آيا همين مسئله‏ای كه اينها ( ماركسيستها ) می‏گويند كه ضرورت منطقی بين‏
اشياء برقرار است ( گيرم ما اين حرف را درست بدانيم ) انعكاس خارج‏
است ؟ اين ضرورت مگر پديده‏ايست در خارج كه قابل انعكاس مستقيم در ذهن‏
باشد ؟
ضرورت چيست ؟ شنيده می‏شود يا ديده می‏شود يا قابل لمس است ؟ خود
ضرورت در عين اينكه ما آنرا به خارج سريان می‏دهيم ولی ضرورت را مستقيما
از خارج نگرفته‏ايم بلكه برای ما معقول است و مبدأ حسی ندارد . اگر بنا
بود ذهن انسان مثل ذهن حيوان بود و فقط منعكس كننده وضع خارجی بود به‏
وسيله حواس . حتی مفهوم وجود را ما درك نمی كرديم ، چون خود همين تصوری‏
كه ما از هستی داريم مبدأش كجا است ؟ كدام حس است ؟
همه امور عامه فلسفه از اين قبيل است ، يعنی تمام مفاهيم منطق و تمام‏
امور عامه فلسفه همه از اين قبيل است . اگر از ما گرمی و درشتی و سفيدی‏
را بپرسند كه چيست جوابی مطابق آنچه را كه از راه حس درك كرده‏ايم‏
می‏دهيم و روشن است كه اينگونه تصورات از مجرا و ممر حواس وارد ذهن‏
شده‏اند .
ولی اگر چيزی از قبيل مفهوم وجود را بپرسند كه از چه راهی وارد ذهن‏
شده‏اند ، ديگر مسئله به اين صورت نيست ( 1 ) .

پاورقی :
> ذهن می‏آيند به منزله ماده‏ای برای ذهن هستند ذهن بر روی آنها كار
می‏كند و عمل استدلال را انجام می‏دهد و اين استدلال به كمك يك سلسله معانی‏
انتزاعی ديگر است كه اگر اين معانی با آنچه كه از خارج وارد ذهن شده‏
است ضميمه نگردد تفكر و استدلال بوجود نمی آيد ما اگر بياييم كالبد شكافی‏
بكنيم و ماهيت استدلالها را بشكافيم و آن مقداری را كه انعكاس خارج و
تضادهای موجود در عالم خارج است مشخص كنيم آن وقت می‏فهميم كه آيا فكر
- حتی همان فكر ديالكتيكی شما - انعكاس مستقيم خارج است يا همان خارج‏
است بعلاوه يك سلسله معانی و مفاهيم ديگر كه آن معانی و مفاهيم‏
انتزاعيات ذهن است .
1 - سؤال : ممكن است از راه تجربه درك كرده باشيم ، يعنی اول موجود
را ديده‏ايم بعد مفهوم وجود را از آن تجريد كرده‏ايم :
جواب : نه ، اين درست نيست چون اشياء را با هر سفيد يا سياه يا
دارای كيفيت ديگر می‏بينيم نه با هر موجود ( يعنی موجود بالحمل الشايع نه‏
با بالحمل الاولی ) يعنی موجوديتش ديده نمی شود ، نه اينكه مثلا سفيدی‏
بعلاوه مفهوم وجود در ذهن بيايد بلكه تنها سفيدی درذهن می‏آيد . نه تنها "
موجود " ، بلكه همه اين مفاهيم فلسفی هيچ وقت تصور جزئی ندارد و اين‏
يكی از مقربات مطلب است . اينهايی كه از طريق حواس می‏آيند ، ابتدا
يك صورت حسی دارند ، بعد يك صورت خيالی پيدا می‏كند ، بعد يك صورت‏
كلی عقلی . ولی اين مفاهيم ( معقولات ثانيه ) از اول كه در ذهن انسان‏
پيدا می‏شود از نظر اينكه انتزاعی است به صورت كلی پيدا می‏شود ، شما هم‏
انسان جزئی در ذهنتان داريد و هم انسان كلی ، >