پاورقی : . 1 واقعه / 63 و . 64
« تزرعونه أم نحن الزارعون »" (1) . اگر اشياء را از آن جهت كه با خدا
نسبت دارند به خدا نسبت بدهيم ، هيچ فعلی از افعال خدا شبيه ساختن خانه
برای انسان نيست . اگر كمی شبيه باشد كه شبيه بودن هم تعبير درستی نيست
شبيه عمل كشاورز است ، يعنی خداوند هر چه را كه خلق میكند خلق كردن او
عبارت است از رساندن اشياء به كمال لايق خودشان . حال نهايت امر در
خلقت چيست ؟ آيا نهايت امر نيستی است ؟ يعنی هستی برای نيستی است ؟
پايان هستی نيستی مطلق است ؟ يا پايان هستی ، هستی است ؟ پايان هستی
رسيدن به حق مطلق و رفتن به سوی حق مطلق است ؟ اگر كسی گمان كند كه خدا
اين عالم را خلق كرده ، بعد هم معدوم میكند ، درست همان كار بچه میشود
كه اتاقك را درست میكند و بعد خراب میكند ، دائما درست میكند و دائما
معدوم میشود ، چون در اين شكل ديگر چيزی وجود ندارد ، مگر اينكه فرض
كنيم خدا العياذ بالله مثل بچهای است كه میخواهد تفنن كند ، او را يك
موجود متفنن ( بدانيم ) كه برای تفنن خودش كار بيهودهای را انجام میدهد
، موجود میكند معدوم میكند ، موجود میكند معدوم میكند ، يعنی اشياء غايت
ندارند ، تمام و متمم ندارند ، به سوی كمال خودشان نمیروند . اما به دليل
اينكه خداوند متعال حكيم است و لاعب و بيهودهكار نيست بايد بدانيم وجهه
تمام اين هستيها يك هستی دائم لايزال لا يزول است ، يعنی عالم بقا . اگر
عالم بقايی نبود و عالم فقط عالم فنا بود هستی لعب بود ، ولی اين عالم
فنا جدا از عالم بقا نيست ، رويهای از عالم بقاست . همه چيز يك وجهه
" بقايی " دارد حتی همين زمين و
پاورقی : . 1 واقعه / 63 و . 64 |