« تزرعونه أم نحن الزارعون »" (1) . اگر اشياء را از آن جهت كه با خدا
نسبت دارند به خدا نسبت بدهيم ، هيچ فعلی از افعال خدا شبيه ساختن خانه‏
برای انسان نيست . اگر كمی شبيه باشد كه شبيه بودن هم تعبير درستی نيست‏
شبيه عمل كشاورز است ، يعنی خداوند هر چه را كه خلق می‏كند خلق كردن او
عبارت است از رساندن اشياء به كمال لايق خودشان . حال نهايت امر در
خلقت چيست ؟ آيا نهايت امر نيستی است ؟ يعنی هستی برای نيستی است ؟
پايان هستی نيستی مطلق است ؟ يا پايان هستی ، هستی است ؟ پايان هستی‏
رسيدن به حق مطلق و رفتن به سوی حق مطلق است ؟ اگر كسی گمان كند كه خدا
اين عالم را خلق كرده ، بعد هم معدوم می‏كند ، درست همان كار بچه می‏شود
كه اتاقك را درست می‏كند و بعد خراب می‏كند ، دائما درست می‏كند و دائما
معدوم می‏شود ، چون در اين شكل ديگر چيزی وجود ندارد ، مگر اينكه فرض‏
كنيم خدا العياذ بالله مثل بچه‏ای است كه می‏خواهد تفنن كند ، او را يك‏
موجود متفنن ( بدانيم ) كه برای تفنن خودش كار بيهوده‏ای را انجام می‏دهد
، موجود می‏كند معدوم می‏كند ، موجود می‏كند معدوم می‏كند ، يعنی اشياء غايت‏
ندارند ، تمام و متمم ندارند ، به سوی كمال خودشان نمی‏روند . اما به دليل‏
اينكه خداوند متعال حكيم است و لاعب و بيهوده‏كار نيست بايد بدانيم وجهه‏
تمام اين هستيها يك هستی دائم لايزال لا يزول است ، يعنی عالم بقا . اگر
عالم بقايی نبود و عالم فقط عالم فنا بود هستی لعب بود ، ولی اين عالم‏
فنا جدا از عالم بقا نيست ، رويه‏ای از عالم بقاست . همه چيز يك وجهه‏
" بقايی " دارد حتی همين زمين و

پاورقی :
. 1 واقعه / 63 و . 64