او حكايت می‏كند كه هارون و فرزندانش غاصب خلافتند .

سخن مأمون

مأمون طوری عمل كرده است كه بسياری از مورخين او را شيعه می‏دانند ،
می‏گويند او شيعه بوده است ، و بنابر عقيده من - كه هيچ مانعی ندارد كه‏
انسان به يك چيزی اعتقاد داشته باشد و بر ضد اعتقادش عمل كند - او شيعه‏
بوده است و از علمای شيعه بوده است . اين مرد مباحثاتی با علمای اهل‏
تسنن كرده است كه در متن تاريخ ضبط است . من نديده‏ام هيچ عالم شيعی‏
اينجور منطقی مباحثه كرده باشد . چند سال پيش يك قاضی سنی تركيه‏ای‏
كتابی نوشته بود كه به فارسی هم ترجمه شد به نام " تشريح و محاكمه‏
درباره آل محمد " . در آن كتاب ، مباحثه مأمون با علمای اهل تسنن‏
درباره خلافت بلافصل حضرت امير نقل شده است . به قدری اين مباحثه جالب‏
و عالمانه است كه انسان كمتر می‏بيند كه عالمی از علمای شيعه اينجور
عالمانه مباحثه كرده باشد . نوشته‏اند يك وقتی خود مأمون گفت : اگر
گفتيد چه كسی تشيع را به من آموخت ؟ گفتند كی ؟ گفت : پدرم هارون . من‏
درس تشيع را از پدرم هارون آموختم ، گفتند پدرت هارون كه از همه با
شيعه و ائمه شيعه دشمن تر بود . گفت : در عين حال قضيه از همين قرار
است در يكی ازسفرهايی كه پدرم به حج رفت ، ماهمراهش بوديم ، من بچه‏
بودم ، همه به ديدنش می‏آمدند ، مخصوصا مشايخ ، معاريف و كبار ، و مجبور
بودند به ديدنش بيايند . دستور داده بود هر كسی كه می‏آ يد ، اول خودش‏
را معرفی كند ، يعنی اسم خودش و پدرش و اجدادش را تا جد اعلايش بگويد
تا خليفه