جا میريزی ، خيال میكنی روی ريسمان خودت ريختهای ، نمیدانی هر چه هيزم
جمع كردهای روی ريسمان ديگری ريختهای و بعد او میآيد محصول هيزم تو را
جمع میكند ( 1 ) منظور حضرت از اين شعر چه بود ؟ قدر مسلم اين است كه [
اين شعر ] میخواهد اين منظرهای را نشان دهد كه يك نفر زحمت میكشد و
استفادهاش را ديگری میخواهد ببرد . حال يا منظور اين بود كه ای بدبخت
ابوسلمه ! اينهمه زحمت میكشی ، استفادهاش را ديگری میبرد و تو هيچ
استفادهای نخواهی برد ، ويا خطاب به مثل خودش بود اگر در خواست
ابوسلمه را قبول كند ، يعنی اين دارد ما را به كاری دعوت میكند كه
زحمتش را ما بكشيم و استفادهاش را ديگری ببرد . البته در متن چيز ديگری
نيست . همين قدر هست كه بعد از آنكه حضرت نامه را سوزاند اين شعر را
خواند و ديگر جواب هم نداد .
فرستاده ابوسلمه از آنجا برخاست و رفت نزد عبدالله محض ، نامه را به
او داد و او بسيار خوشحال ومبتهج و مسرور شد . آنطور كه مسعودی نوشته
است ، صبح زود كه شد عبدالله الاغش را سوار شد و
پاورقی :
. 1 میدانيد هيزم كش ها ريسمانشان را دولا و سپس پهن میكنند ، بعد
میروند هيزمها را میكنند و روی اين ريسمان میريزند و وقتی به اندازه يك
بار شد ، ريسمان را گروه میزنند و بار درست میكنند . حال اگر كسی اشتباه
كند ، بجای اينكه هيزمهايی را كه جمع كرده روی ريسمان خودش بريزد ، روی
ريسمان ديگری بريزد ، ديگری میآيد محصول كار او را میبرد . حضرت اين شعر
را خواند :
ايا موقدا نارا لغيرك ضوءها
|
و يا حاطبا فی غير حبلك تحطب
|
ای كه آتش روشن كردهای اما ديگری از نورش استفاده میبرد ، هيزم جمع
كردهای اما روی ريسمان ديگری ريختهای و ديگری جمع میكند و میبرد .