آيندگان بيايند و حل بكنند . در مسأله [ ( شوق و عشق ماده به صورت ) ]
می‏گويد من كه عاجزم ، آيندگان بيايند و حل كنند ، صدر المتألهين می‏آيد و
آن را حل می‏كند . شيخ انصاری با آنهمه نبوغش ، در مسأله تعاقب ايدی در
مكاسب عاجز می‏شود ، برخی از محققين اعصار بعد می‏آيند و حل می‏كنند . اما
طبيعت اينطور نيست ، بشر نمی‏رسد به جائی كه بگويد بحمد الله همه مشكلات‏
عالم را حل كرديم و ديگر مشكلی باقی نمانده است . نه اين طور نيست .

تشبيه قرآن به طبيعت

قرآن كتاب است ، از طرفی يك نوشته است ، سخن است آنطوری كه گلستان‏
سعدی هم سخن است ، شفای بوعلی هم سخن است ، شاهنامه فردوسی هم سخن است‏
، اما سخنی است كه گوينده‏اش خدا است نه بشر . از اين جهت مثل طبيعت‏
است . آورنده قرآن آورنده طبيعت است . قرآن خاصيت گلستان سعدی و شفای‏
بوعلی و شاهنامه فردوسی را ندارد ، خاصيت طبيعت را دارد كه در هر زمانی‏
بشر موظف است روی آن تدبر و تفكر كند و استفاده ببرد . اروپائيها يك‏
جمله خوبی دارند ، می‏گويند : حقيقت آنست كه آيندگان می‏گويند [ ( يعنی‏
هميشه بشر در كشف حقيقت رو به پيش است ( نمی‏خواهم بگويم هر چه بشر در
زمان متأخر گفت هيچوقت اشتباه نيست و بهتر است از آنچه كه در زمان‏
قبل گفته است ، خير ، بشر اشتباه هم می‏كند ، ولی مجموعا و رويهمرفته‏
اينطور است ) بشر در يك همچو سير و مسيری هست كه تدريجا حقايق را
بيشتر كشف می‏كند . در مجموع سير خود با همه اينكه گاهی حقيقتی را كشف‏
می‏كند و بعد دوباره از آن منحرف می‏شود و بعد از صد سال ، دويست سال ،
پانصد سال يا هزار