قسمتهايی را در اين زمينه بخوانم و معنی كنم . ساير مسائل مثل اينكه امام‏
بايد باشد تا در ميان مردم به عدالت حكومت بكند يا مرجع اختلافات مردم‏
در امور دينی باشد ، همه طفيلی اين اصل است نه اينكه امام را به خاطر
اينكه در ميان مردم حكومت بكنند بايد امام قرار بدهند . مسئله بالاتر از
اين حرفهاست . اينها به اصطلاح از فوائد استجراری يعنی از فوائد تبعی‏
است . از هر حديثی جمله‏هايی را انتخاب می‏كنم و برايتان عرض می‏كنم تا
معلوم شود اين منطق چه منطقی است .

روايتی از امام صادق ( ع )

روايتی است مربوط به انبياء و رسل كه يك مرد زنديق ( 1 ) از امام‏
صادق ( ع ) سؤال كرد : من اين اثبت الانبياء و الرسل ؟ تو انبياء و

پاورقی :
1 - كلمه " زنديق " عنوان فحش ندارد مثل امروز كه ما به هر كس‏
بخواهيم فحش بدهيم می‏گوئيم " زنديق " . در آن زمان عده‏ای به اين نام‏
معروف بودند و از نظر خودشان اين نام فحش نبوده . مثل كلمه "
ماترياليست " در عصر ما . البته كسی كه موحد است از اين كلمه برای‏
خودش خوشش نمی‏آيد ولی آن كسی كه ماترياليست است ، به اين كلمه افتخار
هم می‏كند . راجع به اينكه ريشه كلمه " زنديق " چيست خيلی حرفها زده‏اند
و بيشتر نظرشان اينست كه زنادقه مانوی بودند و در اوايل قرن دوم ظهور
كردند كه قرن امام صادق است . بسياری از اروپائيها و غير آنان برای كشف‏
ريشه زنادقه در اسلام بحثها كرده‏اند و بيشتر نظرشان اينست كه اينها همان‏
مانويها بوده‏اند . البته كيش مانی كيش ضد خدايی نيست بلكه مانی خودش‏
ادعای پيغمبری داشت ، البته توحيدی نبود ، ثنوی بود . مانی از زردشت‏
ثنوی‏تر بوده است و بسياری احتمال می‏دهند كه زردشت خودش موحد بوده ،
لااقل توحيد ذاتی را قائل بوده است گو اينكه توحيد در خالقيت را در
كلمات او نمی‏شود اثبات كرد . ولی به هر حال او يك مبدأ ازلی برای كل‏
عالم قائل بوده است . اما مانی قطعا ثنوی بوده و خود را از طرف خدای‏
خير پيغمبر می‏دانست . ولی مانويهايی كه بعد ظهور كردند گرايش پيدا
كردند به طبيعی گری و مادی گری و اساسا به هيچ چيز اعتقاد نداشتند .