شهید آوینی

خلسگی شمنیسم در فرقه های تصوف (1)

چگونگی اقتباس و تأثیرپذیری فرقه های مختلف تصوف، از برخی آداب، اعمال و عقاید مشارب و مکاتب غیر اسلامی، همواره در کانون توجه محققانی بوده است که در پی تحلیل وتشریح ریشه ها و خاستگاه رفتار و افکار موجود در بین برخی از صوفیان و عرفای ایرانی و اسلامی اند. غالب این محققان، بر این موضوع اتفاق نظر دارند که برخی از مشابهت های موجود در افکار و اعمال صوفیان با مکاتب عرفانی دیگر چون عرفان بودایی ، گنوستیک و... .
 

مقدمه

عرفان و تصوف

عرفان و تصوف به دلیل توجه عمیق به عالم معنا، و بی اعتنایی به امور حسی و ظاهری، همواره از محوری ترین مکاتب فکری بشر محسوب شده است. کشش و جاذبه ی اندیشه های عرفانی و صداقت، صمیمیت و سادگی اهل سلوک در زندگی فردی و اجتماعی، از دلایل دیگر محبوبیت این طرز تفکر است. اهمیت عرفان از مناظر یاد شده و توجه و استقبال طبقاتی از مردم به آن که زمینه های تشکل اجتماعی خاصی را به نام صوفیه ایجاد کرد سبب شد که همواره این مکتب فکری در معرض نقد و رد و قبول طبقات مختلف فکری چون فقها، متکلمان و... قرار گیرد.
از آنجا که افکار و عقاید بشری همواره در معرض تحول و تطور و گاه انحراف و گرفتاری در بند عادات یا آفات مخرب قرار دارد، اندیشه های صوفیانه را نمی توان از این قاعده مستثنا کرد. گرچه تعیین تاریخ دقیق گرفتاری تصوف به آن ممکن نیست، با دور شدن تدریجی برخی صوفیان از اصول اولیه عرفای حقیقی، و دل بستن به مریدپروری ، انزواطلبی ، خلوت گزینی ، دست شستن از خلق و ترک دنیا - که منجر به تن پروری ، طبل خواری ، طفیلی گری و تکدی شده - بسترهای آسیب زدگی را مهیا ساخت. نکته ای که در اغلب کتب عرفانی مهم صوفیه بدان اشاره شده است ، چنان که قشیری  (متوفی 465 ) گوید: « و اندر زمانه ی ما از آن طایفه نماند مگر اثر ایشان. و اندر این معنی شاعر می گوید:
اما الخیام فانها کخیامهم
و اری نساء الحی غیر نسائها
و اندر طریقت فترت پیدا آمد بلکه یکسره مندرس گشت به حقیقت. و پیران که این طریقت دانستند، برفتند و اندکی اند برنایان که به سیرت و طریقت ایشان اقتدا کنند. ورع برفت و بساط او برنوشته آمد و طمع اندر دل ها قوی شد و بیخ فروبرد. و حرمت شریعت از دل ها بیرون شد و ناباکی اندر دین قوی ترین سببی دانند، و دست بداشتند تمیز کردن میان حلال و حرام... » ( رساله قشیریه ، ص 11 )
سخنان هجویری ( متوفی 470 ) در کشف المحجوب نیز دلیل دیگری بر مدعای مذکور است: « و خداوند عزّوجلّ ما را اندر زمانه ای پدید آورده است که اهل آن، هوا را شریعت نام کرده اند و طلب جاه و ریاست و تکبر را عز و علم، و ریای خلق را خشیت، و نهان داشتن کینه را اندر دلْ حلم، و مجادله را مناظره، و محاربت و سفاهت را عظت، و نفاق را زهد، و الحاد را فقر، و جحود را صفوت، و زندقه را فنا، و ترک شریعت پیغمبر را صلی الله علیه و آله و سلم طریقت و آفت اهل زمانه را معاملت نام کرده اند تا ارباب معانی اندر میان ایشان مهجور گشته اند و ایشان غلبه گرفته... » ( کشف المحجوب ، ص 12 ) صوفیانی که به تعبیر صاحب کتاب تبصرة العوام ( قرن ششم و هفتم ) « همت ایشان جز شکم نبود... از حرام احتراز نکنند و ایشان را نه علم باشد و نه دیانت... هیچ کس دون همت تر از ایشان نباشد. » ( ص 132 - 133 )
بنابراین « همان گونه که تجربه های هنری و خلاقیت های ذوقی جامعه دارای پست و بلند تاریخی است، عرفان موجود در آن فرهنگ نیز، می تواند تعالی و انحطاط داشته باشد. » ( دفتر روشنایی ، ص 16 ) بی گمان اندیشه های صوفیانه نیز همچون همه ی مکاتب فکری بشر در طول تاریخ، فراز و نشیب های بسیاری دیده و به اعتراف بزرگان تصوف، به انحراف و انحطاط کشیده شده است. یکی از زمینه های انحطاط فکری در تصوف ایرانی - اسلامی ، اقتباس های ناشیانه و مخرّب از پندار و کردار شمنیسم است.
با توجه به تلاش و جهت گیری برخی از مطالعات شرق شناسی، کانون های استعماری در تحقیق و اثبات و حتی ترویج بودیسم ، هندویسم ، شمنیسم و اندیشه های مسیحیت به عنوان روش های معنوی خنثی در کشورهای اسلامی، ضرورت پژوهش هایی از این دست که در پی تحلیل آسیب شناسانه است بیش از پیش نمایان می شود، مسئله ای که ذهن برخی از روشنفکران ایرانی را نیز به خود معطوف کرده است.

بنابراین، در دوره ما که معنویت گرایی افراطی در تقابل با ماده گرایی افراطی در سراسر جهان رواج یافته و عرفان زدگی با الفاظی چون یوگا ، ذن ، عرفان سرخ پوستی ، زردپوستی و هندی به جامعه سرایت کرده و جامعه ی انسانی را با بحران معنویت و هویت مواجه کرده است، شناخت سره از ناسره و شناساندن عرفان دروغین از عرفان برخاسته از شریعت ناب محمدی و اندیشه های اصیل ایرانی که همواره با معنویت عجین بوده کاری بس ضرور می نماید. این پژوهش با روشی توصیفی - تحلیلی در تلاش است، ضمن آسیب شناسی برخی از افکار و اعمال صوفیان، برای تمییز مرز حقیقت و مجاز در عرفان و تصوف، به برخی از شیوه های نادرست در بین صوفی نمایان و تعدادی از فرقه های صوفیه برای دستیابی آسان به خلسگی و نشئگی و در نتیجه فنای عارفانه بپردازد.

 

1. ریشه و چیستی شمنیسم

 

 گرچه اولین نشانه های شناخته شده ی گرایش انسان به عرفان ( میستی سیزم ) را بایست در اندیشه ها و عقاید شمن ها (1) جستجو کرد، بررسی تاریخ پیدایش یک عقیده و یا مذهب، و تحلیل اصول عقیدتی و رفتاری آن، چون آیینه ای است که اساس واقعی یا ساختگی آن را نمایان می کند.
برخی از محققان بر این باورند که « شمن » یا « سمن » اصطلاحی است برآمده از فرهنگ بودایی که به مرور زمان، از طریق برهمنانی که پیش از ورود اسلام برای ترویج دین خویش به ایران رفت و آمد داشته اند، وارد زبان فارسی شده است . سعید نفیسی ضمن تأکید بر مطلب بالا کلمه ی « شمن » را واژه ای دانسته که به طور قطع از « سرمنه » زبان سنسکریت به معنای زاهد و مرتاض اخذ شده است. ( ر.ک: همان، ص 21 ) در فرهنگ دهخدا نیز در ذیل واژه ی « شمن » تصریح شده است که این لغت از واژه ی « سرمن » سنسکریت مشتق شده و اصطلاحی است برای خطاب به روحانیان و به معنی کسی که خانه و کسان را ترک گوید و در خلوت به عبادت و ریاضت گذراند. ( ص 14501 ) اغلب فرهنگ نویسان فارسی، معنای لغوی این واژه را « بت پرست » دانسته اند و غالباً زهاد و روحانیان هندی و چینی را شامل آن. ( ر.ک: دائرة المعارف فارسی ، ص 1338 ) در برهان قاطع نیز ذیل واژه ی « شمن » و « شمنان » آمده است: « شمن بر وزن چمن، بت پرست را گویند و شمنان به فتح اول و ثانی بر وزن سرطان، جمع شمن است که بت پرستان باشد و کسی را نیز گویند که به سبب دویدن یا تشنگی یا برداشتن باری، نفس تند پی در پی می زده باشد.» ( ص 1296 ) اما تحقیقات برخی دیگر از پژوهشگران در مورد خاستگاه شمنیسم، نکات دیگری را به اثبات می رساند.
الیاده ، محقق رومانی الاصل آمریکایی و اسطوره شناس برجسته، شمنیسم را به معنای دقیق آن، عمدتاً پدیده ای دینی مربوط به سیبری و آسیای مرکزی، و واژه ی شمن را از اصطلاح تونگوزی ( tunguse ) - اسکیموهای مغول نژاد سیبری - از کلمه ی « پالی سامانا » یا « سمنه » که سانسکریت آن، « شرامانا » یا « سرمنه » است، دانسته است. ( شمنیسم ، ص 40 ) وی ، معتقد است که روحانیان بودایی نیز در قدیم « سمن » خوانده می شدند و در بین مغولان و ترک زبانان سیبری، به « قام » یا « کام » شهرت داشتند. ( عرفان ، ص 20 ) عطا ملک جوینی نیز آنها را تحت عنوان « قام » معرفی کرده است. ( تاریخ جهانگشای جوینی ، ص 43  44 )
ویلبرت ( Johannes Wilbert ) برخلاف الیاده، نطفه های اولیه ی شکل گیری شمنیسم را در قاره ی آمریکای لاتین می داند و با یافتن مشابهت های فکری و تجربی بین شمن های ونزوئلا با نقاط دیگر جهان، به این نتیجه می رسد که شمن های ونزوئلا مدام از طریق اقیانوس به استرالیا سفر می کردند و همین، عاملی برای گسترش افکار شمنیستی گردید. « فرانسین تیسو » از محققان غربی، خاستگاه عقاید شمنیستی را در میان مهاجران هند و ایرانی آسیای شمالی و غربی چون گروه های سکایی و ماساژتی و سارماتی - که همگی سفیدپوست و از مردم بیابان گرد هند و ایرانی بودند - می جوید که در حدود 900 ق. م. از راه قفقاز به سوی آسیای غربی و آسیای میانه تاختند و در آنجا ساکن شدند. وی معتقد است که تاریخ ایشان به سده های ششم، پنجم و چهارم ق. م می رسد که دین آنان حاصل اعتقاد به روح زمین و آسمان بود و چند تن از ایشان ظاهراً قدرت دست یافتن به علوم خفیه و ساحری و تسخیر ارواح داشتند. هر قبیله، توتمی داشت که بیشتر گوزن بود. شاید همین دین باشد که بعدها مبدل به شمنیسم یا آیین شمنی گشته است. ( آثار هنری آسیای میانه و افغانستان، ص 50  59 ) زرین کوب نیز معتقد است: « تا این اواخر در میان ساکنان آسیای شمال شرقی، شمن، نوعی جادو - پزشک بود که ترکیبی از وظایف کاهن و پزشک را برعهده داشت و مردم بر این عقیده بودند که وی می تواند ارواح را به کار گیرد یا وادار کند تا منویات او را به جای آورند، مثلاً از بدن فرد بیمار بیرون روند.» ( تصوف در منظر تاریخی آن ، ص 20 )
به هر حال، فارغ از این که شمنیسم از آسیای شمالی یا مرکزی نشئت گرفته باشند یا آمریکای مرکزی و جنوبی، آن را باید « نوعی سحر و جادو ابتدایی و روش بدوی مداوای بیماران و تأثیرگذاری در حوادث به کمک اجنّه و ارواح و موجودات غیرعادی ذهنی بیان کرد که در جوامع آرکائیک معمول بوده است و هنوز هم در اقوامی که فرهنگ بدوی خود را حفظ کرده اند و یا در وضعیت ابتدایی به سر می برند، دیده می شود، اوضاع اولیه ی حیات اجتماعی که انسان هنوز با بررسی های نظام مند به هیچ وجه آشنایی نیافته و شناخت و دانایی او بر معرفت باطنی و ذهنی متکی بود. به همین دلیل، شمنیسم نیز به یک نوع روشن بینی و معرفت ساحرانه و رازگویی ابتدایی وابسته بود.» (عرفان ، ص 17 ) شاید بر همین اساس باشد که عده ای سحر و جادو را مقدم بر عصر دین دانسته اند. ( ر.ک: شاخه زرین ، ص 126 ) در حقیقت، شمنیسم، نخستین واکنش های انسان ابتدایی برای غلبه بر طبیعت بود، انسانی که به کمک جادو و سحر در پی تقویت اعتماد به نفس در خود می گشت. شاید توجه بیش از اندازه به سحر و جادو ر ا که باعث یکی دانستن ساحری و شمنیسم شده است باید مقدمه ی تشکیل مذهب آنیمیسم نیز دانست، مذهبی که جادو را علمی برای دور ساختن ارواح شرور و اجنّه، و مطیع و رام نمودن آنها می دانست. (گونه های سحر و...، ص 184 ) « مذهب شمنی، علم یا شکلی از سحر و جادو بوده است که پیروان آن معتقد بودند که بدان وسیله، می توان طبیعت را تحت قدرت و اختیار انسان درآورد... شمن ها که همان ساحران، پزشکان و کاهنان اند، با قوای فوق طبیعت مرتبط و در احوال عالم متصرف شمرده می شوند و در علاج امراض و دفع ارواح موذی به کهانت و سحر متشبّث می شوند. مذهب شمنی، مبتنی است بر اعتقاد به این که نیروها یا نفوس نامرئی در جهان مادی، ساری و در زندگی موجودات زنده مؤثرند.» ( دائرة المعارف فارسی ، ص 1338 ) در شاهنامه فردوسی از نقش شمن ها در کهانت و تعبیر خواب انوشیروان سخن به میان آمده است:
 

گزارنده گفت این نه اندر خور است
غلامی میان زنان اندر است
شمن گفت رفتن به افزون کنید
رخ از چادر شرم بیرون کنید
دگر باره بر پیش بگذاشتند
همه خواب را خیره پنداشتند
( داستان پادشاهی کسری انوشیروانی ، ابیات 1033 - 1035 )

 

2. جذبه و خلسه ، لازمه ی اعمال شمن ها

 

یکی از قابلیت های اساسی و عمومی برای رسیدن به مقام شمنی و تصرف در عالم ماده و ارتباط با عالم ماورا و درمانگری و ساحری، ورود به عرصه ی خلسه است. قابلیتی که از مرزهای اصلی تمییز شمن و جادوگر محسوب می شود، به این معنا که گرچه شمن، علاوه بر توانایی های دیگر، جادوگر است، هر جادوگری به معنای دقیق کلمه نمی تواند شمن نامیده شود. ( شمنیسم ، ص 42 ) شمن با ورود به عالم خلسه و جذبه می کوشد عقاید اسطوره ای و سنتی خویش را به دیگران نشان دهد یا آن را ترویج کند، زیرا « شمن، شخصیت و قدرت خود را از اساطیر می گیرد و این اساطیر را نیز به وسیله خلسه و نشئه و رؤیا در وهم و ذهن خود محقق می سازد. او بدین وسیله نه تنها اعتقاد همنوعان خود را جلب می کند، قدرت و اعتقاد خود را نیز تقویت و تأیید می نماید.» (عرفان، ص 94 )
در حقیقت، مقام معنوی و اقتدار اجتماعی هر شمن به توانمندی های جذبه آور او بستگی دارد، زیرا توانایی های یاد شده « وی را قادر می سازد تا افزون بر حق ویژه ی درمانگری و سلوک عرفانی ، در آسمان مستقیماً به دیدار ارباب انواع نایل آید و نیایش بشر را به آنها برساند.» (معرفی آیین شمنی در آمریکای جنوبی ، ص 157 ) شمنیسم به واسطه ی جذبه می خواهد به معرفت برسد و آن را به دیگران بیاموزد، غافل از این که بصیرتی که از آنها به دست می آورد، چیزی فراتر از توهم نیست.
ادامه دارد...

 

پی نوشت:
1. سابقه ی حضور شمن ها در بین انسان های نخستین و تلاش آنان در دستیابی به خلسه برای درمان بیماری ها و همچنین افکار اسطوره ای آنان، خود مؤید این نظریه است که اولین نشانه های عقاید عرفانی و ماورایی در اندیشه های شمن ها یافت می شود. هم چنان که الیاده نیز تأکید دارد: « در جوامعی که هنوز در مرحله ی قومی قرار دارند، تجربه ی عرفانی عموماً امتیاز مخصوص طبقه ای از افراد است که صرف نظر از نامی که بر آنها نهاده می شود، کارشناس خلسه اند، چون شمن ها.» ( ر.ک: اسطوره، رؤیا، راز، ص 71 )

لینک های مرتبط:

خلسگی شمنیسم در فرقه های تصوف (2)

خلسگی شمنیسم در فرقه های تصوف (3)

خلسگی شمنیسم در فرقه های تصوف (4)

 
 

منبع : پایگاه حرف آخر

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo