تضادها علت حركتهاست .
جواب حلی اينستكه حرف آنها [ كه معتقد به اصل جبر نيوتن هستند ] در
خلا است ولی در عالم خلا محض كه نداريم بنابراين اجسام اگر بخواهند در
شرائط موجود ( عدم خلا ) حركت كنند ولو به جهت وجود عوائق نياز به علت
محرك دارند . منتهی از نظر فيزيك جديد ، اين علت ، علت تغيير است و
از نظر فلسفه قديم علت ، علت خود حركت است . ولی در اينكه در شرائط
موجود طبق هر دو نظر نياز به علت هست بحثی نيست . لذا ماديين امروز هم
تكيهشان روی اين اصل نيست كه حركت نياز به محرك ندارد چون اين حرف
تنها بر فرض خلا محض است . و از نظر فلسفه ما اصل اينكه : " كل متحرك
يحتاج الی محرك غيره " خلل ناپذير است .
در مسئله قسر . بوعلی و ديگران به يك حقايقی رسيدهاند كه بنابر آن
حقايق ، ديگر نيازی به فرض نيوتن نيست . يعنی همان نتيجهای كه مورد نظر
آنها است گرفته ميشود . بدون فرض كردن " جبر " نيوتن . شيخ ، در عين
اذعان به اصل نياز حركت به محرك ، در باب قسر جملهای دارد كه [ طبق
مؤدای آن ، همان نتيجه فرض نيوتن بدست میآيد ] . عين اين جمله در كتب
او نيست ولی مرحوم آخوند از شيخ نقل ميكند ، ميگويد : " لولا مصادمة
الهواء المخروق لوصل الحجر المرمی الی سطح الفلك " و اين ، همان نظريه
آقايان است . و اينكه میگويد : " سطح الفلك " از باب اينستكه قائل
به فلك است و الا مثل آنها ميگفت : " الی الابد " . پس در اينكه اگر
بر شيئی ضربهای وارد كنيم [ بشرط عدم مانع ] تا ابد به حركت خود ادامه
ميدهد نظر ما و آنها يكی است ، با اين تفاوت كه تفسير اين پديده از نظر
ما و آنها دوتاست . شيخ اصل نيوتن را قبول دارد ولی بگونهای ديگر تفسير
ميكند .
و بدين ترتيب ميرسيم به بحث نياز حركت به محرك كه در فصل 12 و 14
اسفار مطرح شده است و ما در درسهای اسفار بحث كردهايم و در اينجا
خلاصهای از آن ، تكرار ميشود .
نياز حركت به محرك :
اگر كسی بگويد : چرا حركت نيازمند به محركی غير از متحرك است در
درس اسفار اين مطلب را شكافته و گفتهايم كه نقطه مقابل نياز حركت به
محركی غير از خود ، دو چيز است : يكی اينكه حركت بطور كلی نياز به
محرك ندارد . ديگر اينكه : نياز به محرك دارد ولی ضرورتی ندارد كه
محرك غير از متحرك باشد . حالا ما ، مطلب را به هر دو وجه طرح ميكنيم و
پاسخ ميدهيم .
اما اينكه محرك ، اساسا نياز به متحرك نداشته باشد ، بطلانش خيلی
واضح و روشن است . چون در اين صورت يا ما بايد حركت را يك امر
انتزاعی و اعتباری بدانيم مانند زوجيت و اربعه كه كثرتش فقط در ظرف
ذهن است ، و حركت در خارج چيزی جز متحرك نيست ، و معنای اين حرف
انكار عينيت حركت است مضافا بر اينكه ما چنين متحركی كه حركت از حاق
ذاتش انتزاع شود نداريم ، كه مثلا جسم بما انه جسم ، بحيثی است كه از او
حركت انتزاع ميشود مانند اربعه كه بما انه اربعة زوجيت از او انتزاع
ميشود . چون معنای اين