برای اينكه بدانيم علی ( ع ) اوصاف علماء دين را ذكر می‏كند نه اوصاف‏
ديگران را اينست كه در آخر می‏گويد : « و آخر قد تسمی عالما و ليس به »
( 1 ) . من خودم يادم هست در دوران طلبگی كه در قم بودم خطبه‏های نهج‏
البلاغه را حفظ می‏كردم . از جمله خطبه‏هايی كه حفظ كرده بودم همين خطبه بود
. همان وقت تعجب می‏كردم و خيال می‏كردم اين جمله‏ها به هم نمی‏خورد ، زيرا
خيال می‏كردم اين خطبه اوصاف هر مؤمن كامل را بيان می‏كند . با خودم‏
می‏گفتم چرا در قسمت دوم خطبه می‏فرمايد : « و آخر قد تسمی عالما و ليس‏
به » ، يعنی اما آن ديگری نام خود را عالم گذاشته است ولی عالم نيست .
در قسمت اول كه اسمی از عالم برده نشده است ! درك نمی‏كردم كه خود
مضمون قسمت قبلی می‏رساند كه اينها هم صفت يك عالم و مرجع دينی است كه‏
بايد اينجور باشد . اسلام يك نفر متخصص دينی را به صرف اينكه سالها
درس خوانده و به اصطلاح استخوان خرد كرده است و سينه به حصير ماليده‏
است و حداكثر آدم موثقی است و به خدا و پيغمبر دروغ نمی‏بندد به رسميت‏
نمی‏شناسد . اين اندازه از نظر اسلام كافی نيست ، عدالت كامل لازم است ،
بلكه مافوق عدالت لازم است ، صفا و نورانيت و روشن انديشی خاصی لازم‏
است همين جور كه اميرالمؤمنين می‏فرمايد . اين ، وحی و نبوت و امامت‏
نيست ولی يك حالتی است برزخ ميان آنها و آنچه كه يك عالم ساده انجام‏
می‏دهد . او عالم است و با نيروی فكر و علم و عقل بايد كار كند ، پيغمبر
نيست كه نيروی وحی راهنمای او باشد ، اما يك پشتوانه‏ای هم از نورانيت‏
بايد علم و فكر و عقل او را تأييد بكند .

پاورقی :
. 1 نهج البلاغه ، خطبه . 86