شهید آوینی

 

مریمیه ؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر (7)

پس از مرگ شوان (1998) گروهی از پیروانش در قالب یک طریقت صوفی اسلام را رها کردند و مختصاتی به خود گرفتند که دین‫پژوهان «جنبش دینی جدید» می‌خوانند.


نویسنده: عبدالله شهبازی

مریمیه ؛ از فریتیوف شوان تا سید حسین نصر (7)



از اسلام تا دین خالده

از اواخر دهه 1970، مقارن با انقلاب اسلامی در ایران، شوان و بخشی از پیروان او بیش‌تر از اسلام فاصله گرفتند و به نوعی یونیورسالیسم (دین جامع و فراتر از ادیان مرسوم از جمله اسلام) گرایش یافتند که در آن تأکید اصلی بر شخص شوان بود. به این دلیل، پس از مرگ شوان (1998) گروهی از پیروانش در قالب یک طریقت صوفی اسلام را رها کردند و مختصاتی به خود گرفتند که دین‫پژوهان «جنبش دینی جدید» می‌خوانند. [352]‬‬
«خاطرات و تألمات» شوان در سال 1973 به پایان می‌رسد. شوان از رؤیایی در سال 1973 خبر می‌دهد ولی گزارش او مبهم است. او فقط می‌نویسد که «این راز» ( علی‌القاعده مریم باکره ) به سوی او بازگشت و «این آگاهی بر من غالب شد که مانند سایر انسان‌ها نیستم.» سجویک می‌نویسد: شاید شوان خود را در این مرحله ایلیای نبی می‌دید که در آخرالزمان ظهور کرده یا تجلی الهه کالی هندوها. [353]
این تفسیر سجویک از مکاشفه سال 1973 شوان پذیرفتنی است با توجه به نوشته نصر در رثای شوان که از « نقش الیاسی شوان » سخن گفته است:
«شوان همچنین به من گفت که پیش‌ترها در زندگی‌اش، پس از ورود به طریقت العلاویه، مواجهه‌ای‌ با خضر داشته؛ «نبی سبز» که با الیاس مطابقت دارد و مظهر گونه‌ای نقش ایمان‌آورانه همیشه زنده در جهان‌ اسلام است. این مواجهه تنها با «نقش الیاسی» خود شوان‌ قابل قیاس است.» [354]
الیاس را نام قرآنی ایلیاء نبی می‌دانند و برخی مفسرین الیاس نبی را با خضر منطبق دانسته‌اند که داستان همسفری موسی (ع) با او در قرآن کریم معروف است. خضر (به معنی سبز) طولانی‌ترین عمر را در میان انسان‌ها دارد و هنوز زنده است. معمولاً ایلیاء نبی را از بنی‌اسرائیل می‌دانند ولی برخی معتقدند که ایلیاء از طایفه رکابی یا قینی و غیر اسرائیلی بوده است. [355]‬‬ Kali Goddess ، کالی الهه مرگ
« کالی » در آئین هندو، هم الهه «زمان» است هم الهه «مرگ». منطبق کردن خضر یا الیاس، نماد جاودانگی و زندگی و راهنمای خردمند، با موجودی ترسناک و نفرت‌انگیز چون الهه کالی هم از کج‫ سلیقگی ‫های شوان و شوانی‫ هاست و هم بیان گر شیوه نگرش آن‌ها که می‌کوشند میان اسلام با بت‌پرستی هندو یا بومیان آمریکا انطباق ایجاد کنند و حتی فراتر از آن هندوئیسم یا آئین‌های سرخپوستان را جلوه‌ای اصیل از « دین خالده » بنمایانند.‬‬‬‬‬‬
« لئو شایا » [356] نویسنده یهودی سوئیسی - فرانسوی، مبدع « نقش الیاسی » یا « خضرگونه » شوان در آخرالزمان است. در کنفرانسی که در سال 1973 در هیوستن تکزاس برگزار شد، لئو شایا مقاله‌ای ارائه داد که در آن فعالیت‌های « مریمیه » با نقش جاودان ایلیاء نبی پیوند خورده بود. [357]
مارک کاسلو می‌نویسد: در سال 1973 همایشی در هیوستن تگزاس برگزار شد و شوان در خاطراتش نوشت: «شرکت کنندگان اصلی پیروان، دوستان و نمایندگان من بودند.» در این کنفرانس، لئو شایا رساله‌ای خواند با عنوان « کارکرد ایلیایی » و شوان را پیامبر یا « آواتار » نامید. [358]
نصر این مقاله لئو شایا را در شماره بهار 1977 سوفیا پرنیس، [359] نسخه انگلیسی مجله جاویدان خرد انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران، درج کرد و در سال 1980 در مجله مطالعات تطبیقی ادیان مریمیه نیز منتشر شد. [360] در مقاله فوق اشاره‌ای به شوان دیده نمی‌شود. نمی‌دانیم آن‫چه منتشر شده متن کامل نیست یا لئو شایا پس از مقاله یا در جمع خصوصی شوان را «الیاس» خوانده است؟‬‬
در همین زمان، طبق مندرجات خاطرات و تألمات، شوان با یک آلمانی «مقدس» ساکن سریلانکا ملاقات کرد که مدعی شد از سال‌های 1940 از طریق مکاشفه با الهه کالی در ارتباط بوده است. در سال‌های پس از مکاشفه سال 1973، رؤیاهای شوان بیش‌تر شد. شوان در نامه 19 دسامبر 1980 به لئو شایا نوشت: «ابزار انسانی برای تجلی دین خالده [ رلیجیو پرنیس ] در آخرالزمان یک غربی خواهد بود.» روشن است که منظور شوان خود اوست. [361]
شوان از سال 1978، مقارن با آغاز انقلاب اسلامی در ایران، فاصله گرفتن خود از اسلام را علنی کرد. بنوشته سجویک، این رویه شاید به دلیل تحولات ایران بود. بعبارت دیگر، شاید شوان می‌خواست در غرب «اسلام» او را با اسلام ایران انقلابی یکسان ندانند. مقاله « جنبه‌های ناسازنمای تصوف » شوان، که در سال 1978 منتشر شد، لحنی تقریباً ضد اسلامی داشت. [362] او در سال 1981 به یکی از پیروانش نوشت: «نقطه عزیمت ما جستجوی باطنی‫گری است نه جستجو برای یک دین خاص.» و در 1989 به مرید دیگر نوشت:‬‬
«نقطه عزیمت ما ادویتا ودانتا [363] است نه یک انسان‫شناسی اخلاق‫گرا، فردگرا و اراده‫گرا که طریقت‌های معمولی صوفی با آن شناخته می‌شوند؛ هر چند ممکن است این امر آن کسان را که دوست دارند راست‫کیشی ما عشق، یا تظاهر عشق، به ذهنیات عربی - سامی باشد ناخشنود کند.»‬‬‬‬‬‬‬‬
برخی شوانی های معاصر معتقدند که شوان از همان آغاز به این گفته‌ها اعتقاد داشته است.
شوان، همپای فاصله گرفتن از اسلام، از رنه گنون نیز فاصله گرفت. او در سال 1984 مقاله‌ای در پاریس منتشر کرد [364] و مدعی شد گنون درباره شرق سنتی اغراق کرده و غرب سنتی را دست کم گرفته. [365] لحن کلی شوان در این مقاله نسبت به گنون بی‌ادبانه است. مثلاً می‌نویسد: «یکی از حیرت‫انگیزترین چیزها حیرت گنون در مواردی است که هر کودکی می‌تواند بفهمد.»‬‬
این مقاله اعتراض شدید ترادیشنالیست‫های غیرشوانی را برانگیخت و خواستار اخراج شوانی‫ها از مجله مطالعات ترادیشنالیستی شدند. شوانی‫ها بلافاصله واکنش نشان دادند و انتشار نشریه‌ای را آغاز کردند بنام معرفت ادیان. [366] مجله شوانی‫ها بسیار عالی طراحی و ویرایش شده و با شمارگانی بیش از مجله قدیمی مطالعات ترادیشنالیستی منتشر شد. در نتیجه، در سال 1992 انتشار مجله مطالعات ترادیشنالیستی، که کمی بیش از یک سده تداوم داشت، به پایان رسید. [367]‬‬‬‬‬‬‬‬
این دشمنی با گنون را در نوشته نصر، در رثای شوان، نیز می‌توان فهمید؛ آنجا که شوان را علاقمند به تشیع جلوه می‌دهد و گنون را ناعلاقمند. نصر می‌نویسد:
«شوان از تمایزات درون اسلامی فیمابین‌ سنی‌گرایی و شیعه‌گرایی کاملاً آگاه بود و برخلاف گنون، که هیچ علاقه‌ای به تشیع نشان‌ نداد، به مطالعه شیعه‌گرایی و بویژه آموزه‌های‌ باطنی آن گرایش داشت. شخصیت‌های علی (ع) و فاطمه (س) نیز برای او بسیار جالب بودند. در واقع‌ او در دهه 60 قصد داشت کتابی یا مقاله مفصلی‌ در مورد آن‌ها بنویسد و از من خواست تمام منابع‌ و مراجع قابل دسترسی را برایش ارسال کنم، اما به علت عدم سهولت استفاده از منابع نهایتاً این‌ طرح و نقشه را رها کرد ... در طی‌ سال‌های گفتگوی خصوصی که با وی داشتم، او اغلب برخی عقاید شیعی را مطرح کرده و یا انجام می‌داد و در خصوص اهمیت آن‌ها با من به‌ گفتگو می‌نشست.» [368]

 

جامعه شوانی در آمریکا

Schuon ، فریتیوف شواندر سال 1981 شوان از موطن خود، سوئیس، به ایندیانای آمریکا مهاجرت کرد. [369] پیروان شوان در اینورنس فارم [370] واقع در سه مایلی شهر بلومینگتن، «جامعه‌ای شوانی» تشکیل داده بودند. گفتیم این کلنی را، که یادآور کلنی تئوسوفیست ها در آدیار مدرس است، در سال 1967 ویکتور دانر استاد دانشگاه ایندیانا و از پیروان شوان، ایجاد کرده بود. پروفسور دانر خیلی زود کلنی را رها کرد ولی گروهی از پیروان شوان ماندند و سرانجام شوان را دعوت کردند. به ادعای شوانی‫ها، مهاجرت شوان 73 ساله به آمریکا بر اساس «نشانه‌های الهی» انجام گرفت. جزئیات این ادعا روشن نیست. شوان در یکی از نامه‫هایش انگیزه مهاجرت خود را ایجاد جامعه مبتنی بر اصول خالده اعلام کرده است.‬‬‬‬‬‬
کلنی اینورنس فارم مرکب از 60-70 نفر بود که آمریکایی، سوئیسی و اهل آمریکای جنوبی بودند و در اطراف خانه شوان زندگی می‌کردند. برای شوان خانه‌ای ساخته بودند که عبادتگاه (زاویه) داشت. بخش عمده ساکنین این کلنی نسل جدیدی از مریمی‫ها بودند که خود را « پرایماردیالیست » می‌خواندند نه مسلمان؛ و در اواخر دهه 1980، در منطقه ایندیانا، شوان را بعنوان « استاد دین خالده » ( رلیجیو پرنیس ) می‌شناختند نه مسلمان. [371]‬‬
« پرایماردیال » آن نوع از زندگی است که در آغاز خلقت وجود داشت. پرایماردیالیسم [372] بازگشت به وضعی است که انسان در بدو خلقت، در بهشت، داشت. منظور، طبیعت‫گرایی صرف یا بدوی‏ گرایی نیست. زندگی پرایماردیال زندگی ساده و طبیعی و «معنوی» است؛ نوعی « مدینه فاضله » شبیه به زندگی انسان در بهشت اوّلیه است که شوان می‌خواست ایجاد کند. در این رساله، معادل فارسی « نخستین ‏گرایی » برای پرایماردیالیسم و « نخستین‫گرا » برای پرایماردیال به کار رفته است.‬‬‬‬
کلنی بلومینگتن یک حلقه درونی داشت که سجویک آنان را «نوشوانی» (شوانی‫های جدید) می‌خواند. این شوانی‫های جدید (نوشوانی‏ ها) مریمی‫های قدیمی را «مسلمان مسلمان» می‌خواندند یعنی کسانی که هنوز به ظواهر اسلام چسبیده‫اند. نسل قدیمی مریمی‫ها از میان می‌رفتند: بورکهارت در 1984 و دانر در 1990 فوت کردند و می‌گویند دانر، که از سال 1985 با شوان ملاقات نکرد، در اواخر عمر از شوان نومید بود ولی اعلام نمی‌کرد. [373] نصر و لینگز تنها سالی یک بار به اینورنس فارم می‌رفتند. شوانی‫های جدید لینگز را خسته‌کننده می‌دانستند و به سختی او را تحمل می‌کردند.‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬
شوان که به 80 سالگی نزدیک می‌شد بندرت در دسترس بود. گاه در مراسم «ذکر» حضور می‌یافت و کم در جمع سخن می‌گفت. شوان با انگلیسی به خوبی آشنا بود ولی تکلم برایش راحت نبود و ترجیح می‌داد به زبان فرانسه صحبت کند. مترجم سخنانش را ترجمه می‌کرد. اداره اینورنس فارم را «مقدم» شوان و سایر «نخستین‫گراها» (پرایماردیالیست ‏ها) به دست داشتند. « کاترین شوان » نقش اصلی را در این جمع داشت و او بود که به شوان دسترسی دائم داشت. کاترین در زمان مهاجرت به آمریکا 57 ساله و برخلاف شوان هنوز جوان بود.‬‬
در این دوران، یک دختر جوان آمریکایی، که سجویک در کتابش (2004) او را با نام مستعار « پاتریشیا استل » [374] معرفی کرده، ولی بر اساس مقاله سال 1999 سجویک و مقالات مارک کاسلو می‌دانیم که نام اصلی‌اش « شارلین رومین » است، و «بدریه» خوانده می‌شد، در جامعه اینورنس فارم به شخصیتی مهم بدل شد. شارلین سوّمین زن «طولی» یا «معنوی» شوان بود و با احتساب کاترین شوان چهارمین زن شوان. شارلین نقاش بود و به شوان در نقاشی کمک می‌کرد و همیشه با او بود. مریمی‏ های سابق مدعی‏ اند که پاتریشیا روحیات شوان را تقویت می‌کرد و به او القاء می‌کرد که موجودی است فراتر از انسان. او، برخلاف دو «زن طولی» قبلی، در زمان «ازدواج» با شوان شوهر نداشت.
بیش‌تر اعضای کلنی شوان مسلمان مریمی بودند، هر چند مناسک اسلامی را بیش از حد ظاهرگرایانه می‌دانستند. زمانی یک مریمی انگلیسی خواست عربی بیاموزد. به او گفتند به جای عربی فرانسوی بخواند تا بتواند کتاب‌های شوان را به زبان اصلی مطالعه کند. روزه گرفتن در ماه رمضان اختیاری بود. نوشیدن آبجو، که شوان در همان آغاز کار خود حلال کرده بود، مجاز بود.
بتدریج، واژگان غیراسلامی جایگزین واژگان اسلامی شد. به شوان « پنوماتیکوس » [375] می‌گفتند. پنوما واژه یونانی به معنی روح است و پنوماتیکوس یعنی روحانی. این واژه معنای خاصی داشت. منظورشان کسی بود که در مسیر سلوک برای اتصال به خدا به غایت رسیده. نوشوانی‫ها معتقد بودند پنوماتیکوس انسانی است که روح قدسی در کالبدش حضور دارد. آن‌ها شوان را «آواتار» [376] می‌دانستند یعنی کالبدی که روح قدسی در درون آن جسمانی شده. [377]‬‬
داستان‌هایی رواج یافت دال بر این که مرتبه روحانی شوان را شیرها و فیل‫ ها پذیرفته‌اند و زمانی که شوان کودک بود اسقف استراسبورگ ظهورش را وعده داد، یا از کسانی می‌گفتند که در خیابان به شوان بی‌احترامی کردند و در جا منجمد شدند.‬‬
مناسک دینی «نخستین‫ گرا» ( پرایماردیال ) نیز وضع شد. پس از «ذکر» هفتگی و خواندن خطبه کوتاه شوان و گاه شعری به عربی، مراسم رقص و آواز سرخپوستان اجرا می‌شد در حالی که «مقدم» طبل می‌زد. گاه این مراسم را توماس یلوتیل دوست قدیمی سرخپوست شوان، اداره می‌کرد. در این مراسم زنان نیمه برهنه بیکینی می‌پوشیدند و شوان نیمه برهنه در لباس رئیس قبایل سرخپوست، در حالی که کلاهی از پر به سر داشت، به میان جمع می‌آمد. عکس‌هایی که سجویک در آغاز کتابش به آن اشاره می‌کند، و اندرو راولینسون در اختیارش گذاشته، مربوط به این مراسم است.‬‬
علاوه بر مناسک دینی فوق، که پنهان نبود، مناسک مخفی نیز وجود داشت که در آن تنها شوان و گروهی کوچک از پیروان نزدیکش شرکت می‌کردند. به این مناسک «محافل نخستین‫گرا» [378] می ‏گفتند. تعداد شرکت‌کنندگان در این مناسک متغیر بود. برخی پنج یا شش زن و سه مرد را دیده‌اند. برخی گفته‌اند از هر جنسیت ده الی پانزده نفر بودند. زنی از نزدیکان شوان، که سجویک در کتاب نام نمی‌برد ولی بر اساس مقالات مارک کاسلو می‌دانیم « ماود موری »، دوّمین زن «طولی» شوان، است، ماجرا را این‌گونه شرح داده:‬‬
«زن‌ها برهنه بودند بجز من و... [نام یک زن دیگر.] ما دو نفر ترجیح می‌دادیم تا حدودی پوشیده باشیم زیرا سن‏مان بالا رفته بود. برای همین ما لباس‌های بدن‫نما مثل ساری می‫پوشیدیم. مردها پوستین می‌پوشیدند بجز شیخ [شوان] که پوستینی «آزاد» به تن داشت یعنی هیچ چیز زیر آن نبود و غالباً می‌شد او را برهنه دید. پس از صرف یک شام خوب و ساده، ... [شارلین رومین] رقص هندی یا سرخپوستی یا بالی [منسوب به جزیره بالی در اندونزی] را شروع می‌کرد. خیلی رؤیایی، رسمی و خیلی خیلی زیبا بود... [بعد] شیخ «رقص پرایماردیال» را شروع می‌کرد و ما تماشا می‌کردیم. و... [نام یک زن] گاهی سعی می‌کرد پوستین شیخ را بکشد [و برهنه‏ اش کند.] ... [نام یک زن مسن‏تر] گاهی رقص اسپانیایی می‌کرد و گاهی ... [نام سه زن] با هم رقص های شاد می‌کردند.» [379]‬‬‬‬
این همان شوان است که نصر او را مظهر « برکت محمدیه » خوانده و در زمان مرگش این‌گونه از او تجلیل کرده است:
«آن کسانی که در جهان اسلام دیده به جهان‌ گشوده‌اند و کسانی که در خصوص آن‫چه صوفیه « البرکة المحمدیة » نامیده‌اند، تجربه‌ای‌ عینی و محسوس دارند، متفقاً از این امر سخن‌ می‌گویند که وقتی برای ملاقات شوان به خانه او رفتند، بی‌درنگ حضور این برکت را احساس‌ کرده و رایحه غیرقابل تردید آن را استشمام‌ نموده‌اند. خود من هم، وقتی برای نخستین‌بار، پس از یک دوره مکاتبه، [در سال 1957] وی را در لوزان دیدم، چنین تجربه‌ای داشتم. من که در ایران با پارسایان‌ بسیاری، از جمله چندین استاد و مرشد صوفی،‌ ملاقات داشتم و به زیارت امکنه مقدس بسیاری‌ رفته بودم، هنگامی که برای نخستین بار وی را در خانه‌اش، در خیابانی باریک مشرف به دریاچه لمان، واقع در پولی، خارج از لوزان، ملاقات کردم، کاملاً مبهوت حضور قدرتمند برکت محمدی‌ شدم که از وی ساطع بود.» [380]‬‬

 

رسوایی و مرگ شوان

Schuon Catherine ، کاترین شوانتعداد اندکی از محارم شوان از «محافل نخستین‫گرا» مطلع بودند، و گویا این محافل را از نصر و لینگز پنهان می‌کردند. [381] توضیح مارک کاسلو روشن می‌کند که لینگز «تجاهل» می‌کرد یعنی تعمداً می‌کوشید از ماوقع محافل فوق مطلع نشود. کاسلو می‌نویسد:‬‬
«آخرین بار که با لینگز صحبت کردم، به او درباره محافل برهنه «نخستین‫گرای» شوان گفتم. او در مقابل چشمان من منکر وجود آن شد ... اکنون مستندات فراوان درباره این محافل وجود دارد. کوشیدم برایش توضیح دهم که اعضای فرقه بطور سازمان‌یافته دروغ تحویل او می‌دهند. من شاهد بودم که این محافل را از لینگز پنهان می‌کردند. لینگز چنان می‌ترسید که اعتقاد به اسطوره موقعیت «پیامبرگونه» شوان را از دست بدهد که ترجیح می‌داد به من حمله کند و در جهل باقی بماند به جای این که حقیقت را ببیند که برایش توضیح می‌دادم. پس از این گفتگو، دیگر برای لینگز احترام قائل نبودم. متأسفانه، او تا زمان مرگش در 2005 به فریب دادن خود ادامه داد.» [382]‬
مناسک دینی ابداعی شوان که « روزهای سرخپوستی » [383] نامیده می‌شد، علنی بود. برخی از «مسلمانان مسلمان» و حتی برخی از گروندگان جدید به مریمیه از مناسک سرخپوستی ناراضی بودند. آن‌ها در این مراسم لباس‌ها و رفتارهای جلف می‌دیدند که با دعاوی شوان تعارض داشت.
نارضایتی از مناسک ابداعی شوان و «روزهای سرخپوستی» از اواخر دهه 1980 سبب جدا شدن تعداد رو به افزایشی از مریمی‫ها شد. از سال 1988، به دلیل سفر علی العلاوی، شیخ یکی از شاخه‌های علاویه الجزایر، به نیویورک این روند سرعت گرفت. علی العلاوی اعلام کرد که شوان از جانب طریقت علاویه «اجازه» ندارد. بعلاوه، بتدریج این راز آشکار می‌شد که شوان مقوله‌ای بنام «ازدواج طولی» ابداع کرده و از این طریق با زنان شوهردار زندگی می‌کند.‬‬
رسوایی سال 1991 ضربه بزرگی بر کلنی شوان وارد کرد. ماجرا با مارک کاسلو آغاز شد. کاسلو در نقاشی تبحر داشت و از نزدیکان شوان بود. آن‌گونه که در کتاب سجویک آمده، او عاشق یکی از زنان «طولی» شوان شد. سجویک این زن را با نام مستعار « رز کونار » [384] معرفی کرده. منظور « ماود موری »، [385] دوّمین «زن طولی» شوان، پس از « باربارا پری » است. و گویا شوان به کاسلو و موری اجازه نداد به این ارتباط ادامه دهند و این امر نارضایتی کاسلو و ماود موری را برانگیخت. [386]
به هرروی، کاسلو به پلیس مراجعه کرد و ماجرای «محافل نخستین‫گرا» و مسائل درونی کلنی اینورنس فارم را شرح داد. او و یکی دیگر از اعضای کلنی بنام « آلدو ویدالی » [387] ادعا کردند که در مراسم «روزهای سرخپوستی» یا «محافل نخستین‫گرا» شوان زنان و برخی دختران نوجوان را، که زیر 16 سال داشتند، در آغوش می‌گرفت. کاسلو در گزارش به پلیس مناسک برهنه شوان را به سکس ارتباط داد که ربطی به معنویت گرایی و مسائل دینی ندارد. [388]‬‬‬‬
تحقیقات پلیس آغاز شد و پس از چند ماه پرونده شوان به اتهام تعرض به کودکان و آزار جنسی به دادگاه ارسال شد. جنجال بزرگی پدید آمد ولی مدتی بعد دادستان رسیدگی به پرونده را متوقف کرد. دلیلی که اعلام شد فقدان مدارک کافی بود. در واقع، تمامی اعضای کلنی اینورنس فارم، بجز عده اندکی، به حمایت از شوان برخاستند. وجود «محافل نخستین‫گرا» و در آغوش گرفتن زنان و بخصوص دختران زیر 16 سال را بکلی منکر شدند. « مایکل فیتزجرالد » وکیل فرقه شوان و سخنگوی کلنی اینورنس فارم، اعلام کرد دخترانی که ادعا شده مورد تعرض قرار گرفته‌اند در زمان مورد ادعا در جای دیگر بوده‌اند. کاسلو نیز از ادعاهای اوّلیه عقب نشست و گفت نیت اصلی شوان نه سکس بلکه توهمات قدرت‎طلبانه بوده است. چند تن از اعضای کلنی به بهانه‌های مختلف علیه آلدو ویدالی شکایت کردند. یکی از شاکیان پسر او بود. [389]‬‬
در کوران این رسوایی، « ضیاءالدین سردار » [390] نویسنده و روزنامه‌نگار معروف پاکستانی - انگلیسی، مقاله‌ای جنجالی علیه نصر منتشر کرد با عنوان « مردی برای تمام فصول » [391] سردار، در مقاله فوق، جملاتی را از نصر در ستایش از شوان نقل می‌کرد و سپس به شرح ماجرای پرونده شوان می‌پرداخت. به این ترتیب، رسوایی شوان در مجامع ترادیشنالیستی اروپا و جهان پخش شد. اعضای کلنی شوان تلاش فراوان کردند تا مانع از پخش اخبار و شایعات شوند. [392] نشر عکس‌های شوان با دختران بیکینی‫پوش به این ماجرا باز می‌گردد. وکیل فرقه شوان از دادگاه حکمی گرفت که ویدالی و دیگران را از توزیع عکس‌های شوان منع می‌کرد. [393]‬‬
شوان، که پیر و خسته بود، نامه‌ای به «مقدم»های اصلی‌اش نوشت و بازنشستگی خود را از رهبری مریمیه اعلام کرد. لینگز، نصر و «مقدم» شوان در سوئیس، که سجویک نام نمی‌برد، به استعفای او اعتراض کردند. آن‌ها وفاداری خود را به شوان اعلام نمودند ولی عملاً راه خود را در پیش گرفتند. لینگز در بریتانیا، نصر در آمریکا و فرد سوّم در سوئیس رهبری شاخه‌های مریمیه را به دست گرفتند. مریمیه به فعالیت خود ادامه داد البته بدون پرایماردیالیسم [نخستین‫گرایی] شوان. این سه نفر هر سال برای هماهنگی در قاهره دیدار می‌کردند. این سه شاخه مریمیه کوشیدند بیش‌تر بر اسلام تأکید کنند و چهره اسلامی مریمیه را نمایش دهند. شوان سال‌های پایانی عمرش را به نوشتن و سرودن شعر به آلمانی گذرانید و در 5 مه 1998 درگذشت.‬‬
کلنی اینورنس فارم ادامه دارد و کاترین شوان و باربارا پری هنوز در آنجا زندگی می‌کنند. کاترین شوان در واکنش به ماجرای فوق چنین نوشته است:
«تجلی امر قدسی ... دشمنی برمی‫انگیزاند. به این دلیل شیخ از تجربه‌ای دردناک رنج کشید از دست مردمی که علیه او شوریدند و اتهامات دروغین علیه او هوار کشیدند.»‬‬
اعضای جدا شده مریمیه هر یک به راهی رفتند. عده‌ای به سایر طریقت‌های صوفی، بویژه علاویه اصلی، روی آوردند. عده‌ای از اسلام روی برگردانیدند؛ بی‌دین شدند یا به ادیان دیگر گرویدند. و عده‌ای در زندگی شخصی با مصائب جدّی مواجه شدند. [394]
دوستان و پیروان قدیمی شوان و مریمی‫های سابق هر یک بنحوی ماجرای رسوایی شوان را تحلیل می‌کنند. بنظر آن‌ها ماجرای فوق تراژدی عمیقاً تأسف‌باری بود. برخی معتقدند شوان تحت تأثیر محیط آمریکایی قرار گرفت. برخی ماجرا را به دلیل تأثیرات شارلین رومین بر شوان می‌دانند. ولی بیش‌تر ترادیشنالیست‫های مریمی معتقدند شوان خالده‫گرایی و وحدت متعالی ادیان را با «تلاش احمقانه و غیرممکن برای ایجاد یک دین واحد جهانی» اشتباه گرفت. پاتریک رینگنبرگ [395] در جمله زیر، در واقع، تلقی نادرست شوان را از «دین خالده» نقد کرده است:‬‬‬‬‬‬
«رلیجیو پرنیس [دین خالده] تکامل دین جامع نیست که در آخرالزمان نازل شود، یا تجلی مجدد صورت معنوی عصر طلایی نخستین [پرایماردیال] نیست.» [396]

 

کاسلو و افشاگری علیه شوان

Koslow Mark ، مارک کاسلومارک کاسلو در وبگاه خود [397] مقالاتی علیه فرقه شوان منتشر کرده است. این وبگاه در 30 ژانویه 2003، حدود ده سال پیش، بنام مارک کاسلو، ساکن شهر لیک وود در ایالت اوهایو، ثبت شده. [398] از جمعیت 52000 نفری شهر فوق حدود 1500 نفر عربی‏ زبان و حدود 3500 نفر آفریقایی تبار هستند. [399] کاسلو، آن‌گونه که در وبگاهش نوشته، آفریقایی تبار، یا به تعبیر رایج در آمریکا «آفریقایی - آمریکایی»، [400] است و علاقمند به طبیعت. [401] این را از نقاشی‫ها و شعرهای او می‌توان فهمید. در وبگاه کاسلو نقاشی چهره خودش نیز دیده می‌شود.‬


در وبگاه مارک کاسلو سه مقاله درباره ماجرای او با فرقه شوان وجود داشت:
1- « فاشیسم معنوی رنه گنون و پیروانش » [402]
در این مقاله، کاسلو کوشیده تا عقاید شوان را به تفکرات «ارتجاعی» و «فاشیستی» رنه گنون، بعنوان بانی ترادیشنالیسم، نسبت دهد و « بارون جولیوس اوولا » و « فریتیوف شوان » را ادامه‌دهنده راه گنون. در اوایل اردیبهشت 1392/ مه 2013 مقاله فوق در وبگاه مارک کاسلو وجود نداشت و تنها در یک وبگاه، به آدرس زیر [403] قابل دستیابی بود. از آنجا که احتمال می‌رود نایاب شود، نسخه‌ای از آن بایگانی شد. نمی‌دانیم کاسلو به دلیل تجدیدنظر در داوری‏ اش نسبت به گنون مقاله را حذف کرده یا به دلیل دیگر.
2- « دو پژوهش درباره استعمار فکری » [404]
این مقاله دو قسمت است. قسمت اوّل « جوزف اپس براون ، گوزن سیاه ، نیهارت و فرقه شوان » نام دارد و قسمت دوّم « استعمار معنوی یا فکری و تئاتر تصنعی فریتیوف شوان ».
3- « فریتیوف شوان: تعرض به کودکان و ممانعت از اجرای عدالت » [405]
سوّمین مقاله مارک کاسلو گزارشی است از پرونده سال 1991 شوان در دادگاه بلومینگتن.
کاسلو مقاله «فاشیسم معنوی رنه گنون و پیروانش» را پس از انتشار کتاب سجویک (2004) و در نقد آن نوشته. کاسلو به گنون و « ترادیشنالیسم » به شدت حمله می‌کند و آن را «دین‫سازی» جدید می‌خواند. کاسلو می‌افزاید: سجویک به اشتباه گمان می‌برد این اوولا بود که « ترادیشنالیسم سیاسی » را ایجاد کرد در حالی که افراطی‌گری گنون بود که بر اوولا و سایر «فاشیست‌های معنوی» تأثیر گذارد. حرف کاسلو این است که عقاید خطرناک اوولا و شوان همه برگرفته از گنون است و این نکته‌ای است که سجویک، به دلیل تعلقش به اسلام، به آن توجه نکرده. کاسلو سجویک را «انگلیسی مسلمان شده» معرفی می‌کند که ساکن قاهره بود و برای نگارش کتابش به دیدار کاسلو رفت و با او مصاحبه کرد. معهذا، کاسلو می‌نویسد کتاب سجویک در زیر فشار و با نظارت و سانسور وکلای فرقه مریمیه منتشر شد و او برای سجویک، به دلیل شهامتی که نشان داد، احترام قائل است. جملات کاسلو در این باره را قبلاً نقل کردیم.‬
کاسلو جستجوی فکری خود را از سال 1985 آغاز کرد، مدتی در انگلستان فلسفه درس می‌داد و سرانجام در کالیفرنیا با « هیوستن اسمیت » ملاقات کرد. اسمیت عضو فرقه شوان بود و کاسلو را به شوان معرفی کرد. او ابتدا طی مراسمی با حضور شوان مسلمان شد و سپس طی مناسک دیگر عضو فرقه شوان. کاسلو همه جا واژه «کالت» Cult را برای فرقه شوان به کار می‌برد که به معنی یک گروه دینی با عقاید خاص خود است. کاسلو به مدت سه سال، در سال‌های 1989-1991، عضو فرقه شوان بود. او می‌نویسد: «من چند سال به فرقه دینی شوان تعلق داشتم و زمانی که آن را رها کردم، کمی بعد آئین فوق را نیز ترک گفتم.» کاسلو درباره عقاید دینی شوان می‌نویسد:
«شوان ادعا می‌کرد مسلمان است ولی اسلام برایش خسته‌کننده بود و لذا مناسکی از اسلام، هندوئیسم و آئین دینی سرخپوستان آمریکا ابداع کرد...»
بنوشته کاسلو، اعضای فرقه در مقابل شمایل برهنه شوان نیایش می‌کردند. این شمایل‫ ها را شوان طراحی و شارلین رومین نقاشی کرده بود. کاسلو می‌افزاید:‬‬
«من سال‌ها خیلی جدّی به مناسک دینی عمل می‌کردم ... تا زمانی که دریافتم فرقه شوان از نیایش بعنوان ابزاری برای فریب استفاده می‌کند ... شاهد بودم ماود موری، از پیروان شوان که قبلاً «زن» او بود، در ماه‌های پایانی اعتقادش به فرقه شوان، در مقابل شمایل برهنه شوان دعا می‌خواند. این در حالی است که شوان با او بسیار بد رفتار کرده بود و او را به کارهایی متهم کرده بود که نکرده و سرانجام او را از فرقه اخراج کرد. و زمانی که برای کمک به شوان مراجعه کرد، سگ‏ها را به سویش رها کرد.»
کاسلو شوان را چنین توصیف می‌کند:
«شوان مردی ریاکار و فریب‫کار بود که در نهان و آشکار به دو شکل عمل می‌کرد. او چهار زن و محافل برهنه خود را و پرستش خویش همچون یک شاه یا پیامبر را پنهان می‌کرد.»‬‬
بنوشته کاسلو، شوان از سال 1990 خود را « آخرین تجلی لوگوس در آخرالزمان » می‌خواند و مندرجات خاطراتش و رساله « تقدیس شیخ »، نوشته شارلین رومین، [406] به روشنی نشان می‌دهد که خود را عصاره تمامی ادیان و تمامی پیامبران می‌دانست. کاسلو می‌افزاید:
«من عکس‌های متعدد از شوان دیده‌ام که او را در هیئت «مردی بزرگ» نشان می‌دهد. در برخی عکس‌ها در هیئت سزار است، در برخی در کسوت امپراتور چین یا رئیس بزرگ قبایل سرخپوست یا خلیفه مسلمان یا قدیس و راجای هندی. در عکس‌های برهنه شوان، که تعدادشان زیاد است، او خود را بعنوان تبلور حقیقت ناب رازآمیز می‌نمایاند. شوان مدعی است که سزار، مانند امپراتوران چین، یا سایر تجلیات دولت‫ گری دینی، تجلی ‫دهنده «جوهر دین‌سالار اندیشه امپراتوری» است ... من با کسانی دیدار کرده‌ام که معتقد بودند شوان «آخرین پیامبر» است که در آخرالزمان ظهور کرده است.»‬‬‬‬
بنوشته کاسلو، فرقه شوان از طریق پیروان ثروتمند خود از نظر مالی تقویت می‌شود. شوان در میان راست‌گرایان آمریکایی، اعم از ملاکان و دلالان و وکلا و پزشکان متمول، پیروانی دارد که به او کمک می‌کنند. در میان اعضای فرقه نیز برخی ثروتمند هستند مانند استانلی جونز و باربارا پری که ثروت قابل ملاحظه ای از پدر به ارث برده و پول خود را خرج فرقه شوان می‌کنند.

 

فرقه شوان و منتقدان
مارک کاسلو درباره فشارهایی که فرقه شوان بر منتقدان و مخالفان خود وارد کرده سخن گفته است.
یکی از اعضای فرقه شوان بنام «کیریل گلسه» که از 1987 منتقد شوان بود، در اوائل سال‌های 1990 کتابی تأثیرگذار منتشر کرد در نقد شوان و «ویکتور دانر» و «پل یاکنس» [407] و عده‌ای دیگر. شوان اعلام کرد که این‌گونه نقدها توطئه علیه اوست. کیریل گلسه نویسنده کتابی پرفروش است بنام دانشنامه اسلام که در سال 1989 با مقدمه «هیوستن اسمیت» منتشر شد ولی در ویرایش جدید (2008) [408] مقدمه هیوستن اسمیت از کتاب حذف شده است.
واکنش فرقه شوان به انتقادات «آلدو ویدالی» نیز خصمانه بود. ویدالی کتابی علیه فرقه شوان نوشت. پیروان شوان چنان خشمگین شدند که بیش از 250 هزار دلار برای وادار کردن او به سکوت، از طریق محاکم قضایی، خرج کردند. و حتی پسرش، که عضو فرقه بود، علیه پدر شکایت کرد به این بهانه که قایق ‏شان را، که اسناد یک سوّم آن بنام پسر بود، فروخته است.
با ماود موری، دوّمین «زن طولی» شوان، همین‌گونه رفتار شد. ماود موری مطالبی درباره فساد در فرقه شوان نوشت و نوارهای ویدئویی در این زمینه منتشر کرد. شوان در سال 1995 او را از فرقه اخراج کرد. علیه موری در دادگاه اقامه دعوی شد و سرانجام مجبور شد با فرقه شوان توافق‌نامه محرمانه امضاء کند و ساکت شود.
پس از رسوایی سال 1991 شوان، بسیاری از پیروان کاتولیک شوان از او جدا شدند. «ژان بورلا» پیرو مسیحی شوان و استاد دانشگاه نانسی، که حدود 25 سال عضو مخفی فرقه شوان بود، او را رها کرد. « راما کوماراسوامی » پسر « آناندا کوماراسوامی » و « ولفگانگ اسمیت » [409] دو پیرو کاتولیک و متنفذ شوان، نیز او را رها کردند. ولی هر سه به گنون و ترادیشنالیسم وفادار ماندند. راما کوماراسوامی عکس‌های برهنه شوان را به این و آن می‌داد. مایکل فیتزجرالد، وکیل فرقه شوان، علیه او اقامه دعوی کرد و او نیز، مانند آلدو ویدالی و ماود مورای، مجبور شد با فرقه شوان توافق‌نامه محرمانه امضاء کند و ساکت شود. راما کوماراسوامی 30 سال عضو مخفی فرقه شوان بود.
درباره فشارهای فرقه شوان بر مارک سجویک پیش‌تر سخن گفته‌ایم.
بنوشته کاسلو، شوانی ‫ها تنها علیه ویلسون و ضیاءالدین شکایت نکرده‌اند و در مقابل آنان ترجیح داده‌اند سکوت کنند. علت، شهرت این دو است.‬‬
گفتیم که ضیاءالدین سردار، نویسنده معروف پاکستانی - انگلیسی، در دسامبر 1993، با تأکید بر رسوایی شوان، علیه نصر مقاله‌ای جنجالی منتشر کرد با عنوان «مردی برای تمام فصول».
« پیتر لمبورن ویلسون » نیز نویسنده‌ای سرشناس است. سال‌ها پیش، از او مقاله‌ای در شماره دوّم سوفیا پرنیس (پائیز 1976)، [410] نسخه انگلیسی جاویدان خرد نصر، منتشر شده است. ویلسون در کتاب خود با عنوان « انحراف مقدس: مقالاتی درباره حاشیه ‏نویسان بر اسلام » [411] به « برهنگی قدسی » در عقاید شوان و سوءاستفاده جنسی وی از زنان و دختران پیروانش اشاره کرده است. [412]

 

شوان و برهنگی قدسی
پیروان شوان در ایران مفاهیم رایج ترادیشنالیستی چون امر قدسی، علم قدسی، معرفت قدسی، و هنر قدسی را فراوان به کار می‌برند ولی درباره مفهوم « برهنگی قدسی » بکلی ساکت‌اند.
شوان از همان آغاز که در لوزان با مادلین 17 ساله رابطه «زمینی» برقرار کرد، در ستایش از زیبایی جسم انسان سخن می‌گفت. نوشتیم که این تأویل شوان از رابطه جنسی با مادلین را باید سرآغاز نظریه‌پردازی‌های بعدی او دانست که سرانجام به پیدایش فرقه‫ای بنام «مریمیه» انجامید.‬‬
در سال‌های پسین، نظریه‌پردازی جنسی شوان تکامل یافت. او «زهد متداول» را به دلیل بی‌توجهی به «زیبایی جسم انسان» سرزنش کرد و آن را نشانه «انحطاط معنوی بشر» و بی‌توجهی به «بالاترین درجه زیبایی که زیبایی جسم انسان است» دانست. شوان نوشت:
«به دلیل انحطاط معنوی بشر، بالاترین درجه زیبایی، که [زیبایی] جسم انسان است، در زهد متداول جایگاهی ندارد. در حالی که این تئوفانی [ تجلی الهی ] می‌تواند مقوّم معنویت باطنی باشد ... برهنگی به معنی درونی بودن، ذاتی بودن، نخستین بودن و بدینسان جامع بودن است ... برهنگی یعنی تلألو نور، یعنی تشعشع جوهر معنوی یا انرژی؛ جسم صورتی است برای جوهر و از این رو جوهر صورت است. ولی زیبایی تنها زیبایی بصری نیست؛ شعر، موسیقی و رقص نیز درونی کردن است؛ نه به تنهایی بلکه در تلفیق با یاد خداوند متعال.» [413]
شوان مفهوم یونانی «تئوفانی» را به کار می‌برد به معنی تجلی خداوند یا حلول خداوند در کالبد انسان؛ آن‌گونه که در اسطوره‌های باستانی یونان یا بین‌النهرین و هند بیان می‌شد.
جملات فوق به وضوح نشان می‌دهد که در مناسک فرقه شوان «بالاترین درجه زیبایی»، یعنی «زیبایی جسم انسان» دارای جایگاه ویژه بوده است. بدین سان، شوان علاوه بر مفهوم «برهنگی قدسی»، [414] مناسک دینی متناسب با آن را نیز وضع کرد. گفتیم که پیروان شوان در کلنی بلومینگتن خود را «پرایماردیالیست» (نخستین‫گرا) می‌خواندند و مناسک مخفی شوان «محافل نخستین‫گرا» نام داشت. اگر منظور از نخستین‫گرایی ارجاع به به زندگی انسان در بدو خلقت باشد، که چنین بود، این نام با برهنگی پیوند می‌خورد زیرا آدم و حوا در زمان خلقت در بهشت برهنه بودند. زندگی برهنه در بهشت همان «برهنگی قدسی» است که شوان از آن سخن می‌گوید.‬‬‬‬‬‬
به دلیل این تعلق به «برهنگی قدسی» است که شوان در مکاشفات خود، زنی را که بزعم او «مریم مقدس» است، و نیز خود را، برهنه می‌بیند و در خانه برهنه می‌شد. در نقاشی‫های شوان جسم برهنه زن جایگاه ویژه دارد و مهم‌ترین این برهنه‫نگاری‫ها نقاشی‫های متعدد از «مریم مقدس» است. انتشارات ادوبیز در بلومینگتن، وابسته به فرقه شوان، در سال 1992 بخشی از نقاشی‫های شوان را، با ویرایش مایکل پولاک، در یک آلبوم منتشر کرده است. نام این آلبوم تصاویری از زیبایی نخستین‫گرا و رازآمیز [415] است. در فصل بعد با مایکل پولاک و نقش او در مناسک برهنه شوان آشنا خواهیم شد. در آلبوم فوق مقاله‌ای از شارلین رومین درج شده. [416]‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬‬

Schuon Eternal Feminine ، نقاشی های برهنه شوان از مریم مقدس

هری اولدمیدو، از پیروان شوان، در کتاب فریتیوف شوان و فلسفه خالده، برهنه‫ نگاری‫ های شوان را این‌گونه تفسیر می‌کند:‬‬‬‬
«در نقاشی‫های شوان شکل مؤنث غالباً در حالت برهنگی قدسی نمایانده شده. در اینجا، ما یک دنیا با نمایش زن برهنه در نقاشی‫های رنگ و روغن اروپایی فاصله داریم ... نقاشی‫های شوان بسیار به هنر باستانی هندو و نیز به هنر بودایی و شینتو نزدیک است که در آن برهنگی با نخستین گرایی پیوند خورده است.» [417]‬
در سال 1995 شوان درباره آلبوم فوق چنین می‌گوید:
«برهنگی قدسی، که نقش مهمی نه فقط در میان هندوها بلکه در میان سرخپوستان نیز ایفا می‌کند، بر بنیاد انطباق قیاسی «درون» و «برون» قرار دارد؛ جسم بعنوان «محوطه بیرونی قلب» دیده می‌شود و قلب به سهم خود نقش جاذبه ایفا می‌کند ... در هند گفته می‌شود که برهنگی دارای تأثیرات معنوی است و نیز برهنگی زنانه تجلیات ویژه لاکشمی [418] است و تأثیرات مفید بر پیرامون خود دارد. برهنگی بیانگر، و تحقق مجازی، بازگشت به ذات، به مبداء، و بدینسان به حالت اوّلیه بهشتی است. لالا یوگیشواری [419] قدیس بزرگ کشمیری، پس از آن‌که تجلی الهی را در قلب خود یافت، گفت: به خاطر این است که من برهنه می‏رقصم...» [420]
شوان این گونه تعبیرات را در تأویل «حجاب» نیز به کار می‌برد. او در مقاله «راز حجاب» می‌نویسد:
«حجاب رازآمیز جلوه می‌کند زیرا چیزی را که بسیار مقدس یا بسیار خصوصی است از نظر پنهان می‌کند ... حجاب راز است زیرا نسبیت راز است. مطلق، یا نامشروط، رازآمیز است به دلیل تجلی ذاتی. ولی نسبی، یا مشروط، رازآمیز است به دلیل عدم تجلی ... حجاب وجود است و برهنگی ماهیت.» [421]
به دلیل این «تقدّس جسم برهنه» و «تقدّس زیبایی جسم انسان» است که شوان، و حلقه او، خود را در مقامی می‌دیدند که از برهنگی و جسم انسانی بهره «عارفانه» برند و آن را به ابزار «سلوک» خود بدل کنند.
بنوشته مارک کاسلو، بنیان «برهنگی قدسی» در عقاید شوان مکاشفات برهنه او نه تنها با مریم مقدس، بلکه با الهه تارا در آئین بودا و الهه کالی در آئین هندو نیز بوده است. شوان حتی مدعی بود که « زن بوفالوی سفید » [422] را در مکاشفه برهنه دیده است. تابلوهای این مکاشفه ترسیم شده است. در تعدادی از نقاشی‫های شارلین رومین، شوان به صورت مردی نشان داده شده که چپق مقدس را از «زن بوفالوی سفید» می‌گیرد؛ زن فوق برهنه است و از آسمان بر شوان نازل می‌شود. «زن بوفالوی سفید» شخصیت اصلی در آئین چپق مقدس « سرخپوستان سو » است و موجودی است ماورایی که اوّلین چپق را به سرخپوستان می‌دهد. در آئین فوق، مردی که چپق را می‌گیرد نماینده همه سرخپوستان است. کاسلو می‌نویسد:

با بسیاری از سرخپوستان و محققان گفتگو کردم و هیچ کدام روایتی نشنیده ‏اند که «زن بوفالوی سفید» برهنه باشد. این تصویر مخلوق شوان و زائیده مفهوم «برهنگی قدسی» اوست.‬‬
کاسلو می‌افزاید:

ماجرای دیدارهای شوان در عالم مکاشفه با زنان برهنه را، که شوان مدعی بود مریم مقدس، الهه کالی هندوها، الهه تارای بودائیان، یا «زن بوفالوی سفید» سرخپوستان «سو»، هستند، برای « جوزف اپس براون » گفته و براون پاسخ داده: ممکن است شوان از «تأثیرات شیطانی» الهام گرفته باشد. [423]

 

سرمد کاشانی و آئین برهنگی
در اینترنت و منابع مکتوب جستجو کردیم و فردی بنام « لالا یوگیشواری » یا نامی شبیه به آن، که شوان در مصاحبه خود از او یاد کرده، نیافتیم. ولی می‌دانیم «تقدیس برهنگی» آئینی است که « سرمد کاشانی » سده‌ها پیش از شوان، رواج می‌داد.
بنوشته والتر فیشل، سرمد در اوائل سده هفدهم میلادی در یک خانواده خاخام یهودی در کاشان به دنیا آمد. فیشل نام او را « محمد سعید سرمد » و زمان مرگش را 1661 میلادی ذکر کرده است. [424] نام یهودیش معلوم نیست. در شیراز به اسلام گروید، به کسوت صوفیان درآمد و نام «سرمد» را برگزید و به «سرمد کاشانی» معروف شد. راهی هند شد. ابتدا در حیدرآباد بود و در سال 1654 در دهلی. این مقارن است با نخستین سال‌های گشایش دفتر کمپانی هند شرقی انگلیس در بنگال. سرمد به صورت درویشی ظاهر شد که برهنه در خیابان‌های دهلی راه می‌رفت. او کاملاً برهنه بود و ادعا می‌کرد چیزی بنام «ماده» وجود ندارد و لذا دلیلی ندارد که آدمی از برهنگی خود شرمسار باشد.
سرمد هم از برهنگی قدسی می‌گفت، هم همجنس‌گرا و مبلغ همجنس‌گرایی بود، و هم خود را پیرو شیطان می‌خواند و مدعی بود از جانب شیطان به او وحی می‌رسد. این شعر منسوب به اوست:
سرمد تو حدیث کعبه و دیر مکن
در کوچه ی شک چو گمرهان سیر مکن
رو شیوه معرفت ز شیطان آموز
او را بپرست و طاعت غیر مکن

رباعیات زیبایی را به سرمد منسوب کرده‌اند از جمله این رباعی معروف را:
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
لاغرصفتان زشت خو را نکشند
گر عاشق صادقی ز کشتن مگریز
مردار بود هر آن که او را نکشند

محتمل است این رباعی، و رباعیات مشابه منسوب به سرمد، مانند اشعار زیبای منسوب به « قرة ‫العین » از دیگران باشد که برای تبلیغ سرمد به او منتسب کرده‌اند. [425]‬‬
دیوان اشعار سرمد کاشانی در سال 1897 میلادی به انگلیسی منتشر شده و در سال 1389، با مقدمه 60 صفحه‌ای در معرفی سرمد، با عنوان عاشقانه های یک یاغی، در ایران انتشار یافته است. [426]

 

مناسک جنسی فرقه شوان
مناسکی که تمامی اعضای کلنی بلومینگتن در آن شرکت می‌کردند «رقص خورشید» [427] نام داشت. این مناسک در میان سرخپوستان «سو» مرسوم بود، ولی نسخه شوان با مناسک اصلی تفاوت‌های جدّی داشت.
بنوشته کاسلو، شوان مناسک دینی سرخپوستان را با برهنگی خدایان هندو آمیخت و مناسکی جدید پدید آورد. در مناسک «رقص خورشید» درخت «مرکز» است، همان‌گونه که شارلین در رساله «تقدیس شیخ» شوان را «مرکز» می‌خواند، و شوان بسان کریشنا، خدای هندو، برهنه می‌شد و زنان نیمه برهنه او را احاطه می‌کردند و با شوان به «وحدت» می‌رسیدند. در اینجا، شوان نماد همان درختی بود که سرخپوستان در مناسک خود با حلقه زدن در پیرامون آن به «وحدت» می‌رسیدند، و او مانند کریشنا سینه و آلت تناسلی خود را بر آنان می‏ فشرد و با این کار زنان را متبرک می‌کرد. این رقص مناسک دینی بود و شوان مدعی بود که جسم او همانند نام خداست. کاسلو می‌افزاید: این مناسک «راز بزرگ فرقه شوان» بود و سخن گفتن از آن برای کسانی که عضو فرقه شوان نبودند «بزرگ‌ترین گناه» بشمار می‌رفت.
یکی از مهم‌ترین مناسکی که در محافل نخستین‫گرا - محافل خصوصی شوان - برگزار می‌شد، « مناسک چپق مقدس » [428] بود؛ یعنی تقدیم چپق مقدس توسط «زن بوفالوی سفید» به شوان. شوان این مناسک را نیز از تحقیقات جوزف اپس براون اخذ کرده و چنان‌که گفتیم، اینک خود را با این زن اسطوره‌ای مقدس در میان سرخپوستان «سو» مرتبط می‌دانست.‬ White Buffalo Calf Woman ، زن بوفالوی سفید و چپق مقدس
مناسک تقدیم چپق مقدس توسط «زن بوفالوی سفید» به شوان را شارلین رومین انجام می‌داد در حالی که کاملاً برهنه بود. کاسلو می‌نویسد که عکس‌های شارلین در این مناسک و نیز فیلمی از رقص شارلین در حال تقدیم چپق به شوان موجود است.
در زمان رقص شارلین و تقدیم چپق مقدس به شوان، « دبورا ولزی » که او نیز کاملاً برهنه بود، یکی از مقدس‌ترین آوازهای دینی سرخپوستان «سو» را می‌خواند. این آوازی است که جوزف اپس براون از «گوزن سیاه» [429] آموخته و متن آن را به شوان داده بود. زنان، در حضور شوهرانشان، برهنه در پیرامون شوان حلقه می‌زدند و شوان با دست‌های خود سینه آن‌ها را لمس می‌کرد و به آن‌ها «برکت» می‌داد. کاسلو می‌افزاید: این افراد واقعاً باور داشتند که شوان تجلی خدا بر روی زمین است و هر کاری که می‌کند درست است.
در گزارش دیگر، مناسک شوان این‌گونه توصیف شده: شوان در وسط سالن برهنه می‌ایستاد، در حالی که آلت تناسلی‏ اش نمایان بود. زنان برهنه آوازهای سرخپوستی می‌خواندند و شانه به شانه هم او را احاطه می‌کردند. شوان از مرکز سالن حرکت می‌کرد و یکایک زنان را با فشار دادن سینه یا شکم خود بر پستان و شکم زنان «تبرک» می‌کرد.
شارلین رومین، علاوه بر رساله «تقدیس شیخ»، رساله دیگری بهمراه شوان نوشته با نام «پیام شمایل‏ ها» که در آن نحوه پذیرش «شیخ» توسط مریم مقدس بیان شده. شوان در مناسک فوق همان‌گونه با زنان «واحد» می‌شد و به آن‌ها «برکت» می‌داد که مریم مقدس در مکاشفاتش بر او ظاهر شده و او را متبرک کرده است.
در گزارش‌های متعدد، از افراد زیر بعنوان کسانی که در مناسک نخستین‫گرای کلنی شوان حضور داشتند نام برده شده: شوان و «زنان» او ( کاترین شوان ، باربارا پری ، ماود موری ، شارلین رومین )، کیت اربوگاست [430] و زنش، استانلی جونز ، راجر گاتانی ، [431] آقا و خانم فلوری ، [432] هرنان کاداوید [433] و زنش، جفری ولزی و زنش دبورا، [434] آقا و خانم رینولدز ، [435] پاتریک کیسی [436] و زنش، مارک پری (پسر ویتال و باربارا پری) و زنش، مایکل پولاک و خانواده‌اش، باری و ربکا مک‌دونالد. [437] اینان همه در بلومینگتن ایندیانا زندگی می‌کردند و مریدان شوان و اعضای فرقه او بودند. ماود موری از جان موری و گارسیا وارلا [438] و خانواده‌اش نیز نام برده است. افراد دیگری بودند که نامشان ذکر نشده.‬‬
کاسلو می‌نویسد او مدعی نیست شوان 84 ساله برای تحریک یا ارضاء جنسی آلت تناسلی خود را به زنان فشار می‌داد، بلکه این امر جزو مناسک دینی او بود و شوان و زنان و شوهران‏شان این را «تقدیس» و «تبرک» می‌دانستند.
شوان، در حضور والدین، دختران کم سن و سال را نیز به همین روش «تبرک» می‌داد. در ماجرای سال 1991، پلیس یکی از اعضای بلندپایه فرقه شوان را، بنام گارسیا وارلا، دستگیر کرد و مورد استنطاق قرار داد. علت، پیدا شدن عکس‌های کاملاً برهنه دختران نوجوانش بود. گارسیا وارلا تبرئه شد با این استدلال که در اسپانیا رسم است از بلوغ دختران عکس بگیرند و بعنوان خاطره ثبت ‌کنند.
موارد متعددی از این گزارش‌ها، دال بر حضور نوجوانان زیر 16 سال در مناسک نخستین‫گرای شوان، ثبت شده: در 4 دسامبر 1991 دکتر رونالد و سارا بادمر [439] از حضور خود در گردهمایی پائیز 1989 در خانه شوان گزارش دادند. آنان شاهد حضور زنان برهنه و نیز پسران و دختران خردسال برهنه در مناسک شوان بودند.‬
ماود موری در گزارش خود از حضور دختر 15 ساله راجر گاتانی در مناسک برهنه می‌گوید. او دختر فوق را دید که برهنه در حلقه زنان در پیرامون «شیخ» می‏ رقصید و مانند سایر زنان از شوان «برکت» می‌گرفت. ماود موری در گزارش دیگر نوشت که مایکل پولاک اجازه می‌داد دختر نوجوانش در مناسک کاملاً برهنه برای شوان برقصد.
آلدو ویدالی در گزارش خود می‌نویسد که در 4 مارس 1989 به خانه شوان رفت و در حین صحبت با شوان، در اتاق مطالعه او، ناگهان دختر 15 ساله گاتانی وارد شد در حالی که کاملاً برهنه بود.
در گزارش‌هایی که به دادگاه ارائه شد گفته شد که علاوه بر دختر گاتانی، دختر کم سن و سال آقا و خانم ویلیام راث [440] نیز در محافل نخستین‫گرای شوان دیده شده. این دختر مانند سایر زنان رفتار می‌کرد و شوان، که برهنه بود، آلت تناسلی خود را بر آلت تناسلی برهنه این دختر و سایر زنان فشار می‌داد.‬
چنان‌که گفتیم، فریتیوف شوان در 11 اکتبر 1991 به سوءاستفاده جنسی از کودکان در سه مورد متهم شد: یکی 15 ساله، دومی 14 ساله و سومی 13 ساله. ظاهراً منظور دختران گاتانی، پولاک و راث است. ولی مدتی بعد، دادستان به شکل مرموزی کیفرخواست خود را پس گرفت و دیوید هانتر [441] معاون دادستان، که پیگیری پرونده را به دست داشت، اخراج شد. دیوید هانتر در گفتگوی خصوصی با کاسلو علت متوقف شدن رسیدگی به پرونده و اخراج خود را «دلایل سیاسی» عنوان کرد. و قاضی، لوسی کرباس، [442] در گفتگو با کاسلو، ابراز امیدواری کرد که پرونده بازگشایی شود زیرا یقین دارد شوان مجرم است.

 

نصر و مناسک شوان
گفتیم که، طبق مندرجات کتاب سجویک، «نوشوانی‫ ها» مسائل درونی کلنی بلومینگتن را از لینگز و نصر پنهان می‌کردند. نوشتیم که حداقل در مورد لینگز این تجاهل عامدانه از سوی او بود که نمی‌خواست خود را آشنا با «مناسک دینی» ابداعی شوان جلوه دهد.‬‬
نصر نیز با این مسائل آشناست ولی می‌کوشد خواننده را گمراه کند و ماجرای رسوایی شوان را کم‌اهمیت و ناشی از کج ‫فهمی جلوه دهد. نصر در مقاله‌ای که در رثای شوان نوشته، بیش از حد متعارف بر «راست کیشی» شوان تأکید می‌کند، چنان تأکیدی که آدمی را به تردید وامی ‏‏دارد، و ابداع مناسک دینی برهنه‫ گرای برگرفته از سرخپوستان را، بدون این صراحت و در لفافه، «علایق شخصی» شوان می ‏خواند که اهمیتی ندارد و ذره‫ ای از مسلمانی شوان نمی‌کاهد. نصر می‌نویسد:‬‬‬‬‬‬‬‬
«علاوه بر صحبت از «دین دل»، شوان‌ اغلب در خصوص جذب خویش هماهنگ با فرمول‌بندی‌های متافیزیکی مکتب شانکارا و حال‌ و هوای ازلی و دیرینه سنت‌های بومی آمریکای‌ شمالی سخن می‌گفت. این تأثیرات، برخی مفسران‌ را - که فاقد حسن نیت و یا فهم عمیق آن چیزی‌ هستند که در اینجا مطرح است - وامی‌دارد که‌ در مورد خصلت اسلامی تعالیم شوان، بویژه در پایان حیاتش، تردید کنند. اگرچه اشکال ظاهری‌ می‌توانند متنوع باشند، لیکن مفهوم بنیادین این‌ تأثیرات اخلاقی، زیبایی‌شناسانه و عقلانی، به هیچ وجه با اصول اسلامی مغایرت ندارند. معذلک‌ او اغلب به ما می‌گوید که این عشق‌ورزی به‌ موضوعاتی همچون دین، هنر و فرهنگ آمریکای‌ بومی، یک تمایل شخصی است و به طریقه‌ای‌ که او بنیاد گذشته و براساس راست‌کیشی و راست‌کرداری ناب اسلامی پی‌ریزی شده، هیچ‌ ارتباطی ندارد. حقیقت این است که او در روزهای پایانی‌ عمرش عمیقاً به سنت اسلامی پایبند باقی مانده‌ بود، شعائر اسلامی را به جا می‌آورد و قرآن‌ می‌خواند. توسل به نام‌های خدا و ذکر او، آن‌گونه که در قرآن آمده، هیچ گاه تا آخرین لحظه حیات‌ و تا پای مرگ از لبان او دور نشد.» [443]
نصر با پرونده بلومینگتن و مناسک برهنه‫ گرای شوان و مدارکی که به دست پلیس افتاد آشناست و در بستن پرونده و پایان دادن به رسوایی شوان، به دلیل ارتباطاتش با رجال قدرتمند آمریکا، چه بسا سهم اصلی داشت. نصر چگونه می‌تواند مناسک ابداعی شوان را «راست‫ کیشی و راست‏‏ کرداری ناب اسلامی» بخواند و شوان را «عمیقاً به سنت اسلامی پایبند» معرفی کند، و خود صادق باشد؟!

 

پی نوشت ها:
352.  Sedgewick, ibid, p. 170.
353.  ibid.
354.  نصر، "فریتیوف شوان و سنت اسلامی"، همان مأخذ، ص 25.
355.  عبدالله شهبازی، زرسالاران، ج 1، صص 330-331.
356.  Leo Schaya (1916-1985)
لئو شایا در زمینه تصوف کتاب‌های متعدد نوشته. مهم‌ترین کتاب او درباره تصوف یهودی (کابالا) است که تأویلی فرا- ادیانی و "جامع" و ترادیشنالیستی از آن ارائه داده است. این کتاب را ابتدا انتشارات پنگوئن منتشر کرد و در سال 2004 چاپ جدید آن توسط انتشارات خانم گرای هنری منتشر شده است.
Leo Schaya, The Universal Meaning of the Kabbalah, Penguin Books, 1973; Fons Vitae; Tra edition, 2004.
357.  Sedgewick, ibid, pp. 316-317.
358.  Mark Koslow, “The Spiritual Fascism of Rene Guenon and His Followers”.
359.  Sophia Perennis, [Tehran] No. 3, Spring 1977.
360.  Leo Schaya, “The Eliatic Function”, Studies in Comparative Religion, Vol. 13, No. 1-2, 1980.
http://www.studiesincomparativereligion.com/public/articles/The_Eliatic_Function-by_Leo_Schaya.aspx
361.  Sedgewick, ibid, pp. 316-317.
362.  Frithjof Schuon, “Paradoxical Aspects of Sufism”, Studies in Comparative Religion, Vol. 12, No. 3-4, Summer-Autumn, 1978, pp, 131–175.
363.  طریقتی در آئین هندو. بنگرید به:
http://en.wikipedia.org/wiki/Advaita_Vedanta
364.  Frithjof Schuon, “Quelques critiques,” in Rene Guenon [Dossier H], ed. Pierre-Marie Sigaud, Lausanne: L’Age d’Homme, 1984.
365.  Sedgewick, ibid, p. 170.
366.  Connaissance des religions
367.  Sedgewick, ibid, p. 171.
368.  نصر، "فریتیوف شوان و سنت اسلامی"، همان مأخذ، ص 22.
369.  در وبگاه "خرد جهانی"، وابسته به فرقه مریمیه، ذیل زندگی‫نامه ویتال پری، زمان مهاجرت شوان و ویتال پری به آمریکا سال 1980 ذکر شده.
370.  Inverness Farm
سجویک Inverness Farms، یعنی "فارم" را به صورت جمع، نوشته. درست "فارم" است نه "فارمز".
371.  Sedgewick, ibid, p. 171.
372.  Primordialism
373.  ibid, p. 177.
374.  Patricia Estelle
375.  Pneumatikos
376.  Avatar
از واژه سانسکریت "آواتارا" به معنی هبوط. مفهومی است در هندوئیسم که به فرقه سیک نیز راه یافته به معنی هبوط خدا در کالبد انسان یا موجودات دیگر.
377.  ibid, p. 172.
378.  Primordial Gatherings
379.  ibid, p. 173.
380.  نصر، "فریتیوف شوان و سنت اسلامی"، همان مأخذ، ص 20.
381.  Sedgewick, ibid, p. 172.
382.  Mark Koslow, “The Spiritual Fascism of Rene Guenon and His Followers”.
383.  Indian Days
384.  Rose Connor
385.  Maude Murray
386.  Sedgewick, ibid, p. 174.
387.  Aldo Vidali
388.  ibid, pp. 174-175.
389.  Sedgewick, ibid, p. 175.
390.  بنگرید به:
http://ziauddinsardar.com
http://en.wikipedia.org/wiki/Ziauddin_Sardar
391.  Ziauddin Sardar, “A Man for All Seasons,” Impact International, December 1993, pp. 33–36.
392.  Sedgwick, ibid, p. 175.
393.  ibid, pp. 175-176.
394.  ibid, p. 176.
395.  Patrick Ringgenberg
396.  ibid, p. 177.
397.  Mark Koslow Paintings and Writings:
http://naturesrights.com
398.  http://www.whois.net/whois/naturesrights.com
399.  http://en.wikipedia.org/wiki/Lakewood,_Ohio
400.  African American
401.  http://www.naturesrights.com/Mark%20Koslow%20biography.asp
402.  Mark Koslow, “The Spiritual Fascism of Rene Guenon and His Followers”.
http://www.naturesrights.com/knowledge%20power%20book/guenon.asp
403.  http://textosdeinteresse.blogspot.jp/2008/05/spiritual-fascism-of-rene-guenon-and.html
404.  Mark Koslow, “Two Studies in Intellectual Colonialism”. +
405.  Mark Koslow, “Frithjof Schuon: Child molestation and Obstruction of Justice”:
http://naturesrights.com/knowledge%20power%20book/frithjof_Schuon.asp
406.  Sharlyn Romaine, “The Veneration of the Shaykh.”
407.  Paul Yachnes
408.  Cyril Glasse, The New Encyclopedia of Islam, 3rd Edition edition, Rowman & Littlefield Publishers, 2008, 720 pages.
409.  http://en.wikipedia.org/wiki/J._Wolfgang_Smith
410.  Peter Lamborn Wilson, “The World of Islam,” Sophia Perennis, [Tehran] No. 2, Autumn 1976.
411.  Peter Lamborn Wilson, The Sacred Drift: Essays on the Margins of Islam, San Francisco: City Lights Publishers, 1993, 256 pages.
412.  ibid, p. 109.
413.  Sedgwick, ibid, p. 174.
414.  Sacred Nudity
415.  Frithjof Schuon and Michael Pollack, Images of Primordial and Mystic Beauty: Paintings By Frithjof Schuon, Edited by Michael Pollack, Bloomington, Ind.: Abodes, 1992.
416.  Sharlyn Romaine, “Intention and Style,” ibid.
417.  Harry Oldmeadow, Frithjof Schuon and the Perennial Philosophy, World Wisdom, 2010, pp. 190-191.
418.  Lakshmi الهه ثروت و زیبایی و سعادت مادی و معنوی در آئین هندو.
419.  Lalla Yogishvari
420.  “Frithjof Schuon: Questions and Answers”:
http://www.frithjof-schuon.com/interview.htm
421.  Frithjof Schuon, “The Mystery of the Veil”, Studies in Comparative Religion, Vol. 11, No. 2, Spring, 1977.
422.  The White Buffalo Calf Woman
423.  Mark Koslow, “Two Studies in Intellectual Colonialism.”
424.  Walter Joseph Fischel, “Muhammad Sai d Sarmad,” Judaica, Second Edition, 2007, vol. 18, p. 57.
425.  بنگرید به: عبدالله شهبازی، "قره‫العین و اشعار او":
http://www.shahbazi.org/blog/Archive/9001.htm
426.  عاشقانه‌های یک یاغی: دیوان سرمد کاشانی، بکوشش عبدالحمید ضیایی، تهران: نشر هزاره ققنوس، 1389.
427.  بنگرید به مقالات "رقص خورشید" در آدرس‌های زیر:
http://www.themystica.org/mythical-folk/~articles/s/sun_dance_the.html
http://en.wikipedia.org/wiki/Sun_Dance
428.  Rite of the Sacred Pipe
429.  Black Elk
بلک الک یا "گوزن سیاه" نام طبیب و روحانی معروف سرخپوستان "سو" است. علاوه بر ترجمه فارسی کتاب جوزف اپس براون، که مشخصات آن را قبلاً ذکر کردیم، بنگرید به: جان ج. نیهارت، پایان یک رؤیا: سرگذشت گوزن سیاه مرد مقدسی از اوگلالاسو، ترجمه ع. پاشایی، تهران: تندر، 1364.
430.  Keith Arbogast
431.  Roger Gaetani
432.  Fluri
433.  Hernan Cadavid
434.  Jeffery and Deborah Willsey
435.  Reynolds
436.  Patrick Casey
437.  Barry and Rebecca MacDonald
438.  Jesus Garcia Varela
439.  Ronald and Sarah Bodmer
440.  William Wroth
441.  David Hunter
442.  Lucy Cherbas
443.  نصر، "فریتیوف شوان و سنت اسلامی"، همان مأخذ، ص 20.

منبع: وبگاه عبدالله شهبازی / www.shahbazi.org


 

منبع: حرف آخر

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo