بود ، در مقدمه كتاب خود میگويد : [ ( بشر پس از اينهمه مساعی كه برای
خواندن كتاب طبيعت به كار برده است تازه با الفبای آن آشنا شده است )
] . يعنی اگر طبيعت را تشبيه بكنيد به يك كتاب طبی بزرگ كه روی اساس
علمی نوشته شده است ، آن كسی كه الفبا را ياد گرفته چقدر با آن كتاب
آشناست ؟ بشر امروز همينقدر با رازهای طبيعت آشنا شده است . فرض كنيد
بچهای تازه رفته به مدرسه و الفبا را به او ياد دادهاند ، فقط حروف را
از هم تشخيص میدهد ، فاصله اين آدم تا برسد به جائی كه كتابی مثل قانون
ابن سينا را بتواند بخواند و مقصود را بفهمد و مشكلات را حل كند ، چقدر
است ؟ اين مرد طبيعت شناس بزرگ جهان كه در قرن ما در شناختن طبيعت
بی جان كسی را مثل او نداشتيم ، میگويد تازه بشر با الفبای قرائت طبيعت
آشنا شده است ، همه علومی كه به دست آورده اين قدر است . پس گاهی
موضوع مطالعه ما كتابی است كه سعدی يا فردوسی تأليف كرده است با آنهمه
نبوغشان ، ابن سينا تأليف كرده است با آنهمه نبوغش ، و گاهی موضوع
مطالعه ، طبيعت است . كتابی كه به دست بشر تأليف شده بالاخره يك
كتاب حل شدنی است . شفای بوعلی با آنهمه ابهام بالاخره اساتيدی پيدا
میشوند و تمام آن را حل میكنند . ميرزای جلوه معروف ، استاد فلسفه بوعلی
بود ، يكی دو جا از شفا بود كه ميرزای جلوه از حل آنها عاجز بود .
میگويند وقتی كه علی محمد باب ظهور كرد ميرزای جلوه میگفت : من هيچ
معجزهای از اين پيغمبر جديد نمیخواهم ، فقط چند جا از شفای بوعلی است كه
من نتوانستهام آنها را حل كنم ، اگر او بتواند حل كند من به او ايمان
میآورم .
ولی بالاخره مسألهای كه بشر طرح بكند حل میشود . خود بوعلی برخی از
مسائل را طرح میكند و بعد میگويد من كه نتوانستم آن را حل كنم ،
|