بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

غديريه قاضى ابن قادوس

درگذشته 551

يا سيد الخلفاء طرا بدوهم و الحضر:

- اى سالار خلفاء يكسر، آنها كه حاضراند يا در سفر.

- اگر ساقى حجاج را تكريم و عظمت نهند، توئى ساقى كوثر.

- پيشواى محبوب، شفيع دوستان به محشر.

- سرور خاندان احمد، پدر شبير و شبر و الحائز القصبات فى يوم الغدير الازهر:

- برنده گوى سبقت درتابنده روز " غدير " انور.

- در هم كوبنده غوغاى بدر، هماورد يهود، در بنى نضير و خيبر.

شرح حال شاعر

قاضى جلال الدين، ابو الفتح، محمود، ابن قاضى اسماعيل بن حميد، معروف به ابن قادوس، دمياطى، مصرى، از ممتازان ادب پرور، يكتا سخندان هنرور، در ميدان شعر بر همه سرور، در خدمت علويين مصر دبير انشاء بود، و در مسند قضا صدر نشين: ميان دانش و ادب جمع آورد، و در شمار سخنوران اديبى در آمد كه رساله هاى خلافيه و آداب ديوانيه "دفترى"آنان با بهترين گوهر سخن سرمشق ادب آموزان قرار گرفته است. قاضى فاضل افتخار شاگردى او دارد، واو را ذو البلاغتين، يعنى هنرمند شعر و نثر مى خواند. ديوان شعرش در دو جلد تدوين گشته است و در سال 551 در مصر در گذشته.

ابن خلكان در تاريخ خود 54/1 اين شعر او را درباره قاضى رشيد كه سپه چرده بوده ياد كر ده:

 

يا شبه لقمان بلا حكمه

و خاسرا فى العلم لا راسخا

سلخت اشعار الورى كلها

فصرت تدعى الاسود السالخا

 

- ايكه در سياهى چو لقمانى اما حكمتت نباشد، در علم و دانش زيانبارى قدمت ثابت نباشد.

- پوست از تن جهانيان بر كندى، از اينرو مار پوست كن نامت نهادند.

ياقوت حموى در معجم الادباء 60/4 گويد: جماعتى از فضلاء خدمت صالح بن رزيك بودند، سوالى در علم لغت مطرح نمود، تنها پاسخ صحيح به وسيله قاضى رشيد بعرض رسيد، سپس گفت: از هيچ سوالى مورد آزمايش قرار نگرفتم جز اينكه مانند آتش فروزان بودم. ابن قادوس كه در آن جا حاضر بود، چنين بپاسخ سرود:

- اگر گوئى از آتش مايه گرفتم و بر همگان بدانش و فهم فائق آمدم.

- گويم راست گفتى: اما از چه خاموش گشتى كه چون ذغال سياه آمدى؟

ابن كثير، در تاريخش اين دو بيت را از او ياد كرده كه درباره مبتلايان به وسوسه شيطان در نيت نماز سروده است:

- سست عزم در نيت، چون عنين نامراد، با آنكه هاى و هويش بسيار است.

- در يك نماز، هفتاد مرتبه تكبير مى راند، گويا بر حمزه سيد الشهدا نماز مى گزارد. و اين دو بيت را مقريزى در خطط298/2 ياد كرده كه ابن قادوس درباره قلعه روضه، كه بنام جزيره معروف است سروده:

- كاخهاى جزيره از دور هويدااست، بوستانها در كنار هم به عشقبازى اندراند.

- گويا كهكشان جوزا سر بهم آورده برجهاى آسمانى را در ميان.

و از سروده هاى مذهبى او كه در مناقب ابن شهر آشوب آمده:

- اين همان بيعت رضوان است با كلمه تقوى استوار شد، نص جلى از آن پرده برداشت.

- از اين رو جدت رسول در حق على سفارش ولايت كرد با آنكه پسر عمش بود، تا همگان بدو گرايند.

- و نيز حسين ولايت را به پسرش على داد، با اينكه از برادرش حسن ارث برد، و نسل هر دو تن از رسول اند.

و درباره حضرت سجاد سروده است:

- توئى پيشوايى دادگستر، جبريل مهار براق براى جدت كشيد.

- از همه سو نسب به سروران مى رسانى: پيشوائى طاهر، پاك نهادى بتول.

- گنجور دانش غامض الهى شمائيد، حلال و حرامش در بيان شماست.

- فرشتگان وحى مى رسانند، شرح و تاويل آن با شماست.

سرورمان، سيد امين، ابن قادوس را در اعيان الشيعه جزء 332/17 عنوان كرده و گويد: در جزء 93/6، اعيان الشيعه نوشتيم كه نام كوچك او را بدست نياورديم و در ج 206/13 ياد كرده و گفتيم: نام او محمود بن اسماعيل بن قادوس دمياطى مصرى است، چون در كتاب " طليعه " علامه سماوى تصريح شده است كه اشعار مذكوره در مناقب ابن شهر آشوب، متعلق به اوست.

از آن در كتاب شذرات الذهب به حوادث سال 639 بر خورديم كه مى نويسد:

" در اين سال نفيس ابن قادوس، قاضى ابو الكرم اسعد بن عبد الغنى عدوى در گذشت " ازاين رو ترجيح داديم كه اشعار ياد شده در مناقب از او باشد و لذا در مستدركات اين جلد ص 468 شرح حال او را ياد كرديم. وجه ترجيح از اينجاست كه ابن شهر آشوب او را به عنوان قاضى نام برده، و آنكه قاضى بوده همان اسعد است نه محمود، چنانكه در شذرات ديديم. محمود، تنها كاتب علويين بوده چنانكه در طليعه ياد شده است، البته قدرى بعيد مى نمايد، زيرا صاحب مناقب در سال 588 در گذشته و اسعد ابن قادوس بسال 639 بعد از 51 سال، وى چون اسعد 96 سال عمر كرده، مانعى نيست كه ابن شهر آشوب اشعار او را ياد كند.

امينى گويد: آنچه استادمان سماوى صاحب طليعه ياد كرده، همان صحيح است، و سرورمان امين از چند نكته غفلت داشته: 1 - ابو الفتح ابن قادوس هم كه شرح حال او مورد بحث است، قاضى بوده، چنانكه معاصرش قاضى رشيد، مقتول بسال 563 در كتابش " جنان الجنان و رياضه الاذهان " نوشته و صاحب تاريخ حلب در ج 133/4، نقل كرده. و نيز مقريزى در حطط 306/2 و دكتر عبد اللطيف حمزه در " الحركه الفكريه فى مصر " ص 271، او را با عنوان قاضى ياد كرده اند.

2- آنكه به نام " ابن قادوس " شهرت دارد، محمود، شاعر مورد بحث ما است، نه اسعد، چه او به عنوان قاضى نفيس بن قادوس، معروف بوده، نه ابن قادوس.

3- قاضى نفيس، به شعر و ادب معروف نيست، در هيچ فرهنگى ياد نشده كه شعر گفته باشد، آنكه در تمام فرهنگاى رجال و شعرا ياد شده، همان ابو الفتح ابن قادوس است. و خدا بحال همگان داناست.

غديريه ملك صالح

شهيد 556- 459

 

سقى الحمى و محلا كنت اعهده

حيا بحور بصوب المزن اجوده

فان دنا الغيث و استسقت مرابعه

ربافدمعى بالتسكاب ينجده:

 

- سيراب و خرم باد مرغزارى كه وعده گاه من بود، از نسيم دريا، سيلاب باران.

- اگر ژاله بهارى بر آيد تا بساط اين گلشن سيراب كند، سيلاب اشكم به مدد خيزد.

در اين قصيده گويد:يا راكب الغى دع عنك الضلال فهذا الرشد بالكوفه الغراء مشهده:

- اى كه بر مركب جهل سوارى. حيرت از سر بگذار، معدن رشد و رهيابى در كوفه هويداست.

- آنكه خورشيد به يمن كرامتش بازگشت تا فضل نماز دريابد و فرشتگان گواه باشند.

- و روز " غدير" كه رسول خدا در جمع حاضران فرمود ودست او را برافراشت:

- هر كه را من سرور و سالارم، اين على سالار و سرور است، اينم فرمان موكد است.

- هر كه ياريش وانهد، خدايش وانهد، هر كه دستيارش شود، خدايش كمك باد.

- دراز قلعه خيبر بر كند وبدور افكند، با آنكه از روزه ناتوان بود،

- لرزه بر اركان دژ افكند، يهود را از هراس دل در بر طپيد.

- روح الامين در سما فرياد بر كشيد: اينك وصى. و اينك احمد پاك گوهر.

- آب فرات سر به طغيان بر آورد، همگان از بيم هلاك بدو پناه بردند.

- فرموش: آب خود فرو دركش. ريگهاى فرات آشكار شد، از صولت فرمانش.

"اضافات چاپ دوم":

در قصيده ديگرى كه 57 بيت آن ياد شده، امير المومنين را چنين مى ستايد.

- در معركه هاى فراوان پيشتاخت، نه عقب نشست، نه لرزه بر اندامش فتاد.

- چه غمها كه از دل برادرش مصطفى زدود، گاهيكه حادثه بلا در كمين بود.

- ميان آنكس كه شيوه فرار بيادگارنهاد، با آنكه در پيكار چون كوه بر جا بود، تفاوت از زمين تا آسمان است.

- در سوره " هل اتى " خداى رحمان مقامش بنمود، جودش بستود، بدامنش چنگ بر زن.

- على است كه فرمود " سلونى " تا اسرار علوم پنهانى بر شما هويدا سازم، جز او را ياراى چنين ادعا نبود.

- بلكه مى گفت: بر شما سرو شدم، اما بهتر از شما نبودم، اگر راه كج گرفتم، براستم رهنمون باشيد.

- اگر حاسدان مقامش نشناختند، دوستان حق او را معترف آمدند. - بروز " غدير " فضلى نامور داشت كه رسول حق در ميان جمع دستش برافراشت.

در قصيده ديگرى كه 44 بيت است با اين مطلع:

 

لاتبك للجيره السارين فى الظعن

و لا تعرج على الاطلال و الدمن

فليس بعد مشيب الراس من غزل

و لا حنين الى الف و لا سكن

و تب الى الله و استشفع بخيرته

من خلقه ذى الايادى البيض و المنن

محمد خاتم الرسل الذى سبقت

به بشاره قس و ابن ذى يزن:

 

-تا كى بر ياران سفر كرده ات بنالى؟ تا چند كنار اين كلبه هاى فرو ريخته منزل سازى؟

- اينك كه گرد پيرى بر سر نشست، ديگرت دلدادگى بس است، ياددوست از سر بگذار.

- سوى خدا راه برگير، از همت برگزيدگانش شفاعت جوى كه صاحبان خيراند و بركت.

- محمد خاتم رسولان است: حكيم عرب " قس " امير عرب " ذى يزن " مژده رسالتش گفت.

در اين قصيده گويد:

- بدامنش چنگ بر زن، ذخيره دنيا و آخرتت او است، و هم ستوده كردار: ابو الحسن هادى انام:

- وصى او. جانفداى او. نگهبان و ياورش از كيد دشمنان.

- در روز " غدير " رسول خدا سفارش او كرد نه ديگران، همگان شاهداند:

- فرمود: اين است وصى من. جانشين من. دانشمند فرائض و سنن.

- گفتند: پذيرفتيم. و چون درگذشت، هنوز جنازه اش بر زمين راه خيانت گرفتند.

در قصيده ديگرى كه 27 بيت است، چنين سروده:

- من پيرو على باشم. در ستيز با دشمنانش، مهر كيش دوستانش.

- من پيرو على باشم كه بروزگار، گرد پستيها نگرديد.

- بنده ساقى كوثرم كه برستاخيز دوستانش را آب حيات بنوشاند.

- بنده حلال حلال مشكلاتم، كه هر صعب و دشوارى در برش سهل و آسان است.

- آنكه چون فارس يليل را بخاك افكند، فرشتگان آواى تكبير بر آوردند.

- سرورى كه خدايش برگزيد، ببرادرى رسولش بر كشيد.

- سوگند كه در شب هجرت، تنها او برخى و جان فدارى رسول حق گشت.

- بجان خودم كه در روز " غدير خم " جز او را لايق وصايت نديد.

در قصيده ديگرى كه 41 بيت است، با اين سر آغاز گويد:
 

 

ما كان اول تائه بجماله

بدر منال البدر دون مناله

متباين فالعدل من اقواله

ليغرنا و الجور من افعاله

صرع الفواد بسحر طرف فاتر

حتى دنا فاصابه بنباله

متعود للرمى حاجبه غدا

من قسيه و اللحظ بعض نصاله

ما بلبل الاصداع فوق عذاره

الا انطوى قلبى على بلباله

يبغى مغالطه العيون بهالكى

يخفى عقاربه مدب صلاله

و يظل من ثقل الغلاله تشتكى

ما يشتكيه القلب من اغلاله

جعل السهاد رقيب عينى فى الدجى

كى لا ترى فى النوم طيف خياله

 

- اولين زيبا رخ رعنا نيست كه بخود بنازد، ماهى كه دست آفتابش بدامن نرسد.

- دمساز نيست: در سخن نرم و مهربان تابفريبد، در عمل جفاكار است.

- جادوى خمارش دلم بخاك افكند، از آن پس با تير مژگان چاك چاك.

- كماندارماهرى است: ابروانش چاچى، تير نگاهش ناوك خونچكان است. - طره زلف بر گلشن عذار نيفشاند، جز اينكه قلب زار من بر آشفت.

- اين پريشانى و آشفتگى مغلطه سازد، تا عقرب زلفش نهان سازد.

- بام تا شام از پيرهن حرير شكوه آرد، آن سان كه دل عاشقان در زنجير عشقش بنالد.

- شام تا بام بيدارى و بيخوابى رقيب چشمانم كرد، مبادا روياى شيرينش بخوابم آيد.
 

 

و حفظت فى يدى اليمين وداده

جهدى وضيع مهجتى بشماله

و اباح حسادى موارد سمعه

و حميت ورد السمع عن عذاله

اغراه تانيسى له بنفاره

عنى و اذلالى بفرط دلاله

و لربما عاتيته فيقول لى:

قولى يكذبه بفتح فعاله

كمعاشر اخذ النبى عهودهم

و استحسنوا الغدر الصراح باله

 

خانوه فى امواله و زروا على افعاله وعصوه فى اقواله:

- مهرش بجان و دل نگهبان شدم، خون دلم بى مهابا هبا كرد.

- ياوه حاسدان عشقم در گوش سپرد، پند ناصحانش در گوش نگرفتم.

- انس ورزيدم، رميد. نيازبردم، ناز كرد.

- و چون عتابش كردم، قول وفا داد، اما در عمل جفا كرد.

- بسان آن جمع كه با رسول خدا پيمان بستند بالش مهربان باشند، اماراه دغل گرفتند.

- اموال رسول به دغا بردند، بر كردارش خرده گرفتند،نافرمانى دستور كردند.

- اين امير مومنان سرور خاندان كه در دهر همتا نداشت:

العلم عند مقاله و الجود حين نواله و الباس يوم نزاله

- به هنگام سخن در دانش، بوقت جود و بخشش در دهش، به آورد گه در رزم و پيكار.

- برادر رسول، از ميان امت، امين آن سرور در ودايع نبوت.

- در مهر و ولايشان تاكيد نمود، و گويا به نزاع و ستيزشان وصيت فرمود. - آئين اعتدال را با كتمان حقائق ناقص شمردند، با آنكه روز غدير، راه كمال پيمود.

اين قصائد را از كتاب "الرائق " تاليف سرورمان علامه سيد احمد عطار، اقتباس كرديم، در اين كتاب، قسمت مهمى از اشعار و قصائد "ملك صالح " درباره عترت طاهره پيامبرثبت شده و چه بسا بيشتر مدايح او را ياد كرده باشد.

"پايان اضافات چاپ دوم"

 

next page

fehrest page

back page

 

 
 

 

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved