تضاد به معنای ديگر را ، ديگران ( غير ماركسيستها ) و ما قبول داريم ،
عالم ما ، عالم تضادها و اختلافها است ، مسئله تضادها و اختلافها و جنگ و
ستيزها ، از مهمترين مسائلی بوده كه از قديم الايام فكر بشر را متوجه خود
ساخته است .
در اين زمينه بطور كلی ، سه نظريه ميان متفكران پيدا شده است :

نظريه اول : نظريه ثنوی

يك نظريه همان نظريه معروف ثنوی است كه مدعی است در عالم دو نظام‏
در كنار يكديگر وجود دارد : نظام توافقها و سازگاريها و ديگر نظام تضادها
و ناسازگاريها . تا آنجا كه نظام عالم نظام توافقها و تجاذبها و
سازگاريهاست ، نظام ، نظام خيرات و بايستنی‏ها و تا آنجا كه نظام ، نظام‏
ناسازگاريها و تدافعهاست ، نظام شرور و نبايستنيها - خير آن چيزی است‏
كه بايد باشد و شر آن چيزی استكه نبايد باشد و عالم ما تركيبی است كه از
اين دو جنس بافته شده است دو جنس متباين و متخالف ، جنس خيرات و
سازگاريها و جنس شرور و ناسازگاريها .
اين نظر در باب خيرات و شرور انديشه‏ها و احساسهای مختلفی را
برانگيخته است كه يكی از آن انديشه‏ها ، همان فكر ثنوی درباره مبدأ عالم‏
است . از نظر اينها ، چون عالم يك دست نيست ، نميتواند يك مبدأ
داشته باشد اگر يك مبدأ ميداشت يكدست بود .
ديگران هم اگر به ثنويت كشيده نشدند ، يا به الحاد كشيده شدند و يا به‏
لا ادری گری و بدبينی . از عمده الحاد ، در دنيای گذشته و حال همان وجود
تضادها و در نتيجه نامطلوب بودن نظام عالم است . راسل و غير راسل در
سخنانشان خيلی بر اين موضوع تكيه ميكنند و ميگويند : اين جهان يك چيز
جالب و مطلوبی نيست كه انسان غصه‏اش را بخورد .
از همينجاست كه عده‏ای ، چه به زبان جدو چه به لسان شوخی آرزو ميكنند
كه ای كاش اين عالم نميبود ( نظير داستان آن ديوانه‏ای كه پی خدا ميگشت‏
تا به او بگويد : ای مرد حسابی ! مگر مجبور بودی 18 هزار عالم و 18 هزار
آدم خلق كنی كه در اداره‏اش معطل بمانی ؟ )
در اشعار شعرای بدبين هم اين مطلب زياد آمده است :
گر بر فلكم دست بدی چون يزدان
برداشتمی من اين فلك را ز ميان
از نو فلكی چنان همی ساختمی
كه آزاده به كام دل رسيدی آسان
پس در اين نظريه ، در عالم توافقها و عدم توافقها ، سازگاريها و
ناسازگاريها هست كه سازگاريها بايد باشد و ناسازگاريها نبايد باشد ، ولی‏
متأسفانه ، اين پارچه عالم را از اين دو جنس بافته‏اند ، جنس بايستنی و
جنس نبايستنی ، مثل پارچه ابريشمی كه نخ پنبه‏ای با آن مخلوط كنند كه‏
انسان ميگويد : حيف كه نخ در آن داخل شده است .

نظريه دوم : نظريه ارسطو

نظريه ديگر ، نظريه معروف ارسطوئی است ، و آن اينستكه : اساس كار
عالم را سازگاريها