بود به جوانی خودش می‏نازيد . يك دفعه هم گفت يك زن پير كه ديگر
اينقدر اهميت ندارد كه اينقدر به او اهميت می‏دهی ؟ فرمود چه می‏گويی تو
؟ خديجه برای من چيز ديگری بود .
در شب زفاف حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام و صديقه طاهره عليها السلام‏
طبق آنچه كه معمول بوده و شايد هنوز هم در بعضی دهات معمول است وقتی‏
عروس و داماد را داخل اتاق بردند زنها پشت در اتاق جمع شدند . پيغمبر
صلی الله عليه و آله فرمود كسی حق ندارد اينجا جمع شود ، دور شويد ، همه‏
بروند . بعد از مدتی پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله آمدند از آنجا
بگذرند ، ديدند اسماء بنت عميس از آن نزديكی نرفته است ، فرمودند مگر
من نگفتم كه كسی اينجا نباشد ، تو چرا نرفته‏ای ؟ گفت يا رسول الله خديجه‏
در وقت مردن وصيتی كرد ( چون حضرت زهرا كوچكترين دختر حضرت خديجه بود
) و به من گفت اسماء من می‏ميرم و نگران دخترم فاطمه هستم . ( زهرا
عليها السلام كوچكترين دختر خديجه عليها السلام بود . ) فكر می‏كنم كه اين‏
دختر شب عروسی در پيش دارد و در شب عروسی دختر به مادر احتياج دارد ،
سخنانی دارد كه فقط با مادر طرح می‏كند و من نيستم . به تو وصيت می‏كنم كه‏
مراقب شب عروسی زهرا باش . اين زن می‏گويد كه وقتی اسم خديجه را بردم‏
ديدم اشكهای مبارك پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله جاری شد . فرمود پس‏
تو بمان . گفت من اينجا هستم برای اينكه اگر زهرا كسی را صدا كند من جلو
بروم ، ممكن است حاجتی داشته باشد .
اين پيغمبر است ولی در عين حال پيوند زناشويی‏اش تا اين مقدار محكم‏
است چون " لله " و " فی الله " است .
امام حسين عليه‏السلام يكی از همسرهايشان ( 1 ) " رباب " نام دارد و
فقط او در

پاورقی :
. 1 ظاهرا اين همسرها در طول يكديگر باشند و هيچكدام با هم نبودند يعنی‏
حضرت يكی >