شهید آوینی
اهتمام براى مستضعفان

از امور مسلم در مشى پيامبر خدا (ص) و ائمه هدى (ع)، اهتمام ايشان براى مستضعفان است. يعنى با آنها بودن، ايستادن در جبهه ايشان، حفظ كرامت آنها، تلاش براى زدودن محروميتهايشان و سير دادن آنها به عزت حقيقيشان. اهتمام براى آنان كه از حقوق واقعى خود محروم شده‏اند. اهتمام براى آزاد ساختن آنان از اسارتها و فراهم كردن زمينه صعود. اهتمام براى آنان كه طالب حقند و محروم از حقوق. آنها كه بهترين بندگان خدا هستند. آن مستضعفان صالح وارث زمين شوند و دولتى حق، همه محروميتها را بزدايد. خداوند به آنها عنايت دارد و رسول خدا (ص) و اوصيايش به آنها عطوفت فراوان داشتند. پيامبر اكرم (ص) «رحمة للعالمين» 1 است، رحمت واسعه‏اى است براى همه، و رحمت خاصه‏اى است براى مستضعفان صالح. پيامبر اكرم (ص) خود را از آنان مى‏دانست، بلكه همه پيامبران الهى از مستضعفان بوده‏اند. خاستگاه آنان از مستضعفان بوده است. به بيان امام امت (ره):

«اسلام براى همه است اسلام از توده پيدا شده است و براى توده كار مى‏كند. اسلام از طبقه بالا پيدا نشده است. پيغمبر اكرم از همين جمعيت پايين بود. از همين بين جمعيت پا شد و قيام كرد اصحاب او از همين مردم پايين بودند. از اين طبقه سوم بودند . آنها طبقه بالا مخالفين پيغمبر اكرم بودند (پيامبر اكرم) از همين توده پيدا شده است و براى همين جمعيت، همين ملت قيام كرده است، به نفع همين ملت احكام آورده است.» 2

همه پيامبران الهى چنين بوده‏اند، با مستضعفان، در كنار آنها، براى برپايى عدالت و حق. ورام بن أبى فراس آورده است:

«و كان سليمان بن داود عليهما السلام اذا اصبح تصفح وجوه الاغنياء والاشراف حتى يجى‏ء الى المساكين فيقعد معهم و يقول: مسكين مع المساكين.» 3

سليمان بن داود (ع) صبح كه مى‏شد در چهره توانگران و اشراف تأمل و جستجو مى‏كرد تا وقتى كه به مستمندان مى‏رسيد، با آنها مى‏نشست و مى‏گفت: مستمندى با مستمندان.

حضرت سليمان (ع) خود را مسكين مى‏دانست و در جبهه ايشان قرار مى‏گرفت. پيامبران الهى، همگى چنين بودند و اين گونه بودن را توصيه مى‏كردند. از امام صادق (ع)نقل شده است كه:

«ان عيسى عليه السلام لما ارادوداع اصحابه جمعهم و امرهم بضعفاء الخلق و نهاهم عن الجبابرة.» 4

چون عيسى (ع) خواست با ياران خود وداع كند، آنان را جمع كرد و (به اهتمام) درباره مردمان ناتوان فرمان داد و از (گرايش و نزديكى به) جباران و گردنكشان پرهيز داد.

مستضعفان مورى بحث، كسانى هستند كه خوى استكبار، بزرگ بينى، خودبينى، تكبر و برترى جويى ندارند. اين مستضعفان مقابل مستكبرانند. آنان كه دنيا در چشمشان كوچك و حقير است و حق بزرگ و عزيز. امير مؤمنان (ع) آنجا كه مى‏خواهد ابوذر غفارى (ره) را توصيف كند، با عنوان «مستضعف» توصيف مى‏كند و ويژگيهاى اين انسان مستضعف و نمونه را بيان مى‏كند:

در گذشته يك برادر خدايى (و دينى) داشتيم كه توصيفش چنين است): آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه مى‏داد، كوچكى دنيا در نظر او بود. او از تحت حكومت شكمش خارج شده بود. آنچه نمى‏يافت اشتهايش را نداشت و از آنچه مى‏يافت زياد مصرف نمى‏كرد. اكثر اوقات زندگيش ساكت بود. اگر سخن مى‏گفت بر گويندگان چيره بود و عطش پرسش كنندگان را فرو مى‏نشاند. ضعيف و مستضعف بود. اگر كارى جدى به ميان مى‏آمد همچون شير بيشه مى‏خروشيد و مانند مار بيابانى به حركت مى‏آمد. پيش از حضور در محكمه قضاوت دليل اقامه نمى‏كرد، هيچكس را نسبت به كارش - در آنجا كه امكان داشت عذرى داشته باشد - قبل از استماع عذرش ملامت نمى‏كرد. از هيچ دردى جز هنگام بهبودى شكايت نمى‏كرد. سخنى را مى‏گفت كه خود انجام مى‏داد و چيزى كه عمل نمى‏كرد نمى‏گفت. اگر در سخن گفتن مغلوب مى‏شد، در سكوت، كسى بر او غلبه نمى‏يافت. بر شيندن حريصتر بود تا گفتن. هرگاه دو كار برايش پيش مى‏آمد مى‏انديشيد كه كدام به هوا و هوس نزديكتر است، با آن مخالفت مى‏ورزيد. بر شما باد به داشتن اين اخلاق نيك. از يكديگر در داشتن آنها سبقت گيريد. و اگر قدرت انجام همه آنها را نداريد، بدانيد انجام

كمى ازآن بهتر از ترك بسيار است .5

اينها بهترين بندگان خدا هستند. از رسول حق (ص) نقل شده كه فرمود:

«الا اخبركم بشر عبادالله؟: الفظ المتكبر. الا اخبركم بخير عبادالله؟ الضعيف المستضعف...» 6

آيا شما را از بدترين بندگان خدا آگاه نسازم؟ درشتخوى متكبر آيا شما را از بهترين بندگان خدا آگاه نسازم؟: ناتوان مستضعف.

بنابراين، همه تلاشها بايد براى آنهاباشد، براى بالا كشيد آنها، براى بريدن بندهاى اسارت آنها، براى قطع اسباب مكيدن خون آنها. آنها ملوك اهل بهشتند.

«الا اخبركم عن ملوك اهل الجنة؟: كل ضعيف مستضعف...» 7

آيا شما را از سران و پادشاهان بهشت آگاه نسازم؟ هر ناتوان مستضعف و نيز فرمود: «آيا شما را به اهل بهشت رهنمود نشوم؟: هر ناتوان مستضعف.» 8

انسانهايى چون: سلمان، ابوذر، مقداد، بلال، ... كه بهشت بدانان مشتاق است. 9 پيامبر رحمت، سخت آنان را دوست مى‏داشت و مى‏فرمود:

«امرنى ربى بحب المساكين المسلمين.» 10

پروردگارم مرا فرمان داده كه مسلمانان بى چيز را دوست بدارم.

اين محبت، محبت الهى به مستضعفان و فقيران و مسكينان است كه در فرستاده او و پيروانش جلوه دارد. از امير مؤمنان (ع) روايت شده است كه پيامبر اكرم (ص) نقل كرد كه خداوند در شب معراج بدو فرمود:

«يا احمد، ان المحبة لله هى المحبة للفقراء و التقرب اليهم، قال: و من الفقراء؟ قال: الذين رضوا بالقليل و صبروا على الجوع و شكروا على (لرخاء و لم يشكوا جوعهم ولا ظمأهم و لم يكذبوا بألسنتهم ولم يغضبوا على ربهم ولم يغتموا على ما فاتهم و لم يفرحوا بما آتاهم. يا احمد، محبتى محبة الفقراء فاذن الفقراء و قرب مجلسهم منك و ابعد الاغنياء و ابعد مجلسهم عنك فان الفقراء احبائى.»11

اى احمد! دوست داشتن خدا،، دوست داشتن فقيران و نزديك شدن به ايشان است. گفت: آنها چه كسانى هستند؟ فرمود:كسانى كه به اندك خشنودند و بر گرسنگى شكيبايند و بر زندگى گوارا سپاسگزارند و از گرسنگى و تشنگى شكايت نمى‏كنند و با زبانشان دروغ نمى‏گويند و بر پروردگارشان خشمناك نباشند و بر آنچه از دست داده‏اند افسرده خاطر نمى‏شوند و به آنچه به دست آرند شادمان نمى‏باشند اى احمد! دوست داشتن من، دوست داشتن فقيران است. به فقيران و مجلسشان نزديك شو (و آنان را نزديك خود آر) تا تو را به خود نزديك كنم و از ثروتمندان و مجلسشان دور شو كه فقيران دوستان من‏اند.

پيامبر رحمت و هدايت، وسيله نزديك شدن به خداوند را دوست داشتن مسكينان و نزديك شدن به ايشان اعلام كرده است .12 رسول خدا (ص) آنان را برادر حقيقى خويش مى‏دانست و به على (ع) فرمود:

«يا على،ان الله تبارك و تعالى وهب لك حب المساكين والمستضعفين فى الارض فرضيت بهم اخوانا و رضوابك اماماً...» 13

اى على، بى گمان خداى متعال دوستى مسكينان و مستضعفان زمين را به تو بخشيده است پس تو آنان را به برادرى گزيدى و آنان تو را به پيشوايى...

على (ع) به حق پيشواى مستحقان محروم است و محبوب همه مستضعفان و محرومان تاريخ. ابن ابى الحديد معتزلى در بيان سبب محبوبيت على (ع) و عشق مردمان بدو مى‏نويسد: «خدا ابو جعفر حسنى نقيب را رحمت كند كه هيچ عالم فاضلى نمى‏توانست منكر علوم و فضل او شود و سخن بسيار است. يك بار به او گفتم: سبب آنكه مردمان على بن ابى طالب (ع) را دوست دارند و دلباخته او هستند و در راه دوستى او خود را به كشتن مى‏دهند چيست؟ و در پاسخ اين پرسش، سخن از شجاعت و علم و فصاحت و ديگر ويژگيهايى كه خداوند بخش فراوان و پاك و پاكيزه آن را به وى روزى كرده است، به ميان نياور.

پس (ابو جعفر نقيب) خنده‏اى كرد و گفت: چه پيمانى مى‏بندى و چقدر سخت مى‏گيرى! سپس گفت: ابتدا مقدمه‏اى لازم است دانسه شود و آن اين است كه بيشتر مردمان ستمديدگان دست روزگارند و نيز شكى نيست كه بيشتر مستحقان، محرومند. چه بسيار عالمى كه تهيدست و بى بهره از دنيا و نادانى در نهايت توانگرى و گشاده روزى ديده مى‏شود. چه بسيار مشاهده مى‏گردد كه دلير رزمنده جنگ آزموده‏اى كه از پايدارى او در نبرد سودها به مردمان رسيده است، آن قدر تأمين نيست كه نيازهاى اوليه خود را برپا دار

د ولى ترسو بزدل گريزان از كارزارى كه از سايه خود مى‏رمد، مالك بخش بزرگى از دنيا و دارنده سهم فراونى از مال و روزى است چه بسيارخردمند استوار تدبير و روشن ضميرى كه در تنگدستى به سر مى‏برد، خود شاهد آن است كه ثروت و خوشى بر احمق مسخره‏اى مى‏بارد و روزگار پستان پر شير خود را در دهان او گذارده است. چه بسيارند دينداران واقعى كه به بهترين وجه خدا را عبادت مى‏كنند و اهل اخلاص و توحيدند اما از دنيا بى بهره و كم روزى‏اند و به چشم خود مى‏بينند كه فردى يهودى يا نصرانى و يا زنديق داراى ثروت فراوان و حال خوش است. حتى در بيشتر اوقات همين طبقات مستحق و شايسته نيازمند طبقاتى هستند كه به هيچ وجه استحقاق و شايستگى آنچه واجد هستند را ندارند.

تا آنجا كه نياز و ضرورت (زندگى) اين افراد شايسته را خواه براى دفع ضرر يا براى طلب منفعت، دچار ذلت و كرنش در برابر آن ناشايستگان مى‏كند. ما به چشم خويش مى‏بينيم كه درودگرى چيره دست يا بنايى استاد يا نقاشى بى همتا يا صورتگير شيرين كار در نهايت تنگدستى و بدبختى و بيچارگى به سر مى‏برد اما افراد ديگرى از همان طبقه كه به پاى آن استادكاران نمى‏رسند و آن تواناييها را ندارند،

بسيار فراخ روزى اند و كسب و كارشان رونق فراوان دارد و روزگارشان به خوشى و گشادگى مى‏گذرد. آرى، حال و روز افراد شايسته و با استعداد چنين است اما حال كسانى كه از طبقه برجسته و داراى فضيلت نيستند، يعنى توده مردم نيز آشكار است و آنها هم از كينه ورزى نسبت به دنيا و نكوهش آن و خشم ناشى از حسادتى كه بر همگنان و همسايگان خود مى‏ورزند برى نيستند و مشاهده نمى‏شود كه هيچيك از آنها به آنچه دارد قانع و از زندگى خود خشنود باشد، بلكه او هم پيوسته زيادتر از آنچه دارد مى‏طلبد و وضعى برتر از آنچه در آن هست را مى‏جويد.

سپس (ابوجعفر نقيب) فرمود: اكنون كه اين مقدمه را دانستى ، بدان كه معلوم و مسلم است كه على (ع) ، نه تنها مستحقى محروم بود، بلكه او سرور مستحقان محروم و آقا و بزرگ ايشان بود «فمعلوم ان عليا عليه السلام كان مستحقا محروماً ، بل هو امير المستحقين المحرومين و سيدهم و كبيرهم). و نيز معلوم و مسلم است كه آنان كه مورد ستم قرار مى گيرند و دچار اهانت و ستمديدگى مى شوند هوادار يكديگر مى شوند و پشت به پشت هم مى دهند و همگى چون يد واحده در برابر توانگران و دنيا دوستانى كه جهان را در دست دارند و بر آن چنگ انداخته‏اند و به خواسته‏هاى خود رسيده‏اند، قد علم مى كنند و همدست مى شوند؛ زيرا همگى اين مستحقان محروم، همچنان كه در آنچه جانشان را به درد آورده و ناخشنودشان ساخته و نيش گزندش به دردشان آورده است شريكند، در غيرت و حميت و زير بار ستم نرفتن و خشم گرفتن نسبت به كسانى كه بر آنان چيره گشته و برترى مى جويند و به منافع و مزايايى دست مى يابند (كه حق اين مستحقان محروم است ) ولى آنها بدان نمى رسند، نيز شريك و همدست و همداستانند. پس هنگامى كه اينها - يعنى اين گروه محروم - كه همگى از نظر منزلت و رتبه اجتماعى برا

برند، به خاطر هم تعصب مى ورزند و از هم پشتيبانى مى‏كنند، چه تصور مى كنى در احساس و پيوند آنها نسبت به كسى كه از جمله آنان است و انسانى است گرانقدر و والامرتبه و جامع همه شرافتهاى انسانى؟ انسانى كه گردآورنده همه فضيلتها و در بردارنده همه ويژگيها و ستودگيها باشد و با وجود اين محروم و محدود بماند و دنيا همه تلخيها خود را به او چشاند و پيوسته آزار و ناملايمات كام او را به شرنگ ناكامى ناگوار سازد و از روزگار جز رنج و آزار و سختى نبيند و آنان كه فرو دست اويند، فرا دست او شوند و فرومايگان وناكسان كه هيچكس آنان را به چيزى نمى‏شمرد و دل كسى به حكمرانى آنها راه نمى‏داد و تصور آن را نيز نمى كرد در كار حكومت و فرمانروايى درآيند و فرمانشان بر او و فرزندان و خاندان و خويشانش روا شود و در نهايت نيز اين ابر مرد در محراب عبادت خويش به شهادت رسد و فرزندانش پس از او كشته و حرم محترمش به اسيرى برده شود و حتى خويشان و عموزادگان او با همه فضيلت و زهد و عبادت و بخشندگى و بهره‏بردن مردمان از ايشان ، كشته و تبعيد و آواره و زندانى گردند.

پس مگر ممكن است كه انسانها همگى نسبت به چنين شخصيتى تعصب نورزند و مگر دلها مى توانند به او دل نبندند و وابسته او نشوند و عاشق او نگردند تا بدانجا كه در راه عشق او دلها ذوب گردد و جانها فانى شود كه اين همه براى يارى دادن او و غيرت ورزيدن به خاطر او و ابراز انزجار و تنفر ازستمى كه به او رسيده و ناخشنودى از آنچه به سر او آورده‏اند مى باشد . و اين واقعيتى است كه در سر شت بشر و در نهاد او قرار داده شده است همان طور كه اگر گروهى از مردم بركنار رودخانه‏اى سيل آسا شاهد افتادن كسى كه شنا نمى‏داند در آن آب عميق باشند، بنابر سرشت انسانى بر او شديداً دلسوزى مى كنند و عده‏اى از آن مردم بى هيچ تأملى خود را در آب مى افكنند و تلاش مى كنند او را نجات دهند و در اين كار هيچ پاداشى نمى خواهند و انتظار هيچ سپاسگزارى يا دستمزدى و حتى چشمداشت ثواب اخروى نيز ندارند. و ممكن است كه در ميان آنها كسانى هم باشند كه دنياى ديگر را باور نداشته باشند اما احساس انسانى و رقت قلبشان آنان را به اين كار وا مى دارد . گويا هر يك از كسانى كه خود را براى نجات آن غريق به آب مى افكند، چنين تصور مى كند كه اين خود اوست كه به آب افتاده و در حال غرق شدن است، پس همان سان كه اگر خود او در حال غرق شدن بود بر

اى نجات خويش تلاش مى كرد، در اين وضع نيز براى نجات همجنس خود كه در چنين حالت سختى قرار گرفته است تلاش مى كند. همچنين اگر پادشاهى به مردمان شهرى از مملكت خود ستمى سخت روا دارد، اهل اين شهر همگى پشت به پشت يكديگر مى دهند و همداستان مى شوند وعليه آن پادشاه يكديگر را يارى مى كنند تا داد خويش از او بستانند. حال اگر در ميان اين مردم ستمديده بزرگمردى گرانقدر و عاليمقام باشد كه آن پادشاه بيشترين ستم را بر او روا داشته و ملك و دارايى او را غصب كرده و فرزندان و خاندان او را كشته باشد، كاملاً عادى است كه توجه مردمان بيش از هر كس بدو و پيرويشان از او باشد و بيشتر و بيشتر گرد او آيند و بدو روى كنند، زيرا سرشت آدمى به گونه غير قابل اجتنابى به چنين امرى فرا مى خواند و انسان نمى تواند جز اين كند و از چنين رفتارى سرباز زند.» 14

اهتمام براى مستضعفان و تلاش براى محرومان با سرشت انسان عجين است و انسان به حسب فطرت خود نمى تواند بدانها پشت كند. انسان فطرى دوستدار مستضعفان و اهتمام كننده براى ايشان است.

پيامبر خدا(ص) ياران خود را به نزديك شدن به مستضعفان و دوستى ايشان توصيه مى كرد . اينكه آنها را به واقع دوست بدارند و براى آنان تلاش كنند. سلمان فارسى (ره) گويد:

«اوصانى خليلى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بسبع لا ادعهن على كل حال:ان انظر الى من هودونى ولا انظر الى من هو فوقى، و ان احب الفقراء و ادنو منهم...»15

حبيبم رسول خدا (ص) مرا به هفت خصلت سفارش فرمود و اينكه در هيچ حالى آنها را ترك نكنم: اينكه به پايينتر ازخود بنگرم و به آنكه برتر از من است ننگرم و اينكه مستمندان را دوست بدارم ، وبه آنان نزديك شوم...

و لقمان حكيم به فرزند خود چنين نصيحت كرده است :

«يا بنى جاور المساكين و اخصص الفقراء و المساكين من المسلمين.» 16

فرزندم! همنشين مسكينان باش و خود را وقف مستمندان و مسكينان مسلمان كن.

ارزش انسانها به ميزان دوستيشان با آنان است كه محبوب خداوندند. منصور بزرج گويد به امام صادق (ع) عرض كردم: «چگونه است كه اين قدر از شما درباره سلمان فارسى مى شنوم و اين قدر از او ياد مى كنيد؟» فرمود: «مگو سلمان فارسى، بلكه بگو سلمان محمدى! آيا مى دانى چرا اين قدر از او ياد مى كنم؟» منصور بزرج گويد: «عرض كردم : خير.» فرمود: «اين به خاطر سه ويژگى اوست : نخست آنكه خواست امير مؤمنان (ع) را برخواست خود مقدم مى داشت دوم دوست داشتن فقرا و ترجيح ايشان بر ثروتمندان و مكنت داران ، سوم دوست داشتن دانش و دانشمندان .» 17

آنان كه محبوب خدا هستند، وسيله رحمتهاى الهى هستند . آن مستضعفانى كه دل به دنيا ندارند، اهل ايمانند، ،وسيله عنايت خدا به همه خلق هستند. واقدى مى نويسد از عكرمه برايم نقل كرده‏اند كه مى گفت: «مردم درباره كيفيت تقسيم غنيمتهاى جنگ بدر دچار اختلاف شدند . پس رسول خدا (ص) دستور داد تا همه غنيمتها را به بيت المال برگردانند و همه برگردانده شد. شجاعان گمان مى كردند كه رسول خدا (ص) غنيمتها را به آنان اختصاص خواهد داد، بدون آنكه به ناتوانان چيزى داده شود. آن گاه پيامبر دستور داد تا غنيمتها به طور مساوى ميان آنها تقسمى شود . سعدبن أبى وقاص گفت : اى رسول خدا، آيا سوار كارى كه قوم را حمايت كرده است بايد با ضُعيف و ناتوانى مساوى باشد؟ پس پيامبر (ص) فرمود: مادرت به عزايت بنشيند! مگر شما جز به واسطه ضعفايتان يارى شديد؟ (هل تنصرون الا بضعفائكم؟).»18

آن حضرت مى فرمود:

«انما ينصر الله هذه الامة بضعيفها ، بدعوتهم و صلاتهم و اخلاصهم.»19

خداوند اين امت را به واسطه ناتوانانش و دعاى ايشان و نماز و اخلاصشان يارى مى نمايد.

بنابراين ، مستضعفان صالح محبوبترين بندگان خدايند. آنها نخستين كسانى بودند كه به پيامبر پيوستند و هميشه چنين بوده است . شمس الدين ذهبى مى‏نويسد كه نخستين گروندگان به پيامبر، فقيران بودند و چنين بوده است كه هر پيامبرى كه فرستاده شده است ، نخستين گروندگان به او فقيران بوده‏اند. 20

آنان كه كمترين بستگى به دنيا را دارند، بيشترين زمينه هدايت را دارا هستند و حق را پيشوا قرار مى‏دهند، چنانكه امام مستحقان محروم فرمود:

«انا يعسوب المؤمنين و المال يعسوب الفجار.» 21

من يعسوب مؤمنانم و مال و ثروت، يعسوب بدكاران.

يعسوب ، ملكه زنبوره است كه همه چيز زنبورها بسته به اوست . شريف رضى در ذيل اين سخن مى نويسد: «معنى آن اين است كه مؤمنان از من پيروى مى كنند و بدكاران و فاجران از مال، همان گونه كه زنبورهاى عسل از رئيس خود پيروى مى كنند.» بنابراين آنان كه به ثروت و مكنت و قدرت، دل داده‏اند ، به هدايت دل نمى‏سپارند. آنها دين را نيز براى دنياى خود مى خواهند ، چنانكه امير مؤمنان (ع) مشاهده كرد كه عمار ياسر تلاش مى كند مغيرة بن شعبه را به مقصدى الهى سوق دهد، در حالى كه او گريزان از حق است و بدان پشت كرده، پس به عمار فرمود:

«دعه يا عمار فانه لم ياخذ من الدين الا ما قاربه من الدنيا و على عمد لبس على نفسه ليجعل الشبهات عاذراً

لسقطاته.» 22

رهايش كن عمار! كه او چيزى از دين برنگرفته است جز آنچه به دنيا نزديكش كند و به عمد خود را به شبهه‏ها در افكند تا آن را عذر و بهانه لغزشها و خلافهايش قرار دهد.

بيشترين همت بايد متوجه آنان باشد كه زمينه دنيا گراييشان كمتر است . اهتمام دين براى آن است كه ستمگريها را پايان بخشد و محروميتها را بزدايد:

خدا را ! خدا را ! در مورد طبقه پايين، آنان كه راه چاره ندانند و از مستمندان ونيازمندان و تهيدستان و از كار افتادگانند ، كه در اين طبقه هم كسانى هستند كه دست سؤال دارند و هم افرادى كه بايد به آنها بدون پرسش ، بخشش شود. بنابراين به آنچه خداند در مورد آنان به تو دستور داده عمل كن! قسمتى از بيت المال و قسمتى از غلات خالصجات اسلامى را در هر محل به آنها اختصاص ده، و بدان آنها كه دورند به مقدار كسانى كه نزديكند سهم دارند و بايد حق همه آنها را مراعات كنى. پس مبادا فرو رفتن در نعمت، از پرداختن به آنان بازت دارد كه ضايع گذاردنت كارى خرد را به خاطر استوار كردن كارى بزرگ و مهم ، عذرى برايت ندارد. پس نبايد دل از آنها برگيرى...23

همتت را متوجه آنان ساز و بدان كه آنها هستند كه بايد مورد توجه اصلى قرار گيرند ، كه همانا آنان پشتيبان دينند و موجب انبوهى مسلمانان وآماده پيكار با دشمنان؛ پس گرايشت به آنان باشد و همه همتت متوجه ايشان:

«و انما عمادالدين و جماع المسلمين و العدة للاعداء ، العامة من الامة: فليكن صغوك لهم و ميلك معهم.» 24

و پايه دين و جمعيت مسلمانان و ذخيره دفاع برابر دشمنان تنها توده مردم هستند. بنابراين بايد گوشت به آنها و ميلت با آنان باشد.

جهت‏گيرى اسلام

قرآن كريم تكليف را روشن كرده است و خداوند رسول خود را مورد خطاب قرار داده، فرموده است :

«و اصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداة والعشى يريدون وجهه ولا تعد عيناك عنهم تريد زينة الحياة الدنيا و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كان امره فرطا.» 25

و خود را با كسانى شكيبادار كه بامداد و شبانگاه پروردگارشان را مى خوانند و در آن حال رضاى او را مى خواهند ، و دو چشم خويش از ايشان مگردان در حالى كه خواستار آرايش زندگانى دنيا باشى! و كسى را فرمان مبر كه دلش را از يادمان غافل كرديم و پيرو هواى نفس خويش شد و كارش ستم و تجاوز است .

در شأن نزول اين آيه شريفه نوشته‏اند كه آيه درباره مستضعفانى چون سلمان و ابوذر و صهيب و عمار و خباب و مانند ايشان از فقراى صحابه نازل شده است . و آن چنين بوده است: آنها كه جلب دلهاشان كنند (مولفة قلوبهم) نزد پيامبر آمدند و گفتند اى رسول خدا اگر درصدر مجلس نشينى و اين پشمينه پوشان بدبوى و كثيف را ازخود دور كنى، ما نزد تو مى آييم و دينت را مى‏پذيريم . مانع از شركت در جلسات تو ، جز اينان چيزى نيست .

مستكبرانى كه تاب تحمل مستضعفان صالح را نداشتند، از پيامبر خدا مى خواستند كه در صف آنان و در جهت ايشان قرار گيرد و به مستضعفان پشت كند. مى‏گفتند اگر آنها را طرد كنى، ما مى آييم، ما كه مكنت و قدرت داريم ! پيامبر به آنها چه مى بايست مى گفت ؟ آيا بگويد اسلام شما را نمى خواهم، در حالى كه اسلام براى همه است و او رحمة للعالمين ؟ بگويد شما را مى‏پذيرم و در كنار خود قرار مى دهم و مستضعفان را پس مى زنم؟ كه آنان بهترين خلق خدا و ياران او بودند . اين آيه شريفه نازل شد و تكليف را روشن كرد. 26 اينكه اى پيامبر :با مستضعفان صالح و مؤمنان حقيقى باش. با آنان كه جز خدا را نمى‏جويند . به هيچ وجه از آنان چشم برنگردان . هرگز دنبال زينت زندگى دنيايى و پيوستن به كانونهاى قدرت و از طريق آنان راه هدايت را هموار كردن ، مباش. هرگز از مستكبران پيروى مكن كه آنها جز به دنيا دل نسپارند و به همين سبب ياد خود را از دلهايشان برده‏ايم . آنها به دنبال مطامع دنيايى‏اند و كارشان جز ستم و تجاوز نيست .

پيامبر، پس از نزول اين آيه به پا خاست و در جستجوى مستضعفان و بينوايان شتافت. آنان را در انتهاى مسجد ديد كه به ذكر الهى مشغولند. رو به آنان كرد و فرمود: «الحمد الله الذى لم يمتنى حتّى أمرنى أن اصبر نفسى مع رجال من أمتى، معكم المحيا و معكم الممات.»27

خداى را سپاس كه زندگيم را به پايان نرساند تا دستور داد كه من در كنار گروهى از امتم با آنها باشم؛ من در زندگى و مرگ با شما هستم .

مرحوم طبرسى يادآور مى‏شود كه پيامبر هيچگاه به دنيا و زينت آن تمايل نداشت، بلكه پيامبر حريص بود كه بزرگان مشركان ايمان آورند تا به وسيله آنها پيروان و خويشانشان ايمان آورند كه در اين آيه مورد خطاب قرار گرفت و مأمور شد كه به مستمندان و مستضعفان روى آورد و چشم از آنان برندارد و به طرف اشراف نرود.28

خداوند جهتگيرى لازم را مشخص كرد وآن اينكه هرگز از مستضعفان چشم بر ندارد و متوجه دنيا خواهان و آنان كه مقصدشان دنياست (ابناء الدنيا) نشود. 29 بدين ترتيب، خداوند به پيامبرش دستور داد كه با نيازمندان و مستضعفان باشد و نزديكى به ايشان را وجه همت خود قرار دهد و اين دستور، دستورى است هميشگى درباره همه نيازمندان مسلمان تا روز قيامت. 30

خاستگاه اجتماعى پيامبران

پيامبران الهى خاستگاهى مردمى داشتند. 31 آنها از ميان مستضعفان بر مى‏خاستند و هرگز در دوران زندگى و رسالت خويش خود را وابسته و اسير قدرتهاى پوشالى نساختند. آنها چون بسيارى از مصلحان ديگر نبودند كه براى كسب قدرت به منظور اصلاحات، خود را وابسته اين قدرت و آن دولت كنند. آنها، تنها يك بستگى داشتند و آن بستگى به حق بود و همه نيرو و عظمتشان نيز از آن بود. آنها از متن زندگى مستعضفان برانيگخته مى‏شدند، از ميان مردمانى كه با فقر و فشار زندگى مى‏كردند. آنها سختيها و تلخيهاى زندگى محرومان را چشيده بودند و هرگز پس از بعثت خويش راه كاخ سلطانى را پيش نمى‏گرفتند تا در كنف حمايت او رسالت خود را به انجام رسانند. بسيارى از اصلاح طلبان تاريخ اين گونه‏اند: از اشراف جامعه، شاهزادگان، نجبا و در كنار قدرتمندان. پيامبران حنيف، از ميان توده‏ها بر مى خاستند و نخستين گروندگان به آنها نيز محرومان و مستضعفان بودند. آنان كه در ديده اشراف، فرو مايه و فرودست محسوب مى‏شدند و به سبب نادارى بى‏ارزش شمرده مى گشتند . پيوسته چنين بود، ازنخستين حركت در دعوت به توحيد و آوردن شريعت تا پايان آن و ختم نبوت . خداوند درباره حضرت

نوح كه نخستين انسانى است كه خداوند در كتاب شريفش از او حكايت مى كند كه به نام گرامى خدا آغاز به كار كرد و اين باب را گشود و براى توحيد استدلال كرد وكتاب و شريعت آورد و براى تعديل طبقات و از بين بردن تضادهاى اجتماعى قيام كرد، 32 فرموده است :

«و لقد ارسلنا نوحا الى قومه انى لكم نذير مبين . ان لا تعبدوا الا الله انى اخاف عليكم عذاب يوم اليم . فقال الملاء الذين كفروا من قومه ما نراك الا بشراً مثلنا و ما نراك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادى الراى و ما نرى لكم علينا من فضل بل نظنّكم كاذبين .» 33

ما نوح را به سوى قومش فرستاديم (تا بگويد) من براى شما هشدار دهنده‏اى آشكارم. (دعوت من اين است كه ) جز الله (خداى واحد يكتا) را نپرستيد كه بر شما از عذاب روز دردناكى مى ترسم . اشراف كافر قومش (در پاسخ) گفتند : ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى‏بينيم و كسانى را كه از تو پيروى كرده‏اند جز گروهى فرومايگان ساده لوح نمى يابيم و فضيلتى براى شما نسبت به خود مشاهده نمى‏كنيم بلكه شما را دروغگو تصور مى كنيم.

صاحبان زر و زور و افراد چشم پر كن تو خالى يعنى ملاء كه در هر جامعه‏اى سرچشمه اصلى فساد و تباهى هستند و پرچم مخالفت در برابر پيامبران را همين‏ها برافراشته مى دارند ، در برابر نوح ايستادند و اظهار كردند كه تو را جز انسانى همانند خود نمى بينيم و آنان كه تو را پيروى كرده‏اند ، جز يك مشت فرومايگان و فرو دستان جامعه نيستند و به علاوه ما هيچگونه برترى براى شما برخودمان نمى بينيم تا به خاطر آن از شما پيروى كنيم . پس به اين دليل گمان مى كنيم كه شما دروغگو هستيد. 34 آنها پيامبران الهى را به دليل آنكه خاستگاهى مردمى داشتند و پيروانشان از نظر مستكبران از فرومايگان بودند، نمى پذيرفتند. البته شك نيست كه گروندگان و ايمان آورندگان به نوح، نه از اراذل بودند و نه حقير و پست ، بلكه به حكم آنكه پيامبران پيش از هر چيز به حمايت مستضعفان و اهتمام براى آنان و مبارزه با مستكبران مى پرداختند، نخستين گروهى كه به دعوت ايشان پاسخ مثبت مى دادند، همان محرومان و فقيران بودند كه در نظر مستكبران كه ملاك شخصيت و ارزش را تنها زر و زور مى دانستند، افرادى پست و فرودست به شمار مى‏آمدند. 35 مستكبران مى‏گفتند ما گرد تو جز فر ومايگان نمى بينيم ، پيروان تو مردم پست هستند و اگر ما از تو پيروى كنيم، با آنها برابر مى شويم و در زمره آنان خواهيم شد و اين با شرافت و برترى ما منافات دارد و ارزش و مقام ما را در اجتماع پايين مى‏آورد. 36

اشراف دلبسته به شرافتهاى دروغين، خاستگاه مردان حق را وسيله ايراد و لجاجت قرار مى‏دادند:

«قالوا يا شعيب ما نفقه كثيراً مما تقول و انا لنراك فينا ضعيفاً و لولا رهطك لرجمناك و ما انت علينا بعزيز.» 37

گفتند: اين شعيب بسيارى از آنچه را كه مى‏گويى ما نمى‏فهميم و ما تو را در ميان خود ضعيف مى‏يابيم و اگر به خاطر احترام قبيله كوچكت نبود تو را سنگسار مى‏كرديم و تو در برابر ما قدرتى ندارى.

جالب اينكه آنها از قبيله شعيب به عنوان «رهط» ياد كردند كه در لغت عرب به يك جمعيت كم از سه تا هفت يا ده و يا حداكثر به گفته برخى به چهل نفر اطلاق مى‏شود. يعنى پايگاه و خاستگاه تو بسيار ضعيف است و ما اگر بخواهيم به راحتى با شما برخورد مى‏كنيم. پيامبران حنيف چنين بودند؛ انسانهايى به دور ازسيره پادشاهان و ملوك و مردمانى چون ساير انسانها و اين براى مستكبران پذيرفتنى نبوده است. چنانكه در برخورد با پيامبر خاتم مى‏گفتند:

و قالوا ما لهذا الرسول يأكل الطعام و يمشى فى الاسواق لولا انزل اليه ملك فيكون معه نذيراً او يلقى اليه كنز او تكون له جنة ياكل منها و قال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحوراً.» 38

و گفتند: چرا اين رسول غذا مى‏خورد؟ و در بازارها راه مى‏رود؟ (كه او نه سيره فرشتگان را دارد ونه روش شاهان را). چرا فرشته‏اى بر او نازل نشده كه همراه وى مردم را انذار كند (و گواه صدق دعوت او باشد)؟ يا گنجى از آسمان براى او فرستاده شود يا باغى داشته باشد كه از (ميوه) آن بخورد (و امرار معاش كند).

و ستمگران گفتند: شما تنها از يك انسان مجنون پيروى مى‏كنيد.

براى آنها قابل پذيرش نبود كه انسانى فاقد مال و مكنت فرستاده خدا باشد و مى‏گفتند چرا اين قرآن بر فرد ثروتمندى نازل نشده است:

«و قولوا لو لا نزل هذا القرآن على رجل من القريتين عظيم.» 39

براى فرعون صفتان باور نكردنى بوده است كه انسانهاى فاقد ثروتهاى كلان، نمايندگان حقيقى خدا باشند. اگر خداوند مى‏خواست كه آنان را مزين به زينتهاى دنيايى كند، مى‏توانست؛ اما پيامبران از توده‏ها برخاستند و ارزشهاى حقيقى را آوردند. آنها دلها وچشمها را با عفاف و قناعت و سادگى پر مى‏كردند، نه با چشم و خدم و زيور و زينت. امير مؤمنان (ع) در خطبه قاصعه خويش اين حقيقت را چنين بيان كرده است:

«موسى بن عمران با برادرش (ع) بر فرمون وارد شدند در حالى كه لباسهاى پشمين به تن داشتند و در دست هر كدام عصايى بود. با او شرط كردند كه اگر تسليم فرمان پروردگار شود، حكومت و ملكش باقى بماند و عزت و قدرتش دوام يابد. اما او گفت: آيا از اين دو تعجب نمى‏كنيد؟ كه من شرط مى‏كنند كه بقاى ملك و دوام عزتم بستگى به خواسته آنها داشته باشد، در حالى كه خودشان فقر و بيچارگى از سر وضعشان مى‏بارد( اگر راست مى‏گويند) چرا دستبندهايى از طلا به آنها داده نشده است، اين سخن را فرعون به خاطر بزرگ شمردن طلا و جمع آورى آن و تحقير پشم و پوشيدن آن گفت. (ولى) اگر خداوند مى‏خواست به هنگام مبعوث ساختن پيامبرانش، درهاى گنجها و معادن طلا و باغهاى خرم و سرسبز را به روى آنان بگشايد، مى‏گشود، و اگر مى‏خواست پرندگان آسمان وحيوانات وحشى زمين را همراه آنان گسيل دارد، مى‏داشت. اگر اين كار را مى‏كرد امتحان از ميان مى‏رفت، پاداش و جزا بى اثر مى‏شد و وعده‏ها و وعيدهاى الهى بى فايده مى‏گرديد و براى پذيرندگان اجر و پاداش آزمودگان واجب نمى‏شد؛ و مؤمنان استحقاق ثواب نيكوكاران را نمى‏يافتند و اسما و نامها با معانى خود همراه نبودند (ه

يچگاه نمى‏شد به يك مؤمن حقيقتاً مؤمن گفت زيرا او به خاطر قدرت و مكنت پيامبران اظهار ايمان مى‏كرد). اما خداوند پيامبران خويش را از نظر عزم و اراده، قوى و از نظر ظاهر فقير و ضعيف قرار داد، ولى توأم با قناعتى كه قلبها و چشمها را پر از بى‏نيازى مى‏كرد هر چند فقر و نادارى ظاهرى آنها چشمها و گوشها را از ناراحتى مملو مى‏ساخت...» 40

انبيا - بهترين بندگان خدا - چنين بودند و رسول اكرم (ص)، خاتم ايشان مستضعفانه مى‏زيست و سخت به امور آنان اهتمام داشت.

مشى پيامبر اسلام

خاتم پيامبران الهى، خود را ازمسكينان و مستضعفان مى‏دانست و هرگز از اين شأن و روحيه دور نگشت. قاضى عياض مى‏نويسد: «و كان احب الاسامى اليه ان يقال له مسكين.» 41 (محبوبترين نامها بارى آن حضرت آن بود كه وى را مسكين بنامند). آن حضرت خود را از آنان و براى آنان مى‏دانست .

ابن مسعود گويد مردى نزد پيامبر آمد و با او سخن مى‏گفت و در آن حال لرزه بر اندامش افتاده بود، پيامبر گفت: «هوّن عليك فانى لست بملك انما انا ابن امراة تاكل القديد.» 42 (راحت باش، من شاه نيستم، پسر زنى هستم كه گوش مانده خشك شده مى‏خورد).

از سيره ملوك و سلاطين و تشريفات و رفتار آنان بيزار بود، چنانكه در خبر امام صادق (ع) آمده است: «كان يكره ان يتشبه بالملوك.» 43 (هيچ خوش نداشت كه به پادشاهان شبيه شود). ابوامامه گويد: پيامبر خدا (ص) در حالى كه به عصا تكيه داشت بيرون آمد، ما به احترام او بلند شديم، فرمود: «لا تقوموا كما يقوم الا عاجم يعظم بعضهم بعضاً.» 44 (آن گونه كه ايرانيان براى بزرگ داشتن يكديگر در جلوى پاى هم بر مى‏خيزند برنخيزيد!) احمد حنبل و ابو داود و ترمذى در حديث حمادبن سلمه از حميد از أنس بن مالك نقل كرده‏اند كه هيچكس نزد مسلمانان محبوبتر از رسول خدا نبود و با وجود اين چون آن حضرت را مى‏ديدند بر نمى‏خاستند زيرا مى‏دانستند كه چنين كارى را خوش نمى‏دارد. 45 چون وارد مجلسى مى‏شد در نزديكترين جاى به محل ورود مى‏نشست. 46 و هنگامى كه سواره بود اجازه نمى‏داد كسى پياده با آن حضرت حركت كند، يا او را با خود سوار مى‏كرد و اگر آن فرد نمى‏پذيرفت مى‏فرمود: جلوتر برو و در فلان مكان منتظر باش. 47

و نيز از آن حضرت نقل شده است :

همه پيشوايان حق بر همين روش سلوك كردند. ضراربن ضمره كه از خاصان على (ع) بود با همراهان به نزد معاويه رفت، بدو گفت : على را براى من وصف كن. گفت : مرا از اين كار معاف دار، معاويه گفت : حتماً بايد بكنى حال كه چنين است مى‏گويم:

لباس كوتاه (و نه لباس بلند كه لباس اشراف بود و نشانه تكبر) و غذاى غير لذيذ و ساده دوست مى داشت . به خدا سوگند آن گاه كه در ميان ما بود چون فردى از ما بود، هرگاه از وى چيزى مى پرسيديم پاسخ مى داد وچون به نزدش مى رفتيم سخن آغاز مى كرد (و با ما گرم مى گرفت ) و وقتى كه او را دعوت مى كرديم مى پذيرفت . به خدإ؛ووّّ با آنكه نزديك به ما بود و ما به او خيلى نزديك بوديم، با اين حال از مهابتش با او سخن نمى گفتيم و به سبب بزرگى و عظمتش ما آغاز سخن نمى كرديم . وقتى لبخند مى زد دندانهايش چون مرواريد مرتب نمودار مى شد . مردم ديندار را بزرگ مى داشت و بينوايان را دوست مى داشت . به هنگام سختى ، يتيمان خويشاوند ومسكينان بى چيز را اطعام مى كرد و برهنه را مى پوشانيد و ستمديده را يارى مى كرد... نيرومندان انتظار خلاف از او را نداشتند و ناتوانان از دادگرى او نااميد نمى‏شدند.48

اين مشى براى آن بود كه سنت اهتمام براى مستضعفان پايدار بماند و ناتوانان و محرومان بدانند كه اولياى خدا از آنانند وتلاششان در جهت كرامت و عزت بخشيدن به آنهاست.

كرامت و عزت مستضعفان‏

مستضعفان صالح گرامى‏ترين انسانها نزد رسول خدا (ص) بودند. آن حضرت به محرومان عشق مى ورزيد و آنان را بزرگ و عزيز مى داشت . 49 نيازمندان و محرومان امانتداران الهى هستند كه پيامبر خدا (ص) به على (ع) فرمود: «يا على ان الله جعل الفقر امانة عند خلقه...» 50 (اى على، همانا خدا فقر را نزد مخلوقش به امانت گذاشته است ) و نيز فرمود: «يا على، الحاجة امانة الله عند خلقه...»51 (اى على، نيازمندى امانت خداست نزد خلقش ).

على بن ابراهيم به اسناد خود از امام صادق (ع) از زبان رسول خدا (ص) حديثى را نقل كرده است كه نشان دهنده شأن مستضعفان است . آن حضرت فرمود:

«طوبى للمساكين بالصبر و هم الذين يرون ملكوت السماوات و الارض.» 52

خوشا به حال مستمندان از لحاظ صبر آنها. آنهايند كه ملكوت آسمانها و زمين را مى‏بينند.

آنها هستند كه از ظواهر عالم عبور مى‏كنند و به حقايق دست مى يابند . در مواعظ عيسى (ع) چنين آمده است :

«خوشا به حال مسكينان در روح زيرا ملكوت آسمان از آن ايشان است . خوشا به حال ماتميان زيرا ايشان تسلى خواهند يافت . خوشا به حال حليمان زيرا ايشان وارث زمين خواهند شد خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت زيرا ايشان سير خواهند شد . خوشا به حال رحم كنندگان زيرا بر ايشان رحم كرده خواهد شد. خوشا به حال پاك دلان زيرا ايشان خدا را خواهند ديد. خوشا به حال زحمت كشان براى عدالت زيرا ملكوت آسمان از آن ايشان است .» 53

مستضعفان صالح ، بندگان واقعى خدايند و مورد كرامت الهى . محمد بن مسلم از امام باقر (ع) روايت كرده است :

«اذا كان يوم القيامة امر الله تبارك و تعالى مناديا ينادى بين يديه اين الفقراء؟ فيقوم عنق من الناس كثير، فيقول : عبادى ! فيقولون : لبيك ربنا . فيقول : انى لم افقركم لهوان بكم على ولكنى انما اخترتكم لمثل هذا اليوم تصفحوا وجوه الناس فمن صنع اليكم معروفا لم يصنعه الا فى فكافوه عنى بالجنة.» 54

چون روز قيامت شود، خداى تبارك و تعالى دستور دهد كه يك منادى در برابرش فرياد كند: كجا هستند بينوايان؟ گروهى بسيار برخيزند . خدا فرمايد: بندگان من! گويند: لبيك پروردگارا. فرمايد: من شما را براى خوارى و پستى شما در نظرم بينوا نساختم، بلكه براى مثل امروز انتخابتان كردم . در چهره مردم تأمل و جستجو كنيد ، هر كس به شما احسانى كرده نسبت به من كرده است ، از جانب من بهشت را به او پاداش دهيد.

كرامت كردن مستضعفان و عزت بخشيدن به آنها در جهتگيرى‏هاى پيامبر در همه دوران رسالت به چشم مى خورد اين جهتگيرى در مدينه، در حالى كه اسلام به حاكميت رسيده بود، رنگ و بوى ديگرى داشت . از همان آغاز ورود تا وداع با ياران . داستان ورود آن حضرت به مدينه خود گوياى اين حقيقت است .

آن حضرت زيباترين جلوه‏هاى كرامت را نسبت به مستضعفان نشان داده است . آن جلوه تام حق و محبوبترين خلق ، با بوسه‏اى بر دست كارگر، زيباترين حماسه‏ها را آفريد. بوسه‏اى نه از سر تصنّع و نمايش، بلكه بوسه‏اى از سر تكريم و بزرگداشت انسانهايى كه نزد خدا بزرگند . آنان دوستان خدايند و در شرافت وافتخار آنها همين بس كه پيامبر اكرمم (ص) آنها را اين چنين احترام كرده است : روزى آن حضرت با كارگرى از انصار برخورد كرد كه آثار پينه و خشونت دستش هويدا بود. پرسيد: اين آثار چيست؟ گفت : من كارگرى هستم و اين آثار بيل زدن است كه به وسيله آن خانواده خود را اداره مى كنم . حضرت دست او را در دستهاى مهربان خويش گرفت و بنا به روايتى آن دست را بوسيله و او را به ياران خويش نشان داد فرمود: «هذا يديحبها الله» (اين دستى است كه خدا آن را دوست مى دارد). و در روايت ديگرى است كه فرمود: «هذه يد لاتمسها النار» (اين دستى است كه آتش به آن نمى رسد). 55

پيامبر خدا به هيچ روى اجازه كوچك شمردن مستضعفان را نمى‏داد و مى‏فرمود:

«الا و من استخف بفقير مسلم فقد استخف بحق الله و الله يستخف به يوم القيامة اِلاّ ان يتوب . من اكرم فقيراً مسلماً لقى الله يوم القيامة و هو عنه راض.» 56

بدانيد كه هر كس فقير مسلمانى را تحقير كند، همچون كسى است كه حق خدا را تحقير كرده باشد و خداوند در در روز قيامت او را تحقير كند مگر اينكه توبه كند. كسى كه فقير مسلمانى را گرامى بدارد، در روز قيامت خدا را در حالى ديدار كند كه از وى راضى است .

مستكبران كه براساس ملاكهاى ظاهرگرايانه دنيايى با همه چيز برخورد مى‏كنند، مستضعفان را نيز به چشم حقارت مى نگرند. نجار عدوى در حالى كه عبايى بر دوش داشت بر معاويه وارد شد . معاويه به چشم حقارت در وى نگريست . گفت : معاويه! عبا با تو سخن نمى‏گويد، كسى كه داخل عباست سخن مى‏گويد . آن گاه شروع به سخن كرد و سخت مورد توجه قرار گرفت . سپس از جا بلند شد و از معاويه چيزى نخواست . معاويه گفت : من هيچ مردى را در ابتدا حقيرتر از وى و سرانجام بزرگتر از او نديدم. 57

شيخ صدوق با اسناد خود از حضرت رضا (ع) نقل كرده است كه رسول خدا (ص) فرمود:

«من استذلّ مؤمناً او حقّره لفقره، او قلة ذات يده ، شهره الله يوم القيامة، ثم يفضحه.» 58

كسى كه مؤمنى را خوار كند يا او را به سبب فقر و تنگدستيش تحقير كند، خداوند او را در روز قيامت انگشت نما و رسوا كند.

امام صادق (ع) در قسمتى از نامه گرانقدرش كه ياران خود را به آموزش و تفكر و نگهدارى و به كار گرفتن آن دستور داده است مى‏فرمايد:

و بر شما باد دوست داشتن مستمندان مسلمان ! كه بى گمان هر كس آنان را تحقير كند و برايشان تكبر ورزد، از دين خدا منحرف شده است و خداوند او را تحقير كرده دشمن دارد. پدر ما رسول خدا (ص) فرمود: پروردگارم مرا به دوست داشتن مستمندان مسلمان فرمان داد. بدانيد هر كس يكى از مسلمانان را تحقير كند، خداوند دشمنى و تحقير خود را بر او افكند، تا مردمان نيز او را دشمن دارندو البته دشمنى خداوند شديدتر است . پس درباره برادران مستمند مسلمان خود از خدا پروا گيريد كه آنان را بر شما حقى است و آن اينكه دوستشان بداريد. زيرإ؛ه‏هّ‏ّ خداوند به پيامبر خود دستور داد تا آنان را دوست بدارد، پس هر كس آن را كه خداوند دوست داشتنش را دستور داده است دوست ندارد نافرمانى خدا و رسولش كرده است و هر كس بر نافرمانى خدا و رسولش بميرد، همچون گمراهان از دنيا رفته است .59

قيام رهبران الهى در جهت كرامت و عزت حقيقى مستضعفان بود و رسالت آنها دفاع و نجات ايشان.

دفاع از مستضعفان و يارى و نجات آنان‏

خداوند در كتاب شريفش به پيكار در راه خدا و در راه مستضعفان خوانده است :

«و ما لكم لا تقاتلون فى سبيل الله و المستضعفين من الرجال و النساء والولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القرية الظالم أهلها واجعل لنا من لدنك وليا واجعل لنا من لدنك نصيراً.» 60

چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكانى كه (به دست ستمگران ) تضعيف شده‏اند پيكار نمى كنيد؟ همان افراد (ستمديده‏اى ) كه مى‏گويند خدايا ما را از اين شهر كه اهلش ستمگرند بيرون ببر و براى ما از طرف خود سرپرست قرار بده و از براى ما از طرف خود يارى و ياورى تعيين فرما.

در اين آيه انسانهايى كه فطرتشان بيدار است مورد خطاب قرار گرفته‏اند و بر عواطف انسانى آنها انگشت گذارده شده تا در برابر ستمى كه بر مستضعفان روا مى شود سكوت نكنند كه خداوند از دانشمندان و اهل درك و فهم پيمان گرفته است كه بر سيرى ظالم و گرسنگى مظلوم تحمل نيارند، چنانكه امير مؤمنان (ع) در بيان علت پذيرش زمامدارى بدان اشاره كرده است:

«... و ما اخذ الله على العلماء ان لا يقارّوا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكأس اولها.» 61

و اگر نبود عهده و مسؤوليتى كه خداوند از علما و دانشمندان (هر جامعه) گرفته كه در برابر شكمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان تاب نيارند و سكوت نكنند من مهار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى كردم و پايانش را چون آغازش مى انگاشتم و چون گذشته خود را به كنارى مى داشتم .

همه پيامبران الهى و علماى ربانى در راه نجات انسانهاى مظلومى كه در چنگال ستمگران گرفتار بوده‏اند مبارزه كرده‏اند و خواستار نجات آنان بوده‏اند. چنانكه موسى (ع) در برخورد با فرعونيان خواهان آن شد كه فرمان خدا را بپذيرند و تن به اطاعت او دهند و در برابر خدا تكبر نورزند و استكبار نكنند و مرزهاى الهى را رعايت كنند و دست از ستم بردارند و بنى اسرائيل را واگذارند . و اين داستان هميشگى تلاش و مبارزه موسويان براى نجات مستضعفان از چنگ فرعونيان است .

«ولقد فتناقبلهم قوم فرعون و جاءهم رسول كريم ، ان ادوا الى عبادالله انى لكم رسول امين و ان لا تعلوا على الله انى اتيكم بسلطان مبين . و انى عذت بربى و ربكم ان ترجمون و ان لم تؤمنوا لى فاعتزلون.» 62

ما قبل از اينها قوم فرعون را آزموديم و رسول بزرگوارى به سراغ آنها آمد كه اى بندگان خدا آنچه را به شما دستور داده است انجام دهيد و در برابر من تسليم شويد كه من فرستاده امينى براى شما هستم . و در برابر خداوند تكبر نورزيد كه من براى شما دليل روشنى آورده‏ام. و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مى برم از اينكه مرا متهم (سنگسار) كنيد . و اگر به من ايمان نمى‏آوريد لااقل از من كناره‏گيرى كنيد (و مانع ايمان آوردن مردم نشويد).

براى نجات مستضعفان بايد آماده پذيرش سختيها و نامردمى‏هاى گوناگون از جانب مستكبران دنياپرست بود زيرا آنان هر كس را كه در جهت منافع نامشروع خود نبينند براى از ميان بردن و خردكردنش از هيچگونه تهمت و ناسزا و حتى قتل و اعدام فروگذار نمى كنند. موسى به عنوان پيشگيرى در سخن خويش افزود كه من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مى برم از اينكه مرا متهم يا سنگسار كنيد. اين تعبير ممكن است اشاره به اين باشد كه من از تهديدهاى شما باك ندارم و تا آخرين نفس ايستاده‏ام و خدا حافظ و نگهبان من است . اين گونه تعبيرات قاطعيت بيشترى به دعوت نجات بخش رهبران الهى مى داده است و اراده دشمنان را تضعيف مى كرده و بر استقامت مستضعفان مى افزوده است زيرا آنها مى دانستند رهبرشان در كنار آنهاست و تا آخرين مرحله مقاومت مى‏كند. 63

رسالت اولياى خدا نجات محرومان، هدايت آنان و برپاداشتن قسط است و فرياد نجات بخش آنان مايه دلگرمى مستضعفان بوده است . پيام آنان اين است كه محرومان را رها كنيد تا با ما به وادى رستگارى آيند، همان طور كه موسى از قول خداوند به فرعونيان گفت: «ان ارسل معنا بنى اسرائيل.» 64 (بنى اسرائيل را همراه ما روانه ساز).

رهبران الهى حداقل چيزى كه خواهان آن بودند اين بود كه راه را باز بگذارند تا سخن آنها به محرومان برسد زيرا آنان يقين داشتند كه با در دست داشتن معجزات روشن و دلايل قوى و بيان فطرى وعده‏هاى الهى با سرعت در ميان توده‏هاى مردم پايگاه پيدا مى كنند و انقلاب نجات بخششان به زودى به ثمر مى نشيند. ولى مگر ممكن است جباران مغرور كه قدرت شيطانى و منافع نامشروعشان را در خطر مى بينند خاموش بنشينند و چنين پيشنهادى را بپذيرند و با آنان مقابله نكنند . 65 پذيرش دعوت پيامبران براى ايشان به منزله پايان يافتن بهره‏كشى از محرومان و به بيان ديگر قطع شاهرگ حياتى ستمگران بوده است .

«فدعا ربه ان هؤلاء قوم مجرمون . فاسر بعبادى ليلاً انكم متبعون واترك البحر رهوا انهم جند مغرقون.»66.

(موسى ) به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرمند (به او دستور داده شد) بندگان مرا شبانه حركت ده كه آنها به تعقيب شما مى آيند (هنگامى كه از دريا گذشتيد) دريا را آرام و گشاده بگذار كه آنها لشكر غرق شده‏اى خواهند شد.

رهبران موسوى در راه نجات مستضعفان به وعده الهى محكم و استوارند و از چيزى ترس ندارند.

«و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادى فاضرب لهم طريقاً فى البحر يبساً لا تخاف دركاً ولا تخشى.» 67

به موسى وحى كرديم كه بندگانم را شبانه بيرون ببر و براى آنها راهى خشك در دريا بگشا؛ نه از تعقيب دشمنان خواهى ترسيد و نه از غرق شدن در دريا.

در اين درگيرى سخت، انبياى الهى در كنار مستضعفان مى‏ايستادند و آنها را به پايدارى و مبارزه مى‏خواندند.

«و قال الملاء من قوم فرعون اتذر موسى و قومه ليفسدوا فى الارض و يذرك و الهتك قال سنقتل ابناءهم و نستحيى نساءهم و انّا فوقهم قاهرون . قال موسى لقومه استعينوا بالله و اصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين.» 68

اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: آيا موسى و قومش را رها مى كنى كه در زمين فساد كنند و تو و خدايانت را رها سازند؟ گفت : به زودى پسر انشان را مى كشيم و دخترانشان را زنده نگه مى داريم (تا خدمت ما كنند) و ما بر آنها كاملاً مسلط هستيم . موسى به قوم خود گفت : از خداى يارى جوييد واستقامت پيشه كنيد كه زمين از آن خداست و آن را به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) واگذار مى كند و سرانجام (نيك) براى متقيان است . اين آيات بيانگر يك حكم كلى نيز هست ، اينكه وعده حق الهى اين است كه آنان كه در راه حق استعانت از خدا جويند و صبر و استقامت داشته باشند و تقواى الهى پيشه كنند، پيروزند و عاقبت از آن ايشان است .

«و اورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فيها و تمّت كلمةُ ربك الحسنى على بنى اسرائيل بما صبروا و دمرنا ما كان يصنع فرعون و قومه و ما كانوا يعرشون.» 69

و مشرقها و مغربهاى پر بركت زمين را به آن قوم تضعيف شده ( زير زنجير ظلم و ستم ) واگذار كرديم و وعده نيك پروردگارت بر بنى اسرائيل به خاطر صبر و استقامتى كه نشان دادند تحقق يافت و آنچه فرعونيان (از كاخهاى مجلل ) مى ساختند و آنچه از باغهاى داربست دار فراهم ساخته بودند درهم كوبيديم.

و اين چنين است نجات مستضعفان به دست با بركت رهبران الهى و به سبب استقامت ايشان. و پايان كار مستكبران نيز همين است گرچه در اين آيه تنها سخن از بنى اسرائيل و فرجام استقامت ايشان در برابر فرعونيان به ميان آمده است ولى همان طور كه از آيات ديگر قرآن استفاده مى‏شود اين امر سنت الهى است و اختصاص به قوم و ملتى ندارد . هر جمعيت مستضعفى كه به پا خيزند و براى نجات و آزادى خود از چنگال اسارت و بهره‏كشى تلاش كنند و در اين راه استقامت ورزند و پايمردى نشان دهند، سرانجام پيروز خواهند شد . 70 خداوند وعده داده كه فرجام كار پيروزى نهايى مستضعفان است و آنان وارث زمين خواهند شد؛ و وعده الهى حق وحتمى است .

حكومت مستضعفان‏

سنت قطعى الهى اين است كه دولتهاى باطل زايل و دولت حق با قيام مستضعفان - كه امدادهاى خداوند با آنان است - ظهور كند . به بيان روح خدا، امام خمينى (ره) : «خداوند هميشه با مستضعفان است و حق همواره بر باطل غلبه كرده و ايمان هميشه فائق شده است .» 71 وعده خداوند چنين است كه مستضعفان وارث زمين خواهند شد و ستم و بيداد محو و عدل و داد بتمامه رخ خواهد نمود. كه : «امامت حق مستضعفين است، وراثت از مستضعفين است ، مستكبرين غاصبند، مستكبرين بايد از ميدان خارج بشوند.» 72 اين حقيقتى است كه با توفيق الهى محقق خواهد شد : «خداوند تعالى وعده فرموده است كه مستضعفين ارض را به اميد خودش و توفيق خودش بر مستكبرين غلبه دهد و آنها را امام قرار دهد و پيشوا قرار دهد».73

خداوند در كتاب شريفش اين وعده حق را با قاطعيت عنوان فرموده است :

«و نريد ان نمن على الذين الستضعفوا فى الارض و نجعلم ائمة و نجعلهم الوارثين.» 74

و ما اراده داريم كه بر مستضعفان زمين منت گذاريم و آنها را پيشوايان و وارثان (حكومت روى زمين ) قرار دهيم.

اين آيه بشارتى است بزرگ در جهت پيروزى حق بر باطل، ايمان بر كفر ، عدالت بر ستم، مستضعفان بر مستكبران . نويدى است براى همه آزادگان و عدالت جويان و محرومان . پيام اميدى است در جهت برچيده شدن بساط بيداد و تحقق عدالتى فراگير.

قرآن كريم به عنوان نمونه‏اى از تحقق سنت الهى پيروزى حق بر باطل و چيره شدن مستضعفان بر مستكبران و فروپاشى دولت فرعونيان ، حكومت بنى اسرائيل را مثال زده است و اين آيه شريفه در ضمن آن داستان به عنوان يك حقيقت كلى آمده است . نمونه كاملتر تحقق اين سنت الهى ، حكومت پيامبر اكرم (ص) و پيروزى مستضعفان پس از ظهور اسلام است . حكومت محرومان وتهيدستان با ايمان و ستمديدگان پاكدل كه از سوى فرعون صفتان عصر خويش مورد تحقير و استهزا بودند و انواع فشارها و ستمها بر آنان روا مى شد . اما سرانجام همين مردمان مستضعف ، نه تنها تمامى حجاز را به زير پرچم توحيد در آوردند بلكه قدرتهاى بزرگ دنياى آن روز را به زير كشيدند و حكومت كسرها و قيصرها را پايان بخشيدند و بينى مستكبران را به خاك ماليدند و طرحى نو درافكندند . اما نمونه نهايى پيروزى مستضعفان بر مستكبران بنابر وعده حق الهى ، حكومت عدالت بر تمامى كره زمين به وسيله حجت حق امام زمان (عج) است . امير مؤمنان على (ع) در اين باره فرموده است:

«لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها و تلا عقيب ذلك: و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين .» 75

دنيا پس از چموشى - همچون شترى كه از دادن شير به دوشنده‏اش خوددارى مى كند و براى بچه‏اش نگه مى‏دارد - به ما روى مى آورد . سپس آن حضرت به دنبال اين سخن اين آيه را تلاوت كرد .

و نيز آن حضرت درباره آيه شريفه وراثت مستضعفان بر زمين و پيشوايى آنان فرمود:

«هم آل محمد يبعث الله مهديهم بعد جهدهم فيعزهم و يذل عدوهم .» 76

آنها آل محمد (ص) هستند كه خداوند مهدى ايشان را پس از زحمت و فشارى كه بر آنان وارد مى شود بر مى‏انگيزد و به آنها عزت مى بخشد و دشمنانشان را خوار مى كند.

اين پيام اميدى براى مستضعفان است . پيام اميد پيروزى موسويان بر فرعونيان ، همان طور كه در حديث امام سجاد (ع) تعبير شده است:

«والذى بعث محمد بالحق بشيرا و نذيرا ان الابرار منا اهل البيت و شيعتهم بمنزلة موسى و شيعته و ان عدّونا و اشياعهم بمنزلة فرعون و اشياعه.» 77

سوگند به كسى كه محمد (ص) را به حق بشارت دهند و بيم دهنده قرار داد كه نيكان از ما اهل بيت و پيروان آنها به منزله موسى و پيروان او هستند و دشمنان ما و پيروان آنها به منزله فرعون و پيروان او مى‏باشند.

شيبانى - دانشمند حنفى مذهب - در كتاب كشف البيان آورده است كه در اخبار ما از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت شده كه آن دو امام فرموده‏اند : «ان هذ الاية مخصوصة بصاحب الامر الذى يظهر فى آخر الزمان و يبيدالجبابرة و الفراعنة و يملك الارض شرقاً و غربا فيملاها عدلا كما ملئت جورا.» 78 (هر آينه اين آيه مخصوص به صاحب الامرى است كه در آخر زمان ظاهر مى شود و جباران و فرعونان را هلاك مى سازد و شرق و غرب زمين را تصرف كرده، آن را همان گونه كه لبريز از ستم گشته است لبريز از عدالت مى‏سازد).

ابن ابى الحديد معتزلى نيز مى نويسد: اصحاب ما عقيده دارند اين آيه وعده به ظهور امامى است كه تمامى زمين را تصرف كرده بر كشورها استيلا مى يابد . 79 آرى همان طور كه در خبر ابى الجارود از امام باقر (ع) آمده است آن حضرت با تحقق حكومتى جهانى مستضعفان ، زمين را پس از آنكه سراسر ستم و بيداد شده، لبريز از عدالت و قسط مى سازد. 80 و در سايه اين حكومت است كه حيات واقعى تحقق مى‏يابد.

«اعلموا ان الله يحى الارض بعد موتها قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون.» 81

بدانيد كه خدا زمين را پس از مردن آن زنده مى كند، اينك آيات را براى شما بيان كرديم تا مگر شما به خرد دريابيد.

ابن عباس در معناى اين آيه گويد يعنى خداوند زمين را به وسيله قائم آل محمد پس از مرگش اصلاح مى كند؛ يعنى پس از آنكه به دست اهل كشورها از ستم پر شده است ، در اين هنگامى به وسيله آن حضرت آيات خويش را بر شما روشن مى كنيد تا بينديشيد. 82

پيروزى مستضعفان بر مستكبران موجب رفع مانع اصلاحات اساسى شده، با ظهور عدالت كامل، حيات حقيقى به تمامى آشكار مى شود - زمين زنده مى شود - و اين تحول، ظهور بزرگترين آيات خداست كه اراده الهى به تحقق آن تعلق گرفته است . از رسول خدا (ص) نقل شده است :

«لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج رجل من أهل بيتى يملا الارض عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً.» 83

اگر از عمر دنيا يك روز مانده باشد خداوند آن روز را چندان طولانى كند تا مردى از اهل بيت من ظهور كند و زمين را همان گونه كه از ستم و بيداد لبريز شده باشد از داد و دادگرى لبريز سازد.

بزرگان تفسير و حديث و اهل معرفت با عشق و علاقه درباره اين حقيقتى كه فطرت انسان با آن پيوند خورده است سخنها گفته‏اند . از جمله شيخ اكبر محيى الدين عربى است كه در اين باره به تفصيل سخن گفته است . وى مى نويسد: «بدانيد كه بى گمان خداوند راخليفه‏اى است كه ظهور مى كند تا دنيا را پر از قسط و عدل كند پس از آنكه لبريز از ظلم و ستم شده باشد و اگر يك روز از عمر دنيا مانده باشد خداوند آن روز را چندان طولانى كند تا آن خليفه بيايد او از عترت رسول خدا (ص) و از فرزندان فاطمه و همنام رسول خداست ...» 84.

اين وعده‏اى است كه به صورت واقعه‏اى محتوم در كتب پيشين نيز آمده است :

«ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون.» 85

ما در زبور (داود) از پس ذكر (تورات) نوشته‏ايم كه سرانجام زمين را بندگان شايسته ما ميراث مى برند.

شيخ ابو على فضل بن حسن طبرسى در ذيل اين آيه شريفه مى نويسد از امام باقر (ع) روايت شده است كه اين بندگان شايسته كه وارث زمين مى شوند اصحاب مهدى (ع) در آخر زمان هستند و اضافه مى كند حديثى كه شيعه و سنى از پيامبر (ص) روايت كرده‏اند بر گفته امام باقر (ع) دلالت دارد. اينكه آن حضرت فرمود: «لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يبعث رجلاً صالحاً من اهل بيتى يملا الارض عدلا و قسطا كما قد ملئت ظلماً و جوراً.» 86 (اگر از عمر دنيا يك روز مانده باشد خداوند آن روز را چندان طولانى كند تا مردى صالح از اهل بيت من برانگيخته شود و زمين را همان گونه كه از ستم و بيداد لبريز شده باشد (از داد و دادگرى لبريز سازد).

«و عدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكّننّ لهم دينهم الذى ارتضى لهم ليبدّلَنّهم من بعد خوفهم امنا يعبدوننى لا يشركون بى شيئاً .» 87

خداوند به كسانى ازشما كه ايمان آوردند وكارهاى شايسته كردند وعده داده است كه آنان را در زمين جانيشن كند همان گونه كه كسانى را كه پيش از ايشان بودند جانشين كرد و البته دينشان را كه براى آنان پسنديد به مصلحت ايشان اقتدار بخشد و ترسشان را به ايمنى بدل كند تا مرا بپرستند و چيزى را با من انباز نگيرند.

از امامان اهل بيت (ع) روايت شده است كه اين آيه درباره مهدى آل محمد (ص) است . 88 به دست اوست كه حكومت مستضعفان تحقق كامل مى يابد و سيره و سنت پيامبر اكرم (ص) بتامه عينيت پيدا مى‏كند در حديثى از رسول خدا (ص) نقل شده است :

«سنته سنتى ، يقيم الناس على ملتى و شريعتى و يدعوهم الى كتاب ربى عزوجل.» 89

سيره و سنت او (مهدى) سيره و سنت من است مردم را بر دين و آيين من راست خواهد كرد و آنها را به كتاب پروردگارم دعوت مى كند.

آن حضرت به سيره پيامبر عمل مى كند و جاهليت را بكلى نابود و عدالت را به تمامى استوار مى كند كه در خبر محمد بن مسلم چنين آمده است :

از امام باقر (ع) پرسيدم : هنگامى كه حضرت مهدى (ع) قيام مى‏كند به كدام سيره با مردم رفتار مى‏كند؟ فرمود: به همان سيره‏اى كه رسول خدا (ص) رفتار كرد تا اسلام آشكار گردد. عرض كردم: سيره رسول خدا (ص) چگونه بود؟ فرمود: آنچه در جاهليت بود را باطل كرد و با عدالت با مردم روبه‏رو شد (و در ميان آنها عدالت كرد) و قائم (ع) نيز چنين كند. چون قيام كند، آنچه در اوضاع ناعادلانه وجود دارد و آنچه از بى‏عدالتى در ميان مردم رايج است را باطل مى كند و با مردم با عدالت روبه‏رو مى شود (و عدالت را برپا مى دارد).90

با ظهور دولت مستضعفان همه قدرت باطل زايل و همه قدرت حق آشكار مى شود . امام باقر (ع) فرمود: «اذإ؛ى‏ىّ‏ّ قام القائم ذهب دولة الباطل.» 91 (هنگامى كه حضرت قائم قيام مى كند هر دولت باطلى از بين مى رود). حضرت دولتهاى باطل را سرنگون مى كند و بدين ترتيب زمينه براى رخ نمودن عدالت به طور كامل فراهم مى شود تا روابط انسانى و ارزشها آن سان كه بايد ظهور يابد . زيرا تا دولتهاى باطل هستند ايجاد چنان اصلاحاتى ممكن نيست :

«و يطهر الارض من كل جور و ظلم .» 92

(حضرت ) زمين را از هر ستم و بيدادى پاك مى‏سازد.

با ظهور دولت مستضعفان ديگر ستمى نمى‏ماند و امنيت كامل در همه وجوهش فراهم و زمينه كمال آدميان به طور كامل تدارك مى‏شود . در حديث امام صادق (ع) آمده است :

«اذا قام القائم (ع) حكم بالعدل و ارتفع فى ايامه الجور، و امنت به السبل ، و اخرجت الارض بركاتها و رد كل حق الى أهله ؛ و لم يبق اهل دين حتى يظهروا الاسلام و يعترفوا بالايمان... فحينئذٍ تظهر الارض كنوزها و تبدى بركاتها، فلا يجد الرجل منكم يومئذ موضعاً لصدقته و لالبره لشمول الغنى جميع المؤمنين .» 93

هنگامى كه قائم (ع) قيام كند به عدالت حكم مى كند و در دوران حكومت حضرت بيداد برداشته مى شود و راهها امن مى گردد. زمين همه بركاتش را خارج مى كند (و در اختيار مردم قرار مى دهد) و هر حقى به صاحبش رد مى شود و هيچ اهل دينى (مذهبى) باقى نمى‏ماند مگر اينكه اظهار اسلام و اعتراف به ايمان مى‏كند . هر چه مردم جستجو مى‏كنند كسى را پيدا كنند به او حكومت مستضعفان تحقق خواست درونى و فطرى انسانهايى است كه قرنها دل به اميد آن بسته و در آرزوى رسيدنش پايدارى و مبارزه كرده‏اند . آرمان پيروزى مستضعفان و ظهور دولت حق و رخ نمودن عدالتى فراگير و همه جانبه باور همه پيروان حق است .

متى يقوم امام يستقيدلنا

فيعرف العدل اجبال و غيطان‏94

آن پيشوايى كه انتقام ما را (از ستمگران) خواهد گرفت كى قيام خواهد كرد؟ تا با قيام او كوها و دشتها طعم عدالت (واقعى) را بچشند.


پى‏نوشتها:
1-«و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين .» (و ما تو را نفرستاديم مگر رحمتى براى همه جهانيان) . قرآن انبياء /107.
2- در جستجوى راه از كلام امام، دفتر اول، مستضعفين ، مستكبرين، چاپ اول، انتشارات اميركبير، 1361 ش. ص 14.
3- تنبيه الخواطر، ج 1، ص 203؛ بحارالانوار ، ج 14، ص 83.
4- بحارالانوار ، ج 96، ص 214.
5- نهج‏البلاغه ، حكمت 289.
6- كنزالعمال ، ج 3، ص 155.
7- همان ، صص 155 - 156.
8- «الا ادلكم على اهل الجنة؟ كل ضعيف مستضعف...» شرح ابن ابى الحديد، ج 2، ص 183.
9- نقل شده است كه رسول خدا (ص) درباره سلمان (ره) فرمود: «ان الجنة أشوق من سلمان ، من سلمان الى الجنة...» (بى گمان بهشت مشتاقتر است به سلمان ، از سلمان به بهشت...) اسرار الشريعة ، ص 77.
10- الكافى، ج 8، ص .49 بحارالانوار ، ج 78، ص 217.
11- ارشاد القلوب ، ج 1، صص 200 - 201 ؛ بحارالانوار ، ج 77، ص 23.
12- «والقربة الى الله حب المساكين و الدنو منهم.» ج 2، ص 50.
13- ابوالقاسم على بن محمد الخزارز القمى الرازى، كفاية الاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر، ص 184؛ ابوجعفر محمد بن أبى القاسم محمد بن على الطبرى. بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، الطبعة الثانية، المكتبة الحيدرية، نجف، 1383 ق. ص 180؛ بحارالانوار ، ج 39، ص 306 ، ج 68، ص 45؛ قريب به همين ؛ امالى الطوسى، ج 1، ص 184.
14- شرح ابن ابى الحديد، ج 10، صص 223 - 225.
15- الفصول المختارأ من العيون و المحاسن ، ص 288 ؛ بشارة المصطفى ، ص 222؛ همين خبر با مختصر اختلافى از ابوذر غفارى (ره) نيز وارد شده است . ر. الخصال، ج 2، ص 345؛ تنبيه الخواطر ، ج 2، ص 231؛ بحارالانوار ، ج 69، ص 388.
16- الاختصاص ، ص 337.
17- بحارالانوار ، ج 22، ص 327.
18- المغازى ، ج 1، ص 99؛ امتاع الاسماع ، ج 1، ص 93 و نيز ر.ك: بحارالانوار ، ج 96، ص 214.
19- الدرالمنثور ، ج 1، ص 237.
20- «ان النبى اول من آمن به الفقراء و كذلك كل نبى ارسل اول من امن به الفقراء »كتاب الكتابر، ص 213.
21- نهج‏البلاغه ، حكمت 316 ؛ و نيز ر.ك: الرياض النضرة ، ج 3، ص 96؛ الاستيعاب ، ج 4، ص 169؛ الاصابت ، ج 4، ص 170؛ اسدالغابة، ج 5، ص 287.
22- نهج‏البلاغه ، حكمت 405.
23- همان، نامه 53.
24- همان.
25- قرآن ، كهف /28.
26- مجمع البيان ، ج 3، ص 465؛ الجامع لاحكام القرآن،ج 10، ص 390 ؛ تفسير الطبرى، ج 15، ص 155؛ 214؛ شمائل الرسول، ص 120؛ مختصر تاريخ دمشق ، ج 10، ص 38، مولى فتح الله كاشانى، منهج الصادقين فى الزام المخالفين ، ج 5، ص 349؛ اسباب النزول ، ص 202.
27- مجمع البيان ، ج 3، ص 465؛ و نيز تفسير روح المعانى، ج 15، ص 262؛ تفسير بيان السعادة ، ج 2، ص 464.
28- ر.ك: مجمع البيان ، ج 3، ص 465.
29- ر.ك: كتاب الكبائر ، ص 214 ؛ ابوجعفر الفضل بن الحسن الطبرسى، جوامع الجامع فى تفسير القرآن المجيد ، دارالاضواء ، بيروت ، 1405 ق . ج 1، ص 884.
30- تنبيه الغافلين ، ص 86.
31- ر.ك: الحياة، ج 2، صص 65 - 66.
32- الميزان فى تفسير القرآن ، ج 10، ص 228.
33- قرآن، هود /25-28.
34- ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن، ج 10، ص 201؛ تفسير نمونه، ج 9، صص 71 - 77.
35- ر.ك: تفسير نمونه، ج 9، صص 71 - 72.
36- ر. ك: الميزان فى تفسير القرآن ، ج 10، ص 203.
37- قرآن، هود /91.
38- قرآن ، فرقان /7-8.
39- قرآن ، زخرف /31.
40- نهج البلاغه ، خطبه 192.
41- الشفابتعريف حقوق المصطفى ، ج 1، ص 196.
42- سنن ابن ماجه ، ج 2، ص 1101 ؛ مستدرك حاكم، ج 2، ص 466؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 20؛ عيون الاخبار، ج 1، ص 265 ؛ تاريخ بغداد، ج 6، ص 277.
43- الكافى ، ج 6، ص 272؛ وسائل الشيعأ ، ج 16، ص 505 ؛ بحارالانوار ، ج 16، ص 262.
44- الشفا بتعريف حقوق المصطفى ، ج 1، ص 168؛ تنبيه الخواطر، ج 1، ص 31؛ و نيز ر.ك: مكارم الاخلاق ، ص 26.
45- «لم‏يكن‏شخص‏احب‏اليهم‏من‏رسول‏الله صلى الله عليه و سلم؛ قال: و كانوا اذا راوه لم يقوموا لما يعلمون من كراهيته لذلك » شمائل الرسول، ص 121؛ و نيز ر.ك: مكارم الاخلاق ، ص 16؛ مستدرك الوسائل ، ج 9، ص 159.
46- «كان رسول الله -ص) اذا دخل منزلا قعد فى ادنى المجلس حين يدخل.» الكافى، ج 2، ص 662؛ مكارم الاخلاق ، ص 26؛ مستدرك الوسائل ، ج 8، ص 403.
47- «كان لا يدعى احدا يمشى مع اذا كان راكباً حتى بحمله معه فان ابى قال : تقوم امامى و ادركنى فى المكان الذى تريد. » مكارم الاخلاق، ص 22.
48- امالى الصدوق ، صص 44 و 68؛ الخصال، ج 1، ص 271؛ علل الشرايع ، ج 1، ص 130؛ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 81؛ تنبيه الخواطر ، ج 2، ص 156 ؛ مكارم الاخلاق، ص 115؛ وسائل الشيعة ، ج 8، ص 441؛ بحارالانوار ، ج 16، صص 99 و 215.
49- اين خبر بامختصر اختلاف در منابع فراوانى آمده است ، از جمله : مقتل الامام اميرالمؤمنين على بن ابى طالب ، ص 100؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 421؛ حلية الاولياء ، ج 1، صص 84 - 85؛ ربيع الابرار ، ج 2، ص 243؛ كنزالفوائد، ج 2، ص 161؛ المستطرف، ج 1، ص 210.
50- ر.ك: الكامل فى اللغة والادب ، ج 1، ص 8.
51- الكافى ، ج 2، ص 260.
52- همان، ص 261.
53- همان، ص 263.
54- كتاب مقدس ، انجمن پخش كتب مقدسه، 1978 م . انجيل متى، صص 5 - 6.
55- الكافى، ج 2، صص 263 - 264.
56- باقر شريف القرشى، العمل و حقوق العامل فى الاسلام ، الطبعة الرابعة، دارالتعارف للمطبوعات ، بيروت، 1399 ق. ص 305.
57- مكارم الاخلاق، ص 429 ؛ تنبيه الخواطر ، ج 2، ص 261 ؛ بحارالانوار ، ج 72 ، صص 37 - 38.
58- تنبيه الخواطر، ج 1، ص 46.
59- الحياة، ج 2، ص 57؛ عيون اخبارالرضا، ج 2، ص 33.
60- الحياة، ج 2، ص 57؛ محمد محسن بن الشاه مرتضى المشتهر بالفيض الكاشانى ، الوافى ، مكتبة المرعضى النجفى ، قم 1404 ق. ج 3، ابواب الخطب و الرسائل ، ص 28.
61- قرآن، نساء /75.
62- نهج‏البلاغه، خطبه 3.
63- قرآن، دخان /17-21.
64- ر.ك: تفسير نمونه ، ج 21، صص 169 - 170.
65- قرآن، شعراء /17.
66- ر.ك: تفسير نمونه، ج 21، ص 171.
67- قرآن، دخان /22 - 24.
68- قرآن، طه /77.
69- قرآن، اعراف /127-128.
70- قرآن، اعراف /137.
71- ر.ك: تفسير نمونه، ج 6، ص 330.
72- در جستجوى راه از كلام امام، دفتر اول، مستضعفين ، مستكبرين ، ص 119.
73- صحيفه نور ، ج 6، ص 168.
74- همان، ج 5، ص 235.
75- قرآن، قصص /5.
76- نهج‏البلاغه ، حكمت 209.
77- كتاب الغيبة للطوسى، ص 113.
79- مجمع البيان ، ج 4، ص 239؛ تفسير البرهان، ج 3، ص 219.
79- تفسير البرهان، ج 3، ص 220.
80- شرح ابن ابى الحديد، ج 19، ص 29.
81- «يملأ الارض عدلا و قسطاً كما ملئت ظلماً و جوراً و يفتح الله له شرق الارض و غربها» كتاب الغيبة للطوسى ، ص 283.
82- قرآن، حديد /17.
83- «عن ابن عباس فى قوله «اعلموا ان الله يحيى ارض بعد موتها» يعنى يصلح الارض بقائم آل محمد من بعد موتها، يعنى من بعد جور اهل مملكتها «قد بينا لكم الايات» بقائم آل محمد «لعلكم تعقلون» كتاب الغيبة للطوسى، ص 110، لطف الله الصافى الگلپايگانى، منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر عليه السلام، مكتبت الصدوق ، طهران ، ص 248.
84- كتاب الغيبة للطوسى ، ص 112؛ و نيز ر.ك: ابوجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه القمى ، الشيخ الصدوق ، كمال الدين و تمام النعمة، صححه و علق عليه على اكبر الغفارى ، مكتبة الصدوق، طهران، 1395 ق. ص 318 ؛ مجمع البيان ، ج 4، ص 67 و 152.
85- ابوبكر محمد بن على الملقب بمحيى الدين بن عربى، الفتوحات المكية ، داراحياء التراث العربى، باب 366 ، ج 3، ص 327.
86- قرآن ، انبياء /105.
87- مجمع البيان، ج 4، صص 66 - 67.
88- قرآن، نور /56.
89- مجمع البيان ، ج 4، ص 152.
90- كمال الدين ، ص 411.
91- تهذيب الاحكام، ج 6، ص 154؛ وسائل الشيعة ، ج 11، ص 57.
92- الكافى، ج 8، ص 287؛ منتخب الاثر، ص 471.
93- كمال الدين ، ص 336.
94- كشف الغمة ، ج 2، ص 465.
95- ابوالعلاء العمرى، اللزوميات ، الطبعة الثانية ، دارالكتب العلمية ، بيروت ، 1406 ق . ج 2، ص 352.

سيره نبوى، مصطفى دلشاد تهران، ج 2 ص 275 - 317

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo