تعبيرات خاص قرآن است و شايد عين اين اشتقاق ( صيغه ) قبلا نبوده است‏
، ابن عباس ميگويد من معنای فطرت را نمی دانستم تا اينكه دو عرب كه سر
چاهی باهم نزاع داشتند نزد من به تحاكم آمدند ، يكی از آنها كه مدعی‏
مالكيت چاه بود گفت : " أنا فطرتها " يعنی ابتدا از من بود و من كندن‏
آنرا آغاز كردم .
فطرت يك امر ابتدائی است ، و مفهوم ابتدائی و بی سابقه بودن در او
نهفته است ، خداوند چيزی در انسان قرار داده كه ابتدا به او داده است .
انسان يك نوع استعداد و قابليت پيدا كرده كه چيزی به او افاضه شود و [
زايد بر استعداد ] دارای چيز جديدی شود ( فطرت ) خلاصه مطلب اينكه انسان‏
در خلقت خودش به مرحله‏ای رسيده است و دارای بعدی از ابعاد وجودی شده‏
است كه به حكم اين بعد از ابعاد وجودی خود و بحكم عقل و اراده و تشخيص‏
خود يك راه برای تكامل دارد كه اين راه معلول رسيدن انسان به مرحله تعقل‏
و بلوغ فكری و تمايل به يك جنبه‏هائی كه از آن جمله است تمايل به ابداع‏
و ابتكار ، می‏باشد . اينها است كه انسان را در سير تكامل اجتماعی‏
انداخته است ولی حيوان همان تكاملی را طی می‏كند كه طبيعت جبرا او را در
مسير آن تكامل واداشته است و خودش هم هيچ گونه آگاهی به تكامل خود
ندارد .
در نظريات جديد هم در باب تكامل آمده است كه تقريبا همه اين‏
تكاملهائی كه بوجود آمده همه يك چنين حالتی در يك مرحله‏ای كه انواع‏
حيوانات به آن رسيده‏اند ، يكباره به صورت ناگهانی بدون اينكه با وراثت‏
هم قابل توجيه باشد ، يك دگرگونی پيدا شده و ( بقول اينها ) تغيير
ماهيت رخ داده است . از نظر ما راز تكامل را در فطرت انسان بايد جستجو
كرد و اينكه انسان به حسب فطرت خودش كمال جو است و در كمالجوئی خودش‏
حد يقف ندارد ، اين علت اصلی تكامل است ، چيزهای ديگری هم در كار هست‏
، يكی همان استعداد نقل و انتقال تمدن و فرهنگ . " « علمه البيان » "
: اينكه انسانها می‏توانند آموخته‏ها و مكتسبات خودشان را به ديگران تفهيم‏
بكنند و بياموزند ، و از اينجا يك نوع همكاری بين افراد انسان بوجود
می‏آيد ، كسی چيزی را كشف می‏كند ، آنرا به ديگران می‏آموزد ، ديگران نيز
همچنين در نتيجه اين نقل و انتقال معلومات هر شخص مساوی ميشود با
معلومات همه آنهائی كه از آنها آموخته است .
و از اين مهمتر ، قدرت قلم بدست گرفتن انسان است ، و اينكه آنچه كه‏
يك نسل می‏داند برای نسل بعد هم باقی می‏گذارد ، يا از راه بيان و رابطه‏
استاد و شاگردی و يا از راه نوشتن و خط .
انسان كه دارای چنين استعدادی هست و چنين طبيعت كمالجوئی را دارد و
دارای عقل و اراده و فكر و ابتكار هست ، در نتيجه ، نوع انسان دائما رو
به كمال می‏رود ، ولی اين خصوصيات ، لااقل همه آنها در حيوان وجود ندارد ،
از ميان اين خصوصيات تنها مسئله تفاهم است كه كشف شده است كه در بعضی‏
حيوانات مانند مورچه وجود دارد " « يا ايها النمل ادخلوا مساكنكم » "
، ولی صرف نقل و انتقال مفاهيم كافی نيست ، اگر قدرت ثبت كردن و از
آن بالاتر ميل به پيش روی و فطرت كمالجو نباشد تكامل حاصل نمی شود . ولی‏