شخص خودش تعيين كرده است و ائمه ( ع ) نيز به صلاحديد خودشان [ جانشين‏
خود را تعيين كرده‏اند ] بنابراين از نظر پيغمبر ( ص ) تعيين علی ( ع )
برای خلافت نظير تعيين حاكم است برای مكه و تعيين امير الحاج برای حجاج‏
. همانطور كه در آنجا كسی نمی‏گويد كه اگر پيغمبر فلان شخص را فرستاد برای‏
حكومت مكه ، يا مثلا معاذ بن جبل را فرستاد به يمن برای تبليغ اسلام ، در
اثر وحی بود بلكه می‏گويند پيغمبر به حكم اينكه از ناحيه خداوند مدير و
سائس مردم است در برخی مسائل كه به او وحی نمی‏رسد به تدبير شخصی خودش‏
عمل می‏كند ، [ در اينجا نيز بايد گفت كه پيغمبر ( ص ) به تدبير شخصی‏
خودش علی ( ع ) را برای خلافت تعيين كرد ] .
اگر ما مسئله امامت را به همين سادگی طرح كنيم كه مسئله حكومت دنياوی‏
می‏شود ، غير از اينكه بگوئيم اين مسئله غير از آن امامت محل بحث است ،
جواب ديگری نداريم چون همانطور كه عرض كردم اگر مسئله به اين شكل باشد
، اصلا لزومی ندارد كه وحی دخالت كرده باشد . وحی حداكثر همين قدر دخالت‏
می‏كند كه ای پيامبر ! تو وظيفه داری كسی را كه صلاح می‏دانی تعيين كنی و او
هم برای بعد از خودش هر كسی را كه صلاح می‏داند انتخاب كند و همينطور تا
دامنه قيامت . اگر امامت را به اين شكل ساده و در سطح حكومت طرح كنيم‏
و بگوئيم امامت يعنی حكومت ، آنوقت می‏بينيم جاذبه آنچه كه اهل تسنن‏
می‏گويند بيشتر از جاذبه آن چيزی است كه شيعه می‏گويد . چون آنها می‏گويند
يك حاكم حق ندارد حاكم بعدی را خودش تعيين كند بلكه امت بايد تعيين‏
كند ، اهل حل و عقد بايد تعيين كند ، مردم بايد تعيين كنند ، انتخاب او
بايد بر اساس اصول دموكراسی صورت بگيرد ، حقی است