روزها برقرار بشود برای اينكه اين روز يادآور آن حادثه است . مثلا امام‏
حسين را در نيمه شعبان يا بيست و هفتم رجب زيارت می‏كنيم . بيست و
هفتم رجب با بيست و چهارم رجب ، خودش بالذات هيچ فرقی نداشته ولی‏
بيست و هفتم رجب به اعتبار بعثت پيغمبر اكرم شرافتی پيدا كرده است .
همين طور كه گفتيم گاهی لفظ به اعتبار معنايش شرافتی پيدا می‏كند كه‏
بی‏وضو نبايد دست روی آن گذاشت . بيست و هفتم رجب به اعتبار بعثت‏
پيغمبر ، هفده ربيع به اعتبار ولادت پيغمبر ، سوم شعبان به اعتبار ولادت‏
امام حسين و نيمه شعبان به اعتبار ولادت حضرت حجت شرافتی پيدا می‏كند كه‏
( می‏گويند ) امام حسين را هم اگر می‏خواهيد زيارت كنيد در اين روز زيارت‏
كنيد كه اين روز يادآور چنين حادثه مباركی است ، يعنی حتی يك سلسله‏
احكام و دستورها بر اين اساس برقرار می‏شود ، و هيچ مانعی هم ندارد .
می‏رسيم به مسأله نحوست ذاتی ايام :
ولی در روايات ما پيدا می‏شود چيزهايی كه از آنها حتی بيش از اين ،
مفهوم می‏شود . مثلا مسافرت كردن در حالی كه قمر در عقرب است يا مسافرت‏
كردن در فلان روز خوب نيست ، مسافرت كردن در فلان روز خوب است ، اين‏
چيزهايی كه اصطلاحا " نجوم احكامی " ناميده می‏شود . اينها چيست ؟ در
مورد اينها ما يك عده روايات داريم كه ظاهر آنها همينها را تأييد می‏كند
، و از طرف ديگر يك عده روايات داريم كه شديدا اينها را نفی می‏كند ،
مثل آنچه كه در نهج البلاغه است كه در كتب روايات هم ذكر شده است كه‏
وقتی اميرالمؤمنين عليه‏السلام می‏خواستند به جنگ نهروان بروند ، در حالی‏
كه سوار شده و آهنگ رفتن كرده بودند اشعث قيس كندی آمد در حالی كه يكی‏
از خويشاوندانش همراهش بود و گفت : يا اميرالمؤمنين ! توقف بفرماييد
و حركت نكنيد