در بعضی از جریانات، نقد فضای موجود، مهمتر از
نقد آموزههاست
در تحلیل معنویت های نوظهور نباید در تحلیل آموزه ها توقف
کرد. فضای کلّی حاکم بر کلاس ها و نوشته ها، محوری مهم برای به دست
آوردن فهم صحیح از یک مکتب است. مثلاً در کلاس های عرفان حلقه
، بیش از آن که بر عبودیت، بندگی و شریعت تأکید شود، بر درمانگری، شفا
و بهبودِ جسم انگشت میگذارند. اگر قرار است در عرفان حلقه ارتباط با
عالم معنا دنبال شود، این همه تأکید بر فرا درمانی، تشعشع دفاعی، اسکن
و برونریزی، نشان چیست؟ یا در سمینارهای قانون جذب ،
چنان به رفاه، خوشی و لذت میپردازند که تعالی معنوی، خودسازی و کسب
فضایل رنگ می بازد. درست است که این کار فینفسه حرام و غیر دینی
نیست، اما چنین وزنی برای چرب و شیرین های دنیا و کامیابی و کامروایی،
انسان محوری است یا خدامحوری؟ چنین رویکردی نگاه ابزاری به امکانات
زندگی است یا نگاه غایی؟
بعضی از فرقهها اگر خوب توصیف شوند، خوب نقد
شدهاند
باید توجه داشت نقد لازم نیست به صراحت بر زبان جاری شود و
برچسب نقد بر آن بخورد. در بعضی از فرقه ها اگر توصیف به صورت واقعی
انجام گیرد، نقد به سامان نشسته و ناقد، مأموریت خویش را به سرانجام
رسانده است.
توصیف دقیقِ مفهومِ « افسانه شخصی » در آثار «
کوئلیو » از این قسم است. توصیف درستِ جریان «
شیطان گرایی » نیز چنین است. تعریف « آنتوان
لاوی » در باب حقیقت و ماهیت انسان از این منظر مفید است که
وی انسان را موجودی می داند که حقیقت و قوام وجودی اش به شرارت است.
وی جای دیگر بین لذت و دیانت، تقابل ایجاد میک ند که انسان را با وعدۀ
خوشی و لذت به مرام شیطان پرستی بکشاند و او را به
دام اندازد. چنین توصیفی از انسان، خود یک نقد است؛ تا مخاطب، نگاه غیر
واقعی « لاوی » را بشناسد. البته این که کجا این
توصیف نقد محسوب میشود، بسته به موضوع و مکتب و مخاطب دارد و در همه
جا این مسأله مصداق ندارد.
پاره ای معتقدند کوئلیو به هدفی نیکو می اندیشد و
تلاش می کند امید و نشاط را به زندگی دیگران برگرداند و این بخش از
کارش چون باعث خوش بینی دیگران به زندگی می شود، قابل دفاع و درخور
تقدیر است؛ اما اگر کسی خوش بینی کوئلیو را بهدرستی توصیف کند، از آن
پس همین خوشبینی ضعف او به حساب می آید.
نگرش مثبتی که کوئلیو درپی آن است، از قضا نوعی
خوش بینی است که نباید ایجاد شود و بدبینی که او به آن دامن می زند،
شکلی از بدبینی است که باید اصلاح شود. خوش بینی وی نسبت به آفریدگار
عادل هستی و سنت های حکیمانه او نیست؛ بلکه خوش بینی به وضع موجود و
متولّیان ناصالح آن است. بدبینی او نسبت به نظام سلطه و بانیان ظلم و
بی عدالتی نیست؛ بلکه نسبت به قوانین حاکم بر هستی و نظامهای عالم
است.
وی نظام حاکم بر جهان را پر از خطا و شرارت میداند و مبدأ خلقت را
خطاکار میبیند. از طرف دیگر وضع موجود در جهان را قابل بخشش می داند
و خواننده کتاب هایش را به مدارا با وضع موجود ترغیب میکند.
تبیینهای وی و تفسیرهایش از هستی، به خوشبینی غیرواقعی و افراطی
منجر میشود یا به نومیدی و خطاوار دیدن نظامهای حاکم بر هستی
میانجامد. او تلاش میکند در لوای پیشنهاد مفاهیمی نو، خوشبینی از
دست رفته را زنده کند و مخاطبان خود را به تحمل همین نظام فراخواند.
حمایت نظام سلطه از فرقهها، نقدی کارساز است
درست است که جهت گیری در نقد باید معطوف به نقد فکر و
اندیشه باشد؛ اما دربارۀ بعضی از افراد و مکاتب، نقدِ سیاسی نیز فایده
علمی در بردارد. صبغۀ سیاسی بعضی از شخصیت ها ایجاد ابهام میکند و
باعث می شود که در جایگاه متهم قرار گیرند. دقت شود چنین نقدی اولاً
در حاشیۀ نقدهای زیربنایی مطرح گردد. دوم این که اگر سند قطعی در دست
است، مطرح شود که ناقد متهم به توهّم توطئه نشود.
مثلا حمایت نظام سرمایه داری از کسانی مانند « دالایی لاما
و کوئلیو و یا سران قانون جذب » همه
ضعف محسوب می شود و طبق عبارت گذشته، ابهام به حساب میآید. مثلاً
امروزه دالایی لاما از طرف جامعه غربی بسیار مورد توجه قرار گرفته
است؛ به گونه ای که جایزۀ صلح نوبل و حتی بزرگ ترین مدال غیرنظامی
آمریکا که به خادمان فرهنگ آمریکایی داده می شود، از طرف کنگره
امریکا به وی اهدا گردید.
وی در دانشگاه های اروپایی و آمریکایی بهعنوان منجی و احیاگر معنویت
معرفی شده و بیش از چند ده مدرک افتخاری به وی داده اند؛ تا جاییکه
هم شخص او و هم مکتبی که عرضه کرده، دستاویز دسته ای از آثار هنری در
سینماهای غرب و هالیوود قرار گرفته است؛ آثاری چون مجموعه های
بودای کوچک ، 2012 ، آخرین کنترل
کننده باد ، لبه تیغ و ای کیو سان
و ده ها محصول دیگر. باید پرسید این همه حمایت و تبلیغ از دالایی
لاما چه معنایی دارد؟ این همه امتیاز دادن به او و بزرگ نمایی وی و
اهدای جوایز متعدد، تا جاییکه نامش در کتاب رکوردها ثبت شده، بیان گر
چیست؟
به ظاهر دستورات اخلاقی راضی نشوید
پاره ای از جریان ها ادعا می کنند ما در راستای دین داری
دیگران قدم برمی داریم و گفته های ما همان گفته های پیامبران الهی
است. ناقدِ بصیر باید تعریف دین داری را جویا شود و چند مصداق عینی و
خارجی طلب کند تا روشن شود آنچه در عمل به آن دعوت می کنند، آیا همان
چهارچوب های فقهی است یا تفسیرهای گمراه کننده از کارهای خوب است که
افراد به خیال خود آنها را دینی می پندارند ولی از نظر مصداق عملی و
بیرونی با دستورهای دینی بیگانه است؟ جایی که دین داری را در دوری از
زنا و مشروبات الکی و کسب حلال خلاصه کنند و تمام دستورهای شریعت را
بی ارتباط با عرفان و معنویت به شمار آورند، نه تنها عرفان نیست، که
بر باد دادن میراث انبیاست. این دسته از اعمال اگر چه خوب و لازماند،
ولی چنین تفسیری از دین داری، در حقیقت دور کردن بندگان خدا از خدا با
نام خداست!
ذکر یک خاطره
در نمایشگاه کتاب با جوانی که از طرفداران یکی از عرفان ها
بود، همکلام شدم. از استادِ عرفانش بسیار تمجید کرد و او را بسان یک
پیامبر بالا برد. گفت شرکت در کلاس های آقای فلانی برایش بسیار مفید
بوده و باعث شده که او دیندارتر شود. برایم تازگی داشت که شرکت در
کلاس های این عرفان باعث با ایمانتر شدن یک جوان شود. گفت استادمان
به ما گفته است حتماً باید عمل تان خدایی شود و مواظب باشید انحرافی در
کارهای تان رخ ندهد.
به این حرف راضی نشدم. به او گفتم: آیت الله بهجت به افراد سفارش می
کرد که یک رساله بردارید و کارهای خود را با دستورات شریعت بسنجید و
ببینید کدام واجب را ترک کرده اید و کدام حرام را مرتکب شده اید و با
این میزان، خود را اصلاح کنید و این کار اولین قدم سلوک معنوی است؛ اگر
کسی این گونه به انجام واجبات و ترک محرمات اقدام کند، تازه صلاحیت
پیدا می کند به مراحل بعدی وارد شود.
پرسیدم استادتان وقتی می خواهد یک عمل خدایی به شما معرفی کند، آیا از
دستورهای دینی نام می برد یا این که از خودش دستورهایی را جعل می
کند و تفسیرهای باطنی از امور دینی ارائه می دهد که شما آن را دین
بپندارید؟ آیا مصداق اعمال الهی را همین نماز و روزه و خمس و زیارت می
داند یا چیزهای دیگر؟ به صورت روشن پرسشم را اینگونه مطرح کردم: چند
نفر از همکلاسی هایتان بعد از اتمام کلاس به اینجا می رسید که باید
به رساله مراجعه کنید و رساله خوان شوید؟ گفت هیچ کدام؟ پرسیدم این
چه دین داری است که افراد هیچگاه مرجعیت « شریعت »
را نمیپذیرند؟!
برایش توضیح دادم عارفان مسلمان بر ظواهر شرعی (همین حلال و حرام های
دینی) چنان تأکید دارند که حتی کشف و شهودها را با همین معیار می
سنجند و یکی از معیارهای کشف رحمانی از شیطانی را همین دستورهای دینی
می شمارند و حتی گفته اند اگر کسی از دستورهای شریعت فاصله بگیرد،
اگر تا آسمان هفتم هم بالا رود و کارهای عجیب هم انجام دهد، حقیقت را
نیافته و کمترین حد از معرفت الهی را بهدست نیاورده است.
در نهایت پذیرفت که دین به آن معنا که در متون اسلامی آمده است، در این
دوره ها مورد قبول نبوده و حتی کارهایی مانند زیارت، نذر و... را غیر
مستقیم زیر سؤال برده و نهی می کردند!
|