« قل ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم »" (1) . اشتباه اينها اين است ،
می‏گويند انسان خودش را بازيابد و باز يافتن انسان خودش را به اين است‏
كه همه چيز را طرد كند . پس همه چيز را طرد كند حتی خودش را ! خداوند
غايت كمال انسان است . يك موجود ( اگر ) آن غايت كمال خودش را بجويد
خودش را جستجو كرده است نه اينكه يك بيگانه از خودش را جستجو كرده‏
است . يك رباعی به شيخ اشراق نسبت می‏دهند ، خيلی رباعی خوبی است :
هان تا سر رشته خرد گم نكنی
خود را ز برای نيك و بد گم نكنی
رهرو تويی و راه تويی منزل تو هشدار كه راه " خود " به " خود " گم‏
نكنی
خيلی حرف عجيبی است ! می‏گويد آدمی كه به سوی خدا می‏رود در واقع به‏
سوی خود واقعی خودش می‏رود ، در واقع به يك معنا از " ناخود " به "
خود " می‏رود . آن خودی را كه بايد رها كند آن خود " ناخود " است ،
خود عوضی است ، انسان از آن خود موهوم خيالی به سوی خود واقعی خودش‏
می‏رود .
آنگاه به اين متكبر علی الله، به اين مدعی خدايی می‏گويند: " « ذق انك‏
انت العزيز الكريم »" (بچش) ای كسی كه مدعی خدايی بودی (2) . " « ان‏
هذا ما كنتم به تمترون »" اين همان چيزی است كه شما در دنيا قبولش‏
نداشتيد ،

پاورقی :
. 1 زمر / . 15
. 2 يك مضمونی برای حاج محمد كريم خان رئيس شيخيها نقل می‏كنند ،
می‏گويند هميشه امضا كه می‏كرد ( می‏نوشت ) " الاثيم محمد كريم "، يك كسی‏

آمد ( امضايی از او گرفت ) و بعد در ذيل امضايش نوشت : " ان شجرت‏

الزقوم طعام الاثيم كالمهل يغلی فی البطون... انك انت العزيز الكريم‏غ".