بیانات در بيستمين سالگرد رحلت امام خمینی (ره)
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
الحمد للَّه ربّ العالمين. و الصّلاة و السّلام على
سيّدنا و نبيّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين
المنتجبين سيّما بقيّةاللَّه فى العالمين
چهاردهم خرداد را كه يادآور مصيبت فقدان پدر عظيمالشأن اين ملت است، به
همهى شما حضار عزيز، به ملت بزرگ ايران و به همهى آزادگان عالم تسليت عرض
ميكنم. و اميدوارم خداوند متعال به همهى ما توفيق عنايت كند كه بتوانيم با
تكرار خاطرهى اين بزرگمرد تاريخ اسلام توشههائى براى حركت خودمان، حركت ملت
ايران و حركت امت اسلامى برگيريم.
يك مطلب دربارهى ممشاى امام و راه آن بزرگوار و هدفهاى ايشان عرض ميكنم. و آن
اين است كه در جمعبندىِ توصيههاى امام و شعارهاى امام و مطالباتى كه ايشان از
مردم، از مسئولان، از آحاد مسلمانان جهان داشتهاند، دو پرچم برافراشته را در
دست امام ملاحظه ميكنيم. در حقيقت امام بزرگوارِ ما در اين نهضت عظيمى كه در
كشورمان و در جهان اسلام به وجود آوردند، دو پرچم را بلند كردند و برافراشته
نگاه داشتند: يك پرچم عبارت است از پرچم احياء اسلام؛ به عرصه آوردن اين قدرت
عظيم و لايتناهى. پرچم دوم، پرچم عزت و سربلندى ايران و ايرانى. اين دو تا
پرچم برافراشتهى به دست قدرتمند امام بزرگوار ماست. پرچم اول كه در حقيقت يك
بعد از دعوت امام و نهضت امام است، مربوط به امت بزرگ اسلامى است. پرچم دوم هم
اگرچه كه مربوط به ملت ايران است، مربوط به ايران و ايرانى است، اما چون يك
تجربهى عملى از تحرك حياتبخش اسلام است، براى امت اسلامى اميدآفرين و
حركتساز است. چون اين نهضت بزرگ در ايران تجربهى عملىِ بيدارى اسلام و تحقق
اسلام بود، بنابراين اگرچه كه به طور مستقيم مربوط به ايران و ايرانى است، اما
نتيجهى آن باز براى امت اسلام داراى ارزش و اهميت است. من دربارهى هر دو بعد،
مطالب كوتاهى را عرض ميكنم.
در بعد اول كه برافراشتن پرچم اسلام بود، اين موجب شد كه مسلمانان در همهى جاى
دنيا احساس هويت كردند؛ احساس شخصيت كردند. بعد از آنى كه در طول سالهاى متمادى
كوشش شده بود كه هويت اسلامى خرد شود، له شود، وقتى اين انقلاب به وجود آمد،
وقتى قامت برافراشتهى امام بزرگوارِ ما در منظر مردم مسلمان عالم پديدار شد،
همه احساس كردند كه يك هويتى، يك شخصيتى، يك اصالتى پيدا كردهاند. همين موجب
شد كه در شرق و غرب دنياى اسلام نشانههاى بيدارى مسلمانان پديدار بشود: ملت
فلسطين بعد از دهها سال ناكامى جان گرفت؛ جوانان كشورهاى عربى كه بعد از شكستِ
در سه جنگ كه دولتهايشان با رژيم صهيونيستى داشتند و دلمرده و مأيوس بودند،
دوباره روحيه گرفتند - اينها ديگر مربوط به دنياى اسلام است؛ مخصوص به مسائل
كشور ما نيست - رژيم صهيونيستى كه غدهى سرطانى در دل كشورهاى اسلامى است و تا
آن روز يك چهرهى شكستناپذير از خود نشان داده بود و خيلىها در دنياى اسلام
باور كرده بودند كه رژيم صهيونيستى شكستناپذير است، از دست جوانان مسلمان سيلى
خورد؛ انتفاضههاى فلسطينى شروع شد، ضربههاى پياپى بر رژيم غاصب وارد شد؛ چه
در انتفاضهى اول، چه در انتفاضهى اقصى، چه در شكست و عقبنشينىِ نه سال قبل
از لبنان، چه در جنگ سى و سه روزه و چه در سال گذشته در جنگ بيست و دو روزهى
با مردم مظلوم غزه؛ همهى اينها ضرباتى بود كه بر رژيم صهيونيستى وارد شد. اين
در حالى است كه آن روزى كه انقلاب اسلامى به پيروزى رسيد، رژيم صهيونيستى از
نظر دولتهاى مسلمان و ملتهاى مسلمان، بخصوص ملتهاى عرب، يك رژيم شكستناپذير به
حساب مىآمد. اين موجب شد كه رژيم صهيونيستى عجالتاً شعار از نيل تا فرات را
كنار بگذارد و به دست فراموشى بسپرد. ملتهاى مسلمان - از آفريقا تا شرق آسيا -
به فكر ايجاد نظام اسلامى و حكومت اسلامى افتادند با فرمولهاى گوناگون؛ نه
لزوماً با همان فرمول نظام جمهورى اسلامى ما؛ اما به فكر حاكميت اسلام بر
كشورشان افتادند. بعضى از كشورها موفق هم شدند؛ بعضى هم آيندهى نويدبخشى در
انتظارشان هست از حركتهاى اسلامى.
روشنفكران در دنياى اسلام با اميد تازهاى به ميدان آمدند؛ همان شاعران و
هنرمندان و نويسندگانى كه با يأس حرف ميزدند، احساس شكست ميكردند، بعد از
پيروزى انقلاب اسلامى، بعد از حركت عظيم امام بزرگوار و ايستادگىهاى اين ملت،
روحيهىشان عوض شد، لحن كلامشان و شعرشان و قلمشان تغيير پيدا كرد؛ رنگ اميد
به خود گرفت. و اين رشته سر دراز دارد.
من همين جا به ملتهاى مسلمان عرض ميكنم اگر امروز شما مىبينيد كه لحن دنياى
غرب در برابر شما نرمتر شده است، اين در نتيجهى همين بيدارى عمومى و ايستادگى
در دنياى اسلام است. وعدهى بىتخلف خداوند كه پيروزى مؤمنان را وعده كرده است،
تحقق پيدا نميكند، مگر در صورتى كه مؤمنان ايستادگى كنند، پافشارى كنند،
جانفشانى كنند. همان مقدارى كه اين ايستادگى ديده شد، ورق برگشت؛ دنياى اسلام
در مقابل غرب از آن حالت تحقيرشدگى خارج شد.
در گذشته، دنياى سلطه و قدرتمندان سلطهگر نسبت به كشورهاى اسلامى به طور
دلخواه تصميمگيرى ميكردند؛ نه نظر ملتهاى مسلمان و نه نظر دولتهاى اسلامى را
حتّى سؤال هم نميكردند. اگر نفت داشتند، براى نفتشان؛ اگر بازار داشتند، براى
بازارشان برنامهريزى ميكردند، تصميم ميگرفتند و آن تصميم بايد عمل ميشد. با
بيدارى دنياى اسلام اين وضعيت تا حد زيادى تغيير پيدا كرد. مسلمانها بايد اين
تجربه را در همهى دنياى اسلام به عنوان يك تجربهى موفق و مغتنم قدر بدانند و
راه خودشان را بر اساس او تنظيم بكنند. آنچه ملتها را عزيز ميكند، سربلند
ميكند، ايستادگى آنهاست.
امروز شما ملاحظه كنيد حتّى اين دولت جديد آمريكا، سعى ميكند چهرهى جديدى را
از دولت ايالات متحده براى مردم اين منطقه ترسيم كند. البته حق هم دارند كه اين
را بخواهند؛ چون دولت قبلىِ آمريكا يك چهرهى زشت و منفور و خشنى از دولت
ايالات متحده در نزد ملتهاى اين منطقه به وجود آورده است. ملتهاى منطقهى
خاورميانه، منطقهى اسلامى و شمال آفريقا از ته دل از آمريكا متنفرند؛ چون در
طول سالهاى متمادى از آمريكا در اين منطقه خشونت ديدند، دخالت نظامى ديدند،
حقكشى ديدند، تبعيض ديدند، مداخلههاى زورمدارانه ديدند، از دست رفتنِ حقوق
خودشان را به وسيلهى دولتهاى زورگوى آمريكائى در طول سالهاى گذشته مشاهده
كردند، لذا متنفرند. خوب، حالا دولت جديد آمريكا درصدد است اين چهره را متحول
كند؛ يعنى چهرهى جديدى از آمريكا در اين منطقه ترسيم كند. اين چه جورى ميشود؟
من اين را به طور قاطع ميگويم: اين با حرف و نطق و شعار به دست نخواهد آمد.
آنها كارهائى كردهاند كه عميقاً ملتهاى اين منطقه را آزرده است، رنجانده است،
به آنها ضربه زده است؛ نميشود با حرف و نطق و شعار اين آزردگى را، اين رنجش را،
اين نفرت عميق را برطرف كرد؛ عمل لازم است.
آمريكا از دمكراسى حرف زد، از اعتبار رأى ملتها حرف زد؛ اما در فلسطين، آراء
مردم كه يك دولتى را انتخاب كرده بودند، نديده گرفت، به هيچ گرفت، اعتنائى به
آن نكرد. اين چه نتيجهاى در ذهن مردم ميبخشد؟ معلوم است. در مورد حقوق ملت
فلسطين، يعنى يك ملتى كه دهها سال است از خانهى خود، از ميهن خود با يك روش
خشونتآميز و خشن و ظالمانه رانده شده است - اين را كه همه ميدانند، اينكه
تاريخ ناشناختهاى نيست، مربوط به شصت سال قبل است. ملت فلسطين با اين وضعيت،
از حقوق خود محروم، آوارهى در كشورهاى مختلف - آمريكا نه فقط نسبت به حقوق
اينها هيچگونه توجهى نكرد، از آنها حمايتى نكرد، بلكه بعكس، از رژيم غاصب
صددرصد حمايت كرد، و اگر فلسطينىهاى مظلوم درصدد برآمدند اعتراضى بكنند، آن
اعتراض را اخلالگرى و كارهاى شريرانه معرفى كرد. اين چه جور درست خواهد شد؟
حقكشىهاى آمريكا در اين منطقه يكى دو تا نيست. در مورد كشور خودِ ما، در مورد
همين انرژى هستهاى - همين مسئلهى متداولِ اين چند سال - شما ببينيد چقدر
كتمان حقيقت كردند؛ چقدر خلاف واقع گفتند؛ چقدر دروغ گفتند؛ چقدر با خواستهى
يك ملت - كه حق طبيعى و مشروع خود را كه خود به دست آورده است و آن را ميخواهد
- مقابله كردند. ملت ما ميگويد ما ميخواهيم به صنعت هستهاى دست پيدا كنيم، ما
ميخواهيم بتوانيم از انرژى هستهاى در مسائل گوناگون زندگى صلحآميز استفاده
كنيم، آنها ميگويند كه ملت ايران به دنبال بمب هستهاى است! چرا دروغ ميگويند؟
چرا ملت ايران را با اين حرفها اينجور از خودشان عميقاً متنفر ميكنند؟ اين كار
را در اين سالهاى گذشته كردهاند. بارها ملت ايران و مسئولان اعلام كردهاند كه
ما سلاح هستهاى را نميخواهيم؛ اين در سلسلهى نيازها و نظام تسليحاتى ما اصلاً
وجود ندارد. ما اعلام كرديم كه استفادهى از سلاحهاى هستهاى از نظر اسلام حرام
و ممنوع است. و نگهداشتن او ايجاد يك خطر بزرگ و يك دردسر بزرگ است؛ ما دنبال
اين نيستيم و نميخواهيم؛ پول هم بدهند بگويند آقا شما بيائيد اين كار را بكنيد،
ملت ايران نميخواهد، مسئولين نميخواهند. اما در عين حال در اين تبليغات چند
سالهى مخالفين و غربىها، مىبينيد براى اينكه حرف باطل خودشان، حرف زور
خودشان را موجه جلوه بدهند، به جاى اينكه بگويند ايران به دنبال انرژى صلحآميز
هستهاى است، ميگويند ايران به دنبال بمب هستهاى است! اين حقكشى نيست؟
دولتهاى آمريكا در طول اين سالهاى گذشته - بخصوص رئيس جمهور نابخردِ قبلىِ
آمريكا - به عنوان مبارزهى با تروريسم به اشغال دو كشور اسلامى دست زد: يعنى
عراق و افغانستان. بعد شما در افغانستان نگاه ميكنيد مىبينيد هواپيماهاى جنگىِ
آمريكائى مردم را، صد نفر، صد و پنجاه نفر - نه يك بار، نه دو بار، نه ده بار -
در طول اين چند سال مرتب بمباران ميكنند و به قتل ميرسانند. خوب، مگر تروريستها
چه كار ميكنند؟ اين همين كارى است كه تروريستها ميكنند؛ منتها تروريستها يك
نفر، دو نفر، ده نفر را ميكشند، شما صد نفر، صد و پنجاه نفر را يكجا ميكشيد.
اين چه جور مبارزهى با تروريسم است؟ در عراق عناصر تروريستِ بعثى را - طبق
اطلاعات مسلّم ما - پشتيبانى و همراهى كردند، در حالى كه شعار مبارزهى با
تروريسم ميدادند! اينهاست كه ملتهاى منطقه را از آمريكا متنفر كرده است؛ چهرهى
آمريكا را سياه كرده است، مخدوش كرده است. اگر رئيس جمهورِ تازهى آمريكا
ميخواهد اين چهره را عوض كند، اين كارها بايد عوض بشود؛ با نطق و با شعار و با
اين چيزها حاصل نميشود. ملتهاى مسلمان هم ميدانند كه صداقت دولتمردان آمريكا آن
وقتى مشخص ميشود كه در عمل به تغيير دست بزنند؛ والّا اگر در عمل به تغيير دست
نزنند، صد تا نطق هم كه بكنند، حرفهاى شيرين و زيبا هم كه به امت اسلامى تحويل
بدهند، اثرى نخواهد كرد؛ تغييرى به وجود نخواهد آمد. اين بيدارى اسلامى، آن وجه
اول از حركت عظيم امام بزرگوار ما بود.
وجه دوم مربوط به عزت ايران و ايرانى است. اولين كار و مهمترين كارى كه امام
بزرگوار ما در اين بخش دوم انجام داد، اين بود كه احساس حقارت را از ملت ايران
گرفت و از روح آنها زدود؛ اين خيلى مسئلهى مهمى است. ملت ما از صد و پنجاه سال
پيش، صد سال پيش، بر اثر عوامل گوناگون، در خود احساس حقارت ميكرد؛ خودكمبينى
احساس ميكرد؛ از جنگهاى دوران قاجار بگيريد و آن شكستهاى سخت و از دست دادن
شهرهاى مختلف در زمان قاجار، تا بعد در دوران پهلوى، زمان رضاخان، آن ديكتاتورى
و سركوب سخت ملت، كه مجال نفس كشيدن به كسى داده نميشد؛ بعد در دوران بعد از
پهلوى اول، زمان محمدرضا، با حضور آمريكائيها، با ايجاد سازمان امنيت و ساواك،
با آن رفتار خشنى كه با مردم ميكردند، مردم احساس ميكردند كه هيچ توانى ديگر
برايشان نمانده است. در چند مسئلهى مهم ملت ايران احساس شكست كرد؛ از قضيهى
مشروطه كه ملت ايران شكست خورد بعد از اينكه پيروز شده بود، تا قضيهى نهضت ملى
كه باز ملت ايران با آنكه يك حركت عظيمى را كرد، متصديان و مسئولان نتوانستند
اين حركت را نگه دارند و ملت ايران شكست خورد؛ بعد از آن يك ديكتاتورى سخت از
سال 33 تا سال 57 - در طول بيست و چهار سال - بر مردم حاكم بود، كه مردم واقعاً
روحيهاى ديگر نداشتند.
از طرفى روشنفكران غربزده كه خيلى از آنها در دستگاههاى حكومت ظالم حضور
داشتند، با حرف خودشان و با عمل خودشان به مردم اينجور تفهيم كرده بودند كه شما
عرضه نداريد؛ عرضهى هيچ كارى را نداريد؛ بايد تقليد كنيد. در علم تقليد كنيد،
در صنعت تقليد كنيد، در فرهنگ تقليد كنيد، در لباس تقليد كنيد، در خوراك تقليد
كنيد، در حرف زدن تقليد كنيد. حتّى كار را به جائى رساندند كه يك وقتى گفتند:
بايد خط فارسى را تغيير بدهيم! ببينيد چقدر يك ملت بايد از استقلال و عزت نفس
دور شده باشد كه جرأت كنند كسانى بگويند خطّت را تغيير بايد بدهيد. خط فارسى كه
هزار سال ميراث علمى ما با آن نوشته شده است، اين را عوض كنيم، تغيير بدهيم، خط
اروپائىها را بياوريم و از آنها تقليد بكنيم؛ كار را به اين جا رسانده بودند.
امام آمد اين روح حقارت را گرفت و در طول پانزده سال نهضت امام تا پيروزى
انقلاب و از روز پيروزى انقلاب به نحو ديگرى تا ده سال عمر بابركت آن بزرگوار،
دائم روح خودباورى را در اين ملت دميد: شما ميتوانيد، ما ميتوانيم، شما قادريد،
شما بزرگيد، شما قدرتمنديد.
اين خودباورى و اعتماد به نفس ملى يكى از دو ركن اساسى پيشرفت هر كشور است. يك
ركن، امكانات مادى است، اما امكانات مادى كافى نيست. يك ملت ممكن است امكانات
مادى زيادى هم داشته باشد، اما به رشد و ترقى و تعالى نرسد؛ نتواند يك ملت عزيز
و قدرتمند بشود. خوب، ما در دوران قبل از انقلاب همين نفت را داشتيم، همين گاز
را داشتيم، همين معادن عظيم فلزات ذىقيمت را داشتيم، همين استعدادهاى درخشان و
نيروى انسانىِ بااستعداد را داشتيم؛ اما در عين حال يك ملت دست سوم، گمنام در
دنيا، توسرىخور قدرتهاى بزرگ، زير يوغ يك حكومتى كه فاسد بود، دستنشانده بود،
متصل به دشمنان ملت بود، زندگى ميكرديم. پس امكانات مادى كافى نيست، مؤلفههاى
ديگرى لازم است؛ مؤلفههاى معنوى. يكى از مهمترين اين مؤلفهها، همين خودباورى
است، اعتماد به نفس است و اينكه يك ملت باور كند كه ميتواند. امام ملت ما را به
اين باور رساند كه ميتواند بايستاد؛ ميتواند مقاومت كند؛ ميتواند كشور خود را
آزاد كند؛ ميتواند نظامى را كه خود به وجود آورده است، با كمال قدرت اين نظام
را حفظ كند؛ ميتواند در دنيا، در سياستهاى بينالملل اثر بگذارد، كه همين جور
هم شد. اين همان عزت ملى است كه من بيست روز قبل از اين در سنندج در بين
برادران كُردمان اين مسئله را مطرح كردم. عزت ملى خيلى براى يك كشور مهم است.
اين عزت ملى فقط حرف هم نيست. اين ترجمهى عملى در همهى عرصههاى زندگى ما
دارد.
عزت ملى در مديريت كشور به اين معناست كه يك دولت، يك نظام، به ملت خود متكى
باشد، به مردم متكى باشد.
عزت ملى در مسائل اقتصادى به اين است كه كشور به قدرت خودكفائى برسد، بتواند
اگر چيزى از دنيا نياز دارد، ميگيرد، چيزى هم دنيا به او نياز داشته باشد و در
مقابل از او بگيرد؛ مغلوب نباشد، مقهور نباشد.
عزت ملى در عرصهى علم به اين است كه جوان دانشجوى او، پژوهشگر او، عالمِ محقق
او سعى كند مرزهاى علم را درنوردد - همين چيزى كه ما گفتيم نهضت نرمافزارى و
توليد علم - و علم را توليد كند. آن كسانى كه دانش را به اين نقطه رساندند،
انسانهائى بودند كه از لحاظ متوسط استعداد از ما اگر عقبتر نبودند، جلوتر
نبودند. ما قرنها سابقهى درخشان علمى در تاريخ داريم و امروز هم بايد بتوانيم
علم را بسازيم، به وجود بياوريم، كشف كنيم و در بناى علمى دنيا سهم عمدهاى
داشته باشيم؛ اين ميشود عزت.
عزت يك ملت در سياستهاى گوناگون و در تعاملش با كشورهاى ديگر و دولتها و قدرتها
اين است كه از استقلالِ رأى برخوردار باشد. يك دولت، يك نظام در مقابل قدرتها
آنچنان ظهور كند كه نتوانند در هيچ مسئلهاى ارادهى خودشان را بر او تحميل
كنند.
عزت ملى در عرصهى فرهنگ به اين است كه يك ملت به سنتهاى خود پايبند باشد، براى
آنها ارج قائل باشد، مقلد فرهنگهاى بيگانه و مهاجم نشود. اين چيزى است كه
متأسفانه كشور ما در قبل از انقلاب، در طول صد سال يا بيشتر در مقابل اين طوفان
و اين موج ويرانگر فرهنگ غرب، غرق شد كه آثارش را ما هنوز هم داريم تحمل
ميكنيم؛ رنجهايش را ما هنوز هم داريم ميبريم. عزت ملى به اين است كه يك ملت به
سنتهاى خود اهميت بدهد، احترام بگذارد، افتخار كند و به اينكه ديگران بگويند
آقا شما مرتجعيد، اعتناء نكند. امروز بعضى از كشورهاى اروپائى كارهائى ميكنند
كه اگر آنها را در مقابل يك آدم عاقلِ متعارف بگذاريد، جز خندهى تمسخرآميز
كارى نميكند. ميگوئيم: چرا ميكنيد؟ ميگويند: اين سنت ماست! به سنتهاى خودشان
پايبندند؛ سنتهاى كهنهى پوسيده. آن وقت اگر ملتهاى ديگر به سنتهاى خودشان
احترام بگذارند، پايبند باشند، آنها را طعن و تمسخر ميكنند كه چرا. نه، اين
خودباختگى مخالف با عزت ملى است. عزت ملى آن وقتى است كه يك ملت در مقابل فرهنگ
ديگران خودباخته نباشد؛ اين عزت ملى است. در همهى عرصههاى زندگى عزت ملى
ترجمه ميشود، معنا دارد، مصداق دارد.
در نحوهى ادارهى كشور و ارتباط با انسانها، عزت ملى به اين است كه تك تك
انسانها در يك جامعه مورد احترام قرار بگيرند. «امّا اخ لك فى الدّين و امّا
نظير لك فى الخلق»؛(1) اگر همدين شماست، مورد احترام است؛ اگر همدين شما هم
نيست، مورد احترام است. در جامعه هركه انسان است، مورد احترام است؛ مورد تكريم
است؛ اين ايجاد عزت ملى ميكند. اينها ابعاد گوناگون عزت ملى است كه رهنمود امام
بود؛ انگشت اشارهى امام بود.
نظام اسلامى هم در اين سى سال با همين اعتماد به نفس پيش رفت. البته فراز و
نشيب داشت، افت و خيز داشت؛ اما توقف نداشت؛ ملت توقف نكردند. اين عزت ملت ما
امروز در دنيا هم منعكس است. من قبول نميكنم حرف آن كسانى را كه تصور ميكنند
ملت ما به خاطر پايبندى به مبانى و اصول خود، در دنيا خوار شده است، از چشم
افتاده است؛ ابداً. ما دشمن داريم. دشمنان ما يك جبههى متحدى هستند متشكل از
قدرتهاى مداخلهگر و زورگوى عالم. اينها وقتى ببينند يك كشورى از مدار آنها
خارج شد - كشورهائى كه اينها به عنوان اقمار خودشان در مدار خود نگه داشته
بودند - مثل كشور ايران كه با انقلاب اسلامى از مدار آنها خارج شد، سعى ميكنند
با او مقابله كنند، او را بكوبند؛ تحقير ميكنند؛ وسائل تبليغاتىشان هم زياد
است. اين معنايش اين نيست كه ما عزت خودمان را از دست داديم. نه، در اعماق دل
همان كسانى كه دشمن اسلام و دشمن جمهورى اسلامى هستند، احترام امام و ملت ايران
رسوخ يافته است.
راه اين ملت بزرگ ما كه پروردهى بيانات امام و هدايتهاى امام است، براى رسيدن
به اوج اعتلاء و پيشرفت عبارت است از اينكه اين عزت ملى را در همهى عرصهها
حفظ كند. اين ملت ميتواند به اوج اعتلاء برسد، كه وقتى يك ملت قوى شد، اعتلاء
مادى و معنوى پيدا كرد، امنيت او هم كامل خواهد شد. يعنى آسيبپذيرى او از بين
خواهد رفت؛ دشمنان ديگر طمع نميكنند. اگر ملت ما ميخواهد به امنيت كامل برسد،
اگر ميخواهد دشمنان ديگر جرأت تهديد او را پيدا نكنند، بايد همين راه را برود.
اگر پيشرفت و عدالت را ميخواهد، همين راه را بايد برود. خطر بزرگ براى كشور ما
جدا شدن از مردم است؛ جدا شدن از ارزشهاى اسلامى است؛ جدا شدن از خط مبارك امام
است؛ اينها براى كشور ما خطر است. اگر اين استخوانبندى محكم كه انقلاب به وجود
آورد حفظ بشود، خيلى از مشكلات را در گوشه و كنار در طول زمان ميشود ترميم كرد.
نگذاريد اين استخوانبندى محكم شكسته بشود، كه اگر شكسته شد، هيچ زخمى هم ديگر
درمان پيدا نخواهد كرد، هيچ گوشهى خرابى هم ديگر ترميم نخواهد شد.
استخوانبندى مستحكم نظام اسلامىاى را كه امام آن را به ما ياد داده است، بايد
حفظ كنيم. من خدا را شكر ميكنم كه در طول اين سى سال، ملت ايران و مسئولين كشور
توانستند به قدر وسع خودشان اين راه را دنبال كنند، تعقيب بكنند. البته كم و
زياد داشته است، افت و خيز بوده است؛ در يك دوره بهتر، در يك دوره كمتر، اما
اين حركت به طور مستمر ادامه پيدا كرده است تا امروز، و به توفيق الهى به همت
شما مردم، بخصوص به همت شما جوانها، اين راه همچنان تا پيروزى نهائى ادامه پيدا
خواهد كرد.
چند كلمه در باب انتخابات بگويم. مسئلهى حساس مهمِ سرنوشتساز كشور ما
انتخابات است در همهى دورهها؛ چه انتخابات مجلس و مجلس خبرگان و چه بخصوص
انتخابات رياست جمهورى كه چند روز ديگر است. چند تا نكته را من در باب انتخابات
ميگويم:
نكتهى اول اين است كه از دو سه ماه قبل از اين، راديوهاى بيگانه شروع كردند به
بدنام كردن و مخدوش كردن چهرهى انتخابات در كشورمان، براى بدبين كردن مردم.
گاهى گفتند: اين انتخابات نيست، انتصابات است. گاهى گفتند: اين يك بازى كنترل
شدهى درون حكومت است؛ گفتند: اين كانديداها خودشان دارند بازى ميكنند؛
نامزدهاى مختلف كه مىبينيد با هم اختلاف نظر دارند، اينها همه ظاهرسازى است،
بازى است. گاهى گفتند: در انتخابات قطعاً تقلب انجام خواهد گرفت؛ هر وقتى يك
چيزى گفتند. مقصود از همهى اين تخريبها يك چيز است و او اينكه ميخواهند ملت در
انتخابات، مشاركت قوى و نمايانى نكند؛ اين را ميخواهند. من به شما عرض ميكنم:
عزيزان من! ملت عزيز ايران! ملت باهوش و بيدار ايران! ملت تجربه شده و آزمودهى
ايران كه در طول اين سى سال از اين همه گردنههاى سخت عبور كرديد! بدانيد؛ با
مردمسالارىِ شما مخالفند. دشمن با همين حضور شما، با همين انتخاب شما مخالف
است. ميخواهند پشتوانهى نظام را كه مردم هستند و آراء مردم است، از نظام
بگيرند؛ ميفهمند چه كار دارند ميكنند. واى به حال آن كسانى كه نادانسته، از روى
غفلت، همان حرف آنها را تكرار كنند و همان مقصود آنها را در داخل تحقق ببخشند.
آنها دارند اميد را از مردم ميگيرند. ملت ايران سرافراز است به اينكه توانسته
در طول اين سى سال مسئولين را خودش معين كند. مسئولين بلندمرتبهى نظام از صدر
تا ذيل به وسيلهى مردم انتخاب شدهاند؛ رهبرى هم به وسيلهى مردم انتخاب ميشود
با واسطهى انتخابات خبرگان، رياست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى، شوراهاى
گوناگون؛ اين جزو افتخارات نظام است، ميخواهند اين را از مردم بگيرند؛ چون
ميدانند نظام با اين مستحكم ميشود. من به شما عرض ميكنم: هر كسى به استحكام اين
نظام علاقهمند است، هر كه به اسلام علاقهمند است، هر كه به ملت ايران
علاقهمند است، براى او عقلاً و شرعاً واجب است كه در اين انتخابات شركت كند.
نكتهى دوم در باب انتخابات. عزيزان من! نامزدهاى مختلف هر كدام طرفدارانى
دارند، علاقهمندانى دارند. علاقهمندان اين نامزد نميتوانند اعتراض كنند به
علاقهمندان آن نامزد كه شما چرا به او علاقهمندى، به نامزد مورد علاقهى من
علاقهاى ندارى. نه، اين جزو افتخارات كشور ماست. افراد گوناگون مىآيند؛ با
منشهاى مختلف، با سلائق مختلف، با شيوههاى گوناگون كار، در مقابل مردم قرار
ميگيرند. يك عده اين را مىپسندند، يك عده آن را مىپسندند، يك عده آن را
مىپسندند؛ اين افتخار است؛ اين خوب است. هر كدام از نامزدهاى محترم هم
طرفدارانى دارند. بعضىها از اين طرفداران متعصب هم هستند، خيلى علاقهمند
سرسختند به آن نامزد خودشان. خيلى خوب، باشند، حرفى نيست؛ اما مواظب باشيد،
مراقب باشيد كه اين علاقهمندىها به اصطكاك نينجامد؛ به اغتشاش نينجامد. شما
داريد براى عقيدهى خودتان، براى ايمان خودتان تلاش ميكنيد؛ نگذاريد دشمنِ اين
ايمان، دشمنِ اين آرمان از شما سوء استفاده كند.
من شنيدم و اطلاع پيدا كردم كه در خيابانها بعضى از جوانان طرفداران نامزدها
ميروند - حالا من دربارهى اين رفتن تو خيابانها حرفى نميزنم - اما مؤكداً
ميگويم: مبادا اين خيابانگردىها به مقابله، به مجادله، به درگيرى بينجامد؛
مواظب باشيد. اگر كسى ديديد كه اصرار بر اغتشاش و درگيرى دارد، بدانيد او يا
خائن است، يا بسيار غافل است.
نكتهى سوم دربارهى انتخابات. خودِ نامزدهاى محترم هم مراقب باشند. نمىپسندد
انسان كه ببيند يك نامزدى، چه در نطقهاى تبليغاتى، چه در سخنرانى، چه در
تلويزيون، چه در غير تلويزيون، براى اثبات خود متوسل بشود به نفى آن ديگرى، آن
هم با يك استدلالهاى گوناگون؛ به نظر من اين درست نيست. قبلاً هم من يك
توصيهاى در اين مورد كردم، حالا هم در اين روزهاى آخر عرض ميكنم. نامزدها همه
براى يك هدف دارند كار ميكنند. هر كسى به نظر خودش يك احساس مسئوليتى، تكليفى
دارد، مىآيد ميدان. من با مناظره و معارضه و گفتگو و انتقاد مخالفتى ندارم؛
اما سعى كنيد اين در چهارچوبهاى درست شرعى و دينى انجام بگيرد. مردم، مردم
بيدارى هستند، ميفهمند، ميدانند. اين چهار نفر نامزدى كه از شوراى نگهبان تأييد
شدهاند و در اجتماعات گوناگون سخنرانى ميكنند، خودِ آن نامزدهاى محترم توجه
كنند، مراقبت كنند كه در اين سخنرانىها، در اين اظهارات، جورى نباشد كه منتهى
بشود به ايجاد دشمنى و ايجاد نقار؛ با برادرى و با مهربانى پيش بروند. البته
اختلاف نظر، اختلاف رأى، اختلاف سليقه، در مسائل گوناگون، در مسائل شخصى، در
مسائل عمومى، يك امر طبيعى است؛ اشكالى هم ندارد. نگذاريد اين به اغتشاش منتهى
بشود. اين را خود نامزدهاى محترم هم توجه كنند.
مطلب چهارم. بنده در اين انتخابات يك رأى بيشتر ندارم، آن رأى را هم به نظرم
ميرسد كه كسى به طور مشخص نميداند، حالا ممكن است كسانى حدس بزنند. من به كسى
نميگويم، نگفتهام و نخواهم گفت به چه كسى رأى بدهيد، به چه كسى رأى ندهيد؛ رأى
من مربوط به خود من است. اين مال ملت است. آنچه كه من از مردم ميخواهم، عبارت
است از اينكه همه با همهى قوا، با همهى توان، با همهى نشاط، در روز بيست و
دوى خرداد پاى صندوقهاى رأى حاضر بشوند و رأى بدهند. خداى متعال با آن ملتى است
كه مىانديشد، تصميم ميگيرد، انتخاب ميكند، و براى خدا و در راه خدا به آن
انتخاب عمل ميكند.
پروردگارا ! بركات خود و رحمت خود را بر اين ملت نازل كن. پروردگارا ! روح مطهر
امام بزرگوارمان را با اوليائت محشور كن. پروردگارا ! روح دو فرزند جوان امام
بزرگوارمان را كه از دنيا رفتند و به او پيوستند، با امام بزرگوار و با
اوليائشان محشور كن. پروردگارا ! شهداى عزيز ما را كه جمع كثيرى از آنها در
همسايگى اين مرقد شريف آرميدهاند، و همهى شهداى اسلام را با اوليائت محشور
بفرما.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته