امير و رئيس شما باشم . بعد چون ديد خيلی بد حرفی شد گفت اينها يك
چيزهايی است كه خودتان انجام میدهيد ، لازم نيست كه من راجع به اين
مسائل برای شما پافشاری داشته باشم . شرط كرده بود كه خلافت ، بعد از او
تعلق داشته باشد به حسن بن علی ، و بعد از حسن بن علی به حسين بن علی .
ولی بعد از هفت هشت سال كه از حكومتش گذشت شروع كرد مسئله ولايتعهد
يزيد را مطرح كردن . شيعيان اميرالمؤمنين را كه در متن قرار داد بود كه
مزاحمشان نشود به حد اشد مزاحمشان شد و شروع كرد به كينه توزی نسبت به
آنها . واقعا چه فرقی هست ميان معاويه و عثمان ؟ هيچ فرقی نيست ، ولی
عثمان كم و بيش مقام خودش را در ميان مسلمين ( غير شيعه ) حفظ كرد به
عنوان يكی از خلفای راشدين كه البته لغزشهايی هم داشته است ، ولی معاويه
از همان اول به عنوان يك سياستمدار دغلباز معروف شد كه از نظر فقها و
علمای اسلام عموما ( نه فقط ما شيعيان ، از نظر شيعيان كه منطق ، جور ديگر
است ) معاويه و بعد از او ، از رديف خلفا ، از رديف كسانی كه جانشين
پيغمبرند و آمدند كه اسلام را اجرا كنند به كلی خارج شدند و عنوان سلاطين
وملوك و پادشاهان به خود گرفتند .
بنابراين وقتی كه ما وضع امام حسن را با وضع امام حسين مقايسه میكنيم
میبينيم كه اينها از هيچ جهت قابل مقايسه نيستند . جهت آخری كه خواستم
عرض بكنم اين است كه امام حسين يك منطق بسيار رسا و يك تيغ برنده
داشت . آن چه بود ؟ « من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله . . . كان
حقا علی الله ان يدخله مدخله » . . . اگر كسی حكومت ستمگری را ببيند كه
چنين و چنان كرده است و
|