علفخوار مثل اسب چشمش كه به گوشت بيفتد حساسيتی ندارد ، تنفر هم دارد
. بر عكس ، باز برای اسب جو و علف آن حالت را دارد ولی برای سگ و
گربه نه . می‏گويند در ميان حيوانات تنها انسان است كه هم علفخوار
آفريده شده است و هم گوشتخوار و از هر دو نوعش لذت می‏برد . اين هم يكی‏
از آن جنبه‏های دوگانگی و جامعيت انسان است . پس چرا اين از آن لذت‏
می‏برد و از آن ديگری لذت نمی‏برد ؟ چون ساختمانش برای اين ساخته شده و
برای آن ساخته نشده است .
ساختمان اصلی روح و فكر و عقل انسان حقيقت جو و حقيقت خواه آفريده‏
شده ، يعنی حقيقت ، راستی ، واقعيت ، درستی ، غذای روح انسان است ، آن‏
طور كه علف و جو غذای مناسب اسب است و آن طور كه گوشت غذای سگ يا
گربه است . حق ، حقيقت ، كشف واقعيت آن طور كه هست ، غذای روح انسان‏
است . بنابراين اگر روح انسان سالم باشد ، وقتی كه مواجه با حقيقت‏
می‏شود، از رسيدن به حق و حقيقت بايد لذت ببرد يا رنج ؟ بايد لذت ببرد.
حق در ذائقه انسان بايد شيرين باشد يا تلخ؟ بايد شيرين باشد . ولی ما الان‏
مثلی داريم ، می‏گوييم : " الحق مر " حق تلخ است ، و حال آنكه حق نبايد
تلخ باشد، حق هميشه بايد شيرين باشد. ما حق جو آفريده شده‏ايم . اين (مثل)
معنايش اين است كه ما دنبال حق نيستيم ، دنبال خودخواهی و منفعت‏
خواهی‏های خودمان هستيم، به حقيقت كاری نداريم. ولی ما فعلا اين‏طور هستيم،
فطرت ما اين طور نيست. پس اگر ما به اين حالت در آمديم كه " الحق مر
" شديم ، حق برايمان تلخ شد ، قطعا بايد بدانيم كه ما بيمار و مريضيم و
سخت هم بيمار و مريض هستيم. قرآن روی اين مطلب كه افراد اين بيماری را
پيدا كنند و آن فطرت سالم الهی را از دست بدهند و " الحق مر " يا "
الحق مكروه " بشوند ، در بسياری از آيات