برمی‏گردد به اين معنا كه مسلما وحی فقط به پيغمبر اكرم می‏شد . ما
نمی‏گوئيم كه به ائمه ( ع ) وحی می‏شود . اسلام را فقط پيغمبر ( ص ) به بشر
رساند و خداوند هم آنچه از اسلام را كه بايد گفته بشود ، به پيغمبر گفت .
اينطور نيست كه قسمتی از دستورات اسلام نگفته به پيغمبر مانده باشد .
ولی آيا از دستورات اسلام نگفته به عموم مردم باقی ماند يا نه ؟ اهل تسنن‏
حرفشان اينست كه دستورات اسلام هر چه بود همان بود كه پيغمبر به‏
صحابه‏اش گفت . بعد در مسائلی كه در مورد آنها از صحابه هم چيزی روايت‏
نشده گير می‏كنند كه چه كنيم ؟ اينجاست كه مسئله قياس وارد می‏شود و
می‏گويند ما اينها را با قانون قياس و مقايسه گرفتن تكميل می‏كنيم كه‏
اميرالمؤمنين در نهج البلاغه می‏فرمايد يعنی خدا دين ناقص فرستاد كه شما
بيائيد تكميلش كنيد ؟ ! ولی شيعه می‏گويد نه خدا دستورات اسلام را ناقص‏
به پيغمبر وحی كرد و نه پيغمبر آنها را ناقص برای مردم بيان كرد .
پيغمبر كاملش را بيان كرد اما آنچه پيغمبر كامل بيان كرد ، همه ، آنهايی‏
نبود كه به عموم مردم گفت ( بسياری از دستورات بود كه اصلا موضوع آنها
در زمان پيغمبر پيدا نشد ، بعدها سؤالش را می‏كردند ) بلكه همه دستوراتی‏
را كه من جانب الله بود به شاگرد خاص خودش گفت و به او فرمود تو برای‏
مردم بيان كن .
اينجاست كه مسئله عصمت هم به ميان می‏آيد . شيعه می‏گويد همانطور كه‏
امكان نداشت خود پيغمبر در گفته خودش عمدا يا سهوا دچار اشتباه شود ،
آن شاگرد خاص پيغمبر هم امكان نداشت كه دچار خطا يا اشتباه شود . زيرا
همانگونه كه پيغمبر به نوعی از انواع مؤيد به تأييد الهی بود ، اين شاگرد
خاص هم مؤيد به تأييد الهی بود . پس اين ، مرتبه ديگری است برای‏
امامت .