تشبيه قرآن به طبيعت
قرآن كتاب است ، از طرفی يك نوشته است ، سخن است آنطوری كه گلستان سعدی هم سخن است ، شفای بوعلی هم سخن است ، شاهنامه فردوسی هم سخن است ، اما سخنی است كه گويندهاش خدا است نه بشر . از اين جهت مثل طبيعت است . آورنده قرآن آورنده طبيعت است . قرآن خاصيت گلستان سعدی و شفای بوعلی و شاهنامه فردوسی را ندارد ، خاصيت طبيعت را دارد كه در هر زمانی بشر موظف است روی آن تدبر و تفكر كند و استفاده ببرد . اروپائيها يك جمله خوبی دارند ، میگويند : حقيقت آنست كه آيندگان میگويند [ ( يعنی هميشه بشر در كشف حقيقت رو به پيش است ( نمیخواهم بگويم هر چه بشر در زمان متأخر گفت هيچوقت اشتباه نيست و بهتر است از آنچه كه در زمان قبل گفته است ، خير ، بشر اشتباه هم میكند ، ولی مجموعا و رويهمرفته اينطور است ) بشر در يك همچو سير و مسيری هست كه تدريجا حقايق را بيشتر كشف میكند . در مجموع سير خود با همه اينكه گاهی حقيقتی را كشف میكند و بعد دوباره از آن منحرف میشود و بعد از صد سال ، دويست سال ، پانصد سال يا هزار