پاورقی : > برای انسان به عنوان انسان چيزی باقی نگذاشتند كه بعد بگويند : انسان با " از خود بيگانگی " آنها را از دست میدهد . سؤال دوم : يك انسان هنگامی كه در سايه يك حكومت مستبد است با هنگامی كه در سايه يك حكومت آزاد است دارای يك ارزش است ؟ جواب : از نظر ما نه ، از نظر آنها ، بله . و چون از نظر آنها انسان شخصيتی ندارد ، تا آزاد بودن يا نبودنش فرقی داشته باشد . مثلا يك حيوان ، ارزش اين را دارد كه محكوم انسان باشد يا نباشد ؟ چه فرقی در مسئله به وجود میآورد ؟ حيوان ارزش اين را دارد كه شكمش سير باشد و بار زياد وی دوشش نگذارند و به او رسيدگی كنند اما اينكه آقا بالاسر داشته باشد يا نداشته باشد برای او بی تفاوت است . سؤال كننده : تفاوتش را در اينست كه اگر آقا بالاسر داشته باشد ممكن است بار زيادتر از او بكشد . جواب : پس فرق در بار زيادتر كشيدن است نه اصل آزادی ، در صورتی كه آزادی برای انسان ارزش ذاتی دارد نه برای اينكه بار زيادتر نكشد . حتی ممكن است در سايه آزادی متحمل مشقتهای بيشتری شود ولی چون آزاديش محفوظ مانده برای او ارزش دارد ما میگوييم :
" آنچه از دو نان به منت خواستی |
بر تن افزودی و از جان كاستی " |
از نظر منافع مادی چه فرق میكند ، منت و غير منت يكی است . معلوم میشود كه اين منت به يك جائی از روح انسان ارتباط دارد كه انسان برای آن ارزش قائل است . و همه اينها بر میگردد به يك احساس شخصيتی كه انسان در درون خودش دارد . پس همه اينها براساس يك فلسفهای است كه برای انسان كه در آن فلسفه لااقل مثل فوئر باخ برای انسان نيمی معالی قائل باشد ، وقتی كه انسان در فلسفهای به صورت يك حيوان اقتصادی در میآيد همه اين حرفها بی معنی میشود . سؤال كننده : واقعا معلوم نيست كه وقتی اينها میگويند : اقتصاد اين جوری است ، آن را يك عامل حساب میكنند ، يا اساسا ريشه و اساس میدانند ؟ >