پاورقی : > و ذاتا اقتضای خلود در او نيست ، ممكن است مرگش بتأخير بيفتد ولی بالاخره خواهد مرد و بسوی مرگ خواهد رفت ، يعنی بسوی يك حيات عالیتر و راقیتر خواهد رفت ( زيرا حركت ، حركت جوهريه است و در حركت جوهريه نفس نمی تواند در اين مرحله جوهری باقی بماند ، بايد به مرحله بالاتر برسد ) . ممكن است گفته شود كه پس بنابراين كملين بايد زودتر بميرند چون زودتر بفعليت میرسند . پاسخ اين است كه نه ، چون امكان كمال محدود به حدود معينی كه ما خيال میكنيم نيست و دائرهاش خيلی وسيع است : بله ، اگر در مورد شخص كامل فرض كنيم كه به مرحلهای برسد كه ديگر كمال برايش امكان نداشته باشد همين طور است ، ولی حتی نسبت به پيغمبر هم نمی توانيم اين حرف را بزنيم كه مثلا در اول چهل سالگی از نظر سير تكاملیاش به مرحلهای رسيده بوده كه ديگر حالت منتظرهای نداشته است بلكه هميشه نسبت به تكاملهای بعدی حالت منتظره داشته است : ممكن است سؤال شود كه اگر چنين است پس چرا میميرند و به آن كمالها نمی رسند : جوابش اين است كه آن مرگ طبيعی كه تحت تأثير عوامل خارجی انجام نگرفته باشد ( و باصطلاح اقترامی نباشد ) شايد اصلا در دنيا وجود نداشته باشد ، اغلب و بلكه همه موتها موت اقترامی است ، موت انبياء و اولياء كه هميشه همين جور است و حتی برخی خواستهاند روايت " ما منا الا مقتول او مسموم " را بر همين معنی حمل كنند .