به اين معنی از تضاد است كه گفته میشود عالم طبيعت در تزاحم است ، دار
اضداد است ، و سر اينكه اين عالم عالم فنا هست همين تزاحمها و
تضادهاست ( البته از نظر شيخ و ديگران ، و الا مرحوم آخوند اين حرف را
صد در صد قبول نميكند چون او كه قائل به حركت جوهريه است و معتقد است
كه در طبيعت و در ذات خود ماده صورتها متكامل ميشوند و بعد ميرسد به
مرحلهای كه نيازش از ماده بريده و قطع ميشود ، قهرا قبول ندارد كه همه
مرگها و فناها اخترامی هستند بلكه قائل به مرگ طبيعی نيز هست ، و نتيجه
حرف ايشان اين ميشود كه علت موت در درون خود اشياء هست ولی نه به
نحوی كه اينها ميگويند يعنی به عنوان يك عامل مخرب ، بلكه به عنوان
اينكه نفس ( و هر صورتی ) مدبر بدن است ، تدريجا كه تكامل پيدا ميكند ،
رابطهاش ضعيف ميشود ، رابطهاش كه ضعيف شود قهرا پيری و فرسودگی
بدنبال آن خواهد آمد ، پس بنابراين ، عامل مرگ در درون شيئی است ولی
نه به معنای اينكه عاملی از درون به تخريب شيئی ميپردازد ، بلكه به
معنای ضعيف شدن و رفته رفته از بين رفتن تدبير است ( جريان خودداری شيخ
از معالجه خويش در مرض موت ، و اظهار اينكه آن نيروی مدبر دست از
تدبير كشيده است و معالجه نميتواند در چنين حالتی مؤثر باشد )
پس اين تضادی كه در اينجا ميگوييم به معنای تزاحم موجودات با يكديگر
است ، و در مثنوی خيلی بر اين موضوع تكيه شده است و ميگويد : اين عالم
، عالم تضاد و تزاحم است لذا در اين عالم مرگ هست ، فنا هست ، و آن
عالم ديگر از آن جهت عالم بقاست كه در آنجا تزاحم نيست ، جنگ و ستيز
تنها در اين عالم است .
" اين جهان جنگ است چون كل بنگری
|
همچو جنگ مؤمنی با كافر "
|
تضاد به اين معنی با تضاد به معنای اول خيلی متفاوت است ، اين تضاد
به صورت قانون موجود در طبيعت است آن تضاد ، حكم عدمی است برای
طبيعت ، يعنی در طبيعت چنين چيزی نيست ، و اضداد با يكديگر اجتماع
پيدا نميكنند ، از احكام موجود بما هو موجود اينستكه اضداد با يكديگر
اجتماع پيدا نميكنند متناقضين اجتماع پيدا نميكنند ، يعنی حكم عدمی است
برای موجودات و در مسئله شناخت برای ما استفاده خواهد داشت . و تضاد
به معنای دوم تزاحم در اصل وجود نيست بلكه ناسازگاری دو موجود است ، و
تضاد به اين معنی يك قانون موجود در عالم است ، مانند همه قوانين موجود
در عالم .
اين دو معنای تضاد را نبايد با يكديگر اشتباه كرد و ، بايد حساب آنها
را از يكديگر جدا كرد .
اجتماع وجود و عدم در حركت :
يك مسئله ديگری كه بعنوان يك بحث مقدماتی قبل از طرح نظر ماركسيستها
لازم است ذكر شود اين است كه فلاسفه اسلامی درباب حركت تعبيری دارند و
ميگويند كه : در حركت ، وجود و عدم مشتبك هستند يعنی هر حركتی به يك
اعتبار تركيبی است از وجود و عدم ، تركيبی است از اين دو نقيض ( 1 )
حالا آيا واقعا در حركت نقيضين باهم جمع ميشوند ، يا بقول
پاورقی :
1 - در مقاله "اصل تضاد در فلسفه اسلامی" اين مسأله را مطرح كردهايم .