سنت الهی است و خدا عدالت را در نهايت امر بر دنيا حاكم خواهد كرد و
بر اين دنيا قرنها و قرنها - كه ما نمی‏دانيم چقدر است ، شايد ميليونها
سال ، و شايد صدها ميليون سال - بشر حكومت خواهد كرد اما يك بشر بالغ ،
يك بشر انسان واقعی ، يك بشرهايی كه در ميان آنها از اين تيرگيها و
ظلمهايی كه امروز هست هرگز چيزی وجود ندارد .
بحث من درباره اين مطلب است كه عدل كلی در دنيا بر قرار می‏شود ،
بالخصوص راجع به يك جهت آن ، و آن اين است : اسلام كه مدعی است عدل‏
كلی در دنيا بر قرار می‏شود ، بر چه اساسی مدعی است كه بر قرار می‏شود ؟
لهذا سه موضوع را بايد تشريح كنم : يكی اينكه اولا عدالت چيست ؟ دوم‏
اينكه آيا در نهاد و فطرت بشر تمايل به عدالت وجود دارد يا اساسا در
فطرت بشر ميل به عدالت وجود ندارد ، هر وقت عدالت به بشر داده شده‏
است و داده بشود ، به زور است ، تحميل است ، بشر محال است به ميل و
رضای خودش زير بار عدالت برود . و مسئله سوم اين است : آيا عدالت‏
عملی هست يا نيست ، و اگر عملی بشود به چه وسيله عملی خواهد شد ؟

تعريف عدالت

مسئله اول كه عدالت چيست ، شايد چندان احتياج به تعريف نداشته باشد
. افراد بشر كم و بيش ظلم را می‏شناسند ، تبعيض را می‏شناسند ، عدالت‏
نقطه مقابل ظلم است ، نقطه مقابل تبعيض است ، و به عبارت ديگر :
افراد بشر در دنيا به حسب خلقت خودشان و به حسب فعاليتهايی كه می‏كنند