ديگر بر ايشان [ مقامی ] قائل نيستند . لهذا اين جمله را اهل تسنن هم‏
روايت كرده‏اند و قوشچی نيز قبول دارد كه ابوبكر می‏گفت : ان لی شيطانا
يعترنی شيطانی هست كه گاهی بر من مسلط می‏شود و مرا به غلط می‏اندازد .
اگر ديديد من كج رفتم ، بيائيد مرا مستقيم و هدايت كنيد . خودش اعتراف‏
می‏كرد . عمر در مواردی ( و بعضی كه استقصا كرده‏اند ، مدعی هفتاد مورد
هستند . در اينكه زياد است و مورد اتفاق شيعه و سنی ، بحثی نيست ) گفت‏
: لولا علی لهلك عمر اگر علی نبود ، عمر بيچاره شده بود ، هلاك شده بود .
اتفاق می‏افتاد كه او حكمی می‏كرد ، بعد اميرالمؤمنين او را بر اشتباهش‏
آگاه می‏نمود و او قبول می‏كرد . بنابراين خلفا نه خودشان مدعی عصمت هستند
و نه ديگران درباره آنها مدعی عصمتند .
اگر مسئله امامت در اين سطح خيلی بالا قرار گرفت ، در سطح لطف و
عصمت و تنصيص ، ديگر غير از علی ( ع ) اصلا كسی ادعا ندارد كه در اين‏
سطح باشد . تا اينجا مسئله شكل كلامی دارد يعنی همانطور كه گفتيم از بالا
شروع می‏شود ، از اينكه به همان دليلی كه نبوت ، لازم و لطف است ،
امامت هم بايد باشد تا آخرش كه عرض كردم . گو اينكه تا همين جا مطلب‏
خاتمه می‏پذيرد ، ولی بيشتر از اين وارد می‏شويم تا ببينيم آيا در خارج و
در عمل هم چنين بوده و پيغمبر ( ص ) بر علی ( ع ) تنصيص كرده است يا
نه ؟ كه از اينجا وارد نصوص می‏شويم .
در اينجا بايد مطلبی را عرض كنم و آن اينكه به قول برخی ما اساسا چرا
وارد روشهای كلامی شويم و از آن بالا شروع كنيم ؟ ما از پائين شروع می‏كنيم‏
يعنی از راه آنچه هست و وجود دارد . متكلمين از آن بالا می‏آيند تا می‏رسد
به اينجا ، ولی اگر ما بر اساس