی كه متكی به اخلاق باشد، نمی ‏تواند سياستمداری كار كشته و ماهر از آب درآيد و نتيجتاً پايه‏ های قدرت سياسی او متزلزل خواهد گشت. آنهايی كه می ‏خواهند گام در وادی سياست بگذارند، بايد هم نيرنگ باز باشند و هم بتوانند ديگران را متقاعد كنند. صفاتی چون درستكاری و راستگويی خطری بزرگ برای سياست بشمار می ‏روند. زيرا چنين صفاتی شديدتر از هر دشمنی، فرمانروا از اريكه حكمرانی به زير می ‏كشند. البته فرمانروايان جوامع غيرصهيونيست بايد چنين صفاتی را دارا باشند تا هر چه زودتر از پای درآيندو تسليم ما شوند. ولی در نظام سياسی جوامع صهيونيستی، قيودات اخلاقی نبايد وجود داشته باشد.

حق يعنی زور

- به اعتقاد ما حق يعنی اعمال زور. واژه حق واژه‏ای ذهنی است كه به هيچ وجه جنبه عينيت به خود نمی ‏گيرد. در نظام سياسی ما حق اين چنين تعبير می ‏شود: هر آنچه را كه می ‏خواهم به من بده زيرا من از تو قوی ‏ترم. نيازی نيست كه ثابت كنم حق از آن كيست.

- حق از كجا شروع می ‏شود و به كجا ختم می ‏شود؟

- در هر دولتی كه قدرت به طور نامطلوبی سازمان يافته باشد، قوانين و مقررات، اعتبارشان را از دست داده، دستخوش طوفان حوادث می ‏شوند و سرانجام ليبراليسم پديد می ‏آيد. طبق قانون حكومت اقويا، بايد تمام مقررات و قوانين را متلاشی سازيم و برای آنهايی كه داوطلبانه از ليبراليسم دست كشيده‏اند و تسليم ما شده‏اند، منجی شويم.

- در شرايط كنونی كه تمام قدرت‏های جهان دارای پايه‏های لرزانی هستند، قدرت سياسی ما دارای پايه ‏های استواری است. زيراوجود آن محسوس نيست. زمانی قدرت ما تجلی خواهد كرد كه هيچگونه خطری آن راتهديد نكند.

- قدرتهای سياسی جهان به سبب اعمال ليبراليسم دچار مشكلات شديدی هستند. وظيفه ما اين است كه فارغ از اينگونه مشكلات، به فكر پی ‏ريزی حكومت آينده خود باشيم. ما بايد در طرحهای خودبيشتر به ضروريات فكر كنيم تا به اخلاقيات و بيشتر به هدفها توجه داشته باشيم تا به وسيله ‏ها.

- اكنون ‏طرحی در پيش روی داريم كه خطوط اصلی سياست آينده ‏مان را می ‏خواهيم از متن آن استخراج كنيم. اين طرح به ذكر عواملی كه حاصل چند قرن انديشه و كار آدمی را به هدر داده‏اند، می ‏پردازد. لذا ما نمی ‏توانيم نقش اين عوامل را ناديده بگيريم.

- برای آنكه سياستمان عملكرد رضايت بخشی داشته باشد، نخست بايد توده مردم را بشناسيم و به سستی انديشه، عدم درك و عدم توجه آنها به رفاه خويش پی ببريم. بايد بدانيم كه قدرت توده مردم قدرتی نامعقول است. كسی كه از احوال توده مردم اطلاعی ندارد، نمی ‏تواند آنهارا اداره كند. و نيز كسی كه دانش سياسی نداشته باشد، حتی اگر خيلی هم تيز هوش باشد نمی ‏تواند توده ناآگاه را رهبری كند و سرانجام جامعه را به پرتگاه سقوط سوق می ‏دهد.

- تنها كسانی كه از همان اوان خردسالی برای رهبری تربيت می ‏شوند، می ‏توانند به مفهوم كلماتی كه از الفبای سياست تشكيل شده‏اند، پی ببرند.

- اگر افرادی را كه از دانش سياسی بهره ندارند، بر سر كار آوريم، ديری نمی ‏پايد كه در اثر اختلاف ميان احزاب، قدرت را از دست داده سقوط می ‏كنند. آيا می ‏توان اداره امور يك جامعه را به افرادی كه صرفاً به منافع خود توجه دارند و هنگام رسيدگی به امور، به منافع خويش فكر می ‏كنند محول كرد؟ آيا اينگونه افراد می ‏توانند از خود در برابر دشمن دفاع كنند؟ اگر تصور كنيم كه در ميان توده مردم كسانی يافت می ‏شوند كه توانايی اداره امور جامعه را دارند، در آن صورت هماهنگی امور سياسی را بر هم زده‏ ايم و اجرای برنامه ‏ها را دشوار ساخته ‏ايم.

ما ستمگريم

- تنها به ياری يك فرمانروای مستبد و سختگير می ‏توانيم طرحهايی را كه در پيش داريم به مرحله اجرا درآوريم و ميان دستگاههای مختلف دولت كه به مثابه يك ماشين عمل می ‏كند، نوعی هماهنگی برقرار كنيم. لذا می ‏توان چنين نتيجه گرفت كه مناسب‏ترين نوع حكومت برای يك كشور، حكومتی است كه در آن قدرت به يك نفر تفويض بشود. بدون وجود يك حكومت مطلقه مستبد، تمدن نمی ‏تواند به حيات خود ادامه دهد. و اين تمدن تنها به وسيله رهبران و نخبه ‏ها بارور می ‏شود نه به وسيله توده ‏های ناآگاه. توده مردم وحشی است و توحش خود را در هر موقعيتی نشان می ‏دهد. هنگامی كه توده ‏ها آزادی به دست آوردند آزادی به صورت هرج و مرج كه خود اوج توحش است جلوه‏ گر می ‏شود.

- اعتياد به الكل و افراط در نوشيدن نوشابه ‏های سكرآور، مشكلی است كه پس از اعطای آزادی در ميان غيريهوديها رواج پيدا می ‏كند. بر ما يهوديها لازم است كه در چنين مسيری گام برنداريم. مردم غيريهودی از همان آغاز جوانی به وسيله عوامل ما بی ‏بندوبار و بدون اخلاق بار می ‏آيند. عوامل ما عبارتند از معلمان سرخانه، خدمتكاران، منشی ‏ها و زنانی كه در خانه‏ های ثروتمندان بچه ‏داری می ‏كنند. به كمك زنان يهودی مردان غيريهودی را در عشرتكده ‏ها و محلهای عياشی به فساد اخلاقی می ‏كشانيم و آنها را از جاده عفت و پاكدامنی منحرف می ‏سازيم. من اين جامعه را كه به دست زنها به فساد كشانده می ‏شود، جامعه زنان نام می ‏نهم زيرا در فساد و تجمل‏ پرستی دنباله ‏رو ديگرانند.

- دولت ما به جای آنكه ترس از جنگ را در مردم ايجاد كند، از طريق اعدامهای ظاهراً قانونی مخالفان را از سر راه برمی ‏دارد و با ايجاد چنين ترسی خود به خود مردم را وادار به تسليم می ‏كند. زيرا بی ‏رحمی و سنگدلی در مجازات موجب ثبوت و استحكام دولت است. به نام انجام وظيفه و با اعمال مجازات‏های شديد و بی ‏رحمانه می ‏توانيم دولتها را هم وادار كنيم كه بدون قيد و شرط تسليم ما شوند.

- منطق ما زورگويی و متقاعد كردن است. در مسايل سياسی، تنها زور است كه پيروز می ‏شود به ويژه اگر رهبران سياسی بتوانند آن را مخفيانه اعمال كنند. اگر فرمانروايی نمی ‏خواهد تسليم ديگران شود، بايد با خشونت و نيرنگ به متقاعد كردن ديگران كه از اساسی ‏ترين اصول حكومت هستند، متوسل شود. تا زمانی كه غيريهود مانع رسيدن ما به هدفهايمان باشند بايد فساد، خيانت و رشوه ‏خواری را رواج دهيم. اگر چپاول كردن اموال مردم منجربه تسليم شدن آنها در برابر حكومت بشود، نبايد در انجام اين كار ترديدی به خود راه دهيم.

ما به آزادی خاتمه می ‏دهيم

- اگر به تاريخ گذشت نگاهی بيفكنيم، درمی ‏يابيم كه ما نخستين قومی بوديم كه ندای آزادی، برابری و برادری را سرداديم. اين كلمات بعدها به وسيله مردم غيريهودی، احمقانه و طوطی ‏وار تكرار شدند و ناآگاهانه خود را گرفتار ساختند و آزادی را كه در برابر فشارهای توده ناآگاه چون سد محكمی بود، از بين بردند. خردمندان غيريهودی نمی ‏توانند خود را از مطلق‏ گرايی و ذهنيت و عالم تجرد بيرون آورند و واقعيات را مورد قبول قرار دهند. آنها هيچگاه متوجه تضاد موجود ميان آنچه می ‏گويند و آنچه عمل می ‏كنند، نمی ‏شوند. آنها متوجه نمی ‏شوند كه افراد دارای استعدادها، قابليتها و شخصيتهای متفاوتی هستند. آنها باور نمی ‏دارند كه توده مردم كور و ناآگاه است. آنان باور نمی ‏دارند، كسی كه از ميان توده مردم برخيزد نمی ‏تواند رهبر بشود. آنها نمی ‏پذيرند كه استعداد رهبری در ميان يك تبار از پدر به فرزند منتقل می ‏شود. آنان با ناديده گرفتن چنين حقايقی برخلاف موازين طبيعت گام برداشتند و ما می ‏بينيم كه مسأله ارثی بودن رهبری، به دست فراموشی سپرده شده و همين امر هم باعث شده است كه ما روز به روز به موفقيت نزديكتر شويم.

- اشاعه كلماتی چون آزادی، برابری و برادری در چهارگوشه دنيا به ما نسبت داده می ‏شود. ما بايد از عواملمان كه ناآگاهانه پرچم‏مان را با شور و شوق فراوان برافراشته ‏اند، سپاسگزار باشيم. می ‏دانيم كه كلمات مذكور در طول تاريخ همچون آفتی رفاه، صلح، آرامش، همكاری و اساس حكومت غير يهوديان را نابود كرده ‏اند. البته بعداً يادآور خواهيم شد كه عوامل دست ‏نشانده، ما چگونه به پيروزی نهائی ما كمك خواهند كرد يا اين امكان را می ‏دهند كه ورق برنده به دست ما بيفتد. معنای اين كلام آنست كه در آينده خواهيم توانست هر نوع امتيازی را از جمله (اريستوكراسی) اشرافيت و سرمايه ‏داری (جوامع غير يهودی) را چون سدی در برابر پيروزيمان قرار دارد، نابود كنيم و بر خرابه ‏های اريستوكراسی غيريهود، اريستوكراسی خود را كه مبتنی بر ثروت و رهبری افراد تحصيل كرده است، بنا نهيم. باز يادآور می ‏شويم كه دانش و ثروت دو شرط اساسی، برای تشكيل اين اريستوكراسی هستند. ثروت را در اختيار داريم و دانش رهبری را حكمای پيشين برايمان فراهم آورده ‏اند.

- اگر در رابطه ‏هايمان، دست روی حساس‏ترين عصب ذهن آدميان بگذاريم، خيلی زود به پيروزی خواهيم رسيد و اين اعصاب حساس ذهن آدمی، عبارتند از زراندوزی، مال‏پرستی و تنوع ‏طلبی در ارضاء نيازهای مادی. هر يك از اين خواسته ‏ها به تنهائی می ‏تواند آدمی را تسليم ما بكند.

- مجرد و ذهنی بودن مسأله آزادی، به ما كمك می ‏كند كه به توده‏ های مردم در سراسر دنيا بفهمانيم كه دولتهايشان فقط ناظر خرج ثروت‏های مردم هستند و می ‏توان دولتها را مانند دستكشهای كهنه زود به زود عوض كرد.

- از آنجا كه تغيير دادن رهبريهای ممالك جهان مقدور و ميسر می ‏باشد و از آنجا كه می ‏توانيم نقش بسيار مهمی در اينگونه تغيير و تحولات داشته باشيم، لذا برايمان آسان خواهد بود كه اختيار انتصاب و انتخاب رهبران جهان را به دست گيريم.

  

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo