بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک
  مجموعه روشهای سوالات هنری احکام


مفاهیم و اصطلاحات احکام.

یکی از مقدماتی که در علم احکام باید مورد توجه قرار گیرد «مفاهیم و اصطلاحات احکام» است. بدین جهت برخی مفاهیم و اصطلاحات مهم و مورد ابتلای احکام را بر طبق حروف الفبا آورده ایم تا ما را در فهم و فراگیری و آموزش آن یاری دهد.
4. از کتاب رساله نمونه آقای موگهی.

 

آ ، ا

آلات لهو: ابزار و وسایل عیاشی و خوشگذرانیهای نامشروع، مانند آلات قمار.

ابن السبیل: مسافری که در سفر خود درمانده و بدون زاد و توشه و مال باشد.

اتقی: با تقواتر، پرهیزگارتر.

اجزا و شرایط: هر امری که فقدانش به اصل یک چیز لطمه وارد کند «جزء» آن محسوب می گردد و هر امری که فقدان آن، صفت یا حالت مطلوب چیزی را تغییر دهد «شرط» آن محسوب می شود؛ مانند، فقدان رکوع و سجود که به اصل نماز لطمه می زند پس، از اجزای نماز هستند، ولی فقدان طهارت [178] وحضور قلب دو وصف «صحت» و «کمال» نماز را از بین می برد؛ یعنی، نماز هست ولی صحیح یا کامل نیست، بنابراین از شرایط نماز محسوب می شوند.

اجیر: کسی که طبق قرار مشخص، در برابر کاری که انجام می دهد، اجرت دریافت می کند.

احتلام: خواب دیدن، به مرحله بلوغ رسیدن، خارج شدن منی از انسان بویژه درخواب.

احتیاط: روشی که رعایت آن در احکام شرعی موجب اطمینان انسان برای رسیدن به واقع است.

احتیاط لازم: احتیاط واجب.

احتیاط مستحب: احتیاطی غیر از فتوای فقیه است و بدین جهت رعایت آن الزامی نیست، ولی دارای ثواب است.

احتیاط واجب: امری مطابق با احتیاط است که فقیه همراه آن فتوا نداده است؛ در چنین مسائلی مقلد اگر خواست می تواند به جای عمل به نظریه مرجع تقلید خود به نظریه مجتهد دیگر که بعد از مرجع تقلیدش، اعلم از دیگران است عمل کند و چنانچه در آن مساله، مرجع دوم نیز قائل به احتیاط واجب باشد، مقلد می تواند به نظریه مرجع سومی که بعد از مرجع دوم اعلم از دیگران است، مراجعه نماید... .

احتیاط را ترک نکند: این اصطلاح در هر موردی که فتوایی از فقیه نسبت به آن مورد ذکر نشده باشد به معنای احتیاط واجب است والا اگر در همان مورد و در کنار آن، فتوایی از فقیه ذکر شده باشد به معنای تاکید برحسن احتیاط است و رعایت آن احتیاط الزامی نیست، ولی دارای ثواب زیاد است.

احکام خمسه: وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه.[179]

احوط: مطابق با احتیاط، نزدیکتر به احتیاط، انجام آن دارای ثواب است.

اختلاط با اجانب: رفت و آمد و نشست و برخاست صمیمانه با بیگانگان و نامحرمان.

اخفات: آهسته خواندن.

ارباب خمس: صاحبان خمس، کسانی که می توانند از خمس استفاده کنند.

ارباح مکاسب: منافع کسب، هر نوع در آمدی که از طریق حرفه، کار و شرایط مخصوص انسان به دست آید.

ارتفاع قیمت سوقی: بالا رفتن قیمت جنس در بازار.

ارتقای قیمت سوقی: ترقی قیمت جنس در بازار.

ارتماس: فرو شدن در آب، به یکباره در آب فرو رفتن.

استرباح: ربح جستن و فایده بردن.

استفتا: مطالبه فتوا، سؤال از نظریه مجتهد درباره حکم مسائل شرعی.

استمنا: انجام دادن عملی با خود که موجب خروج منی می شود، بیرون کردن منی از خود بدون آمیزش.

استیلا بر بلاد مسلمین: سلطه جویی بر کشورهای اسلامی.

اشکال دارد: چنین عملی موجب اسقاط تکلیف نیست و آن عمل را نباید انجام داد، ولی در این مورد، مقلد می تواند به فتوای مجتهد دیگری که بعد از مرجع تقلیدش اعلم از دیگران است عمل نماید.

اظهر: ظاهرتر، مساعدتر و هماهنگتر با دلایل مربوط، روشنتر از نظر تطبیق با ادله فتوا.

اعراض از وطن: تصمیم انسان بر اینکه برای همیشه وطنش را ترک کند.

اعلم: عالمتر

افضا: باز شدن، یکی شدن مجرای «بول و حیض» یا مجرای «حیض و غایط» و یا «هر سه» .[180]

افطار: شکستن روزه.

اقامه معروف: به پاداشتن هر دستور و سنتی که از نظر شرعی به رسمیت شناخته شده است.

اقرب این است: فتوا این است - مگر این که در ضمن کلام قرینه ای یافت شودکه حاکی از عدم فتوا باشد و در این صورت، مقلد باید بدان عمل نماید.

اقوا این است: نظر قوی بر این است، فتوا این است و در این صورت، مقلد باید بدان عمل کند.

اکتفا به رفع ضرورت کند: به همان مقدار که مجبور است، اکتفا کند و بیشتر از آن را انجام ندهد.

اماله: تنقیه کردن، داخل کردن دارو و مایعات به وسیله ابزار مخصوص در روده ها از طریق پشت.

امر به معروف: وادار کردن به عملی که نزد شارع مقدس خوب و پسندیده است.

امساک: باز داشتن، خودداری کردن از خوردن غذا.

اموال محترمه: اموالی که براساس ضوابط اسلامی دارای احترام است، مانند اموال بچه صغیر.

اناث و ذکور: دختران و پسران، زنان و مردان.

اولی: سزاوارتر، بهتر و انجام آن دارای ثواب است.

ایقاع: هر نوع قراردادی که با تصمیم یک طرف انجام پذیرد و نیاز به قبول دیگری نداشته باشد.

اهل کتاب: غیر مسلمانانی که خود را پیرو یکی از پیامبران صاحب کتاب می دانند، مانند یهودیان و مسیحیان.

 

ب، ت، ث [181]

بدعت: چیزهای نوظهور، نوآوری، اعمال سلیقه شخصی و نوآوری در احکام الهی، وارد کردن چیزی که در دین نبوده و یا خارج کردن چیزی که در دین بوده است.

براءت: پاک شدن، رها شدن، کناره گیری، بیزاری رفع تکلیف شرعی در موارد شک با رعایت ضوابط آن.

بعید است: فتوا بر طبق آن نیست.

بعید نیست: فتوا این است - مگر این که قرینه ای بر خلاف آن در کلام باشد.

بیع مثل به مثل: مبادله دو شی ء همجنس، مانند گندم با گندم.

تاکد حسن احتیاط: ترغیب شدید به احتیاط، تاکید بر حسن احتیاط، انجام آن دارای ثواب زیاد است.

تجافی: دوری، نیم خیز نشستن، نیم خیز نشستن ماموم در حال تشهد خواندن امام جماعت، در هنگامی که ماموم به رکعت اول نماز جماعت نرسیده است.

تحت الحنک: زیر چانه، قسمتی از عمامه که زیر گلو آویخته می شود.

تخلص از نزول ربا: نجات دادن خود از آلودگی به ربا.

تخلی: خالی شدن، به بیت الخلا رفتن، بول یا غایط کردن، قضای حاجت.

تخمیس: پنج قسمت کردن، خمس مال را خارج کردن، خمس مال راپرداختن.

تروی: تامل، تفکر، فکر کردن در موارد مشکوک رکعات یا افعال نماز برای کشف حقیقت.

تذکیه: ذبح کردن، حیوانی را با رعایت موازین شرعی کشتن.

تستر: خود را پوشانیدن. [182]

تسمیه: نام دادن، نامگذاری، جاری کردن نام خدا بر زبان.

تشریح: کالبد شکافی، جدا کردن اجزای بدن مردگان جهت آگاهیهای پزشکی و مانند آن.

تطهیر: پاک کردن، اشیای نجس را پاکیزه ساختن.

تعقیب: دنبال کردن، پس از نماز خود را با ذکر و دعا و قرآن مشغول نمودن.

تقاص: قصاص کردن، مال بدهکار را بابت طلب خود حساب کردن.

تقلید: پیروی از نظریات مجتهد.

تلقیح: مایه کوبی، نطفه مرد را با وسیله ای نظیر سرنگ به رحم زن وارد کردن.

تمکن: توانایی.

تملک به ضمان: مالک شدن با ضمانت؛ نظیر، پولی که انسان از دیگری قرض می کند مالک آن می شود، ولی این مالکیت همراه با ضمانت پرداخت آن است.

تنزیل سفته: مبادله کردن سفته با مبلغی کمتر از اعتبار آن.

ثلثان: دو سوم، تبخیر شدن و کم شدن دو سوم از آب انگور جوشیده و باقی ماندن یک سوم آن که مقدمه حلال شدن آن است.

ثمن: قیمت و بهای کالا.

 

ج، ح، خ

جاعل: کسی که قراردادی را منعقد می کند (جعاله) .

جاهل قاصر: جاهلی که در جهلش مقصر نیست، یعنی در شرایطی است که امکان دسترسی به حکم خدا برای او وجود ندارد و یا اصلا خود را جاهل نمی داند.

جاهل مقصر: جاهلی که در جهلش مقصر است، یعنی امکان آموختن مسائل و احکام الهی را داشته ولی کوتاهی نموده است. [183]

جبیره: دارویی که روی زخم می گذارند و یا پارچه دیگری که با آن، زخم یا شکستگی را می بندند.

جرح، جروح: جراحت، زخم.

جنب: کسی که منی از او خارج شده یا با دیگری همبستر شده و غسل بر او واجب گشته است.

جعاله: قراری است که طی آن انسان اعلام می کند که هر کس برای او کار مشخصی را انجام دهد، اجرت معینی را به او بپردازد، مانند اینکه می گوید هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزارتومان به او خواهم داد. به کسی که این قرار را می گذارد «جاعل» و به کسی که به آن عمل می کند «عامل» می گویند.

جماع: آمیزش جنسی زن و مرد.

جلال: حیوانی که به خوردن نجاست انسان عادت کرده است.

جهر: با صدای بلند چیزی را خواندن.

حاکم شرع: مجتهدی که براساس موازین شرعی حکمش نافذ است.

حج نیابتی: زیارت خانه خدا و انجام مناسک آن به نیابت از دیگری.

حدث اصغر: هر امری که موجب وضو برای نماز شود، مانند بول و غایط و خواب.

حدث اکبر: هر امری که موجب غسل برای نماز شود، مانند احتلام و جماع و مس میت.

حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای اذان و دیوار محل اقامت تشخیص داده نشود.

حرج: مشقت، سختی.

حضر: جایی که انسان در آنجا حضور دارد (وطن) .

حین عروض شک: زمان پدیدآمدن شک. [184]

خالی از قوت نیست: فتوا این است و باید بدان عمل کرد - مگر این که در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنا باشد.

خالی از وجه نیست: فتوا این است و باید بدان عمل کرد - مگر این که در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنا باشد.

خیار: اختیار داشتن، قدرت قانونی و شرعی که یکی از طرفین عقد پیدا می کنند که به موجب آن می توانند عقد را به هم بزنند.

 

د، ذ، ر، ز

دبر: عقب، پشت، نشیمنگاه، مقعد.

دیه: مالی که به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی او پرداخت می شود.

ذبح شرعی: کشتن حیوانات با رعایت ضوابط شرعی.

ذمه: کفالت، ضمانت، عهده، به ذمه گرفتن (به عهده گرفتن) .

ذمی: کافران اهل کتاب مانند، یهود و نصارا که در سرزمین مسلمین زندگی می کنند و در مقابل تعهدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلام از امنیت و حمایت حکومت اسلامی برخوردارند.

ربای قرضی: اضافه ای که پرداختن آن در ضمن قرض شرط شود.

ربح سنه: در آمد انسان در طول سال.

رضاعی: شیری، خویشاوندی و نسبتی که بر اثر شیردادن به وجود می آید.

رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار و ناچاری.

رهن: گرو گذاشتن مقداری از دارایی خود نزد طلبکار به این منظور که اگر طلب خود را در موعد مقرر دریافت نکرد، بتواند از مال مزبور، آن را جبران کند.

ریبه: تردید، شبهه، بدگمانی، نگاه به ریبه، یعنی نگاه از روی شهوت.

زاید بر مؤونه: اضافه بر مخارج، بیشتر از هزینه مربوط.

 

س، ش، ص، ض، ط، ظ [185]

سال خمسی: یک سال تمام که با نخستین رسیدگی انسان به حساب اموالش برای تخمیس آن شروع می شود و باید هر سال همان تاریخ را مبدا رسیدگی مجدد برای خمس قرار دهد.

سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که «سهوا» و غیر عمدی از او سرزده، به جا می آورد.

سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمتهای الهی.

سجده واجب قرآن: در قرآن پانزده آیه وجود دارد که انسان پس از خواندن یاشنیدن آنها بی درنگ دربرابر عظمت الهی به خاک می افتد و سجده می کند. در چهار مورد آنها، سجده واجب و در یازده مورد دیگر سجده کردن مستحب (مندوب) است و در حاشیه صفحات قرآن مشخص شده است.

سقط شده: افتاده، جنینی که بطور نارس یا مرده از رحم خارج شده است.

سؤر: نیم خورده آب یا غذا، باقی مانده طعام.

شاخص: چوب یا چیز دیگری که برای معین کردن ظهر به زمین فرو می برند.

شارع: بنیانگذار شریعت اسلام.

شرایط ذمه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند، جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی محفوظ خواهد بود.

صاع: پیمانه ای که در حدود سه کیلو گرم گنجایش داشته باشد.

صیغه: کلماتی که وسیله تحقق عقد و ایقاع است، مانند کلماتی که در هنگام عقد ازدواج بر زبان جاری می کنند و گاهی نیز به جای ازدواج موقت به کار می رود.

ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است، هر حکمی که مسلمانان، آن را [186] جزء دین می دانند، مانند وجوب نماز و روزه.

ضعف مفرط: ضعف شدید.

طهارت: پاک شدن، حالتی معنوی که در نتیجه وضو، غسل یا تیمم، برای انسان حاصل می شود.

ظاهر این است: فتوا این است و باید بدان عمل کرد - مگر این که در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد.

 

ع، غ، ف، ق

عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلا عوض از آن.

عرق جنب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع مانند آمیزش در ایام حیض زن یا استمنا از بدن انسان خارج می شود.

عزل: کنار گذاشتن، انزال و ریختن منی در خارج از رحم برای جلوگیری از انعقاد نطفه؛ برکنار کردن وکیل یا مامور خود از کار و یا نظایر آن، مانند برکناری وصی یا متولی خائن توسط حاکم شرع.

عسر: سختی، تنگدستی.

عقود: جمع عقد گره، پیمان، قراردادهایی که در آن، دو طرف وجود دارد، مانند خرید و فروش، ازدواج.

عنین: مردی که از انجام عمل زناشویی ناتوان است.

عورت: آلت تناسلی، آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند، کنایه از عضو جنسی زن و مرد.

غساله: آبی که معمولا پس از شستشوی چیزی - خود به خود یا با فشار از آن خارج می شود.

غش: تزویر، تقلب، خیانت، مخلوط کردن پنهانی جنس کم بها با گرانبها به منظور فریب مردم. [187]

فتوا: نظریه و رای قطعی مجتهد و مرجع تقلید در مسائل شرعیه که مقلدین وی باید بدان عمل نمایند.

فجر: سپیده صبح.

فجر اول (کاذب) و فجر دوم (صادق) : نزدیک اذان صبح، از طرف مشرق سفیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول (کاذب) می گویند، و هنگامی که آن سفیده گسترش یافت، فجر دوم (صادق) و اول وقت نمازصبح است.

فرادا : نماز انفرادی نه جماعت.

فرج: شکاف، سوراخ، عورت زن.

فرض: امر الزامی، واجب.

فطریه: زکات فطره.

فقاع: آبجو.

قبل: جلو، پیش، کنایه از عضو جنسی جلو انسان.

قتل نفس محترمه: کشتن انسانی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید او را کشت.

قروح: جمع قرح، دملها.

قصد اقامه: تصمیم مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در محل واحد.

قصد قربت: تصمیم برای نزدیک شدن به مقام رضا و قرب الهی به وسیله انجام تکالیف شرعی.

قوی: محکم، کنایه از فتواست و باید بدان عمل کرد.

قی: استفراغ کردن، بیرون ریختن محتویات معده از راه دهان.

قیم: سرپرست، کسی که براساس وصیت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود.

 

ک، ل، م [188]

کافر: کسی که منکر خداست یا برای خدا شریک قرار می دهد یا نبوت پیغمبر اسلام (ص) را قبول ندارد یا در این امور شک دارد و یا منکر ضروری دین است و بداند آن چیز، ضروری دین است و انکار آن به انکار خدا یا توحید و یا نبوت برگردد.

کافر حربی: کافری که با مسلمین در حال جنگ است.

کافر ذمی: اهل کتابی که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته است.

کثیر الشک: کسی که زیاد شک می کند.

کفاره: عملی که انسان برای جبران گناهش باید انجام دهد.

لازم: واجب.

لازم الوفاست: باید به آن عمل کرد.

لزوجت محل: چسبندگی یا لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد.

مؤونه: مخارج یا هزینه.

متنجس: هر چیزی که ذاتا پاک است، ولی بر اثر برخورد مستقیم یا غیر مستقیم با چیز نجس آلوده شده است.

مثمن: قیمت گذاری شده، کالایی که در معرض فروش قرار گرفته است.

مجتهد جامع الشرایط: مجتهدی که شرایط مرجعیت تقلید را داراست و دیگران می توانند از او تقلید کنند.

مجزی است: کافی است، ساقط کننده تکلیف است، انجام آن موجب رفع تکلیف از انسان است.

محتضر: کسی که در حال جان دادن و نزدیک به مرگ است. [189]

محتلم: خواب بیننده، کسی که در خواب، منی از او خارج شده است.

محارم: بستگان نزدیک انسان که ازدواج با آنان برای همیشه حرام است.

محرم: کسی که در حال احرام حج و یا عمره است.

محل اشکال است: اشکال دارد، صحت و درستی آن مشکل است. (مقلد می تواند در این مساله به مرجع دیگری که بعد از مرجع تقلید خودش اعلم از دیگران است، مراجعه کند) .

محل تامل است: باید احتیاط کند (مقلد می تواند در این مساله به مرجع دیگری که بعد از مرجع تقلید خودش اعلم از دیگران است، مراجعه کند) .

مخمس: مالی که خمس آن داده شده است.

مد: پیمانه ای که تقریبا ده سیر ظرفیت دارد.

مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه مرد با زن از او (مرد) خارج می شود.

مرتد: مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر شود، یا حکم ضروری دین را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند، مانند نماز و روزه انکار کند، در صورتی که منکر شدن آن حکم به انکار خدا یا پیغمبر برگردد.

مرتد فطری: کسی که از پدر مسلمان یا مادر مسلمان و یا از پدر و مادر مسلمان (هردو) متولد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس کافر شده است.

مرتد ملی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولد شده، ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجددا کافر گشته است.

مس: لمس کردن، رساندن جایی از بدن به چیزی، تماس بدنی.

مس میت: لمس نمودن بدن انسان مرده.

مقاربت: نزدیکی، آمیزش جنسی.

مکلف: هر انسانی که بالغ و عاقل است.

ملاعبه: بازی کردن با هم، معاشقه کردن، شوخی کردن مرد با زن. [190]

ممیز: بچه ای که خوب و بد را تشخیص می دهد.

موالات: پشت سرهم، پی در پی انجام دادن.

موجر: اجاره دهنده.

مورد اشکال است: صحیح نیست و در این مورد، مقلد می تواند به مرجع دیگری که بعد از مرجع تقلیدش اعلم از دیگران است مراجعه کند.

موکل: وکیل کننده.

ن، و، ه، ی

نافله: نماز مستحبی و جمع آن نوافل است.

نبش قبر: شکافتن قبر.

نصاب: حد مشخص، حد یا مقدار تعیین شده.

نظر با ریبه: نگاه کردن به گونه ای که دیگران را بدگمان کند، نگاهی که فتنه انگیز و از روی شهوت است.

نکاح: ازدواج، پیوند زناشویی.

نهی از منکر: بازداشتن دیگران از هر عملی که در نزد شارع مقدس ناپسند است.

ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود.

ودیعه: امانت.

وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود.

وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن و بدون توقف، آن را به کلمه بعد چسباندن.

وصی: کسی که مسؤول انجام وصیتی شده است.

وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده است.

وطی: لگدمال کردن، کنایه از عمل جنسی است.

وقف به حرکت: در عین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه، بین آن و کلمه بعد [191] فاصله انداختن.

وکالت: واگذار کردن انسان کاری را به دیگری برای انجام آن که شرعا خود نیز می تواند در آن دخالت کند.

ولی: کسی که به دستور شارع مقدس، سرپرست دیگری است، مانند پدرو حاکم شرع.

هبه: بخشش.

یائسه: زنی که سنش به حدی رسیده که از عادت ماهیانه افتاده است.

 
 Copyright © 2003-2013 - AVINY.COM - All Rights Reserved