ما هميشه چنين بوده‏ايم كه رسول می‏فرستاده‏ايم. اين كه قرآن (اين مطلب را)
ذكر می‏كند و در اخبار هم اين مطلب خيلی توضيح داده شده و تفسير شده در
مسأله به اصطلاح " دين شناسی " يا " تاريخ اديان " نظر خاص قرآن را
بيان می‏كند و آن اينكه از نظر قرآن از لحظه اولی كه بشر عاقل متفكر بر
روی زمين آمده است رسول الهی بر روی زمين بوده ، يعنی اين جور نبوده كه‏
دوره‏ها بر بشر گذشته است و بشر همين طور در جهالتها و نادانيهای خودش‏
می‏لوليده ، پرستشش هم از بت پرستی به معنی اعم مثلا از پدرپرستی به قول‏
فرويد شروع شده و بعد رئيس قبيله را بپرستند و بعد كم كم به بت و به‏
ارباب انواع برسند ، آن آخرين مرحله كه می‏رسد پيغمبرانی می‏آيند ظهور
می‏كنند و مردم را به خدای يگانه دعوت می‏كنند ، نه ، چنين چيزی نيست .
اينها تاريخ هم نيست كه كسی بگويد تاريخ است . آنها هم كه می‏گويند ،
منشأ حرفشان حدس و تخمين است ، چون اينها مربوط به ازمنه‏ای است كه خود
آنها اينها را " ازمنه ماقبل تاريخ " می‏نامند .
پس اينها تاريخ نيست ، فرضيات و حدسيات است ، و واقعا عجيب هم‏
هست ! وقتی يك نفر دانشمند به بن بست می‏رسد گاهی يك فرضياتی می‏گويد
كه يك آدم عادی هم به او می‏خندد . فرضياتی را كه دانشمندان گفته‏اند در
كتابها با آب و تاب می‏نويسند در صورتی كه مطالبی كه به وسيله وحی و
انبياء رسيده اگر از نظر همان ظاهر منطق هم بخواهيد ( در نظر ) بگيريد
اين عجيبتر از آن نيست ، ولی اين جلب نظرشان نمی‏كند . مثلا فرويد وقتی‏
می‏خواهد ريشه پرستش را به دست بدهد كه چطور شد كه بشر به فكر پرستش‏
افتاد چون او می‏خواهد به فطرت يا غريزه الهی اعتقادی نداشته باشد ،
اينها تاريخ هم كه عرض كرديم نيست كه بگوييم گوينده به مدركی برخورد
كرده آمده فرض