پاورقی : . 1 اصول كافی ، باب صدق و باب ورع .
فهميدم كه اين نامه را بايد خيلی محرمانه به او بدهم . يك شب رفتم در
خانهاش ، دربان آمد ، گفتم به او بگو كه شخصی از طرف موسی بن جعفر آمده
است و نامهای برای تو دارد . ديدم خودش آمد وسلام و عليك كرد و گفت :
چه میگوييد ؟ گفتم من از طرف امام موسی بن جعفر آمدهام و نامهای دارم .
نامه را از من گرفت ، شناخت ، نامه را بوسيد ، بعد صورت مرا بوسيد ،
چشمهای مرا بوسيد ، مرا فورا بر در منزل ، مثل يك بچه در جلوی من نشست
، گفت تو خدمت امام بودی ؟ ! گفتم : بله . تو با همين چشمهايت جمال
امام را زيارت كردی ؟ ! گفتم بله . گرفتاريت چيست ؟ گفتم يكچنين
ماليات سنگينی برای من بستهاند كه اگر بپردازم از زندگی ساقط میشوم .
دستور داد همان شبانه دفاتر را آوردند و اصلاح كردند ، و چون آقا نوشته
بود " هر كس كه يك مؤمنی را مسرور كند ، چنين و چنان " گفت اجازه
میدهيد من خدمت ديگری هم به شما بكنم ؟ گفتم بله . گفت من میخواهم هر
چه دارائی دارم ، امشب با تو نصف كنم ، آنچه پول نقد دارم با تو نصف
میكنم ، آنچه هم كه جنس است قيمت میكنم ، نصفش را از من بپذير . گفت
با اين وضع آمدم بيرون و بعد در يك سفری وقتی رفتم جريان را به امام
عرض كردم ، امام تبسمی كرد و خوشحال شد .
هارون از چه میترسيد ؟ از جاذبه حقيقت میترسيد " « كونوا دعاش للناس
بغير السنتكم » " ( 1 ) تبليغ كه همهاش زبان نيست ، تبليغ زبان اثرش
بسيار كم است ، تبليغ ، تبليغ عمل است . آنكسی كه با موسی بن جعفر يا
با آباء كرامش و يا با اولاد طاهرينش روبرو
پاورقی : . 1 اصول كافی ، باب صدق و باب ورع . |