شهید آوینی

 

ب ) كنگره ى صهيونيستى  
اين كنگره در سال 1897 توسط هرتزل تاسيس شد و نقش پارلمان جنبش ‍ صهيونيستى (به تقليد از كشورها) را بر عهده دارد. بر اساس قانون اساسى سازمان صهيونيستى ؛ كنگره در صورت انعقاد، بالاترين تشكيلات سازمان به شمار رفته و عمدتا در زمينه ى قانون گذارى فعاليت مى كند. در دوره ى عادى كنگره گزارش هاى هيئت هاى اجرايى مطرح و بررسى مى شود و تصميمات مقتضى اتخاذ مى گردد. اين تصميمات لازم الاجراء بوده و تنها به واسطه ى تصميمات متخذه در كنگره اى ديگر قابل نقض است . انتخاب رييس و معاون سازمان صهيونيستى ، كميته ى اجرايى ، شوراى عمومى ، دادگاه ، دادستان كل و بازرس كل دركنگره انجام مى پذيرد. نظر به اين كه عضويت در سازمان اختيارى مى باشد، ارگان هاى اين سازمان نمى توانند تصميمات خود را از راه هاى قهرآميز اجرا كنند و حداكثر مجازات متخلفين اخراج از سازمان است . اعضاى سازمان ، نمايندگان خود را براى كنگره به طور مستقيم برمى گزينند و تعداد نمايندگان هر منطقه با اتحاديه متناسب با شمار كسانى است كه حق عضويت (شيكل ) پرداخت مى كنند(اين كار بر اساس يك برنامه ى مشخص كه هرچند گاهى اصلاح مى گرديد، انجام مى گرفت ولى پس از تاسيس اسراييل اين برنامه به كلى تغيير يافت ). در زمان برگزارى ، فعاليت هاى كنگره توسط كميته خاصى كه از سوى نمايندگان انتخاب مى گردد، اداره مى شود. كنگره از 1897 تا 1901 سالى يك بار، از 1903 تا 1913 و از 1921 تا 1939 دو سال يك بار و از سال 1946 تا 1992 (يعنى پس از تاسيس اسراييل ) تقريبا هر چهار سال يك بار برگزار شد و تاكنون جمعا 32 بار برگزار گرديده كه 22 بار آن در شهرهاى مختلف اروپا و 10بار در بيت المقدس (از زمان تاسيس اسراييل ) بوده است .
ج ) شوراى عمومى صهيونيستى  
بالاترين ارگان تصميم گيرى سازمان جهانى صهيونيستى در فاصله ى برگزارى دو كنگره بوده و هر چه اين فاصله بيشتر شود بر اهميت اين شورا افزوده مى گردد. در زمان هرتزل اين شورا كميته ى كارى بزرگ (the greater actions committee ) ناميده مى شد تا از كميته ى كارى كوچك (the inner action committee) كه عملا كميته ى اجرايى بود، متمايز باشد، كه البته در اوايل تشكيل سازمان صهيونيستى حد و مرز اين هيئت ها از يكديگر كاملا مشخص نبود. در فاصله ى انعقاد دو كنگره ، شوراى عمومى صهيونيستى تقريبا از كليه اختيارات كنگره برخوردار مى باشد ولى در اندك مواردى كه در قانون اساسى سازمان مشخص شده است مانند انتخاب رييس سازمان ، اعضاى شوراى مورد بحث و كميته ى اجرايى نميتواند دخالت كند. به مرور زمان شورا اهميت بيش ترى يافته است زيرا در زمينه ى تصميم گيرى اختيارات وسيعى از جانب كنگره به شورا تفويض ‍ شده است ، به طورى كه تصويب قانون اساسى سازمان ابتدا درشورا صورت مى گيرد و سپس در كنگره مطرح مى گردد. اعضاى شورا به پيشنهاد كميته ى اجرايى ، دست كم سالى يك بار (پيش از پايان سال مالى سازمان در 31 مارس ) به منظور تصويب بودجه ى ساليانه كه توسط كميسيون دايمى بودجه و تامين اعتبار تنظيم مى شود، گرد هم مى آيند. در آستانه ى جنگ جهانى دوم ، كنگره شورايى 31 نفره كه همگى ساكن فلسطين بودند، برگزيد و تمامى اختيارات شوراى عمومى را در دوران جنگ به آن تفويض ‍ نمود. شوراى عمومى توسط كنگره انتخاب مى شود و تركيب آن در واقع منعكس كننده ى تركيب كنگره است ، زيرا هر اتحاديه عضو شورا اجازه دارد به ازاى هر پنج عضو خود در كنگره ، يك نفر براى عضويت در شورا معرفى كند. همچنين مى تواند دو نفر عضو على البدل معرفى نمايد تا چنانچه عضو اصلى به هر دليلى نتواند كارش را انجام دهد، يكى از اين دو نفر جانشين وى شود. قانون اساسى سازمان ، اجازه ى عضويت مشاركتى يا مشورتى را بدون حق راى مى دهد ولى اين قبيل اعضا حق اظهار نظر دارند. شورا داراى يك هيئت رييسه (prssidium) بوده كه هر چهار تا شش هفته تشكيل جلسه مى دهد.
د) كميته ى اجرايى صهيونيستى  
كميته ى اجرايى حكم دولت را داشت و پس از اعلام تاسيس اسراييل ، به عنوان نخستين كابينه اداره امور را بر عهده گرفت . در اوايل (كميته كارى كوچك ) ناميده مى شد و در زمان هرتزل پنج عضو داشت اما پس از مرگ او شمار اعضايش به هفت تن رسيد و سپس به تدريج در سال هاى 1921، 1951 و 1966 به ترتيب به 15، 19 و 26 تن بالغ شد و در سال 1968 مقرر شد كه شمار اعضا از 14 تن و تعدادى معاون تجاوز نكند. بيش تر اعضاى كميته ى اجرايى با موافقت شوراى عمومى انتخاب مى شدند ولى از زمان كنگره ى هشتم (1907) مقرر گرديد كه انتخاب آنان در كنگره انجام پذيرد كه اين خود سبب تقويت كميته ى اجرايى شد. رييس سازمان (به ويژه در دوره ى تصدى هرتزل ) نقش تعيين كننده اى در انتخاب اعضاى كميته ى اجرايى دارد. كميته ى اجرايى مسوول اجراى مصوبه هاى كنگره و شوراى عمومى بوده و پاسخگوى اين دو ارگان مى باشد.
در كنگره ى دوازدهم (1921) مقرر شد علاوه بر شعبه ى لندن ، شعبه اى ديگر در بيت المقدس (كه به آژانس يهود معروف گشته ) توسط اعضاى كميته ى اجرايى ساكن در فلسطين داير گردد. برخلاف شعبه ى لندن كه به تدريج از اهميتش كاسته شد و نقش آن به روابط سياسى بين المللى به ويژه با انگليس منحصر گشت (چيزى است كه پس از تاسيس اسراييل در قانون اساسى سازمان نيز ثبت شده )، شعبه ى بيت المقدس روز به روز گسترش ‍ يافت و عملا تبديل به مركز اصلى كميته گرديد. از سال 1948، شعبه ى بيت المقدس به طور رسمى مركز كميته ى اجرايى اعلام و شعبه لندن ملغى شد و تنها يك نفر در اين شعبه باقى ماند و بعدها با شعبه اى در نيويورك جايگزين شد كه تاكنون (1995) فعال مى باشد. كميته ى اجرايى وظايف خود را از طريق چندين دايره انجام مى دهد و در راءس هر دايره يكى از اعضاى كميته قرار دارد. اهم اين دواير عبارتند از: مهاجرت و پذيرش ، مهاجرت جوانان ، جوانان و پيشگامان ، اسكان ، سازماندهى ، اطلاع رسانى ، روابط خارجى ، فرهنگ و آموزش ، آموزش تورات در بلاد غربت ، صندوق و امور ادارى . در چند سال اخير پيش از تاسيس اسراييل تعداد دواير آژانس ‍ يهود در بيت المقدس به حداكثر خود رسيد ولى بعدها بيش تر اين دواير در اختيار دولت اسراييل قرار گرفت و در همان سال هاى تصدى ديويد بن گوريون بود كه كميته ى اجرايى به اوج قدرت رسيد و بن گوريون توانست وايزمن رييس سازمان صهيونيستى را تحت الشعاع قرار دهد و پس از تشكيل اسراييل خود او نخست وزير شد و منصب تشريفاتى رياست دولت را به وايزمن واگذار نمود.
ه) رييس سازمان جهانى صهيونيستى  
رييس اين سازمان توسط كنگره انتخاب مى شود و بالاترين مقام سازمان به شمار مى رود و در غياب او، معاونش وظايف وى را انجام مى دهد. رييس ‍ سازمان معمولا اختيارات عضو كميته ى اجرايى را دارا بوده و اغلب رياست آن را نيز به عهده دارد. جايگاه و موقعيت رييس سازمان پيش از آن كه متكى به اختيارات قانونى او باشد، ناشى از شخصيت و كارايى وى است . تئودور هرتزل اولين رييس (1904 - 1897) و همه كاره ى سازمان بود و شهر وين را مركز فعاليت خود قرار داد. دومين رييس (1917-1905) ديويد ولفسون بود و او مركز سازمان را به كلن ، محل اقامتش ، منتقل نمود. پس از ولفسون نوبت به اتو واربورگ رسيد (1920 - 1911) و او برلين را براى فعاليت خود برگزيد. در سال 1920 و در جريان كنگره ى لندن ، حييم وايزمن به عنوان رييس سازمان انتخاب شد و دوره ى اول تصدى او تا سال 1935 ادامه يافت . از سال 1931 تا 1935 ناحوم سوكولوف رييس سازمان بود و در سال 1935 يك بار ديگر وايزمن به رياست سازمان انتخاب شد و در سال 1946 كناره گيرى كرد. در اين مدت مركز ثقل فعاليت صهيونيست ها به آژانس يهود در فلسطين انتقال يافت . از سال 1946 تا 1956 سازمان بدون رييس بود ولى از سال 1956 ناخوم گلدمن انتخاب شد و در حال حاضر رييس آژانس يهود وظايف رييس سازمان را انجام مى دهد.
و) دستگاه قضايى 
دستگاه قضايى از (دادگاه كنگره ) و (دادستان كل ) سازمان تشكيل مى شود. دادگاه متشكل از حداكثر سى عضو از جمله رييس و پنج نفر معادن مى باشد و صلاحيت تفسير قانون اساسى و رسيدگى به قانونى بودن تصميمات هيئت هاى مركزى صهيونيستى و حل و فصل اختلافات ميان اين هيئت ها يا افراد با يكديگر (به جز اختلافات مالى ) را دارا مى باشد. همچنين به امور مربوط به انتخابات كنگره و شوراى عمومى و اعتراض ‍ عليه زمان برگزارى آن و دعاوى مربوط به نقض قانون اساسى سازمان رسيدگى مى نمايد.
دادستان كل سازمان (كه قبلا دادستان كنگره ناميده مى شد) نماينده ى سازمان در دادگاه كنگره بوده و براى هيئت هاى مركزى صهيونيستى مشاوره ى قانونى مى كند.
ز) ناظر كل  
ناظر كل توسط كنگره انتخاب مى شود و نظارت بر فعاليت هاى مالى و اقتصادى سازمان صهيونيستى و ارگان ها و كارمندانش را در كليه سطوح بر عهده دارد.
ح ) دستگاه مالى  
طبيعى بود كه سازمان صهيونيستى از همان ابتدا ايجاد مؤ سسه هاى مالى لارم را به منظور تامين هزينه ى فعاليت هاى سياسى و اسكان يهود در فلسطين با اهتمام فراوان پى گيرى نمايد و در حقيقت زمانى كه در نخستين كنگره ، سازمان صهيونيستى پايه گذارى شد، در همان زمان رهبران آن تصميم به ايجاد دستگاه مالى گرفتند. مؤ سسه هاى مالى سازمان به تدريج رشد و توسعه يافته و در روابط داخلى و خارجى خود بى نهايت پيچيده شده اند. دلايل اين پيچيدگى متعدد بوده كه مهم ترين آنها عبارتند از:
الف ) رازدارى ؛ ب )پوشش فعاليت هاى واقعى ؛ ج )فائق آمدن بر مشكلات ناشى از گسترش زياد؛ د) تلاش براى دور زدن قوانين جارى كشورهاى محل فعاليت . اين مؤ سسه ها نقش محورى در تحقق هدف غايى طرح صهيونيستى كه ايجاد دولت اسراييل مى باشد، ايفا كرده و مى كنند و همچنان به پشتيبانى اقتصادى از اين دولت ادامه مى دهند.
(1) صندوق يهودى اسكان
نخستين مؤ سسه ى مالى سازمان صهيونيستى است كه ايده ى ايجاد آن در كنگره ى اول (1897) مطرح و در كنگره ى دوم (1898) تصويب شد و در سال 1899 در لندن به ثبت رسيد و در سال 1902 با سرمايه دو ميليون پوند انگليس آغاز به كار كرد. اين صندوق به طور عمده با هدف گسترش ‍ اسكان يهود در فلسطين و پيرامون آن ايجاد شد، اما هرتزل قصد داشت از آن به عنوان وسيله اى براى جلب موافقت دولت عثمانى با ايجاد وطن ملى يهود در فلسطين از طريق دادن وام كلانى به اين دولت به منظور پرداخت بدهى هايش استفاده كند. در اوايل ، هرتزل اميدوار بود كه ثروتمندان يهودى سرمايه صندوق را تامين كنند ولى اين گونه نشد، لذا ناگزير صندوق را به صورت شركتى سهامى درآورد و اعلام كرد كه تمامى يهوديان در صورت تمايل مى توانند سهام يك پوندى آن را خريدارى نمايند.
ديويد ولفسون سرمايه دار صهيونيستى نخستين رييس صندوق بود. در سال 1902 ولفسون شعبه اى از صندوق به نام بانك انگلو - فلسطينى (با مسووليت محدود) در لندن داير كرد و بعدها شعبه هايى از اين بانك در يافا (1903)، بيت المقدس (1904)، الخليل ، حيفا، صفد، طبريا و حتى بيروت و شعبه اى ديگر به نام (انگلو - ليفانتين بانكينگ كمپانى ) در قسطنطنيه گشايش يافت . هرچند با ورود تركيه به جنگ جهانى اول ، اين بانك به عنوان اين كه يك شركت انگليسى است ، رسما تعطيل شد اما با پوشش (جمعيت مشترك توزيع يهوديان آمريكا) عملا به فعاليت خود ادامه داد. در دوران قيمومت ، بانك مزبور به بزرگ ترين بانك در فلسطين و مؤ سسه ى مالى اصلى تامين كننده ى هزينه ى اسكان يهود در اين كشور تبديل شد. در اوايل دهه ى سى ام نقشى اساسى در انتقال دارايى هاى يهوديان آلمان به فلسطين از طريق (شركت هعفراه ) ايفا كرد. همچنين به صندوق تاسيس (كرن هايسود) كمك كرد تا بتواند از شركت بيمه لويدز انگلستان وام دريافت كند. اين بانك اقدامات وسيعى به منظور حمايت از طرح هاى اسكان يهود در فلسطين مانند تاسيس بانك كارگران ، كمك مالى به شركت برق ، دادن وام به يهوديان مهاجر و غيره انجام داد و در سال 1951 به بانك مركزى اسراييل تبديل شد. البته اين بانك همچنان توسط صندوق اسكان يهود (نام جديد صندوق يهودى اسكان ) اداره و هيئت مديره آن از سوى همين صندوق تعيين مى شود.
(2) صندوق ملى يهود
صندوق ملى يهود به عنوان بازوى اجرايى سازمان صهيونيستى در زمينه ى خريد، احيا و يهودى كردن اراضى تاسيس شد و ايده ى آن (هيرمان شابيرا) در جريان كنگره ى اول مطرح نمود ولى در كنگره ى پنجم (1901) به تصويب رسيد. سرمايه اين صندوق از طريق كمك هاى اجبارى و غيراجبارى كه در (صندوق آبى ) ريخته مى شود، تامين مى گردد (صندوق آبى معمولا در ورودى خانه ها و مؤ سسات يهودى كه تمايل به كمك دارند، قرار داده مى شود) ولى از زمان ايجاد صندوق تاسيسى در سال 1920، حداقل ، صهيونيست ها اين صندوق را - بر اساس اصل يهودى كردن زمين يعنى مالكيت ابدى آن براى ملت يهود و عدم جواز فروش يا رهن كردن - مجاز كرده اند. (اين اراضى در قبال اجاره بهايى به مدت 49 سال به يهوديان شهرك نشين اجاره داده مى شود و مستاجر مى تواند زمين را براى وارثانش بگذارد.) ابتدا، صندوق به عنوان يك شركت انگليسى (غير سهامى ) در سال 1907 به ثبت رسيد اما پس از آن كه فعاليت عملى خود را بر اساس سياست مصوب كنگره ى هشتم به مديريت ماكس بودنهايمر (1940 - 1865) آغاز كرد به شهر كلن آلمان انتقال يافت .
هم زمان با اعلام تاسيس اسراييل در سال 1948 صندوق ، 936هزار هكتار زمين ، معادل نيمى از زمين هاى يهود در آن زمان را در اختيار داشت . صندوق همچنان تحت سلطه ى سازمان جهانى صهيونيستى باقى ماند ولى بر اساس به اصطلاح منشورى كه در سال 1960 با دولت اسراييل منعقد شد، وظايف آن اصلاح گرديد و به جاى مالكيت اراضى ، مامور شد اراضى را احياء و از طريق حراج به فروش برساند ؛ به ويژه كه دولت اسراييل اراضى متروكه ى عربى و قسمت وسيعى از اراضى عرب هايى را كه به اشغال او درآمده بود، مصادره نمود، صندوق بار سنگين اسكان يهود را در فلسطين به دوش كشيد و در جريان جنگ جهانى اول به لاهه و در سال 1922 بر اساس مصوبه ى كنگره ى لندن (1920) به بيت المقدس نقل مكان كرد. از سال 1922 تا 1941 (مناخيم اوسشكين ) مديريت صندوق را بر عهده داشت و براى توسعه و اختصاص فعاليت هاى صندوق به اسكان يهود در فلسطين تلاش كرد. پس از مرگ اوسشكين ، (ابراهام گرانت ) (1962 - 1890) مديريت صندوق را از سال 1941 تا 1960 عهده دار گرديد. هيئت مديره ى صندوق ، تركيبى از كليه بخش ها و گروه هاى صهيونيستى در داخل و خارج از فلسطين بوده و از زمان جنگ جهانى دوم سازمان هاى يهودى و صهيونيستى آمريكا بخش اعظم سرمايه آن را تامين كرده اند.
(3) صندوق تاسيسى
صندوق تاسيسى (keren hayesod) مهم ترين پشتوانه ى مالى آژانس يهود و سازمان جهانى صهيونيستى بود و ايجاد آن در كنگره ى لندن (1920) با هدف كمك به تاسيس به اصطلاح وطن ملى يهود (براساس بيانيه بالفور) به تصويب رسيد. به هنگام بحث درباره ى ايجاد اين صندوق اختلاف نظر شديدى در خصوص ماهيت آن بين لويس براندايس رييس افتخارى كنگره و رهبر سازمان صهيونيستى آمريكا و حييم وايزمن رييس سازمان جهانى صهيونيستى بروز كرد، در حالى كه نظر براندايس اين بود كه صندوق يك طرح سرمايه گذارى مبتنى بر سود اقتصادى و مشاركت فردى است ، وايزمن عقيده داشت صندوق يك طرح مركزى متعلق به بخش عمومى و تابع سازمان صهيونيستى (يا آژانس يهود) مى باشد. سرانجام نظر وايزمن غالب شد و صندوق در سال 1921 در انگلستان به ثبت رسيد. اهداف صندوق عبارت بودند از: 1)انجام كليه فعاليت هاى لازم براى تحقق مفاد بيانيه بالفور مبنى بر ايجاد (وطن ملى يهود) در فلسطين ؛ 2)متمركز كردن كمك ها، وام ها و اموال متروكه و مصرف كردن سرمايه ها در طرح هاى سازنده در فلسطين . در سال 1927 صندوق به بيت المقدس منتقل شد و با ايجاد آژانس فراگير يهود در سال 1929 مسايل مالى آن را بر عهده گرفت و اين وضعيت به مدت ده سال ادامه پيدا كرد تا اين كه در سال 1939 با تاسيس (نداى متحد يهود) در آمريكا، صندوق (به دليل مسايل مربوط به قوانين معافيت هاى مالياتى در اين كشور) جمع آورى كمك ها را عهده دار شد ولى در اسراييل و ديگر كشورها به همان ترتيب سابق به كار خود ادامه داد.
در دوره ى قيمومت ، صندوق تاسيسى نقش برجسته اى در پشتيبانى از روند اسكان يهود در فلسطين ايفا كرد و در زمينه ى مهاجرت ، جذب و اسكان مهاجران جديد، فرهنگ ، شهرك سازى ، اشتغال ، كشاورزى ، صنعت ، آموزش ، بهداشت ، مهاجرت جوانان و غيره به طور وسيعى فعاليت كرد. همچنين در مهاجرت يهود آلمان (در دوران حكومت نازى ها) و بعدها، يهود كشورهاى عربى و خاورميانه ، روسيه و اتيوپى مشاركت نمود. صندوق هزينه هاى جنگ سال 1948 را تامين ، سلاح را خريدارى و بر قاچاق آن به فلسطين نظارت كرد. پس از تاسيس اسراييل و مشخصا در سال 1956 صندوق به يك شركت اسراييلى تبديل شد و پول هاى هنگفتى به منظور كمك به اسراييل و جذب مهاجران جديد سازندگى و غيره جمع آورى كرد.
صندوق بر اساس منطقه سازمان يافته و در هر كشور يك كميته ى محلى مستقل به منظور اداره ى شعبه ى صندوق با كمك نمايندگانى از اسراييل وجود دارد. دفتر اصلى صندوق مستقر در بيت المقدس خط مشى كميته هاى محلى را تعيين مى كند و خدمات فنى لازم ، وسايل تبليغاتى ، سخنگو و غيره را در اختيار آنها قرار مى دهد. هيئت امناى صندوق از هجده نفر تشكيل مى شود كه نيمى از آنان توسط سازمان جهانى صهيونيستى منصوب مى شوند و نيمه ى ديگر را رهبران شاخص جمع آورى كمك ها تشكيل مى دهند. به علاوه ى اسراييل و آمريكا، صندوق در 47 كشور ديگر فعاليت مى كند. در آمريكا سازمان هاى مختلفى براى جمع آورى كمك به اسراييل به وجود آمدند. اين سازمان ها مدتى با يكديگر به رقابت پرداختند اما با تصويب قوانين معافيت هاى مالياتى در آمريكا در سال 1960، با يكديگر متحد شدند و ابتدا (نداى متحد فلسطين ) و سپس (نداى متحد اسراييل ) را تشكيل دادند و اين سازمان با (نداى متحد يهودى ) كه توسط (جمعيت مشترك توزيع يهوديان آمريكا) تاسيس ‍ گرديده است ، تشريك مساعى مى كند.
ط) اتحاديه هاى مجزا 
پيش از پيدايش احزاب سياسى در درون سازمان صهيونيستى ، اين سازمان مجموعه اى از اتحاديه هاى محلى با مبنايى كاملا منطقه اى بود و اين اتحاديه ها با ايجاد كميته هايى ، فعاليت هاى صهيونيستى را در كشور ذى ربط سازماندهى و اجرا مى نمودند. اما در همان سال هاى اوليه عمر سازمان و در درون آن ، اتحاديه هايى با تفكراتى خاص و ماهيتى حزبى ظهور كردند و در كنار اتحاديه هاى منطقه اى قرار گرفتند. اتحاديه هاى منطقه اى مرام و مسلك معينى نداشتند و از اين رو اعضاى آن ها به (صهيونيست هاى عمومى ) معروف گشتند تا از اتحاديه هاى حزبى كه نام و نشان هاى گوناگونى به خود گرفتند متمايز باشند. در سال 1921 به اصطلاح قانون اساسى سازمان ، اين گونه اتحاديه ها را به رسميت شناخت ، با اين شرط كه به لحاظ حجم و اندازه در محدوده ى تعيين شده باقى بمانند و از حيث مشى سياسى موضعى مخالف با مواضع جنبش صهيونيستى اتخاذ نكنند. با گذشت زمان ، وابستگى حزبى بر تابعيت منطقه اى چيره شد و ميان اتحاديه هاى مجزا و احزاب ، تفاوتى نماند و حتى صهيونيست هاى عمومى اتحاديه اى (حزبى ) تشكيل دادند و به دو جناح ، (اتحاديه جهانى ) و (كنفدراسيون جهانى ) تقسيم شدند. در قانون اساسى سال 1960، از اتحاديه هاى مجزا به (اتحاديه هاى صهيونيستى جهانى ) نام برده شد و از سال 1973 اتحاديه هاى جهانى زير به عضويت سازمان صهيونيستى درآمدند: اتحاديه صهيونيست هاى عمومى ؛ حيروت هتسوها؛ جنبش ‍ صهيونيستى كار؛ كنفدراسيون صهيونيست هاى متحد؛ مزراحى و كارگر مزراحى ؛ مبام ؛ ارتسينو (سرزمين ) ويتسو (سازمان جهانى صهيونيستى زنان ) و هداسا (سازمان زنان صهيونيستى در ايالات متحده آمريكا)؛ جنبش هاى مهاجرت ؛ جوانان ؛ اتحاديه جهانى دانش آموزان يهودى (wujs) و چند سازمان ديگر با عضويت مشاركتى .
(1) اتحاديه صهيونيست هاى عمومى
در نخستين دهه ى فعاليت صهيونيزم سياسى (1907 - 1897) صهيونيزم و صهيونيزم عمومى دو تعبير از يك حقيقت تلقى مى شدند. و به رغم وجود ديدگاه هاى متفاوت در درون سازمان صهيونيستى ، احزاب سياسى كه نمايانگر اين ديدگاه باشند، وجود نداشتند. سال 1907 نقطه عطفى در اين زمينه به شمار مى رود، چه در اين سال دو حزب سياسى ، يكى مذهبى به نام هامزراحى و ديگرى كارگرى به اسم بوعالى تسيون (كارگران صهيون )، پايه گذارى شدند. اما اكثريت قاطع اعضاى سازمان از پيوستن به اين دو حزب خوددارى كردند و از اين رو همچنان (صهيونيست هاى عمومى ) ناميده مى شدند تا از صهيونيست هاى حزبى متمايز باشند و تا سال 1929 جنبش صهيونيستى را كاملا در اختيار داشتند. در حقيقت صهيونيزم عمومى مطابق با صهيونيزم (منطقه اى ) بود و پيروان آن داراى ديدگاه هاى سياسى ، اقتصادى و اجتماعى مختلفى بودند و برنامه ى سياسى پازل و مقررات كنگره هاى صهيونيستى را دو عامل وحدت نظر و تشكل خود به حساب مى آوردند. بر اين اساس خود را (حزب سازمان صهيونيستى ) و پيروان واقعى هرتزل مى دانستند. گسترش صهيونيزم كارگرى و تزلزل موقعيت صهيونيزم عمومى ، سبب شد كه صهيونيزم هاى عمومى در آستانه ى برگزارى كنگره ى هفدهم (1931) اقدام به تشكيل (اتحاديه جهانى صهيونيست هاى عمومى ) كنند. در سال 1935 اين اتحاديه به دو جناح ، (الف ) و (ب )، تقسيم شد. جناح (الف ) كه در اروپاى غربى متمركز بود، از سياست وايزمن در قبال انگليس حمايت مى كرد و موافق سياست هاى اقتصادى و اجتماعى جريان كارگرى در فلسطين بود، و جناح (ب )باسياست وايزمن و اقدامات جريان كارگرى به ويژه هستدروت مخالف بود. در آن زمان حركت قهقرايى صهيونيزم عمومى و حركت رو به جلو صهيونيزم كارگرى ادامه يافت و پس از تشكيل اسراييل اين وضعيت تشديد شد، به طورى كه اسراييل اين وضعيت تشديد شد، به طورى كه صهيونيزم عمومى در اسراييل تقريبا متلاشى شد، ولى در خارج و به ويژه در ايالات متحده همچنان با قدرت به فعاليت خود ادامه داده است .
(2) حيروت هتسوهار (تجديدنظرطلبان )
يك حزب سياسى صهيونيستى تندرو است كه توسط ولاديمير ژاپوتينسكى در سال 1925 درون سازمان صهيونيستى تاسيس شد. اين حزب به سياست انعطاف پذير كميته ى اجرايى به رهبرى وايزمن نسبت به قيمومت انگليس بر فلسطين معترض و خواهان گسترش اسكان يهود در دو طرف رود اردن و تبديل اين منطقه با حداكثر سرعت به يك دولت يهودى با جمعيتى اغلب يهودى (صرف نظر از تبعات سياسى ، اقتصادى و جمعيت شناختى ) بود. در سال 1928 تجديدنظرطلبان فعالانه در بنيان گذارى (جمعيت دومينيون هفتم ) با مشاركت عده اى از سياستمداران انگليسى و صهيونيستى سهيم بودند. اين جمعيت خواستار اجراى طرح ويدجوود بود كه در اين طرح ايجاد يك دومينيون يهودى در فلسطين در چارچوب كومنولث بريتانيا پيش بينى شده بود. ژاپوتينسكى خواهان بهره گيرى از تمامى راه ها از جمله تروريسم به منظور وادار كردن انگلستان به تسريع در اجراى بيانيه بالفور بود و نيز عقيده داشت كه اسكان مهاجران يهودى در شهرك هاى كشاورزى (چيزى كه جريان كارگرى مدافع آن بود) روند مطلوبى ندارد و بايد به جاى آن بر توسعه ى صنعت ، زمينه سازى براى مهاجرت افزون تر يهوديان از طبقات متوسط، حمايت از اقدامات فردى در مورد مهاجرت و تشويق سرمايه گذارى هاى خصوصى تاكيد نمود. وى همچنين بر تشكيل مجدد (لژيون يهودى ) و ايجاد واحدهاى يهودى در داخل نيروهاى امنيتى فلسطين تاكيد كرد و به آموزش نظامى جوانان يهودى به عنوان يك ركن اساسى تربيت آنان مى نگريست . خواسته هاى تجديدنظرطلبان با مخالفتى شديد به ويژه از سوى جريان كارگرى رو به روگرديد و با به قتل رسيدن حييم آرلوسوروف يكى از رهبران برجسته ى كارگران در سال 1933 و متهم شدن تجديدنظرطلبان به قتل او، درگيرى بين دو جناح بالا گرفت .
ژاپوتينسكى خود را وارث قانونى هرتزل مى دانست لذا با سياست هاى وايزمن مبنى بر فراگير كردن آژانس يهود مخالفت كرد زيرا به عقيده ى او سبب متزلزل شدن پايه هاى صهيونيزم و ضربه زدن به اصل دموكراسى در سازمان صهيونيستى و سلب آزادى عمل آن در عرصه سياسى مى شد. با تصويب طرح فراگير كردن آژانس يهود در سال 1929، ژاپوتينسكى خواستار آن شد كه به تجديدنظرطلبان اجازه داده شود، مستقل از سازمان عمل نمايند. ولى زمانى كه در كنگره ى هيجدهم (1933) برنامه هاى سازمان دراولويت دانسته شد و اعضا موظف گرديدند اين برنامه ها را بر هر برنامه ى ديگرى مقدم بدانند، ژاپوتينسكى از هوادارانش خواست تا سازمان را ترك كنند و همين امر باعث بروز اختلاف در ميان اين هواداران شد و شمارى از آنان به رهبرى (ميئر گروسمان ) به جانبدارى از ژاپوتينسكى پايان و حزب (دولت يهودى ) را تشكيل دادند. در سال 1935 تجديدنظرطلبان از سازمان جدا شدند و (سازمان جديد صهيونيستى ) را پايه گذارى كردند. جدا شدن تجديدنظرطلبان به دنبال توافق سال 1934 ديويد بن گوريون با ژاپوتينسكى براى همكارى مشترك در فلسطين كه با مخالفت اكثريت قاطع كارگران يهودى در فلسطين رو به رو شد، صورت گرفت . پس از كنگره ى بالتيمور (نيويورك 1942)، اختلافات دو جناح از بين رفت و تجديدنظرطلبان در جريان كنگره ى بيست و دوم (1946) به سازمان بازگشتند و با كارگران به رهبرى بن گوريون عليه سياست هاى وايزمن ائتلاف كردند. وايزمن از رياست سازمان كناره گيرى كرد و بدين ترتيب راه براى بن گوريون باز شد تا فعاليت هاى صهيونيستى را در مرحله ى پس از تاسيس اسراييل رهبرى نمايد. در اين مرحله بين هاگانا به رهبرى بن گوريون و سازمان هاى تروريستى وابسته به تجديدنظرطلبان هماهنگى بيشترى به عمل آمد.
تجديدنظرطلبان در سال 1931 سازمان ملى نظامى (ايتسل ) معروف به (ارگون ) را تشكيل دادند و در سال 1937 ابراهام تهومى رييس اين سازمان با هاگانا در مورد ادغام نيروهاى دو سازمان به توافق رسيد كه اين توافق به انشعاب در درون ايتسل منجر گرديد. تا سال 1939 عمده عمليات تروريستى ايتسل متوجه اعراب بود اما با انتشار كتاب سفيد در سال مذكور، اداره قيمومت هدف قرار گرفت . در جنگ جهانى دوم ، سازمان مورد بحث ، با انگليس همكارى كرد و رهبر آن (ديويد رازيئيل ) در سال 1941 در عراق به قتل رسيد. نامبرده از سوى سرويس اطلاعات انگليس ماموريت داشت تا (حاج امين حسينى ) را كه در عراق اقامت داشت ترور كند. پس از رازيئيل به ترتيب يعقوب مريدور و مناخيم بگين (1943 تا 1948) ايتسل را رهبرى كردند. در سال 1944 ايتسل فعاليت بر ضد انگليسى ها را از سرگرفت و در سال 1946 (هتل ملك داود) را در بيت المقدس ‍ منفجر كرد. كشتار (ديرياسين ) (1948) و بسيارى از عمليات تروريستى توسط اين سازمان انجام گرفت .
در سال 1940 و در پى اختلاف با ديويد رازيئيل در مورد وضع سازمان در قبال انگليس در جنگ جهانى دوم ، يك باند تروريستى تندرو به رهبرى (ابراهام شتيرن ) از رازيئيل جدا شد و خود را (رزمندگان راه آزادى اسراييل ) ناميد. اين باند به (ليحى ) و نيز (باند شتيرن ) معروف گشت . شتيرن تلاش كرد تا هم پيمان متحدين باشد و به همين دليل سعى كرد ابتدا با ايتاليا و سپس با آلمان به توافق برسد ولى شكست خورد و در نتيجه رو به تروريسم فاشيستى كرد. در سال 1943 و هم زمان با از سرگيرى فعاليت ايتسل ، اسحاق شامير دست به تجديد سازمان ليحى و عمليات تروريستى آن زد و در سال 1944 اقدام به ترور (لرد موين ) نماينده انگلستان در قاهره كرد. به دنبال سخن رانى (آندره گرميكو) وزيرامورخارجه اتحاد شوروى (سابق ) در سازمان ملل در سال 1947 كه در آن تقسيم فلسطين و ايجاد دولت يهودى را تلويحا مورد تاييد قرار داد، ليحى سعى كرد با مسكو ارتباط برقرار كند تا به طور مشترك برضد (استعمارگران غربى ) وارد عمل شوند. در سال 1948 ليحى برنامه سياسى خود را كه آميزه اى از افكار راست و چپ بود، منتشر كرد و پس از تاسيس اسراييل خواستار شناسايى به عنوان يك حزب رسمى شد، هر چند با ايجاد دولت يهودى تنها بر بخشى از به اصطلاح سرزمين اسراييل مخالفت مى كرد. رهبران ليحى مسوول ترور (كونت فولك برنادوت ) ميانجى بين الملل در سال 1948 در بيت المقدس مى باشند. بعدها ليحى منحل شد و بعضى رهبران آن مانند اسحاق شامير به حزب حيروت پيوستند. شامير پس از كناره گيرى مناخيم بگين از فعاليت سياسى ، به رياست حزب مذكور و به تبع آن نخست وزيرى اسراييل رسيد.
(3) جنبش صهيونيستى كار
برخلاف حزب سوسياليستى كارگران يهودى روسيه پوند، كه معتقد بود حل (مشكلات يهود) به موقعيت سوسياليسم در سطح جهانى بستگى دارد، چندين تشكل كارگران يهودى پديد آمدند كه راه حل را در صهيونيزم جستجو مى كردند و اين تشكل ها در سال 1900 در شهر مينسك روسيه گرد هم آمدند و جنبش (بوعالى تسيون ) (كارگران صهيون ) را تاسيس ‍ كردند. طى چند سال بعد گروه هاى ديگرى در گاليسيا، اتريش ، آلمان و بريتانيا و حتى ايالات متحده شكل گرفتند. در اوايل ، بين اين گروه ها ارتباطى وجود نداشت و برنامه هايشان مبهم بود. همچنين در خصوص ‍ سرزمينى كه (وطن ملى يهود) در آن ايجاد خواهد شد (يعنى در فلسطين باشد يا جاى ديگر) بايكديگر اختلاف نظر داشتند. اما (پير بوروخوف ) (1917 - 1881) فلسطين را انتخاب كرد و در نتيجه به اختلاف فوق پايان داده شد و چندين گروه و تشكل كارگرى با او هم عقيده شدند. در كنگره ى لاهه (1907) (اتحاديه جهانى كارگران صهيون ) بر پايه مخالفت با منطقه اى ها و طرح اوگاندا تشكيل شد و در سال هاى بعد تشكل هاى (كارگر جوان )، (جوانان صهيون ) و (نگاهبان جوان ) و سپس (متحد كارگرى ) كه انشعاب راستگرايان را در سال 1920 رهبرى كرد، به عضويت آن در آمدند. علاوه بر بوروخوف ، (نحمان سيركين ) (1924 - 1868) و (اهرون ديويد گوردون ) (1922 - 1856) از نظريه پردازان برجسته ى اين اتحاديه بودند. در سال 1930، دو گروه متحد كارگرى و كارگر جوان در يكديگر ادغام شده ، حزب كارگران سرزمين اسراييل را به وجود آوردند كه در كنار ديگر احزاب و تشكل هاى سياسى قدرتمند، پيش و پس از تاسيس اسراييل نقش عمده اى در انتقال يهود ايفا كرد.
در درون سازمان صهيونيستى ، اتحاديه مجزاى بوعالى تسيون در سال 1907 تشكيل يافت . در كنگره ى دوازدهم (1921)، 8 نمايندگان از اين اتحاديه بودند و در كنگره ى پانزدهم (1927) اين نسبت به 22 رسيد. پس از تشكيل حزب مباى (با مشاركت بوعالى تسيون ) درصد نمايندگان وابسته به اين حزب باز هم افزايش يافت و در كنگره ى هفدهم (1931) به 29 و در كنگره هاى هيجدهم (1933) و نوزدهم (1935) به 44 بالغ شد. با كنار كشيدن تجديدنظرطلبان از سازمان ، مباى به اتفاق ديگر احزاب كارگرى ، سازمان را به طور كامل قبضه كرد و اين همان چيزى بود كه اين حزب از بدو تشكيل به دنبالش بود. مباى در راه دست يابى به اين هدف ، با تجديدنظرطلبان رو در رو گرديد و در كنگره ى هفدهم (1931) به نخستين پيروزى دست يافت و توانست دو تن از اعضايش يعنى حييم آرلوسوروف (كه رياست دايره سياسى آژانس يهود را در فلسطين عهده دار شد) (وبيرل لوتر) (1972 - 1887) را به كميته ى اجرايى سازمان وارد كند. در كنگره ى هجدهم (1933) مباى پيروزى ديگرى به دست آورد و چهار تن از اعضايش يعنى ديويد بن گوريون ، بيرل لوتر، اليعيزر كابلان (1952 - 1891) و موشه شرتوك (معروف به شاريت ) به عضويت كميته ى اجرايى درآمدند و در كنگره ى نوزدهم (1935) حزب به رهبرى ديويد بن گوريون موفق شد سازمان و نهادهاى آژانس يهود در فلسطين را كاملا در اختيار بگيرد.
نظر به موقعيت برتر مباى در مؤ سسه هاى دست اندر كار انتقال يهود در فلسطين ، اين حزب توانست هستدروت و تشكيلات شبه نظامى (هاگاناراته ) را كه در درون هستدروت شكل گرفته بود پرچمدار فعاليت هاى سياسى و نظامى صهيونيستى در داخل و خارج از فلسطين شد. به دنبال صدور كتاب سفيد در سال 1939، در حزب مباى دو گرايش ‍ پديد آمد. گرايش نخست به رهبرى بن گوريون ، كتسنلسون و الياهو گولومب (1954 - 1893) فرمانده عملياتى هاگانا كه خواستار مخالفت سياسى و نظامى فعال با كتاب ياد شده بود و گرايش دوم به رهبرى يوسف شبرنتساك ، اليعيزر كابلان و پنحاس لافون (1976 - 1904) كه از انعطاف بيش ترى برخوردار بود. گرايش نخست چيره شد و مباى سردمدار مقاومت صهيونيستى عليه اداره قيمومت انگليس در جريان جنگ جهانى دوم گرديد. همچنين صهيونيست ها را در نخستين جنگ فلسطين كه به پايه گذارى دولت اسراييل انجاميد و نيز سال هاى پس از آن رهبرى نمود.
(4) كنفدراسيون صهيونيست هاى متحد
اين گروه از صهيونيست ها خود را كانون اصلى جنبش صهيونيستى ، و اركان واقعى تفكر هرتزل و خط مشى وايزمن دانسته و معتقدند مركزيت دولت يهودى در متن انديشه ى سياسى آنان مى باشد و اين چيزى است كه در برنامه هاى كنگره ى بيست و دوم (1946) درج شده بود. در اين سال ، كنگره ى تاسيسى كنفدراسيون تشكيل شد و ايجاد (صندوق طرح هاى عمرانى ) با هدف تامين مالى فعاليت هاى صهيونيست هاى عمومى در اسراييل و كمك به اين دولت در امر پذيرش مهاجران جديد به تصويب رسيد. ولى در سال 1956 در مورد دخالت يا عدم دخالت در امور سياسى اسراييل ميان اعضاى كنفدراسيون اختلاف نظر پديد آمد و در كنگره ى لندن (1958) با حضور نمايندگان سازمان آمريكايى (هداسا) و اعضاى كنفدراسيون از انگليس ، و اروپا و آمريكاى لاتين اين اختلاف نظر به جدايى و انشعاب منجر شد. در اين كنگره و برخلاف نظر ناخوم گلدمن كه بعدها به رياست سازمان جهانى صهيونيستى رسيد، تصميم به عدم دخالت در سياست اسراييل گرفته شد. براى رياست كنفدراسيون دو نفر به نام هاى (اسراييل گلدشتاين ) (1986 - 1896) و (روز هالبرن ) (1978 - 1897) برگزيده شدند. اين كنفدراسيون خواستار لغو سيستم حزبى در سازمان بوده و اقليت هاى يهودى ساكن در دنياى به اصطلاح آزاد به ويژه ايالات متحده را در شمار يهود (دياسپورا) كه خطر و ظلم و تبعيض آنها را تهديد مى كند، نمى داند و در نتيجه ضرورتى براى مهاجرت آنان به اسراييل نمى بيند. در كنگره ى سى و دوم (1992) هيئت هشتاد نفره (كنفدراسيون جهانى صهيونيست هاى متحد) (نامى كه كنفدراسيون از سال 1972 براى خود انتخاب كرده است ) بزرگ ترين هيئت يك اتحاديه صهيونيستى از خارج اسراييل بود.
(5) مزارحى و كارگر مزارحى
يك جنبش مذهبى صهيونيستى بود كه برنامه ى پازل را پذيرفت و خواهان تشكيل دولت يهودى بر اساس تورات بود. نمايندگان اين جنبش در سازمان صهيونيستى تجسم انديشه هاى دو خاخام يهودى به نام هاى (يهودا قلعى ) (1878 - 1798) و (تسفى هيرش كاليشر) (1874 - 1795) بودند. اين دو خاخام ايده ى صهيونيزم را پيش از هرتزل اما با شكل و شمايلى دينى مطرح كردند. شعار اين جنبش (سرزمين اسراييل براى ملت اسراييل بر اساس تورات اسراييل ) بود. هنگامى كه در كنگره ى دوم (1898) موضوع ارتباطيهوديت با صهيونيزم مطرح شد، نمايندگان مذهب گرا از اين كه سران صهيونيزم عنوان كردند كه مذهب يك مساله شخصى بوده و برنامه ى صهيونيستى بايد به مسايل سياسى و اقتصادى محدود باشد، ناراضى بودند. همچنين با مطرح كردن (قوميت يهودى ) به عنوان مبناى فرهنگ صهيونيستى در كنگره ى پنجم (1901) همان نمايندگان ازاين كه انديشه هاى لاييك قوميت گرا، ديانت يهودى را نابود خواهد كرد، احساس نگرانى كردند. از اين رو مذهب گرايان به رهبرى خاخام (اسحاق يعقوب راينس ) در سال 1902 نخستين اتحاديه مجزا به نام هامزراحى روحانى (يعنى مركز معنوى ) به عنوان حزبى مذهبى در چارچوب سازمان صهيونيستى تاسيس كردند. اين حزب در طى كم تر از يك سال در بسيارى از كشورها شعبه اى داير و ماه نامه (هامزراحى ) را منتشر كرد.
مزراحى تصميم گرفت در سازمان باقى بماند، برنامه سياسى پازل را بپذيرد و در راه گسترش فرهنگ قوميت يهودى بر مبناى دينى بكوشد. با تصويب برنامه فرهنگى ناحوم سوكولوف در كنگره ى دهم (1911)، نمايندگان مزراحى كنگره را ترك كردند و همين امر سبب بروز انشعاب در اين حزب گرديد، كه عده اى از سازمان خارج شدند و شمارى ديگر به رهبرى خاخام (مئيربار ايلان ) (1949 - 1880) در سازمان باقى ماندند. بار ايلان شعبه ى اتحاديه را در ايالات متحده داير كرد كه به مرور به مركز ثقل فعاليت اتحاديه در خارج از فلسطين تبديل شد و در داخل فلسطين در تمامى مؤ سسه هاى دست اندركار اسكان مهاجران يهودى و آژانس يهود حضور يافت . كارگر مزراحى (در سال 1921) و جنبش جوانان (فرزندان تحليفا) (در سال 1922) در درون اتحاديه شكل گرفتند. پس از تاسيس ‍ اسراييل ، مزراحى در كابينه شركت كرد و در انتخابات كنيست اول و با شكل دادن جبهه ى متدينين توانست از 120 كرسى كنيست ، 16 كرسى را از آن خود كند. در سال 1956 حزب دينى قومى معروف به مفدال (با اتحاديه مزراحى و هابوعيل همزراحى ) پديد آمد و اين حزب در اغلب كابينه هاى ائتلافى حزب كارگر شركت جست و در سال 1967 حزب سياست (سرزمين كامل اسراييل ) را در پيش گرفت و در سال 1977 در دولت ائتلافى ليكود شركت نمود.
(6) ارتسينو (سرزمين ما)
تشكل صهيونيست هاى اصلاح طلب و ليبرال در ايالات متحده ، استراليا، آفريقاى جنوبى ، كانادا، هلند و انگليس است و نشر انديشه ها، تبليغات به نفع اسراييل و جمع آورى كمك براى آن ، سه محور اصلى فعاليت اين تشكل مى باشد.
(7) اتحاديه زنان صهيونيستى (ويتسو)
يك تشكل غيرسياسى كه در سال 1920 در لندن با هدف رسيدگى به امورزنان در سازمان صهيونيستى به ويژه در ميان مهاجران يهودى در فلسطين تاسيس گرديد. اين تشكل كه در كشورهاى بسيارى به خصوص ‍ اروپا شعبه دارد، به آموزش حرفه اى زنان و بالا بردن سطح فرهنگ اجتماعى آنان و تربيت و رسيدگى به كودكان و نوجوانان اهتمام مى ورزد. در ايالات متحده سازمان (هداسا) مستقر است كه وظايف (ويتسو) را انجام مى دهد و در اثناى جنگ دوم جهانى اين دو سازمان سرگرم امدادرسانى و انتقال نوجوانان يهودى به فلسطين بودند. به دنبال تاسيس اسراييل ، در سال 1949 مركز ويتسو از لندن به تل آويو نقل مكان نمود و هم اكنون حدود پنجاه شعبه در خارج دارد.
هداسا بزرگ ترين اتحاديه صهيونيستى در سراسر جهان در سال 1913 توسط (هنريتا سولد) تاسيس شده و به امور بهداشتى و فرهنگى مهاجران يهودى در فلسطين رسيدگى مى كند. بسيارى از موسسه ها ودر راس آن مركز پزشكى هداسا وابسته به دانشگاه عبرى در بيت المقدس به وسيله ى همين اتحاديه به وجود آمده است .
ى ) سازمان جهانى صهيونيستى و آژانس يهود 
به لحاظ ماهوى ، آژانس يهود همان سازمان جهانى صهيونيستى يا بخشى از مؤ سسه ها و هيئت هاى سازمان است كه با خارج (ابتدا با اداره قيمومت ، دولت بريتانيا در لندن ، جامعه بين الملل در ژنو و بعدها با دولت اسراييل ) ارتباط دارند. صرف نظر از تفاوت هاى شكلى و اسمى ، سازمان و آژانس ‍ عملا يكى بوده و در سطوح بالا نمايندگى هاى واحدى در داخل و خارج (فلسطين و سپس اسراييل ) داشته اند. هنگامى كه آژانس نخست در فلسطين تاسيس شد، كاملا زير سلطه سازمان بود اما با توسعه آژانس (و مشخصا شاخه ى آن در فلسطين ) و گسترش فعاليت هايش ، اين بار اين آژانس بود كه سازمان را قبضه كرد. به دنبال تشكيل اسراييل در سال 1948 شاخه ى آژانس در فلسطين (اعم از دواير و مسوولان ) تبديل به اولين كابينه ى اين دولت شد و مابقى آژانس به صورت يك سازمان جهانى صهيونيستى در خدمت اهداف اسراييل درآمد. بنابراين به همان ترتيبى كه دولت بريتانيا آژانس (و سازمان ) را در سند قيمومت به رسميت شناخت ، دولت اسراييل نيز سازمان (و آژانس ) را به رسميت شناخت اما به شكل بسيار محدود. در حالى كه عبارت (سازمان صهيونيستى ) مضمونى ايدئولوژيك در برداشته و به معنى تجمعى از انسان ها با افكار معينى است ، اصطلاح (آژانس يهود) حاوى مفهومى عملى بوده و به ادارات ، مؤ سسات ، دفاتر و غيره اشاره مى كند.
اصطلاح آژانس يهود (jewish agency) به هنگام تدوين سند قيمومت انگليس بر فلسطين وضع شد. در ماده چهار اين سند كه در آن سازمان صهيونيستى به رسميت شناخته شد، چنين آمده بود:
سازمان صهيونيستى ، آژانس يهودى مناسبى است براى ارايه مشورت به اداره قيمومت و همكارى با آن در امور اقتصادى و اجتماعى و ديگر امورى كه ممكن است در ايجاد وطن ملى يهود و تامين منافع ساكنان يهودى فلسطين موثر باشد و نيز جهت كمك و مشاركت در ارتقاى كشور، به شرط اين كه همواره زير نظراداره قيمومت باشد....
اين سازمان تازمانى آژانس مناسبى تلقى مى گردد كه دولت قيم ، تركيب و قوانين آن را شايسته و درخور هدف مورد نظر تشخيص دهد. سازمان مزبور موظف است پس از مشورت با حكومت و پادشاه انگلستان تمامى تدابير لازم را براى برخوردارى از معونت و مساعدت تمامى يهوديانى كه مايل به كمك به ايجاد وطن ملى يهود هستند، به عمل آورد. از اين رو اين سازمان در بيت المقدس و لندن ، نقش آژانس را به ترتيب در قبال اداره قيمومت ، حكومت انگليس و ارگان هاى بين المللى ايفا مى كرد. همچنين كميته ى اجرايى در فلسطين به واسطه ى به رسميت شناخته شدن ، هم از طرف اداره قيمومت و هم از جانب تشكيلات خودگردان يهودى در فلسطين ، به صورت نماينده ى سياسى مهاجران يهودى درآمد. در سايه و حمايت اداره قيمومت ، آژانس يهود (شاخه فلسطين ) به صورت دولت يهودى هاى مهاجر در درون اداره قيمومت درآمد و از يك دستگاه ادارى كامل ، هيئت ها، نمايندگى ، نيروهاى نظامى ، ادارات دارايى ، شهرك سازى و سياسى ، اتحاديه كارگرى ، دستگاه هاى آموزشى و بهداشتى و غيره برخوردار بود.
در حالى كه هيئت هاى آژانس يهود (شاخه فلسطين ) در جريان كنگره ى صهيونيست ها - كه سهميه نمايندگى مهاجران يهودى ساكن فلسطين در آن دو برابر صهيونيست هاى مقيم خارج بود - برگزيده مى شدند، ديگر هيئت هاى نمايندگى مستقيما توسط مهاجران انتخاب مى گرديدند و اين هيئت ها حلقه ى اتصال آژانس با آنان را تشكيل مى دادند، همچنان كه آژانس ، حلقه ى اتصال مهاجران با اداره قيمومت ، دولت بريتانيا، جامعه ى ملل و خود سازمان صهيونيستى و شعب گوناگون آن در سراسر دنيا به شمار مى رفت .
بر اساس قانون اساسى فلسطين كه توسط اداره ى قيمومت تدوين شده بود، علاوه بر آژانس يهود، ارگان هاى يهودى زير نيز به رسميت شناخته شده بودند: شوراى خاخام ها، مجلس نمايندگان و شوراى ملى . شوراى خاخام ها به امور مذهبى فرقه هاى مختلف يهودى مى پرداخت و مجلس ‍ نمايندگان (كه شمار اعضايش 171 نفر تعيين شده بود)، چهل تن از اعضايش را براى تشكيل شوراى ملى برمى گزيد و از بين اعضاى شوراى ملى ، يازده نفر به عنوان كميته ى اجرايى كه حلقه ى اتصال آژانس يهود و اداره قيمومت بود انتخاب مى شدند. بدين ترتيب آژانس يهود (شاخه فلسطين ) جايگزين (كميته ى نمايندگان ) شد. كميته ى مذكور به رياست وايزمن ، بلافاصله پس از اشغال فلسطين توسط انگليس در سال 1918 به اين كشور رفت و وظايف (دفتر فلسطين ) را كه در سال 1908 تاسيس ‍ شد، بر عهده گرفت .
از زمان تصويب قيمومت انگليس بر فلسطين ، حييم وايزمن به منظور انطباق هرچند ظاهرى با مندرجات سند قيمومت و نيز به دلايل سياسى و مالى و پايان دادن به مخالفت بخشى از يهوديان با برنامه صهيونيست ها، توسعه ى آژانس يهود را به قصد پذيرش يهودى هاى غير صهيونيست مطرح ساخت ؛ به همين دليل مبادرت به برقرارى ارتباط با تعدادى از ثروتمندان و سياستمداران سرشناس يهودى در كشورهاى مختلف نمود. از جمله : (لويس مارشال ) (1929 - 1856)، (فيلكس واربرگ ) (1937 - 1871) در ايالات متحده ، (لرد ميلتست ) (1930 - 1868) در انگليس ، (ليون بلوم ) (1950 - 1872) در فرانسه ، (اوسكار فاسرمان ) (1934 - 1869) در آلمان و غيره . اين طرح وايزمن با مخالفت شديدى رو به رو گرديد و (اسحاق گروينباوم ) (1970 - 1879)، (ناخوم گلدمن ) و (ولاديمير ژاپوتينسكى ) در راس مخالفان قرار داشتند. سرانجام ده سال بعد و پس از بحث فراوان ، طرح توسعه ى آژانس ‍ يهود در كنگره ى شانزدهم (1929)با اكثريت آرا به تصويب رسيد. بلافاصله پس از پايان كار كنگره ، نشست تاسيسى آژانس فراگير يهود در شهر زوريخ برگزار گرديد و به لحاظ نظرى توافق شد سهم يهودى هاى صهيونيست و غيرصهيونيست در اين آژانس برابر باشد و رياست آن را رييس سازمان جهانى صهيونيستى برعهده گيرد. البته برابرى كه از آن صحبت شد هرگز عملى نشده و سازمان به قبضه كردن آژانس ، آن رابراى خدمت به اهداف سياسى و مالى خود به كار گرفت .
از اين رو از سال 1929 آژانس فراگير يهود به ظاهر مستقل از سازمان صهيونيستى شد ولى آژانس يهود در فلسطين ، همچنان وضعيت خود را هم به لحاظ تابعيت براى سازمان و هم از حيث موقعيت سياسى در قبال سازمان ، مؤ سسات دست اندركار انتقال يهوديان به فلسطين ، اداره قيمومت ، بريتانيا و محافل بين المللى حفظ كرد. در حالى كه در خارج از فلسطين سازمان صهيونيستى ، آژانس فراگير را بلعيد، شاخه آژانس در داخل به رهبرى ديويد بن گوريون زمام امور سازمان و فعاليت هاى صهيونيستى را در دست گرفت . در جنگ جهانى دوم موقعيت آژانس يهود شاخه فلسطين افزايش يافت و از آن جا كه بن گوريون رييس اين شاخه ، رياست كميته ى اجرايى سازمان را نيز بر عهده داشت ، اختيارات وسيعى به شاخه مزبور واگذار گرديد. در كنگره ى بيست و دوم كه در سال 1946 و پس از پايان جنگ برگزار شد، فردى براى رياست سازمان برگزيده نشد و در نتيجه كميته ى اجرايى هدايت فعاليت هاى صهيونيستى را در داخل و خارج از فلسطين بر عهده گرفت . مديريت مناقشه با اداره قيمومت ، رهبرى عمليات نظامى شامل اقدامات تروريستى در جريان نخستين جنگ فلسطين و اعلام تاسيس اسراييل ، از ديگر كارهايى بود كه در اين مقطع توسط كميته ى اجرايى انجام گرفت و اين كميته تقريبا با تمام اعضايش ‍ اولين دولت اسراييل را تشكيل داد و كليه دفاتر ادارات و هيئت هاى آژانس ‍ را تحويل اين دولت داد. به دنبال تاسيس اسراييل ، سازمان و آژانس يك بار ديگر مطابقت تام با يكديگر يافت و به نام سازمان جهانى صهيونيستى / آژانس يهود معروف گشت .

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo