نكنم ، يعنی عملا جزء دستگاه نباشم ، حالا اسم می‏خواهد ولايتعهد باشد ، باشد
، سكه به نام من می‏خواهند بزنند ، بزنند ، خطبه به نام من می‏خواهند
بخوانند ، بخوانند ، ولی در كارها عملا مرا شريك نكن ، كاری را عملا به‏
عهده من نگذار ، نه در كار قضا و دادگستری دخالتی داشته باشم ، نه در عزل‏
ونصبها و نه در هيچ كار ديگری ( 1 ) . در همان مراسم تشريفاتی نيز امام‏
طوری رفتار كرد كه آن ناچسبی خودش به دستگاه مأمونی را ثابت كرد . آن‏
جمله‏ای كه در اولين خطابه ولايتعهدش خواند به نظر من خيلی عجيب و با
ارزش است . آن مجلس عظيم را مأمون تشكيل می‏دهد و تمام سران مملكتی از
وزراء و سران سپاه و شخصيتها را دعوت می‏كند و همه با لباسهای سبز كه‏
شعاری بود كه آن وقت مقرر كردند شركت می‏كنند ( 2 ) . اول كسی را كه‏
دستور داد بيايد با حضرت رضا به عنوان ولايتعهد بيعت كند پسرش عباس بن‏
مأمون بود كه ظاهرا قبلا وليعهد يا نامزد و لايتعهد بود ، و بعد ديگران يك‏
يك آمدند و بيعت كردند . سپس شعرا و خطبا آمدند و شعرهای بسيار عالی‏
خواندند و خطابه‏های بسيار غرا انشاء كردند . بعد قرار شد خود حضرت‏
خطابه‏ای بخواند . حضرت بر خاست و در يك سطر و نيم فقط ، صحبت كرد كه‏
جملاتش در واقع ايراد به تمام كارهای آنها بود . مضمونش اين است : "
ما ( يعنی ما

پاورقی :
. 1 در واقع امام نمی‏خواست جزء دستگاه مأمونی قرار گيرد به طوری كه به‏
اين دستگاه بچسبد .
. 2 البته اينكه لباس سبز چرا ؟ بعضی می‏گويند اين تدبير فضل بن سهل‏
بود ، زيراشعار خود عباسيها لباس سياه بود ، فضل از آن روز دستور داد كه‏
همه با لباس سبز بيايند ، و گفته‏اند در اين تدبير ، روح زردشتيگری وجود
داشت و رنگ سبز شعار مجوسی ها بود . ولی من نمی‏دانم اين سخن چقدر اساس‏
دارد .