اين عبارت است ؟ از اينها بالاتر نحله‏های فقهی بود . مردم می‏آمدند مسئله‏
می‏پرسيد ند ، همين طور كه الان می‏آيند مسئله می‏پرسند . طبقاتی به وجود
آمده بودند - در مراكز مختلف به نام " فقها " كه بايد جواب مسائل‏
مردم را می‏دادند : اين حلال است ، آن حرام است ، اين پاك است ، آن‏
نجس است ، اين معامله صحيح است ، آن معامله باطل است . مدينه خودش‏
يكی از مراكز بود ، كوفه يكی از مراكز بود كه ابوحنيفه در كوفه بود ،
بصره مركز ديگری بود ، بعدها كه در همان زمان امام صادق اندلس فتح شد
يك مراكزی هم به تدريج در آن نواحی تشكيل شد ، و هر شهری از شهرهای‏
اسلامی خودش مركزی بود . می‏گفتند فلان فقيه نظرش اين است ، فلان فقيه‏
ديگر نظرش آن است ، اينها شاگرد اين مكتب بودند . آنها شاگرد آن مكتب‏
، و يك جنگ عقايدی هم در زمينه مسائل فقهی پيدا شده بود .
از همه اينها داغتر - نه مهمتر - بحثهای كلامی بود . از همان قرن اول‏
طبقه‏ای به نام " متكلم " پيدا شدند ( كه اين تعبيرات را در كلمات‏
امام صادق می‏بينيم و حتی به بعضی از شاگردانشان می‏فرمايند : " اين‏
متكلمين را بگويد بيايند . " . متكلمين در اصول عقايد و مسائل اصولی‏
بحث می‏كردند : درباره خدا ، درباره صفات خدا ، درباره آياتی از قرآن كه‏
مربوط به خداست ، آيا فلان صفت خدا عين ذات اوست يا غير ذات اوست ؟
آيا حادث است يا قديم ؟ درباره نبوت و حقيقت وحی بحث می‏كردند ،
درباره شيطان بحث می‏كردند ، درباره توحيد و ثنويت بحث می‏كردند ،
درباره اينكه " آيا عمل ركن ايمان است كه اگر عمل نبود ايمانی نيست ،
يا اينكه عمل در ايمان دخالتی ندارد ؟ " بحث می‏كردند ، درباره قضا و
قدر بحث