او را احترام كردی ؟ يك خندهای كرد و گفت : راستش را اگر بخواهی اين
مسندی كه ما بر آن نشستهايم مال اينهاست . گفتم آيا به اين حرف اعتقاد
داری ؟ گفت : اعتقاد دارم ، گفتم : پس چرا واگذار نمیكنی ؟ گفت : مگر
نمیدانی الملك عقيم ؟ تو كه فرزند من هستی ، اگر بدانم در دلت خطور
میكند كه مدعی من بشوی ، آنچه را كه چشمهايت در آن قرار دارد از روی
تنت بر میدارم .
قضيه گذشت . هارون صله میداد ، پولهای گزاف میفرستاد به خانه اين و
آن ، از پنج هزار دينار زر سرخ ، چهار هزار دينار زر سرخ و غيره . ما
گفتيم لابد پولی كه برای اين مرد كه اينقدر برايش احترام قائل است
میفرستد خيلی زياد خواهد بود . كمترين پول را برای او فرستاد : دويست
دينار . باز من رفتم سؤال كردم ، گفت :
مگر نمیدانی اينها رقيب ما هستند . سياست ايجاب میكند كه اينها
هميشه تنگدست باشند و پول نداشته باشند زيرا اگر زمانی امكانات
اقتصاديشان زياد شود ، يك وقت ممكن است كه صد هزار شمشير عليه پدر تو
قيام كند .
نفوذ معنوی امام
از اينجا شما بفهميد كه نفوذ معنوی ائمه شيعه چقدر بوده است . آنها نه
شمشير داشتند و نه تبليغات ، ولی دلها را داشتند . در ميان نزديكترين
افراد دستگاه هارون ، شيعيان وجود داشتند . حق و حقيقت خودش يك
جاذبهای دارد كه نمیشود از آن غافل شد . امشب در روزنامهها خوانديد كه
ملك حسين گفت من فهميدم كه حتی راننده ام با چريكها است ، آشپزم هم از
آنهاست علی بن يقطين