اهل بيت ، ما ائمه ) حقی داريم بر شما مردم به اينكه ولی امر شما باشيم:
« ان لنا حقا بولاية امركم » . معنايش اين است كه اين حق اصلا مال ما
هست و چيزی نيست كه مأمون بخواهد به ما واگذار كند . « و لكم علينا من‏
الحق » ( عين عبارت يادم نيست ) ( 1 ) و شما در عهده ما حقی داريد . حق‏
شما اين است كه ما شما را اداره كنيم . و هرگاه شما حق ما را به ما
داديد - يعنی هر وقت شما ما را به عنوان خليفه پذيرفتيد - بر ما لازم‏
می‏شود كه آن وظيفه خودمان را درباره شما انجام دهيم ، والسلام " . دو
كلمه : " ما حقی داريم و آن خلافت است ، شما حقی داريد به عنوان مردمی‏
كه خليفه بايد آنها را اداره كند ، شما مردم بايد حق ما را به ما بدهيد ،
و اگر شما حق ما را به ما بدهيد ما هم در مقابل شما وظيفه‏ای داريم كه‏
بايد انجام دهيم ، و وظيفه خودمان را انجام می‏دهيم " . نه تشكری از
مأمون و نه حرف ديگری ، و بلكه مضمون بر خلاف روح جلسه و لايتعهدی است .
بعد هم اين جريان همين طور ادامه پيدا می‏كند ، حضرت رضا يك وليعهد به‏
اصطلاح تشريفاتی است كه حاضر نيست در كارها مداخله كند و در يك مواردی‏
هم كه اجبارا مداخله می‏كند به شكلی مداخله می‏كند كه منظور مأمون تأمين‏
نمی‏شود ، مثل همان قضيه نماز عيد خواندن كه مأمون می‏فرستد نزد حضرت و
حضرت می‏گويد : ما با تو قرار داريم كه من در هيچ كار مداخله نكنم .
می‏گويد آخر اينكه تو در هيچ كار مداخله نمی‏كنی مردم مرا متهم می‏كنند ،
حال اين يك كار مانعی ندارد ، حضرت می‏فرمايد : اگر بخواهم اين كار را
بكنم بايد به رسم

پاورقی :

. 1 [ در بحار الانوار ، ج 49 ص 146 ، عبارت چنين است : لنا عليكم‏
حق برسول الله ( ص ) ، و لكم علينا حق به ، فاذا انتم اديتم الينا ذلك‏

وجب علينا الحق لكم » ] .