انسان از بيرون بدست می‏آورد ، و اين تعليلهای بيرونی برای انسان قانع‏
كننده نيست ، مثلا با تجربه بدست می‏آورد كه آب در درجه زير صفر منجمد
ميشود ، ولی اين مقدار ، برای توضيح اين پديده كافی نيست . زيرا اين‏
سؤال باقی ميماند كه چرا در اين شرائط منجمد ميشود و مثلا بخار نميشود ؟ و
همچنين اگر در سلسله علل و معلولات به علة العلل و علت نخستين برسيم باز
اين سؤال كه چرا حركت علت نخستين علت شده است مطرح است ، چون علت‏
نخستين نميتواند خودش را توضيح دهد .
ولی مسائلی ما داريم كه منطقا برای انسان حل ميشوند و عقل درك ميكند
كه بايد چنين باشد و نميتواند چنين نباشد چون عقل به جريان واقعی آن‏
پديده رسيده است زيرا عقل عين واقعيت است و از واقعيت جدا نيست ،
هگل برای اينگونه مسائل به ضرورتهای منطقی مثال ميزند [ كه ما هم هميشه‏
ميگوييم الذاتی لا يعلل ] . مثلا اگر اين خط است و هر خطی كميت است پس‏
اين كميت است ، اين ضرورت عقلی است يعنی با فرض اينكه اين ، خط باشد
و هر خطی كميت باشد بالضروره بايد اين ، كميت باشد و اين ، دليل است‏
نه علت . و فرق دليل و علت اينستكه : نتيجه از شكم دليل بيرون می‏آيد ،
وقتی ما دليل را تحليل بكنيم و بشكافيم ، نتيجه از درون آن بيرون می‏آيد ،
و عقل در اينگونه موارد خلاف آنرا محال ميداند . هگل حرفش اين بود كه‏
اشتباه است كه ما جريان طبيعت را جريان علت و معلولی بدانيم ، بلكه‏
جريان عالم جريان دليل و مدلولی است . و از اينجا بود كه قائل به تطابق‏
و عينيت ذهن و خارج بود ( 1 ) .
پس از نظر هگل آنتی تز از تز و وضع مقابل از وضع ، استنتاج ميشود ، و
وضع اولی دليل است برای وضع ثانوی . بنابراين ، اين حرف برای هگل معنی‏
ندارد كه آيا وضع مقابل بالقوه موجود است يا بالفعل او فقط روی ذهن كار
ميكند و فلسفه خودش را هم عاليترين فلسفه‏ها ميداند كه كل وجود را
ميتواند توجيه كند .

تفاوت مقام ثبوت و مقام اثبات :

ما هميشه بين ذهن و خارج در تصورات تطابق قائل هستيم ، كه مسئله وجود
ذهنی است ، ولی در مقام تصديقات عمل ذهن را متطابق با عمل خارج نمی‏
دانيم ( البته اين محاسبه در كلمات حكمای ما نشده است و بايد بشود ولی‏
بالاخره معلوم است كه قائل به تطابق نيستند ) و هيچوقت يك حكيم اسلامی‏
نميگويد كه عين عمليات صغری و كبری و نتيجه كه در ذهن تشكيل ميشود در
خارج وجود دارد ، بلكه ميگويند : مقام ثبوت يك مقام است و مقام اثبات‏
مقام ديگر ، و اين دو مقام احيانا متطابق است ( آنجا كه از علت به‏
معلول پی می‏بريم ) و احيانا جريان

پاورقی :
1 - سؤال : خطاها را او چگونه توجيه ميكند ؟
جواب : او می‏گويد : عقل هيچوقت خطا نميكند ، تمام خطاها را همان‏
جريان ديالكتيك ميداند ، و همان مسئله نسبی بودن حقيقت در اينجا پيش‏
می‏آيد . لذا از نظر او ، تمام فلسفه‏ها درست بود و تكامل فلسفه‏ها نمودار
تكامل عالم هستی محسوب ميشود .