اين نقصان و ناتمامی را با اصل قياس گرفتن اكمال و اتمام كنيم . و حال‏
آنكه خداوند صريحا در قرآن كريم می‏فرمايد كه اين دين را اكمال و نعمت را
تمام نموده و اسلام را به عنوان يك دين اكمال و تام و تمام برای بشر
پسنديده است : « اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتی و رضيت‏
لكم الاسلام دينا ».
در نهج البلاغه خطبه‏ای است كه سيد رضی آنرا تحت عنوان " فی ذم اختلاف‏
العلماء فی الفتيا " آورده است . در آن خطبه ( خطبه 18 ) علی عليه‏السلام‏
كسانی را كه " من عندی " فتوی می‏دهند انتقاد می‏كند و می‏فرمايد : "
« ام انزل الله دينا ناقصا فاستعان بهم علی اتمامه ؟ ام كانوا شركاء له‏
فلهم ان يقولوا و عليه ان يرضی ؟ ام انزل الله سبحانه دينا تاما فقصر
الرسول صلی الله عليه و آله عن تبليغه و ادائه و الله سبحانه يقول "
« ما فرطنا فی الكتاب من شی‏ء »" و قال : " « فيه تبيان كل شی‏ء »" و
ذكر ان الكتاب يصدق بعضه بعضا و انه لا اختلاف فيه فقال سبحانه : " « و
لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا »" و ان القرآن ظاهره‏
انيق و باطنه عميق لا تفنی عجائبه و لا تكشف الظلمات الا به » " .
يعنی " آيا خدا دين ناتمامی فرود آورده و آنگاه از اين افراد برای‏
تكميل و تتميم آن استمداد جسته است ؟ يا اينها در خلق و فرود آوردن اين‏
دين با خدا شريك بوده‏اند و طبق " قانون حق مساوی شركاء " چون پاره‏ای‏
از احكام را خداوند بيان كرده و آنها قبول كرده‏اند ، بايد پاره‏ای از
احكام را اينان با رای و خيال خود وضع كنند و خداوند قبول كند ؟ يا شق‏
سومی در كار است و آن اينكه خداوند دين كامل