متن موضوعی خطبه فدکیه |
ورود حضرت زهرا سلاماللَّهعليها به مسجد جهت ايراد خطبه
هنگامى كه ابوبكر تصميم نهائى خود را در مورد غصب فدك از حضرت زهرا عليهاالسلام گرفت و نمايندهى حضرت را از آنجا اخراج نمود و اين اخبار به آن حضرت رسيد، سر مبارك را پوشانيدند و پوشش كامل بر تن نمودند و با عدهاى از زنان خدمتگذار و بانوان خويشاوندانشان براى اعتراض به ابوبكر براه افتادند.
هنگام راه رفتن لباس حضرت به زمين كشيده مىشد و پايين لباس زير پايشان مىرفت (1)، و راه رفتنشان چنان بود كه گويا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله راه مىروند.
ابوبكر با عدهى زيادى از مهاجرين و انصار و ديگر افراد در مسجد نشسته بودند كه حضرت وارد شدند، و با آمدن حضرت پردهاى بين ايشان و مردم آويخته شد. حضرت زهرا عليهاالسلام نشستند و چنان از سوز دل ناله زدند كه قلبها به لرزه درآمد و اشكها جارى شد و مردم را به گريه و ضجه واداشتند و مجلس را منقلب كردند. سپس لحظهاى درنگ نمودند تا صداى نالههاى مردم خاموش گرديد و از جوش و خروش افتاد.
با آرامش مجلس حضرت صحبت خود را با حمد و ثناى الهى و درود بر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آغاز نمودند. مردم با شنيدن كلام آن حضرت بار ديگر شروع به گريه كردند، و حضرت براى بار دوم سكوت كردند، و هنگامى كه مردم آرام گرفتند صحبت خود را از سر گرفتند و چنين فرمودند:
متن خطبه فدكيه در مسجد
كلام خود را آغاز مىكنم با حمد و سپاس خدائى كه به ستايش و فضل و عزت و رفعت از همه كس سزاوارتر است.
خداوند را بر نعمتهايى كه عطا فرموده مىستايم، و بر الهامش سپاس مىنمايم، و بر نعمتهاى گستردهاى كه ابتداءً عنايت نموده و نعمتهاى فراوانى كه عطا فرموده و تفضلات پىدرپى كه مرحمت كرده ثنا مىگويم.
او را سپاس مىگويم با حمدهاى بىپايانى كه از حد شمارش بيرون است، و قدرت بر شكر همهى آنها نيست، و نهايت آنها قابل درك نخواهد بود. نعمتهايى كه خداوند براى ازدياد و دوام آنها ما را دعوت به شكرگزارى نموده، و بندگانش را بر فرستادن آنها مطيع خود گردانيده، و براى كامل نمودن بخششهايش از آنان حمد و ستايش خود را خواسته، و در كنار آن به طلب چنين نعمتهائى امر فرموده است.
گواهى مىدهم كه معبودى غير «اللَّه» نيست. تنها او معبود است و شريكى ندارد. كلمهاى است كه تأويل آن اخلاص است و متضمن رساندن قلوب به اعتقاد وحدانيت خداست، و آنچه را كه عقل به آن پى مىبرد در انديشهها ظاهر نموده است. خداوندى كه امكان ديدنش و قدرت توصيف او براى كسى نيست، و به خيال كسى نمىگنجد. خداوندى كه تمام اشياء را بدون آنكه چيزى قبل از آنان باشد بوجود آورده، و بىآنكه از نمونههايى براى خلقت پيروى كرده باشد آنان را آفريده است. با قدرتش به آنان وجود داده و با ارادهى خود آنان را خلق فرموده، بدون آنكه نيازى به خلقت آنان داشته باشد يا فائدهاى به او عائد شود.
بلكه علت در خلقت آنست كه حِكمت خود را براى ما سوايش معلوم بنمايد، و آنان را به إطاعت خود متوجه كند، و قدرت خويش را به منصهى ظهور برساند، و دلالت بر ربوبيتش نمايد و خلق را به عبادت خود بخواند و به دعوت خود عزت و غلبه بخشد(2). همچنين براى دورى آنان از عذابش و سوق آنان به بهشتش ثواب را بر اطاعت خود و عذاب را در معصيتش قرار داد.بعثت پيامبر و مسير رسالت
و گواهى مىدهم كه پدرم حضرت محمد بنده و فرستادهى اوست، كه خداوند او را قبل از خلقتش اختيار نمود، و قبل از بعثتش او را برگزيد، و پيش از انتخابش نام او را معرفى كرد. اين انتخاب هنگامى بود كه مردم در مخفيگاه غيب پنهان بودند و در پس پردههاى هولناك مستور و به نهايت عدم مقرون بودند.
علت اين اختيار آن است كه خداوند به سرانجام كارها آگاه و به حوادث روزگار احاطه دارد، و به زمان وقوع مقدرات عارف است. براى اتمام امر خود او را مبعوث گردانيد، و به قصد اجراى حكم خود او را برانگيخت، و براى انفاذ مقدرات حتمى خود او را به پيامبرى اختيار نمود. آنحضرت مردم را ديد كه هر گروهى داراى دين مخصوص به خود است، و به آتشهاى افروختهى خود روى آورده و بُتان خود را پرستش مىنمايند، و با آنكه فطرتاً معرفت خدا را دارند ولى منكر او هستند.
آنگاه خداوند متعال به بركت پدرم حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله ظلمتها را به نورانيت مبدل ساخت، و از قلبها؛ قساوت را برطرف نمود، و از ديدهها تحير را زايل كرد، و مطالب مبهم را براى همگان روشن نمود. آن حضرت دعوت الهى خود را با هدف هدايت مردم آغاز كرد و آنان را از گمراهى نجات داد، و از لجاجتها آگاهى بخشيد، و آنان را به دينى محكم هدايت نمود، و به راه مستقيم فراخواند.
سپس خداوند عزوجل او را با رأفت و رحمت و اختيار به سوى خود خواند تا او را از خستگى اين دنيا آسوده گرداند و سنگينى بار ناملايمات را از او بردارد (3) ، و او را در احاطهى ملائكهى ابرار و رضوان پروردگار غفار و مجاورت ملك جبار قرار دهد. درود خدا بر پدرم پيامآور و امين وحى خدا و برگزيده و منتخب از خلق و مرضى او. درود و سلام و رحمت و بركات الهى بر او باد.خطاب حضرت زهرا به مهاجرين و انصار
آنگاه حضرت زهرا عليهاالسلام متوجه اهل مجلس شدند، و خطاب به تمام مهاجران و انصار فرمودند:
شما بندگان خدا پرچم و علم أمر و نهى الهى، و در بردارنده دين و وحى او و پاسداران خدا بر خود هستيد، و رسانندهى احكام الهى به ديگر امتهايى كه در اطراف شمايند مىباشيد. در بين شما شخصى است كه استحقاق زعامت دارد، و او كسى است كه قبلاً در مورد اطاعت او متعهد شدهايد. (4)قرآن و اهلبيت
و ما يادگارانى هستيم كه خداوند ما را نمايندگان خود بر شما قرار داده، و به همراه ما كتاب ناطق الهى و قرآن صادق و نور تابناك و شعاع درخشندهاى است كه دليلهاى آن روشن و اسرار آياتش ظاهر است، و با ما دليل و برهانى است (5)كه ظواهرش متجلى و استماع آن براى مردم هميشگى است (و ملال آور نيست).
پيروان او بخاطر آن مورد رشك ديگران هستند، و تبعيت او بشر را به رضوان خدا سوق مىدهد، و گوش دادن به آن نجات را بدنبال مىآورد. در او است بيان دليلهاى نورانى الهى، و پندهاى مكرر خداوند، و واجباتى كه تبيين شده و محرماتى كه از آن منع گرديده، و احكامى كه كافى است و ادلهاى كه روشن است و كلماتى كه شفابخش است، و فضائلى كه بدان دعوت شده، و امورى كه اجازهى انجام آن داده شده، و رحمتى كه اميد آن مىرود، و قوانينى كه واجب شده است.حكمت دستورات الهى
پس خداوند ايمان را طهارت شما از شرك قرار داد، و نماز را دورى از كبر، و زكات را صفاى روح و زيادى در روزى و روزه را تحكيم اخلاص، و حج را بلندى و رفعت دين و احياى سنتها و اعلان شريعت، و عدالت را نظام قلبها و قبولى دين، و اطاعت ما اهلبيت را موجب نظام داشتن ملت، و امامت ما را امان از تفرق و جدائى، و جهاد را عزت اسلام ، و صبر را كمكى بر استحقاق اجر، و امر بمعروف را باعث مصلحت عمومى، و نهى از منكر را براى تنزيه دين، و نيكى به والدين را حفظ از نارضايتى، و صلهى ارحام را مايه طولانى شدن عمر و كثرت افراد يكدل، و قصاص را حفظ خونها، و وفاى به نذر را روزنهاى براى بخشش گناهان، و كامل نمودن كيل و وزن را براى حفظ اموال از نقص و ضرر، و نهى از نوشيدن شراب را دورى از پليدى، و پرهيز از نسبت ناروا به بانوان عفيفه را مانع از لعنت، و دورى از دزدى را سبب جلوگيرى از اعمال زشت و نخوردن مال يتيم و برنداشتن آن را پناهى از ظلم، و نهى از زنا را حفظ از غضب الهى، و عدالت در احكام را مايهى دلگرمى مردم، و ظلم ننمودن در حكم را براى ترس از حق قرار داده، و براى اخلاص در قبول ربوبيت خود شرك را حرام نموده است.(6)
پس تقواى الهى را در بالاترين درجه پيشهى خود بنمائيد، و در حالى از اين دنيا برويد كه مسلمان باشيد، و از فرامين خدا روى برنگردانيد، و آنچه امر فرموده اطاعت كنيد و از آنچه نهى فرموده خوددارى كنيد، و پيرو علم باشيد و بدان تمسك كنيد كه فقط بندگان آگاه از خدا مىترسند. پس حمد و ثناى خدائى را بجا آوريد كه با عظمت و نورش تمام اهل آسمان و زمين در جستجوى وسيلهاى بسوى اويند. و ما آن وسيلهى الهى در خلقش هستيم، و ما آلرسول خدائيم، و ما مقربان درگاه خدا، و جايگاه قدس او، و حجت غيبى الهى و وارث انبياى اوييم.بدانيد من فاطمه ام!
سپس فرمود:
اى مردم بدانيد من فاطمهام، و پدرم محمد كه فرستادهى پروردگارتان و خاتم پيامبرانتان است. كلام اول و آخر من اين است، و در اين مطلب اشتباه نمىكنم و آنچه كه انجام مىدهم گزاف نيست و سخن به دروغ نمىگويم. (7) پس با گوشهاى شنوا و قلبهاى آگاه سخن مرا گوش كنيد.سير رسالت
آنگاه فرمود: بسم اللَّه الرحمن الرحيم، فرستادهى خدا نزد شما آمد كه از شما بود و تحمل مشقت شما بر او دشوار بود و او نسبت به هدايت شما بسيار پافشارى داشت و نسبت به مؤمنين با رحمت و رأفت بود.
اگر در حسب و نسب او نظر كنيد و او را بشناسيد مىيابيد كه در بين تمام زنان او تنها پدر من است، و در بين تمام مردان او تنها برادرِ پسر عموى من (على عليهالسلام) است و چه خوب انتسابى است. او رسالت الهى خود را بانجام رسانيد و امور باعث عذاب پروردگار را اظهار نمود، و از راه و روش مشركان روى گرداند (8) ، و از سنت جاهلى آنان اعراض نمود. كمر آنان را در راه رسالتش شكست، و گلوى آنان را فشرد، و مردم را با حكمت و پند نيكو به راه خدا دعوت نمود.
بُتان را شكست و سرهاى گردنكشان را به خاك افكند، تا آنكه اجتماع آنان را از هم پاشيد و آنان از صحنه پشت نمودند و نور صبح هدايت ظلمت شرك را شكافت و پرده از حق برداشته شد. زعيم دينى گوينده شد، و آتش كفر خاموش گرديد، و زبان شياطين لال شد و پست فطرتان منافق هلاك شدند، و گرههاى كفر و خلاف از هم گشوده شد، و شما به كلمهى اخلاص تكلم نموديد با عدهاى از پاكان كه عفيف بودند.
شما بر لبهى پرتگاه آتش قرار داشتيد كه پيامبر الهى شما را نجات داد. شما كسانى بوديد كه بتان را پرستش مىكرديد، و قمار بازى مىكرديد.
چنان خوار بوديد كه جرعهى هر نوشنده، و شكار هر طمعكار، و همچون آتشگيرهاى كه بردارندهى آن زياد توقف نمىكند بوديد (9) ، و زير قدمهاى ديگران قرار داشتيد. آب آشاميدنى شما آب كدر، و خوراك شما پوست دباغى نشده بود. (10)مىترسيديد كه مردم از اطرافتان ناگهان بر شما حمله كنند.اميرالمؤمنين در تبليغ رسالت
تا آنكه خداوند تبارك و تعالى به بركت پيامبر حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله شما را بعد از اين همه سختيها نجات داد، و بعد از آنكه او گرفتار پهلوانان كفار و گرگان عرب و گردنكشان اهل كتاب گرديد، هرگاه كه آتشِ جنگ را مىافروختند خداوند آن را خاموش مىنمود و هر زمان كه قدرت پيروان ضلالت ظاهر مىشد يا دشمنان مشرك دهان خود را براى از بين بردن شما باز مىكردند برادرش على را براى نابودى آنان به عمق دهانشان مىافكند. (11)او هم تا گوشهاى آنان را پايمال نمىكرد، و آتش آنان را با تيزى شمشيرش خاموش نمىنمود باز نمىگشت.
او (على عليهالسلام) كسى بود كه در راه خدا سختى و مشكلات را تحمل مىكرد و استقامت از خود نشان مىداد، و نزديكترين اشخاص به پيامبر و آقاى اولياى خدا بود. در راه خدا كمر همت بسته بود و دلسوزانه و با جديت و تلاشِ پيگير عمل مىكرد، و در راه خدا سرزنش ملامت كنندگان تأثيرى در او نداشت.
و اين در حالى بود كه شما در زندگى راحت و در كمال آرامش و امنيت و نشاط بوديد، و در رفاه زندگى خوش مىگذرانديد. غذاى لذيذ مىخورديد و آب زلال مىنوشيديد و انتظار رسيدن بلاها را بر ما داشتيد و منتظر شنيدن اخبار آن بوديد! (12)و چون جنگى شدت مىگرفت خود را كنار مىكشيديد، و هنگام كارزار و جنگ فرار مىكرديد.رفتار مردم بعد از رحلت پيامبر
هنگامى كه خداوند جايگاه انبيا و منزلگاه برگزيدگانش را براى او اختيار نمود و آنچه به او وعده داده بود به اتمام رساند كينه و دشمنى ناشى از نفاق شما ظاهر گرديد، و پوشش دين كهنه شد و جامهاش مندرس و استخوانش ضعيف گرديد، و آن قدرت ضعيف از بين رفت. خشم فروخوردهى گمراهان به تكلم درآمد، و گمنام ذليلان ظاهر شد، و شخص مورد قبول اهل باطل صدا درآورد، و در عرصهى شما قدرتنمايى كرد. (13)شيطان از كمينگاه خود سر برآورد و شما را بسوى خود خواند و شما را دعوت نمود و ديد كه دعوت او را اجابت مىنماييد و آمادهى فريب خوردن از او هستيد، و چون شما را به قيام بر عليه حق خواند قيام و سرعت قبول شما را يافت، و چون شما را بر ضد حق به غضب و خشم در آورد شما را غضبناك ديد. پس شتر ديگران را براى خود علامتگذارى نموديد و آن را به آبى كه از آن شما نبود حاضر كرديد. تمام اين قضايا در حالى بود كه فاصلهى زيادى نشده و زخم هنوز وسيع بود و جراحت هنوز التيام نيافته و پيامبر هنوز دفن نگرديده بود! (با نيرنگ و دروغ بر مردم جلوه داديد كه حضورتان در سقيفه براى دفع فتنه بوده است). به گمان ترس از بروز فتنه به سرعت اقدام كرديد ولى بدانيد كه در فتنه سقوط كرديد و جهنم كافران را از هر سو در بر مىگيرد.
اين كارها از شما بعيد بود و چگونه چنين كارى كرديد و به كجا بازمىگرديد، با اينكه كتاب خدا در بين شماست؟! كتابى كه امورش ظاهر و احكامش نورانى و علامتهايش واضح و نواهيش تبيين شده و اوامرش روشن است. به چنين كتاب خدايى پشت نموديد.
واى بر شما! آيا مىخواهيد از او روى گردانيد يا به غير آنچه كه در آن است حكم كنيد؟ بد جايگزينى براى ظالمان است، و كسى كه غير اسلام را به عنوان دين برگزيند از او قبول نمىشود و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.
سپس درنگ نكرديد مگر به مقدار آرام شدن فتنه و جاى گرفتن قلادهى آن كه شروع نموديد در برافروختن شعلههاى فتنه و برانگيختن هيزمهاى آن و نداى شيطان مكار را اجابت كرديد و شروع به خاموش كردن انوار دينى روشن و بىاعتنايى به سنتهاى پيامبر برگزيده نموديد.
به ظاهر طرفدارى از دين مىنماييد در حالى كه در باطن به نفع خود عمل مىكنيد و نسبت به اهلبيت و فرزندانش با حيله و نيرنگ رفتار مىكنيد(14) ما در مقابل اذيتهاى شما صبر مىكنيم مانند صبر كسى كه با چاقوهاى بزرگ و پهن اعضايش را قطعه قطعه كنند و تيزى نيزه را در بدنش فروبرند!فدك و ارث
و شما اكنون معتقديد كه ارثى و نصيبى براى ما اهلبيت نيست! آيا در پى حكم جاهليت هستيد؟! و چه حكمى بهتر از حكم الهى براى گروهى است كه يقين دارند؟ آيا نمىدانيد؟! البته كه همچون آفتاب تابنده براى شما روشن است كه من دختر اويم. از شما مسلمانان بعيد است! آيا ارث پدرم بهزور گرفته شود؟
اى پسر ابوقحافه، آيا در كتاب خدا نوشته شده كه تو از پدرت ارث ببرى ولى من از پدرم ارث نبرم؟ مطلبى تعجبآور و متحيركننده آوردهايد كه از روى جرأت بر قطع رحم رسولاللَّه و شكستن پيمان چنين اقدامى كردهايد! آيا از روى عمد كتاب خدا را رها كرده و پشت سر خود افكنديد؟ آنجا كه خداوند تبارك و تعالى مىفرمايد: «و سليمان از داود ارث برد» (15) و آنچه حكايت نموده از قضيهى يحيى و زكريا آنجا كه مىفرمايد:
«پروردگارا... فرزندى به من عنايت فرما كه از من و از آليعقوب ارث ببرد» (16)و فرموده: «و خويشان ميت بعضى بر بعض ديگر در كتاب خدا در ارث بردن تقدم دارند» (17)و فرموده: «خداوند در رابطهى با اولادتان سفارش مىنمايد كه فرزندان پسر دو برابر فرزندان دختر ارث مىبرند» (18)و فرموده: «اگر ميت چيزى بعد از خود باقى بگذارد براى والدين و خويشان به نيكى وصيت نمايد، اين حقى است كه متقين بايد آن را انجام دهند». (19)
گمان نموديد بهرهاى از ارث براى من نيست و از پدرم ارثى به من نمىرسد و بين من و پدرم نسبتى نيست؟! آيا خداوند شما را به آيهاى اختصاص داده كه پدرم را از آن خارج نموده است؟ يا مىگوئيد ما اهل دو مذهب هستيم كه از يكديگر ارث نبريم؟! آيا من و پدرم هر دو اهل يك مذهب نيستيم؟! يا اينكه شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسرعمويم (على عليهالسلام) آگاه تريد؟
اكنون كه فدك را نمىدهى اين مركب زين و افسار شدهى آماده را بردار تا در قبر همراه تو باشد و روز قيامت وبال آن گريبانت را بگيرد. خداوند خوب حكمكنندهاى و حضرت محمد صلى الله عليه و آله خوب زعيمى و قيامت خوب وعدهگاهى است. بعد از مدت كوتاهى پشيمان مىشويد، و در روز قيامت اهل باطل زيان مىكنند، و زمانى پشيمان مىشويد كه براى شما نفعى ندارد، و براى هر خبرى زمان وقوعى است، و بزودى مىفهميد عذاب خوار كننده گريبان چه كسى را مىگيرد و چه كسى است كه عذاب دائمى بر او نازل مىشود.خطاب به پيامبر (ص)
سپس حضرت نظرى به مرقد پدر افكند و بغض گلويش را فشرد و در ضمن ابياتى از شعر چنين فرمود:
اى پدر! بعد از رحلت تو واقعههاى بزرگ و قضاياى مشكلى واقع شد، كه اگر تو شاهد آن بودى مصيبت برايمان بزرگ نمىآمد.
ما همچون زمينى كه باران فراوان را از دست دهد تو را از دست داديم، و قوم تو فاسد گرديدند. پس شاهد آنان باش و غائب مباش. و براى هر اهلى مزيت و برترى بر ديگر نزديكان نزد خداى متعال است. آن هنگام كه تو رفتى و خاك بين ما و تو حايل شد مردمانى كينههاى خود را بر ما ظاهر نمودند.
اكنون كه تو از بين ما رفتهاى و تمام زمين غصب شده مردم با چهرهى گرفته با ما روبرو مىشوند و ما خوار شدهايم، و بزودى در روز قيامت باعث ظلم خانوادهى ما مىفهمد كه به كجا بازمىگردد.
تو همچون ماه چهارده شبه و نورى بودى كه از تو كسب نور مىشد و كتابهاى آسمانى از طرف خداى با عزت بر تو نازل مىگرديد.
و جبرئيل با آوردن آيات الهى با ما انس داشت و با رفتنت درِ تمام خيرها را بستى. شهر من با آن وسعتش بر من تنگ شده و دو سبط تو خوار گشتند كه در اين براى من بلايى است.
اى كاش قبل از رفتن تو مرگ با ما روبرو مىشد هنگامى كه تو از پيش ما رفتى و تلّى از خاك مانع از تو شد. ما مبتلا به مصيبت از دست رفتن عزيزى شديم كه هيچ محزونى از مردم چه عرب و چه عجم به رفتن چنين عزيزى مبتلا نشده است.
پس هر اندازه كه در اين دنيا زندگى كنيم و تا زمانى كه چشمهايمان باقى است براى تو با اشكى ريزان گريه مىكنيم.
سپس اين اشعار را درددل نمود:
تا روزى كه تو زنده بودى حمايتكنندهاى داشتم و با آسودگى رفت و آمد مىنمودم و تو بال من و ياورم بودى، ولى امروز در برابر فردى ذليل خاضع شدهام و از او فاصله مىگيرم و به دست خود ستمگران را دور مىكنم.
در حالى كه قُمرى از روى غصه، شبانه روى شاخهاى گريه مىكند، من در روز روشن بر مصائبم اشك مىريزم.خطاب به انصار
سپس حضرت نگاهى به جانب انصار نمودند و فرمودند:
اى يادگاران زمان پيامبر، و اى ياوران دين و پناهدهندگان اسلام! اين چه سستى است در يارى من و چه ضعفي است در كمك به من و چه كوتاهي است دربارهى حق من و چه خوابى است كه در مورد ظلم به من شما را فراگرفته است؟! آيا پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پدرم نمىفرمود: «حُرمت هر كسى را نسبت به فرزندانش بايد نگاه داشت»؟ چه زود كار خود را كرديد، و عجب زود به كارى كه زمانش نرسيده بود اقدام نموديد!
و شما قدرت كمك به آنچه من طلب مىكنم و قوت برگرفتن آنچه در پى آن هستم و مىخواهم داريد. آيا به راحتى مىگوييد «محمد رسول خدا از دنيا رفت»؟ (20)بخدا قسم اين واقعهاى مهم است كه شكافي عظيم و گسيختگى گستردهاى همراه داشت، و التيامدهندهى آن مفقود بود. با غيبت پيامبر زمين تاريك گرديده، و برگزيدگان الهى محزون گشتهاند، و در مصيبت او آفتاب و ماه گرفته و ستارگان پراكنده شدند. با رحلت او اميدها به يأس مبدل شد، و اموال غارت شد و حريم آنحضرت از بين رفت، و حرمت او مورد اهانت قرار گرفت. با رفتن او امت در فتنه افتادند و ظلمت همه جا را فراگرفت و حق از بين رفت.
بخدا قسم رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بليهى بسيار بزرگ و مصيبت عظيم است كه مصيبتى مثل آن و حادثهى ناگوارى همچون آن در دنيا نخواهد بود و به اين مصيبت عظمى كتاب خدا در خانههايتان و در هر صبح و شام آگاهى داده و به آن در گوشهايتان با ندا و فرياد و خواندن و فهماندن خبر داده است.
و همچنين خبر داده از آنچه كه به انبياى الهى و فرستادگان خداوند در گذشته رسيده كه حكمنهايى و قضا و قدر حتمى است. (آنجا كه فرموده:) «و نيست محمد مگر فرستادهى خدا كه قبل از او پيامبران آمدهاند. آيا اگر بميرد يا كشته شود به جاهليت خود برمىگرديد و مرتد مىشويد؟ كسى كه مرتد شود به خداوند ضررى نمىرساند، و خداوند شكر گزاران را پاداش مىدهد». (21)ظلم به فاطمه در انظار مردم
از شما بعيد است اى پسران قَيْلَه! (22)آيا در ارث پدرم به من ظلم شود در حالى كه شما حال مرا مىبينيد و صداى مرا مىشنويد و اجتماعتان منسجم است و نداى نصرتطلبى من به شما مىرسد، و آگاهى بر مظلوميت من همگى شما را فراگرفته است؟!
اين در حالى است كه شما هم تداركات و افراد و هم خانه و سرپوش و هم وسيله و قدرت و هم اسلحه و وسيلهى دفاع داريد. فراخوانى من به شما مىرسد ولى پاسخ نمىدهيد! و فرياد من به شما مىرسد ولى به دادخواهى نمىآييد!
شما متصفيد به اين كه بر دشمن بدون سپر و زره حمله مىكنيد و به خير و صلاح شناخته شدهايد. و شما كسانى هستيد كه به عنوان برگزيدهى خدا و منتخب او براى ما اهلبيت انتخاب شدهايد. و همان كسانى هستيد كه با عرب به مبارزه برخاستيد و خود را وارد امور سخت كرديد و متحمل سختى و زحمت شديد و با امتها به جنگ برخاستيد و پهلوانان را بدون سستى دور نموديد.
ما و شما چنان بوديم كه شما را امر مىكرديم و شما اطاعت مىكرديد، تا بوسيلهى ما براى شما موقعيت پا برجايى بدست آمد، و توسط ما آسياب اسلام براى شما به گردش درآمد، و بركات روزگار (23)به جريان افتاد، و تكبر شرك به ذلت كشيده شد، و جوشش دروغ ساكن گرديد، و آتش جنگ خاموش گشت، و دعوت به فتنه و آشوب آرام گرفت، و دين در اجتماع شكل گرفت.با امامان كفر بجنگيد!
بعد از اين سوابق، حال بعد از روشن شدن حق به كجا مىرويد، و بعد از آنكه بيان شده بود، و بعد از اعلان حق كجا آن را پنهان كرديد، و چرا بعد از اين اقدامات به گذشتهى خود رجوع نموديد و بعد از ايمان مشرك شديد، و بعد از شجاعت ترسيديد از گروهى كه بعد از پيمان بستنشان سوگندهاى خود را شكستند و در دين شما طعنه وارد نمودند.
با امامان كفر جنگ كنيد كه آنان پايبند به سوگندهايشان نمىباشند، تا شايد از كارهاى خود برگردند. آيا با گروهى كه سوگندهاى خود را ناديده گرفتند و قصد بيرون نمودن رسول الهى را دارند كارزار نمىنماييد، و حال آنكه آنان ابتدا شروع به جنگ نمودند؟ آيا از آنان هراس داريد؟ خداوند سزاوارتر است كه از او بترسيد اگر مؤمن هستيد.
خوارى حق به دست مردم
آگاه باشيد! بخدا قسم شما را مىبينم كه به زندگى راحت ميل نمودهايد، و كسى كه سزاوار منصب حل و فصل امور است از جايگاهش دور نموديد، و تن به راحتى در دادهايد، و از جاى وسيع به جاى تنگ پناه آوردهايد، و از دين برگشتيد و آنچه را كه حفظ مىكرديد دور افكنديد، و چيزى را كه به آسانى خورده بوديد برگردانديد.
اگر شما و تمام كسانى كه در زمين هستند كافر شوند خداوند از همهى آنها بىنياز است و خداوند سپاس شده است.
آيا خبر كسانى كه قبل از شما از قوم نوح و عاد و ثمود و اقوامى كه بعد از اينان آمدند به شما نرسيده؟ قضاياى آنان را جز خدا نمىداند كه رسولان الهى با بينات به سوى آن اقوام آمدند، ولى آنان دستهاى خود را در دهان خود گذارده و گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شدهايد كافريم، و ما در آنچه ما را بسويش مىخوانيد در شك و ترديد هستيم.نفرين بر كسى كه دختر پيامبر را خوار كند
نفرين بر كسى كه دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را خوار كند
من گفتم آنچه گفتم در حالى كه مىدانم يارى نكردن وجودتان را فراگرفته و بىوفائى همچون لباسى بر قلبهاى شما پوشيده شده است. ولى اين سخنان بخاطر بر لب رسيدن جانم بود، و آههائى بود كه براى خاموش نمودن آتش غضبم كشيدم، و سستى تكيهگاهم بود و ضعف يقين شما است و اظهار غصهى سينهام است كه ديگر نتوانستم آن را مخفى كنم و براى اتمام حجت بود
. پس شتر خلافت را بگيريد و با طناب، رَحْل (24) آن را محكم به شكم آن ببنديد، در حالى كه كمر آن شتر مجروح شده و استخوانهايش شكسته و پاهايش ضعيف شده و كف پاهايش نازك گرديده و عيب آن هميشه باقى است. به غضب خداى جبار و ننگ ابدى علامتگذارى شده، و پيوسته به آتش الهى روشن است. آتشى كه بر قلبها اثر مىگذارد و در عمودهاى كشيده بر آنان ملازم شده است. آنچه انجام مىدهيد نزد خداوند محفوظ است و به زودى كسانى كه ستم كردند مىفهمند به كجا مىروند.من دختر پيامبرتان هستم!
من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب شديدى كه در پيش داريد ترسانيد. پس همگى دربارهى من حيله بكار بنديد و به تأخير نيندازيد! شما كار خود را بكنيد كه ما هم در كار خود هستيم و منتظر باشيد كه ما هم منتظريم.
پروردگارا بين ما و قوممان به حق حكم كن و تو بهترين حكمكننده هستى و به زودى كفار خواهند دانست كه عاقبت كار به نفع كيست. و بگو عمل كنيد كه به زودى خدا و رسول و مؤمنين عملِ شما را مىبينند و نامهى اعمال هر انسانى را برگردن او آويختهايم. بنابراين هركس به اندازهى ذرهاى عمل خير انجام دهد نتيجهاش را مىبيند و هركس ذرهاى عمل شر انجام دهد نتيجهاش را خواهد ديد. و گويا كار چنين مقدر شده است.
پی نوشت
1ـ بعيد نيست اين عبارات حاكى از آن باشد كه در اثر كثرت صدمات روحى و جراحات جسمى وارده، حضرت نمىتوانستهاند با قامتى راست حركت كنند. لذا لباس حضرت به زمين كشيده مىشد و زير پايشان مىرفت و به همين علت جهت كمك در راه رفتن آن بانوى بزرگ عدهاى از بانوان نيز همراه شدند.
2ـ و به كسانى كه مردم را بسوى خدا مىخوانند عزت ببخشد.
3ـ سپس خداوند او را با رأفت و اختيار و ميل خود و با ايثار بسوى خود برد، و «محمد صلى اللَّه عليه و آله» با رفتنش از رنج اين دنيا آسوده گشت.
4ـ آيا براى خود حقى پنداشتيد؟! آيا خداوند پيش از اين عهدى را دربارهى شما مقدم نداشت؟! «ج»: و شما رسانندهى احكام الهى به امتهايى كه در اطرافتان هستند مىباشيد. در شما عهدى است كه خداوند پيش از اين قرار داده است.
5- منظور قرآن است.
6ـ احتمالا اشاره به آيهى 23 از سورهى نور است كه مىفرمايد: «كسانى كه به زنان عفيفهى مومنه نسبت ناروا مىدهند، در دنيا و آخرت لعنت شدهاند و برايشان عذابى بزرگ است».
7- و در صحبت خود، كلامى گزاف و دور از حق نمىگويم.
8ـ و در مقابل راه و روش مشركان ايستادگى نمود.
9ـ در اين جملات حضرت شدت بىارزشى آنان را در مقايسه با ساير ملل عصر خود بيان فرمودهاند كه همچون يك جرعه كه نوشندهاى بنوشد و در نظرش ارزشى نداشته باشد و چنان بىقدرت كه هر طمع كارى هوس حمله به آنان را داشته باشد و چنان ناپايدار كه همچون آتشگيرهاى كه براى روشن كردن آتش بكار مىگيرند و زود خاموش مىشود، بودند.
10ـ پوست تازهى دباغى نشده گاهى از شدت فقر در خوردن مورد استفاده قرار مىگرفت چنانچه اميرالمؤمنين عليهالسلام در نهجالبلاغه مىفرمايد:
و حسبك داء ان تبيت ببطنة - و حولك أكباد تحن الى القد يعنى: براى مريضى روح تو همين بس كه سير بخوابى در حالى كه در اطراف تو شكمهاى گرسنهاى در آرزوى خوردن پوست دباغى نشده باشند.11ـ يعنى او را به قلب دشمن مىفرستاد.
12ـ و شما در آسايش و وسعت، در نهايت آرامش و امنيت، منتظر اخبار بوديد.
13ـ در اينجا حضرت فاطمه عليهاالسلام حالت حاكم بر اجتماع پس از رحلت پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله، را توصيف فرمودهاند و با بكار بردن كنايات دقيق عمق فاجعهاى كه در جامعهى مسلمين بوقوع پيوسته بود را ترسيم نمودهاند. در قسمت اول از بين بردن ظواهر دين و ظهور نفاق را مطرح فرموده و مرحلهى دوم اوصاف حاكم غاصب از جهت پستى و بىارزشى و بىشخصيتى و سابق باطلش را بيان نمودهاند.
14ـ دو جمله «تشربون حسوا في ارتغاء و تمشون لاهله و ولده في الخمر والضراء» اشاره به دو ضربالمثل عربى است كه اولى به معناى كسى است كه در ظاهر نشان مىدهد فقط خامه روى شير را مىخورد ولى گاهى از شير هم مىنوشد، و دومى به معناى كسى است كه در كار مهمى خود را مخفى مىكند و از مخفيگاه ناظر ماجرا است. يعنى مردم در كمك به اهلبيت عليهمالسلام خود را مخفى كردند و از دور ناظر ماجرا بودند.
15ـ سورهى نمل: آيهى 16.
16ـ سورهى مريم: آيههاى456.
17ـ سورهى انفال: آيهى 75.
18ـ سورهى نساء: آيهى 11.
19ـ سورهى بقره: آيهى 180.
20ـ آيا با رفتن پيامبر دينش را از بين مىبريد؟ آگاه باشيد كه رحلت او قسم بجان خودم واقعهاى مهم است.
21ـ سورهى آلعمران: آيهى 144.
22ـ منظور از «پسران قيله» انصار هستند كه از دو قبيلهى اوس و خزرج تشكيل مىيافتند و «قيله» نام مادر آنان است كه چندين نسل قبل، نسبشان به او منتهي مىشود.
23ـ در عبارت عربى چنين است: «و در حلب البلاد» كه كلمهى «حلب» به معناى شير است ولى در اينجا كنايه از بركات است.
24ـ رحل براى شتر در حكم زين براى اسب است.